خواهر شکسپیر
7.56K subscribers
1 file
271 links
Download Telegram
آدری لرد استاد دانشگاه و نویسنده‌ مهمی در مطالعات فمینیسم است. جایی جمله‌ای کلیدی نوشت که سال‌ها بعد از مهم‌ترین نکات هر مبارزه‌ی مدنی و سیاسی است: «مراقبت از خودم، تجمل و اغراق نیست. حفظ تعادل‌ام است و سیاسی‌ترین اکت من در مبارزه.» لرد توضیح داد که «بدن»، یک مساله سیاسی است. بدن آدمی‌زاد تحت ظلم و تبعیض، سیاسی‌تر هم هست و مراقبت از این تن، رادیکال‌ترین اکت سیاسی. بعدتر فعالان سیاسی و مدنی و فمینیست دیگری در تکمیل او نوشتند که وقتی دشمن و زور مسلط، تو را خسته و فرسوده و از پا افتاده می‌خواهد، خودمراقبت‌گری و رسیدن به جسم و روان خود -در هر شکل که برای تو مفید است- سیاسی‌ترین عمل در میدان مبارزه طولانی علیه ستم و تبعیض است.

در بحث‌های مرتبط با خودمراقبت‌گری رادیکال می‌خوانیم که اولین وظیفه‌ هرکس، مراقبت از خود است و تا وقتی از خودمان مراقبت نکنیم، به معنای واقعی نمی‌توانیم از دیگران هم مراقبت کنیم و همراه خوبی باشیم. دونا نیکول و جنیفر یی در مقاله‌ دانشگاهی مشترکی که با یکدیگر منتشر کردند نوشتند:«خودمراقبت‌گری رادیکال تمرین ضروری برای مراقبت از خود در برابر فشارها برای تبعیت و تن دادن به ظلم مسلط، و از همه مهم‌تر وفادار ماندن ما به خود واقعی‌مان است.»

ما وظیفه داریم حواسمان به سلامت تن و روان خودمان باشد تا بهتر بتوانیم تحلیل و تفکر کنیم، بدانیم در هر لحظه چه چیز مهم‌تر است و مطمئن شویم عمل‌مان با باورمان منطبق است و هماهنگی دارد. بدون مراقبت از خودمان، هیچ‌یک از این‌ها شدنی نیست. چرا خودمراقبت‌گری "رادیکال" است؟ چون به شکلی بنیادین ما و آن‌چه سال‌ها به خورد ما دادند را تغییر می‌دهد. از این‌که چطور پول‌مان را خرج کنیم، چطور انرژی‌مان را قسمت کنیم، تا این‌که با چه شیوه و راهکاری دنبال تغییرات اساسی برویم. خود مراقبت‌گری رادیکال به ما یاد می‌دهد واقعا صاحب زندگی‌مان باشیم و واقعا انتخاب کنیم که با چه کسی، چقدر، کجا، و حول چه موضوعاتی با جهان پیرامون‌مان و آدم‌هایش می‌خواهیم در ارتباط باشیم و نباشیم. خودمراقبت‌گری رادیکال است که بالاخره به ما یاد می‌دهد بدون عذرخواه بودن و حس عذاب وجدان، در برابر هجوم فشارهای بی‌امان، خودمان باشیم و از قالب آدم شرمنده و بی‌حاصل بیرون بزنیم.»

مهم‌ترین دلیلی که چندسال قبل کتاب «فایده انقلاب چیست اگر نتوانیم برقصیم؟» را ترجمه کردم، همین بود. کتابی که می‌گوید از اساس کنشگری مدنی پایدار، بدون مراقبت از خود، ممکن نیست؛ و از بیش از صد کنشگر مدنی فمینیست در سراسر جهان می‌‌پرسد چطور مراقب جسم و روان‌اند. کتاب به درستی می‌گوید گفتن، شنیدن و تقسیم این‌ها با همه‌ی جزییات روزمره‌ی در ظاهر بی‌اهمیت‌اش، چقدر مهم،ضروری و سیاسی است.

آنجلا دیویس، می‌گوید خودمراقبت‌گری ۳ وجهه را شامل می‌شود: تن، ذهن و روان‌. از هیچ‌یک از این وجوه نباید غفلت کرد، و غفلت از هر یک تعادل و سلامت ما را به خطر می‌اندازد. او می‌گوید سرزنش خود و مدام زیستن در تن و روان «شرمنده»، نه تنها سودی برای حال شخصی ما ندارد، هیچ سودی برای خواسته‌ سیاسی و اجتماعی ما هم ندارد و همه‌چیز را بدتر می‌کند. چرا که «بسیار دشوار است که مثل آدمی‌زاد مهربان و متوجه و همراه رفتار کرد، وقتی با خودتان فکر می‌کنید آدم بدی هستید و با حس شرمندگی و عذاب وجدان زندگی می‌کنید.»

در شعار سه‌کلمه‌ای خیزش ایران، برای من «زندگی» از همه‌چیز مهم‌تر است. به تن‌های مردمی نگاه می‌کنم که به شورش برآمدند از بهر زندگی، از بهر بیرون زدن از سبک زندگی تحمیلی و ریاکارانه، سانسور واقعیت روزمره و باورهایشان و زدن زیر بساط تظاهر و چیزی که در روان‌شناسی و جامعه‌شناسی ستم به آن «مرگ اجتماعی» می‌گویند. (آنقدر تو و باور و سبک و عقیده‌ات از سوی جمع غالب نادیده گرفته و له می‌شود،که بین تن و روان‌ات ارتباط معنادار از بین می‌رود. تو "زنده و مرده‌ای"!)

راه مبارزه، طولانی است و سخت. تسلیم آدم‌هایی نشوید که می‌خواهند به شما بابت زندگی کردن و مراقبت از خود، عذاب وجدان دهند. در این مسیر طولانی، راهکارهای هرکس برای خودمراقبت‌گری، فردی است. یکی ورزش می‌کند، یکی به ادبیات پناه می‌برد، یکی آشپزی می‌کند، یکی در آینه سلفی می‌گیرد، یکی می‌رقصد، یکی می‌خندد، … . این‌ها بخشی از اکت سیاسی در این روزگار سخت است و این همه هزینه برای «زندگی» است و بس. فایده‌ای ندارد اگر نتوانیم انتخاب کنیم برقصیم یا نرقصیم.
@FarnazSeifi
آشناترین ترانه‌ی اعتراضی این ماه‌های آغشته به خون و آزادی‌خواهی، ترانه‌ی «برای…» است که شروین حاجی‌پور سرود و خواند. ترانه‌ای که حالا بارها از سوی معترضان ایرانی در سراسر جهان، چه به نوای بلند و چه در خلوت خود سر داده شده است. ترانه‌ای که حواس‌اش به معضل ریشه‌دار، ویران‌گر و خانمان برانداز آلودگی هوا و محیط زیست رو به ویرانی ایران هم بود: چه از «برای ولیعصر و درختان پوسیده» و یا «برای این هوای آلوده» …

ساکنان ایران، این روزها در حالی چهارمین ماه اعتراضات سراسری را تجربه می‌کنند که بار دیگر، هوای آلوده‌ در بعضی شهرهای ایران، همین دم و بازدم در ظاهر «عادی» را هم که قاعدتا نباید چندان مشغله‌ی ذهن شود، به امر دشوار تبدیل کرده است. مردم بار دیگر نه در معنای کنایی، که واقعا در معنای واقعی کلمه «دارند خفه می‌شوند.»

در ابتدا وقتی بحث تغییرات آب‌وهوایی از نیمه‌ی دوم قرن بیستم، کم‌کم جدی شد، دانشمندان و متخصصان تا سال‌ها توجهی به تاثیرات پیچیده، چندوجهی و پیچیده‌ی این تغییرات و محیط زیست بر زندگی زنان و دختران نداشتند. اما در دو دهه‌ی اخیر، با گسترش تحقیقات و تمرکز بر وجهه جنسیتی، ابعاد تلخ بیشتری آشکار شد.

در قاره‌ی آسیا که بیشترین سطح آلودگی هوا در جهان را تجربه می‌کند، و دلیل اصلی‌اش "توسعه اقتصادی" در کشورهای درحال‌توسعه است که بی‌توجه به محیط زیست می‌کوبند و پیش می‌روند، زنان و دختران و کارگران اثرات آلودگی هوا را در ابعاد پیچیده‌تری تجربه می‌کنند. برای مثال اغلب کارگران بدون قرارداد های رسمی یا آن‌ها که در "بازار سیاه" کار می‌کنند، زن‌اند که در کارگاه‌ها و کارخانه‌های بدون شرایط ایمنی کار و هوای به غایت آلوده و ناسالم کار می‌کنند. وضعیتی که سلامت آن‌ها را مستقیم هدف قرار داده و انواع بیماری‌های تنفسی، قلبی، نورولوژیک و تضعیف ایمنی بدن را موجب شده و می‌تواند سلامت باروری زنان را با چالش روبرو کند. تحقیقات نتیجه گرفتند که وقتی زنان باردار در معرض آلودگی هوای مداوم قرار دارند، با خطر زایمان زودرس مواجه شده و امکان تولد نوزادی درگیر با مشکلات جسمی افزایش پیدا می‌کند. کیفیت شیر این مادران گاه در اثر عوارض آلودگی هوا، پایین آمده و سلامت نوزاد را به خطر می‌اندازد.

هنوز، بار عمده‌ی کار خانگی از جمله پخت‌وپز بر دوش زنان است و برخی تحقیقات بر اثرات مخرب آشپزی در وضعیتی که دسترسی به امکانات آشپزی ایمن و سالم مثل گازکشی و غیره نیست، تاکید می‌کنند. همچنین آلودگی هوا، ایمنی دسترسی به غذا را به شدت آسیب زده و بیشترین آسیب را آوار زنان می‌کند. آلودگی هوا، کشاورزی را به شکل مستقیم و گسترده با آسیب مواجه و گاه نابود می‌کند. وقتی محصول کشاورزی در نتیجه‌ی آلودگی کاهش پیدا می‌کند، زنان بیشتر از مردان از دست می‌دهند. برای مثال تحقیقی در هند نشان داد که در چنین وضعیت کمبود محصول و غذا، زنان نه تنها سریع‌تر از کار در حوزه‌ی کشاورزی بیرون رانده می‌شوند، که در مواجهه با افزایش قیمت غذا، آسیب‌پذیرترند و امکان دسترسی کمتری به غذا خواهند داشت.

همه‌ی دشواری‌ها و آسیب‌های ناشی از وضعیتی مثل آلودگی هوا، مستقیم نیست. مثلا تحقیقات دیگری نشان می‌دهد که وقتی آلودگی هوا موجب می‌شود دولت‌ها تصمیم به تعطیلی مدارس و مهدکودک‌ها کنند، بار اصلی این افزایش مسئولیت روزمره بر دوش مادران است و نه پدران. اغلب مادر است که باید از کار بگذرد و در خانه بماند تا در تعطیلی مدارس، مراقب فرزندان باشد. وضعیتی که زنان را در موقعیت آسیب‌پذیر امکان از دست دادن شغل قرار می‌دهد. از سوی دیگر بعضی از زنان در چنین وضعیتی ناچار می‌شوند بعد از باز شدن مدارس، دنبال شغل دومی باشند تا درآمد از دست رفته را جبران کنند و همین باز زن را در مواجهه رودررو بیشتر با آلودگی هوا قرار داده و سلامت جسمی او را آسیب‌پذیرتر می‌کند.

