Forwarded from راوی
🌐مصائب شیخالرئیس فلسفه اسلامی و منتقدان هالیوودی-بولدوزریاش
راوی #اندیشه: عبدالحسین خسروپناه؛ شیخ ۵۱ سالهای که مدرک دکترای کلام اسلامی خود را از مؤسسه وابسته به آیتالله سبحانی گرفته، از سال ۹۰ که دکتر اعوانی ریاست مؤسسه پژوهشی «حکمت و فلسفه» را پس از حدود دو دهه با حکم وزیر علوم دولت احمدینژاد به وی واگذار کرد، بارها مورد نقد مخالفان قرار گرفته است.
آقای خسروپناه که از جوانیاش نویسندهای پرکار در حوزه کلام و فلسفه اسلامی بوده، بر منصبی نشسته که دکتر سید حسین نصر در سال ۵۳ پایهگذاری کرد. «انجمن سلطنتی حکمت و فلسفه ایران» پس از انقلاب اسلامی به «مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران» تغییر نام داد ولی خط مشی کلی آن تا زمان ریاست خسروپناه چندان تفاوتی نکرده بود. برکناری ناگهانی دکتر اعوانی در دولت احمدینژاد در راستای برنامههای این دولت برای «اسلامیسازی علوم انسانی» تعبیر شد. با این حال فقط دو سال از ریاست شش و نیم ساله خسروپناه در دولت مورد حمایت اصولگرایان بوده است.
اکنون که رییسجمهور و حتی رییس فرهنگستان علوم نیز با سیاست موسوم به «اسلامیسازی علوم» مخالفت کردهاند، تلاش مخالفان خسروپناه برای کنار زدن وی از این منصب مهم فلسفی اوج گرفته است. البته خسروپناه از چهرههای اصولگرایی است که از رویارویی و مناظره با منتقدان خود ابایی نداشته است. حضور در همایش روشنفکری «دین و مدرنیته» در حسینیه ارشاد در سال ۸۶ و مباحثه تند وی با رضا علیجانی، مناظره با مصطفی ملکیان، بیژن عبدالکریمی و صادق زیباکلام، و نقد آرای سروش و فرزندش، و نیز نظریات ابوالقاسم فنایی، از سوابق برجسته کارنامه علمی اوست. همانگونه که اخراج محسن کدیور، سروش دباغ (فرزند دکتر سروش) و شهرام پازوکی (درویش گنابادی فیلسوف) از سوابق اجرایی وی در دوره ریاست بر مؤسسه شمرده میشود.
منتقدان علمی خسروپناه معتقدند که آثار وی مملو از بیدقتیها و خطاهای معرفتی و علمی است و نظریهاش که بهنام «فلسفه فلسفه اسلامی» در هیأت حمایت از کرسیهای نظریهپردازی به عنوان نوآوری پذیرفته شده است، به هیچ وجه مورد اعتنای جامعه علمی نیست. آنها میگویند خسروپناه حتی با برخی از مفاهیم پایه فلسفی آشنا نیست، درکی مغشوش و معوج از تاریخ فلسفه معاصر دارد، سؤالات و چالشهای فلسفه معاصر را به درستی نفهمیده و بیپروایی عریان فلسفیاش از انبوهنویسی و مطرح کردن ادعاهای عجیب و غریب درباره اهمیت خود و نظریاتش آشکار است. النهایه آنها میگویند که خسروپناه ورودی به مباحث فلسفه تحلیلی جدید ندارد و فضل اندک او در این وادی بر اهل فنّ مکشوف است. همه این انتقادها در حالی است که خسروپناه کوشیده نشان دهد که میان او و روشنفکرانی چون علی شریعتی قرابت بیشتری برخوردار است تا میان شریعتی و سروش.
در سالهای اخیر دو اثر «منظومه فکری امام خمینی» و «منظومه فکری حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای» به کوشش خسروپناه تدوین و منتشر شده و رابطه مؤسسه حکمت و فلسفه با مؤسسات قم از طریق تأسیس شعبه مؤسسه در قم تقویت شده است. آقای خسروپناه که علاوه بر مشاغل متعدد فلسفی، امام جمعه موقت زادگاهش دزفول هم هست گاه سخنانی شگفت در خطبههای نماز جمعهاش میگوید. از جمله در خطبههای خرداد ۹۵ گفته بود: استکبار آمریکا باعث شد در جنگ جهانی دوم غرب به خودش نیز رحم نکند و در قرن ۱۸ و ۱۹ در جنگ جهانی دوم اتریش توسط آمریکا نابود شد».
وی همچنین به تازگی از قول استادش مرحوم یعقوبی قائنی گفت: «مقام معظم رهبری یک پارچه نور و انسان کامل است». این سخن با اعتراض مهدی نصیری؛ از چهرههای شاخص روزنامهنگاری اصولگرا مواجه شد و او با اشاره به «اشکالات مهم معرفتی» در سخنان یعقوبی قائنی به خسروپناه تذکر داد که اصطلاح «انسان کامل» ریشه یونانی و صوفیانه دارد و نباید در یک پارادایم شیعی مورد استفاده قرار گیرد. خسروپناه نیز با زبان آتشین به مصاف نصیری رفت و او را تلویحا از بدفهمانی دانست که «عادت دارند بولدوزری، میراث عرفانی و فلسفی و علمی را نفی کنند».
آقای خسروپناه که بهتازگی در کانال تلگرامیاش درباره منتقدان دانش فلسفی خود نیز گفته که آنها وی را به یاد فیلمهای اکشن هالیوودی ۲۰۱۷ میاندازند، در سیاست تلاش دارد که خود را منصف و مصالحهجو نشان دهد. اگر از رفتارهای «غیر اخلاقی» و «تحریکآمیز» احمدینژاد سخن گفته، عملکرد میرحسین موسوی در سال ۸۸ را نیز یک «خیانت» و او را طرفدار «سوسیالیسم اسلامی» دانسته است. از سویی از «ادب و اخلاق خاتمی» سخن گفته و از سوی دیگر از احمدینژاد به سبب نسبت دادن مدیرتش به امام زمان(ع) انتقاد میکند. حال باید دید که این سیاست بینالطرفینی میتواند وی را تا پایان دولت روحانی بر منصب مهم فلسفی کشور نگه دارد؟
goo.gl/qgQjQY
🔻راوی؛ گزارشگر فرهنگ، سیاست و اجتماع
https://t.me/joinchat/AAAAAEONbk_IMtVouGRotA
راوی #اندیشه: عبدالحسین خسروپناه؛ شیخ ۵۱ سالهای که مدرک دکترای کلام اسلامی خود را از مؤسسه وابسته به آیتالله سبحانی گرفته، از سال ۹۰ که دکتر اعوانی ریاست مؤسسه پژوهشی «حکمت و فلسفه» را پس از حدود دو دهه با حکم وزیر علوم دولت احمدینژاد به وی واگذار کرد، بارها مورد نقد مخالفان قرار گرفته است.
آقای خسروپناه که از جوانیاش نویسندهای پرکار در حوزه کلام و فلسفه اسلامی بوده، بر منصبی نشسته که دکتر سید حسین نصر در سال ۵۳ پایهگذاری کرد. «انجمن سلطنتی حکمت و فلسفه ایران» پس از انقلاب اسلامی به «مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران» تغییر نام داد ولی خط مشی کلی آن تا زمان ریاست خسروپناه چندان تفاوتی نکرده بود. برکناری ناگهانی دکتر اعوانی در دولت احمدینژاد در راستای برنامههای این دولت برای «اسلامیسازی علوم انسانی» تعبیر شد. با این حال فقط دو سال از ریاست شش و نیم ساله خسروپناه در دولت مورد حمایت اصولگرایان بوده است.
