Forwarded from ان شاء الله همه مون سربازان مهدی
⭕️جلال آل احمد:
آدم غربزده هُرهُری مذهب است . به هیچ چیز اعتقاد ندارد اما به هیچ چیز هم بی اعتقاد نیست یک آدم التقاطی است نان به نرخ روز خور است همه چیز برایش علی السویه است خودش باشد و خرش از پل بگذرد دیگر بود و نبود پل هیچ است نه ایمانی دارد ، نه مسلکی ، نه مرامی، نه اعتقادی، نه به خدا یا به بشریت نه دربند تحول اجتماع است و نه در بند مذهب و لامذهبی . حتی لامذهب هم نیست هرهری است . گاهی به مسجد هم می رود . همان طور که به کلوپ می رود یا به سینما. اما همه جا فقط تماشاچی است . درست مثل اینکه به تماشای بازی فوتبال رفته همیشه کنار گود است هیچ وقت از خودش مایه نمی گذارد حتی به اندازه نم اشکی در مرگ دوستی یا توجهی در زیارتگاهی یا تفکری در ساعات تنهایی . و اصلا به تنهایی عادت ندارد . از تنها ماندن می گریزد و اصلا چون از خودش وحشت دارد همیشه در همه جا هست . البته رای هم می دهد اگر رایی باشد - و بخصوص اگر رای دادن مُد باشد - اما به کسی که امید جلب منفعت بیشتری به او می رود . هیچ وقت از او فریادی یا اعتراضی یا امّایی یا چون و چرایی نمی شنوی . سنگین و رنگین و با طمانینه ای در کلام همه چیز را توجیه می کند و خودش را خوشبین جا می زند
آدم غربزده راحت طلب است . دم را غنیمت می داند و نه البته به تعبیر فلاسفه . ماشینش که مرتب بود و سر و پزش، دیگر هیچ غمی ندارد اگر در عهد بوق «غم فرزند و نان و جامه و قوت» سعدی را باز می داشت از سیر در ملکوت ، او که سرش به آخور خودش گرم است جز به خودش به کسی نمی رسد . درد سر برای خودش نمی تراشد، و براحتی شانه هایش را بالا می اندازد و چون کار خودش حساب کرده است و چون هر قدمی را از روی حسابی بر می دارد و هر کاری را نتیجه معادله ای می داند کاری به کار دیگران ندارد - چه رسد که در غمشان باشد
آدم غربزده معمولا تخصص ندارد . همه کاره و هیچ کاره است . اما چون به هر صورت درسی خوانده و کتابی دیده و شاید مکتبی بلد است که در هر جمعی حرفهای دهن پر کن بزند و خودش را جا کند شاید هم روزگاری تخصصی داشته اما بعد که دیده است در این ولایت، تنها با یک تخصص نمی توان خر کریم را نعل کرد، ناچار به کارهای دیگر هم دست زده است عین پیرزنهای خانواده که بر اثر گذشت عمر و تجربه سالیان از هر چیزی مختصری می دانند - و البته خاله زنکی اش را - آدم غربزده هم از هر چیزی مختصری اطلاعی دارد ، منتهی غربزده اش را . باب روزش را، که به درد تلویزیون هم بخورد، به درد کمیسیون فرهنگی و سمینار هم بخورد . به درد روزنامه پر تیراژ هم بخورد . به درد سخنرانی در کلوپ هم بخورد
آدم غربزده شخصیت ندارد چیزی است بی اصالت . خودش و خانه اش و حرفهایش بوی هیچ چیزی را نمی دهد، بیشتر نماینده همه چیز و همه کس است، نه اینکه "کوسمو پولیتن " باشد یعنی دنیا وطنی . ابدا او هیچ جایی است . نه اینکه همه جایی باشد . ملغمه ای است از انفراد بی شخصیت و شخصیت خالی از خصیصه . چون تامین ندارد تقیه می کند . و در عین حال که خوش تعارف است و خوش برخورد است به مخاطب خود اطمینان ندارد . و چون سوء ظن بر روزگار ما مسلط است هیچ وقت دلش را باز نمی کند . تنها مشخصه او که شاید دستگیر باشد و به چشم بیاید ترس است و اگر در غرب شخصیت افراد فدای تخصص شده است ؛ اینجا آدم غربزده نه شخصیت دارد نه تخصص . فقط ترس دارد ترس از فردا، ترس از معزولی ، ترس از بی نام و نشانی، ترس از خالی بودن انبانی که به عنوان مغز روی سرش سنگینی می کند
