🔳⭕️ ۵۰٪ تخفیف نوروزی دوره های آموزشی دکتر لشکربلوکی
▪️هوش استراتژی (اصول و فنون تفکر استراتژیک)
▪️رقص استراتژی (برنامه ریزی استراتژیک پیشرفته)
▪️مدیریت تحول استراتژیک (مدیریت تغییر)
زمان استفاده از تخفیف تا ۱۰ فروردین
بدیهی است در صورت ثبت نام لازم نیست حتما تا ۱۰ فروردین دوره را تکمیل کنید و بعد از این تاریخ هم فرصت دارید. فقط ثبت نام بايد قبل از ۱۰ فروردین انجام شود
لینک و اطلاعات بیشتر
https://b2n.ir/s24314
سال تان پر از آگاهی و امید
▪️هوش استراتژی (اصول و فنون تفکر استراتژیک)
▪️رقص استراتژی (برنامه ریزی استراتژیک پیشرفته)
▪️مدیریت تحول استراتژیک (مدیریت تغییر)
زمان استفاده از تخفیف تا ۱۰ فروردین
بدیهی است در صورت ثبت نام لازم نیست حتما تا ۱۰ فروردین دوره را تکمیل کنید و بعد از این تاریخ هم فرصت دارید. فقط ثبت نام بايد قبل از ۱۰ فروردین انجام شود
لینک و اطلاعات بیشتر
https://b2n.ir/s24314
سال تان پر از آگاهی و امید
🔳⭕️ در سال جدید مطالب بی شناسنامه را فوروارد نکنیم!
مطلبی در شبکه های اجتماعی در حال نشر است که این گونه شروع می شود.
نوشته آقای لشکربلوکی در جواب یکی از دوستان که برای وی پیام تبریک نیمه شعبان را فرستاده بود.
«عرض ارادت
در خصوص پیام جناب عالی گفتم اگر جواب حضرت عالی را ندهم بی احترامی است و لذا در خصوص پیام های مذهبی، تبریک میلاد های مذهبی و آنچه که مربوط به مذهب می شود نکته ای خواستم عرض کنم برای روشنگری، ضمن احترام به عقاید و اندیشه آدم ها و معتقدین -- معتقدم که ...»
بقیه مطلب را نیاوردم چون آوردن آن منجر به بازنشر یک مطلب ناصواب (البته از نظر حقیر) می شود. به کرات پرسش شده آیا این نوشته را تایید می کنم یا نه؛ به عرض می رسانم:
۱) نمی دانم کدام عزیزی چنین مطلبی نوشته. هر چند تصریح نشده که فرد مذکور مجتبی لشکربلوکی است ولی برخی عزیزان فکر کرده اند که احتمالا آن لشکربلوکی من بوده ام.
۲) به هیچ وجه این نوشته حقیر نیست احتمالا لشکربلوکی دیگری بوده. فقط یک لشکربلوکی که وجود ندارد!
۳) آن عزیزانی که از نزدیک مرا می شناسند که هیچ. برای دوستانی که مرا نمی شناسند تصریح می کنم که این مطلب ربطی به باورهای حقیر ندارد. بخشی از باورهای من اینجا آمده. پیش تر در یکی از نوشته هایم آورده بودم که《کسانی که مرا می شناسند می دانند آدم مذهبی هستم کمی هم سنتی. (البته لزوما آدم خوبی نیستم ولی دست کم دل در گرو مذهب دارم)》و همچنان به کارکرد دین داری راستین و عقلایی باور دارم.
۴) اکنون بیش از ده سال است که می نویسم و هر چه باور داشته ام یا به عقلم رسیده را به صورت عمومی در شبکه های اجتماعی یا کتاب ها یا مقالات منتشر می کنم. نمی گویم هر آنچه نوشته ام درست است ولی دست کم مکتوب است و شناسنامه دار. به هر مطلب بی شناسنامه ای اعتنا نکنید. و مهم تر آنکه «اخلاق ایجاب می کند هر مطلب بی شناسنامه ای را فوروارد نکنیم.»
از خداوند برای خودم و شما رستگاری آن جهانی و شادکامی این جهانی آرزومندم.
@Dr_Lashkarbolouki
مطلبی در شبکه های اجتماعی در حال نشر است که این گونه شروع می شود.
نوشته آقای لشکربلوکی در جواب یکی از دوستان که برای وی پیام تبریک نیمه شعبان را فرستاده بود.
«عرض ارادت
در خصوص پیام جناب عالی گفتم اگر جواب حضرت عالی را ندهم بی احترامی است و لذا در خصوص پیام های مذهبی، تبریک میلاد های مذهبی و آنچه که مربوط به مذهب می شود نکته ای خواستم عرض کنم برای روشنگری، ضمن احترام به عقاید و اندیشه آدم ها و معتقدین -- معتقدم که ...»
بقیه مطلب را نیاوردم چون آوردن آن منجر به بازنشر یک مطلب ناصواب (البته از نظر حقیر) می شود. به کرات پرسش شده آیا این نوشته را تایید می کنم یا نه؛ به عرض می رسانم:
۱) نمی دانم کدام عزیزی چنین مطلبی نوشته. هر چند تصریح نشده که فرد مذکور مجتبی لشکربلوکی است ولی برخی عزیزان فکر کرده اند که احتمالا آن لشکربلوکی من بوده ام.
۲) به هیچ وجه این نوشته حقیر نیست احتمالا لشکربلوکی دیگری بوده. فقط یک لشکربلوکی که وجود ندارد!
۳) آن عزیزانی که از نزدیک مرا می شناسند که هیچ. برای دوستانی که مرا نمی شناسند تصریح می کنم که این مطلب ربطی به باورهای حقیر ندارد. بخشی از باورهای من اینجا آمده. پیش تر در یکی از نوشته هایم آورده بودم که《کسانی که مرا می شناسند می دانند آدم مذهبی هستم کمی هم سنتی. (البته لزوما آدم خوبی نیستم ولی دست کم دل در گرو مذهب دارم)》و همچنان به کارکرد دین داری راستین و عقلایی باور دارم.
۴) اکنون بیش از ده سال است که می نویسم و هر چه باور داشته ام یا به عقلم رسیده را به صورت عمومی در شبکه های اجتماعی یا کتاب ها یا مقالات منتشر می کنم. نمی گویم هر آنچه نوشته ام درست است ولی دست کم مکتوب است و شناسنامه دار. به هر مطلب بی شناسنامه ای اعتنا نکنید. و مهم تر آنکه «اخلاق ایجاب می کند هر مطلب بی شناسنامه ای را فوروارد نکنیم.»
از خداوند برای خودم و شما رستگاری آن جهانی و شادکامی این جهانی آرزومندم.
@Dr_Lashkarbolouki
IRAN+20 Report.pdf
3.3 MB
🔲⭕️گزارش ایران پلاس ۲۰ تقدیم می شود؛ بیست تصویر از آینده
آنچه در این فایل آمده، گزارش یک هم آفرینی چند هزار نفره است در مورد بیست تصویر از ایران آینده.
در یک هم اندیشی مجازی ۵۵۶۱ نفر شرکت کردند و موافقت یا مخالفت خود را با بیست تصویر از آینده ایران مطرح کردند و همچنین صدها ایده جذاب جدید ارایه کردند. در این گزارش میزان موافقت یا مخالفت ۵۵۶۱ هم آفرین(مشارکت کننده) با تصاویر مختلف را با هم مرور می کنیم و به ایرانی بهتر می اندیشیم.
آنچه آمده یک مشق اولیه پر نقص است که شاید هیچ کدام از تصاویر و ایده ها درست نباشند اما خود این هم آفرینی ارزشمند است.
در این گزارش می خوانیم:
▪️تفاوت انسان و سنجاب
▪️۱۴ اصل کشورداری مطلوب
▪️ چند تصویر منتخب از مشارکت کنندگان
▪️کلمات و مفاهیم پرتکرار در تصاویر و ایده های مشارکت کنندگان
▪️پاسخ به چند انتقاد در مورد این هم آفرینی
▪️نقش «ما» در ساختن ایران «ما»
آنچه در این فایل آمده، گزارش یک هم آفرینی چند هزار نفره است در مورد بیست تصویر از ایران آینده.
در یک هم اندیشی مجازی ۵۵۶۱ نفر شرکت کردند و موافقت یا مخالفت خود را با بیست تصویر از آینده ایران مطرح کردند و همچنین صدها ایده جذاب جدید ارایه کردند. در این گزارش میزان موافقت یا مخالفت ۵۵۶۱ هم آفرین(مشارکت کننده) با تصاویر مختلف را با هم مرور می کنیم و به ایرانی بهتر می اندیشیم.
آنچه آمده یک مشق اولیه پر نقص است که شاید هیچ کدام از تصاویر و ایده ها درست نباشند اما خود این هم آفرینی ارزشمند است.
در این گزارش می خوانیم:
▪️تفاوت انسان و سنجاب
▪️۱۴ اصل کشورداری مطلوب
▪️ چند تصویر منتخب از مشارکت کنندگان
▪️کلمات و مفاهیم پرتکرار در تصاویر و ایده های مشارکت کنندگان
▪️پاسخ به چند انتقاد در مورد این هم آفرینی
▪️نقش «ما» در ساختن ایران «ما»
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔲⭕️این زن نگاه نکرد، شروع کرد و سپس ...
مجتبی لشکربلوکی
این فیلم ضبط شده از یک رخداد واقعی را نگاه کنید.
دقت کنید
▫️چگونه کسانی شروع کردند،
▫️چگونه کسانی پیوستند
▫️و چگونه یک موقعیت پیچیده، به سامان رسید.
آینده جامعه را کسانی می سازند که
▫️امیدوارند
▫️کنشگرند (در دایره امکان دست به اقدام می زنند)
▫️خود تعمیم یافته دارند (وجودشان را در خود محدود نکرده اند)
▫️مسئولیت پذیرند (در قبال جامعه احساس مسئولیت می کنند).
همانگونه که در کتاب استراتژی توسعه ایران گفته شده باید از نسل توسعه خواه به نسل توسعه آگاه و توسعه آفرین گذر کرد.
@Dr_Lashkarbolouki
دسترسی به تمام جستارها، محتواهای صوتی و تصویری و گزارش های رایگان
yek.link/Lashkarbolouki
مجتبی لشکربلوکی
این فیلم ضبط شده از یک رخداد واقعی را نگاه کنید.
دقت کنید
▫️چگونه کسانی شروع کردند،
▫️چگونه کسانی پیوستند
▫️و چگونه یک موقعیت پیچیده، به سامان رسید.
آینده جامعه را کسانی می سازند که
▫️امیدوارند
▫️کنشگرند (در دایره امکان دست به اقدام می زنند)
▫️خود تعمیم یافته دارند (وجودشان را در خود محدود نکرده اند)
▫️مسئولیت پذیرند (در قبال جامعه احساس مسئولیت می کنند).
همانگونه که در کتاب استراتژی توسعه ایران گفته شده باید از نسل توسعه خواه به نسل توسعه آگاه و توسعه آفرین گذر کرد.
@Dr_Lashkarbolouki
دسترسی به تمام جستارها، محتواهای صوتی و تصویری و گزارش های رایگان
yek.link/Lashkarbolouki
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔲⭕️تراژدی انسان های پوشالی بدون مغز و کلاغ هایی که نگاه می کنند!
مجتبی لشکربلوکی
به این ویدئو نگاه کنید این یک اثر هنری رباتیک است که در موزه هنرهای معاصر سئول به نمایش گذاشته شده. انسانهایی از جنس پوشال و بی سر، که در رقابتی بی پایان برای به دست آوردن یک «سَر» که روی میز میچرخد، تلاش میکنند هر بار که سر به آن ها نزدیک می شود با شوق به سمت آن بلند می شوند اما ... و کلاغهایی که از بالا نظارهگر این تلاش بیپایاناند!
☑️⭕️تجویز راهبردی:
وقتی مناسبات جامعه درست طراحی نشده باشد (به تعبیر عجم اوغلو وقتی نهادها غیرفراگیر و استثماری هستند و به تعبیر داگلاس نورث برنده جایزه نوبل وقتی نهادها با دسترسی محدودند) فرصت های اقتصادی و سیاسی نامتقارن است. عده ای تا بی نهایت تلاش می کنند و به جایی نمی رسند و عده ای کاری نمی کنند و به بی نهایت ثروت و قدرت می رسند.
انسان های پوشالی باید یاد بگیرند به جای این رقابت بی فایده، نهاد جدیدی (بازی جمعی یا قواعد جدیدی) طراحی کنند وگرنه این بازی کثیف تا ابد ادامه خواهد داشت.
@Dr_Lashkarbolouki
دسترسی به تمام جستارها، گزارش ها، کتاب ها و ...
Yek.link/Lashkarbolouki
مجتبی لشکربلوکی
به این ویدئو نگاه کنید این یک اثر هنری رباتیک است که در موزه هنرهای معاصر سئول به نمایش گذاشته شده. انسانهایی از جنس پوشال و بی سر، که در رقابتی بی پایان برای به دست آوردن یک «سَر» که روی میز میچرخد، تلاش میکنند هر بار که سر به آن ها نزدیک می شود با شوق به سمت آن بلند می شوند اما ... و کلاغهایی که از بالا نظارهگر این تلاش بیپایاناند!
☑️⭕️تجویز راهبردی:
وقتی مناسبات جامعه درست طراحی نشده باشد (به تعبیر عجم اوغلو وقتی نهادها غیرفراگیر و استثماری هستند و به تعبیر داگلاس نورث برنده جایزه نوبل وقتی نهادها با دسترسی محدودند) فرصت های اقتصادی و سیاسی نامتقارن است. عده ای تا بی نهایت تلاش می کنند و به جایی نمی رسند و عده ای کاری نمی کنند و به بی نهایت ثروت و قدرت می رسند.
انسان های پوشالی باید یاد بگیرند به جای این رقابت بی فایده، نهاد جدیدی (بازی جمعی یا قواعد جدیدی) طراحی کنند وگرنه این بازی کثیف تا ابد ادامه خواهد داشت.
@Dr_Lashkarbolouki
دسترسی به تمام جستارها، گزارش ها، کتاب ها و ...
Yek.link/Lashkarbolouki
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔲⭕️چرا یک ساختار فاسد، سیاست غلط یا قانون تنش زا ادامه پیدا می کند؟
مجتبی لشکربلوکی
این فیلم کوتاه را ببینید.
تحلیل و تجویز راهبردی:
سعی و خطا، نشانه هوشمندی است.
سعی در خطا نشانه حماقت!!
ما انسانیم و ناآگاه بنابراین جستجو می کنیم، سعی و خطا می کنیم. این نشانه هوشمندی است. اما اگر سعی در خطا کنیم. یعنی سعی کنیم ایده ای که غلط است، سیاستی که ناکارآمد است، ساختاری که فاسد است، قانونی که تنش زاست را تکرار کنیم آنگاه این نشانه حماقت است.
چرا چنین چیزی رخ می دهد؟
یکی از دلایل می تواند همذات پنداری با ایده، سیاست و قانون و ساختار است. به چه معنا؟ یعنی اینکه ایده من یعنی من، سیاست پیشنهادی من مساوی است با من و اگر درست از آب در نیامد یا نقد شد یعنی من زیر سوال می روم به همین خاطر دچار سندروم تشدید غیرمنطقی تعهد می شوم.
☑️⭕️چه باید کرد؟
تفکیک معرفتی-روانی؛ برای هوشمندی باید بدانیم و بفهمیم که ما مساوی نظرات، ایده ها و سیاست ها نیستیم. بلکه آن ها پدیده ای مجزا از ما هستند اگر خطا بودنشان معلوم شد، این ما نیستم که زیر سوال می رويم. این آن ایده/سیاست است.
@Dr_Lashkarbolouki
YeK.link/Lashkarbolouki
مجتبی لشکربلوکی
این فیلم کوتاه را ببینید.
تحلیل و تجویز راهبردی:
سعی و خطا، نشانه هوشمندی است.
سعی در خطا نشانه حماقت!!
ما انسانیم و ناآگاه بنابراین جستجو می کنیم، سعی و خطا می کنیم. این نشانه هوشمندی است. اما اگر سعی در خطا کنیم. یعنی سعی کنیم ایده ای که غلط است، سیاستی که ناکارآمد است، ساختاری که فاسد است، قانونی که تنش زاست را تکرار کنیم آنگاه این نشانه حماقت است.