اکنون که رییسجمهور و حتی رییس فرهنگستان علوم نیز با سیاست موسوم به «اسلامیسازی علوم» مخالفت کردهاند، تلاش مخالفان خسروپناه برای کنار زدن وی از این منصب مهم فلسفی اوج گرفته است. البته خسروپناه از چهرههای اصولگرایی است که از رویارویی و مناظره با منتقدان خود ابایی نداشته است. حضور در همایش روشنفکری «دین و مدرنیته» در حسینیه ارشاد در سال ۸۶ و مباحثه تند وی با رضا علیجانی، مناظره با مصطفی ملکیان، بیژن عبدالکریمی و صادق زیباکلام، و نقد آرای سروش و فرزندش، و نیز نظریات ابوالقاسم فنایی، از سوابق برجسته کارنامه علمی اوست. همانگونه که اخراج محسن کدیور، سروش دباغ (فرزند دکتر سروش) و شهرام پازوکی (درویش گنابادی فیلسوف) از سوابق اجرایی وی در دوره ریاست بر مؤسسه شمرده میشود.
منتقدان علمی خسروپناه معتقدند که آثار وی مملو از بیدقتیها و خطاهای معرفتی و علمی است و نظریهاش که بهنام «فلسفه فلسفه اسلامی» در هیأت حمایت از کرسیهای نظریهپردازی به عنوان نوآوری پذیرفته شده است، به هیچ وجه مورد اعتنای جامعه علمی نیست. آنها میگویند خسروپناه حتی با برخی از مفاهیم پایه فلسفی آشنا نیست، درکی مغشوش و معوج از تاریخ فلسفه معاصر دارد، سؤالات و چالشهای فلسفه معاصر را به درستی نفهمیده و بیپروایی عریان فلسفیاش از انبوهنویسی و مطرح کردن ادعاهای عجیب و غریب درباره اهمیت خود و نظریاتش آشکار است. النهایه آنها میگویند که خسروپناه ورودی به مباحث فلسفه تحلیلی جدید ندارد و فضل اندک او در این وادی بر اهل فنّ مکشوف است. همه این انتقادها در حالی است که خسروپناه کوشیده نشان دهد که میان او و روشنفکرانی چون علی شریعتی قرابت بیشتری برخوردار است تا میان شریعتی و سروش.
در سالهای اخیر دو اثر «منظومه فکری امام خمینی» و «منظومه فکری حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای» به کوشش خسروپناه تدوین و منتشر شده و رابطه مؤسسه حکمت و فلسفه با مؤسسات قم از طریق تأسیس شعبه مؤسسه در قم تقویت شده است. آقای خسروپناه که علاوه بر مشاغل متعدد فلسفی، امام جمعه موقت زادگاهش دزفول هم هست گاه سخنانی شگفت در خطبههای نماز جمعهاش میگوید. از جمله در خطبههای خرداد ۹۵ گفته بود: استکبار آمریکا باعث شد در جنگ جهانی دوم غرب به خودش نیز رحم نکند و در قرن ۱۸ و ۱۹ در جنگ جهانی دوم اتریش توسط آمریکا نابود شد».
وی همچنین به تازگی از قول استادش مرحوم یعقوبی قائنی گفت: «مقام معظم رهبری یک پارچه نور و انسان کامل است». این سخن با اعتراض مهدی نصیری؛ از چهرههای شاخص روزنامهنگاری اصولگرا مواجه شد و او با اشاره به «اشکالات مهم معرفتی» در سخنان یعقوبی قائنی به خسروپناه تذکر داد که اصطلاح «انسان کامل» ریشه یونانی و صوفیانه دارد و نباید در یک پارادایم شیعی مورد استفاده قرار گیرد. خسروپناه نیز با زبان آتشین به مصاف نصیری رفت و او را تلویحا از بدفهمانی دانست که «عادت دارند بولدوزری، میراث عرفانی و فلسفی و علمی را نفی کنند».
آقای خسروپناه که بهتازگی در کانال تلگرامیاش درباره منتقدان دانش فلسفی خود نیز گفته که آنها وی را به یاد فیلمهای اکشن هالیوودی ۲۰۱۷ میاندازند، در سیاست تلاش دارد که خود را منصف و مصالحهجو نشان دهد. اگر از رفتارهای «غیر اخلاقی» و «تحریکآمیز» احمدینژاد سخن گفته، عملکرد میرحسین موسوی در سال ۸۸ را نیز یک «خیانت» و او را طرفدار «سوسیالیسم اسلامی» دانسته است. از سویی از «ادب و اخلاق خاتمی» سخن گفته و از سوی دیگر از احمدینژاد به سبب نسبت دادن مدیرتش به امام زمان(ع) انتقاد میکند. حال باید دید که این سیاست بینالطرفینی میتواند وی را تا پایان دولت روحانی بر منصب مهم فلسفی کشور نگه دارد؟
goo.gl/qgQjQY
🔻راوی؛ گزارشگر فرهنگ، سیاست و اجتماع
https://t.me/joinchat/AAAAAEONbk_IMtVouGRotA
Forwarded from راوی
🌐محمد بستهنگار؛ راوی سازگاری دین و آزادی
راوی #اندیشه: مرحوم محمد بستهنگار (1397-1320) را میتوان راوی اندیشههای آزادیخواهانه دینمدارانه نامید. وی از همان ایام نوجوانی که به مسجد هدایت میرفت، با آیتالله سید محمود طالقانی آشنا شد و دل به او بست، سپس با دختر آن روحانی آزادیخواه ازدواج کرد و همراه وفادار او در زندان و جامعه بود.
بستهنگار علاوه بر اینکه پیش از انقلاب و پس از آن، به فعالیتهای سیاسی اقدام کرد و بارها به زندان رفت، اما به روایت اندیشههای آزادیخواهانه بر پایه دینداری نیز پرداخته بود؛ اندیشههایی که اغلب نَسَب به آیتالله طالقانی و مهندس مهدی بازرگان میبُرد. وی به مقوله آزادی در اندیشه اسلامی التفات بسیاری داشت. در خصوص منش و رفتار پیامبر اسلام(ص) بارها بر این مهم تأکید میورزید که مرام و مسلک نبی اکرم(ص) مجال دادن به اندیشهها بوده و هیچ اکراه و اجباری در این خصوص در رفتار پیامبر دیده نمیشده است.
به روایت بستهنگار، دغدغه اصلی پیامبر اسلام نفی تبعیضها و نابرابریهای نژادی و طبقاتی بود. او این رویّه پیامبر را مقدمهای بر حقوق ذاتی انسان برمیشمرد. وی به رأی مرحوم آیتالله منتظری در خصوص کرامت ذاتی انسان اشاره میکرد و عنوان میداشت که کرامت انسانی مختص به هیچ طایفه و قومی نیست.
او با استناد به رأی برخی فقیهان، به مسأله حقوق بشری آزادی عقیده نیز از موضع دیندارانه مینگریست و به نظر مرحوم آیتالله دکتر مهدی حائری یزدی در مقالهای تحت عنوان «اسلام و اعلامیه حقوق بشر» در شماره نهم مجله حوزوی «مکتب تشیع» در اردیبهشت 1341 اشاره میکرد که با استناد به آیه «لا اکراه فی الدین» گفته بود در قرآن، اکراه به هیچ عقیده و دینی پذیرفته شده نیست.
بستهنگار با تدوین و روایت آرای دینداران آزادیخواه روزگار خود به سویههای رحمانی اسلام توجه بسیاری داشت و میکوشید آرایی را که اسلام را به خشونتطلبی و استبداد متهم میکند مورد بازخوانی قرار دهد. او باور داشت که در جامعه اگر قرار است اصلاحاتی صورت گیرد، فقط در سایه دین صورت خواهد گرفت.
goo.gl/kGAFpD
🔻راوی؛ گزارشگر فرهنگ، سیاست و اجتماع
https://t.me/joinchat/AAAAAEONbk_IMtVouGRotA
راوی #اندیشه: مرحوم محمد بستهنگار (1397-1320) را میتوان راوی اندیشههای آزادیخواهانه دینمدارانه نامید. وی از همان ایام نوجوانی که به مسجد هدایت میرفت، با آیتالله سید محمود طالقانی آشنا شد و دل به او بست، سپس با دختر آن روحانی آزادیخواه ازدواج کرد و همراه وفادار او در زندان و جامعه بود.
