دردِ رهاشدن
دکتر پرستوامیری
متخصص روانشناسیسلامت
@engaarr
رها شدن، پذیرفته نشدن، نادیده گرفته شدن و طرد شدن از بزرگترین ترسهای انسانها (و به طور کلی پستانداران) است؛ طوری که به آن دردِ پستاندار بودن نیز گفتهاند.
پیشینهای چندین هزارساله از دردِ آدمی از دوری و رها شدن در #شعر و #ادبیات و #هنر جهان وجود دارد. توصیفاتی از زخمی که "خواسته نشدن" به ما وارد میکند، از آتش گرفتنِ قلبمان، از رسیدنِ کارد به استخوان، از سوختن جگر، از خنجر خوردن، #درد_جدایی و #دوری .
(کز فراقت "سوختم" ای مهربان فریادرس)
شاید گمان کنید این استعارات "جسمی" و عینی برای توصیف دردی "روانی" و انتزاعی استفاده شده است که ما برای بیانشان گنگ و عاجز بودهایم، اما تحقیقات نشان داده است که دردِ روانیِ طردشدن، دقیقا همان بخشهایی از #مغز را فعال میکند که در دردهای جسمی، مثل #سوختن و #زخمی شدن، فعال میشوند. دردِ جدایی یک دردِ واقعی است که در جسم، با گوشت و خون و استخوان تجربه و ادراک میشود، درست مانند وقتی که جسم ما آسیبی دیده باشد.
(چو نی نالدم استخوان از جدایی
فغان از جدایی فغان از جدایی)
(این چنین وقت عهدها شکنند
کارد چون سوی استخوان آمد)
پژوهشها نشان دادهاند، دردِ جدایی، واقعا آدمی را بیمار (به معنای جسمی آن) و پیر (به معنای کاسته شدن از طول عمر) میکند. بیهوده نبودهست که شاعران و ادیبان هزاران سال از سوختن و گداختنشان در فراق، از پیر شدنشان و بیماری و نزاریشان گفتهاند و برای درمانِ دردِ فراق، طبیب خواستهاند.
(دل بیمار شد از دست رفیقان مددی
تا طبیبش به سر آریم و دوایی بکنیم)
(اشک خونین بنمودم به طبیبان گفتند
درد عشق است و جگرسوز دوایی دارد)
و عجیب اینکه درد جسمانی #حافظه دراز مدتی در ذهن ما باقی نمیگذارد (احتمالا شما عینا درد فلان مرتبه که دستتان را با چاقو بریدهاید را الان به یاد ندارید)، اما دردِ جدایی، حافظهای جاندار و زنده، در ذهن ما دارد، درست مانند یک زخمِ همیشه تازه، که هربار از آن یاد کنیم، همان درد اول را تجربه خواهیم کرد.
بازآ که ز ناچشیده داروی وصال
دردی که نرفته بود، باز آمده است
.
.
شما تا به حال یک دردِ روانی را در جسمتان احساس کردهاید؟ قلبتان آتش گرفته؟ کارد به استخوانتان رسیده؟ جگرتان سوخته؟
@engaarr
@engaarr
دلتان میخواهد چه کسی این متن را بخواند؟
دکتر پرستوامیری
متخصص روانشناسیسلامت
@engaarr
رها شدن، پذیرفته نشدن، نادیده گرفته شدن و طرد شدن از بزرگترین ترسهای انسانها (و به طور کلی پستانداران) است؛ طوری که به آن دردِ پستاندار بودن نیز گفتهاند.
پیشینهای چندین هزارساله از دردِ آدمی از دوری و رها شدن در #شعر و #ادبیات و #هنر جهان وجود دارد. توصیفاتی از زخمی که "خواسته نشدن" به ما وارد میکند، از آتش گرفتنِ قلبمان، از رسیدنِ کارد به استخوان، از سوختن جگر، از خنجر خوردن، #درد_جدایی و #دوری .