چرا چنین چیزی رخ می دهد؟
یکی از دلایل می تواند همذات پنداری با ایده، سیاست و قانون و ساختار است. به چه معنا؟ یعنی اینکه ایده من یعنی من، سیاست پیشنهادی من مساوی است با من و اگر درست از آب در نیامد یا نقد شد یعنی من زیر سوال می روم به همین خاطر دچار سندروم تشدید غیرمنطقی تعهد می شوم.
☑️⭕️چه باید کرد؟
تفکیک معرفتی-روانی؛ برای هوشمندی باید بدانیم و بفهمیم که ما مساوی نظرات، ایده ها و سیاست ها نیستیم. بلکه آن ها پدیده ای مجزا از ما هستند اگر خطا بودنشان معلوم شد، این ما نیستم که زیر سوال می رويم. این آن ایده/سیاست است.
@Dr_Lashkarbolouki
YeK.link/Lashkarbolouki
بنام خداوند پروانه های قشنگ
🔲⭕️معرفی یک موسسه نیکوکاری مطمئن زیر نظر هیات امنایی از اساتید و دانش آموختگان دانشگاه های تهران
این یکی از صدها پرونده ای است که پیش روی این نهاد نیکوکاری است:
امیرعلی ۷ ساله و ملیکا ۱۰ ساله مبتلا به بیماری برنارد سولیر هستند که به دلیل این بیماری گاهی خونریزی شدید میکنند و مجبورند مدتی را در بیمارستان بستری شوند و باید تحت عمل پیوند مغز واستخوان قرار بگیرند که هزینه آن حدود ۲۰ تا ۳۰میلیون تومان است. پدر و مادر آنها به دلیل اعتیاد از هم جدا شدهاند و تامین تمام مخارج زندگی به عهده مادر است اما او هم به دلیل پرستاری از این دو فرزند نمیتواند در خارج از منزل کار کند. این خانواده در اطراف کرج مستاجرند و به سختی زندگی را میگذرانند. منابع مالی شما صرف حمایت از دانشجویان نیازمند، خانه های نیازمند و به عبارت ساده تر صرف همشهری ها و هم نوعان شما می شود.
💳شماره کارت :
6104337770070090
💶 شماره حساب
7156286831
💳شماره شبا:
IR490120000000007156286831
🔶 پرداخت سریع و آسان با:#29*7*733*
📱ارتباط با خیریه
09354066029
اطلاع از کارها و خدمات این نهاد نیکوکاری در کانال و اینستاگرام
آدرس تلگرام:
@MehreAftab8
آدرس اینستاگرام:
http://Instagram.com/@Kheirye.mohebanoreza
برای دگرگزینی عقلایی و دگردوستی سنجش گرانه باید از کمک رسانیِ «هیجانی-مالی-شخصی» به خیررسانی «عقلایی-چندبعدی-نهادی» گذر کنیم و در این راه «نهادهای نیکوکاری مطمئن» می تواند بهترین مسیر باشد.
🔲⭕️معرفی یک موسسه نیکوکاری مطمئن زیر نظر هیات امنایی از اساتید و دانش آموختگان دانشگاه های تهران
این یکی از صدها پرونده ای است که پیش روی این نهاد نیکوکاری است:
امیرعلی ۷ ساله و ملیکا ۱۰ ساله مبتلا به بیماری برنارد سولیر هستند که به دلیل این بیماری گاهی خونریزی شدید میکنند و مجبورند مدتی را در بیمارستان بستری شوند و باید تحت عمل پیوند مغز واستخوان قرار بگیرند که هزینه آن حدود ۲۰ تا ۳۰میلیون تومان است. پدر و مادر آنها به دلیل اعتیاد از هم جدا شدهاند و تامین تمام مخارج زندگی به عهده مادر است اما او هم به دلیل پرستاری از این دو فرزند نمیتواند در خارج از منزل کار کند. این خانواده در اطراف کرج مستاجرند و به سختی زندگی را میگذرانند. منابع مالی شما صرف حمایت از دانشجویان نیازمند، خانه های نیازمند و به عبارت ساده تر صرف همشهری ها و هم نوعان شما می شود.
💳شماره کارت :
6104337770070090
💶 شماره حساب
7156286831
💳شماره شبا:
IR490120000000007156286831
🔶 پرداخت سریع و آسان با:#29*7*733*
📱ارتباط با خیریه
09354066029
اطلاع از کارها و خدمات این نهاد نیکوکاری در کانال و اینستاگرام
آدرس تلگرام:
@MehreAftab8
آدرس اینستاگرام:
http://Instagram.com/@Kheirye.mohebanoreza
برای دگرگزینی عقلایی و دگردوستی سنجش گرانه باید از کمک رسانیِ «هیجانی-مالی-شخصی» به خیررسانی «عقلایی-چندبعدی-نهادی» گذر کنیم و در این راه «نهادهای نیکوکاری مطمئن» می تواند بهترین مسیر باشد.
🔲⭕️کفش هایت برای من!
مجتبی لشکربلوکی
پیتر سینگر (فیلسوف معاصر و استاد دانشگاه پرینستون) ما را در یک موقعیت جالب اما متفاوت قرار می دهد: فرض کنید که دارید در پارک قدم می زنید می بینید کودکی در حال غرق شدن در دریاچه ای کم عمق است، اگر سریع تصمیم بگیرید و بپرید در آب او نجات پیدا می کند فقط کفش گران قیمتی که پوشیدید خراب می شود. آیا ما آن کودک را نجات می دهیم؟ قاعدتا می گوییم که قید کفش مان را می زنیم و به آب می زنیم و او را نجات می دهیم.
تا اینجا سخت نبود، گیر قضیه سوال دوم است: سوال بعدی او این است که چه تفاوتی وجود دارد بین آن کودکی که جلوی چشم ما افتاد توی آب و شما به راحتی می توانید نجاتش بدید با کودکان دیگری که ما می دانیم با هزینه بسیار کمتر از کفش لوکسمان میتوانستیم جانشان را نجات بدیم؟ اگر الان از طریق موسسات نیکوکاری به کسانی که گیر ۱ میلیون تومان پول هستند، کمک نکنیم در واقع انتخاب کردیم که کفشمون خراب نشه. یعنی بین کودکان نیازمند و کفش لوکس، دومی را انتخاب کرده ایم.
ما هر بار که پولمان را صرف امور تجملاتی (و نه کارکردی) می کنیم مانند لپتاپ آخرین سیستم، موبایل آخرین مدل، ماشین گران قیمت، خانه لوکس، بلیط صف اول کنسرت، بوت و نیم بوت مارک دار، پالتوی اشرافی، لوستر آنچنانی و مبلمان تشریفاتی و هر نوع هزینه تجملاتی در واقع انتخاب کرده ایم که آن کودکان بمیرند! به همین راحتی! چون با هزینه بسیار کمتر از آن ماشین لوکس می شد دهها بلکه صدها کودک را نجات داد.
◻️⭕️شش آموزه کلیدی
کتاب The Most Good You Can Do که در ایران نیز ترجمه شده نوشته همین پیتر سنگر است. شش آموزه جالب این کتاب را با هم مرور کنیم:
۱) اخلاقی زیستن صرف اجتناب از رفتارها و گفتارهای غیراخلاقی نیست (اخلاق منفی گریز) بلکه باید تا جای ممکن به دیگران خیر رساند (اخلاق مثبت گرا).
۲) دگردوستی سنجشگرانه و عقلایی بسی والاتر از دگردوستی هیجانی-احساسی است. اگر من به خاطر التیام خاطر یا همدردی به کسی کمک کنم خوب است اما پیترسنگر می گوید که کرامت و سخاوت باید با عقلانیت همراه باشد. خیر و خرد باید با هم باشند. بدان معنا که من همواره از خودم به بپرسم که اکنون این زمان و توان و امکان محدودم را به چه کسی و چه چیزی و در کجا باید تخصیص دهم که بیشترین بازده مثبت جمعی را داشته باشد؟ کمک به تامین آب آشامیدنی در کشور الف یا زلزله زدگان کشور ب. به گروهی که به پایان کارتن خوابی می اندیشند یا به گروهی که بر درس خواندن کودکان محروم متمرکزند؟
پیتر سنگر در ویدئویی که برای ترجمه کتابش در ایران داشت گفت در اسلام توصیه شده بخشی از ثروت را به فقرا انفاق کنیم. خیلی از اهل انفاق فکر می کنند مهم نیست که کمکشان چقدر موثر باشد. این درست نیست. برخی کمکها ۱۰ برابر، برخی ۱۰۰ برابر موثر است و برخی دیگر اینگونه نیستند. او تاکید دارد که انجام عمل خیر باید خردمندانه باشد.
۳) ما به مواردی که در مجاورت و در جلوی چشم ما رخ می دهد بیشتر واکنش نشان می دهیم. برای آنکه در دام دگردوستی هیجانی، احساسی، واکنشی و شخصی نیفتیم استفاده از نهادهای حرفه ای نیکوکاری روش مناسبی است. نباید فقط به مواردی که جلوی چشم مان است تمرکز کنیم.
۴) خیر رساندن فقط کار خیریه و صرف پول نیست. زمان، اعتبار، آبرو و ارتباطاتمان را می توانیم صرف بهبود اوضاع انسان و جهان کنیم. برای اینکار باید هزینه های زندگی مان را محدود به ضروریات و رفاهیات معمولی کنیم و از رفاهیات لوکس و تجملات چشم پوشی کنیم. برای اینکار باید رشته تحصیلی و شغلمان را گونه ای انتخاب کنیم که بیشترین خیر عمومی را تولید می کند. اصلا باید تلاش کرد که چندین برابر درآمد داشته باشیم تا بیشتر صرف امور نیکوکارانه کنیم.
۵) بر خیری که شخصاً میتوانیم برسانیم باید تمرکز کنیم، نه بر مسائلی که باقی میمانند یا حلشان دست ما نیست. کاهش دادن رنج و زشتی، چه در انسان و چه در جهان طبیعت، مطلوب است، حتی اگر از بین بردن برخی رنجها فعلا ممکن نباشد.
۶) با رساندن بیشترین خیر به دیگران، سبب تعالی خودم می شوم. من با کمک کردن هیچ منتی بر دیگری ندارم چرا که خودم تعالی یافته ام. به عبارت دیگر ما به نیازمندان محتاجیم نه برعکس.
☑️⭕️تجویز راهبردی
اگر به فکر توسعه ایران هستیم فرهنگ دگرگزینی عقلایی را ترویج کنیم. دگردوستی سنجش گرانه و عقلایی همان چیزی است که به آن محتاجیم. تا از خود محدود به «خود تعمیم یافته» برسیم. از «انتظار برای دستاوردهای بزرگ» به «اقدام برای نتایج کوچک» (نیلوفران آبی) مهاجرت کنیم و از کمک رسانی با سه ویژگی «هیجانی-مالی-شخصی» به خیررسانی «عقلایی-چندبعدی-نهادی» گذر کنیم. از کفش مان (کمیت زندگی) به خاطر کیفیت زندگی بگذریم.
@Dr_Lashkarbolouki
مجتبی لشکربلوکی
پیتر سینگر (فیلسوف معاصر و استاد دانشگاه پرینستون) ما را در یک موقعیت جالب اما متفاوت قرار می دهد: فرض کنید که دارید در پارک قدم می زنید می بینید کودکی در حال غرق شدن در دریاچه ای کم عمق است، اگر سریع تصمیم بگیرید و بپرید در آب او نجات پیدا می کند فقط کفش گران قیمتی که پوشیدید خراب می شود. آیا ما آن کودک را نجات می دهیم؟ قاعدتا می گوییم که قید کفش مان را می زنیم و به آب می زنیم و او را نجات می دهیم.
تا اینجا سخت نبود، گیر قضیه سوال دوم است: سوال بعدی او این است که چه تفاوتی وجود دارد بین آن کودکی که جلوی چشم ما افتاد توی آب و شما به راحتی می توانید نجاتش بدید با کودکان دیگری که ما می دانیم با هزینه بسیار کمتر از کفش لوکسمان میتوانستیم جانشان را نجات بدیم؟ اگر الان از طریق موسسات نیکوکاری به کسانی که گیر ۱ میلیون تومان پول هستند، کمک نکنیم در واقع انتخاب کردیم که کفشمون خراب نشه. یعنی بین کودکان نیازمند و کفش لوکس، دومی را انتخاب کرده ایم.
ما هر بار که پولمان را صرف امور تجملاتی (و نه کارکردی) می کنیم مانند لپتاپ آخرین سیستم، موبایل آخرین مدل، ماشین گران قیمت، خانه لوکس، بلیط صف اول کنسرت، بوت و نیم بوت مارک دار، پالتوی اشرافی، لوستر آنچنانی و مبلمان تشریفاتی و هر نوع هزینه تجملاتی در واقع انتخاب کرده ایم که آن کودکان بمیرند! به همین راحتی! چون با هزینه بسیار کمتر از آن ماشین لوکس می شد دهها بلکه صدها کودک را نجات داد.
◻️⭕️شش آموزه کلیدی
کتاب The Most Good You Can Do که در ایران نیز ترجمه شده نوشته همین پیتر سنگر است. شش آموزه جالب این کتاب را با هم مرور کنیم:
۱) اخلاقی زیستن صرف اجتناب از رفتارها و گفتارهای غیراخلاقی نیست (اخلاق منفی گریز) بلکه باید تا جای ممکن به دیگران خیر رساند (اخلاق مثبت گرا).
۲) دگردوستی سنجشگرانه و عقلایی بسی والاتر از دگردوستی هیجانی-احساسی است. اگر من به خاطر التیام خاطر یا همدردی به کسی کمک کنم خوب است اما پیترسنگر می گوید که کرامت و سخاوت باید با عقلانیت همراه باشد. خیر و خرد باید با هم باشند. بدان معنا که من همواره از خودم به بپرسم که اکنون این زمان و توان و امکان محدودم را به چه کسی و چه چیزی و در کجا باید تخصیص دهم که بیشترین بازده مثبت جمعی را داشته باشد؟ کمک به تامین آب آشامیدنی در کشور الف یا زلزله زدگان کشور ب. به گروهی که به پایان کارتن خوابی می اندیشند یا به گروهی که بر درس خواندن کودکان محروم متمرکزند؟
پیتر سنگر در ویدئویی که برای ترجمه کتابش در ایران داشت گفت در اسلام توصیه شده بخشی از ثروت را به فقرا انفاق کنیم. خیلی از اهل انفاق فکر می کنند مهم نیست که کمکشان چقدر موثر باشد. این درست نیست. برخی کمکها ۱۰ برابر، برخی ۱۰۰ برابر موثر است و برخی دیگر اینگونه نیستند. او تاکید دارد که انجام عمل خیر باید خردمندانه باشد.
۳) ما به مواردی که در مجاورت و در جلوی چشم ما رخ می دهد بیشتر واکنش نشان می دهیم. برای آنکه در دام دگردوستی هیجانی، احساسی، واکنشی و شخصی نیفتیم استفاده از نهادهای حرفه ای نیکوکاری روش مناسبی است. نباید فقط به مواردی که جلوی چشم مان است تمرکز کنیم.
۴) خیر رساندن فقط کار خیریه و صرف پول نیست. زمان، اعتبار، آبرو و ارتباطاتمان را می توانیم صرف بهبود اوضاع انسان و جهان کنیم. برای اینکار باید هزینه های زندگی مان را محدود به ضروریات و رفاهیات معمولی کنیم و از رفاهیات لوکس و تجملات چشم پوشی کنیم. برای اینکار باید رشته تحصیلی و شغلمان را گونه ای انتخاب کنیم که بیشترین خیر عمومی را تولید می کند. اصلا باید تلاش کرد که چندین برابر درآمد داشته باشیم تا بیشتر صرف امور نیکوکارانه کنیم.
۵) بر خیری که شخصاً میتوانیم برسانیم باید تمرکز کنیم، نه بر مسائلی که باقی میمانند یا حلشان دست ما نیست. کاهش دادن رنج و زشتی، چه در انسان و چه در جهان طبیعت، مطلوب است، حتی اگر از بین بردن برخی رنجها فعلا ممکن نباشد.
۶) با رساندن بیشترین خیر به دیگران، سبب تعالی خودم می شوم. من با کمک کردن هیچ منتی بر دیگری ندارم چرا که خودم تعالی یافته ام. به عبارت دیگر ما به نیازمندان محتاجیم نه برعکس.
☑️⭕️تجویز راهبردی
اگر به فکر توسعه ایران هستیم فرهنگ دگرگزینی عقلایی را ترویج کنیم. دگردوستی سنجش گرانه و عقلایی همان چیزی است که به آن محتاجیم. تا از خود محدود به «خود تعمیم یافته» برسیم. از «انتظار برای دستاوردهای بزرگ» به «اقدام برای نتایج کوچک» (نیلوفران آبی) مهاجرت کنیم و از کمک رسانی با سه ویژگی «هیجانی-مالی-شخصی» به خیررسانی «عقلایی-چندبعدی-نهادی» گذر کنیم. از کفش مان (کمیت زندگی) به خاطر کیفیت زندگی بگذریم.