بستهنگار علاوه بر اینکه پیش از انقلاب و پس از آن، به فعالیتهای سیاسی اقدام کرد و بارها به زندان رفت، اما به روایت اندیشههای آزادیخواهانه بر پایه دینداری نیز پرداخته بود؛ اندیشههایی که اغلب نَسَب به آیتالله طالقانی و مهندس مهدی بازرگان میبُرد. وی به مقوله آزادی در اندیشه اسلامی التفات بسیاری داشت. در خصوص منش و رفتار پیامبر اسلام(ص) بارها بر این مهم تأکید میورزید که مرام و مسلک نبی اکرم(ص) مجال دادن به اندیشهها بوده و هیچ اکراه و اجباری در این خصوص در رفتار پیامبر دیده نمیشده است.
به روایت بستهنگار، دغدغه اصلی پیامبر اسلام نفی تبعیضها و نابرابریهای نژادی و طبقاتی بود. او این رویّه پیامبر را مقدمهای بر حقوق ذاتی انسان برمیشمرد. وی به رأی مرحوم آیتالله منتظری در خصوص کرامت ذاتی انسان اشاره میکرد و عنوان میداشت که کرامت انسانی مختص به هیچ طایفه و قومی نیست.
او با استناد به رأی برخی فقیهان، به مسأله حقوق بشری آزادی عقیده نیز از موضع دیندارانه مینگریست و به نظر مرحوم آیتالله دکتر مهدی حائری یزدی در مقالهای تحت عنوان «اسلام و اعلامیه حقوق بشر» در شماره نهم مجله حوزوی «مکتب تشیع» در اردیبهشت 1341 اشاره میکرد که با استناد به آیه «لا اکراه فی الدین» گفته بود در قرآن، اکراه به هیچ عقیده و دینی پذیرفته شده نیست.
بستهنگار با تدوین و روایت آرای دینداران آزادیخواه روزگار خود به سویههای رحمانی اسلام توجه بسیاری داشت و میکوشید آرایی را که اسلام را به خشونتطلبی و استبداد متهم میکند مورد بازخوانی قرار دهد. او باور داشت که در جامعه اگر قرار است اصلاحاتی صورت گیرد، فقط در سایه دین صورت خواهد گرفت.
goo.gl/kGAFpD
🔻راوی؛ گزارشگر فرهنگ، سیاست و اجتماع
https://t.me/joinchat/AAAAAEONbk_IMtVouGRotA
🔷🔸فرارسیدن عید سعید قربان، جشن پیروزی یکتاپرستان «یکتو»، بر نیروهای شرک، بر تمام موحدان جهان، مبارکباد !
🔸🔆» نبرد پایان یافته است. ..
آنچه باید ذبح میکردی، اسماعیل نبود، بند اسماعیل بود ...
... ذبح گوسفند بهجای اسماعیل، قربانی است، ذبح گوسفند بهعنوان گوسفند قصابی ! «
📌شریعتی، ع.، حج، م.آ.۶، تهران: الهام (چ.۲۰- ۱۳۷۸)، صص ۱۷۰-۱۸۱
🔆🔸پارادُکس ابراهیم: « (در آزمون قربانی) ابراهیم به امر بهظاهر گزاف و ناسازوارنما ایمان داشت و اگر تردید داشت میتوانست بهشکل دیگری عمل کند (برای نمونه، با فدای خویش). در اینصورت جهانیان او را تحسین میکردند و نام او فراموش نمیشد. اما ستایش شدن یک چیز است، و ستارهای گشتن که فرد مضطرب راهدایت کند و نجات بخشد، چیزی دیگر ...
با ایمان است که ابراهیم از سایر آدمیان فراتر میرود و به سپهری میرسد که برای قهرمانان نیز دستنایافتنی است:
همواره انسانهایی در نیرو، خرد، امید، یا عشق بزرگ بودهاند؛ اما ابراهیم از همه بزرگتر بود: بزرگ با داشتن آن نوع انرژیای که نیرویش ناتوانی است، آن فرزانگیای که رازش شیدایی است، آن امیدی که ظاهرش زوال عقل است، و آن عشق که بیزاری از خویش مینماید.»
📌 سورن کرکگوور، «ترس و لزر»
#قربان
#عید
#انسان
#عشق
#اندیشه
✅ @Dr_ehsanshariati
🔸🔆» نبرد پایان یافته است. ..
آنچه باید ذبح میکردی، اسماعیل نبود، بند اسماعیل بود ...
... ذبح گوسفند بهجای اسماعیل، قربانی است، ذبح گوسفند بهعنوان گوسفند قصابی ! «
📌شریعتی، ع.، حج، م.آ.۶، تهران: الهام (چ.۲۰- ۱۳۷۸)، صص ۱۷۰-۱۸۱
🔆🔸پارادُکس ابراهیم: « (در آزمون قربانی) ابراهیم به امر بهظاهر گزاف و ناسازوارنما ایمان داشت و اگر تردید داشت میتوانست بهشکل دیگری عمل کند (برای نمونه، با فدای خویش). در اینصورت جهانیان او را تحسین میکردند و نام او فراموش نمیشد. اما ستایش شدن یک چیز است، و ستارهای گشتن که فرد مضطرب راهدایت کند و نجات بخشد، چیزی دیگر ...
با ایمان است که ابراهیم از سایر آدمیان فراتر میرود و به سپهری میرسد که برای قهرمانان نیز دستنایافتنی است:
همواره انسانهایی در نیرو، خرد، امید، یا عشق بزرگ بودهاند؛ اما ابراهیم از همه بزرگتر بود: بزرگ با داشتن آن نوع انرژیای که نیرویش ناتوانی است، آن فرزانگیای که رازش شیدایی است، آن امیدی که ظاهرش زوال عقل است، و آن عشق که بیزاری از خویش مینماید.»
📌 سورن کرکگوور، «ترس و لزر»
#قربان
#عید
#انسان
#عشق
#اندیشه
✅ @Dr_ehsanshariati
Telegram
attach📎
🖋احسان شریعتی
🔷🔸» درخت تو گر بار دانش بگیرد، به زیر آوری چرخ نیلوفری را ! «
🔸🔹فرارسیدن اول مهر ماه، روز گشایش مدارس را با امید و آرزوی فراگیری بینش انتقادی، روش تحلیلی، و منش پژوهشگری، به همهٔ دانشآموزان و دانشجویان ایرانزمین تبریک میگوییم!
#مهر
#اندیشه
#بینش_انتقادی
✅ @Dr_ehsanshariati
🔷🔸» درخت تو گر بار دانش بگیرد، به زیر آوری چرخ نیلوفری را ! «
🔸🔹فرارسیدن اول مهر ماه، روز گشایش مدارس را با امید و آرزوی فراگیری بینش انتقادی، روش تحلیلی، و منش پژوهشگری، به همهٔ دانشآموزان و دانشجویان ایرانزمین تبریک میگوییم!
#مهر
#اندیشه
#بینش_انتقادی
✅ @Dr_ehsanshariati
🔷🔸خودت جسارت كن و بينديش!