اگر دست بر قضا اهل سیاست باشد از کوچکترین تمایلات راست و چپ حزب کارگر انگلیس خبر دارد و سناتورهای آمریکایی را بهتر از وزرای حکومت مملکت خودش می شناسد . و اسم و رسم مفسّر "تایم" و "نیوز کرونیکل" را از اسم و رسم پسر عمه دور افتاده خراسانی اش بهتر می داند . و از بشیر و نذیر راستگوترشان می پندارد . چرا ؟ چون این همه در کار مملکت او موثرترند از هر سیاستمدار یا مفسر یا نماینده داخلی . و اگر اهل ادب و سخن باشد فقط علاقه مند است که بداند برنده امسال نوبل که بود یا "گونکور" و "پولیتزر" به که تعلق گرفت و اگر اهل تحقیق است دست روی دست می گذارد و این همه مسائل قابل تحقیق را در مملکت ندیده می گیرد و فقط در پی این است که فلان مستشرق درباره مسائل قابل تحقیق او چه گفت و چه نوشت اما اگر از عوام الناس است و اهل مجلات هفتگی و رنگین نامه ها که دیده ایم چند مَرده حلاج است
#سرطان_اصلاحات_غربزده
#سرمایه_های_اسراییل
#پزشکیان_ادامه_حسن_روحانی
آدم غربزده هُرهُری مذهب است . به هیچ چیز اعتقاد ندارد اما به هیچ چیز هم بی اعتقاد نیست یک آدم التقاطی است نان به نرخ روز خور است همه چیز برایش علی السویه است خودش باشد و خرش از پل بگذرد دیگر بود و نبود پل هیچ است نه ایمانی دارد ، نه مسلکی ، نه مرامی، نه اعتقادی، نه به خدا یا به بشریت نه دربند تحول اجتماع است و نه در بند مذهب و لامذهبی . حتی لامذهب هم نیست هرهری است . گاهی به مسجد هم می رود . همان طور که به کلوپ می رود یا به سینما. اما همه جا فقط تماشاچی است . درست مثل اینکه به تماشای بازی فوتبال رفته همیشه کنار گود است هیچ وقت از خودش مایه نمی گذارد حتی به اندازه نم اشکی در مرگ دوستی یا توجهی در زیارتگاهی یا تفکری در ساعات تنهایی . و اصلا به تنهایی عادت ندارد . از تنها ماندن می گریزد و اصلا چون از خودش وحشت دارد همیشه در همه جا هست . البته رای هم می دهد اگر رایی باشد - و بخصوص اگر رای دادن مُد باشد - اما به کسی که امید جلب منفعت بیشتری به او می رود . هیچ وقت از او فریادی یا اعتراضی یا امّایی یا چون و چرایی نمی شنوی . سنگین و رنگین و با طمانینه ای در کلام همه چیز را توجیه می کند و خودش را خوشبین جا می زند
آدم غربزده راحت طلب است . دم را غنیمت می داند و نه البته به تعبیر فلاسفه . ماشینش که مرتب بود و سر و پزش، دیگر هیچ غمی ندارد اگر در عهد بوق «غم فرزند و نان و جامه و قوت» سعدی را باز می داشت از سیر در ملکوت ، او که سرش به آخور خودش گرم است جز به خودش به کسی نمی رسد . درد سر برای خودش نمی تراشد، و براحتی شانه هایش را بالا می اندازد و چون کار خودش حساب کرده است و چون هر قدمی را از روی حسابی بر می دارد و هر کاری را نتیجه معادله ای می داند کاری به کار دیگران ندارد - چه رسد که در غمشان باشد
آدم غربزده معمولا تخصص ندارد . همه کاره و هیچ کاره است . اما چون به هر صورت درسی خوانده و کتابی دیده و شاید مکتبی بلد است که در هر جمعی حرفهای دهن پر کن بزند و خودش را جا کند شاید هم روزگاری تخصصی داشته اما بعد که دیده است در این ولایت، تنها با یک تخصص نمی توان خر کریم را نعل کرد، ناچار به کارهای دیگر هم دست زده است عین پیرزنهای خانواده که بر اثر گذشت عمر و تجربه سالیان از هر چیزی مختصری می دانند - و البته خاله زنکی اش را - آدم غربزده هم از هر چیزی مختصری اطلاعی دارد ، منتهی غربزده اش را . باب روزش را، که به درد تلویزیون هم بخورد، به درد کمیسیون فرهنگی و سمینار هم بخورد . به درد روزنامه پر تیراژ هم بخورد . به درد سخنرانی در کلوپ هم بخورد