(کز فراقت "سوختم" ای مهربان فریادرس)
شاید گمان کنید این استعارات "جسمی" و عینی برای توصیف دردی "روانی" و انتزاعی استفاده شده است که ما برای بیانشان گنگ و عاجز بودهایم، اما تحقیقات نشان داده است که دردِ روانیِ طردشدن، دقیقا همان بخشهایی از #مغز را فعال میکند که در دردهای جسمی، مثل #سوختن و #زخمی شدن، فعال میشوند. دردِ جدایی یک دردِ واقعی است که در جسم، با گوشت و خون و استخوان تجربه و ادراک میشود، درست مانند وقتی که جسم ما آسیبی دیده باشد.
(چو نی نالدم استخوان از جدایی
فغان از جدایی فغان از جدایی)
(این چنین وقت عهدها شکنند
کارد چون سوی استخوان آمد)
پژوهشها نشان دادهاند، دردِ جدایی، واقعا آدمی را بیمار (به معنای جسمی آن) و پیر (به معنای کاسته شدن از طول عمر) میکند. بیهوده نبودهست که شاعران و ادیبان هزاران سال از سوختن و گداختنشان در فراق، از پیر شدنشان و بیماری و نزاریشان گفتهاند و برای درمانِ دردِ فراق، طبیب خواستهاند.
(دل بیمار شد از دست رفیقان مددی
تا طبیبش به سر آریم و دوایی بکنیم)
(اشک خونین بنمودم به طبیبان گفتند
درد عشق است و جگرسوز دوایی دارد)
و عجیب اینکه درد جسمانی #حافظه دراز مدتی در ذهن ما باقی نمیگذارد (احتمالا شما عینا درد فلان مرتبه که دستتان را با چاقو بریدهاید را الان به یاد ندارید)، اما دردِ جدایی، حافظهای جاندار و زنده، در ذهن ما دارد، درست مانند یک زخمِ همیشه تازه، که هربار از آن یاد کنیم، همان درد اول را تجربه خواهیم کرد.
بازآ که ز ناچشیده داروی وصال
دردی که نرفته بود، باز آمده است
.
.
شما تا به حال یک دردِ روانی را در جسمتان احساس کردهاید؟ قلبتان آتش گرفته؟ کارد به استخوانتان رسیده؟ جگرتان سوخته؟
@engaarr
@engaarr
دلتان میخواهد چه کسی این متن را بخواند؟
Forwarded from اِنگار
دردِ رهاشدن
دکتر پرستوامیری
متخصص روانشناسیسلامت
@engaarr
رها شدن، پذیرفته نشدن، نادیده گرفته شدن و طرد شدن از بزرگترین ترسهای انسانها (و به طور کلی پستانداران) است؛ طوری که به آن دردِ پستاندار بودن نیز گفتهاند.
پیشینهای چندین هزارساله از دردِ آدمی از دوری و رها شدن در #شعر و #ادبیات و #هنر جهان وجود دارد. توصیفاتی از زخمی که "خواسته نشدن" به ما وارد میکند، از آتش گرفتنِ قلبمان، از رسیدنِ کارد به استخوان، از سوختن جگر، از خنجر خوردن، #درد_جدایی و #دوری .
(کز فراقت "سوختم" ای مهربان فریادرس)
شاید گمان کنید این استعارات "جسمی" و عینی برای توصیف دردی "روانی" و انتزاعی استفاده شده است که ما برای بیانشان گنگ و عاجز بودهایم، اما تحقیقات نشان داده است که دردِ روانیِ طردشدن، دقیقا همان بخشهایی از #مغز را فعال میکند که در دردهای جسمی، مثل #سوختن و #زخمی شدن، فعال میشوند. دردِ جدایی یک دردِ واقعی است که در جسم، با گوشت و خون و استخوان تجربه و ادراک میشود، درست مانند وقتی که جسم ما آسیبی دیده باشد.
(چو نی نالدم استخوان از جدایی
فغان از جدایی فغان از جدایی)
(این چنین وقت عهدها شکنند
کارد چون سوی استخوان آمد)
پژوهشها نشان دادهاند، دردِ جدایی، واقعا آدمی را بیمار (به معنای جسمی آن) و پیر (به معنای کاسته شدن از طول عمر) میکند. بیهوده نبودهست که شاعران و ادیبان هزاران سال از سوختن و گداختنشان در فراق، از پیر شدنشان و بیماری و نزاریشان گفتهاند و برای درمانِ دردِ فراق، طبیب خواستهاند.
