چشمان روشنت غزلی از بهار داشت
فصلی که عشق با دلِ تنگم قرار داشت
من کودکانه چشم به چشم تو دوختم
چون شیرِ کوچکی که خیال شکار داشت
از روزگار گفتی و با هم قدم زدیم
اما نه آنقَدَر که دلم انتظار داشت
من حرف میزدم که تو لب وا کنی، ولی
لبهای کوچکت هوسِ اختصار داشت
با تو چه قصهها که نمیگفت زندگی
با من چه غصهها که بدِ روزگار داشت
رفتی شبیه آمدنت، ساده و غریب
چشمت نگفت با دلم آخر چه کار داشت
#پوریاشیرانی
➥ t.me/FarsiShear🦋
فصلی که عشق با دلِ تنگم قرار داشت
من کودکانه چشم به چشم تو دوختم
چون شیرِ کوچکی که خیال شکار داشت
از روزگار گفتی و با هم قدم زدیم
اما نه آنقَدَر که دلم انتظار داشت
من حرف میزدم که تو لب وا کنی، ولی
لبهای کوچکت هوسِ اختصار داشت
با تو چه قصهها که نمیگفت زندگی
با من چه غصهها که بدِ روزگار داشت
رفتی شبیه آمدنت، ساده و غریب
چشمت نگفت با دلم آخر چه کار داشت
#پوریاشیرانی
➥ t.me/FarsiShear
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
دلی شکسته و قدّی شکستهتر دارم
نبین چو قله بلندم که روی آوارم
دگر توان طلبکاریام ز دنیا نیست
که واقفم به خودم بیش ازین بدهکارم
چرا به گوش هوس، شعر عشق میخوانم؟
چرا به آنکه ندارد دلی وفادارم؟
مدام میروم و بینتیجه میآیم
اگرچه با هدفم در مدار تکرارم
درون خلوت خود فکر میکنم شاید
همین که مثل شما نیستم، زیانکارم
چرا بدون تو باید اسیر غم بشوم
چرا کنار تو باید تو را بیازارم
علاج درد جهان گرچه اندکی عشق است
نمیشود همگان را به عشق وا دارم
#پوریاشیرانی
➥ t.me/FarsiShear🦋
نبین چو قله بلندم که روی آوارم
دگر توان طلبکاریام ز دنیا نیست
که واقفم به خودم بیش ازین بدهکارم
چرا به گوش هوس، شعر عشق میخوانم؟
چرا به آنکه ندارد دلی وفادارم؟
مدام میروم و بینتیجه میآیم
اگرچه با هدفم در مدار تکرارم
درون خلوت خود فکر میکنم شاید
همین که مثل شما نیستم، زیانکارم
چرا بدون تو باید اسیر غم بشوم
چرا کنار تو باید تو را بیازارم
علاج درد جهان گرچه اندکی عشق است
نمیشود همگان را به عشق وا دارم
#پوریاشیرانی
➥ t.me/FarsiShear
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM