فردین علیخواه
11.4K subscribers
131 photos
23 videos
8 files
257 links
▪️نوشته هایی به دور از قلمبه سلمبه گویی دربارۀ زندگی روزمره ایرانی
ارسال نظر مستقیم:
@alikhahfardin

▪️شیوۀ حمایت مالی از فعالیت ها:
از طریق سایت حامی باش:

https://hamibash.com/fardinalikhah
Download Telegram
به آدم ها حس محترم بودن بدهید

◽️فردین علیخواه-عضو گروه جامعه شناسی دانشگاه گیلان
▪️بی شک سربازی یکی از مهم ترین مراحل اجتماعی شدن افراد محسوب می شود. اهمیت این مرحله از زندگی برای کسانی که فرصت تحصیلات دانشگاهی نداشته اند بیشتر است؛ هرچند این گفته دلیل بر بی اهمیتی آن برای فارغ التحصیلان دانشگاهی نیست. کمتر پیش می آید که سالمندان به هنگام تعریف خاطرات، اشاره ای به خاطرات سربازی خود نداشته باشند. در کنار این امر، ظاهرا این اتفاق نظر هم در عموم مردم وجود دارد که برای بیان اهمیت سربازی، اصطلاح” آدم سازی” را در کنار آن قرار دهند. سربازی می تواند فرصت مناسبی برای یادگیری کار گروهی، نظم شخصی، تقویت اراده، جامعه پذیری سیاسی(تقویت رابطه عاطفی با پرچم و ملت) باشد. البته باید تأکید کرد که این نتایج، نیازمند برنامه ریزی و تعریف اهدافی این چنین برای آن است و به خودی خود تحقق نمی بابد.

▪️چند سال قبل در خیابان های شهر استانبول قدم می زدم. بوق زدن های ممتد چند خودرو که پشت سر هم حرکت می کردند و جوانانی که در درون آن ها شادی خود را ابراز می نمودند توجه مرا جلب کرد. از مغازه داری پرسیدم که چه خبر است؟ آیا مسابقه فوتبالی تمام شده یا مسابقه ای در پیش است؟ مغازه دار پاسخ داد که خیر؛ و به یکی از سرنشینان آن خودروها اشاره کرد و گفت: ” آن جوان قرار است به سربازی برود. سربازی در کشور ترکیه بسیار ارزشمند است و برای همین این جشن توسط دوستان او برگزار می شود”.

▪️اینکه هم اکنون جوانان چه نگاهی به دوره سربازی دارند موضوع بحث این نوشته کوتاه نیست؛ هرچند خواننده تیزبین کم وبیش با چنین نگاهی آشناست. کمتر جوانی دیده ام که مشتاقانه منتظر رفتن به سربازی باشد و متأسفانه بیشتر آنان، برخلاف سالمندان که آن را مترادف آدم سازی می دانند؛ این دوره را تلف شدن عمر خود تلقی می کنند. آنچه مدنظر این نوشتار است شیوه ورود به این دوره در استان گیلان است.

▪️تقریباً در نیمه دوم هرماه، هر عابر سواره و پیاده ای در آزادراه خلیج فارس رشت، از تجمع مردم و تراکم ترافیکی خودروها در مقابل ساختمان وظیفه عمومی استان گیلان متوجه می شود که قرار است سربازان به خدمت سربازی گسیل شوند. چندین سال است که این صحنه به همین شکل تکرار می شود. البته یادم رفت. در چند سال اخیر برای جدا کردن مرز جاده و محوطه نظام وظیفه، ردیفی از سربازان تدارک دیده شده است. شاید بتوان گفت که این؛ زشت ترین شکل اعزام به سربازی است. زشت ترین! گهگاه و به هنگام رفتن به دانشگاه، والدینی را می بینم که برای دیدن فرزندی که به داخل محوطه نظام وظیفه فراخوانده شده است بر بالای وانت ها یا خودروهای پارک شده یا -یکی دو سال پیش- لاشه خودروهای فرسوده رفته و در حال اشک ریختن اند. اگر شهر باران در حال باران باشد و یا گرمای شرجی تابستان استان باشد، صحنه بسیار رقت انگیزتر و البته حزن انگیز می شود.

▪️در سال های قبل بارها در رسانه های محلی نوشتم که برای این مسئله فکری شود و شأن خانواده ها حفظ شود. ولی توجهی نشد. معمولاً در همه دنیا ورود و خروج به یک دوره با مراسم و جشن هایی همراه است. برای مثال دانشجویان به هنگام ورود به دانشگاه، در اردوی دانشجویی شرکت می کنند و به هنگام خروج هم در جشن فارغ التحصیلی شرکت می کنند. در این مراسم والدین هم می توانند آنان را همراهی کنند. به راستی برای سربازی کدام مراسم تدارک دیده می شود؟

▪️پیشنهاد نگارنده این سطور آن است که برای ورود به این دوره مراسمی تعریف شود. این ابتکار می تواند الگویی برای سایر استان های کشور باشد. زمین مجاور ساختمان نظام وظیفه زمینی بایر و خالی از کاربری است و جای مانور بسیاری برای این برنامه دارد. خانواده های سربازان برای این مراسم دعوت شوند و از آنان پذیرایی شود. از سربازان و رزمندگان قدیمی دعوت شود تا خاطرات خود را در این مراسم تعریف کنند. از سربازان فعلی دعوت شود تا نحوه حل مشکلات در این دوره را بیان کنند. حضور عکاسان و تهیه عکس های یادگاری خانواده ها و فرزندانشان تدارک دیده شود، از بزرگان فرهنگی و اجتماعی دعوت شود تا در خصوص اهمیت سربازی مطالبی را بیان کنند. برای سربازانی که در حال سپری کردن دوره نامزدی اند یا متأهل اند هدایای ویژه ای تهیه شود. در این راستا می توان از حمایت های مالی(اسپانسرینگ) بنگاه های اقتصادی نیز بهره برد. اساساً از سازمان ها و نهادها درخواست شود که برای این سربازان هدایای در نظرگیرند. اینان قرار است دو سال از بهترین عمر خود را صرف این کشور کنند.

▪️درمجموع برای ” اعزام” خاطره سازی کنید تا هر کس بهترین خاطره خود را روز اعزام بداند. وضعیت به گونه ای شود که هر فردی با عبور از مقابل ساختمان نظام وظیفه عمومی خاطرات خوب اعزام را به یاد آورد.

▪️خواهش می کنم شأن آدم ها را حفظ کنید. به آدم ها حس محترم بودن بدهید. این حق اولیه آنهاست.
interview.pdf
449.7 KB
شبکه‌های اجتماعی خودبیانگری در زندگی روزمره را تسهیل کردند

◽️گفتگو با فردین علیخواه، جامعه‌شناس و پژوهشگر مطالعات زندگی روزمره

◽️رضا صائمی: عضو هیئت تحریریه(ماهنامه مدیریت ارتباطات)
▪️منبع: ماهنامه مدیریت ارتباطات- شماره 161 (مهر 1402)
ر رسانه‌ها خواندم که طی تصمیم اعضای شورای فرهنگ عمومی شهرستان آستارا، ممنوعیت برگزاری مجالس ترحیم در تالارهای شهرستان و همچنین استفاده از تصاویر بانوان در اعلامیه‌ها و سنگ مزار به تصویب این شورا رسیده است.
و باز هم حذف بانوان حتی پس از مرگ!
نوشته زیر را چند سال قبل منتشر کردم که با اندک‌تغییراتی دوباره منتشر می‌شود.


