Iranwire
28.1K subscribers
18.8K photos
19.5K videos
940 files
32.4K links
عکس، فیلم، خبر و پیام‌هاى خود را براى ما بفرستيد:
📞🎥📲📷 t.me/shomaIranwire
iranwire.com
instagram.com/iranwire
twitter.com/iranwire
facebook.com/iranwire
youtube.com/iranwire
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 اخراج، شکنجه و اعدام؛ چگونه ایران از خدمت پزشکان بهایی محروم شد

کمبود کادر درمانی ایران زمانی تلخ‌تر می‌شود که بدانیم در ۴۰ ساله گذشته صدها متخصص بهایی تنها به دلیل باورشان اخراج و اعدام شده‌اند. تنها در پنج سال اول پیروزی انقلاب اسلامی، ده‌ها پزشک و داروساز بهایی دستگیر و بدون طی مراحل قانونی اعدام شدند. پروفسور «منوچهر حکیم»، استاد آناتومی و کالبد شناسی در دی ۱۳۵۹ با شلیک گلوله به سرش در مطب خود به قتل رسید. مرداد ۱۳۵۹، نیروهای امنیتی ۹ عضو محفل ملی بهائیان از جمله ۴ پزشک را ربودند که هرگز اثری از آن‌ها پیدا نشد. خرداد ۱۳۶۰، هفت شهروند بهائی از جمله دو پزشک به نام‌های «فیروز نعیمی» و «ناصر وفائی» پس از شکنجه شدید، اعدام شدند. دکتر «مسیح فرهنگی»، پس از یک سال و نیم حبس و شکنجه در تیر ۱۳۶۰ در زندان اوین به دار آویخته شد. ماموران حکومتی پس از اعدام دکتر مسیح فرهنگی بر روی جسد او شعار نوشتند. دکتر «فرهاد اصدقی»، ۳۱ ساله؛ جوان‌ترین پزشک اعدام‌شده بهائی در آبان ۱۳۶۳ به دار آویخته شد.
#اخبار_ایران #پزشکان_بهایی #کرونا #کادر_درمانی
@Farsi_Iranwire
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 خدمت پزشکان و پرستاران بهایی به ایران؛ دکتر ناصر وفایی اعدام شد

کمبود کادر درمانی ایران زمانی تلخ‌تر می‌شود که بدانیم در ۴۰ ساله گذشته صدها متخصص بهایی تنها به دلیل باورشان اخراج و اعدام شده‌اند. تنها در پنج سال اول پیروزی انقلاب اسلامی، ده‌ها پزشک و داروساز بهایی دستگیر و بدون طی مراحل قانونی اعدام شدند. دکتر ناصر وفایی، از پزشکان خوش‌نام بهایی ساکن همدان در ۲۴ خرداد ۱۳۶۰ پس از ۱۰ ماه زندان و شکنجه به شکلی فجیع به قتل رسید.

#اخبار_ایران #اقلیتهای_مذهبی #بهاییان_ایران #ناصر_وفایی #پزشکان_بهایی_ایران #اعدام_بهاییان_در_ایران
@Farsi_Iranwire
🔹 پاسخ جمهوری اسلامی به خدمات دکتر مسیح فرهنگی، معروف به پزشک یک‌نسخه‌ای؛ اعدام

صبح روز دوم تیر۱۳۶۰، «قمرالملوک سیف (فرهنگی)» مشغول کار در آشپزخانه منزل بود که از اخبار ساعت هشت صبح رادیو خبری را به نقل از روابط عمومی دادستانی انقلاب اسلامی شنید؛ همسرش، «مسیح فرهنگی» همراه با سه بهایی دیگر اعدام شده بودند.

دکتر مسیح فرهنگی یک سال و نیم پیش‌تر، در ۱۷ بهمن ۱۳۵۸، به دست چند پاسدار در منزل‌شان دستگیر شده بود. در چند ماه‌ اول، ملاقات نداشتند ولی یک سال بود که مثل سایر زندانیان زندان «اوین»، از ملاقات‌های هفتگی و حضوری برخوردار بودند.

دو هفته‌ای می‌شد که به دلیل نامعلومی، کلیه ملاقات‌های زندانیان با خانواده‌ها لغو شده بود و به ناگاه، خبر اعدام همسرش از رادیو پخش شد.

دکتر مسیح فرهنگی، پزشک متخصص قلب و عروق، در سن ۶۹ سالگی به دلیل پیروی از آیین بهایی، با اتهام «افساد فی الارض» اعدام شد. هیچ مدرک یا نشانه‌ای از تشکیل دادگاه برای او وجود ندارد.