(دل بیمار شد از دست رفیقان مددی
تا طبیبش به سر آریم و دوایی بکنیم)
(اشک خونین بنمودم به طبیبان گفتند
درد عشق است و جگرسوز دوایی دارد)
و عجیب اینکه درد جسمانی #حافظه دراز مدتی در ذهن ما باقی نمیگذارد (احتمالا شما عینا درد فلان مرتبه که دستتان را با چاقو بریدهاید را الان به یاد ندارید)، اما دردِ جدایی، حافظهای جاندار و زنده، در ذهن ما دارد، درست مانند یک زخمِ همیشه تازه، که هربار از آن یاد کنیم، همان درد اول را تجربه خواهیم کرد.
بازآ که ز ناچشیده داروی وصال
دردی که نرفته بود، باز آمده است
.
.
شما تا به حال یک دردِ روانی را در جسمتان احساس کردهاید؟ قلبتان آتش گرفته؟ کارد به استخوانتان رسیده؟ جگرتان سوخته؟
@engaarr
@engaarr
دلتان میخواهد چه کسی این متن را بخواند؟
دکتر پرستوامیری
متخصص روانشناسیسلامت
@engaarr
رها شدن، پذیرفته نشدن، نادیده گرفته شدن و طرد شدن از بزرگترین ترسهای انسانها (و به طور کلی پستانداران) است؛ طوری که به آن دردِ پستاندار بودن نیز گفتهاند.
پیشینهای چندین هزارساله از دردِ آدمی از دوری و رها شدن در #شعر و #ادبیات و #هنر جهان وجود دارد. توصیفاتی از زخمی که "خواسته نشدن" به ما وارد میکند، از آتش گرفتنِ قلبمان، از رسیدنِ کارد به استخوان، از سوختن جگر، از خنجر خوردن، #درد_جدایی و #دوری .
(کز فراقت "سوختم" ای مهربان فریادرس)
شاید گمان کنید این استعارات "جسمی" و عینی برای توصیف دردی "روانی" و انتزاعی استفاده شده است که ما برای بیانشان گنگ و عاجز بودهایم، اما تحقیقات نشان داده است که دردِ روانیِ طردشدن، دقیقا همان بخشهایی از #مغز را فعال میکند که در دردهای جسمی، مثل #سوختن و #زخمی شدن، فعال میشوند. دردِ جدایی یک دردِ واقعی است که در جسم، با گوشت و خون و استخوان تجربه و ادراک میشود، درست مانند وقتی که جسم ما آسیبی دیده باشد.
(چو نی نالدم استخوان از جدایی
فغان از جدایی فغان از جدایی)
(این چنین وقت عهدها شکنند
کارد چون سوی استخوان آمد)
پژوهشها نشان دادهاند، دردِ جدایی، واقعا آدمی را بیمار (به معنای جسمی آن) و پیر (به معنای کاسته شدن از طول عمر) میکند. بیهوده نبودهست که شاعران و ادیبان هزاران سال از سوختن و گداختنشان در فراق، از پیر شدنشان و بیماری و نزاریشان گفتهاند و برای درمانِ دردِ فراق، طبیب خواستهاند.
(دل بیمار شد از دست رفیقان مددی
تا طبیبش به سر آریم و دوایی بکنیم)
(اشک خونین بنمودم به طبیبان گفتند
درد عشق است و جگرسوز دوایی دارد)
و عجیب اینکه درد جسمانی #حافظه دراز مدتی در ذهن ما باقی نمیگذارد (احتمالا شما عینا درد فلان مرتبه که دستتان را با چاقو بریدهاید را الان به یاد ندارید)، اما دردِ جدایی، حافظهای جاندار و زنده، در ذهن ما دارد، درست مانند یک زخمِ همیشه تازه، که هربار از آن یاد کنیم، همان درد اول را تجربه خواهیم کرد.
بازآ که ز ناچشیده داروی وصال
دردی که نرفته بود، باز آمده است
.
.
شما تا به حال یک دردِ روانی را در جسمتان احساس کردهاید؟ قلبتان آتش گرفته؟ کارد به استخوانتان رسیده؟ جگرتان سوخته؟
@engaarr
@engaarr
دلتان میخواهد چه کسی این متن را بخواند؟