مجلس ترحیم دیگری باید؟
▪️فردین علیخواه|عضو گروه جامعه‌شناسی دانشگاه گیلان

در سال‌های اخیر برخی از ایرانیان ترجیح می‌دهند تا مجلس ترحیم عزیزان خود را نه در سالن‌های مساجد شهر بلکه در سالن‌های پذیرایی وابسته به بخش خصوصی برگزار کنند. واقعیت آن است که سبک زندگی، سلایق، افکار و جهان‌بینی بخش قابل‌توجهی از جامعه ایرانی دچار تغییراتی شده است که ظاهراً نهادهای رسمی کشور نمی‌خواهند و یا به هر دلیلی نمی‌توانند با آن همراه و همگام شوند و همین امر باعث شده است تا شاهد تفاوت الگوها در شیوه اجرای مراسم و مناسبت‌ها بین گروه‌هایی از مردم و نهادهای رسمی باشیم. منظورم همان شکاف معروف رسمی/ غیررسمی، و به شکلی وسیع‌تر شکاف دولت - ملت در جامعه ایرانی است. از این لحاظ شاید تفاوتی بین عروسی و عزا وجود نداشته باشد. برای برگزاری جشن عروسی به شیوه مرسوم و متداول در جامعه ایرانی نیز گروه‌هایی از مردم با پرداخت هزینه‌های بیشتر، به‌ناچار باید به سالن‌های عروسی خارج از شهرها پناه ببرند تا بتوانند موسیقی زنده داشته باشند، آن‌گونه که دوست دارند لباس بپوشند و با اقوام و نزدیکان خود پایکوبی کنند.

سالن‌های خاص مجالس ترحیم وابسته به مساجد ضعفی عمده دارند، اینکه همه چیز از قبل برنامه‌ریزی‌شده است و سال‌ها به شکل کلیشه‌ای خود پیش می‌رود. فرقی نمی‌کند جامعه ایرانی و سبک‌های زندگی مردمان چه تغییراتی کرده باشد. فرقی نمی‌کند سلیقه نسل‌های جوان دچار چه تحولاتی شده باشد، فرقی نمی‌کند مخاطبان و شرکت‌کنندگان در مجلس از کدام اقشار اجتماعی باشند، فرقی نمی کند بانوان گرامی به چه موفقیت‌هایی در جامعه دست یافته باشند. چند دهه است که همان حرف‌ها، همان اشعار پشتِ وانتی، همان روضه‌ها و همان جمله‌های کلیشه‌ای و کسالت‌آور که ارتباطی با زندگی واقعی جامعه و تغییرات سبک‌های زندگی ندارد بیان می‌شود. به‌یقین می‌توانم بگویم که در این مجالس به‌ندرت کسی به صحبت‌های مدّاح گوش می‌دهد. گویی مهم فقط حضور و عرض تسلیت به خانواده متوفی است. این وضعیت باعث شده است تا این مجالس تبدیل به کسل‌کننده‌ترین مجالس شوند به‌گونه‌ای که حتی حوصله سالمندان نیز از حضور در آن سر رود و به‌ناچار مدام درگوشی با یکدیگر صحبت کنند.

تفکیک جنسیتی یکی دیگر از مشکلات جدی سالن‌های مجالس ترحیم مساجد است. امروزه باتوجه‌به حضور و مشارکت زنان در عرصه‌های مختلف جامعه، بسیاری از کسانی که در این مجالس شرکت می‌کنند نه از اقوام بلکه همکاران، دوستان و هم‌کلاسی‌های جنس مخالف اعضای خانواده متوفی هستند؛ ولی نکته آن است که آنان امکان تسلیت و دیدار حضوری ندارند و اگر بخواهند حضوری تسلیت بگویند باید تا پایان مجلس صبر کنند تا در بیرون از سالن و در خیابان به سوگوار تسلیت بگویند.

فعلاً برگزاری مجلس ترحیم در سالن‌های بخش خصوصی، متعلق به اقشار تحصیل‌کرده، فرهنگی و متفاوت جامعه است؛ ولی پیش‌بینی می‌شود که در صورت عدم تغییر جدی در شیوه اجرای مجالس ترحیم در مساجد، استقبال از این شیوه‌های جدید افزایش یابد. ویژگی بارز شیوه جدید برگزاری مجالس ترحیم در سالن‌های بخش خصوصی، عدم تفکیک جنسیتی و حضور محترم و مؤدبانه همکاران، دوستان و آشنایان متوفی در کنار یکدیگر است. همچنین ذکر خاطرات شیرین و حتی طنزآمیز در خصوص متوفی (به‌جای ذکر مصیبت و اشک‌درآور)، بیان نقاط مثبت شخصیتی متوفی توسط دوستان و همکاران و هم‌کلاسی‌ها، در مواردی پخش موسیقی موردعلاقه یا خواندن صفحاتی از کتاب‌های موردعلاقه متوفی، نواختن ملودی‌های غمگین با سازهای سنتی، خواندن اشعاری از حافظ و مولانا از جمله برنامه‌هایی است که شاید بتوان گفت سالن‌های بخش خصوصی را از کسالت حاکم بر سالن‌های مساجد دور می‌کند. در ضمن، در این مجالس آدم‌ها حس محترم بودن دارند. این بسیار مهم است. در اینجا فاصله واقعیت اجتماعی و فضای حاکم بر سالن کاهش می‌یابد و آن‌چه می‌گذرد همه‌وهمه درباره شخص متوفی است.

سبک زندگی، سلایق، جهان‌بینی‌ها و افکار در جامعه ایرانی در حال تحول است. درک این نکته چندان دشوار نیست. نمی‌دانم چرا مدام مجبوریم نهادهای رسمی را مخاطب قرار دهیم و درباره بدیهیات بنویسم.


🔺🔺کانال نویسنده: @fardinalikhah
🔺🔺ارسال نظر: @alikhahfardin
بنرهایی که نویدبخش‌اند

▪️|فردین علیخواه|عضو گروه جامعه‌شناسی دانشگاه گیلان
با اعلام نتایج کنکور سراسری، بنرهای داربستیِ بزرگی که موضوعشان «تبریک قبولی در دانشگاه» بود در برخی از شهرهای استان گیلان توجهم را جلب کرد. این بنرها در گوشه‌گوشۀ شهر، شامل ورودی، خروجی و کنار میادین نصب شده بودند. حتی یکی از این بنرها که به تبریک قبولی در رشته حقوق در دانشگاه پیام‌نور اختصاص داشت به این دلیل که رقابتی در کار نبوده، دست‌مایة شوخیِ عده‌ای از کاربران شبکه‌های اجتماعی شد. لازم است یادآوری کنم که نصب بنرهای داربستیِ تبریک قبولی در دانشگاه صرفاً متعلق به استان گیلان نیست. این پدیده در برخی دیگر از شهرهای کوچک کشورمان نیز دیده می‌شود. با مشاهده این بنرها از خودم پرسیدم که آیا می‌توان اندکی از ظواهر عبور کرد و پدیده را در بافتی وسیع‌تر دید؟ یا به شیوه دیگری به آنها نگریست؟ این پرسش موجب شد تا با چند نفر از بومی‌ها گفتگو کنم.

نکتۀ نخست آن است که این بنرها اغلب در شهرهایی از استان گیلان به چشم می‌خورد که هنوز زمینه‌های سنتی در آنها قوام و دوام دارد که برای مثال می‌توان به «ماسال» و «شاندرمن» اشاره کرد. به‌علاوه، در شهرهایی دیده می‌شود که دارای قومیت‌های دوگانه‌اند و همواره در رقابتی آشکار و پنهان حیات می‌گذرانند، برای مثال می‌توان به شهر فومن اشاره کرد. همچنین، این موضوع به کوچکی/بزرگی شهرها نیز بستگی دارد. یکی از ویژگی‌های شهرهای بزرگ، زوال تدریجی حیات طایفه‌ای، قبیله‌ای و همچنین افزایش گمنامی نسبی است. بر عکس، در شهرهای کوچک که امکان شناسایی اصل‌ونسب بر پایه نام خانوادگی بیشتر است زمینه برای چنین اقداماتی نیز فراهم می‌گردد.

در خصوص نصب بنرها، جستجوهای پراکنده‌ام حاکی از آن است که «انگیزه» اغلب تبریک‌گویان در چارچوب ویژگی‌های جامعه سنتی قابلِ توجیه می‌شود؛ ولی به گمان من، «کارکرد»های اجتماعی حاصل از نصب این بنرها با ارزش‌های جامعه سنتی در تعارض قرار می‌گیرد و در چارچوب الزامات جامعه مدرن می‌گنجد. بیشتر توضیح می‌دهم.
نکته درخور تأمل آن است که برخی از قبول‌شدگان در دانشگاه، خود مخالف نصب بنر در سطح شهر بوده‌اند؛ ولی اعضای خانواده و اقوام بدون توجه به رضایت و خوشحالی فرد چنین بنرهایی را در سطح شهر نصب‌کرده‌اند. سخن کوتاه آنکه، چشم‌وهم‌چشمی (با بن‌مایۀ قومی) و خوشحالی تبریک‌گویان بدون توجه به خوشحالی فرد (که طبق ارزش‌های دنیای جدید محوریت دارد) مهم‌ترین عامل نصب بنرهاست. نادیده‌انگاشتن و در مواردی سرکوب رضایت، عقیده و اراده شخص به نفع رضایت عموم یکی از ویژگی‌های جوامع سنتی است. در واقع در این جوامع فردیت فدای جمعیت می‌شود.

البته باید اشاره کنم که در این میان انگیزه‌های دیگری، نظیر انگیزه اقتصادی هم وجود دارد، از جمله تبلیغ زودهنگام برای فردی که در دانشگاه قبول شده است. نکته جالب آنکه این تبریک‌ها غالباً به افرادی اختصاص دارد که در رشته‌های پزشکی و حقوق قبول شده‌اند. چند نفر از تبریک‌گویان بیان داشتند که با این اقدام سعی می‌کنند تا برای کسی که در دانشگاه قبول شده است زودهنگام تبلیغ کنند تا وقتی در شهر مطب یا دفتر حقوقی تأسیس کرد برای عموم مردم نام‌آشنا باشد.
ادامه مطلب در صفحه بعد👇🏼

🌐کانال نویسنده: @fardinalikhah
ادامه مطلب: بنرهایی که نویدبخش اند

ولی بن‌مایۀ مدرنِ نصب بنرها چیست؟ به گمان من نصب این بنرها بیانگر آن است که جامعه دارد از پیلۀ تنیده بر گرد خود بیرون می‌آید. نکته قابل‌تأمل آن است که در سال‌های گذشته قبولی دختران در دانشگاه نسبت به پسران پیشی گرفته است. در نتیجه این پیشرفت، تعداد بنرهای متعلق به قبولی دختران در سطح شهر چشمگیرتر از پسران است. این خود، اتفاقی مثبت است. به‌ویژه باتوجه‌به آنکه اغلب این بنرها در شهرهای کوچکی نصب می‌شوند که دارای ساختارهای سنتی و کم و بیش فرهنگ مردسالارانه‌اند.

به زبان رابرت مرتون، جامعه‌شناس امریکایی که از «کارکردهای آشکار» و «کارکردهای پنهان» پدیده‌های اجتماعی سخن گفت، در اینجا نیز می‌توان استدلال کرد که کارکرد آشکار نصب این بنرها از نگاه تبریک‌گویان، کسب سرافرازی، غرور و منزلت در رقابت با سایر قومیت‌ها و اقوام است، ولی در ضمن، کارکرد پنهان این بنر‌ها، ارتقای منزلت اجتماعی زنان در شهری کوچک است. این اتفاق بسیار مهم است. در این شهرها تصویری بزرگ از صورت زنان بر روی بنرها می‌نشیند و این امر به شکلی سبب تضعیف نگاه مردسالارانه حاکم بر این اجتماعات می‌شود. کارکردی پنهان که اهمیتش بیشتر از کارکرد آشکار آن است.

به یاد دارم که یکی از دانشجویانم درباره شهر کوچک محل سکونتش موضوع جالبی تعریف می‌کرد. می‌گفت که در شهر کوچکشان یکی از پزهای مردان، دریافت گواهینامه توسط همسرانشان است. با وجود کوچک بودن شهر، حاکمیت فرهنگ مردسالاری در آن، و وجود ساختار کم‌وبیش سنتی، اخذ گواهینامه توسط خانم‌ها در واقع وارد رقابتی مردانه شده بود. این مردان نمی‌خواستند در مقابل رقیب خودشان کم بیاورند. دراین‌بین، کارکرد پنهان چنین رقابتی همانا حضور بیشتر زنان در فضاهای شهری و تضعیف تدریجی کلیشه‌های جنسیتی بود. زنان می‌توانستند رانندگی کنند و بیشتر بیرون بروند. پیامدی که آن مردان هیچ توجهی به آن نداشتند؛ ولی در حال رخ‌دادن بود.