فرزند بهایی یک خانواده‌ مسلمان

مسیح فرهنگی خرداد سال ۱۲۹۱ در یک خانواده اهل علم در نزدیکی شهسوار به دنیا آمد. پدرش از اهالی «طالقان»، هم معلم بود و هم معمم. وجه تسمیه نام خانوادگی فرهنگی هم به شغل پدر که معلمی بود، برمی‌گردد.


ادامه گزارش کیان ثابتی را اینجا بخوانید👇
#اقلیت‌های_مذهبی #دکتر_مسیح_فرهنگی #بهاییان #بهاییان_ایران #پزشکان_بهایی #اعدام

@Farsi_Iranwire
🔹مسرور دخیلی، تیرباران پزشکی که خنده‌هایش معروف بود

باز صدای مرغ و خروس از حیاط خانه آمد. فریده خانم پنجره را که باز کرد، دید همسرش یک جوجه مرغ به بغل گرفته و در حال آمدن به سمت ساختمان است. فریده با صدای بلند گفت: «وای! باز به جای ویزیت، مرغ و خروس گرفتی... برو بندازش تو حیاط پشتی! این همه مرغ و خروس را چی کار کنیم؟» دکتر «مسرور دخیلی» با خنده سری تکان داد و به سمت حیاط پشتی رفت.

این پزشک محبوب آذربایجانی که سال‌ها در شهرهای بزرگ و کوچک آذربایجان مشغول خدمت بود، روز ٧مرداد۱۳۶۰ در سن ۵۸ سالگی به همراه هشت بهایی دیگر، تنها به جرم اعتقادش، تیرباران شد.

از مهندسی برق تا طبابت

مسرور در ۱۸آبان١٣٠٢ در شهرستان مراغه در استان آذربایجان در یک خانواده بهایی به دنیا آمد. دوران تحصیلات ابتدایی را در شهر سلماس گذراند، دوران متوسطه را در «دبیرستان تمدن تبریز» ادامه داد و در ۱۸ سالگی دیپلم گرفت؛ او در تمامی این سال‌ها شاگرد ممتاز مدرسه بود.

مسرور دخیلی در ۱۵‍ سالگی پدرش را که کارمند عالی‌رتبه پست و تلگراف بود، از دست داد. پس از درگذشت پدر، برای کمک به مخارج منزل در «اداره پست و تلگراف» استخدام شد. بعد از اخذ دیپلم، به خرج اداره پست و تلگراف در «دانشکده بی‌سیم پهلوی» در تهران مشغول به تحصیل شد و مهندسی برق گرفت.

با مدرک جدید سرپرستی رادیو تازه‌تاسیس تبریز به او محول شد. مسرور دخیلی هم‌زمان با «دانشگاه بیروت» مکاتبه کرد تا فوق‌لیسانس بگیرد، اما به دلیل پاره‌ای مشکلات نتوانست در امتحان نهایی که در بيروت برگزار می‌شد، شرکت کند.

ادامه گزارش کیان ثابتی را اینجا بخوانید👇

#اخبار_ایران #اقلیتهای_مذهبی #بهاییان #پزشکان_بهایی #اعدام_بهاییان
@Farsi_Iranwire
Forwarded from Iranwire
🔹مسرور دخیلی، تیرباران پزشکی که خنده‌هایش معروف بود

باز صدای مرغ و خروس از حیاط خانه آمد. فریده خانم پنجره را که باز کرد، دید همسرش یک جوجه مرغ به بغل گرفته و در حال آمدن به سمت ساختمان است. فریده با صدای بلند گفت: «وای! باز به جای ویزیت، مرغ و خروس گرفتی... برو بندازش تو حیاط پشتی! این همه مرغ و خروس را چی کار کنیم؟» دکتر «مسرور دخیلی» با خنده سری تکان داد و به سمت حیاط پشتی رفت.

این پزشک محبوب آذربایجانی که سال‌ها در شهرهای بزرگ و کوچک آذربایجان مشغول خدمت بود، روز ٧مرداد۱۳۶۰ در سن ۵۸ سالگی به همراه هشت بهایی دیگر، تنها به جرم اعتقادش، تیرباران شد.

از مهندسی برق تا طبابت

مسرور در ۱۸آبان١٣٠٢ در شهرستان مراغه در استان آذربایجان در یک خانواده بهایی به دنیا آمد. دوران تحصیلات ابتدایی را در شهر سلماس گذراند، دوران متوسطه را در «دبیرستان تمدن تبریز» ادامه داد و در ۱۸ سالگی دیپلم گرفت؛ او در تمامی این سال‌ها شاگرد ممتاز مدرسه بود.