📌منورالفكران ايراني و جهان مدرن در گفتارهايي از احسان شريعتي و حسين مصباحيان
🎙احسان شریعتی
🔸روشنفكران ايراني و غرب
🔹🔸به مقطعي ميپردازم كه غرب در گفتمان روشنفكري ايران مفهومي منفي و مورد انتقاد ميشود. بعد از سقوط صفويه و افول مكتب حكمي و فلسفي اصفهان شاهد جايگزيني مدرسين و شارحين به جاي فيلسوفان و انديشمنداني مثل ميرداماد و ملاصدرا هستيم. از آن زمان ديگر متفكر به معناي جهان رواي كلمه كه توليد مفهوم ميكند، نداريم. در اين 4 قرن از نظر معرفتشناختي در غرب يك جهش يا گسست معرفتشناختي صورت ميگيرد در حالي كه نزد ما اين اتفاق نميافتد و انديشه و فرهنگ ما ادامه بيرمق سنتهاي گذشته باقي ميماند. اما در دوره جديد برخورد با غرب از طريق مواجهه خشونتآميز با جنگ يا در نتيجه سفرنامهها با مدرنيته غربي آشناييهايي صورت ميگيرد و با وجوه مختلف فلسفي، سياسي و اقتصادي آن مواجهاتي پديد ميآيد و اهل فرهنگ ايراني و مسامحتا ميتوان گفت، روشنفكران يا منورالفكران ايراني آشناييهايي با غرب حاصل ميكنند.
🔸روشنفكر كيست؟
🔹🔸البته خود مفاهيم روشنفكر و منورالفكر مناقشهبرانگيز هستند و بايد تعريف شوند. امروز مسامحتا به همه اين اهالي فرهنگ عنوان روشنفكر را اطلاق ميكنيم درحالي كه بسياري از چهرهها چون سيداحمد فرديد يا سيدحسين نصر با اين تعبير مخالف و ضد روشنفكر و ضد منورالفكري هستند. بنابراين بايد تعريفي از روشنفكر به دست داد. اينجا روشنفكر را به معناي رئاليستي و گرامشيايي كلمه تعريف ميكنم بدين معنا كه هر طبقه يا قشري روشنفكر خاص خودش را دارد. به عبارت ديگر فرهنگيكاري كه يا سنتي است يا جلوي صحنه است كه گرامشي او را روشنفكر ارگانيك ميخواند.
🔸نخستين غرب ستيزان
🔹🔸نسل اول روشنفكران ما در برخورد با غرب نسبت به آن شيفتگي دارند و درخشش پيشرفتهاي غرب در آثار و ترجمانشان مشهود است. اما از چه زمان به تدريج يك بدبيني و سوءظن نسبت به غرب پديد ميآيد؟ در درجه اول اين مقاومت در خانواده روحانيت يعني نيروي فرهنگي سنتي ما پديد ميآيد كه نمونه بارزش را در مكتب نجف و شيخ فضلالله نوري شاهديم كه از موضع دفاع از شريعت بينش منفي نسبت به مدرنيته دارند. دومين سنت متعلق به خانواده نيروهاي چپ در آستانه انقلاب اكتبر است. از اولين روشنفكران ايراني مثل سلطانزاده تا اراني شاهد شكلگيري گفتماني انتقادي نسبت به امپرياليسم و سرمايهداري در ميان روشنفكران هستيم. سومين جريان منتقد تجدد سنت ناسيوناليستهاي ايراني مثل كسروي است كه در آثارشان جنبههاي منفي غرب مورد نقد قرار ميگيرد يا در ميان چپها، چهرههاي سوسياليست ملي مثل خليل ملكي پديد ميآيند كه از منظر دفاع از فرهنگ ملي و بومي، سوسياليسم انترناسيونال را نقد ميكند.
🔹🔸لازم به يادآوري است ما همچنان كه در حوزه تفكر سنتي، مدرسين و شارحين داشتيم در زمينه آشنايي با انديشههاي غربي نيز مترجمان و شارحان را داريم. يعني در زمينه ورود انديشه غربي بيشتر مترجم هستيم و الان دانشگاههاي ما در حوزه غربشناسي عمدتا ترجمهها را ملاك قرار داده و آموزش ميدهند. ما متفكر به معناي غربي كلمه در اين چند قرن توليد نكرديم. البته از سيدجمالالدين اسدآبادي به عنوان چهرهاي نمادين نه فقط در زمينه احياگري اسلامي بلكه در زمينه مبارزات ملي ضد استعماري هم بايد ياد كرد. او يك روشنفكر جهان رواست. پس از او اقبال لاهوري است و آن طور كه ماسينيون در مقدمه كتاب «بازسازي انديشه ديني» ميگويد، شاهد به وجود آمدن متفكري در تمدن خودمان هستيم. اما در ايران چهرههايي در اين قد و قامت نداريم. براي نمونه محمدعلي فروغي يك متفكر مستقل نيست و در سير حكمت در اروپا، گزارشگر و مترجم فلسفه غربي است.
#اندیشه
#جسارت
#روشنفکری
#کنفرانس
#روزنامه_اعتماد
#احسان_شریعتی
✅ @Dr_ehsanshariati
📌متن کامل در لینک زیر مطالعه فرمایید
http://www.etemadnewspaper.ir/fa/main/detail/142615/خودت-جسارت-كن-و-بينديش
📌منورالفكران ايراني و جهان مدرن در گفتارهايي از احسان شريعتي و حسين مصباحيان
🎙احسان شریعتی
🔸روشنفكران ايراني و غرب
🔹🔸به مقطعي ميپردازم كه غرب در گفتمان روشنفكري ايران مفهومي منفي و مورد انتقاد ميشود. بعد از سقوط صفويه و افول مكتب حكمي و فلسفي اصفهان شاهد جايگزيني مدرسين و شارحين به جاي فيلسوفان و انديشمنداني مثل ميرداماد و ملاصدرا هستيم. از آن زمان ديگر متفكر به معناي جهان رواي كلمه كه توليد مفهوم ميكند، نداريم. در اين 4 قرن از نظر معرفتشناختي در غرب يك جهش يا گسست معرفتشناختي صورت ميگيرد در حالي كه نزد ما اين اتفاق نميافتد و انديشه و فرهنگ ما ادامه بيرمق سنتهاي گذشته باقي ميماند. اما در دوره جديد برخورد با غرب از طريق مواجهه خشونتآميز با جنگ يا در نتيجه سفرنامهها با مدرنيته غربي آشناييهايي صورت ميگيرد و با وجوه مختلف فلسفي، سياسي و اقتصادي آن مواجهاتي پديد ميآيد و اهل فرهنگ ايراني و مسامحتا ميتوان گفت، روشنفكران يا منورالفكران ايراني آشناييهايي با غرب حاصل ميكنند.
🔸روشنفكر كيست؟
🔹🔸البته خود مفاهيم روشنفكر و منورالفكر مناقشهبرانگيز هستند و بايد تعريف شوند. امروز مسامحتا به همه اين اهالي فرهنگ عنوان روشنفكر را اطلاق ميكنيم درحالي كه بسياري از چهرهها چون سيداحمد فرديد يا سيدحسين نصر با اين تعبير مخالف و ضد روشنفكر و ضد منورالفكري هستند. بنابراين بايد تعريفي از روشنفكر به دست داد. اينجا روشنفكر را به معناي رئاليستي و گرامشيايي كلمه تعريف ميكنم بدين معنا كه هر طبقه يا قشري روشنفكر خاص خودش را دارد. به عبارت ديگر فرهنگيكاري كه يا سنتي است يا جلوي صحنه است كه گرامشي او را روشنفكر ارگانيك ميخواند.