واقعیت آن است که در این کشور تاکنون بنرهای متعلق به موفقیت‌های مردان، پیوسته بر درودیوار شهر نصب شده است. خوشحال باشیم که بنرهای مربوط به موفقیت‌های زنان، هر چند موفقیت‌هایی کوچک نیز در مقابل دیدگان شهر قرار گیرد. در جامعه‌ای که درج تصویر چهره زنان بر روی سنگ قبر و حتی در اعلامیه ترحیم یعنی پس از مرگ هم قدغن می‌شود نصب بنرهای بزرگ از صورت زنان در شهر تحسین‌برانگیز است. در ضمن در همین شهرهای کوچک همواره شاهدیم که کوچک‌ترین انتساب‌های مدیریتی در بخش دولتی که لزوماً مبتنی بر شایستگی افراد نیست به عریض‌ترین تصاویر و عکس‌های کلوزآپ از آنان (که تقریباً همگی مرد هستند) می‌انجامد. به همین دلیل نصب بنرهای زنان را باید نویدبخش دانست.
🌐کانال نویسنده: @fardinalikhah
فردا در این نشست درباره موضوع شبکه های اجتماعی مجازی و پیوند آن با مهاجران و مهاجرت صحبت خواهم کرد.
این نشست در آپارات به شکل زنده پخش می شود
https://www.aparat.com/iranpsyasso1374
گفتارهایی در جامعه شناسی سلبریتی ها
فایل صوتی جلسه اول گفتارهایی درباره جامعه‌شناسی سلبریتی

🔻شهریور ۱۴۰۲


🔷فردین علیخواه

🔻تعداد جلسات ۴ جلسه

✳️آکادمی سپنتا
@sepantasocialscience

لینک کانال دکتر علیخواه
https://t.me/Fardinalikhah

▶️ برای تهیه دوره کامل  این درسگفتار با لینک زیر در ارتباط باشید
@sepanta_academy

#جامعه_شناسی_سلیبریتی #اینفلئونسر #کلاس #سپنتا #فردین_علیخواه #نظریه


🤝 ممنونیم که با حفظ لینک فایلهای ما را به اشتراک می‌گذارید
Audio
نقش شبکه‌های اجتماعی در زندگی مهاجران
سخنران: فردین علیخواه
نهمین کنگره انجمن روان‌شناسی ایران
پنل: ابعاد روانی-اجتماعی مهاجرت
تهران 25 آبان 1402
دانشکده تربیت بدنی و علوم ورزشی-دانشگاه تهران
.........
دوستان گرامی
اگر ساکن خارج از ایران هستید می توانید تجارب خود را در خصوص موضوع سخنرانی این پست برایم ارسال کنید
ارسال نظر:
@alikhahfardin
کنسرت علیرضا قربانی در اصفهان لغو شده است. در رسانه ها از قول معاون سیاسی، امنیتی و اجتماعی استاندار اصفهان خواندم که حداقل یکی از دلایل این اقدام حضور زنان نوازنده در گروه موسیقی ایشان بوده است.

دانشگاهی که من در آن تدریس می کنم رشته موسیقی دارد. دانشگاهی دولتی است. از همکارم پرسیدم که امسال چند دانشجوی موسیقی پذیرش داشته اند؟ گفت 25 دانشجو. شامل 15 دختر و 10 پسر. دوباره می نویسم: 15 دختر و 10 پسر.

💠انتظار دارید تحلیل اجتماعی بنویسم؟ باور کنید ما پژوهشگران اجتماعی خسته شدیم آنقدر که در این کشور از امور بدیهی نوشتیم. ما خسته شدیم آنقدر درباره امور مسلّم استدلال آوردیم.

◽️◽️با این وجود، به گفتن نکته ای اکتفا می کنم. زنان در این کشور آمده اند و همچنان با اراده ای قابل تحسین دارند می آیند. به همین نمونه کوچک پذیرش در رشته موسیقی دقت کنید. ما چه خوشمان بیاید و چه نباید در واقعیت تغییری ایجاد نخواهد شد. جامعۀ ایران تغییر کرده است و مسیری رو به جلو دارد.
▪️@fardinalikhah
«لحظه» خطیر تصمیم نهایی به مهاجرت

💠فردین علیخواه
عضو گروه جامعه شناسی دانشگاه گیلان

◽️در سال‌های گذشته و به‌ویژه در این روزهای پاییزی، گفتگوهای بسیاری درباره ترکِ وطن در جریان بوده و همچنان در جریان است. این روزها برخی از ایرانیان با اشتیاق از رفتن خود خبر می‌دهند هر چند دل‌شوره‌ای تیره‌وتار دارند، چرا که مهاجرت تصمیمی دشوار است. توأمان «نگرانی و نشاط» همراه آنان است. برخی دیگر روزی چند بار با دفاتر حقوقی و مهاجرتی تماس می‌گیرند و هر بار یک تیک در کنار بندهای «مدارک لازم برای مهاجرت» می‌گذارند و با هر تیک احساس می‌کنند به لحظه رفتن نزدیک می‌شوند، برخی نیز به مهاجرت می‌اندیشند؛ ولی به نتیجه مشخصی نمی‌رسند. اینان دقایقشان را در شرایط تردید و درنگ می‌گذرانند، در جایی بین رفتن و نرفتن گیرکرده‌اند. برخی دیگر مانده‌اند و تصمیم دارند همین‌جا بمانند. اینان مدام تأمل می‌کنند و برای ماندن دلیل می‌یابند. راستش موضوع مهاجرت برای کسانی که به مهاجرت فکر می‌کنند و بعد برای ماندن دلیل می‌یابند بسیار سخت‌تر است، چون دلایلشان روزبه‌روز ضعیف و نحیف می‌شود و باید به دنبال دلیل قانع‌کننده دیگری باشند. در نهایت برخی هم اصلاً به مهاجرت فکر نمی‌کنند تا بخواهند دلیلی برای ماندن یا رفتن بیابند. البته باید بگویم که به‌تدریج ما شاهد ظهور «فرهنگ مهاجرت» در ایران هستیم. اگر این فرهنگ در جای‌جای کشور گسترش یابد گروه اخیر نیز در دامنۀ تصمیم‌گیری برای ماندن یا رفتن خواهد افتاد.

◽️آمار مختلف از فراگیری مهاجرت چه در سطح انگیزه و چه در سطح اقدام خبر می‌دهند (که البته برای مسئولان این کشور اهمیتی ندارد). در حوزه‌های مختلف علوم‌انسانی، درباره مهاجرت ایرانیان و ترکِ وطن پژوهش‌های گوناگونی انجام شده است؛ ولی آنچه برای نگارنده این سطور مهم است «لحظه» خطیر «تصمیم نهایی» به مهاجرت است. بیشتر توضیح می‌دهم.

◽️همان‌طور که اشاره شد در زمینه مهاجرت چند گروه داریم که من آنها را با سه کلمه «مطمئن» و «معلق» و «مسکوت» توضیح خواهم داد:
-مطمئن‌ها(نسبت به ماندن در ایران) کسانی هستند که به مهاجرت فکر کرده‌اند ولی نتوانسته‌اند برای ترک موطن دلیل محکمی بیابند. این گروه برای ماندن در ایران استدلال‌هایی دارد و همان استدلال‌ها برای آنان نوعی اطمینان از ماندن فراهم آورده است.
-معلق‌ها از دودلی و بی‌تصمیمی کلافه‌اند. اینان بین دو موقعیت «اینجا دیگه جای زندگی نیست» و «هیچ جا ایران نمی شه» در رفت و آمدند.
-گروه سوم «مسکوت‌ها» هستند. گروهی که اساساً به مهاجرت فکر نکرده‌اند و گویی هیچ نسبتی با مهاجرت ندارند و مهاجرت برای آنان موضوعیت ندارد. ولی همان‌طور که بیان شد در صورت گسترش بیش‌ازپیش مهاجرت و تبدیل آن به «فرهنگ مهاجرت» این گروه‌ نیز به‌تدریج وارد دامنه تأمل و تصمیم در خصوص مهاجرت خواهد شد.