@Dr_Lashkarbolouki
🔲⭕️کدام کتاب، کجا؟ با چقدر تخفیف؟
کتاب های دکتر لشکربلوکی را کجا می توان خرید؟
◽️پنج کتاب در حوزه استراتژی و تفکر استراتژیک
▪️ذهن استراتژیست (این کتاب برای عموم قابل استفاده است)
▪️هنر رقصیدن با استراتژی
▪️جاری سازی استراتژی
▪️کنترل و پایش استراتژی
▪️جعبه ابزار استراتژی
آریاناقلم در نمایشگاه نیست. اما هم حضوری و هم مجازی می توانید با ۲۰٪ تخفیف بخرید: مجازی از این لینک: https://b2n.ir/x66945
حضوری: ساعت ۱۰ تا ۱۹ سهروردی جنوبی، ملایریپور غربی، پلاک ۳۷
◻️سه کتاب با تخفیف ۴۰٪
این سه کتاب عمومی و برای سنین بالاتر از ۱۶ سال قابل استفاده است.
▪️چرا عقب ماندیم؟ چگونه پیشرفت کنیم؟ (استراتژی توسعه ایران)
▪️خلاصه خوشبختی؛ عصاره ۱۲ رفرنس خوشبختی در ۱۵ تکنیک کاربردی
▪️استراتژی های یک حرفه ای؛ رموز موفقیت و پیشرفت در کار و حرفه
با این 👆 بن تخفیف با مراجعه حضوری: شبستان (ناشران عمومی)، سالن ۳: راهروی ۲۴ غرفه ۱۳ انتشارات پناه ۴۰٪ تخفیف بگیرید.
پیشنهاد می شود گذری در کوی نیکنامان رو هم بخرید.
◽️کتاب ذهن زیبا (مهارت تصمیم گیری و حل مساله و قابل استفاده برای عموم بالای ۱۶ سال). لینک:
https://b2n.ir/q45627
کتاب های دکتر لشکربلوکی را کجا می توان خرید؟
◽️پنج کتاب در حوزه استراتژی و تفکر استراتژیک
▪️ذهن استراتژیست (این کتاب برای عموم قابل استفاده است)
▪️هنر رقصیدن با استراتژی
▪️جاری سازی استراتژی
▪️کنترل و پایش استراتژی
▪️جعبه ابزار استراتژی
آریاناقلم در نمایشگاه نیست. اما هم حضوری و هم مجازی می توانید با ۲۰٪ تخفیف بخرید: مجازی از این لینک: https://b2n.ir/x66945
حضوری: ساعت ۱۰ تا ۱۹ سهروردی جنوبی، ملایریپور غربی، پلاک ۳۷
◻️سه کتاب با تخفیف ۴۰٪
این سه کتاب عمومی و برای سنین بالاتر از ۱۶ سال قابل استفاده است.
▪️چرا عقب ماندیم؟ چگونه پیشرفت کنیم؟ (استراتژی توسعه ایران)
▪️خلاصه خوشبختی؛ عصاره ۱۲ رفرنس خوشبختی در ۱۵ تکنیک کاربردی
▪️استراتژی های یک حرفه ای؛ رموز موفقیت و پیشرفت در کار و حرفه
با این 👆 بن تخفیف با مراجعه حضوری: شبستان (ناشران عمومی)، سالن ۳: راهروی ۲۴ غرفه ۱۳ انتشارات پناه ۴۰٪ تخفیف بگیرید.
پیشنهاد می شود گذری در کوی نیکنامان رو هم بخرید.
◽️کتاب ذهن زیبا (مهارت تصمیم گیری و حل مساله و قابل استفاده برای عموم بالای ۱۶ سال). لینک:
https://b2n.ir/q45627
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔲⭕️نتوکراسی و کنشگران مرزی ابزار توسعه
بازنشر از مجموعه ایران پایدار
✅ «مجتبی لشکربلوکی»، جستارنویس ایرانی است؛ که کتابی را با عنوان «استراتژی توسعه در ایران» منتشر کرده. او در این کتاب با ترکیب نظرات اندیشمندان مختلف به دو پرسش پاسخ می دهد: «چرا ایران عقب ماند؟» و «چگونه پیشرفت کنیم؟»؛ پرسشهایی که با دو پرسش از ۴ پرسش اصلی ايران پایدار ارتباط مییابد.
✅ مجموعهٔ ايران پایدار، در یکی دیگر از برنامههای گفتگومحور مِهستان میزبان ایشان بود. در این بخش از برنامه لشکربلوکی نتوکراسی و کنشگران مرزی را به عنوان ابزارهایی برای بهبود در شرایط کنونی معرفی میکند.
نسخهٔ صوتی برنامه
نسخهٔ تصویری در یوتیوب و آپارات ايران پایدار
لیست برنامههای گفتگومحور مِهستان
@IranePaydar_Official
پی نوشت: ایده اصلی: چاره ای نیست. اختلافات سر جای خودش، باید برای مسایلی که با دولت و حاکمیت تفاهم وجود دارد کمک کرد تا یک راه حل معقول و مرضی الطرفین خلق شود. بخشی از مسیر توسعه از طریق حل مسایل ملی به شیوه مشارکتی و شبکه ای با محوریت کنشگران مرزی است. نتوکراسی فراتر از دموکراسی و بروکراسی عمل می کند.
@Dr_Lashkarbolouki
بازنشر از مجموعه ایران پایدار
✅ «مجتبی لشکربلوکی»، جستارنویس ایرانی است؛ که کتابی را با عنوان «استراتژی توسعه در ایران» منتشر کرده. او در این کتاب با ترکیب نظرات اندیشمندان مختلف به دو پرسش پاسخ می دهد: «چرا ایران عقب ماند؟» و «چگونه پیشرفت کنیم؟»؛ پرسشهایی که با دو پرسش از ۴ پرسش اصلی ايران پایدار ارتباط مییابد.
✅ مجموعهٔ ايران پایدار، در یکی دیگر از برنامههای گفتگومحور مِهستان میزبان ایشان بود. در این بخش از برنامه لشکربلوکی نتوکراسی و کنشگران مرزی را به عنوان ابزارهایی برای بهبود در شرایط کنونی معرفی میکند.
نسخهٔ صوتی برنامه
نسخهٔ تصویری در یوتیوب و آپارات ايران پایدار
لیست برنامههای گفتگومحور مِهستان
@IranePaydar_Official
پی نوشت: ایده اصلی: چاره ای نیست. اختلافات سر جای خودش، باید برای مسایلی که با دولت و حاکمیت تفاهم وجود دارد کمک کرد تا یک راه حل معقول و مرضی الطرفین خلق شود. بخشی از مسیر توسعه از طریق حل مسایل ملی به شیوه مشارکتی و شبکه ای با محوریت کنشگران مرزی است. نتوکراسی فراتر از دموکراسی و بروکراسی عمل می کند.
@Dr_Lashkarbolouki
🔲⭕️ آینده ایران و دومینوهای احتمالی
مجتبی لشکربلوکی
در سال۱۹۹۲ فقط ۲۷۷ هزار اجاق مایکروویو در چین فروخته شد. میانگین قیمت یک اجاق مایکروویو حدود ۳ هزار یوان بود که از توان مالی یک شهروند معمولی چینی بسیار فراتر بود. بیشتر چینی ها اجاق مایکروویو را کالایي لوکس می دیدند. تولیدکنندگان، چینی ها را غیرمشتریانی می دیدند که حتی به خریدن اجاق مایکروویو فکر هم نمی کنند. اما بنیانگذار گالانز چیز دیگری دید: او مردمی را می دید که در مجموعه آپارتمانهای کوچک بدون اجاق گاز یا با اجاق گازهای جاگیر و سنگین زندگی می کردند. بسیاری از آنها از اجاق رومیزی استفاده میکردند که بیشتر اوقات آپارتمانهای تنگ و کوچک آنها را حسابی گرم می کرد. شرکت گالانز تصمیم گرفت روی بازار چین متمرکز شود دقیقاً به همان دلایلی که بسیاری از برندها تصمیم گرفتند این بازار را نادیده بگیرند. او روی تولید اجاق ارزان قیمت کار کرد، به جای آنکه محصول بیافریند، بازار آفرینی کرد.
او بعدها توانست به درآمدی بالای ۴ میلیارد دلار در سال برسد. جزو ۵۰۰ شرکت برتر خصوصی چین شود. او در سال ۱۹۹۳ ، فقط ۲۰ کارمند داشت اما بعدها از مرز ۴۰ هزار کارمند هم گذشت. و سهم بازاری ۴۰ درصدی در بازار جهانی دارد و آنقدر رشد کرد که چندی پیش شرکت معروف ویرپول را نیز خرید.
آنچه خواندیم بخشی از کتاب پارادکس پیشرفت است نوشته استاد فقید و مشهور دانشگاه هاروارد کریستنسن (دانلود رایگان ترجمه کتاب). او معتقد است اگر می خواهیم جهان را تغییر دهیم و توسعه پیدا کنیم، باید برویم سراغ نوآوری بازارآفرین. بیشتر توضیح می دهم. اندیشه بنیادین او سه آموزه کلیدی دارد:
۱) ما سه گونه نوآوری داریم: نوآوری تداوم بخش (بهبود محصولات و خدمات)، نوآوری کارایی بخش (بهبود فرآیندها) و نوآوری بازارآفرین (خلق بازار جدید از طریق تبدیل غیرمشتریان به مشتریان). توسعه در گرو نوآوری بازارآفرین است.
۲) نوآوری بازارآفرین، بازارهای جدید را می آفریند. اما نه هر بازار جدیدی، بلکه بازارهای جدید در خدمت آن مردمی که برای مصرف آنها هیچ محصولی وجود ندارد یا محصولات موجود برایشان قابل خرید/استفاده نیست.
۳) نوآوری بازارآفرین اثرات دومینویی فوق العاده ای دارد. نه تنها برای شرکت ها ثروت آفرین است که برای کشورها توسعه آفرین است. بازارآفرینی هم برای مشتریان سودمند است (رفاه مصرفی)، هم برای کارمندان (شغل و استقلال مالی)، هم برای کارآفرینان و سرمایه گذاران (ثروت) و هم برای جامعه (اثرات دومینویی). شهروندان که استقلال اقتصادی کسب کنند، آزادیهای سیاسی و افزایش شعور اجتماعی هم به دنبال آن می آید.
این اثرات دومینویی را در مثال فورد ببینم: زمانی در آمریکا کمتر از ۱۷ هزار خودرو وجود داشت که همگی خودروهای سفارشی ساز بودند و نماد تشخص اجتماعی. نه راه آسفالت و نه جایگاه سوخت جدی. کسی هم پولش به خرید خودرو نمی رسيد. اما هنری فورد همه اینها را تغییر داد. او مدل تی را ارایه کرد مبتنی بر تولید انبوه و کارآمد. ده اثر دومینویی:
◽️صنایع گردشگری، هتلداری، غذای آماده، تعمیر خودرو، بیمه خودرو، جایگاه سوخت رونق گرفت.
◽️ تقاضای محصولات صنایعی مانند فولاد، روغن، رنگ، شیشه و لاستیک افزایش پیدا کرد
◽️برنامه های جدید ساخت و تعمیر خودرو در مدارس فنی شروع شد.
◽️قانون گذاری جدید انجام شد برای رانندگی و امینی.
◽️اشتغال فراوان ایجاد شد و درآمد مالیاتی هنگفتی برای دولت.
◽️خودروها روی تصمیماتی همچون اینکه امریکاییها کجا و چگونه زندگی، کار و تفریح کنند هم تأثیر گذاشت
◽️با هجوم مردم برای خرید خودرو، رقبای جدید هم آمدند که این صنعت را فعال تر کرد.
◽️ساختن جادههای بیشتر گردش مالی عظیمی ایجاد کرد.
◽️ حومههای شهری بیشتر شد، مدارس و مناطق مسکونی شروع به توسعه یافتن به حومه شهرها کردند.
◽️حتی پژوهشها نشان داد که جرم و جنایت نیز کمتر شد(رفرنس: معمای شکوفایی ترجمه خیرخواهان).
همه این اتفاقات دومینووار، تداوم نوآوری بود که فورد شروع کرد.اثر دومینویی یعنی دنبالهای از رخدادهای زنجيره ای که رخداد بعدی می تواند نیرومندتر از رخداد پیشین باشد
☑️⭕️تجویز راهبردی:
یکی از معدود منافذ باز برای توسعه پیش روی ایران، نیلوفران آبی دومینوساز است (نیلوفر آبی در کتاب استراتژی توسعه تشریح شده). نیلوفر آبی گلی است خود رو که در مرداب رشد می کند. سپس نه تنها خودش رشد می کند که زیست بومی که در آن هست را هم تمیز و دگرگون می کند. حتی اگر بمیرد دوباره بعد از مدت ها سربرمی آورد. نیلوفرآبی، دومینوی توسعه را استارت می زند. اثرات دومینویی نیلوفرآن آبی را دست کم نگیریم. دقت کنید که نمی گویم این تنها راه توسعه است و حتما هر نیلوفر آبی به نتیجه می رسد. حتی اگر از هر ۱۰۰۰ نیلوفرابی یکی به نتیجه برسد باز ارزشمند است.
@Dr_Lashkarbolouki
مجتبی لشکربلوکی
در سال۱۹۹۲ فقط ۲۷۷ هزار اجاق مایکروویو در چین فروخته شد. میانگین قیمت یک اجاق مایکروویو حدود ۳ هزار یوان بود که از توان مالی یک شهروند معمولی چینی بسیار فراتر بود. بیشتر چینی ها اجاق مایکروویو را کالایي لوکس می دیدند. تولیدکنندگان، چینی ها را غیرمشتریانی می دیدند که حتی به خریدن اجاق مایکروویو فکر هم نمی کنند. اما بنیانگذار گالانز چیز دیگری دید: او مردمی را می دید که در مجموعه آپارتمانهای کوچک بدون اجاق گاز یا با اجاق گازهای جاگیر و سنگین زندگی می کردند. بسیاری از آنها از اجاق رومیزی استفاده میکردند که بیشتر اوقات آپارتمانهای تنگ و کوچک آنها را حسابی گرم می کرد. شرکت گالانز تصمیم گرفت روی بازار چین متمرکز شود دقیقاً به همان دلایلی که بسیاری از برندها تصمیم گرفتند این بازار را نادیده بگیرند. او روی تولید اجاق ارزان قیمت کار کرد، به جای آنکه محصول بیافریند، بازار آفرینی کرد.
او بعدها توانست به درآمدی بالای ۴ میلیارد دلار در سال برسد. جزو ۵۰۰ شرکت برتر خصوصی چین شود. او در سال ۱۹۹۳ ، فقط ۲۰ کارمند داشت اما بعدها از مرز ۴۰ هزار کارمند هم گذشت. و سهم بازاری ۴۰ درصدی در بازار جهانی دارد و آنقدر رشد کرد که چندی پیش شرکت معروف ویرپول را نیز خرید.
آنچه خواندیم بخشی از کتاب پارادکس پیشرفت است نوشته استاد فقید و مشهور دانشگاه هاروارد کریستنسن (دانلود رایگان ترجمه کتاب). او معتقد است اگر می خواهیم جهان را تغییر دهیم و توسعه پیدا کنیم، باید برویم سراغ نوآوری بازارآفرین. بیشتر توضیح می دهم. اندیشه بنیادین او سه آموزه کلیدی دارد:
۱) ما سه گونه نوآوری داریم: نوآوری تداوم بخش (بهبود محصولات و خدمات)، نوآوری کارایی بخش (بهبود فرآیندها) و نوآوری بازارآفرین (خلق بازار جدید از طریق تبدیل غیرمشتریان به مشتریان). توسعه در گرو نوآوری بازارآفرین است.
۲) نوآوری بازارآفرین، بازارهای جدید را می آفریند. اما نه هر بازار جدیدی، بلکه بازارهای جدید در خدمت آن مردمی که برای مصرف آنها هیچ محصولی وجود ندارد یا محصولات موجود برایشان قابل خرید/استفاده نیست.