مسرور دخیلی در ۱۵‍ سالگی پدرش را که کارمند عالی‌رتبه پست و تلگراف بود، از دست داد. پس از درگذشت پدر، برای کمک به مخارج منزل در «اداره پست و تلگراف» استخدام شد. بعد از اخذ دیپلم، به خرج اداره پست و تلگراف در «دانشکده بی‌سیم پهلوی» در تهران مشغول به تحصیل شد و مهندسی برق گرفت.

با مدرک جدید سرپرستی رادیو تازه‌تاسیس تبریز به او محول شد. مسرور دخیلی هم‌زمان با «دانشگاه بیروت» مکاتبه کرد تا فوق‌لیسانس بگیرد، اما به دلیل پاره‌ای مشکلات نتوانست در امتحان نهایی که در بيروت برگزار می‌شد، شرکت کند.

ادامه گزارش کیان ثابتی را اینجا بخوانید👇

#اخبار_ایران #اقلیتهای_مذهبی #بهاییان #پزشکان_بهایی #اعدام_بهاییان
@Farsi_Iranwire
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 مسرور دخیلی، تیرباران پزشکی که خنده‌هایش معروف بود

دکتر «مسرور دخیلی»، یکی از ده‌ها پزشک بهایی است که توسط جمهوری اسلامی در سال‌های اول انقلاب، بدون طی مراحل قانونی اعدام شد. مسرور دخیلی پزشکی مردم‌دار، شوخ‌طبع و همیشه خندان بود که از افراد کم بضاعت حق‌الزحمه نمی‌گرفت و داروهای‌شان را نیز تهیه می‌کرد. این پزشک محبوب آذربایجانی در ٧ مرداد ۱۳۶۰ در سن ۵۸ سالگی به همراه هشت بهایی دیگر، تنها به جرم اعتقادشان، تیرباران شد. او برای ۲۰ سال در شهرها و روستاهای دورافتاده آذربایجان به مداوای بیماران پرداخت و یک سال پس از پیروزی انقلاب ۵۷ بازنشسته شد. با آغاز دستگیری‌ها و اعدام گسترده بهائیان پس از انقلاب، دکتر دخیلی مجبور شد به تهران نقل مکان کرده و به صورت مخفیانه زندگی کند. دکتر مسرور دخیلی در پانزدهم تیر ۱۳۶۰ بازداشت پس از تحمل ۱۸ روز سلول انفرادی به همراه هشت بهایی دیگر در ۷ مرداد ۱۳۶۰ تیرباران شد.هیچ گونه اطلاعی از چگونگی دادگاه بهاییان اعدام‌شده وجود ندارد و کلیه اموال آن‌ها به نفع جمهوری اسلامی مصادره شد.


#اخبار_ایران #اقلیتهای_مذهبی #بهاییان #پزشکان_بهایی #اعدام_بهاییان #ویدیوی_روز
@Farsi_iranwire
🔹 سیروس روشنی؛ پزشک شاعری که به جرم بهایی بودن اعدام شد

ششم دی‌ ماه ۱۳۶۰، نه شهروند بهایی به اتهام عضویت در شورای مدیریتی جامعه بهایی ایران اعدام شدند. یکی از این افراد دکتر «سیروس روشنی اسکویی» بود که در ۵۴ سالگی تیرباران شد.

از محرومیت تا طبابت
سیروس روشنی اسکویی روز اول اردیبهشت سال ۱۳۰۶ در تبریز به دنیا آمد. خانواده او در روستای میلان زندگی می‌کردند که امروزه بخشی از شهرستان اسکو است.

سیروس روشنی در خانواده‌ای پرجمعیت بزرگ شد. پدرش، حاج «محمدعلی»، از ازدواج دومش با «ربابه» خانم هفت فرزند داشت. او از ازدواج قبلی هم دارای تعدادی فرزند بود که در زمان کودکی سیروس دو نفرشان با آن‌ها زندگی می‌کردند. سیروس برای فرزندانش تعریف کرده است که چون جای خلوتی در خانه برای درس خواندن پیدا نمی‌کرد، همیشه در کُنج خانه می‌نشست و کتاب می‌خواند.

