اصفهان
45.8K subscribers
40.3K photos
23.4K videos
88 files
8.82K links
کانال رسمی اصفهان


ارسال خبر ، سوژه

@Esfahanaddd

اصغر عبدلی

تبلیغات

@Aryanlook

احراز هویت در سامانه ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد
http://t.me/itdmcbot?start=esfahan
Download Telegram
#ضرب_المثل

گنه کرد در بلخ آهنگری
به شوشتر زدند گردن مسگری

در روزگاری دور آهنگری در بلخ می زیست که مثل همه ی آهنگران داستان های ایرانی تنش می خارید و هی بینی در کار حاکم وقت می کرد !!
حاکم محلی ، که از دست او به تنگ آمده بود نامه ای به مرکز می نویسد و شرح حال می گوید و درخواست حکم حکومتی برای کشیدن گوشش می خواهد و طبق معمول داستان را یک کلاغ چهل کلاغ می کند !!!
پادشاه که نه وقت بررسی داشت و نه حال بررسی ، نخوانده و ندانسته یک خط فرمان می نویسد مبنی بر اینکه به محض دریافت حکم گردن آهنگر را بزنید تا درس عبرتی برای همه باشد و بدانند جریمه ی تمرد و سرکشی چیست !! حکم صادره را به پای کبوتری بسته روانه می کنند ، کبوتر نامه بر بجای اینکه به بلخ پرواز بکند بطرف شوشتر حرکت می کند!!!
خلاصه اینکه حاکم شوشتر نامه را می خواند و اطرافش را خوب نگاه می کند و می بیند در شهرشان آهنگری نیست و از طرفی حکم حاکم است و کبوتر نامه بر هم که وظیفه شناس است و کار درست ... !!! نتیجه می گیرد شاید در مرکز به مس ، آهن می گویند و برای همین تنها مسگر شهر را احضار و حکم حاکم را در مورد او اجرا می کنند !!!

💠 ریشه ضرب المثل های فارسی👇👇

https://telegram.me/joinchat/A6TiPjv6kELSH2A6j3SAMA
#ضرب_المثل "بوق سگ"

بوق سگ از اصطلاح های بازاری می‌باشد و منظور از استفاده آن، تا دیر وقت کار کردن می‌باشد.

به عنوان نمونه گفته می‌شود:«تا بوق سگ کار می‌کنم» یا «بچه که نباید تا بوق سگ بیرون از خونه باشه که» در این جمله‌ها بوق سگ دلالت بر مفهوم دیر وقتی و زمان طولانی از حد بیرون دارد.


اما از آنجا که بازار بسیار بزرگ و امکان بازبینی همه جای آن ممکن نبود، نگهبانان، سگ‌هایی درنده و گیرنده داشتند که به «سگ بازاری» موسوم بودند. این سگان غیر از مربی خود هر جنبده‌ای را مورد حمله قرار داده و پاچه می‌گرفتند.

از این رو با نزدیک شدن وقت غروب و بسته شدن درب‌های بازار و طبیعتاً ول شدن سگ‌های بازاری، نگهبانان در بوقی بزرگ که از شاخ قوچ درست می‌شد و صدایی بلند و گسترده داشت می‌دمیدند که یعنی در حال باز کردن سگان و رها کردنشان در بازار هستیم.

به این بوق که ۳ بار با فاصله زمانی مشخصی نواخته می‌شود «بوق سگ» می‌گفتند.

افراد با شنیدن بوق سگ از بازار خارج می‌شدند


مطالب بیشتر👇👇

https://telegram.me/joinchat/A6TiPjv6kELSH2A6j3SAMA
#ضرب_المثل

🔴تو قوطی هیچ عطاری پیدا نمیشه

این ضرب المثل حکایتی ندارد اما توضیحی دارد و آن اینکه چون شخصی برای درمان بیماری یا خرید ادویه ای به عطاری مراجعه کند، عطار وی را دست خالی رد نمیکند.
یعنی حتی اگر داروی یا جنس خواسته شده را نداشته باشد مشابه آن را به شخص میدهد.
حال چنانچه کسی حرفی میزد و یا از چیزی سخن میگفت که وجود خارجی نداشت و یا اینکه غیر قابل باور بود میگفتند در قوطی هیچ عطاری پیدا نمیشه، یعنی اینکه حتی عطار با آنهمه زرنگی که در فروش و قالب کردن اجناس خود دارد از تهیه این یکی بر نمیاید....