۳) نوآوری بازارآفرین اثرات دومینویی فوق العاده ای دارد. نه تنها برای شرکت ها ثروت آفرین است که برای کشورها توسعه آفرین است. بازارآفرینی هم برای مشتریان سودمند است (رفاه مصرفی)، هم برای کارمندان (شغل و استقلال مالی)، هم برای کارآفرینان و سرمایه گذاران (ثروت) و هم برای جامعه (اثرات دومینویی). شهروندان که استقلال اقتصادی کسب کنند، آزادیهای سیاسی و افزایش شعور اجتماعی هم به دنبال آن می آید.
این اثرات دومینویی را در مثال فورد ببینم: زمانی در آمریکا کمتر از ۱۷ هزار خودرو وجود داشت که همگی خودروهای سفارشی ساز بودند و نماد تشخص اجتماعی. نه راه آسفالت و نه جایگاه سوخت جدی. کسی هم پولش به خرید خودرو نمی رسيد. اما هنری فورد همه اینها را تغییر داد. او مدل تی را ارایه کرد مبتنی بر تولید انبوه و کارآمد. ده اثر دومینویی:
◽️صنایع گردشگری، هتلداری، غذای آماده، تعمیر خودرو، بیمه خودرو، جایگاه سوخت رونق گرفت.
◽️ تقاضای محصولات صنایعی مانند فولاد، روغن، رنگ، شیشه و لاستیک افزایش پیدا کرد
◽️برنامه های جدید ساخت و تعمیر خودرو در مدارس فنی شروع شد.
◽️قانون گذاری جدید انجام شد برای رانندگی و امینی.
◽️اشتغال فراوان ایجاد شد و درآمد مالیاتی هنگفتی برای دولت.
◽️خودروها روی تصمیماتی همچون اینکه امریکاییها کجا و چگونه زندگی، کار و تفریح کنند هم تأثیر گذاشت
◽️با هجوم مردم برای خرید خودرو، رقبای جدید هم آمدند که این صنعت را فعال تر کرد.
◽️ساختن جادههای بیشتر گردش مالی عظیمی ایجاد کرد.
◽️ حومههای شهری بیشتر شد، مدارس و مناطق مسکونی شروع به توسعه یافتن به حومه شهرها کردند.
◽️حتی پژوهشها نشان داد که جرم و جنایت نیز کمتر شد(رفرنس: معمای شکوفایی ترجمه خیرخواهان).
همه این اتفاقات دومینووار، تداوم نوآوری بود که فورد شروع کرد.اثر دومینویی یعنی دنبالهای از رخدادهای زنجيره ای که رخداد بعدی می تواند نیرومندتر از رخداد پیشین باشد
☑️⭕️تجویز راهبردی:
یکی از معدود منافذ باز برای توسعه پیش روی ایران، نیلوفران آبی دومینوساز است (نیلوفر آبی در کتاب استراتژی توسعه تشریح شده). نیلوفر آبی گلی است خود رو که در مرداب رشد می کند. سپس نه تنها خودش رشد می کند که زیست بومی که در آن هست را هم تمیز و دگرگون می کند. حتی اگر بمیرد دوباره بعد از مدت ها سربرمی آورد. نیلوفرآبی، دومینوی توسعه را استارت می زند. اثرات دومینویی نیلوفرآن آبی را دست کم نگیریم. دقت کنید که نمی گویم این تنها راه توسعه است و حتما هر نیلوفر آبی به نتیجه می رسد. حتی اگر از هر ۱۰۰۰ نیلوفرابی یکی به نتیجه برسد باز ارزشمند است.
@Dr_Lashkarbolouki
🔳⭕️ای کاش شعور خریدنی بود!
مجتبی لشکربلوکی
قبل از هر چیزی، بگذارید سه مثال ساده را با هم مرور کنیم.
فرض کنید که میخواهید فوتبال گل کوچیک بازی کنید، هزاران قاعده نانوشته وجود دارد که باعث میشود دو تیم در برابر هم قرار بگیرند و به راحتی بازی کنند و لذت ببرند. مثلا یک قاعده نانوشته ساده: اندازه دروازههای دو تیم باید برابر باشد. خیلی بدیهی به نظر میرسد؟ نه؟! اما فرض کنید که این قاعده وجود نداشت اول هر بازی باید صدها دقیقه صرف توافق بر سر چنین قواعد بدیهی مشابه میشد.
میخواهید خانه اجاره کنید؛ قواعدی وجود دارد در مورد رهن و اجاره، در مورد اینکه هزینههای تعمیرات خرد و اساسی به عهده چه کسی است. همین قواعد نوشته و نانوشته باعث میشود که این تعامل جمعی آسانتر انجام شود.
میخواهید ازدواج کنید، هر قومی و قبلیهای، ترکیبی از شیربها، مهریه، جهیزیه و تقسیم هزینه های عقد و عروسی را تحت عنوان عرف مشخص و معمولا کمی بالاتر یا پایینتر، حول و حوش عرف توافق میکنند.
به این مثالها میتوانید تاسیس شرکت با چند موسس، رانندگی در اتوبان، سرمایهگذاری در بورس، انتخابات و ... را اضافه کنید. در همه اینها قواعدی وجود دارند که تعامل ما را شکل میدهند. این قواعد عملا برخی رفتارها را ممنوع یا نامقبول میکنند و برخی رفتارها را مقبول و مجاز.
نکته همین جاست: در هر زمینهای، اگر قواعد دارای سه ویژگی زیر باشد وضعیت ما بهبود می یابد: قواعد منصفانه، معقول و محترم باشد.
یک مثال دم دستی: مثلا شما در نانوایی، دو صف دارید: صف تکی و صف چندتایی. این هم منصفانه است (هیچ کس احساس بیعدالتی نمیکند)، هم معقول است (کسی که فقط یک نان میخواهد لازم نیست که به اندازه کسی که ۵ نان میخواهد منتظر بایستد) و هم محترم است (عموما آن را رعایت میکنند).
اگر کمی فکر کنید میبینید که در همین جامعه ما قواعدی وجود دارند که یا شرط منصفانه بودن را ندارند یا شرط معقولیت و یا شرط محترم بودن را. به عنوان مثال رانندگی بین خطوط هم منصفانه است هم معقول ولی محترم نیست و کسی آن را رعایت نمیکند. هر چقدر درجه منصفانگی، معقولیت و محترم بودن قواعد یک جامعه بیشتر باشد آن جامعه راحتتر تعامل میکند و سرمایه انسانی، فیزیکی، دانشی و مالی بیشتری انباشت میکند و به دنبال آن سریعتر مسیر توسعه را طی میکند.
اقتصاددانان به این "قواعد منصفانه، معقول و محترم" میگویند: نهاد. حالا سوال پیش میآید که این نهادها از کجا به دست میآیند؟ جواب آن میشود «شعور جمعیِ درونی شده».
☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی:
شعور متفاوت از اطلاعات، علم، تکنولوژی، قانون و سامانه است. علم را میتوان کسب کرد، فناوری را میتوان خرید، قانون را میتوان کپی کرد و سامانه را میتوان ایجاد کرد. اما ای کاش شعور خریدنی بود. کما اینکه ما در طول دویست سال گذشته سازمانها و سازوکارهای جهان پیشرفته را تقلید کردیم (پارلمان، دانشگاه، انتخابات و ...)، قانونهای مادر را کپی کردیم، فناوریهای روز دنیا را خریدیم، سامانه.های متعدد ایجاد کردیم؛ اما مسئله این است که شعور جمعی درونی شده یک شبه به دست نمیآید. به تعبیر استاد برجسته دانشگاه هاروارد-پروفسور کلیتن کریستنسن- شعور جمعی درونی شده نتیجه یادگیری اشتراکی مردمی هست که با همدیگر کار میکنند تا مسائل را حل کنند و حدس بزنند چه چیزهایی نتیجه میدهد و چه چیزهایی نه! هر دفعه که آنها با یک مسئله کلنجار میروند فقط خود مسئله را حل نمیکنند، بلکه در جریان حل آن مسئله، هر آنچه که اهمیت دارد را نیز یاد میگیرند.
شعور مفهومی صفر و یکی نیست که ملتی داشته باشد و ملتی نداشته باشد. برداشت من این است که در طول این سالها، شعور جمعی ما عمیقا ارتقا پیدا کرده (بعدها شواهدش را خواهم نوشت)؛ اما هنوز راهی طولانی در پیش داریم. چه میتوان کرد؟
۱) شعور با دانستن متفاوت است؛ دانستن با خواندن و حفظ کردن حل میشود اما شعور نیازمند وجدان کردن (درونی کردن) است. نیازمند تکرار و تکرار و تکرار است. به عبارتی مطلب باید خیس بخورد و هضم شود!
۲) توسعه تجربه های جمعی و تشکیلاتی: شرکتها، خیریهها، انجمنها، حزبها، بنیادها و موسسات همه و همه باعث میشوند که ما با هم کار کنیم، با هم مسئله حل کنیم و با هم یاد بگیریم. هر نهاد جمعی، یک کارگاه عملی توسعه است.
۳) درک عمیق تجربیات جهانی و تفاوتها؛ اینکه نباید قوانین و قواعد دیگر جوامع را کپی کرد حرف درستی است اما اینکه در خلا خودمان همه چیز را تست کنیم هم اشتباه دیگری است. راه حل در میانه است. نگاهی عمیق به تجربیات جهانی و یافتن راه حلِ خودمانی (متناسب با شرایط خودمان).
@Dr_Lashkarbolouki
دسترسی به تمام محتواها و گزارش ها
Yek.link/Lashkarbolouki
مجتبی لشکربلوکی
قبل از هر چیزی، بگذارید سه مثال ساده را با هم مرور کنیم.
فرض کنید که میخواهید فوتبال گل کوچیک بازی کنید، هزاران قاعده نانوشته وجود دارد که باعث میشود دو تیم در برابر هم قرار بگیرند و به راحتی بازی کنند و لذت ببرند. مثلا یک قاعده نانوشته ساده: اندازه دروازههای دو تیم باید برابر باشد. خیلی بدیهی به نظر میرسد؟ نه؟! اما فرض کنید که این قاعده وجود نداشت اول هر بازی باید صدها دقیقه صرف توافق بر سر چنین قواعد بدیهی مشابه میشد.
میخواهید خانه اجاره کنید؛ قواعدی وجود دارد در مورد رهن و اجاره، در مورد اینکه هزینههای تعمیرات خرد و اساسی به عهده چه کسی است. همین قواعد نوشته و نانوشته باعث میشود که این تعامل جمعی آسانتر انجام شود.
میخواهید ازدواج کنید، هر قومی و قبلیهای، ترکیبی از شیربها، مهریه، جهیزیه و تقسیم هزینه های عقد و عروسی را تحت عنوان عرف مشخص و معمولا کمی بالاتر یا پایینتر، حول و حوش عرف توافق میکنند.
به این مثالها میتوانید تاسیس شرکت با چند موسس، رانندگی در اتوبان، سرمایهگذاری در بورس، انتخابات و ... را اضافه کنید. در همه اینها قواعدی وجود دارند که تعامل ما را شکل میدهند. این قواعد عملا برخی رفتارها را ممنوع یا نامقبول میکنند و برخی رفتارها را مقبول و مجاز.
نکته همین جاست: در هر زمینهای، اگر قواعد دارای سه ویژگی زیر باشد وضعیت ما بهبود می یابد: قواعد منصفانه، معقول و محترم باشد.
یک مثال دم دستی: مثلا شما در نانوایی، دو صف دارید: صف تکی و صف چندتایی. این هم منصفانه است (هیچ کس احساس بیعدالتی نمیکند)، هم معقول است (کسی که فقط یک نان میخواهد لازم نیست که به اندازه کسی که ۵ نان میخواهد منتظر بایستد) و هم محترم است (عموما آن را رعایت میکنند).
اگر کمی فکر کنید میبینید که در همین جامعه ما قواعدی وجود دارند که یا شرط منصفانه بودن را ندارند یا شرط معقولیت و یا شرط محترم بودن را. به عنوان مثال رانندگی بین خطوط هم منصفانه است هم معقول ولی محترم نیست و کسی آن را رعایت نمیکند. هر چقدر درجه منصفانگی، معقولیت و محترم بودن قواعد یک جامعه بیشتر باشد آن جامعه راحتتر تعامل میکند و سرمایه انسانی، فیزیکی، دانشی و مالی بیشتری انباشت میکند و به دنبال آن سریعتر مسیر توسعه را طی میکند.
اقتصاددانان به این "قواعد منصفانه، معقول و محترم" میگویند: نهاد. حالا سوال پیش میآید که این نهادها از کجا به دست میآیند؟ جواب آن میشود «شعور جمعیِ درونی شده».
☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی:
شعور متفاوت از اطلاعات، علم، تکنولوژی، قانون و سامانه است. علم را میتوان کسب کرد، فناوری را میتوان خرید، قانون را میتوان کپی کرد و سامانه را میتوان ایجاد کرد. اما ای کاش شعور خریدنی بود. کما اینکه ما در طول دویست سال گذشته سازمانها و سازوکارهای جهان پیشرفته را تقلید کردیم (پارلمان، دانشگاه، انتخابات و ...)، قانونهای مادر را کپی کردیم، فناوریهای روز دنیا را خریدیم، سامانه.های متعدد ایجاد کردیم؛ اما مسئله این است که شعور جمعی درونی شده یک شبه به دست نمیآید. به تعبیر استاد برجسته دانشگاه هاروارد-پروفسور کلیتن کریستنسن- شعور جمعی درونی شده نتیجه یادگیری اشتراکی مردمی هست که با همدیگر کار میکنند تا مسائل را حل کنند و حدس بزنند چه چیزهایی نتیجه میدهد و چه چیزهایی نه! هر دفعه که آنها با یک مسئله کلنجار میروند فقط خود مسئله را حل نمیکنند، بلکه در جریان حل آن مسئله، هر آنچه که اهمیت دارد را نیز یاد میگیرند.
شعور مفهومی صفر و یکی نیست که ملتی داشته باشد و ملتی نداشته باشد. برداشت من این است که در طول این سالها، شعور جمعی ما عمیقا ارتقا پیدا کرده (بعدها شواهدش را خواهم نوشت)؛ اما هنوز راهی طولانی در پیش داریم. چه میتوان کرد؟
۱) شعور با دانستن متفاوت است؛ دانستن با خواندن و حفظ کردن حل میشود اما شعور نیازمند وجدان کردن (درونی کردن) است. نیازمند تکرار و تکرار و تکرار است. به عبارتی مطلب باید خیس بخورد و هضم شود!
۲) توسعه تجربه های جمعی و تشکیلاتی: شرکتها، خیریهها، انجمنها، حزبها، بنیادها و موسسات همه و همه باعث میشوند که ما با هم کار کنیم، با هم مسئله حل کنیم و با هم یاد بگیریم. هر نهاد جمعی، یک کارگاه عملی توسعه است.
۳) درک عمیق تجربیات جهانی و تفاوتها؛ اینکه نباید قوانین و قواعد دیگر جوامع را کپی کرد حرف درستی است اما اینکه در خلا خودمان همه چیز را تست کنیم هم اشتباه دیگری است. راه حل در میانه است. نگاهی عمیق به تجربیات جهانی و یافتن راه حلِ خودمانی (متناسب با شرایط خودمان).
@Dr_Lashkarbolouki
دسترسی به تمام محتواها و گزارش ها
Yek.link/Lashkarbolouki
Diamond Family Office.pdf
340.9 KB
🔲⭕️برای اولین بار در ایران ارایه خدمات مدیریت اموال خانوادگی (Family Office)
در کشورهای پیشرفته دنیا، نهادی وجود دارد به نام Family Office که خدمات جامع مالی و حقوقی و اداری به خانواده ها و اشخاص ارایه می کند. ما نیز مشابه تمام دفاتر خانوادگی (Family Office) در کشورهای دیگر، خدمات اختصاصی مدیریت اموال خانوادگی ارایه می کنیم.
ما در دایموند خدماتی از قبیل مدیریت دارایی، بازنشستگی، ارث، نگهداری و اجاره اموال و املاک، جمع آوری منابع درآمدی، انتقال پول و جانشین پروری ... را به مشتریان چه ساکن داخل کشور چه مقیم خارج کشور باشند ارائه می کنیم.
کاتالوگ کوچک بالا را مطالعه کنید سپس می توانید در سایت زیر اطلاعات بیشتر را پیدا کنید
Diamondcmg.com/family-office/
و سپس اگر خواستید با «مدیریت سرمایه دایموند» تماس بگیرید
021-26376730
021-26376740
اگر دوست داشتید در واتس آپ نیز پاسخگوی تماس و پیام شما هستیم:
09109100153
☑️⭕️امیدوارم ایجاد این زیرنهاد جدید منجر به ایجاد تغییرات نهادی بزرگ تر شود. واقعا جای Family Office در ایران خالی بود
مجتبی لشکربلوکی
در کشورهای پیشرفته دنیا، نهادی وجود دارد به نام Family Office که خدمات جامع مالی و حقوقی و اداری به خانواده ها و اشخاص ارایه می کند. ما نیز مشابه تمام دفاتر خانوادگی (Family Office) در کشورهای دیگر، خدمات اختصاصی مدیریت اموال خانوادگی ارایه می کنیم.