آدم غربزده شخصیت ندارد چیزی است بی اصالت . خودش و خانه اش و حرفهایش بوی هیچ چیزی را نمی دهد، بیشتر نماینده همه چیز و همه کس است، نه اینکه "کوسمو پولیتن " باشد یعنی دنیا وطنی . ابدا او هیچ جایی است . نه اینکه همه جایی باشد . ملغمه ای است از انفراد بی شخصیت و شخصیت خالی از خصیصه . چون تامین ندارد تقیه می کند . و در عین حال که خوش تعارف است و خوش برخورد است به مخاطب خود اطمینان ندارد . و چون سوء ظن بر روزگار ما مسلط است هیچ وقت دلش را باز نمی کند . تنها مشخصه او که شاید دستگیر باشد و به چشم بیاید ترس است و اگر در غرب شخصیت افراد فدای تخصص شده است ؛ اینجا آدم غربزده نه شخصیت دارد نه تخصص . فقط ترس دارد ترس از فردا، ترس از معزولی ، ترس از بی نام و نشانی، ترس از خالی بودن انبانی که به عنوان مغز روی سرش سنگینی می کند
اگر دست بر قضا اهل سیاست باشد از کوچکترین تمایلات راست و چپ حزب کارگر انگلیس خبر دارد و سناتورهای آمریکایی را بهتر از وزرای حکومت مملکت خودش می شناسد . و اسم و رسم مفسّر "تایم" و "نیوز کرونیکل" را از اسم و رسم پسر عمه دور افتاده خراسانی اش بهتر می داند . و از بشیر و نذیر راستگوترشان می پندارد . چرا ؟ چون این همه در کار مملکت او موثرترند از هر سیاستمدار یا مفسر یا نماینده داخلی . و اگر اهل ادب و سخن باشد فقط علاقه مند است که بداند برنده امسال نوبل که بود یا "گونکور" و "پولیتزر" به که تعلق گرفت و اگر اهل تحقیق است دست روی دست می گذارد و این همه مسائل قابل تحقیق را در مملکت ندیده می گیرد و فقط در پی این است که فلان مستشرق درباره مسائل قابل تحقیق او چه گفت و چه نوشت اما اگر از عوام الناس است و اهل مجلات هفتگی و رنگین نامه ها که دیده ایم چند مَرده حلاج است
#سرطان_اصلاحات_غربزده
#سرمایه_های_اسراییل
#پزشکیان_ادامه_حسن_روحانی
Forwarded from ان شاء الله همه مون سربازان مهدی
⭕️جلال آل احمد:
آدم غربزده هُرهُری مذهب است . به هیچ چیز اعتقاد ندارد اما به هیچ چیز هم بی اعتقاد نیست یک آدم التقاطی است نان به نرخ روز خور است همه چیز برایش علی السویه است خودش باشد و خرش از پل بگذرد دیگر بود و نبود پل هیچ است نه ایمانی دارد ، نه مسلکی ، نه مرامی، نه اعتقادی، نه به خدا یا به بشریت نه دربند تحول اجتماع است و نه در بند مذهب و لامذهبی . حتی لامذهب هم نیست هرهری است . گاهی به مسجد هم می رود . همان طور که به کلوپ می رود یا به سینما. اما همه جا فقط تماشاچی است . درست مثل اینکه به تماشای بازی فوتبال رفته همیشه کنار گود است هیچ وقت از خودش مایه نمی گذارد حتی به اندازه نم اشکی در مرگ دوستی یا توجهی در زیارتگاهی یا تفکری در ساعات تنهایی . و اصلا به تنهایی عادت ندارد . از تنها ماندن می گریزد و اصلا چون از خودش وحشت دارد همیشه در همه جا هست . البته رای هم می دهد اگر رایی باشد - و بخصوص اگر رای دادن مُد باشد - اما به کسی که امید جلب منفعت بیشتری به او می رود . هیچ وقت از او فریادی یا اعتراضی یا امّایی یا چون و چرایی نمی شنوی . سنگین و رنگین و با طمانینه ای در کلام همه چیز را توجیه می کند و خودش را خوشبین جا می زند
آدم غربزده راحت طلب است . دم را غنیمت می داند و نه البته به تعبیر فلاسفه . ماشینش که مرتب بود و سر و پزش، دیگر هیچ غمی ندارد اگر در عهد بوق «غم فرزند و نان و جامه و قوت» سعدی را باز می داشت از سیر در ملکوت ، او که سرش به آخور خودش گرم است جز به خودش به کسی نمی رسد . درد سر برای خودش نمی تراشد، و براحتی شانه هایش را بالا می اندازد و چون کار خودش حساب کرده است و چون هر قدمی را از روی حسابی بر می دارد و هر کاری را نتیجه معادله ای می داند کاری به کار دیگران ندارد - چه رسد که در غمشان باشد