مثل هزار چیز دیگر در این جهان نابرابر و جنسیت‌زده، آلودگی هوا هم هم به دور از تبعیض و جنسیت‌زدگی نیست و «همه» را به شکل یکسان تحت‌تاثیر قرار نمی‌دهد. حالا به یمن یافته‌های تحقیقات متعدد علمی، می‌دانیم که زنان و دختران جوان در این وضعیت بیشتر قربانی‌اند. کارگران از طبقه‌ی فقیر و مهاجران فقیر و اغلب حاشیه‌نشین نیز گروه دیگری‌اند که بعد از زنان و دختران و گاه هم‌سطح آن‌ها از این وضعیت، آسیب بیشتر و طولانی‌تری می‌بینند.
@FarnazSeifi
سیل اخبار جعلی، نادرست، سرشار از اغراق در شبکه‌های اجتماعی بیداد می‌کند. شمار کاربرانی که در دام این اخبار جعلی می‌افتند، اصلا کم نیست. شمار آن‌ها هم که بر مبنای این اخبار، تصمیم می‌گیرند و شروع به تاختن به آدم‌های واقعی می‌کنند، هیچ کم نیست. این‌جا بعضی راهکارهای شناسایی این اخبار و شناسه‌های جعلی است که مدرسه‌ها و نهادهای آموزش روزنامه‌نگاری توصیه می‌کنند.

▪️همیشه اول منبع خبر را چک کنید. اگر سایت یا کاربر ناگهان سروکله‌اش پیدا شده، به او اعتماد نکنید. اگر سایتی «درباره ما» ندارد یا اسامی نویسندگان‌اش همه نام مستعار است، منبع قابل اطمینانی نیست. کاربری که اصلا معلوم نیست چه کسی است، هرگز منبع خبری معتبری نیست.

▪️در دام تیترهای جنجالی و غلط‌انداز نیفتید. بسیاری مواقع تیتر دارد مدعی چیزی می‌شود که با واقعیت آن‌چه رخ داده، تفاوت دارد. رسانه‌ها و کاربران جنجالی که از کلیک تغذیه می‌کنند، عادت دارند تیترهای جنجالی بزنند که سرشار از اغراق یا قلب واقعیت یا کوه از کاه ساختن است. همیشه متن خبر را بخوانید و بعد قضاوت کنید.

▪️به خبری که فقط یک سایت خبری/ یک خبرنگار/ یک کاربر نوشته و مدعی شده، هیچ‌وقت اعتماد نکنید. قاعده قدیمی روزنامه‌نگاری همیشه معتبر است: هر خبر باید دست‌کم ۲ منبع معتبر داشته باشد. و یادتان باشد کاربری با نام مستعار، هرگز منبع خبری نیست.

▪️به نحوه‌ی نگارش دقت کنید. اگر خبری غلط املایی دارد، غلط نگارشی فاحش دارد، در متن خبر یا در تیتر از علامت تعجب استفاده کرده، در متن چندین علامت سوال ردیف کرده و … خبر و منبع معتبری نیست. از این دست نوشته‌ها بگذرید و آن‌ها را تبلیغ و بازنشر نکنید.

▪️به نقل‌قول‌ها توجه کنید. یک ویژگی ژورنالیسم معتبر، نقل قول‌ از منابع و افراد معتبر و شناخته‌شده است. اگر کسی یا سایتی خبری را به نقل از «منابع محرمانه» نشر دادند و کس دیگری چنین خبری را کار نکرده، به آن‌ها شک کنید و این دست اخبار را بازنشر نکنید. اگر کاربری و سایتی مدعی است خودش به «شواهدی» دست یافته که هیچ‌کس دیگری درباره‌ی آن چیزی نمی‌داند، همیشه ابتدا شک کنید.

▪️به منبعی که می‌خواهد با تحریک احساسات شما، توجه جلب کند، اعتماد نکنید. تحقیقات نشان می‌دهد انسان‌ها مطلقا آن‌قدرها منطقی نیستند و به راحتی می‌شود آن‌ها را احساساتی و از این مساله سوء‌استفاده کرد. جهان اخبار جعلی، بیش از هرچیز رو این ویژگی مخاطب مانور می‌دهند. واقعیت این است که خبرنویسی حرفه‌ای هیچ سنخیتی با احساسی‌نویسی ندارد. خبر حرفه‌ای خشک، سرد و مطلقا درباره واقعیت است و بس.

▪️مهم‌ترین نکته اما این است که حواستان به سوگیری‌های خودتان باشد. همه ما انسان‌ها سوگیری داریم. هرچقدر بیشتر این سوگیری‌ها را درباره‌ی خودمان بشناسیم و بدانیم، بهتر می‌توانیم حواس‌جمع باشیم. این‌که علیه جمهوری اسلامی‌ایم و دچار خشم و نفرت از مصیبت‌هایی که این نظام بر سر ما ریخته، معنایش این نیست که هر خبر شاخدار و عجیب و اغراق‌آمیز که درباره این نظام می‌بینیم، درست و معتبر است. عقاید و باورهای ما، معادل «واقعیت» نیستند. واقعیت گاه کاملا در تضاد با باور و عقیده ماست. نگذاریم سوگیری باعث شود هر چیزی را باور کنیم.
@FarnazSeifi
​​جاسیندا آردن، نخست‌وزیر نیوزیلند که چهره‌ی محبوب بسیاری از مردم طرفدار برابری و حقوق زنان است، دو روز پیش از سمت خود استعفا کرد. او به شیوه‌های متفاوت خود در رهبری و به‌ویژه تاکیدش بر رهبری توام با همدردی و شفقت و رویکرد تعامل‌گرا شهره است. آردن در سخنان خود درباره‌ی چرایی دلایل استعفایش از آزار و اذیت‌های مداوم و تهدید علیه خودش و خانواده‌اش گفت و تاکید کرد که «دیگر رمقی برای ادامه‌‌ی این کار و سمت ندارد.» حتا استعفای او نیز با دیگر استعفاهای مقامات در این سطح، متفاوت بود. او بهانه واهی نیاورد، به رقبای سیاسی حمله نکرد، صادقانه گفت که دیگر جان و کشش تحمل این همه توهین و تحقیر را ندارد، با «خستگی مفرط» مواجه است و سلامت روان خودش و خانواده‌اش برای او مهم است و اولویت.

هلن کلارک، نخست‌وزیر پیشین نیوزیلند و اولین زنی که در کشور به این سمت رسیده بود، در حمایت از آردن گفت او حجمی از تهدید و توهین را تجربه می‌کند که نظیر نداشت:«همه می‌دانند این شغل چه سختی‌هایی دارد. اما در زمانه‌ی شبکه‌های اجتماعی و کلیک، جاسیندا سطحی از نفرت و آزار را تجربه کرد که در کشور ما سابقه نداشته است.» در سال ۲۰۲۲، پلیس نیوزیلند اعلام و تایید کرد که تهدید علیه نخست‌وزیر در سه سال گذشته، تقریبا سه برابر افزایش داشته است.

آردن در سخنرانی خود گفت:«یکی از انتقادهایی که از من می‌شود، این است که "به اندازه‌ی کافی" پرخاشگر نیستم، "به اندازه کافی" با قاطعیت حرف نمی‌زنم … شاید چون آدمی همدل و معتقد به شفقت‌ام، به نظرشان ضعیف می‌آیم. من کاملا مخالف چنین نگاهی‌ام و معتقدم آدمی می‌تواند هم همدل و مهربان باشد و هم قوی.»

آردن در بین رهبران جهان، موقعیت منحصر بفردی داشت. جوان است، زن است، بدون ازدواج رسمی با شریک زندگی خود زیر یک سقف است، در حین نخست‌وزیری باردار و مادر شد، نوزاد خود را اگر لازم بود با خود به سفرهای خارجی و صحن سازمان ملل برد. پیش از او فقط بی‌نظیر بوتو بود که در حین نخست‌وزیری، مادر شد. بوتو اما در زمانه‌ای متفاوت و کشور و فرهنگی به‌مراتب بسته‌تر می‌زیست و برخلاف آردن، کسی جلوه‌ای از مادری او را مشاهده نمی‌کرد. آردن اما در اینستاگرام خود عکس سفر خانوادگی می‌گذاشت، ویدیو از خودش که برای بچه‌اش کیک تولد می‌پزد و … آردن در سخنان استعفای خود گفت که می‌خواهد وقت بیشتری را با خانواده‌اش بگذراند که در این سال‌ها از همه چیز گذشتند و بارها تهدید شدند:« سیاست‌مداران هم انسان‌اند. آن‌چه از توان‌مون برمیاد را تا وقتی در توان‌مون است انجام می‌دهیم، بعد وقت رفتن است...»

استعفای او البته دلایل سیاسی از جمله کاهش محبوبیت حزب‌اش را هم داشت. اما برای بسیاری از زنان شاغل که مادری هم می‌کنند، نماد تلخ دیگری بود از وضعیتی که مدام تجربه می‌کنند؛ سرگردانی بین این‌که بین کار و مادری و خانواده، تعادلی برقرار کنند و بتوانند از پس هر دو به خوبی برآیند. وضعیتی که زنان زیادی را در نهایت وا می‌دارد تا بین این دو، یکی (و تقریبا همیشه مادری و رسیدگی به خانواده) را انتخاب کنند و از کار دست بکشند. آردن در انتهای سخنرانی استعفای خود خطاب به دختر کوچکش و شریک زندگی‌اش گفت:« نیو! مامان مشتاقانه منتظر است تا امسال که مدرسه را شروع خواهی کرد، در کنارت باشد و کلارک! بالاخره وقت‌اش است که با هم ازدواج کنیم.» پیام این جمله‌ها هم برای بسیاری زنان شاغل که به او نگاهی داشتند روشن بود: او هم مجبور شد بین انتقاد و هجمه‌ی زن‌ستیزانه و تقلا برای چند کار را با هم و عالی انجام دادن، یکی را انتخاب کند و بس.
@FarnazSeifi
​​هر ۴۰ روز، یک زبان زنده‌ی دنیا می‌میرد و از بین می‌رود. یکی از مهم‌ترین عوامل فعلی از بین رفتن زبان‌ها، بحران محیط زیست و گرمایش زمین است. با روند فعلی، پیش‌بینی می‌شود نیمی از بیش از ۷ هزار زبان زنده‌ی فعلی جهان تا پایان قرن بیست‌ویکم از بین خواهند رفت. متخصصان می‌گویند با وضعیت بحرانی محیط‌زیست و ادامه‌ی این رویه، «میخ آخر بر تابوت زبان‌های بومی» کوبیده خواهد شد و بسیاری از این زبان‌ها با سرعت به نابودی می‌رسند.

آناستازیا ریل، سخنگوی بخش زبان در دانشگاه کوئینز می‌گوید روند جهانی شدن و کوچ اجباری ناشی از تغییرات آب‌وهوایی مهم‌ترین عواملی‌اند که با سرعت زبان‌های بومی را نابود می‌کنند. نکته‌ی دردناک این است که تنوع زبانی، اتفاقا بیشتر از هر کجا در مناطقی وجود دارد که از نظر آب‌وهوایی دارند به مناطقی غیرقابل‌سکونت تبدیل می‌شوند و افراد محلی چاره‌ای جز تن دادن به کوچ ندارند.