#ضرب_المثل_بیشتر👇👇

https://telegram.me/joinchat/A6TiPjv6kELSH2A6j3SAMA
#ضرب_المثل

🔴 حکایت سر خر

رﻭﺯﯼ ﻣﺮﺩی ﺳﻮﺍﺭ ﺑﺮ ﺧﺮ ﺍﺯ ﺩﻫﯽ ﺑﻪ ﺩﻫﯽ ﺩﯾﮕﺮ می‌رفت. ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﺭﺍﻩ ﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﮐﻪ ﺷﺮﺍﺏ ﺧﻮﺭﺩﻩ بودند ﻭ ﻣﺴﺖ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺭﺍﻩ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺍﻭ می‌بندند ﻭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺟﺎﻣﯽ ﺭﺍ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺷﺮﺍﺏ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺗﻌﺎﺭﻑ می‌کند.ﻣﺮﺩ ﺍﺳﺘﻐﻔﺮﺍﻟﻠﻪ ﮔﻮﯾﺎﻥ ﺳﺮﺑﺎﺯ ﺯﺩ ﻭ ﻭﻟﯽ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﺩﺳﺖ ﺑﺮﺩﺍﺭ ﻧﺒﻮﺩﻧﺪ. سرانجام یکی ﺍﺯ آنان ﺗﻬﺪﯾﺪ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺷﺮﺍﺏ ﺗﻌﺎﺭﻓﯽ ﺭﺍ ﻧﺨﻮﺭﺩ ﮐﺸﺘﻪ می‌شود.

ﻣﺮﺩ ﺑﺮﺍﯼ ﺣﻔﻆ ﺟﺎﻥ ﺭﺍﺿﯽ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺑﺎ ﺍﮐﺮﺍﻩ ﺟﺎﻡ را ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﮔﻔﺖ: «ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺗﻮ می‌دانی ﮐﻪ ﻣﻦ به خاطر ﺣﻔﻆ ﺟﺎﻧﻢ ﺍﯾﻦ ﺷﺮﺍﺏ ﺭﺍ می‌خورم.»

وقتی مرد ﺟﺎﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻟﺐ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﮐﺮﺩ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺧﺮﺵ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺗﮑﺎﻥ ﺩﺍﺩﻥ ﺳﺮ ﺧﻮﺩ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺳﺮ ﺧﺮ ﺑﻪ ﺟﺎﻡ ﺷﺮﺍﺏ ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﺷﺮﺍﺏ ﺑﺮ ﺯﻣﯿﻦ ﺭﯾﺨﺖ ﻭ ﺟﻮﺍﻧﺎن خندیدند.

ﻣﺮﺩ ﻧﯿﺰ ﺑﺎ ﺩﻟﺨﻮﺭﯼ ﮔﻔﺖ: «ﭘﺲ ﺍﺯ ﻋﻤﺮﯼ ﺧﻮﺍﺳﺘﯿﻢ ﺷﺮﺍﺑﯽ ﺣﻼﻝ ﺑﺨﻮﺭﯾﻢ ﺍﯾﻦ ﺳﺮ ﺧﺮ نگذاشت.»

«سر خر» كه می‌گویند حكايتش اين است.


مطالب بیشتر👇👇

https://telegram.me/joinchat/A6TiPjv6kELSH2A6j3SAMA
#ضرب_المثل👇

🖋 خر بيار باقلی بار كن

کشاورزی باقلی فراوانی خرمن کرده کنار جاده آورده و بعد از ساعتی همانجا خوابش برد. شخصی كه كارش زورگويی و دزدی بود گونی آورده و شروع به پر کردن آن کرد.
کشاورز بیدار شد و با دزد گلاويز شد. دزد صاحب باقلی را به زمين كوبيد و روی سينه‌اش نشست و گفت:
من میخواستم يک گونی باقلی ببرم، حالا كه اينجور شد می كشمت و همه را می برم. صاحب باقلی كه ديد زورش نمیرسد گفت:
حالا كه پای جون تو كاره، برو خر بيار باقلی بار كن....