🔸نخستين غرب ستيزان
🔹🔸نسل اول روشنفكران ما در برخورد با غرب نسبت به آن شيفتگي دارند و درخشش پيشرفتهاي غرب در آثار و ترجمانشان مشهود است. اما از چه زمان به تدريج يك بدبيني و سوءظن نسبت به غرب پديد ميآيد؟ در درجه اول اين مقاومت در خانواده روحانيت يعني نيروي فرهنگي سنتي ما پديد ميآيد كه نمونه بارزش را در مكتب نجف و شيخ فضلالله نوري شاهديم كه از موضع دفاع از شريعت بينش منفي نسبت به مدرنيته دارند. دومين سنت متعلق به خانواده نيروهاي چپ در آستانه انقلاب اكتبر است. از اولين روشنفكران ايراني مثل سلطانزاده تا اراني شاهد شكلگيري گفتماني انتقادي نسبت به امپرياليسم و سرمايهداري در ميان روشنفكران هستيم. سومين جريان منتقد تجدد سنت ناسيوناليستهاي ايراني مثل كسروي است كه در آثارشان جنبههاي منفي غرب مورد نقد قرار ميگيرد يا در ميان چپها، چهرههاي سوسياليست ملي مثل خليل ملكي پديد ميآيند كه از منظر دفاع از فرهنگ ملي و بومي، سوسياليسم انترناسيونال را نقد ميكند.
🔹🔸لازم به يادآوري است ما همچنان كه در حوزه تفكر سنتي، مدرسين و شارحين داشتيم در زمينه آشنايي با انديشههاي غربي نيز مترجمان و شارحان را داريم. يعني در زمينه ورود انديشه غربي بيشتر مترجم هستيم و الان دانشگاههاي ما در حوزه غربشناسي عمدتا ترجمهها را ملاك قرار داده و آموزش ميدهند. ما متفكر به معناي غربي كلمه در اين چند قرن توليد نكرديم. البته از سيدجمالالدين اسدآبادي به عنوان چهرهاي نمادين نه فقط در زمينه احياگري اسلامي بلكه در زمينه مبارزات ملي ضد استعماري هم بايد ياد كرد. او يك روشنفكر جهان رواست. پس از او اقبال لاهوري است و آن طور كه ماسينيون در مقدمه كتاب «بازسازي انديشه ديني» ميگويد، شاهد به وجود آمدن متفكري در تمدن خودمان هستيم. اما در ايران چهرههايي در اين قد و قامت نداريم. براي نمونه محمدعلي فروغي يك متفكر مستقل نيست و در سير حكمت در اروپا، گزارشگر و مترجم فلسفه غربي است.
#اندیشه
#جسارت
#روشنفکری
#کنفرانس
#روزنامه_اعتماد
#احسان_شریعتی
✅ @Dr_ehsanshariati
📌متن کامل در لینک زیر مطالعه فرمایید
http://www.etemadnewspaper.ir/fa/main/detail/142615/خودت-جسارت-كن-و-بينديش
روزنامه اعتماد
خودت جسارت كن و بينديش!
حسين مصباحيان*
🔷🔸فلسفه، هماینجا، هماکنون!
(یادداشت-۱)
📌 بمناسبت روز جهانی فلسفه
🖋احسان شریعتی
🔹فلسفه؟ چرا فلسفه؟ فلسفهورزی، چگونه؟ در خدمت که و چه، درمان کدام درد؟ مسئلههای اصلی فلسفی جهان معاصر ما کدامند؟ تفاوت فلسفه، حکمت، و سایر فرزانگیها؟ طی چند یادداشت پیاپی میکوشیم به طرح این پرسشها بپردازیم.
🔸برای عموم، فلسفه نوعی دانش و یک رشته در میان علوم و معارف دیگر است، اگرچه نوعی دانش کلی عقلانی و مجهز به استدلال منطقی. فلسفه اما در اصل، با بهره گیری از خرد و تجربهٔ خویش، جز اندیشیدن انتقادی و پرسشگری اساسی دربارهٔ خود چیزها و امور نیست.
هنگامیکه واژهٔ «فلسفه» تلفظ میشود، نخستین نامی که با آن تداعی میشود، نام مؤسس این مفهوم و کلیدواژه، افلاطون است که برای این اصطلاح یونانی که پیشتر فیثاغورث ابداع کرده بود، تعریف ویژهای ارایه کرد و آنرا مترادف با نفس اندیشیدن و شناخت «دیالکتیکی» (درک مناسبات میان«ایدهها» و ترکیب آنها) دانست.
🔹برای استاد او سقراط، دوستداری فرزانگی(فیلوسوفی) همان جستجوگری «حقیقت»(راستیپژوهی) بود، برخلاف دانانمایی سوفسطایی، و دوستی آراوعقاید (فیلودوکسی)، و فنّ بحثوجدل و ستیهیدن (اریستیک). «نهضت» سقراطی جستجوگری، دانستن ندانستن یا فقر پرسشگر اما، نزد شاگردش افلاطون به دانش حقیقت، فن دیالکتیک، و «نظام» ایدهها (ایدهآلیسم) تبدیل شد و راهوروش اندیشهورزی به دانش «فلسفه» بمثابهٔ نظمورشته(دیسیپلین) تحویلوتقلیل یافت. چنانکه همین انتقال تقلیلگر در گام بعد، از سوی ارسطو، شاگرد افلاطون و شاگردان مسلمان آندو بنیانگذار، فارابی و پورسینا، از «فلسفه» به «مابعدالطبیعه» (متافیزیک یا فلسفهٔ اولی)، تحویل و تکرار شد.
🔸فلسفه اما در اصل، اندیشهورزی بنیادین بود و جستجوی آزاد حقیقت (و نه دعوی کسب و تملک آن)، برای کشف معنا و جهتِ راستین زندگی و وجود (و نه یک رشته و تخصص و دانشِ خاص). نوعی کُنشگری آفرینندهٔ نوعی از «مفاهیم»، که به تعبیر ژیل دلوز، صورتِ فریادهایی از سر درد اند. فلسفهورزی به خدمت هیچ چیز و هیچ کس درنمیآید و نمیتوان آنرا برای توجیه خود و تسلط بر دیگری بهکار بست و به این معنا کاربردی ندارد. فلسفه حرکت آزاد اندیشه است برای فهمیدن معنای وجود و عالیترین فعالیت و کُنشگری او هنگامی است که به سنجش و نقد خویش مینشیند و با نگاه دیگری به خود مینگرد و روح و آگاهی به تعبیر هگلی در آن خود را درمییابد و به خودآگاهی میرسد.
🔹هر فلسفه اما از همینرو، از منظر تاریخی متعیّن است و در هر برهه متناسب با سرمشق یا شکلبندی معرفتی هر دوران، بهمثابهٔ «تمامیت دانش معاصر» (سارتر) تشخّص مییابد و در این مقام بدل به «بیان» جنبش عمومی جامعه و برسازندهٔ محیط فرهنگی شهروندان میشود.
پس فلسفه درمان درد نداشتن و ندانستن است و نه نظامی از دانایی و دارندگیها. فلسفه همّوغم و پروای پرسیدن است و نه داشتن پاسخ برای همهٔ پرسشها. نقد و سنجش و واگشایی ساختارها، باورها و عقاید مسلط است و روش رهایی از تحجر و تصلّب و زنگارگرفتگی و جزماندیشی از سویی، و عطش و تلاش و کشش برای راهیابی بسوی سعادت، کشف حقیقت، و گرایش به زیبایی.
🔸از اینرو، کارکرد و رسالت راستین اندیشهورزی اساسی در مقام فرزاندوستی و به سبک «فلسفی» (و نه علم و دانش و رشتهٔ فلسفه و متافیزیک و انتولوژی و..)، نوعی پراکسیس رهاییبخش است که با آزادی از زندانها میآغازد تا با رسیدن به آزادگی (و آزادسازی خود آزادی) فرابروید.
#روز_جهانی_فلسفه
#اندیشه_ورزی
#یادداشت
#احسان_شریعتی
✅ @Dr_ehsanshariati
📌لینک متن در وبسایت رسمی احسان شریعتی
http://ehsanshariati.org/PostView?Action=Post&ID=1057
(یادداشت-۱)
📌 بمناسبت روز جهانی فلسفه
🖋احسان شریعتی
🔹فلسفه؟ چرا فلسفه؟ فلسفهورزی، چگونه؟ در خدمت که و چه، درمان کدام درد؟ مسئلههای اصلی فلسفی جهان معاصر ما کدامند؟ تفاوت فلسفه، حکمت، و سایر فرزانگیها؟ طی چند یادداشت پیاپی میکوشیم به طرح این پرسشها بپردازیم.