خانواده روشنی خانواده بسیار فقیری بودند. سیروس پس از پایان کلاس هفتم ترک تحصیل کرد، زیرا مجبور بود برای کمک به مخارج زندگی خانواده‌اش تمام‌وقت کار کند. او در این دوران همه جور کاری برای امرار معاش انجام داد؛ از کار در مزرعه و کارخانه گرفته تا دست‌فروشی. اما کار کردن عشقش به کتاب خواندن را کم نکرد. سیروس برای فرزندانش تعریف کرد که چه‌گونه زمان کار در یک آسیاب، با یک دست چرخ آسیاب را می‌چرخاند، در دست دیگرش کتاب می‌خواند.

سیروس به مدرسه علاقه داشت. با این که همیشه هم‌کلاسی‌هایش او را به خاطر بهایی بودن کتک می‌زدند و «سگ بهایی» می‌خواندند، از علاقه او به درس خواندن کم نشد.

گزارش کیان ثابتی را بخوانید 👇

#اقلیت‌های_مذهبی #بهاییان_ایران #پزشکان_بهایی #سیروس_روشنی #پزشک_شاعر #اعدام #تیرباران #خدمات_پزشکان_و_پرستاران_بهایی_به_ایران
@Farsi_Iranwire
Forwarded from Iranwire
🔹 سیروس روشنی؛ پزشک شاعری که به جرم بهایی بودن اعدام شد

ششم دی‌ ماه ۱۳۶۰، هشت شهروند بهایی به اتهام عضویت در شورای مدیریتی جامعه بهایی ایران اعدام شدند. یکی از این افراد دکتر «سیروس روشنی اسکویی» بود که در ۵۴ سالگی تیرباران شد.

از محرومیت تا طبابت
سیروس روشنی اسکویی روز اول اردیبهشت سال ۱۳۰۶ در تبریز به دنیا آمد. خانواده او در روستای میلان زندگی می‌کردند که امروزه بخشی از شهرستان اسکو است.

سیروس روشنی در خانواده‌ای پرجمعیت بزرگ شد. پدرش، حاج «محمدعلی»، از ازدواج دومش با «ربابه» خانم هفت فرزند داشت. او از ازدواج قبلی هم دارای تعدادی فرزند بود که در زمان کودکی سیروس دو نفرشان با آن‌ها زندگی می‌کردند. سیروس برای فرزندانش تعریف کرده است که چون جای خلوتی در خانه برای درس خواندن پیدا نمی‌کرد، همیشه در کُنج خانه می‌نشست و کتاب می‌خواند.

خانواده روشنی خانواده بسیار فقیری بودند. سیروس پس از پایان کلاس هفتم ترک تحصیل کرد، زیرا مجبور بود برای کمک به مخارج زندگی خانواده‌اش تمام‌وقت کار کند. او در این دوران همه جور کاری برای امرار معاش انجام داد؛ از کار در مزرعه و کارخانه گرفته تا دست‌فروشی. اما کار کردن عشقش به کتاب خواندن را کم نکرد. سیروس برای فرزندانش تعریف کرد که چه‌گونه زمان کار در یک آسیاب، با یک دست چرخ آسیاب را می‌چرخاند، در دست دیگرش کتاب می‌خواند.

سیروس به مدرسه علاقه داشت. با این که همیشه هم‌کلاسی‌هایش او را به خاطر بهایی بودن کتک می‌زدند و «سگ بهایی» می‌خواندند، از علاقه او به درس خواندن کم نشد.

گزارش کیان ثابتی را بخوانید 👇

#اقلیت‌های_مذهبی #بهاییان_ایران #پزشکان_بهایی #سیروس_روشنی #پزشک_شاعر #اعدام #تیرباران #خدمات_پزشکان_و_پرستاران_بهایی_به_ایران
@Farsi_Iranwire
🔹 سینا حکیمان و شعله میثاقی؛ از تبعیض تا بازداشت، مصائب زوج پزشک بهایی در ایران

دکتر سینا حکیمان و همسرش، دکتر شعله میثاقی، ۱۵ سال است که در بریتانیا زندگی می‌کنند. آن‌ها زندگی آرامی دارند و در رشته‌های مورد علاقه‌ خود تخصص گرفته‌اند. دکتر حکیمان مدتی قبل بازنشسته شده است و روزها را به مطالعه، تحقیق و ترجمه می‌گذراند و دکتر میثاقی هفته‌ای یکی دو روز در یک بیمارستان معروف به خدمات پوستی و زیبایی مشغول است.

۱۵ سال پیش، روزی که این دو پزشک بهایی پس از یک دیدار خانوادگی عازم وطن‌ خود، ایران بودند، یکی از نزدیکان به آن‌ها اطلاع می‌دهد که جان سینا حکیمان در خطر است و مأموران امنیتی دنبال او هستند.

