روز همه روز
دریا با من از تو سخن میگوید
با این همه، هر زمان که بر ساحل مینشینم
نغمههای تو را سر میدهد
و بر فراز تپهها، خروشان،
آواز تو را به گوش من میخواند.
همواره نالان است و پنداری
فریاد اندوه مرا میسراید.
#پل_لورنس_دانبر
دریا با من از تو سخن میگوید
با این همه، هر زمان که بر ساحل مینشینم
نغمههای تو را سر میدهد
و بر فراز تپهها، خروشان،
آواز تو را به گوش من میخواند.
همواره نالان است و پنداری
فریاد اندوه مرا میسراید.
#پل_لورنس_دانبر
هر کجا هستم باشم
آسمان مال من است
پنجره، فکر، هوا، عشق، زمین
مال من است
چه اهمیت دارد
گاه اگر می رویند
قارچ های غربت ؟
#سهراب_سپهری
هر کجا هستم باشم
آسمان مال من است
پنجره، فکر، هوا، عشق، زمین
مال من است
چه اهمیت دارد
گاه اگر می رویند
قارچ های غربت ؟
#سهراب_سپهری
بنویس: «میآیم»
تا آشیانه به گام و به دست و سلام
آراسته شود.
بنویس «میآیم»
تا کاج روبهرو
معنی شود به شعرِ حضور و بانگ کلاغ
در وزن برف
و چشمهای مارال
این آسمان تیرهٔ مبهم را
پایین بوم پنجره امضا کند: «زلال».
ننوشتی
و آشیانه در غبارِ کدورت ماند
ننوشتی،
تا اَبروی تاق، پیر شد
ننوشتی
و آستانه طعم گامهای تو را
از یاد برد.
ننوشتی «میآیم»
تا آستانه جشن بگیرد به گام و دست و سلام.
#منوچهر_آتشی
بنویس: «میآیم»
تا آشیانه به گام و به دست و سلام
آراسته شود.
بنویس «میآیم»
تا کاج روبهرو
معنی شود به شعرِ حضور و بانگ کلاغ
در وزن برف
و چشمهای مارال
این آسمان تیرهٔ مبهم را
پایین بوم پنجره امضا کند: «زلال».
ننوشتی
و آشیانه در غبارِ کدورت ماند
ننوشتی،
تا اَبروی تاق، پیر شد
ننوشتی
و آستانه طعم گامهای تو را
از یاد برد.
ننوشتی «میآیم»
تا آستانه جشن بگیرد به گام و دست و سلام.
#منوچهر_آتشی
يك صبحِ زود
يك صبحِ زودِ قشنگ خواهيم رفت
همان طرفهاى دورِ آشنا خواهيم رفت
مىگويند آنجا
كوچههايى دارد عجيب،
غرقِ نور و سلام و تبسم وُ
هر چه شما بخواهيد!
مىگويند آنجا
نسترنها نماز مىخوانند
آب، اهل آوازِ رفتن است
و ملائكى بى سوُال
پيالههاى پُر از مى را
بر چينههاى ستاره چيدهاند،
هوا خوش است و كلمات،
همه كلمات از هر چه گفتنِ بوسه آزادند!
#سيد_على_صالحی
يك صبحِ زود
يك صبحِ زودِ قشنگ خواهيم رفت
همان طرفهاى دورِ آشنا خواهيم رفت
مىگويند آنجا
كوچههايى دارد عجيب،
غرقِ نور و سلام و تبسم وُ
هر چه شما بخواهيد!
مىگويند آنجا
نسترنها نماز مىخوانند
آب، اهل آوازِ رفتن است
و ملائكى بى سوُال
پيالههاى پُر از مى را
بر چينههاى ستاره چيدهاند،
هوا خوش است و كلمات،
همه كلمات از هر چه گفتنِ بوسه آزادند!
#سيد_على_صالحی
میسوزم و عطر یادهای تو را میدهم
عطر بال پرندهای تازه سال
که به اشتیاق قوس قزح پر گرفت
و به خانهی خود برنگشت.
یادهای تو دریاست
و من نهنگ گمشدهای
که در پی قویی
در جویی غرق شد!
یادهای تو بارانی سرکش است
که به اشتیاق دهانم مست میکند
و سر به شیشهی آسمان میکوبد،
صبحی ژاله بار است
که میبارد بر من
بیدارم میکند
و آفتاب
چشم گشوده به من
صبح به خیر میگوید.
#شمس_لنگرودی
میسوزم و عطر یادهای تو را میدهم
عطر بال پرندهای تازه سال
که به اشتیاق قوس قزح پر گرفت
و به خانهی خود برنگشت.
یادهای تو دریاست
و من نهنگ گمشدهای
که در پی قویی
در جویی غرق شد!
یادهای تو بارانی سرکش است
که به اشتیاق دهانم مست میکند
و سر به شیشهی آسمان میکوبد،
صبحی ژاله بار است
که میبارد بر من
بیدارم میکند
و آفتاب
چشم گشوده به من
صبح به خیر میگوید.