یکی از مثال‌های از این دست کشور کوچک وانواتو که جزیره‌ی در جنوب اقیانوس آرام است و مردم‌اش به ۱۱۰ زبان صحبت می‌کنند، به سرعت دارد به دلیل تندباد، بالا آمدن سطح دریاها و دیگر تغییرات ناشی از گرمایش زمین به منطقه‌ای غیرقابل سکونت تبدیل می‌شود. از هر ۵ زبان زنده‌ی دنیا، یک زبان در کشورهای منطقه‌ی اقیانوس آرام تکلم می‌شود و این مناطق بیشتر از سایر نقاط زمین، در معرض نابودی‌اند و به سکوت‌گاه‌هایی غیر قابل زیستن برای بشر تبدیل می‌شوند.

با از بین رفتن هر یک از این زبان‌ها، تاریخ و فرهنگ و باورها و آداب و سنن مرتبط با آن زبان نیز نابود می‌شود و بخشی از میراث بشری از دست می‌رود. متخصصان هشدار می‌دهند که وضعیت پیش‌رو، وضعیتی بسیار ویران‌گر است که بخشی از میراث فرهنگی بشر را چنان نابود خواهد کرد که رد پایی از آن نیز باقی نخواهد ماند. بیشترین آسیب را هم مردمان بومی مناطق مختلف می‌بینند و تجربه می‌کنند. مردمان بومی بار دیگر و این‌بار به دلیل وضعیت محیط‌زیست ناچار به کوچ اجباری یا زیستن در مناطقی گتو مانند، حجم سنگینی از تبعیض، نابرابری، نژادپرستی را تجربه خواهند کرد.

تحقیقات نشان می‌دهد که همان‌طور که سرکوب مردمان بومی موجب بیماری‌های روان می‌شود، اگر مردم بومی بتوانند به زبان بومی خود سخن بگویند و آداب و رسوم خود را بجا بیاورند، در برابر آسیب‌های اجتماعی قوی‌ترند. تحقیقی در میان بومیان بنگلادش نشان داد که اگر جوانان بومی بتوانند به زبان بومی صحبت کنند، احتمال این‌که به مصرف بی‌رویه الکل یا مواد مخدر رو بیاورند، پایین میاد و کمتر ممکن است دست به خشونت بزنند.

نمونه‌های اندکی وجود دارد که دولت‌ها با همکاری جامعه مدنی تلاش کردند تا نه تنها مانع از مرگ یک زبان بومی شوند، بلکه آن زبان را توسعه بدهند. دو نمونه موفق یکی زبان مردمان بومی هاوایی در آمریکا و دیگری مردمان مائوری در نیوزیلند است. در دهه‌ی ۱۹۷۰ میلادی فقط ۲ هزار نفر از بومیان هاوایی بودند که به زبان بومی‌شان می‌توانستند حرف بزنند. با تلاش دولت ایالتی و فدرال، امروز بیش از ۱۸ هزار نفر از بومیان هاوایی به زبان مادری‌شان سخن می‌گویند و احتمال از بین رفتن این زبان کاهش چشمگیر یافته است. در نیوزیلند، در دهه‌ی ۱۹۷۰ تنها ۵٪ بومیان مائوری به زبان خود صحبت می‌کردند، این درصد در حال حاضر به ۲۵٪ رسیده است.
@FarnazSeifi
​​بحران آب در مصر شاید از هرجای دیگر منطقه‌ی خاورمیانه و شمال آفریقا جدی‌تر باشد. بنا به گزارش یونیسف در سال ۲۰۲۱، مصر در حال حاضر با کمبود سالانه‌ی نزدیک به هفت میلیون متر مکعب آب مواجه است و با ادامه‌ی وضعیت فعلی، کشور مصر تا سال ۲۰۲۵ ممکن است عمده‌ی منابع آب خود را به شکل کامل از دست بدهد. اگر چنین فاجعه‌‌ای رخ دهد، جمعیت ۱۰۹ میلیون نفری این کشور دسترسی به یکی از نیازهای اساسی بشر برای زندگی را از دست می‌دهند و یکی از بزرگ‌ترین فجایع بشری جلوی چشم همه ما به زودی رخ خواهد داد. اگر چاره‌ای برای این بحران اندیشیده نشود، نرخ بیکاری مصر از ۱۱٪ فعلی به ۲۵٪ خواهد رسید و ۷۲٪ کل کشاورزی مصر نابود خواهد شد.

تحقیقات نشان می‌دهد این‌جا هم باز سهم زنان از یک فاجعه‌ی مشترک، سنگین‌تر و سهمگین‌تر است و این‌جا هم نابرابری و تبعیض، زنان را هدف می‌گیرد. انتصار السعید، مدیر موسسه‌ی «توسعه و حقوق قاهره» با اشاره به این واقعیت که اکثریت جمعیت مصر را روستانشین‌ها تشکیل می‌دهند، می‌گوید این زنان‌اند که نقش عمده‌ای در کشاورزی در روستاها دارند و با از بین رفتن کشاورزی، همه چیز خود را از دست خواهند داد. همین حالا هم ۱۰ درصد جمعیت روستانشین مصر توان مالی این را ندارند که تجهیزات لازم برای اتصال به شبکه‌ی آب کشوری را تهیه کنند و عملا دارند با حداقل دسترسی به آب به شکل "غیر رسمی" سر می‌کنند.

مصر اگرچه کشوری است که پیشگام آموزش و احداث مدارس دخترانه در جهان عرب بود، اما امروز روزگار دیگری را طی می‌کند. در حال حاضر یک سوم زنان مصر، بی‌سوادند و در میان آن‌ها هم که سواد دارند، بیشتر زنان مصر دوره دبیرستان را هم تمام نکردند. این وضعیت تحصیلی به شدت نابرابر، فرصت‌های شغلی برای زنان مصر را بسیار محدود کرده و کشاورزی با کار یدی سخت، دستمزد اندک و نبود امکاناتی مثل حق بیمه از معدود مشاغلی است که زنان بسیاری در آن به کار مشغول‌اند. از دست رفتن کشاورزی و فقیرتر شدن بیشتر خانوارهای روستایی، نرخ بی‌سوادی و کم‌سوادی زنان را با سرعت افزایش خواهد داد و خانواده‌ها اول از همه دختربچه‌ها را از همان مدرسه‌ی نصفه و نیمه بیرون می‌کشند تا هم پولی صرفه‌جویی شود، دختربچه کار یدی پیدا کند و کمک‌خرج خانه باشد یا او را با سن کم شوهر می‌دهند تا نان‌خوری کم شود.

دالیا وصفی، فعال حقوق زنان و محقق می‌گوید نبود آب، نرخ طلاق در مصر را افزایش خواهد داد. مردمان روستانشین قبل از هر کس فقیرتر خواهند شد و یکی از اولین آثار این فقر در سرزمین مردسالاری مثل مصر این است که مردان برای کاستن از «نان‌خورهای خانه»، زن را که حالا بیکار هم شده و پولی به خانه نمیارد، طلاق خواهند داد. قدرت و حق اظهارنظر و تصمیم‌گیری زنان در این فقیرتر شدن ناشی از بی‌آبی کمتر هم خواهد شد.

بحران آبی مصر به نقطه‌ای رسیده که عملا امید چندانی باقی نیست که در این اندک زمان باقی‌مانده بشود کار واقعا موثر و فراگیری کرد. در شمال آفریقا که همین حالا هم یکی از نابرابرترین جغرافیا برای زنان است، به زودی زنان بیشتری از امروز هم کم‌قدرت‌تر شده و تبعیضی همه‌جانبه بختک زندگی‌شان می‌شود.
@FarnazSeifi
ابراهیم الاصیل که اهل سوریه است، دوست دارد با تاکید به ایرانی‌ها بگوید در کنار تلاش برای تغییر رژیم، باید چهارچشمی مراقب خود جنبش بود، چرا که جنبش خودش می‌تواند تبدیل به هیولایی شود که بیش از همه رژیم دیکتاتور فعلی از ظهور این هیولا بهره می‌برد و خوشحال می‌شود.

او می‌گوید در تجربه ناکام سوریه آموختند که دروغ‌گویی، شایعه‌پراکنی و اغراق، رویه‌ای که بین برخی گروه‌ها و افراد اپوزیسیون رایج است، به دیکتاتور هیچ آسیبی نمی‌زند، فقط اعتبار خود معترضان را زیر سوال می‌برد و مردم را بی‌اعتماد می‌کند.

اصیل از تاثیرات ارتش سایبری حکومت سوریه می‌گوید که اتفاقاً برخلاف تصور عامه، هدف اصلی‌اش مطلقاً این نبود که روایت خودش را بقبولاند: «هدفشان این بود که مردم سوریه را به این نتیجه‌ برسانند که «حقیقت، پیچیده است» و «معلوم نیست که چه‌کسی دارد راست می‌گوید». مؤثرترین شیوه برای‌ اینکه آدم‌ها را منفعل کرد همین است که به آن‌ها بقبولانید حقیقت پیچیده است و معلوم نیست چه‌کسی راست می‌گوید.

الاصیل می‌گوید هیچ احدی نباید و قرار نیست مبارز ۲۴ساعته باشد، و هرکس فقط به اندازه ظرفیت‌اش باید داخل مبارزه باشد و ظرفیت هرکس متفاوت است.تمام این شرم دادن و خفت دادن به دیگران بابت زندگی و کارهای عادی، باز شکاف تازه‌ای درست کرد که فقط به نفع بشار اسد شد و بس.

الاصیل از مزایا و معایب شبکه‌های اجتماعی می‌گوید. اینکه آدم‌هایی که در وضعیت عادی به‌دلایل مختلف طبقاتی و سیاسی و مذهبی احتمالاً هیچ‌وقت با هم مواجه نمی‌شدند. به لطف شبکه‌های اجتماعی برای اولین‌بار توانستند واقعاً با یکدیگر آشنا شوند. «آشناشدن اقشار مختلف با هم زیبا بود اما درعین‌حال منجر به این شد که عمق اختلافات اساسی هم بیرون بزند و آشکار شود. سوری‌ها ناگهان چنان حجم عظیمی از سوریه‌ی واقعی را دیدند که هضم و درک پیچیدگی‌اش آسان نبود.»

او امیدوار است ایرانی‌ها اشتباه آن‌ها را تکرار نگنند و راه هر بحث را باز بگذارند:«در مبارزه‌ی سیاسی و مدنی گاهی انتقاد از فعالان سیاسیِ مخالف حکومت مهم‌تر از انتقاد از حکومت ظالم است. فعال سیاسی و مدنی باید یاد بگیرد که انتقاد بشنود و گوش شنوا داشته باشد. یکی از مهم‌ترین توصیه‌های من به ایرانی‌ها، بر اساس تجربه‌ی ما سوری‌ها، همین مسئله است.»

گفتگویم با ابراهیم الاصیل را در لینک زیر بخوانید:
https://www.aasoo.org/fa/articles/4204
@FarnazSeifi
​​نتایج تازه‌ترین نظرسنجی دوره‌ای «عرب بارومتر» نشان می‌دهد که به‌رغم تغییراتی مثبت، شکاف جنسیتی کماکان ملموس در منطقه‌ی خاورمیانه و شمال آفریقا پابرجاست. این نظرسنجی تازه در میان شهروندان کشورهای مصر، الجزایر، عراق، اردن، لیبی، سودان، کویت، فلسطین، لبنان، تونس، مراکش و موریتانی انجام شده است و «عرب بارومتر» با بیش از ۲۶هزار شهروند برای این نظرسنجی گفتگو کرده است.