آن‌ها عاشق کشورشان بودند و با همه سختی‌هایی که در طول نیم قرن عمر به آن‌ها تحمیل شده بود، تا آن زمان در ایران مانده بودند. این روایت زندگی یک زوج پزشک بهایی است.

قسمت اول از گزارش کیان ثابتی را بخوانید 👇

#اخبار_ایران #اقلیت‌های_مذهبی #پزشکان_بهایی #شعله_میثاقی #سینا_حکیمان #بهاییان_ایران #خدمات_پزشکان_و_پرستاران_بهایی_به_ایران
@Farsi_Iranwire
🔹 سینا حکیمان و شعله میثاقی؛ از بازداشت تا مهاجرت، مصائب زوج پزشک بهایی در ایران

روز گذشته بخش اول سرگذشت دکتر سینا حکیمان و همسرش دکتر شعله میثاقی را منتشر کردیم. این زوج که هر دو پیش از انقلاب ۱۳۵۷ وارد دانشکده پزشکی شده بودند، در سال‌های اول انقلاب فارغ‌التحصیل شدند و به خاطر اعتقاد به آیین بهاییت انواع تبعیض را در ایران تجربه کردند. دکتر سینا حکیمان اوایل سال ۱۳۶۲ با اتهام «عضویت در فرقه ضاله بهاییت» بازداشت و به ده سال حبس همراه طبابت در زندان محکوم شد. روایت او را از زندان و آنچه باعث مهاجرت ناخواسته این خانواده شد، در این گزارش می‌خوانید.

شما هم اگر اعضای کادر درمان بهایی را می‌شناسید و روایت دست‌ اولی از زندگی آن‌ها دارید، با ایران‌وایر تماس بگیرید.
***
روایت دکتر حکیمان از زندان
در اوایل آذر ماه، دکتر حکیمان از زندان قصر به زندان قزل‌حصار منتقل شد. «حاج داوود رحمانی» رییس زندان قزل‌حصار بود و باید حکم را اجرا می‌کرد. در آن زمان، زندان قزل‌حصار دارای سه واحد بود که واحد یک و سه، مخصوص زندانیان دادگاه انقلاب بود و در واحد دو زندانیان شهربانی نگهداری می‌شدند. به دستور سرپرست زندان، دکتر سینا حکیمان مسئول خدمات پزشکی واحد یک و سه شد. سینا در واحد سه اسکان داده شد. در آن زمان، یکی از توابین به نام دکتر «روستا» هم پزشک زندان بود که به دلیل حکم نجاست بهاییان، اتاق او را از سینا جدا کرده بودند.

ادامه گزارش کیان ثابتی را بخوانید 👇

#اقلیت‌های_مذهبی #بهاییان_ایران #پزشکان_بهایی #خدمات_پزشکان_و_پرستاران_بهایی_به_ایران #سینا_حکیمان #شعله_میثاقی
@Farsi_Iranwire
🔹دکتر تعلیم؛ گفتند تقیه کن و بگو مسلمانم، لبخند زد و اعدام شد

دکتر «روح‌الله تعلیم»، پزشک سرشناس و محبوب ساکن «کرمانشاه»، سال ۱۳۶۳ در سن ۴۷ سالگی به اتهام پیروی از آیین بهایی در تهران به دار آویخته شد. بهت و حیرت جامعه پزشکی کرمانشاه را فراگرفت ولی هیچ‌کدام جرأت سخن گفتن از او را نداشتند. پزشکان و پرستاران در راهروهای بیمارستان آریا که به همت او تأسیس شده بود، با نگاه به هم تسلیت می‌گفتند. آن‌ها از برگزاری مجلس یادبود برای همکارشان هم منع شده بود.

بسیاری از همکاران و بیماران او می‌دانستند که روح الله تعلیم، فارغ‌التحصیل ممتاز پزشکی دانشگاه تهران و متخصص زنان، با وجود داشتن همه نوع امکانات رفاهی در پایتخت، کرمانشاه را برای خدمت انتخاب کرده بود. او عاشق مردم کرمانشاه بود همان‌طور که مردم کرمانشاه او را دوست داشتند.

در ۲۷مهر۱۳۱۶ در محله «پامنار» تهران نوزادی به دنیا آمد که چون پیش از او، خواهر بزرگش به نام «روحی» در کودکی فوت کرده بود، نام او را «روح‌الله» گذاشتند. پدر روح‌الله، ابراهیم نام داشت و پارچه‌فروش بود. ابراهیم در جوانی از دیانت یهودی به آیین بهایی ایمان آورده بود اما «ساره»، مادر روح‌الله، تا زمان فوت یهودی ماند.

