مجتبی لشکربلوکی
29.7K subscribers
104 photos
27 videos
42 files
189 links
مسافر، مشاور و مدرس
سهم من از توسعه ایران شاید این کانال باشد.
پایگاهی برای انتشار نوشته ها، گزارش ها و رخدادها
حوزه های مورد علاقه: استراتژی، سرمایه گذاری، توسعه
رئیس هیات مدیره مدیریت سرمایه دایموند
Download Telegram
🔲⭕️پکیج کامل پنج جلدی مدیریت استراتژیک تحفیف 15 درصدی و ارسال رایگان برای کل پکیج
تخفیف 15 درصدی برای هر کتاب
https://aryanaghalam.com/book/lashkarbolouki-books/

کد تخفیف: STRM کد تخفیف فقط تا 24 مرداد معتبر است.
🔻ترتیب مطالعه کتاب‌های این پکیج:
۱) #ذهن_استراتژیست
۲) #هنر_رقصیدن_با_استراتژی
۳) #جاری_سازی_استراتژی
۴) #کنترل_و_پایش_استراتژی
۵) #جعبه_ابزار_استراتژی
🔲⭕️در ذهن جف بزوس (موسس غول جهانی آمازون) چه خبر است؟

در کارگاه هوش استراتژی (تفکر استراتژیک) خواهیم فهمید!
تفکر استراتژیک دیگر یک راز سر به مهر نیست. اصول و قواعدش را می شود آموخت

فرصت ثبت نام محدود برای کارگاه تفکر استراتژیک (هوش استراتژی): 27 و 28 مرداد ماه
http://shakhes.org/

همچنین ثبت نام در کارگاه مگاترندها، آینده جهان و سرمایه گذاری استراتژیک
http://shakhes.org/megatrend/

تلفن برای مشاوره و کسب اطلاعات
02188330373
09190909437


💢💥پی نوشت: متاسفانه ظرفیت کارگاه هوش استراتژی تکمیل شد و امکان ثبت نام وجود ندارد
🔲⭕️ما کجای جهان ایستاده ایم؟ در برزخ چارک سوم و چهارم!
مجتبی لشکربلوکی

می گویند به کسی گفتند که اگر همه دنیا را به تو بدهیم چه می کنی؟ گفت می فروشم می روم خارج! این خارج برای ما یک بهشت برین است. جایی که تمام خوبی های عالم جمع شده است. ولی به راستی نسبت ما با خارج (جهان) چیست؟ در حوزه های اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و کیفیت زندگی کجای جهان ایستاده ایم؟

اگر بخواهیم بر اساس مشاهدات شخصی روزمره، سفر و پرس و جو از دوست و فامیل و آشنا به جمع بندی برسیم ممکن است دچار انواع و اقسام خطاهای شناختی مانند ادراک گزینشی، لنگرگیری، اثر تازگی و .. شویم. یک راه آنست که بر اساس عدد و رقم با هم صحبت کنیم. اما مساله اینست که صدها مرجع مختلف به دلخواه خود و از منظر خود کشورها را با هم مقایسه می کنند. هر مرجعی خط کش خاص خود را دارد و شاخص خود را تولید و منتشر می کند. اگر می شد که یک بار بنشینیم و این عددها را با هم یک کاسه کنیم و به یک فراشاخص (شاخص ترکیبی) برسیم عالی می شد. تیم «پویش فکری توسعه» همت کردند و به نیابت از ما ۸۳ هزار داده و ۳۸۰ شاخص را با هم ترکیب کردند تا ما بتوانیم بفهمیم که کجای جهان ایستاده ایم.
اگر بخواهم گوشه ای از یافته های ایشان را خلاصه بگویم: ما از منظر اقتصادی رتبه ۱۰۴ را از بین ۱۴۹ کشور داریم یعنی در انتهای چارک سوم به سر می بریم. از منظر سیاسی با رتبه ۱۲۶، جایی بهتر از چارک چهارم نداریم. از منظر اجتماعی با رتبه ۱۱۷ مجدد در چارک چهارم به سر می بریم. از منظر زیست محیطی چارک سوم هستیم و از نظر کیفیت زندگی (به زیستی عینی و ذهنی) با رتبه ۸۷ در چارک سوم. وقتی این ۵ بعد توسعه را با هم ترکیب می کنیم به فراشاخص توسعه می رسیم که با رتبه ۱۰۹ در برزخ بین چارک سوم و چهارم هستیم.