در میان ۱۲ کشور حاضر در این نظرسنجی، نگاه سنتی و کلیشه به «نقش زن و مرد» به قوت خود باقی‌است. برای مثال به شکل کلی از هر ۱۲ نفر، ۹ نفر کماکان بر این باورند که «مردان در سیاست و اداره‌ی امور از زنان بهترند.» از هر ۱۲ زن در این کشورها نیز، ۸ زن با چنین باور سنتی موافق‌اند. در الجزایر ۷۶٪ مردم معتقدند «مردان سیاست‌مداران بهتری‌اند.»

در زمینه‌ی اشتغال زنان، این نظرسنجی تازه نشان می‌دهد که اکثر شهروندان این منطقه، کمبود مهارت و دانش لازم را «مانع جنسیتی» نمی‌بینند و موانع دیگری را مصداق موانع جنسیتی می‌دانند. برای مثال، «نبود امکانات حمل‌ونقل عمومی یا حمل‌ونقل ایمن»، یکی از دلایل اصلی است که شهروندان منطقه به عنوان عاملی جنسیتی از آن نام می‌برند. برای مثال در عراق ۴۵٪ شهروندان می‌گویند اگر موانع حمل‌ونقل در میان نبود، زنان بیشتری می‌توانستند کار کنند یا به سراغ اشتغال در مشاغلی بروند که از محل زندگی‌شان فاصله‌ی بیشتری دارد. به جز لیبی، در سایر کشورها شهروندان باور ندارند که محیط کار مختلط، مانعی برای اشتغال زنان باشد و به دنبال گسترش یا ترویج محیط کار تک جنسیتی نیستند. اکثر شهروندان ۱۱ کشور در پاسخ به گزینه‌ی «محیط کار زن و مرد باید جدا باشد»، گفتند که با چنین گزینه‌ای مخالف‌اند. در میان موافقان جدایی جنسیتی زن و مرد، بعضی از مهم‌ترین دلایل موافقان از این قرار است: دستور اسلام و حدیث پیامبر، معذب بودن، پرت شدن حواس در حین کار، امکان آزار کلامی و جنسی زنان، بی‌آبرویی، قدرت گرفتن زنان.

یک یافته‌ی مهم در بخش اشتغال زنان این است که در تمام کشورهای نظرسنجی، این مردان‌اند که بیشتر به «عوامل فرهنگی و عرفی» به عنوان مانع برای اشتغال زنان ارجاع می‌دهند و به نظرشان عرف مهم‌تر از عوامل ساختاری است. این وضعیت در اردن از همه‌جا شدیدتر است و ۴۱٪ مردان اردن «عرف و فرهنگ جامعه» را مانع بزرگ می‌بینند.

در حوزه‌ی حق تحصیل زنان، تغییرات مثبتی به چشم می‌خورد. کمتر از یک سوم کل شهروندان منطقه بر این باورند که تحصیلات دانشگاهی برای مردان مهم‌تر و ضروری‌تر است تا زنان. تنها در دو کشور سودان و موریتانی است که کمی بیش از یک چهارم شهروندان چنین باوری دارند. در کویت، تنها ۸٪ مردم معتقدند که تحصیلات دانشگاهی برای مردان مهم‌تر است. در این نظرسنجی هم در شکل کلی این زنان‌اند که با لزوم تحصیلات دانشگاهی زنان، بیش از مردان موافق‌اند. عرب بارومتر می‌گوید در ۱۵ سال گذشته، تغییر اصلی در نگاه به آموزش زنان در نتایج تحقیقات آن‌ها در کشورهای مصر و اردن رخ داده امروز شمار افراد در این ۲ کشور که معتقدند اولویت در تحصیلات دانشگاهی باید با مردان باشد، کاهش چشمگیری داشته است. این کاهش ملموس در کشورهای عراق، سودان، فلسطین و تونس نیز به چشم می‌خورد.

نتایج بررسی درباره‌ی نقش زنان در خانه نشان داد که در نیمی از این کشورها، دست‌کم ۶ تن از هر ۱۰ نفر با این گزینه موافق‌اند که «حرف آخر را در خانه باید مرد بزند.» و تعجب‌انگیز هم نیست که اکثریت موافقان با این گزینه، مردان‌اند. لبنان تنها کشوری است که کمتر از نیمی از مردان‌اش با چنین گزینه‌ای موافق‌اند. در سایر کشورها اکثر مردان در شکل کلی با این باور موافق‌اند. با این‌حال بررسی داده‌ها در ۱۵ سال اخیر نشان می‌دهد که نگاه مردان منطقه به نقش زنان در خانه، به شکلی تدریجی در حال تغییر است و در روندی صعودی، مردان بیشتری با برابری زن و مرد در خانه موافق‌اند. این تغییر مثبت بیشتر از هر کجا در تونس و کمتر از هر کجا در مراکش به چشم می‌خورد. همچنین زنان در اکثر کشورها به شکلی بنیادین نگاه خود به نقش‌شان در خانه را تغییر دادند. این وضع در اردن جالب است که چطور نگاه زنان‌اش نگاه به نقش کلیشه‌ی زن در خانه ریشه‌ای و بیش از سایرین تغییر کرده و در برابر مردان این کشور کمترین تغییر در نگاه به نقش زن را داشتند.

در مواجهه با خشونت جنسیتی، شهروندان اکثر کشورهای نظرسنجی گفتند خشونت جنسیتی علیه زنان افزایش داشته است (چیزی که یافته‌های گزارش‌های دیگر تحقیقی در منطقه هم تایید می‌کند) و در تمام کشورها این زنان‌اند که بیشتر از مردان می‌گویند خشونت جنسیتی بیشتر شده است. عرب بارومتر می‌گوید جالب است که مردان زیادی در منطقه معتقدند خشونت جنسیتی علیه زنان در یک سال گذشته، کمتر شده است! نتایج کامل نظرسنجی را می‌توانید در اینجا بخوانید.
@FarnazSeifi
​​بلایای طبیعی همیشه زنان و دختران را در موقعیت آسیب‌پذیرتری قرار می‌دهد. تحقیقات مختلفی نشان می‌دهند که خشونت علیه زنان، محدودیت‌های فرهنگی و عرفی، بازماندن دختربچه‌ها از تحصیل، به خطر افتادن بهداشت زنان، از دست دادن بیشتر منابع مالی و امکان کار و … برخی از مواردی‌اند که هر فاجعه طبیعی مثل زلزله برای مدتی طولانی و گاه با عوارضی همیشگی بر سر زندگی زنان آوار می‌کند. نه تنها تمام نابرابری‌ها و تبعیض‌های پیش از زلزله، شدت بیشتری می‌گیرد و با قدرت بیشتری اعمال می‌شود، بلکه فجایع طبیعی بستری‌اند که به آسانی به انواع جدید خشونت علیه زنان هم مجال بروز می‌دهند. اگر این بلایای طبیعی در مناطقی رخ دهد که جمعیت فقیر بیشتر است، انواع خشونت‌ها شدت بیشتری هم می‌گیرد، چرا که زنان فقیر در وضعیت آسیب‌پذیرتری‌اند، منابع کمتری برای محافظت از خود دارند و بیشتر ناچار به سکوت در برابر خشونت می‌شوند.

در زلزله‌ی اخیر در ترکیه و سوریه که تا همین حالا یکی از بدترین فجایع طبیعی قرن است، زنان و دختران بسیاری با صدها مصیبت مواجه شدند. در مناطق زلزله‌زده‌ی ترکیه دست‌کم ۳۵۶ هزار زن باردارند که همین حالا در وضعیتی اضطراری نیاز به مراقبت‌های پزشکی زنان و سلامت باروری دارند. پیش‌بینی می‌شود بسیاری از این زنان به دلیل نبود چنین امکاناتی یا فرزندانی با مشکلات عدیده به دنیا آورند یا در حین بارداری و زایمان جان خود را از دست داده و جنین را از دست بدهند.

در دوران قبل بلایای طبیعی مثل زلزله یا سیل، اغلب این زنان‌اند که وظیفه‌ی رسیدگی به امور منزل و مراقبت از بچه‌ها، اعضای پیر خانه، مریض‌داری را برعهده دارند و تحقیقات نشان می‌دهد در وقوع یک فاجعه طبیعی، کمتر این امکان را دارند که سریع محل را ترک و پناه بگیرند. برای مثال وقتی در نیواورلئان دستور تخلیه قبل از گردباد کاترینا صادر شد، ۸۰ درصد افرادی که نتوانستند خانه‌های خود را تخلیه و محل را ترک کنند، زنان بودند. همچنین در فرهنگ‌ و مناطقی که زنان باید «لباس متناسب با عرف و پوشیده» بپوشند، فرار به وقت فاجعه برای زنان سخت‌تر است. همان لباس که عمری کنترل‌شان کرده، حالا اسباب دست‌وپاگیری می‌شود که به وی امکان فرار به موقع را نمی‌دهد. در این فرهنگ‌ها که نقش‌های جنسیتی به شدت فعال است، دختربچه‌ها و زنان بسیاری از مهارت‌هایی که به وقت فجایع طبیعی به درد آدمی می‌خورد هرگز یاد نمی‌گیرند. (مهارت‌هایی مثل از درخت بالا رفتن یا شنا کردن).

بلایای طبیعی خشونت خانگی، خشونت فیزیکی و جنسی و احتمال قاچاق زنان و دختران را بیشتر می‌کند. بررسی‌ها نشان می‌دهد یک دلیل افزایش خشونت خانگی این است که مردان استرس و نگرانی از مخارج، بیکاری و کمبود منابع مالی را بر سر زنان خالی می‌کنند. در وضعیتی که افراد بی‌خانمان‌شده مجبورند مدت‌ها در خانه‌های گروهی با جماعتی دیگر زندگی کنند، خشونت جنسی علیه زنان افزایش پیدا می‌کند. تحقیقات نشان می‌دهد اگر این بلای طبیعی در منطقه‌ای جنگ‌زده رخ دهد، خشونت جنسی کارکرد اعمال کنترل بر جمعیت را هم پیدا می‌کند. مردانی خشونت‌گر به زنان و دختران دست‌درازی کرده و با این شیوه‌ی کثیف، دنبال اعمال قدرت و کنترل جمعیت در وضعیت بحران اندر بحران‌اند. زلزله‌ی مهیب ترکیه و سوریه، تا سال‌ها زنجیره‌ی دردناکی از انواع خشونت‌ها را آوار مضاعف بر سر زنان و دختران این مناطق کرد که پیش از این هم با هزار محدودیت و محرومیت مواجه بودند.
@FarnazSeifi
​​ترکمنستان نیز همچون بسیاری دیگر از کشورهای درگیر نظام غیرشفاف و سرکوب‌گر و جامعه‌ی سرگردان میان سنت و مدرنیته، دو چهره دارد: یک سو تصویر زنان زیبا و آراسته با لباس‌های زیبای محلی که رقص‌های فولکلور اجرا می‌کنند و قرار است تصاویر زیبای گردشگرپسند باشند. آن سو اما تصویر واقعیت زندگی زنان چیز دیگری است:‌ زنانی که مدام در معرض خشونت خانگی‌اند و نهادی و جایی نیست که پناه آن‌ها باشد، زنانی که دسترسی به وسایل پیشگیری از بارداری و آموزش بهداشت جنسی ندارند و آزار جنسی فراگیر در کشور.

ترکمنستان یکی از بدترین کشورها در زمینه‌ی سانسور مطبوعات است. دولت، صاحب تمام رسانه‌های کشور است و هیچ نشریه‌ی نیمچه مستقلی اجازه‌ی فعالیت ندارد، محدودیت اینترنت و سانسور محتوای اینترنت به شدت در جریان است و دستگاه سانسور در همه‌ی زمینه‌ها با قدرت حاضر است. بخشی از سیاست سانسور رسانه‌ای در ترکمنستان این است که انتشار هر مطلب موثق و معتبری درباره‌ی آموزش جنسی، بارداری و سقط جنین یا بهداشت قاعدگی ممنوع است. این مباحث در مدارس نیز تدریس نمی‌شود و در فرهنگی که اکثریت مردم سنتی‌اند، در اکثر خانه‌ها نیز هرگز درباره‌ی این مسائل حرفی زده نشده و چیزی به دختران و پسران جوان آموزش داده نمی‌شود.

سازمان ملل می‌گوید در آسیای مرکزی، ترکمنستان بیش از هر کشور دیگری با مرگ و میر نوزادان مواجه است و زنان این کشور کمترین میزان آگاهی را از بهداشت جنسی و بارداری دارند. تنها نیمی از زنان متاهل یا دارای شریک عاطفی و جنسی در ترکمنستان تجربه‌ی استفاده از وسایل پیشگیری از بارداری را دارند. بیش از ۶۰ درصد زنان این کشور هرگز حقی برای تصمیم‌گیری درباره‌ی بدن خود، رابطه‌ی جنسی و بهداشت جنسی و باروری ندارند. در سال ۲۰۱۵ دولت ترکمنستان با تصویب لایحه‌ای، حق سقط جنین زنان را محدود به تا ۵ هفتگی جنین کرد. در حالی که تا قبل از آن زنان تا ۱۲ هفتگی جنین امکان سقط قانونی را داشتند.

اولین گزارش جامع درباره‌ی خشونت علیه زنان در ترکمنستان که در سال ۲۰۲۲ از سوی سازمان ملل متحد منتشر شد، نشان داد ۵۸٪ زنان و دختران بین ۱۵ تا ۴۹ سال معتقدند اگر از حرف پدر یا شوهر سرپیچی کنند، پدر یا شوهر حق دارد آن‌ها را کتک بزند.

حالا به‌رغم سانسور شدید مطبوعات و اینترنت، عده‌ای از زنان ترکمنستان دور هم جمع شده، همت کردند و تنها منبع اینترنتی درباره‌ی بهداشت جنسی، بارداری، سقط جنین و سلامت عمومی برای زنان را تاسیس کردند. آن‌ها اپلیکیشنی هم تاسیس کردند تا زنان بتوانند هم سیکل خون‌ریزی ماهانه خود را ثبت و دنبال کنند و هم اطلاعات لازم درباره‌ی بهداشت قاعدگی را رایگان دریافت کنند. وب‌سایت آن‌ها بخشی دارد تا زنان به شکل ناشناس با یکدیگر مشورت کرده، از هم برای مشکلات مرتبط با بارداری ناخواسته و بهداشت جنسی مشاوره گرفته و به هم کمک کنند و قصه‌های شخصی را با هم ردوبدل کرده و از حس تنهایی در این تجربه‌های تلخ بکاهند. گامی که اگرچه بسیار مفید و در فضای خفقان این کشور شجاعانه است، اما نه کافی است و نه مشکل سانسور و سرکوب و محدودیت سیستماتیک علیه حقوق زنان را حل می‌کند.
@FarnazSeifi
​​خانم مه‌لقا ملاح تعریف می‌کرد وقتی کشف حجاب شد، مادرش که خدیجه افضل وزیری (فعال حقوق زنان و روزنامه‌نگار) بود، هر روز بعدازظهر دست مه‌لقای نوجوان را می‌گرفت و بی‌حجاب به خیابان می‌رفتند. همسایه‌های مذهبی هر روز به آن‌ها تف می‌انداختند و سنگ‌ریزه پرت می‌کردند. اما خدیجه افضل وزیری هر روز بعدازظهر دست دخترش را می‌گرفت و باز به خیابان می‌رفت.

روزی یکی از این سنگ‌ریزه‌های تیز به گوشه چشم مه‌لقا ملاح خورد؛ گوشه‌ چشم‌اش پاره شد و خون سرازیر شد. مه‌لقا زد زیر گریه و داد و قال به مادرش که برای چی هر روز من را با خودت بی‌حجاب به خیابان می‌کشی؟ خدیجه افضل وزیری با تحکم به دخترش خیره می‌شود و می‌گوید: «برای این که تو توسری نخوری، زیر چادر چاقچور حبس نشوی، زندگی تو بهتر از من باشد. برای این که یاد بگیری شجاعت یعنی به رغم ترسیدن کار را انجام دادن و یاد بگیری شجاع باشی.»

خدیجه افضل وزیری خود دختر بی‌بی خانم استرآبادی بود که از اولین زنان نویسنده و روزنامه‌نگار ایران در دوران مشروطه است و اولین کتاب فمینیستی ما یعنی «معایب‌الرجال» را نوشت و اولین مدرسه‌ی دخترانه‌ی تهران یعنی «مدرسه دوشیزگان» را تاسیس کرد. خانه‌ی خودش را در مدرسه کرد، دختران خودش را اولین نفر در کلاس نشاند. او را تکفیر کردند و خانه‌اش را به آتش کشیدند. بی‌بی خانم استرآبادی با چنگ و دندان جنگید، به دخترانش یاد دادند بجنگند، دخترانش به دختران‌شان یاد دادند شجاعت یعنی کار درست را انجام دادن، به رغم وحشت... .

به گمانم باید بازگشت به همان مادران‌مان که با چنگ و دندان برای حق جنگیدند، به رغم شعله‌های آتش، تف، سنگ‌ریزه، تکفیر، تهدید و ... .

امروز بارها به شجاعت افغان‌ها فکر کردم که سال‌ها برغم آن‌همه بمب‌گذاری در مدارس دخترانه، دخترها را همچنان مدرسه فرستادند، به آن سماجت و اصرار خواهران افغان که یک‌بار این حق را در دوره طالبان اول از دست داده بودند و می‌دانستند باید ایستاد و دختران را به مدرسه فرستاد، به رغم همه چیز.
@FarnazSeifi
​​هفده سال پیش، در تجمع روز جهانی زن در پارک دانشجو، همه ما کتک خوردیم. جلوی چشمان بهت‌زده‌ی ما سیمین بهبهانی را هم کتک زدند. یک عکسی از آن روز مانده، یک دست سیمین را مهین خدیوی گرفته و دست دیگرش را سارا محمدی اردهالی، پشت سر او من و مریم فومنی‌ایم با چشمان خیس از اشک… استیصال و بهت و اندوه از تمام اجزای آن عکس بیرون می‌زند.

نمی‌دانم کی آن عکس را زیر شاتر دوربین‌اش ثبت کرد، اما خوب یادم است روبروی این جمع پنج نفره‌ی مبهوت چه خبر بود. اتوبوسی آن روبرو پشت ترافیک بود. آدم‌های آن اتوبوس، زن و مرد، پیر و جوان، داشتند جوری این صحنه کتک خوردن‌ها و پیرزنی کتک‌خورده را نگاه می‌کردند که انگار فیلم اکشن است و فقط یک کاسه تخمه کم داشند. از نگاهشان تحقیر می‌بارید. زنی از داخل اتوبوس بچه‌اش را رو پایش جابجا کرد و بلند گفت:«یک مشت پتیاره…» آدم‌های عادی، در اتوبوس‌های شلوغ عصر مرکز شهر … چیزی آن‌جا برای من فرو ریخت و تمام شد. چندسال بعد در کارگاهی قرار شد چشم‌هایمان را ببندیم و اولین خاطره‌ی تلخی را که به ذهنمان می‌آید، بنویسم. همین خاطره بود… هربار همین… آن‌جا برای من لحظه‌ای بود که به عمق جان «در وطن خویش غریب» را چشیدم.

هفده سال بعد در اوایل پاییز گرم و آغشته به شور و خون، ویدئویی دیدم که زنی معترض روبروی پارک شهر کتک می‌خورد و زنان و مردانی به کمک او آمدند و طنین خشمگین و مصمم شعارهایشان بر سر شهر … این اواخر دوبار چشم‌هایم را بستم و به آن روبروی پارک دانشجو فکر کردم و اولین تصویری که به ذهنم آمد، حالا طنین پرشور شعارهای جمعیتی در دفاع از زنی کتک‌خورده بود.

چند روز قبل، زنانی سوگوار و خسته از ظلم، بر‌سر گور زنی کشته‌شده روسری‌ها را از برداشته و «زن، زندگی، آزادی» سر داده بودند و حالا هیچ چیز دیگر شبیه روزهای قبل نبود، روبروی پارک دانشجو در تهران هم…

فمینیسم، دانه کاشتن است. بذری را در زمینی کاشتن، بی‌‌‌منت و انتظار معجزه، و درس صبوری است. شکرگزاری اگر باشد بابت همین سهم اندک «دانه کاشتن‌ها» است که همه‌اش به یمن جسارت، شجاعت و تن ندادن زن‌های دیگری قبل از ما است. وظیفه‌‌ای اگر بر دوش ماست، همین دانه‌ای کاشتن است. بذرها، اندک اندک جوانه می‌دهند،می‌بالند،شاخه‌های تردشان قد می‌کشد، دیگر نمی‌شود زیر پا لگدشان کرد و آن تنه و شاخه و درخت را ندید، و باد پیغام هر درختی را به درخت دیگر خواهد رساند و درخت‌ها از باد خواهند پرسید: در راه که می‌آمدی، سحر را ندیدی؟ تا روزی یکصدا در تمنای سحر فریاد «زن، زندگی، آزادی» سر دهند، از گورستان آیچی سقز تا روبروی پارک دانشجو در تهران.
@FarnazSeifi
​​بیست سال از حمله‌ی نظامی آمریکا و متحدان به عراق به بهانه‌ی دروغین «سلاح‌های کشتار جمعی» گذشت. یکی از ابعاد فاجعه‌بار این جنگ که کمتر از آن گفته می‌شود، فجایع محیط‌زیستی است که به سر عراق و مردم‌اش آمد. اگرچه فجایع محیط‌زیستی صرفا ناشی از جنگ نیست و دهه‌ها فقر، دیکتاتوری و سیاست‌های غلط‌اش و سوخت فسیلی به تدریج عراق را به زمینی سوخته تبدیل کرد، اما جنگ نیز عامل دیگری بود که ویرانی را شدت بخشید و بدتر کرد.

کشوری که بخش مهمی از محیط زیست آن از شمال (با منطقه نفتی شمالی در کردستان) تا جنوب (در تالاب‌های بین‌النهرین) به فنا رفته است. در سال ۲۰۰۵، سازمان ملل متحد اعلام کرد که تنها ۲ سال بعد از حمله‌ی نظامی آمریکا، هزاران منطقه‌ی آلوده دارد. پنج سال بعد تحقیقات نشان داد که ارتش آمریکا در عراق دست‌کم ۱۱ میلیون پوند پسماند سمی تولید کرده که در گوشه‌وکنار عراق رها شده است و آمریکا هیچ برنامه و قصدی برای پاکسازی این پسماند ندارد. امروز این تلنبار پسماند سمی، منابع آب و خاک در سراسر عراق را آلوده به اورانیوم تضعیف‌شده، دیوکسین و سایر مواد خطرناک کرده است. نهادهای بین‌المللی تایید کردند که در زنجیره‌ی غذایی تولید شده در عراق، بارها رد اورانیوم تضعیف‌شده مشاهده شد. در اعضای بدن بسیاری از طیور و دام به‌ویژه در جنوب عراق، نیز همین وضعیت، عادی رایج شده است. این وضعیت در شرایطی رخ داد که عراق بعد از جنگ با کویت، هرگز نتوانست زیرساخت به شدت آسیب‌دیده‌ی سراسر کشور را ترمیم کند، سازمان بهداشت جهانی تایید کرد که مهم‌ترین دلیل این ناتوانی از تعمیر زیرساخت جنگ‌زده، تحریم‌های اقتصادی بین‌المللی علیه عراق بود.