◽️برخی از افرادی که مهاجرت کرده‌اند فی‌البداهه و در لحظه برای مهاجرت تصمیم نگرفته‌اند. توضیح بیشتر آنکه، تصمیم به مهاجرت هم یک پروژه است و هم یک پروسه. ایده مهاجرت از جایی به ذهن افراد می‌نشیند، درگیری با این ایده ادامه می‌یابد، افراد ماندن یا رفتن را سبک‌سنگین، و در نهایت؛ آن تصمیم نهایی را اخذ می‌کنند.

◽️کنجکاوی‌ها و گفتگوهای پراکنده‌ام با ایرانیانی که مهاجرت کرده‌اند نشان می‌دهد که هر کدام از آنان با دیدن اتفاق‌ها، وقایع، حوادث، و رویدادهایی آن «تصمیم نهایی» را اتخاذ کرده‌اند. آنان در مسیر چالش با ایده رفتن یا ماندن به سر می‌بردند؛ ولی رویداد، واقعه یا خبری به‌عنوان تیرخلاص عمل کرده و آنان را از موقعیت «معلق» به موقعیت «یقین برای ترک وطن» سوق داده است.

◽️روزی با یکی از همکاران دانشگاهی‌ام که در عرصه صنعت آب شناخته شده بود صحبت می‌کردم. دریغ و درد که ایشان هم اکنون در خصوص روش‌های حل مشکل کم‌آبی در برخی از ایالت‌های امریکا به سازمان‌های مسئول آن کشور مشاوره‌های اثربخشی می‌دهند. از ایشان در خصوص موضوع همین نوشته کوتاه پرسیدم.
گفتم: «همیشه می‌گفتی که با موضوع رفتن یا ماندن در ایران درگیری. ولی چه چیزی باعث شد تا اون تصمیم نهایی رو بگیری؟»

گفت: «اسیدپاشی‌های اصفهان!»
ادامه داد: «من دختر کوچک دارم. راستش خیلی ترسیدم. نگران آینده دخترم شدم.»

▪️▪️@fardinalikhah
ادامه در صفحه بعد👇🏼
ادامه: لحظه خطیر تصمیم به مهاجرت

◽️با ایرانیان دیگری هم دراین‌خصوص صحبت کرده‌ام. آنان هم روزی جزو مطمئن ها نسبت به ماندن، و معلق ها بودند. ولی واقعه‌ای، اعلام موضعی، حرفی و حدیثی آنان را به تصمیم نهایی رسانده است، عاملی که آن را «ایکس فکتور» مهاجرت می‌نامم. به این دلیل می‌گویم ایکس فکتور چون از قبل مشخص و معین نیست. می‌تواند دالان حجاب در ایستگاه مترو باشد، می‌تواند جمله‌ای در صداوسیما باشد که به ایرانیان فرهیخته می‌گوید «اگر دوست ندارید جمع کنید و بروید» و یا می‌گوید «مملکت مال حزب‌اللهی‌هاست». می‌تواند یک ویدئوی کوتاه در شبکه‌های اجتماعی باشد که برخورد نسنجیده با دختری نوجوان به‌خاطر حجاب را نشان می‌دهد، می‌تواند برکناری رئیس دانشگاه شریف به‌خاطر جشن فارغ‌التحصیلی بانشاط و متفاوت دانشجویان آن دانشگاه و یا لغو کنسرت علیرضا قربانی در اصفهان به‌خاطر وجود نوازنده زن در گروه موسیقی‌اش باشد.

◽️هر کدام از این رویدادها که شاید از نگاه مقامات این کشور موضوعاتی فرعی و پیش‌پاافتاده‌اند تعدادی از ایرانیانی را که در موقعیت «شک و تردید» برای مهاجرت‌اند به موقعیت «اتخاذ تصمیم نهایی» برای ترک وطن می‌رساند.

▪️▪️@fardinalikhah
صفحه من در شبکه اجتماعی اینستاگرام
https://www.instagram.com/reel/Cz5yZM8KykH/?igshid=MzRlODBiNWFlZA==
این بُرش از داستان « جزء از کل»، نوشتۀ استیو تولتز، ترجمۀ پیمان خاکسار را دوست داشتم و با شما به اشتراک می‌گذارم(با اندکی تلخیص)
◽️◽️◽️◽️◽️◽️◽️◽️

کتابی از جیب عقبم بیرون درآوردم و شروع کردم به خواندن-زمانی که از یکی از دکه های کنار رود سِن خریده بودم:
سفر به انتهای شبِ لویی فردینان سلین.

تیر هوایی شلیک شد. همکاران ما در تمام جهات رود سن فراری شدند.
اول صدای قدم هایی را شنیدم که به قایق نزدیک شدند و بعد صدای پریدنشان به داخل.
صدای خشنی گفت: بیاین بیرون.
تفنگ را گرفت سمت من. بعد به دستم نگاه کرد و سرش را آرام بالا آورد.
گفت: سفر.
یادم رفته بود کتاب هنوز دستم است.
زیر لب گفتم: سلین.
گفت: من عاشق این کتابم.
گفتم: من تا نصفش رو خونده‌م.
گفت: به اون جاش رسیدی که...
گفتم: هی! بُکشم ولی آخرش رو بهم نگو!
تفنگش را آورد پایین و گفت: تا وقتی تمامش رو نخونی درکش نمی‌کنی. فصل‌های مجزاش فایده نداره. دیگه کی رو دوست داری؟
گفتم: روس‌ها.
گفت: آره. روس‌ها. امریکایی‌ها چی؟
گفتم: همینگوی خوبه.
گفت: من داستان‌های کوتاهش رو دوست دارم. رمان‌هاش مالی نیستن. هنری جیمز دوست داری؟
گفتم: نه زیاد. ولی برادرش رو دوست دارم.
گفت: ویلیام جیمز! نابغه‌ست!
گفتم: دقیقاً.
تفنگش را گذاشت زمین.

یک کتاب نجاتم داد!



@fardinalikhah
نوشته ای قدیمی است ولی شاید بعضی ها نخوانده باشند👇🏼👇🏼👇🏼
الله، علی (ع)، آقاجان! ما و قصه عکس‌هایمان

💠فردین علیخواه - عضو گروه جامعه‌شناسی دانشگاه گیلان

▪️سرگذشت ما و عکس‌هایمان قصۀ جالبی دارد. چند دهه قبل در خانه‌ها عموماً سه قاب بالای طاقچۀ اتاق نصب شده بود: الله، علی (ع) و آقاجان! در جامعه‌ای که "مرد" محور و مبنای امور بود بعد از الله و علی، تنها عکس پدر خانواده می‌توانست روی طاقچه، یا آن بالا باشد و بی‌هیچ لبخندی، سرد و عبوس به ما نگاه کند. زمانۀ «بابا نان داد» بود.

▪️با گذشت زمان و تحولات اجتماعی، به‌تدریج عکس‌های خانوادگی هم روی دیوارها و در طاقچه‌ها جا باز کردند. به جز پدر، حالا خانواده هم داشت اهمیت پیدا می‌کرد. ابتدا عکس‌هایی را می‌دیدیم که اعضای خانواده دست بر سینه در کنار آرامگاه امام رضا (ع) ایستاده بودند. در این عکس‌ها هم عموماً و همچنان پدر خانواده در مرکز عکس می‌ایستاد و سایرین در اطراف او. ولی پدر از آن بالای دیوار به پایین آمده بود و در مجاورت سایر اعضای خانواده قرار گرفته بود و این نویدبخش بود.