آیا می شود در قطار توسعه یافتگی جایگاه بهتری یافت؟ بله صد درصد. در طول هفت سال گذشته، ۱۳ کشور بوده اند که ارتقا رتبه بالای ۱۰ پله داشته اند. حتی برخی کشورها ۲۲ رتبه بهبود داشته اند. بنابراین می شود!
اگر بخواهیم از این برزخ رها شویم و خود را در چارک سوم بالا بکشیم و دست کم خود را به میانه جهان برسانیم. مناظر سیاسی و اجتماعی می‌توانند پیشران‌های کلیدی باشند. به عنوان نمونه در منظر سیاسی ما فقط ۷ شاخص بالای میانگین جهانی داریم و ۸۵ شاخص حوزه سیاسی ما، پایین‌تر از میانگین جهانی قرار دارد. اینکه چقدر بهبود حوزه های مختلف اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و زیست محیطی و کیفیت زندگی امکان پذیر است بحث دیگری است.


☑️⭕️تجویز راهبردی
پیش تر در جای دیگری گفته ام که اگر از «آسمان آرزو» به «زمین امکان» بیاییم تنها راه چاره ما این ۴ استراتژی توسعه است (جلد ششم کتاب توسعه-دریافت رایگان):
◾️نیلوفر آبی؛ ایجاد توسعه های کوچک و محلی به عنوان یک گل نیلوفرآبی که می تواند تکثیر پیدا کند.
◾️نتوکراسی؛ تمرین با حوصله و صبورانه حکمرانی شبکه ای شامل همکاری نهادهای مردمی مختلف با دولت برای حل مسایل واقعی.
◾️تربیت نسل توسعه آفرین و توسعه آگاه به جای نسل توسعه خواه؛ نسلی که توسعه را می فهمد و می آفریند و نه اینکه منتظر این باشد که یک قهرمان آن را ایجاد کند. از نسلی که از توسعه فقط حسرت نصیبش می شود باید عبور کرد به نسل توسعه آگاه/آفرین
◾️مشق شب؛ کسانی که در جستجوی بهبود اساسی هستند اکنون مهم‌ترین کاری که دارند این است که مشق شب خود را به خوبی انجام دهند و افق گشایی گفتمانی کنند تا زمانی که پنجره فرصت گشوده و فضا فراهم شود. (هر چهار استراتژی به تفصیل شرح داده شده اند).

می شود منتظر ماند. می شود فقط غر زد. می شود روشنفکرانه فقط نقد کرد و صد البته محبوب قلوب شد. می شود توئیت های انتقادی زد و فالوئر افزود. می شود همچنان در توهم آرزوهای ناشدنی غرقه شد و از طرفی می شود واقعیت را قبول کرد، هر کسی برای ایران امروز و ایران آینده کاری کند ولو کوچک. آنانکه دوست دارند برای ایران آینده کاری کنند بهتر است شناخت عمیقی از ایران پیدا کنند. از ظرفیت ها، فرصت ها، ضعف هایش و کتاب توسعه به عنوان یک مرجع و هندبوک خوش دست می تواند یک نقطه آغاز باشد (صفحه کتاب)

کانال شخصی مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
🔲⭕️حرفه ای شوید!
کتاب استراتژی‌های یک حرفه‌ای
نوشته دکتر مجتبی لشکربلوکی
منتشر شد.
چهل فصل کوتاه خواندنی برای حرفه ای شدن و موفقیت
منافع فروش این کتاب صرف امور عام المنفعه و فرهنگی خواهد شد.

سفارش در تلگرام
@NashrShams
شماره تماس
۰۹۱۰۱۹۳۲۱۱۴
۰۲۱-۸۸۷۵۵۸۹۴
انتشارات
@Panah_publication
قواعد بنیادین تصمیم گیری.pdf
493 KB
🔲⭕️قواعد بنیادین تصمیم گیری
دانلود رایگان ارایه چند قاعده ساده و کاربردی برای تصمیم گیری بهتر
مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
🔲⭕️ثبت نام دوره هفتم کارشناس حرفه ای استراتژی با تدریس دکتر مجتبی لشکربلوکی

به لطف خدا تا کنون هفت دوره کارشناس حرفه ای استراتژی سطح پایه برگزار شده. اکنون در حال ثبت نام هشتمین دوره هستیم.
مدرس اصلی دوره: دکتر مجتبی لشکربلوکی
برای کسب اطلاعات بیشتر و مشاوره رایگان
https://b2n.ir/k50333
قاتلان تصمیم گیری گروهی.pdf
1.9 MB
🔲⭕️قاتلان تصمیم گیری گروهی چیستند؟
دانلود رایگان ارایه قاتلان تصمیم گیری گروهی
مجتبی لشکربلوکی

@Dr_Lashkarbolouki
◼️⭕️ پشت دریاها شهری است!