کمبود منابع آب و بالا رفتن غلظت نمک در آب و همین‌طور شدت گرفتن طوفان‌های شنی در عراق، بسیاری از بناهای تاریخی این کشور را در معرض نابودی قرار داده و یا از بین برده است. در کردستان عراق، در سال‌های بعد از حمله نظامی، توسعه‌ی خط لوله‌ی نفتی مشترک بین عراق، ترکیه و نروژ و برخی دیگر از شرکت‌های بین‌المللی نفتی، درست از میان روستاهای مسکونی گذشت و عملا بسیاری از زمین‌های این روستاییان را غیرقابل کشت کرد. بسیاری از این روستاییان محکوم به زندگی در نزدیکی زباله‌های این خطوط نفتی‌اند و سلامت آن‌ها به اشکال مختلف آسیب دیده است.

از دهه‌ی ۱۹۹۰ و بعد جنگ خلیج، نرخ ابتلا به سرطان به سرعت در عراق فزونی یافت و در این ۲۰سال در نتیجه آلودگی محیط‌زیستی، بدتر هم شد. عراقی‌ها شوخی تلخی دارند که اگر در خانواده‌ای تنها یک نفر مبتلا به سرطان باشد، آن خانواده از اعیان است. وزارت بهداشت عراق بارها اعلام کرد که دلیل اصلی افزایش ابتلا به سرطان، پسماند اورانیوم تضعیف‌شده ناشی از جنگ است. اما در نبود شفافیت از سوی ارتش آمریکا و بریتانیا و دولت عراق برای همکاری با متخصصان، عملا راه تحقیق شفاف درباره چرایی این موضوع بسته است. سال‌هاست محققان و پزشکان عراقی برای تحقیقات به در بسته می‌خورند، چون شفافیت از سوی هیچ‌کس در کار نیست. عراق به گفته‌ی سازمان ملل، یکی از آسیب‌پذیرترین کشورها در برابر تغییرات اقلیمی است و به تلخی تصویری آخرالزمانی از آن‌چه قرار است بر سر بشر آید. عراقی‌ها، آخرالزمان محیط‌زیستی را همین حالا زندگی می‌کنند.
@FarnazSeifi
** اگر با فکر خودکشی مواجه‌اید، در ایران با شماره ۱۲۳ یا ۱۴۸۰ تماس بگیرید.
اگر در آمریکا یا کانادا ساکن‌اید، با شماره ۹۸۸ تماس بگیرید.
در هر کشوری ساکن‌اید، شماره‌ای و کسانی در دسترس‌اند که به کمک شما آیند. شما تنها نیستید.


مرگ خودخواسته‌ی غمگین کیومرث پوراحمد، کارگردان نام‌آشنای ایران، شاید فرصتی باشد که از پدیده‌ی گسترده‌ای بگوییم که در سکوت و بی‌توجهی اکثر افراد سال‌هاست در جهان رخ می‌دهد: خودکشی گسترده‌ی مردان و مرگ ناشی از خودکشی.

در سطح جهانی مردان دو و نیم برابر بیشتر از زنان دست به خودکشی موفق می‌زنند. این رقم در برخی کشورها که آمارگیری دقیق‌تری دارند بیشتر هم هست: در آمریکا مردان ۴ برابر بیشتر از زنان دست به خودکشی می‌زنند (این رقم در میان مردان بومی آمریکا و مردان سفیدپوست از هر گروه دیگری بیشتر است)، این رقم در آرژانتین و روسیه نیز همین است. در استرالیا مردان ۳ برابر بیشتر از زنان اقدام به خودکشی می‌کنند و در بریتانیا ۷۴٪ کل اقدام به خودکشی از مردان سر می‌زند. بنا به تحقیقات، مردان بعد سن ۷۰ سالگی بیش از هر بازه‌ی سنی دیگر در معرض خطر اقدام به خودکشی‌اند.

دلایل متعددی وجود دارد که چرا افراد دست به خودکشی می‌زنند: از شکست عشقی گرفته تا تجربه‌ی تلخ قلدری، از آزار جسمی و روانی تا افسردگی و حس تنهایی. اما چرا مردان تا این اندازه بیشتر اقدام به خودکشی موفق می‌کنند؟ کارشناسان چند دلیل را ذکر می‌کنند: این‌جا هم یک‌بار دیگر جنسیت‌زدگی در روند درمان نقش دارد. نظام درمانی روان که از کلیشه‌های «زنان حساس‌ترند و آسیب‌پذیرتر» رها نشده، بیشتر و سریع‌تر برای زنان تشخیص بیماری‌های روان مثل افسردگی، حس جداافتادگی و تنهایی و اضطراب می‌دهد و دارو تجویز می‌کند. اما در موارد بسیاری برای مردی که افسرده با مضطرب است، چنین تشخیصی نمی‌دهند و او را به مسیر درمان درست هدایت نمی‌کنند. هم‌زمان به دلیل کلیشه‌های جنسیتی جوامع(کلیشه‌هایی چون مرد باید قوی باشد، مرد نباید احساسات‌اش را نشان بدهد یا بترسد)، مردان کمتر از زنان و دیرتر از زنان به سراغ کمک حرفه‌ای می‌روند و تا مدت‌های مدید با مشکلات روان در تنهایی دست‌وپنجه نرم می‌کنند.

مردان بیشتر از زنان برای تحمل رنج روان، دست به «خوددرمانی‌های» غیر علمی مثل مصرف مدام الکل یا مواد مخدر می‌زنند. مردان بیشتر از زنان مسئول اقتصاد خانوارند و با استرس و فشار ناشی از این امر و ترس بیکاری زندگی می‌کنند. دلیل دیگر این است که تحقیقات و آمار نشان می‌دهد مردان اغلب با شیوه‌های سهمگین‌تری خودکشی می‌کنند که امکان نجات بسیار کمتر است: روش‌هایی مثل شلیک تیر به خود یا حلق‌آویز کردن.

متاسفانه راه تغییر این وضعیت نه ساده است و نه کوتاه‌مدت. کارشناسان می‌گویند بیش از هرچیز فرهنگ و کلیشه‌های جنسیتی جوامع است که باید تغییر کند و فضای امنی را فراهم کند که مردان جرات و توان ابراز درد و رنج خود را پیدا کنند و از بیان درد و رنج و وحشت خود، نترسند. خودکشی هرگز «عمل قهرمانانه» نیست، هیچ تقدسی ندارد، کار ارزشمندی نیست. خودکشی همیشه ناشی از درد و رنج روان است و نمود پایانی انسانی که مدت‌ها در رنج و درد روان فرسوده شده است و گاه هرگز امکان بیان این درد و کمک حرفه‌ای را پیدا نکرده است. مراقب اطرافیان‌‌تان و شاید حتا بیشتر مردان باشید و یاری کنید تا از کمک حرفه‌ای بهره بگیرند.
@FarnazSeifi
​​دو کتاب تازه درباره‌‌ی کم‌توجهی پزشکی به اندام زنان و دست‌کم گرفتن مشکلات جسمی و روانی زنان از سوی پزشکی منتشر شده است. یکی از این کتاب‌ها - Good Girls- ترکیبی از خودزندگی‌نامه، گفتگو با متخصصان و افراد مبتلا به بیماری انورکسیا است. هدلی فریدمن که روزنامه‌نگار است در این کتاب تلاش می‌کند مبحث را لایه لایه بشکافد تا هم خودش دلیل سال‌ها ابتلا به آنورکسیا را بهتر متوجه شود، هم توجه‌ها را به جنسیت‌زدگی و کم‌دانشی پزشکی درباره‌ی انورکسیا جلب کند. او ۷۵ تئوری را در کتاب فهرست می‌کند که پزشکان و تراپیست‌ها برای چرایی احتمالی ابتلای او به انورکسیا در نوجوانی ردیف کردند؛ اولین آن‌ها این که او با عمل سزارین به دنیا آمد و «از اول دنبال راه آسان بود»!

فریدمن که ۳ سال را در بیمارستان‌ها سر کرد، می‌نویسد چطور پزشکان به عدد روی ترازو توجه داشتند تا این‌که او واقعا حالش چطور است؛ چطور پزشکی فرد مبتلا به انورکسیا را به موجودی«ناتوان، خودویران‌گر و بسان بچه» تقلیل می‌دهد و این وضعیت به پزشک و پرستار چه قدرت نابجایی در کنترل بدن بیمار می‌دهد. انورکسیا (که بین زنان به مراتب شایع‌تر است)، مرگ‌بارترین بیماری روان است که هنوز هیچ داروی تاییدشده‌ای ندارد. فریدمن می‌نویسد سال‌ها بررسی او را به این نتیجه رساند که تئوری‌هایی مثل این‌که عامل انورکسیا مجلات مد و شبکه‌های اجتماعی است، ساده‌انگارانه است. او مدعی است نگاهی به تاریخ زنان مبتلا به انورکسیا بیش از هر چیز نشان می‌دهد که انورکسیا واکنش و نماد عیان «هراس زن از ابژه‌ی جنسی شدن و هراس از زن بودن» است. نمادی از خشم و اندوه است که به عنوان زن اجازه نداری خشمگین و اندوهگین باشی. این جهان چنان خردکننده می‌شود که آدمی جهان کوچک شخصی می‌سازد با یک قاعده‌ی قابل کنترل: غذا نخوردن.

در کتاب دوم -This Won't Hurt- ماریکه بیگ، جامعه‌شناس، دهه‌ها پزشکی مدرن را بررسی می‌کند که چطور از گوش دادن به درد زنان و جدی گرفتن درد آن‌ها یا غفلت کرده یا چشم و گوش‌اش را بر آن بسته است. بیگ از اصطلاح «بیولوژی نسخه‌ی بیکینی‌» استفاده می‌کند، نگاهی کماکان غالب که فکر می‌کند تنها تفاوت زن و مرد در بیماری و درد، در اندام‌های جنسی آن‌هاست و بس:«پزشکی زندگی زن را شروع عادت ماهانه محسوب کرده و پایان‌اش را زایمان.» توجهی نمی‌کند که در بسیاری موارد دیگر نیز تجربه‌ی زنان از درد و بیماری متفاوت است. حتا در تحقیقات تنها ۲.۱ بودجه‌های عمومی تحقیق پزشکی، صرف بیولوژی اندام زنانه می‌شود. بیگ می‌گوید حتا فن‌آوری‌های تازه مثل ساخت «رحم مصنوعی» در وضع فعلی که کاملا بی‌مصرف به نظر می‌رسند، بیشتر از هر چیز شبیه «یک فانتزی مردانه» دیگرند؛ ساخته‌های دست مردان محقق در فضای جنسیت‌زده‌ی مردانه و با نگاهی سراسر مردانه.
@FarnazSeifi
​​در سال‌های ۱۹۸۰ تا ۲۰۰۰ میلادی، نزدیک به ۷۰ هزار نفر در کشور پرو در درگیری بین شبه‌نظامیان کمونیست گروه «مسیر درخشان» با دولت وقت پرو کشته شدند. اکثر آن‌ها به دست شبه‌نظامیان کمونیست به قتل رسیدند. ده‌ها هزار نفر دیگر نیز بدترین شکنجه‌ها را از سر گذراندند یا ناپدید شدند. بومیان پرو بیشتر از هر گروهی قربانی خشونت در این جنگ طولانی شدند. ده‌ها قوم و قبیله‌ی بومیان از بین رفت و تمام اعضایش کشته یا ناپدید شدند، و هنوز گورهای دسته‌جمعی در گوشه‌وکنار کشور پیدا می‌شود که نشان از زخمی عمیق دارد. مثل هر جنگ و خشونت دیگری، این‌جا هم زنان و دختران با حجم بیشتری از وحشت و خشونت روبرو شدند. تقریبا خانه‌ای نماند که در آن‌جا به دست‌کم یک زن یا دختر از اهالی خانه تجاوز نشده باشد.