روح‌الله در مدرسه «اعتضاد» با رتبه ممتاز تحصیل کرد و بعد از پایان دبستان، به دبیرستان علمیه وارد شد. او سال آخر را در دبیرستان «مروی» گذراند و در ۱۳۳۴ پس از اخذ دیپلم، در «دانشکده پزشکی دانشگاه تهران» پذیرفته شد. خانواده تعلیم، کم‌درآمد بودند و روح‌الله مجبور بود برای تأمین هزینه زندگی و تحصیل، عصرها بعد از دانشگاه به شغل ویزیتوری بپردازد.

جزییات بیشتر را در گزارش کیان_ثابتی بخوانید:
#اقلیتهای_مذهبی #حقوق_شهروندی #اعدام #پزشکان_بهایی
@Farsi_Iranwire
🔹 دکتر بهرام افنان، پزشک بهایی و پرسش «اسلام یا اعدام»

غروب ۲۶خرداد۱۳۶۲، شش زندانی بهایی، از جوان ۳۴ ساله تا پیرمرد ۶۶ ساله، برای اعدام به سوی میدان «چوگان» شیراز برده شدند. اینان، شش تن از ۲۲ شهروند بهایی بودند که «دادگاه انقلاب شیراز» حکم اعدام آن‌ها را قبل از محاکمه، صادر و اعلام کرده بود.

دو روز قبل، حاکم شرع آن‌ها را که سخت شکنجه شده بودند، احضار و برای آخرین بار پیشنهادش را تکرار کرده بود: «اسلام یا اعدام؟» آن شش تن حاضر نشدند پا روی عقیده‌ خویش بگذارند و در برابر چشمان یکدیگر به دار آویخته شدند. یکی از آنان، دکتر «بهرام افنان» بود که دو روز به تولد ۵۰ سالگی‌اش اعدام شد.

تولد و تحصیلات

بهرام افنان، ٢٨خرداد١٣١٢ در یک خانواده بهایی در شیراز متولد شد. پدرش، «سید مهدی افنان» از خاندان «سید باب»، بنیان‌گذار بابیه در ایران بود. پدر تحصیل‌کرده و اهل مطالعه بود. به چندین زبان سخن می‌گفت و ترجمه می‌کرد. «نورانیه»، مادر بهرام، کتاب‌خوان و فرزند «عندلیب»، شاعر معروف بهایی بود. تربیت و رشد در محیط فرهنگی موجب شد تا عشق به آموختن از همان کودکی تا آخرین لحظه عمر با بهرام همراه باشد.

بهرام دوران کودکی و دبستان را در شیراز گذراند. خانه پدری در کوچه «شمشیرگرها» نزدیک منزل باب واقع بود. این خانه بعد از پیروزی انقلاب تخریب شد که بخشی از آن امروزه به «بیت‌المهدی» تبدیل شده است.

دوران نوجوانی بهرام در «آبادان» و «خرمشهر» گذشت. خانواده افنان مجبور شدند به دلیل شغل پدر، چند سال را در این شهرها بگذرانند و بهرام دبیرستان را در این شهرها گذراند.

او پس از اخذ دیپلم، با قبولی در رشته پزشکی به دانشگاه «پهلوی» شیراز، وارد و با کسب درجه ممتاز از دانشکده پزشکی فارغ‌التحصیل شد. دکتر افنان برای ادامه تحصیل به «آمریکا» رفت.

دهه چهل خورشیدی، ایران به شدت با کمبود پزشک مواجه بود. بخش عمده‌ای از خدمات درمانی و پزشکی کشور به خصوص در شهرستان‌ها بر عهده پزشکانی از کشورهای «بنگلادش»، «فیلیپین»، «هند» و «پاکستان» بود. برای بهرام مهم بود تا به هم‌وطنانش خدمت کند. او به‌رغم امکان کار و زندگی در ایالات متحده، به ایران بازگشت.