▪️با تغییروتحول جامعه، به‌تدریج عکس‌های خانوادگی آتلیه‌ای با محوریت زن و شوهر هم در کنار آن عکس‌های روی دیوار و طاقچه‌ها رفتند. در ابتدای ازدواج عکس‌های بیشتری گرفته می‌شد. معمولاً خانواده‌ها یک آلبوم عکس داشتند که با عکس عروسی پدر و مادر شروع می‌شد. عکس‌ها مثل یک سریال تلویزیونیِ چندفصلی بودند. با آلبوم عکس، خانواده ابزاری برای بیان سرگذشت خودش داشت. آلبوم در حکم زندگینامه خانواده بود. آدم‌ها وقتی دلشان تنگ می‌شد آلبوم را ورق می‌زدند. جمعه‌ها وقتی مهمان می‌آمد بعد از ناهار آلبوم‌ها آورده می‌شد، تخمه می‌شکستند و دور هم عکس می‌دیدند و خاطره آن روز عکس را تعریف می‌کردند.

▪️آدم‌ها برنامه‌ریزی می‌کردند که مثلاً فلان روز به آتلیه بروند و عکس بگیرند. برای همین قبل و بعد از عکس‌گرفتن در آتلیه، حسابی تفریح می‌کردند. عکس‌گرفتن به معنای یک روز خوب و شادی‌آفرین بود. یکی از خاطرات خوب زندگی هم حرف‌زدن از فیگورهای عکاس‌ها یا دستپاچه شدن خودشان موقع گرفتن عکس در آتلیه بود.

▪️دوربین‌های شخصی که آمد با آن فیلم‌های 12 ، 24 و 36 تایی، دوره انتظار پرشدن حلقه و بردن به عکاسی و بعد گرفتن عکس های چاپ شده از عکاس را با خودش آورد. خیلی اوقات پیش می‌آمد که عکس‌هایی از خودمان می دیدیم که خودمان نداشتیم. در مراسمی عکس گرفته بودیم و طبیعتا فقط صاحب دوربین عکس‌ها را داشت. همه اعضای خانواده معمولا یک آلبوم داشتند و آدم‌ها با ازدواج می‌توانستند آلبوم عکس جداگانه‌ای داشته باشند. داشتن آلبوم عکس به معنای مستقل شدن از خانواده بود. هر کسی نمی توانست آلبوم داشته باشد. این قانوان خانواده بود. آلبوم برای خانواده!

▪️دوربین‌های دیجیتال که آمد، انقلابی بر پا شد و موبایل‌های دوربین‌دار که آمد انقلابی دیگر! امروزه با اینکه هر کس در ماه شاید صدها عکس بگیرد؛ ولی دیگر آلبومی وجود ندارد. چون آلبوم عکسی وجود ندارد دیگر هویت و زندگینامه‌ای هم وجود ندارد. ما با انسان‌های بی‌خاطره مواجه ایم. عکس‌ها گرفته می‌شوند؛ ولی حتی یک‌بار هم نگاه نمی‌شوند. عکس‌ها مانند پودر رخت‌شویی فقط مصرف می‌شوند. همه عجله می‌کنند تا لحظه‌هایشان را با عکس ثبت کنند؛ ولی چون این جمله باب شده است که " در لحظه زندگی کنید" معمولاً به هیچ لحظه‌ای پس از ثبت‌شدن با عکس، رجوع نمی‌شود. لحظه‌ها فقط ثبت می‌شوند! کاملاً بی‌هدف و بیهوده. گویی لحظه‌ها برای فراموش‌شدن ثبت می‌شوند تا برای در حافظه ماندن!

▪️جالب آنکه برخی از آدم‌ها عکس‌های قدیمی‌شان را هم اسکن می‌کنند درحالی‌که به‌ندرت هزاران عکسی را که به‌تازگی گرفته‌اند، می‌بینند. فقط عکس روی عکس است که انباشته می‌شود. با تحولات اجتماعی، عکس‌های اقوام و فامیل کمتر و عکس با دوستان بیشتر شده است. دیگر از برخی از فامیل تقریباً هیچ عکسی نداریم. هیچ عکسی. حتی وقتی که از دنیا می‌روند هم به‌سختی به یادشان می‌آوریم. "عکس‌های امام رضایی" کم شده و "عکس‌های آنتالیایی" جای آنها را گرفته‌اند. حالا "عکس‌گرفتن" بیشتر از "عکس دیدن" مهم شده است. آدم‌ها دیگر هم خوب عکس می‌اندازند و هم خوب عکس می‌گیرند.

▪️تلفن‌های همراهِ دارای دوربین‌های قوی دو پیامد داشت: آنهایی که پشت دوربین بودند احساس کردند که استعداد عجیبی در عکاسی دارند و آنهایی هم که جلوی دوربین بودند با دیدن عکس خودشان از زمین‌وزمان گلایه کردند که چرا هنوز به‌عنوان یک" مدل" بی‌نظیر کشف نشده‌اند.
ادامه در صفحه بعد👇🏼
ادامه : الله، علی (ع)، آقاجان! ما و قصه عکس‌هایمان

▪️در مقایسه با قدیم، امروز وقتی عکسی می‌گیریم اول خودمان را دقیق چک می‌کنیم. عکس‌هایی را که خوشمان نمی‌آید فوراً حذف می‌کنیم. در قدیم آدم‌ها برای عکس‌گرفتن آماده می‌شدند. آرایش می‌کردند و به خودشان می‌رسیدند. برای عکس گرفتن حسابی فیگور می گرفتند. امروزه ولی عکس‌گرفتن در موقعیت طبیعی باب شده است؛ ولی هیچ‌کس طبیعی عکس نمی‌گیرد. از کوچک تا بزرگ می‌دانند که چطور باید عکس بگیرند. همه از نحوه لبخندزدن تا نحوه قراردادن پاها جلوی دوربین از قبل ممارست کرده‌اند تا در موقعیت طبیعی مجبور نباشند فیگور عکس‌گرفتن بگیرند! در واقع آدم‌ها طبیعی عکس نمی‌گیرند؛ بلکه ژست طبیعی عکس‌گرفتن را برای عکس‌گرفتن انتخاب می‌کنند. تظاهر به طبیعی عکس‌گرفتن مُدِ روز شده است.

▪️به نظر می‌رسد امروزه دوره عکس‌گرفتن با دوستان هم در حال سپری‌شدن است همانطور که نصب عکس روی درِ یخچال هم در حال سپری شدن است! عکس‌ها حالا تکی شده‌اند: یک‌ نصفه‌قدم به جلو و یک نصفه‌لبخند کج بر لب درست مانند فیگورهای آرنولد شوآرتزنگر در مسابقات بدنسازی. خیلی از آدم‌ها فقط از خودشان عکس می‌گیرند! هر جا می‌روی یکی دارد از خودش عکس می‌گیرد، تک‌وتنها: "من چقدر بی‌نظیرم! " عکس گرفتن تبدیل به کارناوالی تک نفره شده است.