ما در دایموند خدماتی از قبیل مدیریت دارایی، بازنشستگی، ارث، نگهداری و اجاره اموال و املاک، جمع آوری منابع درآمدی، انتقال پول و جانشین پروری ... را به مشتریان چه ساکن داخل کشور چه مقیم خارج کشور باشند ارائه می کنیم.
کاتالوگ کوچک بالا را مطالعه کنید سپس می توانید در سایت زیر اطلاعات بیشتر را پیدا کنید
Diamondcmg.com/family-office/
و سپس اگر خواستید با «مدیریت سرمایه دایموند» تماس بگیرید
021-26376730
021-26376740
اگر دوست داشتید در واتس آپ نیز پاسخگوی تماس و پیام شما هستیم:
09109100153
☑️⭕️امیدوارم ایجاد این زیرنهاد جدید منجر به ایجاد تغییرات نهادی بزرگ تر شود. واقعا جای Family Office در ایران خالی بود
مجتبی لشکربلوکی
🔲⭕️مدام نگوییم: «ایرانیها فلان هستند!»
مجتبی لشکربلوکی
تا همین چند وقت پیش؛
▫️ملت با چوب و سنگ، سگ و گربهها را میزدند؛ ولی الان انجمن برای نگهداریشان ايجاد شده.
▫️اگر کسی که پشت فرمان کمربند میبست را مسخره میکردیم؛ ولی الان تا ماشین را روشن میکنیم ناخودآگاه اول کمربندمان را میبندیم.
▫️اگر خانمی متارکه میکرد با نگاه سنگینمان اذیتش میکردیم؛ ولی الان به تصمیمش احترام میگذاریم!
▫️اگر کسی نظر مخالفی داشت، غوغا به پا میکردیم؛ ولی الان میگوییم خب نظرش این است؛ هرکسی نظرش برای خودش محترم است! [حتی اگر ناراحت شویم دستکم خوددارتر شدهایم.]
▫️تا چند وقت پیش و در روزهای تعطیل، پارکها و جنگلها تبدیل میشدند به سفرهای از زبالهها؛ اما الان برخی از مردم [نه همه] علاوه بر زبالههای خود زبالههای دیگران را نیز جمع میکنند.
آهسته آهسته داریم تغییر میکنیم! شاید هنوز خیلی راه مانده تا به جامعه ایدهآل برسیم؛ اما همین که آغاز کردیم خیلی خوب است.
مرتب نگوییم ایرانیها فلان هستند! ایران یعنی من، یعنی تو.
تو مطالعه کن، رفتارهای اجتماعی نامناسبت را اصلاح کن و به من هم یاد بده که همین کار را بکنم، اما با مهربانی؛ نه با نگاهِ از بالا به پایین و با لحنی که: «تو بیفرهنگی و من بافرهنگ» (نویسنده: نامعلوم)
☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی
نتوانستم نویسنده اصلی را بیابم، اما میخواهم چند نکتهای به آن بیافزایم.
با نگاه به سالهای دور، متوجه میشوم فرهنگ ما مبتنی بر پدرسالاری، بزرگسالاری و معلمسالاری بود. همه اینها با تمام تفاوتهایشان، در یک چیز مشترک بودند. اینکه یک نفر فکر میکند، یک نفر حکم میراند و بقیه «فقط» اطاعت میکنند. تعریف آدم خوب در گذشته آدم مطیع بود؛ آدمی که در نهایت کارمند میشد.
اصلا قرار نبود ما فکر کنیم! پدر به جای ما تصمیم میگرفت که چه رشتهای بخوانیم، با چه کسی ازدواج کنیم، شیخ و بزرگ قبیله تصمیم میگرفت که چه کسی باید چه کاری کند و حتی چه عقیدهای داشته باشد. معلم بود که ...
ما در طول این سالها بسیاری از عقاید و رفتارهای اشتباه را به مرور کنار گذاشتهایم. فهمیدهایم که قرار نیست همه دکتر و مهندس شوند. بیزنس من یا کارآفرین شدن هم مسیر دیگری است.
در طول این سالها، معلمان محدودتر شدهاند. پدرها منطقیتر و محتوای درسها تعاملیتر شدهاند. نسل جدید جسورتر، خلاقتر، نقادتر و عاقلتر از ماست و به راحتی هر چیزی را نمی پذیرد. این اصلا چیز کمی نیست! این آغاز ماجراست.
این را مدیون چه کسانی هستیم؟
مدیون اولینها!
▫️مدیون اولین کسی که به کارتن خواب هم به دید یک انسان نگاه کرد و او را عوضیِ مفنگیِ معتاد خطاب نکرد.
▫️مدیون اولین کسی که به جای لگد زدن به گربه برایش غذا گذاشت [البته با رعایت ملاحظات زیست محیطی و بهداشتی]
▫️مدیون اولین نفری که نه تنها زباله خودش که زباله دیگران را جمع کرد.
▫️مدیون اولین مدیر مدرسهای که با معلم زورگوی مدرسه درگیر شد و او را اخراج کرد.
▫️مدیون اولین معلمی که به ما آموخت حرف دیگران را خوب بشنویم، حتی اگر آن را قبول نمیکنیم.
▫️مدیون اولین پدر و مادری که پشت بچهشان ایستادند و گفتند که اگر میخواهی پزشکی انتخاب نکنی، نکن و برو به عشقت عکاسی برس.
▫️مدیون اولین خانوادهای که گفت نظر دخترمان شرط است و به جای او تصمیم نمیگیریم.
این آدمها برای اولین بار کاری کردند متفاوت. پس از آن، کمکم فهمیدیم که اوه! میشود جور دیگری هم فکر کرد، تصمیم گرفت و زندگی کرد. اینها قهرمانهای ناشناخته این سرزمین اند.
ما چه میتوانیم انجام دهیم؟
هر کسی میتواند یک معلم/مبارز/خطشکن باشد. چگونه؟ آنچه خوب است، آنچه منطقی است را به دیگران بیاموزد و خسته نشود. فرهنگ در طول سالها شکل گرفته است و با یک بار گفتن و نشان دادن تغییر نمیکند. مطمئنا فرهنگ پدرسالاری و قبیلهسالاری با سریال «پدرسالار» و فیلم «عروس آتش» تغییر نکرد اما آن کارگردانان در این مبارزه نقش داشتهاند.
اگر اولین نبودیم؛ اولین ها (پیشروها) را حمایت کنیم. ظرفیت رشد یک جامعه مرتبط است با دادن امکان متفاوت بودن.
عجالتا در تنگنای کنونی، ما چهار مسیر در توسعه داریم (لینک) که پیش روی ما باز است. (اول: نیلوفرآبی یعنی خلق توسعههای کوچک، محلی و محدود، دوم: نتوکراسی یعنی حل مسائل ملی از طریق شبکهسازی، سوم: مشق شب یعنی تدوین و تفاهم پیشنویش طرحها، برنامهها و قانونها برای روزی که پنجرهای باز شود و چهارم: تربیت نسل یعنی تربیت نسلی توسعه آفرین، آگاه، توانمند و آینده ساز).
استراتژی چهارم را دست کم نگیریم. برتراند راسل زمانی گفته بود: «از خودتان انسانیت به یادگار بگذارید و نه انسان، تولیدمثل را هر جانوری بلد است!» میخواهم توصیه کنم به تفاوت تولید مثل و تولید نسل (استراتژی چهارم توسعه) بیشتر بیاندیشیم.
@Dr_Lashkarbolouki
مجتبی لشکربلوکی
تا همین چند وقت پیش؛
▫️ملت با چوب و سنگ، سگ و گربهها را میزدند؛ ولی الان انجمن برای نگهداریشان ايجاد شده.
▫️اگر کسی که پشت فرمان کمربند میبست را مسخره میکردیم؛ ولی الان تا ماشین را روشن میکنیم ناخودآگاه اول کمربندمان را میبندیم.
▫️اگر خانمی متارکه میکرد با نگاه سنگینمان اذیتش میکردیم؛ ولی الان به تصمیمش احترام میگذاریم!
▫️اگر کسی نظر مخالفی داشت، غوغا به پا میکردیم؛ ولی الان میگوییم خب نظرش این است؛ هرکسی نظرش برای خودش محترم است! [حتی اگر ناراحت شویم دستکم خوددارتر شدهایم.]
▫️تا چند وقت پیش و در روزهای تعطیل، پارکها و جنگلها تبدیل میشدند به سفرهای از زبالهها؛ اما الان برخی از مردم [نه همه] علاوه بر زبالههای خود زبالههای دیگران را نیز جمع میکنند.
آهسته آهسته داریم تغییر میکنیم! شاید هنوز خیلی راه مانده تا به جامعه ایدهآل برسیم؛ اما همین که آغاز کردیم خیلی خوب است.
مرتب نگوییم ایرانیها فلان هستند! ایران یعنی من، یعنی تو.
تو مطالعه کن، رفتارهای اجتماعی نامناسبت را اصلاح کن و به من هم یاد بده که همین کار را بکنم، اما با مهربانی؛ نه با نگاهِ از بالا به پایین و با لحنی که: «تو بیفرهنگی و من بافرهنگ» (نویسنده: نامعلوم)
☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی
نتوانستم نویسنده اصلی را بیابم، اما میخواهم چند نکتهای به آن بیافزایم.
با نگاه به سالهای دور، متوجه میشوم فرهنگ ما مبتنی بر پدرسالاری، بزرگسالاری و معلمسالاری بود. همه اینها با تمام تفاوتهایشان، در یک چیز مشترک بودند. اینکه یک نفر فکر میکند، یک نفر حکم میراند و بقیه «فقط» اطاعت میکنند. تعریف آدم خوب در گذشته آدم مطیع بود؛ آدمی که در نهایت کارمند میشد.
اصلا قرار نبود ما فکر کنیم! پدر به جای ما تصمیم میگرفت که چه رشتهای بخوانیم، با چه کسی ازدواج کنیم، شیخ و بزرگ قبیله تصمیم میگرفت که چه کسی باید چه کاری کند و حتی چه عقیدهای داشته باشد. معلم بود که ...
ما در طول این سالها بسیاری از عقاید و رفتارهای اشتباه را به مرور کنار گذاشتهایم. فهمیدهایم که قرار نیست همه دکتر و مهندس شوند. بیزنس من یا کارآفرین شدن هم مسیر دیگری است.
در طول این سالها، معلمان محدودتر شدهاند. پدرها منطقیتر و محتوای درسها تعاملیتر شدهاند. نسل جدید جسورتر، خلاقتر، نقادتر و عاقلتر از ماست و به راحتی هر چیزی را نمی پذیرد. این اصلا چیز کمی نیست! این آغاز ماجراست.
این را مدیون چه کسانی هستیم؟
مدیون اولینها!
▫️مدیون اولین کسی که به کارتن خواب هم به دید یک انسان نگاه کرد و او را عوضیِ مفنگیِ معتاد خطاب نکرد.
▫️مدیون اولین کسی که به جای لگد زدن به گربه برایش غذا گذاشت [البته با رعایت ملاحظات زیست محیطی و بهداشتی]
▫️مدیون اولین نفری که نه تنها زباله خودش که زباله دیگران را جمع کرد.
▫️مدیون اولین مدیر مدرسهای که با معلم زورگوی مدرسه درگیر شد و او را اخراج کرد.
▫️مدیون اولین معلمی که به ما آموخت حرف دیگران را خوب بشنویم، حتی اگر آن را قبول نمیکنیم.
▫️مدیون اولین پدر و مادری که پشت بچهشان ایستادند و گفتند که اگر میخواهی پزشکی انتخاب نکنی، نکن و برو به عشقت عکاسی برس.
▫️مدیون اولین خانوادهای که گفت نظر دخترمان شرط است و به جای او تصمیم نمیگیریم.
این آدمها برای اولین بار کاری کردند متفاوت. پس از آن، کمکم فهمیدیم که اوه! میشود جور دیگری هم فکر کرد، تصمیم گرفت و زندگی کرد. اینها قهرمانهای ناشناخته این سرزمین اند.
ما چه میتوانیم انجام دهیم؟
هر کسی میتواند یک معلم/مبارز/خطشکن باشد. چگونه؟ آنچه خوب است، آنچه منطقی است را به دیگران بیاموزد و خسته نشود. فرهنگ در طول سالها شکل گرفته است و با یک بار گفتن و نشان دادن تغییر نمیکند. مطمئنا فرهنگ پدرسالاری و قبیلهسالاری با سریال «پدرسالار» و فیلم «عروس آتش» تغییر نکرد اما آن کارگردانان در این مبارزه نقش داشتهاند.
اگر اولین نبودیم؛ اولین ها (پیشروها) را حمایت کنیم. ظرفیت رشد یک جامعه مرتبط است با دادن امکان متفاوت بودن.
عجالتا در تنگنای کنونی، ما چهار مسیر در توسعه داریم (لینک) که پیش روی ما باز است. (اول: نیلوفرآبی یعنی خلق توسعههای کوچک، محلی و محدود، دوم: نتوکراسی یعنی حل مسائل ملی از طریق شبکهسازی، سوم: مشق شب یعنی تدوین و تفاهم پیشنویش طرحها، برنامهها و قانونها برای روزی که پنجرهای باز شود و چهارم: تربیت نسل یعنی تربیت نسلی توسعه آفرین، آگاه، توانمند و آینده ساز).
استراتژی چهارم را دست کم نگیریم. برتراند راسل زمانی گفته بود: «از خودتان انسانیت به یادگار بگذارید و نه انسان، تولیدمثل را هر جانوری بلد است!» میخواهم توصیه کنم به تفاوت تولید مثل و تولید نسل (استراتژی چهارم توسعه) بیشتر بیاندیشیم.
@Dr_Lashkarbolouki
🔲⭕️من اگر معلم انشا بودم ....
مجتبی لشکربلوکی
نمی دانم این روزها در مدارس ما وضعیت درس و امتحان انشا چگونه است؟ اما زمان ما که افتضاح بود. سال های سال انشا نوشتیم دریغ از اینکه بدانیم هدف چیست؟ دریغ از اینکه طریقه درست فکر کردن، نوشتن، بیان مساله، مقدمه چینی، نتیجه گیری را به ما بیاموزند. دریغ از یک بازخورد درست! دریغ از اینکه به صورت یک جدول بگویند که بر اساس این ده مولفه امتیاز تو چنین بوده است.
من اگر بخواهم سطح سواد واقعی یک نظام آموزشی را فقط و فقط بر اساس یک آزمون بسنجم بر اساس آزمون انشا می سنجم.
چرا؟
چون دقیقا در انشا است که می توان فهمید که آیا دانش آموزی که سال هاست به او فرمول های ریاضی خورانده ایم و چپانده ایم آیا سواد محاسباتی پیدا کرده و اهل حساب شده یا اینکه فقط فرمول و تابع حفظ کرده؟ آیا می تواند حساب و کتاب کند و گزینه ای را بر گزینه ای دیگر ترجیح بدهد؟ آیا در متن انشایش از تحلیل آماری، در نظر گرفتن احتمالات، تصاعد حسابی و هندسی و ارزش زمانی پول نشانه ای وجود دارد یا نه؟
از متن انشا می توان مطمئن شد که دانش آموز ما در اثر گذراندن دروس علوم (فیزیک و شیمی و زیست) توانسته نگاهی علمی- تجربی مبتنی بر واقعیت ها به جهان هستی داشته باشد یا نه؟ آیا آزمایش گری، ابطال پذیری و جستجوی حقیقت در متن او موج می زند یا اینکه مبتنی بر باورهای رایج، خرافات و اندیشه های آزمون نشده است؟
من از انشا می توانم بفهمم که آیا دانش آموز در ادبیات فقط دستور زبان یاد گرفته یا اینکه می تواند منظورش را به شیوایی بیان کند؟ آیا این همه شعر و غزل و دوبیتی که حفظ کرده، قدرت بیان و تبیین او را افزوده است؟
من از انشا می توانم بفهمم که .... دیگر ادامه نمی دهم فکر می کنم ایده اصلی پشت حرف من را گرفته اید. تمام دروس دیگر در انشا باید خودش را نشان دهد وگرنه اطلاعات و داده وارد مغزها کرده ایم اما دانش و فرهیختگی تحویل نگرفته ایم. به همین خاطر است که آزمون GRE که مبنای پذیرش دانشگاه های آمریکاست، یکی از مهم ترین بخش هایش نگارش تحلیلی است.