@Esfahan 👈کانال رسمی اصفهان
#ضرب_المثل

⭕️پیشینه ضرب المثل ماست مالی کردن

به عقیدۀ استاد محمد علی جمال زاده در کتاب فرهنگ لغات عامیانه یعنی: امری که ممکن است موجب مرافعه و نزاع شود لاپوشانی کردن و آنرا مورد توجیه و تأویل قرار دادن، رفع و رجوع کردن، سروته کاری را بهم آوردن و ظاهر قضایا را به نحوی درست کردن است. به گفتۀ علامه دهخدا، از ماستمالی معانی و مفاهیم مداهنه و اغماض و بالاخره ندیده گرفتن مسائلی که موجب خشم یا اختلاف گردد نیز افاده می شود. آنچه نگارنده را به تعقیب و تحقیق در پیدا کردن ریشۀ تاریخی این ضرب المثل واداشت وجود کلمۀ ماست یعنی این ماده خوراکی لبنیاتی در آن، و ارتباط آن با مداهنه و اغماض و رفع و رجوع کردن امور مورد اختلاف بوده است که خوشبختانه پس از سالها پرس و جو و تحقیق و جویندگی و یابندگی رسید. اینک شرح قضیه: قضیه ماستمالی کردن از حوادثی است که درعصر بنیانگذار سلسلۀ پهلوی اتفاق افتاد و شادروان محمد مسعود این حادثه را در یکی از شماره های روزنامۀ مرد امروز به این صورت نقل کرده است:هنگام عروسی محمدرضا شاه پهلوی و فوزیه چون مقرر بود میهمانان مصری و همراهان عروس به وسیلۀ راه آهن جنوب تهران وارد شوند از طرف دربار و شهربانی دستور اکید صادر شده بود که دیوارهای تمام دهات طول راه و خانه های دهقانی مجاور خط آهن را سفید کنند. در یکی از دهات چون گچ در دسترس نبود بخشدار دستور می دهد که با کشک و ماست که در آن ده فراوان بود دیوارها را موقتاً سفید نمایند، و به این منظور متجاوز از یکهزار و دویست ریال از کدخدای ده گرفتند و با خرید مقدار زیادی ماست کلیۀ دیوارها را ماستمالی کردند. به طوری که ملاحظه شد قدمت ریشۀ تاریخی این اصطلاح و مثل سائر از هفتاد سال نمی گذرد، زیرا عروسی مزبور در سال ۱۳۱۷ شمسی برگذار گردید و مدتها موضوع اصلی شوخیهای محافل و مجالس بود و در عصر حاضر نیز در موارد لازم و مقتضی بازار رایجی دارد. چنانچه کسانی برای این ضرب المثل زمانی دورتر و قدیمیتر از هفتاد سال سراغ داشته باشند منت پذیر خواهیم بود که دلایل و مستنداتشان را به نام خودشان ثبت و ضبط کند. آری، ماستمالی کردن یعنی قضیه را به صورت ظاهر خاتمه دادن، از آن موقع ورد زبان گردید و در موارد لازم و بالمناسبه مورد استفاده و استناد قرار می گیرد.

@Esfahan
🔴 #ضرب_المثل

برو کشکت را بساب

روزی مرد "کشک سابی" نزد شيخي كه از اولياي خدا بود، رفت و از كسادي و درماندگی شکايت نمود و از او خواست اسم اعظم را به او بیاموزد چون شنیده بود کسی که اسم اعظم را بداند درمانده نمي شود و به تمام آرزوهایش مي رسد.

آن وليّ خدا به او گفت: اسم اعظم از اسرار خلقت است و نباید دست نااهل بیفتد و ریاضت لازم دارد ولي پختن آشي را به تو ياد مي دهم تا بپزي و بفروشي به ٢ شرط؛ نه شاگرد بیاوري و نه دستور پخت را به کسی یاد دهي.

مرد رفته ديگ و پیاله هایي خریده و شروع به پختن و فروختن آش می کند و چون کار و بارش حسابي می گیرد، هم طمع و هم تنبلي کرده و شاگردي می آورد و کار پختن را به او مي آموزد و خودش فقط حق شاگردي مي دهد و پول جمع مي كند. بعد از مدتی شاگرد خودش مغازه اي باز مي كند و مشغول آش فروشی می شود. كشك ساب باز خود شروع به فروختن آش مي كند ولي كار شاگرد، حسابي مي گيرد به طوری که کار صاحب كار سابقش كساد می شود.

کشک ساب دوباره نزد وليّ خدا می رود و با ناله و زاری طلب اسم اعظم می کند. شيخ چون از چند و چون کارش خبردار می شود، به او می گوید:
تو راز یک آشپزی را نتوانستی حفظ کنی؛ حالا می خواهی راز اسم اعظم را حفظ کنی؟!! برو همان کشکت را بساب

با « کانال رسمی اصفهان » همراه باشید👇

https://telegram.me/joinchat/A6TiPjv6kELSH2A6j3SAMA
#ضرب_المثل

در مورد "ماست مالی" حکایت های گوناگونی نقل شده اما مشهورترین آنها حادثه ای تاریخی است که درعصر رضاشاه اتفاق افتاد.