▪️قصه را تمام کنم. از لنز دوربین‌های قدیم " ما " بیرون می‌آمد؛ ولی از لنز دوربین‌های امروز " من " متولد می‌شود، یک منِ بی‌نظیر.

📝ارسال نظر برای نویسنده: @alikhahfardin
کانال و صفحه نویسنده در تلگرام و اینستاگرام: @fardinalikhah
Audio
«جامعه‌شناسی را با جامعه به اشتراک بگذار»
.........................................................

▪️▪️نسخه صوتی گفتگویی زنده در اینستاگرام

◽️◽️◽️تحلیل اجتماعی:
زنان و کلاس‌های غیررسمی رقص

گفتگوی فردین علیخواه/سحر کاظمی

ارائه یافته‌های پایان‌نامه کارشناسی ارشد جامعه‌شناسی
@fardinalikhah
دکتر فردین علیخواه، استاد جامعه شناسی دانشگاه گیلان در گفتگو با گیل خبر؛

صادق بوقی شایسته تقدیر است / در خصوص شادی در فضاهای عمومی موانع و چالش های جدی به چشم می خورد/ مداخله سیاست رسمی در زندگی روزمره شایسته نیست / استراتژی ندیدن و نشنیدن تغییرات و تحولات اجتماعی چاره‌ساز نیست
گیل خبر/ سرویس اجتماعی- چند روزی است که ماجرای آوازخوانی صادق بوقی، پیرمرد رشتی حاشیه‌ساز شده و واکنش‌های مختلفی در پی داشته است.
به همین بهانه با دکتر فردین علیخواه، استاد دانشگاه و عضو هیات علمی گروه جامعه شناسی دانشگاه گیلان به گفتگو نشستیم تا با نگاهی کارشناسی به بررسی ابعاد این موضوع از منظر جامعه‌شناسی بپردازیم.
دکتر علیخواه که از کتاب‌های ایشان می‌توان به: تا طلاق نگرفتند کتاب ننوشتند، از لذت آنی تا ملال فوری و ترجمه کتاب دگرگونی شهرها: نظریه شهری و حیات شهری از دیوید سی. تورنز اشاره کرد، در این گفتگو، به نکات قابل تامل و مهمی پرداخته است.
مشروح گفتگو به شرح زیر است:

▪️به نظر شما در جامعه امروز ایران، اقشار و سنین مختلف جامعه راهی برای ابراز شادی دارند؟ مردم گیلان چطور؟

ببینید. باید به نکته ای توجه داشت و آن، ابراز شادی در فضاهای خصوصی و ابراز شادی در فضاهای عمومی است. مسئله ای که هم اکنون وجود دارد آن است که کم و بیش ابراز شادی در فضاهای خصوصی دارد به رسمیت شناخته می شود ولی در خصوص شادی در فضاهای عمومی نه و در این خصوص موانع و چالش های جدی به چشم می خورد. البته متأسفانه گاهی در اخبار رسانه ها می بینیم یا می خوانیم که نهادهای رسمی در مهمانی های خصوصی نیز با این توجیه که «مختلط» بوده است مداخله می کنند و نسبت به آنها نگاه جُرم‌انگارانه دارند. با این وجود، کم و بیش به رسمیت شناخته شدن شادی ها در فضاهای خصوصی روندی است که آهسته آهسته دارد قوت می گیرد. نکته دوم نوع و شکل ابراز شادی است. گویا حاکمیت درباره این مقوله نیز نسخه سفت و سختی دارد، به این شکل که هر نوع و هر شکلی از ابراز شادی را به رسمیت نمی شناسد یعنی برخی را «بهنجار و قابل پذیرش» و برخی را «نابهنجار» می داند. نکته سوم موضوع سن است. شما در سؤالتان کلمه درستی را آورده اید. منظورم سن است. به گمان من هم حاکمیت، و با شدت کمتری، هم جامعه، درباره شادی نوجوانان و جوانان نگاه سخت گیرانه، جُرم‌انگارانه و توأم با گناه‌اندیشی دارد. من گاهی در کلاس هایم برای بیان این نگاه اعلامیه ای را به دانشجویان نشان می دهم که در یک شهر کوچک پشت شیشه یک رستوران محلی نصب شده است و در آن نوشته شده است«ورود سگ و مجرد ممنوع». در اینجا منظور از مجرد اغلب همان جوانانی هستند که در قالب گروه دوستان به این مکان ها مراجعه می کنند. من حتی برخی هتل ها و اقامتگاهها را هم دیده ام که به مردان جوان اتاق نمی دهند. در بطن این نگاه، مجرمِ بالقوه دیدن جوانان نهفته است. نکته بعدی جنسیت است و این هم بسیار اهمیت دارد. متأسفانه نگاههای به شدت گناه اندیشانه نسبت به زنان، هم در نهادهای رسمی و با شدت کمتری، هم در جامعه دیده می شود. در واقع بگذارید خلاصه کنم. پرسش آن است که شادی در کجا، به چه شکلی، توسط چه کسی، همراه چه کسی، و با چه نتایجی ابراز شود؟ در همه این موارد، در زمینه شادی، سخت گیری نسبت به زنان به مراتب بیش از مردان است.
ببخشید مقدمه طولانی شد. به سؤال شما برگردم. بحث آن است که شادی در کجا، به چه شکلی، توسط چه کسی، با چه کسی، و با چه نتایجی؟ بر اساس مقدمه ای که عرض کردم در تک تک اجزاء این پرسش بین نهادهای رسمی و کلیت جامعه شکاف و اختلاف ملموسی به چشم می خورد. بله راه ابراز شادی در ایران و در گیلان وجود دارد ولی نکته آن است که این راه با تقلا توسط جامعه کسب شده است یا نه به شکلی توافقی بین حاکمیت و جامعه ایجاد شده است؟ من فکر می کنم اولی درست تر باشد. برای مثال رقص و پایکوبی در فضاهای عمومی از جمله آنهاست. نمی دانم شما اجازه دارید کلمه رقص را در خبرگزاری تان بکار ببرید یا نه؟ همین که من این سؤال را از شما می پرسم مشخص است که بین جامعه و نهادهای رسمی در خصوص شادی شکافی جدی وجود دارد.