(یادآوری: ظاهرا انشا بدون همزه درست تر از انشاء است. البته هر دو مقبول است).
☑️⭕️تجویز راهبردی
اگر معلم انشا بودم:
1- بیش از آنکه روی محتوای اندیشه تمرکز کنم. روی بیان اندیشه (شیوه انتقال اندیشه، سازماندهی، مقدمه چینی، ساختار منطقی نوشتن) و مهم تر از آن روی تبیین اندیشه (یعنی شیوه اندیشیدن، چگونگی استدلال آوری، کفایت شواهد و مدارک پشت هر ایده) تاکید می کردم.
2- بیست درصد از زنگ انشا را به تدریس تفکر انتقادی (موشکافانه Critical Thinking) و آموزش مغالطه ها تخصیص می دادم. دانش آموزی که مدام مطلب بنویسد اما نداند که چگونه باید موشکافانه به امور نگاه کند از کجا باید بهتر شود و ارتقا پیدا کند؟
3- دانش آموزان را تشویق می کردم که انشا (اندیشه) هم کلاسی هایشان را خوب گوش کنند و جلسه بعدی انشای او را نقد کنند. موضوع انشا جلسه بعدی: نقد انشا آرمین است! در یک گام بالاتر مسابقاتی مانند National Speech and Debate Tournament توی مدرسه هم راه می انداختم تا تیمها له یا علیه یک ایده سخنرانی کنند.
4- دانش آموزان را تشویق می کردم که انشا دسته جمعی بنویسند و از آن به صورت جمعی دفاع کنند.
5- موضوعاتی را به عنوان موضوع انشا انتخاب می کردم که درد روزگار ماست:
مثلا:
◽️اگر یک استاندار فکر کند که همه شهروندان حرف و خواسته اشتباه دارند چه باید بکند؟ به عقیده خودش عمل کند و برای همه مردم تصمیم بگیرد یا اینکه به عقیده مردم احترام بگذارد؟
◽️چون همه دروغ می گویند، یا چون همه دزدی می کنند، پس من هم دروغ می گویم و می دزدم! این جمله را نقد کنید!
◽️شاعر گفته: «تو یکی نه ای هزاری تو چراغ خود برافروز» این جمله برای ایران امروز ما چه معنی ای دارد؟
◽️فکر می کنید چرا با داشتن رتبه اول مجموع ذخایر گاز و نفت در جهان، هنوز یک کشور پیشرفته نیستیم؟
◽️آیا فکر می کنید بدون این که جامعه عوض شود و ما همین مردم باشیم، می توان به یک کشور پیشرفته تبدیل شد؟
◽️فکر می کنید نسل ما چه اشتباهاتی کرده که نسل شما نباید انجام دهد؟
◽️نسل ما چه کارهایی نکرده است که نسل شما باید آن را انجام دهد؟
◽️فکر می کنید نسل ما چه خطایی کرد و کجا به خطا رفتیم که کار ما به این جا کشید؟
◽️فرض کنید تا صد سال دیگر، همین دولت با همین سطح از توانمندی باشد و کیفیت اداره کشور تغییر نکند، من و شما به عنوان شهروند چه می توانیم بکنیم که اوضاع بهتر شود؟
◽️با توجه به ظرفیت های کشور و تصویری که از آینده دارید باید در چه حوزه هایی، مهارت هایی، رشته هایی، صنایعی سرمایه گذاری کرد، چرا؟
انشا مهم ترین درس و مهم ترین زنگ است. انشا سرآغاز دوباره اندیشیدن است. زنگ انشا، زنگ توسعه است.
@Dr_Lashkarbolouki
دسترسی به تمام جستارها، محتواها و کتاب های رایگان
YeK.link/Lashkarbolouki
مجتبی لشکربلوکی
نمی دانم این روزها در مدارس ما وضعیت درس و امتحان انشا چگونه است؟ اما زمان ما که افتضاح بود. سال های سال انشا نوشتیم دریغ از اینکه بدانیم هدف چیست؟ دریغ از اینکه طریقه درست فکر کردن، نوشتن، بیان مساله، مقدمه چینی، نتیجه گیری را به ما بیاموزند. دریغ از یک بازخورد درست! دریغ از اینکه به صورت یک جدول بگویند که بر اساس این ده مولفه امتیاز تو چنین بوده است.
من اگر بخواهم سطح سواد واقعی یک نظام آموزشی را فقط و فقط بر اساس یک آزمون بسنجم بر اساس آزمون انشا می سنجم.
چرا؟
چون دقیقا در انشا است که می توان فهمید که آیا دانش آموزی که سال هاست به او فرمول های ریاضی خورانده ایم و چپانده ایم آیا سواد محاسباتی پیدا کرده و اهل حساب شده یا اینکه فقط فرمول و تابع حفظ کرده؟ آیا می تواند حساب و کتاب کند و گزینه ای را بر گزینه ای دیگر ترجیح بدهد؟ آیا در متن انشایش از تحلیل آماری، در نظر گرفتن احتمالات، تصاعد حسابی و هندسی و ارزش زمانی پول نشانه ای وجود دارد یا نه؟
از متن انشا می توان مطمئن شد که دانش آموز ما در اثر گذراندن دروس علوم (فیزیک و شیمی و زیست) توانسته نگاهی علمی- تجربی مبتنی بر واقعیت ها به جهان هستی داشته باشد یا نه؟ آیا آزمایش گری، ابطال پذیری و جستجوی حقیقت در متن او موج می زند یا اینکه مبتنی بر باورهای رایج، خرافات و اندیشه های آزمون نشده است؟
من از انشا می توانم بفهمم که آیا دانش آموز در ادبیات فقط دستور زبان یاد گرفته یا اینکه می تواند منظورش را به شیوایی بیان کند؟ آیا این همه شعر و غزل و دوبیتی که حفظ کرده، قدرت بیان و تبیین او را افزوده است؟
من از انشا می توانم بفهمم که .... دیگر ادامه نمی دهم فکر می کنم ایده اصلی پشت حرف من را گرفته اید. تمام دروس دیگر در انشا باید خودش را نشان دهد وگرنه اطلاعات و داده وارد مغزها کرده ایم اما دانش و فرهیختگی تحویل نگرفته ایم. به همین خاطر است که آزمون GRE که مبنای پذیرش دانشگاه های آمریکاست، یکی از مهم ترین بخش هایش نگارش تحلیلی است.
(یادآوری: ظاهرا انشا بدون همزه درست تر از انشاء است. البته هر دو مقبول است).
☑️⭕️تجویز راهبردی
اگر معلم انشا بودم:
1- بیش از آنکه روی محتوای اندیشه تمرکز کنم. روی بیان اندیشه (شیوه انتقال اندیشه، سازماندهی، مقدمه چینی، ساختار منطقی نوشتن) و مهم تر از آن روی تبیین اندیشه (یعنی شیوه اندیشیدن، چگونگی استدلال آوری، کفایت شواهد و مدارک پشت هر ایده) تاکید می کردم.
2- بیست درصد از زنگ انشا را به تدریس تفکر انتقادی (موشکافانه Critical Thinking) و آموزش مغالطه ها تخصیص می دادم. دانش آموزی که مدام مطلب بنویسد اما نداند که چگونه باید موشکافانه به امور نگاه کند از کجا باید بهتر شود و ارتقا پیدا کند؟
3- دانش آموزان را تشویق می کردم که انشا (اندیشه) هم کلاسی هایشان را خوب گوش کنند و جلسه بعدی انشای او را نقد کنند. موضوع انشا جلسه بعدی: نقد انشا آرمین است! در یک گام بالاتر مسابقاتی مانند National Speech and Debate Tournament توی مدرسه هم راه می انداختم تا تیمها له یا علیه یک ایده سخنرانی کنند.
4- دانش آموزان را تشویق می کردم که انشا دسته جمعی بنویسند و از آن به صورت جمعی دفاع کنند.
5- موضوعاتی را به عنوان موضوع انشا انتخاب می کردم که درد روزگار ماست:
مثلا:
◽️اگر یک استاندار فکر کند که همه شهروندان حرف و خواسته اشتباه دارند چه باید بکند؟ به عقیده خودش عمل کند و برای همه مردم تصمیم بگیرد یا اینکه به عقیده مردم احترام بگذارد؟
◽️چون همه دروغ می گویند، یا چون همه دزدی می کنند، پس من هم دروغ می گویم و می دزدم! این جمله را نقد کنید!
◽️شاعر گفته: «تو یکی نه ای هزاری تو چراغ خود برافروز» این جمله برای ایران امروز ما چه معنی ای دارد؟
◽️فکر می کنید چرا با داشتن رتبه اول مجموع ذخایر گاز و نفت در جهان، هنوز یک کشور پیشرفته نیستیم؟
◽️آیا فکر می کنید بدون این که جامعه عوض شود و ما همین مردم باشیم، می توان به یک کشور پیشرفته تبدیل شد؟
◽️فکر می کنید نسل ما چه اشتباهاتی کرده که نسل شما نباید انجام دهد؟
◽️نسل ما چه کارهایی نکرده است که نسل شما باید آن را انجام دهد؟
◽️فکر می کنید نسل ما چه خطایی کرد و کجا به خطا رفتیم که کار ما به این جا کشید؟
◽️فرض کنید تا صد سال دیگر، همین دولت با همین سطح از توانمندی باشد و کیفیت اداره کشور تغییر نکند، من و شما به عنوان شهروند چه می توانیم بکنیم که اوضاع بهتر شود؟
◽️با توجه به ظرفیت های کشور و تصویری که از آینده دارید باید در چه حوزه هایی، مهارت هایی، رشته هایی، صنایعی سرمایه گذاری کرد، چرا؟
انشا مهم ترین درس و مهم ترین زنگ است. انشا سرآغاز دوباره اندیشیدن است. زنگ انشا، زنگ توسعه است.
@Dr_Lashkarbolouki
دسترسی به تمام جستارها، محتواها و کتاب های رایگان
YeK.link/Lashkarbolouki
🔲⭕️یا سرمایه گذاری نکنید یا اگر سرمایه گذاری می کنید هوشمندانه باشد!
در تهران ملک بخریم یا شهرستان؟
شمال یا جنوب؟
اگر شمال کدام شهر؟
قیمت املاک در شهرهای شمالی
▪️گرگان
سالهای ۱۳۹۱-۱۴۰۱، متوسط قیمت هر مترمربع آپارتمان در گرگان، ۱۷۹۵ درصد (۱.۴ برابر تهران) رشد داشته. برخلاف تهران که مناطق شمالی گرانترین مناطق شهرند، بخشهای جنوبی گرگان گرانتر است.
▪️ساری
در طول ده سال گذشته، متوسط قیمت هر متر مربع آپارتمان در ساری، ۱۶۵۳ درصد، یعنی ۱.۳ برابر تهران رشد داشته
▪️رشت
این شهر اگر چه به نسبت دو شهر دیگر رشد قابل توجهی نداشته، ولی نسبت به تهران رشد ۱.۱ برابری (۱۴۶۷ درصد) داشته. در رشت مناطق جنوبی و غربی گرانترند.
در ده سال اخیر رشد متوسط قیمت هر متر مربع آپارتمان در این سه شهر بیشتر از تهران بوده اما لزوما همیشه گذشته تکرار نمی شود.
برای کسب اطلاعات بیشتر میتوانید قسمت گزارشها و تحلیلهای سایت مدیریت سرمایه دایموند را مطالعه نمایید. برای مشاوره هم می توانید به بخش کارگزاری املاک و مستغلات مراجعه کنید
مدیریت سرمایه دایموند
آینده مطمئن سرمایه شما
Telegram | Website | Whatsapp | Instagram |Linkedin
در تهران ملک بخریم یا شهرستان؟
شمال یا جنوب؟
اگر شمال کدام شهر؟
قیمت املاک در شهرهای شمالی
▪️گرگان
سالهای ۱۳۹۱-۱۴۰۱، متوسط قیمت هر مترمربع آپارتمان در گرگان، ۱۷۹۵ درصد (۱.۴ برابر تهران) رشد داشته. برخلاف تهران که مناطق شمالی گرانترین مناطق شهرند، بخشهای جنوبی گرگان گرانتر است.
▪️ساری
در طول ده سال گذشته، متوسط قیمت هر متر مربع آپارتمان در ساری، ۱۶۵۳ درصد، یعنی ۱.۳ برابر تهران رشد داشته
▪️رشت
این شهر اگر چه به نسبت دو شهر دیگر رشد قابل توجهی نداشته، ولی نسبت به تهران رشد ۱.۱ برابری (۱۴۶۷ درصد) داشته. در رشت مناطق جنوبی و غربی گرانترند.
در ده سال اخیر رشد متوسط قیمت هر متر مربع آپارتمان در این سه شهر بیشتر از تهران بوده اما لزوما همیشه گذشته تکرار نمی شود.
برای کسب اطلاعات بیشتر میتوانید قسمت گزارشها و تحلیلهای سایت مدیریت سرمایه دایموند را مطالعه نمایید. برای مشاوره هم می توانید به بخش کارگزاری املاک و مستغلات مراجعه کنید
مدیریت سرمایه دایموند
آینده مطمئن سرمایه شما
Telegram | Website | Whatsapp | Instagram |Linkedin
🔲⭕️چرا بعضیها فاشیست هستند؟
مجتبی لشکربلوکی
یک جنگل تمام عیار است! وقتی ایدئولوژیها، مکاتب و نظامهای عقیدتی و اجتماعی جهان را نگاه میکنی، یک جنگل به تمام معناست. حتما همه ما تا کنون عناوین زیر را خوانده یا شنیدهایم: نئولیبرالیسم، کمونیسم، سوسیالیسم، مارکسیسم، مونارشیسم، ناسیونالیسم، فاشیسم و نازیسم. چه میشود که یکی به سمت سوسیالیسم سبز گرایش دارد و دیگری به سمت لیبرالیسم اجتماعی؟
این مسئله ریشه در سلسله مراتب ارزشها دارد. تا این میزان که من بررسی کردهام، ۱۱ طیف ارزشی وجود دارند که ترجیحات ما را رقم میزنند. همه ما کموبیش به دو طرف طیف ارزشها دلبستگیهایی داریم اما مسئله اینجاست که:
• در هر طیف ارزشی به کدام سو نزدیکتریم؟ و در صورتی که تضادی بین دو سر طیف رخ داد به کدام طرف میغلطیم.
• و اینکه ترتیب اهمیت این ارزشها نزد ما چیست؟
به عنوان مثال شما بین «آزادی کامل افراد برای انتخابهای شخصی بدون توجه به دیگران» و «حاکمیت کامل یک نظام رفتاری همسان و استاندارد منجر به نظم» کدام را انتخاب میکنید؟ از یک سو آزادی کامل افراد مزایایی دارد و البته معایبی و برعکس. فرض کنید که شما در این طیف بیشتر به آزادی تمایل دارید و همسرتان به همسانی. در یک طیف ارزشی دیگر شما جهانگرا هستید و همسرتان در طیف مخالف شما. به همین راحتی مسیر شما و همسرتان از هم جدا میشود. حالا اگر جایی بین آزادی و خودمختاری [ارزش شماره یک] و جهانگرایی [ارزش شماره دو]، تضاد وجود داشت کدام را انتخاب میکنید؟ جواب هر چه باشد، این سلسله مراتب ارزشهای شما را نشان میدهد. همین نظام ارزشهاست که باعث میشود کسی یا حکومتی فاشیست شود و شخصی یا حکومت لیبرالیست!
حالا حسابش را بکنید که هر کدام از ما آدمیان، ارزشهای متفاوت با سلسله مراتب متفاوت داریم که ریشههای متفاوتی دارند. این ارزشهای متفاوت منجر به این میشود که تصویر ما از جامعه آرمانی متفاوت باشد. بنابراین یکی لیبرال میشود و دیگری کمونیست، یک فاشیست میشود دیگری نئولیبرال.