آدم غربزده معمولا تخصص ندارد . همه کاره و هیچ کاره است . اما چون به هر صورت درسی خوانده و کتابی دیده و شاید مکتبی بلد است که در هر جمعی حرفهای دهن پر کن بزند و خودش را جا کند شاید هم روزگاری تخصصی داشته اما بعد که دیده است در این ولایت، تنها با یک تخصص نمی توان خر کریم را نعل کرد، ناچار به کارهای دیگر هم دست زده است عین پیرزنهای خانواده که بر اثر گذشت عمر و تجربه سالیان از هر چیزی مختصری می دانند - و البته خاله زنکی اش را - آدم غربزده هم از هر چیزی مختصری اطلاعی دارد ، منتهی غربزده اش را . باب روزش را، که به درد تلویزیون هم بخورد، به درد کمیسیون فرهنگی و سمینار هم بخورد . به درد روزنامه پر تیراژ هم بخورد . به درد سخنرانی در کلوپ هم بخورد
آدم غربزده شخصیت ندارد چیزی است بی اصالت . خودش و خانه اش و حرفهایش بوی هیچ چیزی را نمی دهد، بیشتر نماینده همه چیز و همه کس است، نه اینکه "کوسمو پولیتن " باشد یعنی دنیا وطنی . ابدا او هیچ جایی است . نه اینکه همه جایی باشد . ملغمه ای است از انفراد بی شخصیت و شخصیت خالی از خصیصه . چون تامین ندارد تقیه می کند . و در عین حال که خوش تعارف است و خوش برخورد است به مخاطب خود اطمینان ندارد . و چون سوء ظن بر روزگار ما مسلط است هیچ وقت دلش را باز نمی کند . تنها مشخصه او که شاید دستگیر باشد و به چشم بیاید ترس است و اگر در غرب شخصیت افراد فدای تخصص شده است ؛ اینجا آدم غربزده نه شخصیت دارد نه تخصص . فقط ترس دارد ترس از فردا، ترس از معزولی ، ترس از بی نام و نشانی، ترس از خالی بودن انبانی که به عنوان مغز روی سرش سنگینی می کند
اگر دست بر قضا اهل سیاست باشد از کوچکترین تمایلات راست و چپ حزب کارگر انگلیس خبر دارد و سناتورهای آمریکایی را بهتر از وزرای حکومت مملکت خودش می شناسد . و اسم و رسم مفسّر "تایم" و "نیوز کرونیکل" را از اسم و رسم پسر عمه دور افتاده خراسانی اش بهتر می داند . و از بشیر و نذیر راستگوترشان می پندارد . چرا ؟ چون این همه در کار مملکت او موثرترند از هر سیاستمدار یا مفسر یا نماینده داخلی . و اگر اهل ادب و سخن باشد فقط علاقه مند است که بداند برنده امسال نوبل که بود یا "گونکور" و "پولیتزر" به که تعلق گرفت و اگر اهل تحقیق است دست روی دست می گذارد و این همه مسائل قابل تحقیق را در مملکت ندیده می گیرد و فقط در پی این است که فلان مستشرق درباره مسائل قابل تحقیق او چه گفت و چه نوشت اما اگر از عوام الناس است و اهل مجلات هفتگی و رنگین نامه ها که دیده ایم چند مَرده حلاج است
#سرطان_اصلاحات_غربزده
#سرمایه_های_اسراییل
#پزشکیان_ادامه_حسن_روحانی
آدم غربزده هُرهُری مذهب است . به هیچ چیز اعتقاد ندارد اما به هیچ چیز هم بی اعتقاد نیست یک آدم التقاطی است نان به نرخ روز خور است همه چیز برایش علی السویه است خودش باشد و خرش از پل بگذرد دیگر بود و نبود پل هیچ است نه ایمانی دارد ، نه مسلکی ، نه مرامی، نه اعتقادی، نه به خدا یا به بشریت نه دربند تحول اجتماع است و نه در بند مذهب و لامذهبی . حتی لامذهب هم نیست هرهری است . گاهی به مسجد هم می رود . همان طور که به کلوپ می رود یا به سینما. اما همه جا فقط تماشاچی است . درست مثل اینکه به تماشای بازی فوتبال رفته همیشه کنار گود است هیچ وقت از خودش مایه نمی گذارد حتی به اندازه نم اشکی در مرگ دوستی یا توجهی در زیارتگاهی یا تفکری در ساعات تنهایی . و اصلا به تنهایی عادت ندارد . از تنها ماندن می گریزد و اصلا چون از خودش وحشت دارد همیشه در همه جا هست . البته رای هم می دهد اگر رایی باشد - و بخصوص اگر رای دادن مُد باشد - اما به کسی که امید جلب منفعت بیشتری به او می رود . هیچ وقت از او فریادی یا اعتراضی یا امّایی یا چون و چرایی نمی شنوی . سنگین و رنگین و با طمانینه ای در کلام همه چیز را توجیه می کند و خودش را خوشبین جا می زند