▪️تعریف هنجارشکنی چیست و چه کسی هنجارهای جامعه را تعریف می‌کند؟ آیا ماجرای آواز و پایکوبی در رشت در دسته هنجارشکنی قرار می گیرد؟
ادامه در صفحه بعد👇🏼
مفهوم هنجار یکی از مفاهیم بنیادی علوم اجتماعی است. هر چند مانند سایر مفاهیم علوم اجتماعی، در اینجا تنوع تعاریف زیاد است ولی در کل منظور از هنجار به تعبیری؛ الگوهای غالب و پذیرفته شدۀ رفتار در یک گروه اجتماعی است. معمولا در تعریف هنجار نگاه آماری هم وجود دارد یعنی به قواعد رفتاری اشاره دارد که تعداد بیشتری از اعضای یک گروه اجتماعی از آن پیروی می کنند. در این وضعیت هر کس از آن هنجارهای غالب تخطی کند هنجارشکن تعریف می شود. البته بگویم که بحث پیچیدگی هایی هم دارد.
مثلا توجه کنیم که همه مصلحان اجتماعی در زمانۀ خودشان هنجارشکن بودند یا هنجارشکنی کردند. منظور آنکه تغییرات و تحولات اجتماعی مثبت زیادی ناشی از هنجارشکنی برخی ها در زمانۀ خودشان بوده است. برای مثال زمانی در برخی از کشورهای خاورمیانه والدین از تحصیل دخترانشان ممانعت می کردند و الگوی غالب این چنین بود. طبیعتا اولین والدین، یا اولین دخترانی که از این هنجار تخطی کردند هنجارشکن تعریف شدند و با انگ‌زنی جامعه مواجه شدند. یا زمانی جوانان بی‌هیچ مقاومتی باید با هر کسی ازدواج می کردند که والدین آنها را معرفی می کردند. این هنجار بود. روشن است که اولین جوانانی که از این هنجار تخطی کردند هنجارشکن تلقی شدند و شاید هم ابتدا طرد اجتماعی را تجربه کردند. گاهی هنجارهای اجتماعی ابتدا توسط اقلیتی از جامعه عرضه می شود و بعد از مدتی در جامعه فراگیر می شود. آنها از همان ابتدا هنجار نیستند و به اقلیت تعلق دارند ولی به تدریج وقتی فراگیر می شوند تبدیل به هنجار می شوند. هنجار در کل یعنی امری فراگیر. به جز این، گاهی اوقات دولت ها هم می توانند قانونی را تصویب کنند و آن قانون به تدریج تبدیل به هنجار شود. برای مثال بستن کمربند ایمنی در هنگام رانندگی از آن جمله است. توجه کنیم که وقتی در بسترهای اجتماعی و فضاهای عمومی هنجارشکنی صورت می گیرد این باعث مکث اجتماعی یا برانگیختن حساسیت اجتماعی می شود. در واقع جامعه به اشکال مختلف به تقبیح و تحقیر فرد هنجارشکن می پردازد. در این وضعیت جامعه به اشکال مختلف به مراقبت از هنجارهای خودش برمی خیزد. حال با این مقدمه مفهومی، می توان به قضاوت درباره همان رفتار آقای صادق بوقی پرداخت. آیا ایشان باعث برانگیختن حساسیت عمومی شد؟ آیا جامعه در مقام دفاع از هنجارهای خودش به دفاع پرداخت و ایشان را سرزنش کرد؟ شما این نمونه را با موضوع فساد مالی در چای دبش مقایسه کنید. واقعا جامعه نسبت به کدام یک حساسیت و واکنش نشان داد؟

▪️نوع نگاه و واکنش حاکمیت به ماجرای آوازخوانی صادق بوقی در بازار رشت را چگونه ارزیابی می کنید؟

من در این خصوص به حاکمیت کارت قرمز می دهم. البته من نگاه جامعه شناختی به موضوع دارم. فکر می کنم که حاکمیت بهتر است در مواجهه با به قول «کارل مالون»، «دیگریِ ناهمنوا» در جامعه تجدید نظر کند. در مصاحبه ها و نوشته های دیگرم همواره این را گفته ام. زندگی روزمره حیات خودش را دارد. زندگی روزمره منطق و سازوکار خودش را دارد. مداخله دولت ها در حیات زندگی روزمره و تلاش آشکار برای جهت دادن به آن؛ پیامدهای اجتماعی منفی دربردارد که شکل گیری رگه های مقاومت در بخش هایی از جامعه از آن جمله است. این باعث می شود زندگی روزمره سیاسی و سیاسی تر شود. در خصوص موضوع صادق بوقی هم شاهد چنین آثاری هستیم. حاکمیت و جامعه باید تلاش کنند تا درک مشترکی از آنچه در زندگی روزمره می گذرد داشته باشند. عمیق تر شدن شکاف اجتماعی به نفع هیچ کدام از طرفین نیست. ما نیازمند جامعه ای هستیم که در آن تنوعات و تفاوت های اجتماعی درک و به رسمیت شناخته شود. نیازمند جامعه ای هستیم که دگرپذیری؛ یعنی پذیرش دیگریِ متفاوت درک شود. نیازمند نگاهی هستیم که در آن نسبت به برخی رفتارهای اجتماعی در فضاهای عمومی شهری انگ‌زدایی شود. استراتژی ندیدن و نشنیدن تغییرات و تحولات اجتماعی چاره‌ساز نیست.

▪️عده ای اعتقاد دارند که برخورد با عوامل آوازخوانی در بازار رشت باعث شد تا صادق بوقی از نماد شور و نشاط و شادی به نماد اعتراض تبدیل شود. نظر شما در این خصوص چیست؟

بله. این اتفاقی است که حداقل رصد شبکه های اجتماعی و توجه به گفتگوهای عمومی اقشار مختلف مردم آن را تأیید می کند. آوازخوانی صادق بوقی را می شد موضوعی در حیات زندگی روزمره یا عنصری فولکلوریک در بازار ماهی فروشان شهر رشت دید و حتی رفت و از آن گزارش تهیه کرد، ولی متأسفانه تلاقی سیاست و امر روزمره در ایران باعث شد تا موضوع از قالب و محتوای خودش خارج شود و رنگ و بوی مقاومتی به خودش بگیرد. خود ایشان نه چنین انگیزه و هدفی داشت و نه اساسا تصور می کرد که رفتاری روزمره و معمولی که دیدن آن در بازار اصلی شهر رشت دور از انتظار نیست چنین توجهات عمومی را جلب کند و در جای جای کشور فراگیر شود.

▪️ از نظر شما صادق بوقی شایسته تقدیر است یا برخورد؟
ادامه در صفحه بعد👇🏼
در پاسخ به سؤالات قبل به شکلی نگاه خودم را مطرح کردم. از این لحاظ فکر می کنم که چنین افرادی شایسته تقدیر هستند که به شهر رشت هویت می بخشند و حداقل باعث برندسازی شهری می شوند. از این لحاظ شایسته تقدیر هستند که در این وضع کشور که مشقت های اقتصادی بسیار جدی است و مردم حال خوبی ندارند باعث می شوند عابران پیاده حتی برای مدتی کوتاه مکث کنند و با شادمانی به خانه بروند. به این دلیل شایسته تقدیرند که باعث می شود فضاهای عمومی تبدیل به فضاهایی گرم شوند. به این دلیل شایسته تقدیر هستند که برای شهر خاطره جمعی می سازند و به شهر سرزندگی می بخشند.
جالب آنکه قبل از مداخله سیاست رسمی در موضوع صادق بوقی، در برخی از کامنت های شبکه های اجتماعی ایشان را نقد می کردند که چرا در این وضعیت کشور و پس از التهابات سال گذشته، او سعی می کند شادمانی ایجاد کند، آیا ایشان نمی داند که در کشور چه خبر است؟ مداخله سیاست رسمی تفاسیر را در کل تغییر داد. به هر حال خلاصه کنم. بگذارید زندگی روزمره به ویژه در شهرهایی که مردمان آن فرهنگی شادی‌محور دارند حیات خودش را داشته باشد. تجربه جوامع نشان داده است که مداخله سیاست رسمی در زندگی روزمره تبعات ناگواری دربردارد.
https://gilkhabar.ir/news/i/491897