ادامه گزارش کیان ثابتی را بخوانید 👇

#اقلیت‌های_مذهبی #اعدام_پزشکان_بهایی #پزشکان_بهایی #خدمات_پزشکان_و_پرستاران_بهایی_به_ایران #حقوق_شهروندی
@Farsi_Iranwire
🔹 عشق به میهن؛ داستان طبیب بهایی ناصرالدین شاه در دوران طاعون

«سید محمد علایی» بیش از یک و نیم قرن پیش در لاهیجان زاده شد و پس از گذراندن تعلیمات اولیه در راه تبدیل به یکی از مشایخ شهر بود که به آیین بهایی گروید. او از خانواده و شهرش طرد شد و زندگی فقیرانه‌ای را در تهران آغاز کرد. اما به دارالفنون راه یافت و استعداد چشمگیرش باعث شد که ناصرالدین شاه او را در مراسم فارغ‌التحصیلی‌اش به عنوان پزشک دربار برگزید و به او لقب ناظم الحکمایی بخشید. مرور زندگی ناظم الحکما و شرح رنج‌هایی که بر او رفت به قلم یکی از نوادگان او.
***
جد من، «سید محمد علایی»، اگر به ارتداد محکوم نشده بود و بستگانش او را مجبور نکرده بودند شهرش را ترک کند، احتمالا هرگز به مقام «ناظم الحکما» یا همان پزشک ارشد دربار نمی‌رسید.

او به «مدرسه دارالفنون» رفت و حوالی سال ۱۲۶۱ شمسی، هنگامی که ۲۹ سال داشت، به عنوان شاگرد اول فارغ التحصیل شد. «ناصرالدین شاه» که در مراسم فارغ‌التحصیلی حضور داشت، تحت تاثیر سید محمد قرار گرفت و او را به دربار فرا خواند. شاه سید محمد را که «آنتونی فائوچی» آن روزگار بود به عنوان پزشک دربار منصوب کرد و به او لقب «ناظم الحکما» بخشید.

با این لقب، جد من پزشکی مشهور و عضوی از طبقه نخبگان شده بود.

در مقام پزشک، او چنان مورد اعتماد بود که وقتی بیماری طاعون شیوع پیدا کرد شاه از او خواست ولیعهد را تحت مراقبت خود از تهران خارج کند.

گزارش سلیم وایانکور را بخوانید 👇

#اقلیت‌های_مذهبی #بهاییان_ایران #سیدمحمدعلایی #پزشکان_بهایی #خدمات_پزشکان_و_پرستاران_بهایی_به_ایران
@Farsi_Iranwire
🔹 بهاییان ایران؛ قمرالملوک سیف، یک عمر خدمت و درگذشت در غربت

۱۵ اردیبهشت ۱۲۹۱، نوزاد دختری در خانواده سیف در تهران به دنیا آمد. خانواده سیف مرفه و متدین به دین اسلام بود. جد پدری این نوزاد تازه متولد شده، شیخ «سیف‌الدین میرزا قاجار»، از علمای دربار قاجار و نوه عموی «ناصرالدین» شاه بود.

قمرالملوک چهار ساله بود که مادرش، «نصرت‌الملوک» درگذشت. او در نوجوانی، پدرش «ضیاءالدین میرزا» را هم از دست داد.

نوجوانی و تحصیلات
قمرالملوک را در نوجوانی برای تحصیل در دوره متوسطه، به مدرسه «ژاندارک» فرستادند. مدرسه ژاندارک از مدارس معروف دخترانه در تهران قدیم بود که توسط میسیونرهای مذهبی فرانسوی در ایران تاسیس شد. امروزه این مدرسه یکی از نقاط دیدنی برای گردش‌گران خارجی به شمار می‌رود.

قمرالملوک پس از پایان دوره متوسطه، علاقه‌مند به ادامه تحصیل بود اما در آن زمان، زنان فقط امکان تحصیل در دو مرکز «دارالمعلمات» و «آموزشگاه عالی مامایی» را داشتند. قمر تحصیل در رشته مامایی را آغاز کرد.

او پس از اخذ مدرک معادل لیسانس، دوره تخصصی علوم آزمایشگاهی را در «انستیتو پاستور» گذراند. در آن سال‌ها، رشته علوم آزمایشگاهی در ایران هنوز شکل نگرفته بود و با توجه به شیوع گسترده بیماری‌های واگیردار و عفونی در کشور، انستیتو پاستور به درخواست اداره کل صحیه (بهداری)، دوره‌هایی تخصصی در علوم آزمایشگاهی را برای افراد داوطلبان دارای مدارک پیراپزشکی برگزار می‌کرد.

در سال ۱۳۱۵، اداره کل صحیه (بهداری) که در آن زمان تحت نظارت وزارت کشور اداره می‌شد، شش نفر از دختران متخصص آزمایشگاه را برای کار در آزمایشگاه تازه تاسیس مرکزی تهران استخدام کرد. یکی از این بانوان متخصص، قمرالملوک سیف بود. در این آزمایشگاه، فقط دختران مشغول به کار بودند و به دانشجویان طب که همگی پسر بودند، اجازه ورود به آزمایشگاه داده نمی‌شد. قمرالملوک به سرپرستی آزمایشگاه منصوب شد.