آدم غربزده راحت طلب است . دم را غنیمت می داند و نه البته به تعبیر فلاسفه . ماشینش که مرتب بود و سر و پزش، دیگر هیچ غمی ندارد اگر در عهد بوق «غم فرزند و نان و جامه و قوت» سعدی را باز می داشت از سیر در ملکوت ، او که سرش به آخور خودش گرم است جز به خودش به کسی نمی رسد . درد سر برای خودش نمی تراشد، و براحتی شانه هایش را بالا می اندازد و چون کار خودش حساب کرده است و چون هر قدمی را از روی حسابی بر می دارد و هر کاری را نتیجه معادله ای می داند کاری به کار دیگران ندارد - چه رسد که در غمشان باشد
آدم غربزده معمولا تخصص ندارد . همه کاره و هیچ کاره است . اما چون به هر صورت درسی خوانده و کتابی دیده و شاید مکتبی بلد است که در هر جمعی حرفهای دهن پر کن بزند و خودش را جا کند شاید هم روزگاری تخصصی داشته اما بعد که دیده است در این ولایت، تنها با یک تخصص نمی توان خر کریم را نعل کرد، ناچار به کارهای دیگر هم دست زده است عین پیرزنهای خانواده که بر اثر گذشت عمر و تجربه سالیان از هر چیزی مختصری می دانند - و البته خاله زنکی اش را - آدم غربزده هم از هر چیزی مختصری اطلاعی دارد ، منتهی غربزده اش را . باب روزش را، که به درد تلویزیون هم بخورد، به درد کمیسیون فرهنگی و سمینار هم بخورد . به درد روزنامه پر تیراژ هم بخورد . به درد سخنرانی در کلوپ هم بخورد
آدم غربزده شخصیت ندارد چیزی است بی اصالت . خودش و خانه اش و حرفهایش بوی هیچ چیزی را نمی دهد، بیشتر نماینده همه چیز و همه کس است، نه اینکه "کوسمو پولیتن " باشد یعنی دنیا وطنی . ابدا او هیچ جایی است . نه اینکه همه جایی باشد . ملغمه ای است از انفراد بی شخصیت و شخصیت خالی از خصیصه . چون تامین ندارد تقیه می کند . و در عین حال که خوش تعارف است و خوش برخورد است به مخاطب خود اطمینان ندارد . و چون سوء ظن بر روزگار ما مسلط است هیچ وقت دلش را باز نمی کند . تنها مشخصه او که شاید دستگیر باشد و به چشم بیاید ترس است و اگر در غرب شخصیت افراد فدای تخصص شده است ؛ اینجا آدم غربزده نه شخصیت دارد نه تخصص . فقط ترس دارد ترس از فردا، ترس از معزولی ، ترس از بی نام و نشانی، ترس از خالی بودن انبانی که به عنوان مغز روی سرش سنگینی می کند
اگر دست بر قضا اهل سیاست باشد از کوچکترین تمایلات راست و چپ حزب کارگر انگلیس خبر دارد و سناتورهای آمریکایی را بهتر از وزرای حکومت مملکت خودش می شناسد . و اسم و رسم مفسّر "تایم" و "نیوز کرونیکل" را از اسم و رسم پسر عمه دور افتاده خراسانی اش بهتر می داند . و از بشیر و نذیر راستگوترشان می پندارد . چرا ؟ چون این همه در کار مملکت او موثرترند از هر سیاستمدار یا مفسر یا نماینده داخلی . و اگر اهل ادب و سخن باشد فقط علاقه مند است که بداند برنده امسال نوبل که بود یا "گونکور" و "پولیتزر" به که تعلق گرفت و اگر اهل تحقیق است دست روی دست می گذارد و این همه مسائل قابل تحقیق را در مملکت ندیده می گیرد و فقط در پی این است که فلان مستشرق درباره مسائل قابل تحقیق او چه گفت و چه نوشت اما اگر از عوام الناس است و اهل مجلات هفتگی و رنگین نامه ها که دیده ایم چند مَرده حلاج است
#سرطان_اصلاحات_غربزده
#سرمایه_های_اسراییل
#پزشکیان_ادامه_حسن_روحانی