🔸برای عموم، فلسفه نوعی دانش و یک رشته در میان علوم و معارف دیگر است، اگرچه نوعی دانش کلی عقلانی و مجهز به استدلال منطقی. فلسفه اما در اصل، با بهره گیری از خرد و تجربهٔ خویش، جز اندیشیدن انتقادی و پرسشگری اساسی دربارهٔ خود چیزها و امور نیست.
هنگامیکه واژهٔ «فلسفه» تلفظ میشود، نخستین نامی که با آن تداعی میشود، نام مؤسس این مفهوم و کلیدواژه، افلاطون است که برای این اصطلاح یونانی که پیشتر فیثاغورث ابداع کرده بود، تعریف ویژهای ارایه کرد و آنرا مترادف با نفس اندیشیدن و شناخت «دیالکتیکی» (درک مناسبات میان«ایدهها» و ترکیب آنها) دانست.
🔹برای استاد او سقراط، دوستداری فرزانگی(فیلوسوفی) همان جستجوگری «حقیقت»(راستیپژوهی) بود، برخلاف دانانمایی سوفسطایی، و دوستی آراوعقاید (فیلودوکسی)، و فنّ بحثوجدل و ستیهیدن (اریستیک). «نهضت» سقراطی جستجوگری، دانستن ندانستن یا فقر پرسشگر اما، نزد شاگردش افلاطون به دانش حقیقت، فن دیالکتیک، و «نظام» ایدهها (ایدهآلیسم) تبدیل شد و راهوروش اندیشهورزی به دانش «فلسفه» بمثابهٔ نظمورشته(دیسیپلین) تحویلوتقلیل یافت. چنانکه همین انتقال تقلیلگر در گام بعد، از سوی ارسطو، شاگرد افلاطون و شاگردان مسلمان آندو بنیانگذار، فارابی و پورسینا، از «فلسفه» به «مابعدالطبیعه» (متافیزیک یا فلسفهٔ اولی)، تحویل و تکرار شد.
🔸فلسفه اما در اصل، اندیشهورزی بنیادین بود و جستجوی آزاد حقیقت (و نه دعوی کسب و تملک آن)، برای کشف معنا و جهتِ راستین زندگی و وجود (و نه یک رشته و تخصص و دانشِ خاص). نوعی کُنشگری آفرینندهٔ نوعی از «مفاهیم»، که به تعبیر ژیل دلوز، صورتِ فریادهایی از سر درد اند. فلسفهورزی به خدمت هیچ چیز و هیچ کس درنمیآید و نمیتوان آنرا برای توجیه خود و تسلط بر دیگری بهکار بست و به این معنا کاربردی ندارد. فلسفه حرکت آزاد اندیشه است برای فهمیدن معنای وجود و عالیترین فعالیت و کُنشگری او هنگامی است که به سنجش و نقد خویش مینشیند و با نگاه دیگری به خود مینگرد و روح و آگاهی به تعبیر هگلی در آن خود را درمییابد و به خودآگاهی میرسد.
🔹هر فلسفه اما از همینرو، از منظر تاریخی متعیّن است و در هر برهه متناسب با سرمشق یا شکلبندی معرفتی هر دوران، بهمثابهٔ «تمامیت دانش معاصر» (سارتر) تشخّص مییابد و در این مقام بدل به «بیان» جنبش عمومی جامعه و برسازندهٔ محیط فرهنگی شهروندان میشود.
پس فلسفه درمان درد نداشتن و ندانستن است و نه نظامی از دانایی و دارندگیها. فلسفه همّوغم و پروای پرسیدن است و نه داشتن پاسخ برای همهٔ پرسشها. نقد و سنجش و واگشایی ساختارها، باورها و عقاید مسلط است و روش رهایی از تحجر و تصلّب و زنگارگرفتگی و جزماندیشی از سویی، و عطش و تلاش و کشش برای راهیابی بسوی سعادت، کشف حقیقت، و گرایش به زیبایی.
🔸از اینرو، کارکرد و رسالت راستین اندیشهورزی اساسی در مقام فرزاندوستی و به سبک «فلسفی» (و نه علم و دانش و رشتهٔ فلسفه و متافیزیک و انتولوژی و..)، نوعی پراکسیس رهاییبخش است که با آزادی از زندانها میآغازد تا با رسیدن به آزادگی (و آزادسازی خود آزادی) فرابروید.
#روز_جهانی_فلسفه
#اندیشه_ورزی
#یادداشت
#احسان_شریعتی
✅ @Dr_ehsanshariati
📌لینک متن در وبسایت رسمی احسان شریعتی
http://ehsanshariati.org/PostView?Action=Post&ID=1057
آپارات - سرویس اشتراک ویدیو
گزارش تصویری نشست روزجهانی فلسفه ،۱۳۹۷
گزارش تصویری از نشست جهانی روز فلسفه در خانه ایرانی هنر جمعیت امام علی با حضور دکتر احسان شریعتی، همراه با اجرای پانتومیم فلسفی ،۱۳۹۷
Forwarded from احسان شريعتی Ehsan Shariati
🔷🔸فلسفه، هماینجا، هماکنون!
(یادداشت-۱)
📌 بمناسبت روز جهانی فلسفه
🖋احسان شریعتی
🔹فلسفه؟ چرا فلسفه؟ فلسفهورزی، چگونه؟ در خدمت که و چه، درمان کدام درد؟ مسئلههای اصلی فلسفی جهان معاصر ما کدامند؟ تفاوت فلسفه، حکمت، و سایر فرزانگیها؟ طی چند یادداشت پیاپی میکوشیم به طرح این پرسشها بپردازیم.
🔸برای عموم، فلسفه نوعی دانش و یک رشته در میان علوم و معارف دیگر است، اگرچه نوعی دانش کلی عقلانی و مجهز به استدلال منطقی. فلسفه اما در اصل، با بهره گیری از خرد و تجربهٔ خویش، جز اندیشیدن انتقادی و پرسشگری اساسی دربارهٔ خود چیزها و امور نیست.
هنگامیکه واژهٔ «فلسفه» تلفظ میشود، نخستین نامی که با آن تداعی میشود، نام مؤسس این مفهوم و کلیدواژه، افلاطون است که برای این اصطلاح یونانی که پیشتر فیثاغورث ابداع کرده بود، تعریف ویژهای ارایه کرد و آنرا مترادف با نفس اندیشیدن و شناخت «دیالکتیکی» (درک مناسبات میان«ایدهها» و ترکیب آنها) دانست.
🔹برای استاد او سقراط، دوستداری فرزانگی(فیلوسوفی) همان جستجوگری «حقیقت»(راستیپژوهی) بود، برخلاف دانانمایی سوفسطایی، و دوستی آراوعقاید (فیلودوکسی)، و فنّ بحثوجدل و ستیهیدن (اریستیک). «نهضت» سقراطی جستجوگری، دانستن ندانستن یا فقر پرسشگر اما، نزد شاگردش افلاطون به دانش حقیقت، فن دیالکتیک، و «نظام» ایدهها (ایدهآلیسم) تبدیل شد و راهوروش اندیشهورزی به دانش «فلسفه» بمثابهٔ نظمورشته(دیسیپلین) تحویلوتقلیل یافت. چنانکه همین انتقال تقلیلگر در گام بعد، از سوی ارسطو، شاگرد افلاطون و شاگردان مسلمان آندو بنیانگذار، فارابی و پورسینا، از «فلسفه» به «مابعدالطبیعه» (متافیزیک یا فلسفهٔ اولی)، تحویل و تکرار شد.
🔸فلسفه اما در اصل، اندیشهورزی بنیادین بود و جستجوی آزاد حقیقت (و نه دعوی کسب و تملک آن)، برای کشف معنا و جهتِ راستین زندگی و وجود (و نه یک رشته و تخصص و دانشِ خاص). نوعی کُنشگری آفرینندهٔ نوعی از «مفاهیم»، که به تعبیر ژیل دلوز، صورتِ فریادهایی از سر درد اند. فلسفهورزی به خدمت هیچ چیز و هیچ کس درنمیآید و نمیتوان آنرا برای توجیه خود و تسلط بر دیگری بهکار بست و به این معنا کاربردی ندارد. فلسفه حرکت آزاد اندیشه است برای فهمیدن معنای وجود و عالیترین فعالیت و کُنشگری او هنگامی است که به سنجش و نقد خویش مینشیند و با نگاه دیگری به خود مینگرد و روح و آگاهی به تعبیر هگلی در آن خود را درمییابد و به خودآگاهی میرسد.
🔹هر فلسفه اما از همینرو، از منظر تاریخی متعیّن است و در هر برهه متناسب با سرمشق یا شکلبندی معرفتی هر دوران، بهمثابهٔ «تمامیت دانش معاصر» (سارتر) تشخّص مییابد و در این مقام بدل به «بیان» جنبش عمومی جامعه و برسازندهٔ محیط فرهنگی شهروندان میشود.
پس فلسفه درمان درد نداشتن و ندانستن است و نه نظامی از دانایی و دارندگیها. فلسفه همّوغم و پروای پرسیدن است و نه داشتن پاسخ برای همهٔ پرسشها. نقد و سنجش و واگشایی ساختارها، باورها و عقاید مسلط است و روش رهایی از تحجر و تصلّب و زنگارگرفتگی و جزماندیشی از سویی، و عطش و تلاش و کشش برای راهیابی بسوی سعادت، کشف حقیقت، و گرایش به زیبایی.
🔸از اینرو، کارکرد و رسالت راستین اندیشهورزی اساسی در مقام فرزاندوستی و به سبک «فلسفی» (و نه علم و دانش و رشتهٔ فلسفه و متافیزیک و انتولوژی و..)، نوعی پراکسیس رهاییبخش است که با آزادی از زندانها میآغازد تا با رسیدن به آزادگی (و آزادسازی خود آزادی) فرابروید.
#روز_جهانی_فلسفه
#اندیشه_ورزی
#یادداشت
#احسان_شریعتی
✅ @Dr_ehsanshariati
📌لینک متن در وبسایت رسمی احسان شریعتی
http://ehsanshariati.org/PostView?Action=Post&ID=1057
(یادداشت-۱)
📌 بمناسبت روز جهانی فلسفه
🖋احسان شریعتی
🔹فلسفه؟ چرا فلسفه؟ فلسفهورزی، چگونه؟ در خدمت که و چه، درمان کدام درد؟ مسئلههای اصلی فلسفی جهان معاصر ما کدامند؟ تفاوت فلسفه، حکمت، و سایر فرزانگیها؟ طی چند یادداشت پیاپی میکوشیم به طرح این پرسشها بپردازیم.
🔸برای عموم، فلسفه نوعی دانش و یک رشته در میان علوم و معارف دیگر است، اگرچه نوعی دانش کلی عقلانی و مجهز به استدلال منطقی. فلسفه اما در اصل، با بهره گیری از خرد و تجربهٔ خویش، جز اندیشیدن انتقادی و پرسشگری اساسی دربارهٔ خود چیزها و امور نیست.
هنگامیکه واژهٔ «فلسفه» تلفظ میشود، نخستین نامی که با آن تداعی میشود، نام مؤسس این مفهوم و کلیدواژه، افلاطون است که برای این اصطلاح یونانی که پیشتر فیثاغورث ابداع کرده بود، تعریف ویژهای ارایه کرد و آنرا مترادف با نفس اندیشیدن و شناخت «دیالکتیکی» (درک مناسبات میان«ایدهها» و ترکیب آنها) دانست.
🔹برای استاد او سقراط، دوستداری فرزانگی(فیلوسوفی) همان جستجوگری «حقیقت»(راستیپژوهی) بود، برخلاف دانانمایی سوفسطایی، و دوستی آراوعقاید (فیلودوکسی)، و فنّ بحثوجدل و ستیهیدن (اریستیک). «نهضت» سقراطی جستجوگری، دانستن ندانستن یا فقر پرسشگر اما، نزد شاگردش افلاطون به دانش حقیقت، فن دیالکتیک، و «نظام» ایدهها (ایدهآلیسم) تبدیل شد و راهوروش اندیشهورزی به دانش «فلسفه» بمثابهٔ نظمورشته(دیسیپلین) تحویلوتقلیل یافت. چنانکه همین انتقال تقلیلگر در گام بعد، از سوی ارسطو، شاگرد افلاطون و شاگردان مسلمان آندو بنیانگذار، فارابی و پورسینا، از «فلسفه» به «مابعدالطبیعه» (متافیزیک یا فلسفهٔ اولی)، تحویل و تکرار شد.
🔸فلسفه اما در اصل، اندیشهورزی بنیادین بود و جستجوی آزاد حقیقت (و نه دعوی کسب و تملک آن)، برای کشف معنا و جهتِ راستین زندگی و وجود (و نه یک رشته و تخصص و دانشِ خاص). نوعی کُنشگری آفرینندهٔ نوعی از «مفاهیم»، که به تعبیر ژیل دلوز، صورتِ فریادهایی از سر درد اند. فلسفهورزی به خدمت هیچ چیز و هیچ کس درنمیآید و نمیتوان آنرا برای توجیه خود و تسلط بر دیگری بهکار بست و به این معنا کاربردی ندارد. فلسفه حرکت آزاد اندیشه است برای فهمیدن معنای وجود و عالیترین فعالیت و کُنشگری او هنگامی است که به سنجش و نقد خویش مینشیند و با نگاه دیگری به خود مینگرد و روح و آگاهی به تعبیر هگلی در آن خود را درمییابد و به خودآگاهی میرسد.
🔹هر فلسفه اما از همینرو، از منظر تاریخی متعیّن است و در هر برهه متناسب با سرمشق یا شکلبندی معرفتی هر دوران، بهمثابهٔ «تمامیت دانش معاصر» (سارتر) تشخّص مییابد و در این مقام بدل به «بیان» جنبش عمومی جامعه و برسازندهٔ محیط فرهنگی شهروندان میشود.
پس فلسفه درمان درد نداشتن و ندانستن است و نه نظامی از دانایی و دارندگیها. فلسفه همّوغم و پروای پرسیدن است و نه داشتن پاسخ برای همهٔ پرسشها. نقد و سنجش و واگشایی ساختارها، باورها و عقاید مسلط است و روش رهایی از تحجر و تصلّب و زنگارگرفتگی و جزماندیشی از سویی، و عطش و تلاش و کشش برای راهیابی بسوی سعادت، کشف حقیقت، و گرایش به زیبایی.
🔸از اینرو، کارکرد و رسالت راستین اندیشهورزی اساسی در مقام فرزاندوستی و به سبک «فلسفی» (و نه علم و دانش و رشتهٔ فلسفه و متافیزیک و انتولوژی و..)، نوعی پراکسیس رهاییبخش است که با آزادی از زندانها میآغازد تا با رسیدن به آزادگی (و آزادسازی خود آزادی) فرابروید.
#روز_جهانی_فلسفه
#اندیشه_ورزی
#یادداشت
#احسان_شریعتی
✅ @Dr_ehsanshariati
📌لینک متن در وبسایت رسمی احسان شریعتی
http://ehsanshariati.org/PostView?Action=Post&ID=1057
آپارات - سرویس اشتراک ویدیو
گزارش تصویری نشست روزجهانی فلسفه ،۱۳۹۷
گزارش تصویری از نشست جهانی روز فلسفه در خانه ایرانی هنر جمعیت امام علی با حضور دکتر احسان شریعتی، همراه با اجرای پانتومیم فلسفی ،۱۳۹۷
🔷🔸غیاب روشنفکران کم سعادتی جامعه است
📌صد سال روشنفکری ایرانی در گفتگو احسان شریعتی با روزنامه اعتماد
🔹. روشنفکران به طور خاص کسانی هستند که از کار سنتی فرهنگی خود خارج می شوند و در جامعه مداخله می کنند و با اینکه بهشکل تخصصی و حرفهای سیاستمدار یا اقتصاددان نیستند، اما در جهتگیری اجتماع و اقتصاد موضع میگیرند. روشنفکران از جمله در تاریخ ایران کسانی هستند که «ایده»های نو و اندیشههای تازه برای جامعه می آورند. اما تفاوت روشنفکر با متفکر و فیلسوف این است که به نقد قدرت («گفتن حقیقت به قدرت») میپردازد یا قدرت به او می پردازد!
🔸. تاریخ روشنفکری در ایران را نیز باید «دورانی» دید: یک دوره آغازین داریم که «منورالفکران» هستند و به تنویر افکار میپردازند و ایده های نو میآورند. پارادایم حاکم شیفتگی نسبت به تجدد است. سرخوردگی ناسیونالیستی نسبت به قدرتهایی خارجی، به علاوه ورود اندیشهی سوسیالیستی و مقاومت فرهنگی مشروعهخواهان، زمینههای دوره یاس و سرخوردگی نسبت به غرب و تجدد، را فراهم آورد. پس از تا به امروز که امیدواریم به نوعی رویکرد نقادانه و تفکیکی و تعادل نسبت هویت ملی و فرهنگی و به تجدد و غرب از دیگر سو رسیده باشیم.
🔹. تجربه های تلخ گذشته باعث غلبه ی نوعی نگرش منفی نسبت به امر تشکل و تحزب شده و موجب گردیده که جامعه ایران از تشکل نایافتگی صنفی و سیاسی رنج ببرد.
🔸. نقادی جنبش روشنفکری به این معنا نیست که روشنفکران تصمیمگیرنده بودند، آنچنان که مخالفین روشنفکران در بین اقشار حاکم میگویند که روشنفکران بودند که جامعه را منحرف کردند و آنچه بر سر ما آمده، تقصیر ایشان بود.
🔹. در شناخت فرهنگ خودی ضعیف بودند. نشانه این ضعف را در ترجمه می توان دید... همچنین روشنفکران در دوره های انسداد سیاسی تمایل داشتند که در خود بخزند و زبانی زرگری (ژارگون) بین روشنفکران در حلقه های بسته فکری رایج شود.
🔸. حتی اگر روشنفکران ناقد سلیقه عام هستند و با عوام گرایی و پوپولیسم و عوام فریبی یا دماگوژی مخالف، وظیفه دارند که با جامعه گفتگو کنند تا برای جامعه امکان مفاهمه را فراهم کنند و افق های جدیدی را برای آن بگشایند.
🔹. در عرصه روشنفکری نیازمند روشنفکرانی هستیم که هم محلی(local) و هم جهانی(global) هستند... پس همچنان به ضرورت روشنفکر به معنای متفکر متعهد باور دارم. زیرا این روشنفکران هستند که بازتولید معنا می کنند و چشم انداز می سازند و هویت تاریخی را حفظ و منتقل می کنند و برای جامعه نوآوری و دگربودگی پدید می آورند. بنابراین ما به روشنفکر به این معنا نیاز داریم.
#سنت
#مدرنیته
#اندیشه
#روشنفکری
#مصاحبه
#احسان_شریعتی
✅ @Dr_ehsanshariati
📌مطالعه کامل متن این مصاحبه به وبسایت احسان شریعتی مراجعه فرمایید
https://ehsanshariati.org/PostView?Action=Post&ID=6140
📌صد سال روشنفکری ایرانی در گفتگو احسان شریعتی با روزنامه اعتماد
🔹. روشنفکران به طور خاص کسانی هستند که از کار سنتی فرهنگی خود خارج می شوند و در جامعه مداخله می کنند و با اینکه بهشکل تخصصی و حرفهای سیاستمدار یا اقتصاددان نیستند، اما در جهتگیری اجتماع و اقتصاد موضع میگیرند. روشنفکران از جمله در تاریخ ایران کسانی هستند که «ایده»های نو و اندیشههای تازه برای جامعه می آورند. اما تفاوت روشنفکر با متفکر و فیلسوف این است که به نقد قدرت («گفتن حقیقت به قدرت») میپردازد یا قدرت به او می پردازد!
🔸. تاریخ روشنفکری در ایران را نیز باید «دورانی» دید: یک دوره آغازین داریم که «منورالفکران» هستند و به تنویر افکار میپردازند و ایده های نو میآورند. پارادایم حاکم شیفتگی نسبت به تجدد است. سرخوردگی ناسیونالیستی نسبت به قدرتهایی خارجی، به علاوه ورود اندیشهی سوسیالیستی و مقاومت فرهنگی مشروعهخواهان، زمینههای دوره یاس و سرخوردگی نسبت به غرب و تجدد، را فراهم آورد. پس از تا به امروز که امیدواریم به نوعی رویکرد نقادانه و تفکیکی و تعادل نسبت هویت ملی و فرهنگی و به تجدد و غرب از دیگر سو رسیده باشیم.
🔹. تجربه های تلخ گذشته باعث غلبه ی نوعی نگرش منفی نسبت به امر تشکل و تحزب شده و موجب گردیده که جامعه ایران از تشکل نایافتگی صنفی و سیاسی رنج ببرد.
🔸. نقادی جنبش روشنفکری به این معنا نیست که روشنفکران تصمیمگیرنده بودند، آنچنان که مخالفین روشنفکران در بین اقشار حاکم میگویند که روشنفکران بودند که جامعه را منحرف کردند و آنچه بر سر ما آمده، تقصیر ایشان بود.
🔹. در شناخت فرهنگ خودی ضعیف بودند. نشانه این ضعف را در ترجمه می توان دید... همچنین روشنفکران در دوره های انسداد سیاسی تمایل داشتند که در خود بخزند و زبانی زرگری (ژارگون) بین روشنفکران در حلقه های بسته فکری رایج شود.
🔸. حتی اگر روشنفکران ناقد سلیقه عام هستند و با عوام گرایی و پوپولیسم و عوام فریبی یا دماگوژی مخالف، وظیفه دارند که با جامعه گفتگو کنند تا برای جامعه امکان مفاهمه را فراهم کنند و افق های جدیدی را برای آن بگشایند.
🔹. در عرصه روشنفکری نیازمند روشنفکرانی هستیم که هم محلی(local) و هم جهانی(global) هستند... پس همچنان به ضرورت روشنفکر به معنای متفکر متعهد باور دارم. زیرا این روشنفکران هستند که بازتولید معنا می کنند و چشم انداز می سازند و هویت تاریخی را حفظ و منتقل می کنند و برای جامعه نوآوری و دگربودگی پدید می آورند. بنابراین ما به روشنفکر به این معنا نیاز داریم.
#سنت
#مدرنیته
#اندیشه
#روشنفکری
#مصاحبه
#احسان_شریعتی
✅ @Dr_ehsanshariati
📌مطالعه کامل متن این مصاحبه به وبسایت احسان شریعتی مراجعه فرمایید
https://ehsanshariati.org/PostView?Action=Post&ID=6140
وب سایت رسمی احسان شریعتی
غیاب روشنفکران کم سعادتی جامعه است
احسان شریعتی، فرزند ارشد علی شریعتی، شناخته شده ترین و تاثیرگذارترین روشنفکر ایرانی در تاریخ معاصر ایران، در کنار کار آکادمیک، یک روشنفکر است و همواره در رویداد