اما آن ۱۱ طیف ارزشی چیست؟
◽️دموکراسی در برابر اقتدار
◽️جهانگرایی در برابر خودبسندگی (انزواگرایی)
◽️نظامیگری در برابر سازشپذیری
◽️امنیت و نظم در برابر آزادی و خودمختاری
◽️بازار (مالکیت خصوصی و هرکس به اندازه موفقیتش) در برابر برابری (مالکیت اشتراکی و هرکس به اندازه همه)
◽️دینی بودن دولت در برابر سکولار بودن (جدایی دین و دولت)
◽️سنت (حفظ نهادهای موجود) در برابر پیشرفت (تغییر نهادهای موجود)
◽️پذیرش چندفرهنگی در برابر همگونسازی
◽️فدرالیسم در برابر مرکزگرایی
◽️اصالت محیط زیست [انسان در طبیعت] در برابر اصالت انسان [طبیعت برای انسان]
◽️برابری نژادی در مقابل برتری نژادی
☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی
اینکه در طیف ارزشی من کدام را انتخاب میکنم (نظم یا آزادی، مالکیت خصوصی یا مالکیت عمومی، برابری نژادی یا برتری نژادی و...) و اینکه بین خود این ارزشها کدام در بالاترین رتبه اهمیت قرار میگیرد، باعث میشود که ناخودآگاه مثلا به «سوسیالیسم سبز» احساس قرابت کنم و از ناسیونالیسم یا کاپیتالیسم متنفر باشم.
ارزشهای ما دستکم ۵ ریشه دارند:
۱. تیپ روانشناسی ما (مثلا میزان تمایل به آزادی یا فرمانبَری)
۲. تربیت خانوادگی
۳. شرایط جغرافیایی و زمینه فرهنگی
۴. موقعیت و منافع شخصی
۵. آگاهی و انتخاب عقلایی
حال چه باید کرد؟ زور ما فقط به پنجمین ریشه میرسد!
◾️گام اول باید دید که تحلیل تجارب جهانی چه آموختههایی برای ما دارد؟ نظامهای کاپیتالیستی، کمونیستی، توتالیتر، سوسیال دموکرات هر کدام به چه نتایجی رسیدند؟ تجربه آلمان (پیشانازی و پسانازی)، سنگاپور، مالزی، چین، هند، شوروی سابق، آمریکا و فرانسه چه نکاتی دارد؟ آیا در بزریل، شیلی، دانمارک، سوئد نکاتی برای آموختن وجود دارد؟
◾️در گام بعدی باید گفتگوی آزاد فراگیر انجام داد، به همان شیوهای که هابرماس معتقد است (عقلانیت تفاهمی). هر کسی آزادانه بگوید چه می خواهد و چرا؟ و سعی کند دیگران را متقاعد کند. تنها ابزار متقاعدسازی گفتگو باشد و استدلال؛ و نه اجبار و فریب.
◾️در گام آخر: بعد از آنکه متوجه شدیم که تجربیات جهانی چه میگوید و اینکه کدام یک از رویکردها برای کشور ما مناسبتر است، حال باید دست به انتخاب زد. هرگاه اکثریت جامعه در مورد شیوه مطلوب حکمرانی اقتصادی-سیاسی به یک جمعبندی شخصی رسیدند آنگاه باید فهمید که کدام رویکرد بیشترین اقبال را دارد. این پایان ماجرا نیست. چرخه یادگیری و تحلیل تجارب (عقلانیت ابزاری)، گفتگو (عقلانیت تفاهمی) و انتخاب (عقلانیت جمعی) همواره باید ادامه داشته باشد. به جای آنکه درگیر توهین و تهمت شویم، چرخه تحلیل و تفاهم را شروع کنیم.
@Dr_Lashkarbolouki
دسترسی به تمام جستارها، محتواها و کتاب های رایگان
YeK.link/Lashkarbolouki
مجتبی لشکربلوکی
یک جنگل تمام عیار است! وقتی ایدئولوژیها، مکاتب و نظامهای عقیدتی و اجتماعی جهان را نگاه میکنی، یک جنگل به تمام معناست. حتما همه ما تا کنون عناوین زیر را خوانده یا شنیدهایم: نئولیبرالیسم، کمونیسم، سوسیالیسم، مارکسیسم، مونارشیسم، ناسیونالیسم، فاشیسم و نازیسم. چه میشود که یکی به سمت سوسیالیسم سبز گرایش دارد و دیگری به سمت لیبرالیسم اجتماعی؟
این مسئله ریشه در سلسله مراتب ارزشها دارد. تا این میزان که من بررسی کردهام، ۱۱ طیف ارزشی وجود دارند که ترجیحات ما را رقم میزنند. همه ما کموبیش به دو طرف طیف ارزشها دلبستگیهایی داریم اما مسئله اینجاست که:
• در هر طیف ارزشی به کدام سو نزدیکتریم؟ و در صورتی که تضادی بین دو سر طیف رخ داد به کدام طرف میغلطیم.
• و اینکه ترتیب اهمیت این ارزشها نزد ما چیست؟
به عنوان مثال شما بین «آزادی کامل افراد برای انتخابهای شخصی بدون توجه به دیگران» و «حاکمیت کامل یک نظام رفتاری همسان و استاندارد منجر به نظم» کدام را انتخاب میکنید؟ از یک سو آزادی کامل افراد مزایایی دارد و البته معایبی و برعکس. فرض کنید که شما در این طیف بیشتر به آزادی تمایل دارید و همسرتان به همسانی. در یک طیف ارزشی دیگر شما جهانگرا هستید و همسرتان در طیف مخالف شما. به همین راحتی مسیر شما و همسرتان از هم جدا میشود. حالا اگر جایی بین آزادی و خودمختاری [ارزش شماره یک] و جهانگرایی [ارزش شماره دو]، تضاد وجود داشت کدام را انتخاب میکنید؟ جواب هر چه باشد، این سلسله مراتب ارزشهای شما را نشان میدهد. همین نظام ارزشهاست که باعث میشود کسی یا حکومتی فاشیست شود و شخصی یا حکومت لیبرالیست!
حالا حسابش را بکنید که هر کدام از ما آدمیان، ارزشهای متفاوت با سلسله مراتب متفاوت داریم که ریشههای متفاوتی دارند. این ارزشهای متفاوت منجر به این میشود که تصویر ما از جامعه آرمانی متفاوت باشد. بنابراین یکی لیبرال میشود و دیگری کمونیست، یک فاشیست میشود دیگری نئولیبرال.
اما آن ۱۱ طیف ارزشی چیست؟
◽️دموکراسی در برابر اقتدار
◽️جهانگرایی در برابر خودبسندگی (انزواگرایی)
◽️نظامیگری در برابر سازشپذیری
◽️امنیت و نظم در برابر آزادی و خودمختاری
◽️بازار (مالکیت خصوصی و هرکس به اندازه موفقیتش) در برابر برابری (مالکیت اشتراکی و هرکس به اندازه همه)
◽️دینی بودن دولت در برابر سکولار بودن (جدایی دین و دولت)
◽️سنت (حفظ نهادهای موجود) در برابر پیشرفت (تغییر نهادهای موجود)
◽️پذیرش چندفرهنگی در برابر همگونسازی
◽️فدرالیسم در برابر مرکزگرایی
◽️اصالت محیط زیست [انسان در طبیعت] در برابر اصالت انسان [طبیعت برای انسان]
◽️برابری نژادی در مقابل برتری نژادی
☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی
اینکه در طیف ارزشی من کدام را انتخاب میکنم (نظم یا آزادی، مالکیت خصوصی یا مالکیت عمومی، برابری نژادی یا برتری نژادی و...) و اینکه بین خود این ارزشها کدام در بالاترین رتبه اهمیت قرار میگیرد، باعث میشود که ناخودآگاه مثلا به «سوسیالیسم سبز» احساس قرابت کنم و از ناسیونالیسم یا کاپیتالیسم متنفر باشم.
ارزشهای ما دستکم ۵ ریشه دارند:
۱. تیپ روانشناسی ما (مثلا میزان تمایل به آزادی یا فرمانبَری)
۲. تربیت خانوادگی
۳. شرایط جغرافیایی و زمینه فرهنگی
۴. موقعیت و منافع شخصی
۵. آگاهی و انتخاب عقلایی
حال چه باید کرد؟ زور ما فقط به پنجمین ریشه میرسد!
◾️گام اول باید دید که تحلیل تجارب جهانی چه آموختههایی برای ما دارد؟ نظامهای کاپیتالیستی، کمونیستی، توتالیتر، سوسیال دموکرات هر کدام به چه نتایجی رسیدند؟ تجربه آلمان (پیشانازی و پسانازی)، سنگاپور، مالزی، چین، هند، شوروی سابق، آمریکا و فرانسه چه نکاتی دارد؟ آیا در بزریل، شیلی، دانمارک، سوئد نکاتی برای آموختن وجود دارد؟
◾️در گام بعدی باید گفتگوی آزاد فراگیر انجام داد، به همان شیوهای که هابرماس معتقد است (عقلانیت تفاهمی). هر کسی آزادانه بگوید چه می خواهد و چرا؟ و سعی کند دیگران را متقاعد کند. تنها ابزار متقاعدسازی گفتگو باشد و استدلال؛ و نه اجبار و فریب.
◾️در گام آخر: بعد از آنکه متوجه شدیم که تجربیات جهانی چه میگوید و اینکه کدام یک از رویکردها برای کشور ما مناسبتر است، حال باید دست به انتخاب زد. هرگاه اکثریت جامعه در مورد شیوه مطلوب حکمرانی اقتصادی-سیاسی به یک جمعبندی شخصی رسیدند آنگاه باید فهمید که کدام رویکرد بیشترین اقبال را دارد. این پایان ماجرا نیست. چرخه یادگیری و تحلیل تجارب (عقلانیت ابزاری)، گفتگو (عقلانیت تفاهمی) و انتخاب (عقلانیت جمعی) همواره باید ادامه داشته باشد. به جای آنکه درگیر توهین و تهمت شویم، چرخه تحلیل و تفاهم را شروع کنیم.
@Dr_Lashkarbolouki
دسترسی به تمام جستارها، محتواها و کتاب های رایگان
YeK.link/Lashkarbolouki
🔲⭕️جمع بندی دلایل عقب ماندگی ایران به زبان ساده
و پیشنهاد چهار استراتژی غیرآرمانی برای توسعه
در کتاب استراتژی توسعه ایران؛ چرا عقب ماندیم، چگونه پیشرفت کنیم:
دست کم هر ایرانی می تواند در یکی از استراتژی های چهارگانه توسعه نقش آفرین باشد
اطلاعات بیشتر و سفارش:
https://b2n.ir/m90325
و پیشنهاد چهار استراتژی غیرآرمانی برای توسعه
در کتاب استراتژی توسعه ایران؛ چرا عقب ماندیم، چگونه پیشرفت کنیم:
دست کم هر ایرانی می تواند در یکی از استراتژی های چهارگانه توسعه نقش آفرین باشد
اطلاعات بیشتر و سفارش:
https://b2n.ir/m90325
🔲⭕️ایران جامعه کندذهن یا کندباور، مساله این است!
مجتبی لشکربلوکی
داشتم کتاب تفکر نقادانه را می خواندم به نوشته ای درخشان برخوردم از ویلیام گراهام سامنر یکی از بنیانگذاران جامعهشناسی آمریکا. بیش از ۱۰۰ سال از عمر این نوشته می گذرد اما چقدر این نوشته تازه است. انگار مساله امروز ماست:
«عادت فکری انتقادی (موشکافانه / سنجشگرانه)، اگر در جامعه ای رواج یابد، در همه شئون و روحیات آن جامعه رسوخ خواهد کرد، زیرا خوی انتقادی (موشکافانه/ سنجشگرانه) شیوه ای برای مواجهه با مسائل زندگی است. کسانی که این خوی در آنها پرورش پیدا کند به هیچ وجه مقهور اشخاصی که سخنرانیهای تبلیغاتی میکنند نخواهند شد. آنها «کند باورند» وقتی چیزی را باور می کنند، آن را قطعی تلقی نمیکنند؛ میدانند که چیزهایی که باور کرده اند اموری ممکن و محتمل اند و این امکان و احتمال درجه های مختلف دارد اینکه کسی مدعایش را با تأکید یا با اطمینان مطرح میکند هیچ تأثیری بر آنها نمی گذارد؛ آنها این توانایی را دارند که قضاوت را تا زمان دریافت شواهد به تأخیر بیاندازند؛ و توانایی ارزیابی شواهد را هم دارند. آنها می توانند از زبان بازی و نیز از استناد به پیشداوریهایشان خودداری کنند. آموزش سنجشگری (تفکر انتقادی) و پرورش توانایی سنجشگری تنها آموزش و پرورشی است که به حق میتوان گفت که شهروندان خوب پرورش میدهد.»
بعد از خواندن این نوشته تکان خوردم. هر چه تاریخ جوامع گذشته را می خوانم می فهمم یکی (و نه همه) ریشه های استعمار و استکبار و استثمار، «استحمار» است. استحمار از واژه حمار (به معنای الاغ) ساخته شده است و معنی الاغ پنداری، خر کردن یا خر فرض کردن دارد. به معنی به اشتباه و خطا انداختن است. البته ظاهرا واژه استحمار جعلی است و این کلمه ساخته شده است.
☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی:
جامعه ای که کندذهن باشد زودباور است و جامعه ای که کندباور باشد تیزهوش است.
جامعه زودباور، به راحتی باور می کند که یک کاندیدا می گوید که برای همه حوزه ها برنامه دارد.
جامعه کندباور به راحتی باور نمی کند که یک نفر بتواند سه روزه همه مسایل را حل کند.
جامعه زودباور به راحتی می پذیرد که همه دنیا با ما بد هستند به همین خاطر ما عقب مانده ایم.
جامعه کندبارو قبول نمی کند که ضریب هوشی فکری ایرانیان بسیار بالاتر از متوسط جهانی است.
مساله زودباوری یا کندذهنی است! و این کندباوری، این نگاه سنجشگرانه، نقادانه، موشکافانه داشتن به مسایل است که سرنوشت یک ملت را تغییر می دهد. در کتاب چرا عقب ماندیم، چگونه پیشرفت کنیم به چهار استراتژی توسعه اشاره شده. یکی از آن ها تربیت نسل توسعه آفرین است. نسلی که ویژگی هایی دارد از جمله این ویژگی ها، مجهز بودن به تفکر انتقادی است.
هر نقشی در جامعه داریم: اگر پدر و مادریم، اگر مدیریم، اگر معلم هستیم می توانیم به پرورش تفکر انتقادی کمک کنیم. حتی در میهمانی های خانوادگی هم می توان اهتمام داشت که تفکر انتقادی را در خودمان و دیگران ایجاد کنیم، چگونه؟ برای شروع ۳ پیشنهاد ساده دارم:
◾️هر کسی ادعایی کرد بگوییم که آیا می تواند بیشتر توضیح دهد یا نمونه بیاورد یا مصادیق و اجزای آن را تشریح کند؟ اینگونه باعث می شویم از کلی گویی که مستعد استحمار است بپرهیزیم (تکنیک سنجش وضوح). مثلا وقتی مسوولی می گوید که ما برای حوزه اشتغال برنامه جامع داریم از او همین سوالات را بپرسیم.
◾️هر کسی ادعایی کرد بپرسیم که چه دلایلی برای تایید این جمله داریم؟ چه شواهدی، مدارکی، استدلالی پشت این جمله وجود دارد (تکنیک سنجش صدق). مثلا وقتی کسی می گوید بیشتر مردم با فلان موضوع موافقند؟ این گونه او را به چالش بکشیم که این مدعای شما بر اساس کدام نظرسنجی است؟ رفرنس آن؟ تاریخ آن؟ انجام دهنده نظرسنجی؟
◾️هر کسی پیشنهادی مطرح کرد، بپرسیم که آیا مساله این است؟ آیا ریشه های دیگر ندارد؟ آیا ابعاد دیگری ندارد؟ آیا در بقیه کشورهای دنیا همین مساله را اینگونه حل کرده اند؟ آیا در گذشته که همین راه حل انجام شده، اثربخش بوده؟ اگر اثربخش بوده چرا دوباره مساله ظاهر شده و برگشته؟ (تکنیک سنجش عمق) مثلا اگر کسی گفت که اگر 5 سوداگر، 10 گرانفروش و 15 رشوه گیر را اعدام کنند مساله حل می شود همین سوالات را از او بپرسید!
سه تکنیک سنجش وضوح، صدق و عمق کمک می کند هر چیزی را باور نکنیم (کندباور باشیم)، خر پنداشته نشویم و تحمل عدمقطعیت داشته باشیم یعنی اینکه قضاوت را تا دستیابی به مستندات و شواهد کافی به تعویق بیاندازیم.
عمیقا آرزو می کنم که روزی به جای درس های بی فایده، تفکر انتقادی به صورت وسیع، عملی و کامل به دانش آموزان تدریس شود تا آن زمان نباید معطل ماند و هر نسلی باید هم خود را مجهز کند به تفکر انتقادی هم نسل بعدی را چنین پرورش دهد. کشور خوب، شهروند خوب می خواهد و از مشخصات شهروند خوب، این است که کندباور باشد!