#شمس_لنگرودی
خانه دوست کجاست؟
در فلق بود که پرسید سوار.
آسمان مکثی کرد.
رهگذر شاخه نوری که به لب داشت
به تاریکی شنها بخشید
و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت:
نرسیده به درخت،
کوچه باغی است که از خواب خدا سبزتر است
و در آن
عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است
میروی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ،
سر به در میآرد،
پس به سمت گل تنهایی میپیچی،
دو قدم مانده به گل،
پای فواره جاوید اساطیر زمین میمانی
و تو را ترسی شفاف فرا میگیرد.
در صمیمیت سیال فضا،
خشخشی میشنوی:
کودکی میبینی
رفته از کاج بلندی بالا،
جوجه بردارد از لانه نور
و از او میپرسی
خانه دوست کجاست
#سهراب_سپهری
خانه دوست کجاست؟
در فلق بود که پرسید سوار.
آسمان مکثی کرد.
رهگذر شاخه نوری که به لب داشت
به تاریکی شنها بخشید
و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت:
نرسیده به درخت،
کوچه باغی است که از خواب خدا سبزتر است
و در آن
عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است
میروی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ،
سر به در میآرد،
پس به سمت گل تنهایی میپیچی،
دو قدم مانده به گل،
پای فواره جاوید اساطیر زمین میمانی
و تو را ترسی شفاف فرا میگیرد.
در صمیمیت سیال فضا،
خشخشی میشنوی:
کودکی میبینی
رفته از کاج بلندی بالا،
جوجه بردارد از لانه نور
و از او میپرسی
خانه دوست کجاست
#سهراب_سپهری
كان وجودِك سببًا كافيًا ليجعلني
أعلم أن للحياة وجه اخر يستحق كل
هذا الركض والحب .
بودنت دليل محكمى بود
تا كه بدانم
براى زندگى
چهرهى ديگرى هم هست!!
كه ارزش همهى اين
عشق و تلاش را
دارد…
#الف_تالیا
كان وجودِك سببًا كافيًا ليجعلني
أعلم أن للحياة وجه اخر يستحق كل
هذا الركض والحب .
بودنت دليل محكمى بود
تا كه بدانم
براى زندگى
چهرهى ديگرى هم هست!!
كه ارزش همهى اين
عشق و تلاش را
دارد…
#الف_تالیا
بگو از کجا میآیی؟
چرا به هیچکس شبیه نیستی؟
چرا به همه شبیهی؟ تو را همهجا میبینم
در قطرههای باران، بین غنچههای گل سرخ
سیبی که از شاخه میافتد، انگار در منی
حتّی برایت گریه کردهام، چون که تنهایی
کودکی و مثل ستارهی زهره
جرقّههای یخزده داری
#غزاله_علیزاده
📚خانه ادریسیها
بگو از کجا میآیی؟
چرا به هیچکس شبیه نیستی؟
چرا به همه شبیهی؟ تو را همهجا میبینم
در قطرههای باران، بین غنچههای گل سرخ
سیبی که از شاخه میافتد، انگار در منی
حتّی برایت گریه کردهام، چون که تنهایی
کودکی و مثل ستارهی زهره
جرقّههای یخزده داری
#غزاله_علیزاده
📚خانه ادریسیها
... دردم این نیست ولی
دردم این است که من بیتو دگر
از جهان دورم و بیخویشتنم
پوپکم! آهوکم!
تا جنون فاصله ای نیست از اینجا که منم...
مگرم سوی تو راهی باشد
چون فروغ نگهت
ورنه دیگر به چه کار آیم من
بیتو؟ چون مردهٔ چشم سیهت
منشین اما با من،
منشین!
تکیه بر من مکن، ای پردهٔ طناز حریر
که شراری شدهام
پوپکم! آهوکم!
#مهدی_اخوان_ثالث
... دردم این نیست ولی
دردم این است که من بیتو دگر
از جهان دورم و بیخویشتنم
پوپکم! آهوکم!
تا جنون فاصله ای نیست از اینجا که منم...
مگرم سوی تو راهی باشد
چون فروغ نگهت
ورنه دیگر به چه کار آیم من
بیتو؟ چون مردهٔ چشم سیهت
منشین اما با من،
منشین!
تکیه بر من مکن، ای پردهٔ طناز حریر
که شراری شدهام
پوپکم! آهوکم!
#مهدی_اخوان_ثالث
انســانمـ آرزوست...
كان وجودِك سببًا كافيًا ليجعلني أعلم أن للحياة وجه اخر يستحق كل هذا الركض والحب . بودنت دليل محكمى بود تا كه بدانم براى زندگى چهرهى ديگرى هم هست!! كه ارزش همهى اين عشق و تلاش را دارد… #الف_تالیا
با لمس جاودانه دستانت
قلب کوچک من در خوشحالی
حدود خود را از دست میدهد
و به بیانی ناگفتنی متولد میشود
#رابیندرانات_تاگور
قلب کوچک من در خوشحالی
حدود خود را از دست میدهد
و به بیانی ناگفتنی متولد میشود
#رابیندرانات_تاگور