حالا برنامه‌ی رقص‌درمانی در پرو راه افتاده تا زنان بازمانده‌ی آن دوران سیاه، گرد هم جمع شوند و برقصند و با رقص‌درمانی، کمی از ترومای عمیقی را که به دوش می‌کشند، تسکین ببخشند. این برنامه که به همت صلیب سرخ جهانی با همکاری تئاتر ملی پرو و همین‌طور دانشگاهیان متخصص در رقص درمانی و هنرهای نمایشی طراحی شده، به دنبال این است که پلی هم میان زنان آسیب‌دیده از آن خشونت فراگیر با دختران و زنان جوان امروز بزند. نه تنها زنان آسیب‌دیده با زنانی از دیگر مناطق کشور آشنا می‌شوند که آن‌ها هم قربانی این خشونت‌ها بودند، بلکه نسل جوان تجربه‌ی هولناک مادران و مادربزرگ‌های خود را از زبان آن‌ها می‌شنود، و با حرکات مواج تن‌ها در کنار هم همدلی، همبستگی و مرهم می‌جویند. بسیاری از زنان آسیب‌دیده با دختران یا نوه‌های خود در این برنامه‌ها شرکت می‌کنند و این فضا، مجالی برای آن‌هاست تا بالاخره به تمامی از تجربه‌ی هولناکی که به سرشان آمد با زنان جوان‌تر خانواده حرف بزنند.

یکی از روان‌شناسان در این پروژه می‌گوید رقص‌درمانی هم برای زنان آسیب‌دیده، مجالی است تا روایت تلخ خود را بگویند و در سکوت رنج بیشتر نکشند، هم امکان مناسبی است تا احساس قدرت بیشتر در مدارا با ترومای خود کنند. زنان چندین هفته دور هم در سالن‌های بدنسازی یا رقص در مناطق گوناگون کشور جمع می‌شوند، با راهنمایی رقصنده‌های حرفه‌ای که رقص درمانی بلدند و روان‌شناسان حرف می‌زنند، گریه می‌کنند، می‌خندند، می‌رقصند، حرکات هماهنگ را یاد گرفته و تمرین می‌کنند و گاه در سالن‌های حرفه‌ای و معروف تئاتر در شهرشان، برنامه‌ی رقص هماهنگی را اجرا می‌کنند.

تحقیقات نشان داده که رقص، در بهبود و مدیریت تروما، به‌ویژه آن‌ها که برایشان دشوار است درباره‌ی ترومای خود حرف بزنند، ابزار بسیار مناسبی است. در بررسی ۱۳ تحقیق دانشگاهی درباره‌ی اثرات رقص، مشخص شد که رقص‌درمانی به‌ویژه برای زنان و همین‌طور افرادی که تجربه‌ی ترک اجباری محل زندگی خود را دارند، موثرتر است. رقص، دهه‌هاست که یک مجال فمینیستی برای زنان بسیاری است تا با هم همدلی و اتحاد و شنیده شدن را تجربه کنند، در سال‌های اخیر هرچه بیشتر ابزار درمان و کمک درمانی هم شده و در نهایت که «فایده انقلاب چیست اگر نتوانیم برقصیم؟»
@FarnazSeifi
​​دومین یک‌شنبه ماه مه در بیش از ۴۰ کشور دنیا از جمله در آمریکا، کانادا، استرالیا، ژاپن، مالزی، برزیل، هند و … روز مادر است. چلسا کُنابوی، روزنامه‌نگار و نویسنده‌ی شناخته‌شده در حوزه علم کتاب تازه‌ای منتشر کرده که با ادله و یافته‌های علمی، به جنگ این تفکر کلیشه‌ی رایج، باورهای پوسیده‌ی از رده خارج‌شده درباره‌ی «مادری» و «رابطه مادر و فرزند» و مهم‌تر از آن «غریزه‌ی مادری» می‌رود. کنابوی در گفت‌وگویی درباره‌ی کتاب‌اش به «واشنگتن پست» می‌گوید «غریزه» یک مبحث و رفتار ثابت، سفت و سخت و غیرقابل تغییر است. مادری یا والدگری، هیچ‌وقت این‌طور نیست. والد بودن، اتوماتیک نیست. مغز، دکمه ندارد که با فشار آن ناگهان در یک لحظه «غریزه مادری» فعال شود و یک تغییر اساسی رخ بدهد. او در کتاب خود نیز توضیح می‌دهد که مفهوم «غریزه مادری» در اواسط قرن بیستم به دست مردان مذهبی سفیدپوست ساخته و ترویج داده شد که به دنبال این بودند تا زنان سفیدپوست به فرزندآوری بیشتر ترغیب شوند.

لتا هولینگ‌ورث که یکی از روان‌شناسان محقق پیشگام در رو کردن این کلیشه‌های نادرست درباره مادری بود، می‌گفت که استدلال‌ها برای ترغیب زنان به مادر شدن و «غریزه مادری»، درست از جنس همان دروغ‌ها و کلیشه‌هایی است که می‌خواهد مردان جوان را ترغیب و تشویق کند تا به جبهه جنگ بروند و برای «مام میهن» بجنگند.

کُنابوی توضیح می‌دهد که آن چیزی که به دروغ به عنوان «غریزه مادری» کماکان به زنان تحمیل می‌شود، تغییرات هورمونی، روند نوروبیولوژیک است که در والدگری رخ می‌دهد. اما نه همه آن‌ها که والد می‌شوند، این تغییرات را یکسان و به یک میزان تجربه می‌کنند و نه در یک زمان مشخص. و این افسانه است و هیچ مبنای علمی ندارد که زنان «به محض تولد بچه غریزه مادری‌شان فعال می‌شود!» واقعیت این است که تغییر زندگی از وضعیت بدون بچه به وضعیتی که در موقعیت والد قرار می‌گیری، بیش از هرچیز سخت، پرچالش و تدریجی است. برای بسیاری از مادران این روند سرشار از لذت و عاطفه هم هست، اما به ندرت می‌شود زنی را پیدا کرد که در این پروسه طولانی پیشا بارداری، بارداری، زایمان، شیردهی و اوایل مادری با شکلی از وحشت، استرس، عذاب وجدان، نگرانی، دردهای جسمانی و مشکلات روان مواجه نشده باشد. آن‌چه باید عادی شود، حرف زدن و به رسمیت شناختن این واقعیت‌ها است، نه کوبیدن بر طبل کلیشه‌ای نادرست از «غریزه مادری». آن‌چه باید تغییر کند صحبت کردن از والدگری در شکل فردی است. این آموزش ضروری است که هر مادری، روند مادر شدن را به شکلی کاملا فردی و یگانه تجربه می‌کند. تجربه‌ی هیچ زنی قابل تعمیم به تمام زنان نیست، و تقریبا تمام تازه مادران بیش از آن‌چه به نظر می‌رسد به حمایت و کمک از سوی دولت‌ها و دایره‌ی دوستان و اقوام نیاز دارند.

کنابوی در کتاب خود تحقیق‌های متعددی در کشورهای مختلف را درباره‌ی تاثیرات و لزوم «مرخصی زایمان» و پرداخت کمک هزینه مالی به بچه‌دارها را بررسی کرده است. بررسی او نشان می‌دهد در کشورهایی که این دو ضرورت وجود دارند، زنان کمتری دچار افسردگی بعد از زایمان می‌شوند، آمار مرگ نوزادان کمتر است و نوزادان کمتری پیش از موعد و با نارسایی به دنیا می‌آیند. کتاب او موشکافانه نشان می‌دهد که «تمام انسان‌های بالغ، والدگری را یک جور تجربه نمی‌کنند، تغییرات یکسان هورمونی و فیزیولوژیک را تجربه نمی‌کنند و مطلقا این‌طور نیست که همه آن‌ها از والد بودن لذت ببرند.»

@FarnazSeifi
​​چندی پیش تحقیق «مایو کلینیک» نشان داد که یائسگی ۱.۸ میلیارد دلار ساعت کاری از دست‌رفته را نصیب زنان آمریکا کرده است. این تحقیق با حضور ۴ هزار زن که در نوع خود بزرگ‌ترین تحقیق بود، تاثیرات تعریق شبانه، تغییر خلق‌وخو، گرگرفتگی و دیگر نشانه‌های یائسگی را بر روند اشتغال زنان در محیط کار بررسی کرده بود. نزدیک به ۱۵ درصد زنان در این تحقیق گفتند که به خاطر اثرات دوران یائسگی یا ناچارند روزهایی سرکار حاضر نشده یا ساعات کاری خود را کمتر کرده و در نتیجه بخشی از درآمد خود را از دست بدهند. کمی بیش از یک درصد زنان گفتند که یائسگی در آن‌ها چنان با دردهای جسمانی و روان همراه بود که ناچار شدند به کلی استعفا دهند و خانه‌نشین شوند. تحقیق همچنان نشان داد اثرات مادی و اشتغال یائسگی بر زندگی زنان سیاه‌پوست و لاتین‌تبار، بیشتر و جدی‌تر از زنان سفیدپوست است و آن‌ها بیشتر در مشاغل و محیط‌های کاری اشتغال دارند که سریع‌تر و آسان‌تر، زنان را به دلیل «راندمان کاری پایین» اخراج می‌کند. این تحقیق بزرگ مایو کلینیک، نتایج تحقیقات در سطح کوچک‌تر دیگر را تایید کرد که یائسگی تاثیر مستقیم و اغلب چشمگیر بر اشتغال زنان و روند پیشرفت یا دستمزد آن‌ها دارد.

در برخی محیط‌های کاری خرده جنبشی شکل گرفته تا فضای کار را «مناسب یائسگی» کند. تا همین اواخر حرف زدن از یائسگی زنان و حجم عظیم تغییرات فیزیکی و روانی که به همراه دارد، به مراتب بیشتر از عادت ماهانه زنان، تابو بود و مساله‌ای که به آن بیشتر بی‌توجهی می‌شد. در بریتانیا این خرده‌جنبش چشمگیرتر است و به طور متوسط از هر ۱۰ محیط کاری در بریتانیا، حالا ۳ محیط‌کاری سیاست‌هایی دارد که دوران یائسگی را برای زن شاغل آسان‌تر کند. بعضی از این سیاست‌ها شامل آموزش‌های همگانی درباره یائسگی در محیط‌کاری، تغییر مبلمان کاری و یونیفرم کاری راحت برای زنان در دوران یائسگی، ساعت کاری منعطف، مرخصی ساعتی بیشتر و … است.