@Dr_Lashkarbolouki
مجتبی لشکربلوکی
داشتم کتاب تفکر نقادانه را می خواندم به نوشته ای درخشان برخوردم از ویلیام گراهام سامنر یکی از بنیانگذاران جامعهشناسی آمریکا. بیش از ۱۰۰ سال از عمر این نوشته می گذرد اما چقدر این نوشته تازه است. انگار مساله امروز ماست:
«عادت فکری انتقادی (موشکافانه / سنجشگرانه)، اگر در جامعه ای رواج یابد، در همه شئون و روحیات آن جامعه رسوخ خواهد کرد، زیرا خوی انتقادی (موشکافانه/ سنجشگرانه) شیوه ای برای مواجهه با مسائل زندگی است. کسانی که این خوی در آنها پرورش پیدا کند به هیچ وجه مقهور اشخاصی که سخنرانیهای تبلیغاتی میکنند نخواهند شد. آنها «کند باورند» وقتی چیزی را باور می کنند، آن را قطعی تلقی نمیکنند؛ میدانند که چیزهایی که باور کرده اند اموری ممکن و محتمل اند و این امکان و احتمال درجه های مختلف دارد اینکه کسی مدعایش را با تأکید یا با اطمینان مطرح میکند هیچ تأثیری بر آنها نمی گذارد؛ آنها این توانایی را دارند که قضاوت را تا زمان دریافت شواهد به تأخیر بیاندازند؛ و توانایی ارزیابی شواهد را هم دارند. آنها می توانند از زبان بازی و نیز از استناد به پیشداوریهایشان خودداری کنند. آموزش سنجشگری (تفکر انتقادی) و پرورش توانایی سنجشگری تنها آموزش و پرورشی است که به حق میتوان گفت که شهروندان خوب پرورش میدهد.»
بعد از خواندن این نوشته تکان خوردم. هر چه تاریخ جوامع گذشته را می خوانم می فهمم یکی (و نه همه) ریشه های استعمار و استکبار و استثمار، «استحمار» است. استحمار از واژه حمار (به معنای الاغ) ساخته شده است و معنی الاغ پنداری، خر کردن یا خر فرض کردن دارد. به معنی به اشتباه و خطا انداختن است. البته ظاهرا واژه استحمار جعلی است و این کلمه ساخته شده است.
☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی:
جامعه ای که کندذهن باشد زودباور است و جامعه ای که کندباور باشد تیزهوش است.
جامعه زودباور، به راحتی باور می کند که یک کاندیدا می گوید که برای همه حوزه ها برنامه دارد.
جامعه کندباور به راحتی باور نمی کند که یک نفر بتواند سه روزه همه مسایل را حل کند.
جامعه زودباور به راحتی می پذیرد که همه دنیا با ما بد هستند به همین خاطر ما عقب مانده ایم.
جامعه کندبارو قبول نمی کند که ضریب هوشی فکری ایرانیان بسیار بالاتر از متوسط جهانی است.
مساله زودباوری یا کندذهنی است! و این کندباوری، این نگاه سنجشگرانه، نقادانه، موشکافانه داشتن به مسایل است که سرنوشت یک ملت را تغییر می دهد. در کتاب چرا عقب ماندیم، چگونه پیشرفت کنیم به چهار استراتژی توسعه اشاره شده. یکی از آن ها تربیت نسل توسعه آفرین است. نسلی که ویژگی هایی دارد از جمله این ویژگی ها، مجهز بودن به تفکر انتقادی است.
هر نقشی در جامعه داریم: اگر پدر و مادریم، اگر مدیریم، اگر معلم هستیم می توانیم به پرورش تفکر انتقادی کمک کنیم. حتی در میهمانی های خانوادگی هم می توان اهتمام داشت که تفکر انتقادی را در خودمان و دیگران ایجاد کنیم، چگونه؟ برای شروع ۳ پیشنهاد ساده دارم:
◾️هر کسی ادعایی کرد بگوییم که آیا می تواند بیشتر توضیح دهد یا نمونه بیاورد یا مصادیق و اجزای آن را تشریح کند؟ اینگونه باعث می شویم از کلی گویی که مستعد استحمار است بپرهیزیم (تکنیک سنجش وضوح). مثلا وقتی مسوولی می گوید که ما برای حوزه اشتغال برنامه جامع داریم از او همین سوالات را بپرسیم.
◾️هر کسی ادعایی کرد بپرسیم که چه دلایلی برای تایید این جمله داریم؟ چه شواهدی، مدارکی، استدلالی پشت این جمله وجود دارد (تکنیک سنجش صدق). مثلا وقتی کسی می گوید بیشتر مردم با فلان موضوع موافقند؟ این گونه او را به چالش بکشیم که این مدعای شما بر اساس کدام نظرسنجی است؟ رفرنس آن؟ تاریخ آن؟ انجام دهنده نظرسنجی؟
◾️هر کسی پیشنهادی مطرح کرد، بپرسیم که آیا مساله این است؟ آیا ریشه های دیگر ندارد؟ آیا ابعاد دیگری ندارد؟ آیا در بقیه کشورهای دنیا همین مساله را اینگونه حل کرده اند؟ آیا در گذشته که همین راه حل انجام شده، اثربخش بوده؟ اگر اثربخش بوده چرا دوباره مساله ظاهر شده و برگشته؟ (تکنیک سنجش عمق) مثلا اگر کسی گفت که اگر 5 سوداگر، 10 گرانفروش و 15 رشوه گیر را اعدام کنند مساله حل می شود همین سوالات را از او بپرسید!
سه تکنیک سنجش وضوح، صدق و عمق کمک می کند هر چیزی را باور نکنیم (کندباور باشیم)، خر پنداشته نشویم و تحمل عدمقطعیت داشته باشیم یعنی اینکه قضاوت را تا دستیابی به مستندات و شواهد کافی به تعویق بیاندازیم.
عمیقا آرزو می کنم که روزی به جای درس های بی فایده، تفکر انتقادی به صورت وسیع، عملی و کامل به دانش آموزان تدریس شود تا آن زمان نباید معطل ماند و هر نسلی باید هم خود را مجهز کند به تفکر انتقادی هم نسل بعدی را چنین پرورش دهد. کشور خوب، شهروند خوب می خواهد و از مشخصات شهروند خوب، این است که کندباور باشد!
@Dr_Lashkarbolouki
🔳⭕️مصطفی تاجزاده را به بهترین شیوه ممکن تنبیه کنید!
مجتبی لشکربلوکی
من مصطفی تاج زاده را نه دیده ام و نه تعاملی داشته ام. مانند همه ایرانیانی که دغدغه ایران دارند و از طرفی هم در رسانه های اجتماعی دغدغه های ایران آینده را جستجو می کنند مطالب آدم های مختلفی را گوش می دهم یا می خوانم. طیف وسیعی هم دارد از حسن عباسی تا عباس عبدی. از مصطفی ملکیان تا سید محمدمهدی میرباقری که اتفاقا هر دو روزگاری هم نشین مصباح بوده اند. از آقامیری تا پناهیان. عضو کانال های خبری چپ و راست هم هستم. خودم را محدود به یک اردوگاه فکری نکرده ام. یکی از کسانی که گاهی از وی مطلب می خواندم ایشان بود. [از این جای متن بیشتر او رو مصطفی می خوانم دلیلش هم اینکه وقتی نام افراد را صدا می زنیم احساس عادی بودن فرد به ما دست می دهد و نه یک آدم بزرگ. مصطفی به مثابه یک شهروند معمولی یکی مثل تو و یکی مثل من]
تا آنجا که خوانده ام و شنیده ام، نکاتی که در مورد او درک کردم چنین است که:
اول اینکه: داخل کشور مانده و نرفته از بیرون برای ایران نسخه بپیچد.
دوم اینکه: تلاش کرده منطقی و اخلاقی نقد کند هر چند ممکن است نقد و تحلیلش خطا باشد.
سوم اینکه: مساله تغییرات را به یک مساله درون خانوادگی تبدیل کرده و هیچگاه پای بیگانگان را باز نکرده.
چهارم اینکه: مصطفی رو بازی می کند. هر آنچه می اندیشد می گوید و مسیر دیگر مخفیانه ای را انتخاب نکرده.
پنجم اینکه: از بین همه راه های موجود راه گفتگو و نقد را برگزیده است.
راستش من مصطفی را ترجیح می دهم به هزاران کنشگری که راه بیگانگان را به این سرزمین هموار می کنند و راه های خشونت آمیز را ترویج می کنند. من به آن کنشگرها و انتخاب هایشان اگر بر اساس عقلانیت و اخلاق باشد احترام می گذارم. اصلا شاید آن ها درست بگویند. اما در هر صورت ترجیح من تغییر از درون و رویکرد درون خانگی است.
☑️⭕️انتخاب سرنوشت ساز
من واقعا صلاحیت اظهار نظر قضایی در مورد پرونده مصطفی را ندارم حتی اگر صلاحیت هم داشتم اطلاعاتم کافی نبوده و نیست. آدم سیاسی هم نیستم (کسب قدرت) تمایلی هم به اظهار نظر سیاسی ندارم. پس از زاویه قضایی یا سیاسی به مساله نگاه نمی کنم. دغدغه من اجتماعی است و در این راستا سه نکته به عقل ناقصم می رسد:
۱) مسیر مصطفی یعنی تاکید بر گفتگوی درون خانوادگی و تغییرات مسالمت آمیز مسیر درستی است. البته ممکن است در مسیر لغزش هایی از او سر زده.
۲) مسدود کردن مسیر کسانی مانند مصطفی یک پیام واضح برای جامعه دارد: هر که مانند ما نیاندیشد نباید بیاندیشد! این می شود که مخالفت ها به سه مسیر فاجعه آمیز می رود یا زیرزمینی می شود یا خشونت آمیز می شود یا پای بیگانگان باز می شود. مصطفی رو بازی می کند، مسالمت آمیز کنشگری می کند و درون خانوادگی. اگر مسیر او مسدود شود زیرمینی شدن انتقادها، خشونت آمیز شدن یا بیگانه گرایی را تقویت کرده ایم.
۳) اما بهترین شیوه تنبیه مصطفی چیست؟ بهترین شیوه تنبیه او این است که اشتباه بودن اندیشه های او را به خودش و همگان نشان دهیم. اندیشه را با اندیشه جواب می دهند. آرزوی من این است که به جای مناظره های خنده دار ریاست جمهوری که هر چهار سال یکبار برگزار می شود، تاج زاده و پناهیان روبرو هم بنشینند و بی پرده یکدیگر را به نقد بکشند.
مناظره برگزار کنیم و ایده های اشتباه و غلط را به همگان نشان دهیم. بگذاریم همه بدانند که مصطفی اشتباه فکر می کند.
کتابی در نقد اندیشه های او نوشته شود و در اختیار عموم قرار داده شود که هر کسی شبیه مصطفی فکر می کند بداند که کجا اشتباه کرده است. یکی از دلایل حکم او تشویش اذهان عمومی است، خوب این اذهان عمومی که او مشوش کرده را چه کسی سامان خواهد داد؟
آنانکه «خیابان های تغییرات تدریجی مسالمت آمیز مبتنی بر عقلانیت و گفتگو» را می بنندند، مردم را به سمت «بزرگراه های شورش و خشونت» می کشانند.
بین مصطفی و مریم باید یکی را برگزید. مصطفی تاج زاده یا مریم رجوی؟ انتخاب با ماست.
@Dr_Lashkarbolouki
مجتبی لشکربلوکی
من مصطفی تاج زاده را نه دیده ام و نه تعاملی داشته ام. مانند همه ایرانیانی که دغدغه ایران دارند و از طرفی هم در رسانه های اجتماعی دغدغه های ایران آینده را جستجو می کنند مطالب آدم های مختلفی را گوش می دهم یا می خوانم. طیف وسیعی هم دارد از حسن عباسی تا عباس عبدی. از مصطفی ملکیان تا سید محمدمهدی میرباقری که اتفاقا هر دو روزگاری هم نشین مصباح بوده اند. از آقامیری تا پناهیان. عضو کانال های خبری چپ و راست هم هستم. خودم را محدود به یک اردوگاه فکری نکرده ام. یکی از کسانی که گاهی از وی مطلب می خواندم ایشان بود. [از این جای متن بیشتر او رو مصطفی می خوانم دلیلش هم اینکه وقتی نام افراد را صدا می زنیم احساس عادی بودن فرد به ما دست می دهد و نه یک آدم بزرگ. مصطفی به مثابه یک شهروند معمولی یکی مثل تو و یکی مثل من]
تا آنجا که خوانده ام و شنیده ام، نکاتی که در مورد او درک کردم چنین است که:
اول اینکه: داخل کشور مانده و نرفته از بیرون برای ایران نسخه بپیچد.
دوم اینکه: تلاش کرده منطقی و اخلاقی نقد کند هر چند ممکن است نقد و تحلیلش خطا باشد.
سوم اینکه: مساله تغییرات را به یک مساله درون خانوادگی تبدیل کرده و هیچگاه پای بیگانگان را باز نکرده.
چهارم اینکه: مصطفی رو بازی می کند. هر آنچه می اندیشد می گوید و مسیر دیگر مخفیانه ای را انتخاب نکرده.
پنجم اینکه: از بین همه راه های موجود راه گفتگو و نقد را برگزیده است.
راستش من مصطفی را ترجیح می دهم به هزاران کنشگری که راه بیگانگان را به این سرزمین هموار می کنند و راه های خشونت آمیز را ترویج می کنند. من به آن کنشگرها و انتخاب هایشان اگر بر اساس عقلانیت و اخلاق باشد احترام می گذارم. اصلا شاید آن ها درست بگویند. اما در هر صورت ترجیح من تغییر از درون و رویکرد درون خانگی است.
☑️⭕️انتخاب سرنوشت ساز
من واقعا صلاحیت اظهار نظر قضایی در مورد پرونده مصطفی را ندارم حتی اگر صلاحیت هم داشتم اطلاعاتم کافی نبوده و نیست. آدم سیاسی هم نیستم (کسب قدرت) تمایلی هم به اظهار نظر سیاسی ندارم. پس از زاویه قضایی یا سیاسی به مساله نگاه نمی کنم. دغدغه من اجتماعی است و در این راستا سه نکته به عقل ناقصم می رسد:
۱) مسیر مصطفی یعنی تاکید بر گفتگوی درون خانوادگی و تغییرات مسالمت آمیز مسیر درستی است. البته ممکن است در مسیر لغزش هایی از او سر زده.
۲) مسدود کردن مسیر کسانی مانند مصطفی یک پیام واضح برای جامعه دارد: هر که مانند ما نیاندیشد نباید بیاندیشد! این می شود که مخالفت ها به سه مسیر فاجعه آمیز می رود یا زیرزمینی می شود یا خشونت آمیز می شود یا پای بیگانگان باز می شود. مصطفی رو بازی می کند، مسالمت آمیز کنشگری می کند و درون خانوادگی. اگر مسیر او مسدود شود زیرمینی شدن انتقادها، خشونت آمیز شدن یا بیگانه گرایی را تقویت کرده ایم.
۳) اما بهترین شیوه تنبیه مصطفی چیست؟ بهترین شیوه تنبیه او این است که اشتباه بودن اندیشه های او را به خودش و همگان نشان دهیم. اندیشه را با اندیشه جواب می دهند. آرزوی من این است که به جای مناظره های خنده دار ریاست جمهوری که هر چهار سال یکبار برگزار می شود، تاج زاده و پناهیان روبرو هم بنشینند و بی پرده یکدیگر را به نقد بکشند.
مناظره برگزار کنیم و ایده های اشتباه و غلط را به همگان نشان دهیم. بگذاریم همه بدانند که مصطفی اشتباه فکر می کند.
کتابی در نقد اندیشه های او نوشته شود و در اختیار عموم قرار داده شود که هر کسی شبیه مصطفی فکر می کند بداند که کجا اشتباه کرده است. یکی از دلایل حکم او تشویش اذهان عمومی است، خوب این اذهان عمومی که او مشوش کرده را چه کسی سامان خواهد داد؟
آنانکه «خیابان های تغییرات تدریجی مسالمت آمیز مبتنی بر عقلانیت و گفتگو» را می بنندند، مردم را به سمت «بزرگراه های شورش و خشونت» می کشانند.
بین مصطفی و مریم باید یکی را برگزید. مصطفی تاج زاده یا مریم رجوی؟ انتخاب با ماست.
@Dr_Lashkarbolouki