ادامه گزارش کیان ثابتی را بخوانید 👇

#اقلیت‌های_مذهبی #قمرالملوک_سیف #مسیح_فرهنگی #بهاییان_ایران #پزشکان_بهایی #خدمات_پزشکان_و_پرستاران_بهایی_به_ایران
@Farsi_Iranwire
🔹دکتر سوزان مودی، پزشک بهایی آمریکایی که عاشق ایران بود

«دکتر مودى، بانوى آمريکايى نه فقط پزشکى می‌داند؛ بلکه در علم قابلگى و بیماری‌هاى زنان هم تخصص دارد. اين بانوى نيکوخصال به همه‌ى خواهران شرقى ايرانى خود به طور يکسان عشق می‌ورزد... ما نسبت به اين بانوى شريف و محترم نهايت تشکر و قدردانى را ابراز می‌کنيم و حضور ايشان در اين کشور را موهبتى عظيم براى ايران می‌دانيم. در سايه‌ى مراقبت‌هاى عالى اين شخص ملکوتى، بيماران از هر مذهبى، مسلمان و غيرمسلمان، سلامتى و تندرستى خود را بازمی‌يابند. از خداوند مسئلت می‌نماييم که اين وجود نازنين و محترم را براى ما حفظ کند.»
این مطلب، در سال‌های پایان پادشاهی قاجار در یکی از جراید سال ۱۲۸۹ در مورد دکتر سوزان مودی، یکی از پزشکان بهایی «بیمارستان صحت» چاپ شد.

دکتر مودی کیست؟
دکتر سوزان، مودی دومین پزشک زن در ایران بود. پیش از او دکتر «مری اسمیت» در دهه ۱۸۸۰ در هیئت‌های میسیونرهای مذهبی آمریکایی در ایران خدمات پزشکی و درمانی انجام می‌داده است.

سوزان در ۲۰نوامبر۱۸۵۱ میلادی برابر با ۲۹آبان۱۲۳۰ در شهر آمستردام از ایالت نیویورک به دنیا آمد. او پس از پایان تحصیلات متوسطه به دانشگاه طب نیویورک وارد شد. سوزان پس از فوت والدین، درس طب را موقتا ترک کرد و به شیکاگو نزد برادرش رفت. در شیکاگو، او به دنبال‌کردن علاقه شخصی‌اش (هنر) رفت. به فراگیری موسیقی پرداخت و در دانشکده هنرهای ظریف در رشته نقاشی و مجسمه‌سازی مشغول تحصیل شد. او سپس در دانشکده‌های فیلادلفیا و پاریس تحصیلات خود را ادامه داد و به درجه استادی رسید. سوزان با آنکه عاشق هنر بود و به‌عنوان بانویی هنرمند در جوامع هنری رفت و آمد می‌کرد؛ ولی علاقه‌اش به پزشکی او را هیچ‌وقت رها نکرده بود. او تا آن سن به دنبال علاقه شخصی‌اش رفته بود و در هنر به موفقیت رسیده بود؛ ولی از آن به بعد تصمیم گرفت تا به انسان‌ها خدمت کند. به نظر سوزان، پزشکی بهترین راه برای به هم‌نوعان است؛ پس دوباره به تحصیل دانش پزشکی رو آورد. در دانشکده طب شیکاگو ثبت نام کرد و تحصیل را آغاز کرد تا با درجه دکترای طب فارغ‌التحصیل شد.

دکتر سوزان مودی در سن پنجاه و دو سالگی از طریق یک دوست بهایی‌ با دین بهایی، آشنا و پس از مدتی مطالعه و تحقیق، بهایی شد. او پس از بهایی‌شدن برای آنکه بتواند دعاها و آثار مذهبی این آیین را مطالعه کند، به یادگیری زبان فارسی پرداخت و یک دوست بهایی، او را با آداب و رسوم ایران آشنا کرد. یادگیری زبان فارسی و مطالعه کتب بهایی، او را عاشق ایران و فرهنگش کرده بود. سوزان مترصد فرصتی بود تا به ایران سفر کند. وضعیت اسف‌بار بهداشتی، تربیتی و فرهنگی زنان در دوران قاجار، سوزان را اندوهگین می‌کرد. او معتقد بود زنان در ایران مانند مردان ایرانی باید از امکانات بهداشتی و تربیتی یکسان و برابری برخوردار باشند.

ادامه گزارش کیان ثابتی را بخوانید 👇

#اقلیت‌های_مذهبی #سوزان_مودی #پزشکان_بهایی
@Farsi_Iranwire