محمد مسعود این حادثه را در یکی از شماره های روزنامۀ مرد امروز به این صورت نقل کرده است:

هنگام عروسی محمدرضا شاه پهلوی و زن مصری اش فوزیه در سال 1317 خورشیدی چون مقرر بود میهمانان مصری و همراهان عروس به وسیلۀ راه آهن جنوب به تهران وارد شوند از طرف دربار و شهربانی دستور اکید صادر شده بود که دیوارهای تمام دهات طول راه و خانه های دهقانی مجاور خط آهن را سفید کنند.

در یکی از دهات چون گچ در دسترس نبود بخشدار دستور می دهد که با کشک و ماست که در آن ده فراوان بوده دیوارها را موقتاً سفید نمایند، و به این منظور با پولی که از کدخدای ده می گیرند و با خرید مقدار زیادی ماست کلیۀ دیوارها را ماست مالی کردند.
و اين گونه بود كه اصطلاح ماست مالى كردن بر سر زبان ها افتاد...


@Esfahan
#ضرب_المثل_فلانی_هفت_قلم_آرایش_کرده

گويند كه آرایش بانوان در ایران باستان بر هفت خط یا هفت رج بوده است. پیشینه آرایش زن در ایران به دوران فرانک مادر فريدون (دوران مادر سالاری) بازمیگردد.


"هفت قلم آرايش" كه از آن سخن به ميان ميرود به شرح زير است:

نخست : حنا
دوم : بند
سوم : وسمه
چهارم : سرمه
پنجم : سرخاب
ششم : سفیداب
و هفتم : خال


@Esfahan
#ضرب_المثل


حالا نوبت رقاصی من است


خری و اشتری دور از آبادی به آزادی می زيستند. نيم شبی چرا كنان به شارع عام نزديك شدند. اشتر گفت: ساعتی دَم فرو بند تا از آدميان دور شويم. نبايد گرفتار شويم. خر گفت: اين نشايد كه درست همين ساعت نوبت آواز من است و در ترك عادت رنج جان و بيم هلاك تن.
و بي‌محابا آواز برداشت.
كاروانيان به دنبال بيامدند و هر دو را در قطار كشيده بار نهادند.
فردا آبی عميق پيش آمد كه عبور خر از آن ميسر نبود. خر را بر اشتر نشانيده، اشتر را به آب راندند.
اشتر چون به ميان آب رسيد، دستی برمی افشاند و پای مي‌كوفت.
خر گفت: رفيق اين مكن، وگرنه من در آب افتم و غرقه شوم.
شتر گفت: چنانكه دوش نوبت آواز نابهنگام تو بود، امروز گاه رقص ناساز من است...
لطائف االطوائف

با « کانال رسمی #اصفهان » همراه باشید👇

http://yon.ir/Eljh4
#ضرب_المثل

دزد حاضر بز حاضر

سارقی بزی دزدیده بود. کسی او را نصیحت می کرد و او را از عواقب دزدی برحذر می داشت که: «در روز قیامت باید حساب و کتاب پس بدهی. در آن روز بز حاضر می شود و به زبان می آید و علیه تو شهادت می دهد.» دزد گفت: «من هم فوری همان جا شاخ بز را می گیرم و تحویل صاحبش می دهم؛ دزد حاضر بز حاضر!» از آن به بعد اگر کسی برای کار اشتباهی که مرتکب می شود، دلیل تراشی کند و اصرار بر انجام آن داشته باشد این مثل حکایت حال او می شود.

#دزدحاضربزحاضر


@ESFAHAN
#ضرب_المثل گدا به گدا رحمت به خدا

می گویند شخصی از راهی می گذشت دید دو نفر گدا بر سر یک کوچه جلو دروازه خانه ای با یکدیگر گفتگو دارندو نزدیک است بینشان دعوا شود .

آن شخص نزدیک شد و از یکی از آنها سئوال کرد : (( چرا با یکدیگر مشاجره و بگو و مگومی کنید ؟ )) یکی از گداها جواب داد : (( چون من اول می خواستم بروم در این خانه گدایی کنم ، این گدا جلو مرا گرفته و می گوید من اول باید بروم . بگو مگو ما برای همین است . ))

آن شخص تا این حرف از دهن گدا شنید سرش را به سوی آسمان بلند کرد و به دو نفر گدا اشاره کرد و گفت : (( گدا به گدا ، رحمت به خدا )) یعنی گدا راضی نیست گدای دیگر از کیسه مردم روزی بخورد ، پس رحمت به خدا که به هر دوی آنها رزق می رساند .

🇮🇷 @ESFAHAN