حالا این تلاش‌ها برای مناسب‌سازی فضای کاری برای زنان در دوران یائسگی به آمریکا نیز رسیده و از نیویورک آغاز شده است. اریک آدامز، شهردار نیویورک، در اوایل سال جاری میلادی قول داد که از یائسگی در این شهر، «تابوزدایی» شده و محیط‌های کاری نیویورک، مناسب زنان در دوران یائسگی شود. زنان معروفی در آمریکا از جمله میشل اوباما و اپرا وینفری، از کسانی‌اند که در عمومی کردن این بحث، نقش چشمگیری داشتند، از تجربه‌ی یائسگی خود شفاف و علنی حرف زدند و خواستار تابوزدایی از یائسگی شدند. به تدریج برخی محیط‌های کاری هم متوجه شدند که اگر سیاست‌هایی برای بهتر کردن فضا برای دوران یائسگی زنان اتخاذ نکنند، خودشان متضرر شده و نیروی کاری را از دست می‌دهند که اغلب باسابقه و متخصص است و جایگزینی او آسان نیست.

ناآگاهی درباره‌ی یائسگی بسیار رایج‌ و بیشتر از چیزی است که به چشم می‌آید
. برای مثال هنوز خیلی‌ها نمی‌دانند که اولین نشانه‌های جسمانی یا روانی یائسگی در زنان زیادی در همان دهه‌ی ۳۰ زندگی‌شان شروع می‌شود، خیلی‌ها نمی‌دانند نشانه‌های یائسگی چقدر گسترده است و چطور تغییرات جزئی در محیط کار مثل این‌که زنان بتوانند وقت استراحت‌های کوتاه متعددی داشته باشند، یا تعبیه یک دستگاه خنک‌کننده کنار میز کار زن می‌تواند کمک‌کننده باشد. محیط‌های کاری همچنین می‌توانند امکان دسترسی زنان به درمان‌های دارویی و روانی برای یائسگی را فراهم کنند که اغلب بخشی از بیمه‌های درمانی رایج نیست. این فهرستی از سوال‌ها و گزینه‌ها برای محیط‌های کاری است که چطور فضا را برای زنان در دوران یائسگی بهتر کنند.

@FarnazSeifi
​​استر نیزنتال کیرینیتز، دوازده ساله بود که نازی‌ها به روستای آن‌ها در لهستان رسیدند و شروع به بیچاره کردن یهودیان روستا از جمله خانواده‌ی او کردند. اول بچه‌ها را وادار کردند در زمین خندق بکنند، بعد مرغ و خروس و گوسفندان یهودیان را بردند، روزی جلو چشم استر پدرش را کتک زدند و ریش‌اش را بریدند. سه سال بعد روزی نازی‌ها همه یهودیان را جمع کردند و پیاده به ایستگاه قطاری در چندین کیلومتری بردند تا روانه‌ی اردوگاه‌های مرگ کنند…استر و خواهرش فرار کردند و بعد قصه‌ی دربدری بود. همسایه‌ها و دوستان دیرینه پناهشان ندادند، زیر باران در جنگل‌ها پنهان شدند، دست آخر مجبور شدند خودشان را دختران کشاورز مسیحی جا زدند تا در مزرعه سیب‌زمینی کاری پیدا کنند. روزی که نازی‌ها به او شک کردند، یک دسته زنبور او را نجات دادند. زنبورها به سمت دو سرباز نازی هجوم بردند و فقط با سر و صورت استر کاری نداشتند. نازی‌ها در حالی که فریاد زنان از هجوم زنبورها دور می‌شدند، داد زدند زنبورها چرا با تو کاری ندارند؟

استر از هولوکاست جان به در برد و همه خانواده‌اش را در اردوگاه‌های مرگ از دست داد، با نجات یافته دیگری ازدواج کرد و به آمریکا مهاجرت کرد. کارش خیاطی و سوزن‌دوزی بود. روزی نخ و سوزن‌هایش را برداشت و شروع به سوزن‌دوزی قصه‌ی زندگی‌اش کرد. استر، کلمه نداشت. واژه‌هایش سوزن و نخ بود و سوزن پشت سوزن تابلو خلق کرد: از روزهای خوش کودکی و نان پختن و نیایش دور هم گرفته تا تمام روزهای وحشت و فرار و دربدری.

پنجاه سال بعد ترک روستا، بالاخره سوزن‌دوزی‌هایش را زیر بغل زد و یک بار دیگر به روستایشان بازگشت. چیزهای زیادی همان‌جور به روال سابق بود، حتی هنوز بعضی همسایه‌های سابق همان‌جا بودند. همسایه‌های روزگار از دست‌رفته سوزن‌دوزی‌هایش را نگاه می‌کردند و می‌گفتند «درست همان‌جور که بود…» استر به آمریکا برگشت و خیلی زود از دنیا رفت.

او هرگز خودش را هنرمند ندانست، اما هنرمندتر از بسیاری هنرمندان بود. تابلوهای سوزن‌دوزی‌هایش و آن رشته زنبورهای آویزان از سقف کنار آخرین سوزن‌دوزی که نجات‌اش دادند، در موزه‌های بسیاری نمایش داده می‌شود. او یکی از فجیع‌ترین فجایع بشری را سوزن زد و دوخت …نفس‌گیرتر از رنگ، واژه، صدا.

سوزن‌دوزی و دوخت‌ودوز و بافتنی که قرن‌هاست سنت دیرینه زنان است و برای زنان جهان هم و پناه و مرهم و راه همبستگی و روایت. آن ال. مک‌دونالد، استاد تاریخ، در کتاب «دست‌هایی که بیکار نیست: تاریخ بافتنی در آمریکا » توضیح می‌دهد که بافتنی و خیاطی همیشه کار «زنانه» بود چون لازم نبود که برای انجام این کارها خانه را ترک کرد و می‌شد در کنار بچه‌داری، آشپزی و رفت‌وروب خانه که «کار زنان» بود، دوخت و بافت، و رخت‌ و لباس اعضای خانواده را تأمین کرد. تا قرن‌ها خیاطی و بافتنی بیشتر از هرچیز تنها برای تأمین لباس اعضای خانواده بود. اما استعمار بریتانیا در قرن هجدهم بود که برای اولین‌بار زنان را با محور دوختن و بافتن متحد کرد و خیاطی و بافتنی و سوزن‌دوزی زنان، کارکرد سیاسی هم پیدا کرد. خورخه لوئیس بورخس، نویسنده و شاعر آرژانتینی گفته بود: «خیاطی، روند ترمیم روان است.» اگر به کوک‌های لباس‌های حاصل دستِ زنان، گره‌های بافتنی‌های آن‌ها، طرح‌های قلاب‌بافی و زیر و بم سوزن‌دوزی‌هایشان دقیق بنگرید، هزار هزار قصه‌ی پر غصه خواهید دید؛ مقاومت‌های فردی و جمعی، تسلیم نشدن، خود را از گرداب بیرون کشیدن، ضمادی بر زخم‌های پیدا و پنهان.

@FarnazSeifi
​​تغییرات آب‌وهوایی، چرخه‌ی عادت ماهانه زنان و سلامت و بهداشت و سلامت جنسی آن‌ها را تحت‌تاثیر قرار داده است. «موسسه ملی سلامت» در آمریکا با تایید این وضعیت می‌گوید یکی از دلایل این تغییرات، ناامنی غذایی است که تغییرات آب‌وهوایی در برخی کشورهای درحال توسعه به بار آورده است. دانشمندان مدت‌ها است می‌گویند این ناامنی‌های غذایی ناشی از گرمایش زمین، بیشتر و شدیدتر هم خواهد شد.

«موسسه ملی سلامت» می‌گوید با گرمایش زمین و بحران آب وهوایی، تعداد سیل و تندبادها بیشتر و شدت این بحران‌های طبیعی بدتر شده و در نتیجه نه تنها زمین قابل کشت بیشتری که غذای مردم محلی به آن وابسته است ویران می‌شود، بلکه این بلایای طبیعی مواد شیمیایی بیشتری را نیز در محیط زیست آزاد می‌کند. برای مثال تندباد و سیل، احتمال نشتی مواد شیمیایی حاصل از نفت در طبیعت را افزایش می‌دهد و مواد شیمیایی، آفت‌کش‌ و رسوبات رودخانه‌ها را به سطح زمین آورده و به‌ویژه قاعدگی دختران نوجوان را با مشکلات متعددی مواجه می‌کند. اکثر آن‌ها که در معرض سیل و تندبادها قرار دارند، اغلب از قشر کم‌درآمدترنیز هستند و در جغرافیایی با آلودگی بیشتر زیست‌محیطی زندگی می‌کنند و در صورت بروز سیل و تندباد، امکانات کمتری برای تخلیه محل دارند و بیشتر در معرض بحران کمبود منابع غذایی‌اند. در نتیجه ترکیب این واقعیت‌ها، بیشتر با مشکلات قاعدگی، به خطر افتادن سلامت قاعدگی مواجه‌اند.

گزارشی از سازمان ملل متحد نیز این واقعیت تلخ را تایید می‌کند. گزارش می‌گوید این بلایای طبیعی ناشی از بحران آب‌وهوایی، می‌تواند زمان قاعدگی زنان را دست‌کاری کند، به تاخیر بیندازد یا زنان با بیش از یک بار خون‌ریزی در ماه مواجه شوند؛ می‌تواند شروع اولین قاعدگی در دختران را به تاخیر انداخته یا قاعدگی در سنینی پایین‌تر آغاز شود.

در سال‌های ۲۰۲۰ و ۲۰۲۱، سیل و تندباد و گردبادها مهم‌ترین دلایل بی خانمان شدن و آوارگی در کشورهایی بود که باران‌های موسمی شدید را تجربه می‌کنند. در بنگلادش، هند، بوتان و میانمار تنها در فصل باران‌های موسمی جاری، تاکنون بیش از ۵ میلیون نفر آواره و بی‌خانمان شدند. در پناهگاه‌های موقت اغلب تعداد دستشویی‌های سیار برای زنان بسیار کم است (به طور متوسط این رقم یک توالت برای هر ۲۰۰ زن است). دسترسی زنان به آب سالم محدودتر می‌شود، امکان دسترسی به وسایل قاعدگی بسیار محدود می‌شود و دسترسی به کادر درمان برای بررسی وضعیت بهداشت قاعدگی تقریبا از بین می‌رود. همین وضعیت هم خود باعث بروز انواع عفونت‌های طولانی‌مدت در ناحیه تناسلی زنان می‌شود و سلامت قاعدگی آن‌ها را بدتر می‌کند.

گزارش‌های دیگری نشان می‌دهد با گسترش آلودگی هوا در بسیاری از کشورها در نتیجه بحران آب‌وهوایی، دختران بیشتری از سنین نوجوانی در معرض آلودگی هوای جدی قرار گرفتند که آن‌ها را با استرس و اضطراب مواجه کرده و در نتیجه این اضطراب، سلامت قاعدگی آن‌ها آسیب دیده و از جمله با خون‌ریزی نامرتب مواجه‌اند.

بهداشت و سلامت قاعدگی زنان، یک مساله‌ی ضروری عدالت آب‌وهوایی و بخشی از حقوق بشر زنان و دختران است که مغفول مانده است. موضوعی که هنوز در بسیاری جوامع تابو است و با شرم و انگ به زنان همراه است، امکان تدوین یک سیاست ملی و برنامه‌ی بهداشت عمومی در این حوزه را دشوار و صحبت ضروری درباره‌ی سلامت قاعدگی زنان در چارچوب عدالت و حق‌طلبی آب‌وهوایی را بسیار سخت‌تر کرده است.

@FarnazSeifi