تا حالا هیچوقت این شعر سهراب را خوانده اید؟
خیلی مهم است که زندگی را چه بدانیم یک خانه یا یک سفر. من هم مانند سهراب فکر می کنم زندگی یک سفر است. رفتن و شدن و رسیدن را به ماندن و بودن و پوسیدن ترجیح می دهم.

و در این غوغای دنیای امروزی که همه چیز پر از زرق و برق مصنوعی و حسرت داشتن و حرص نداشتن است، هستند کسانی که تلنگر می زنند به ما که آهای رفیق!

دور باید شد، دور!
شب سرودش را خواند،
نوبت پنجره‌هاست.

یکی از جاهایی که تلنگر می زند و آدم ها را سوار قایقی می کند و می برد تا جایی که
خاک، موسیقی احساس تو را می‌شنود موسسه مردم نهادی است که دوره های آموزشی زندگی، دین، اخلاق و معنویت برگزار می کند.

سه شرط اصلی برای ورود
اراده کافی برای پی‌ریزی یک زندگی فوق العاده
تخصیص زمان برای مهم‌ترین فرد زندگیتان: یعنی خودِ شما
آمادگی برای مسافرت و کشف سرزمین های جدید

تا کنون بیش از ۱۲۰۰ استاد و دانشجوی دانشگاه‌های تهران به این سفر دین و اندیشه پیوسته اند

ثبت نام: همه روزه تا ۲۴ شهریور ساعت ۱۰ تا ۱۸، ☎️ ۸۸۷۵۰۰۲۱

دوره ها رایگان است در تهران و حضوری برگزار می‌شود

موسسه مردم نهاد شمس‌الشموس
🔲⭕️درد ایرانیان چیست؟ ایرانیان چرا می روند و برنمی گردند؟
مجتبی لشکربلوکی

از هر سه ایرانی ۱ نفر می خواهد سرزمین مادری اش را بگذارد و برود. این را من نمی گویم. بلکه نتایج یک نظرسنجی نشان می دهد و متاسفانه نسبت به ۵ سال قبل بیش از ۳٪ رشد نشان می دهد.
خب ممکن است بگوییم که مهاجرت امری عادی است. ۷۵۰ میلیون نفر در جهان میل به مهاجرت دارند. بگذارید ایران را با کشورهای دیگر جهان مقایسه کنیم. میانگین تمایل به مهاجرت در جهان برابر با 15% است. در آمریکای لاتین ۲۷٪، غرب آسیا ۲۴٪، اقیانوسیه ۹٪ و جنوب شرقی آسیا ۷٪ است. در نتیجه می‌توان گفت تمایل به مهاجرت ایرانیان (با ۳۳٪) تقریبا بیش از دو برابر میانگین جهانی است( منبع).

آیا فقط همین یک نظرسنجی است؟ نه رصد خانه مهاجرت اعداد وحشتناک تری را منتشر کرده: ۶۶٪ دانشجویان و دانش آموختگان میل زیاد یا بسیار زیادی به مهاجرت دارند. در مورد پزشکان که اوضاع به مراتب خطرناک تر است: ۷۱٪
خب ممکن است بگوییم میل به مهاجرت که مهم نیست. خیلی دوست دارند اما نمی روند. در کنار شاخص میل به مهاجرت، شاخص دیگری وجود دارد به نام تصمیم به مهاجرت یعنی کسانی که دست به اقدام عملی زده اند یا می زنند. فقط ۱۵٪ دانشجویان گفته اند که تصمیم بر ماندن قطعی دارند. ۵۷٪ بقیه گفته اند یا مهاجرت می کنند یا مهاجرت می کنند اما بعدا. بقیه (۲۸٪) هم مردد هستند بین ماندن و رفتن. ۵۰٪ جامعه استارت آپی برای مهاجرت اقدام کرده اند و فقط ۱۶٪ تصمیم گرفته اند در ایران بمانند.
خب ممکن است بگوییم بروند ان شاء الله برمی گردند. می دانید شاخص سوم یعنی شاخص میل به بازگشت چه چیزی را نشان می دهد؟ فقط سه درصد پرستاران گفته اند که قطعا به ایران باز خواهند گشت و فقط ۱۲٪ استارت آپی ها گفته اند که قصد قطعی دارند بعد از مهاجرت به ایران بازگردند.
همین می شود که رئیس سازمان نظام پزشکی گفته امسال هیچ کس متقاضی رشته جراحی قلب در کشور نشده و با این شرایط مجبوریم با عقب‌گرد ۴۰ ساله واردات پزشک از هند، پاکستان و فیلیپین داشته باشیم.

☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی:
هیچ آدم عاقلی وطن اش، ریشه اش، خانواده اش را می گذارد و برود؟ نه! درد ایرانیان چیست؟ بگذارید دوباره برگردیم به پژوهش ها.
از افراد خواسته شده بگویند که چرا می روید؟ آیا به خاطر شرایط بیرونی (وضعیت کشور) است یا مسایل شخصی و خانوادگی. ۸۷٪ از کادر درمان و ۸۰٪ دانشجویان علت اصلی تمایل خود به مهاجرت را شرایط کشور دانسته‌اند. مسایل فردی و خانوادگی نقش بسیار کمی بر میل به مهاجرت دارند.
بر اساس نظرسنجی، اصلی‌ترین علل افزایش میل به مهاجرت در چهار گروه مختلف یعنی جامعه دانشگاهی (اساتید و محققان)، کادر درمان (پزشکان و پرستاران)، دانشجویان و دانش آموختگان و فعالان استارت آپی این موارد است: بی ثباتی، ابهام، ناامیدی و نارضایتی از شیوه حکم‌رانی و مملکت‌داری.
ایرانیان خسته شده اند از حکمرانی که منجر به بی ثباتی و آینده مبهم شده است. بنابراین تصمیم گرفته اند که بروند گوشه ای از جهان را پیدا کنند که ثبات و آرامش و آینده روشن تری به آنان نوید دهد. حالا کاری نداریم که واقعا آن سوی مرزها چقدر این هدف محقق می شود یا نه؟

عادت ندارم تلخ بنویسم. دوست هم ندارم با سیاه نمایی و نقد کردن، لایک بخرم! این آمارهای نگران کننده را نگفتم که ناامید شویم، گفتم که بدانیم همه ما تکلیف بزرگی داریم و علاوه بر تلاش برای بهبود زندگی شخصی در حوزه جمعی و عمومی نیز باید باید باید تلاش کنیم. از دست ما کاری برنمی آید؟ باید برویم سراغ کارهای شدنی تر. از بزرگ شروع نکنیم. دو مثال می زنم: بهبود شیوه حکمرانی و حل مسایل در سطح استان یا شهرستان (مانند کمک نخبگان و ذینفوذان محلی به استانداری برای بهبود حل و فصل مسایل استانی) و یا ایجاد جزیره های ثبات در یک دریای طوفانی (مانند ایجاد کسب وکارهایی پابرجا در شرایط عدم قطعیت محیطی که به کارکنان آن اجازه می دهد که به آینده فکر کنند و رشد کنند، تحقیق کنند و آینده بهتری بسازند). همین دو کار کمک می کند که چراغ امید در ایران روشن بماند.

البته در این میان نقش اصلی به عهده زمام داران، تریبون داران، مجلسیان و کارگزاران است. یادشان باشد هر حرفی که می زنند، هر اقدامی که انجام می دهند هر طرحی که تصویب می کنند، هر محدودیت جدیدی که ایجاد می کنند باعث می شود که چند نخبه، چند پزشک و پرستار و چند جوان خوشفکر استارت آپی از کشور بروند. خیانت همیشه فروش اطلاعات محرمانه به کشور بیگانه نیست. خیانت به کشور گاهی اوقات در قالب یک بیانیه نادرست، یک قانون ناروا و یک تصمیم ناکارآمد است. فراموش نکنیم جاده‌ جهنم با نیت‌های خیر سنگ‌فرش شده است. حواسمان باشد با نیت های خوب کشور را به روزگار بد نکشانیم.

کانال شخصی مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
🔲⭕️مدرسه ای در تهران با پارکینگ اختصاصی!
مجتبی لشکربلوکی

باورتان می شود که مدرسه ای در تهران وجود دارد که پارکینگ اختصاصی برای وسایل نقلیه دانش آموزانش دارد؟
حوالی ترمینال جنوب و در نزدیکی بازار بلورفروشان شوش، مدرسه‌ای وجود دارد که دانش‌آموزانس‌ هر روز وسیله نقلیه خود را در گوشه‌ای از حیاط پارک می‌کنند و سرکلاس درس حاضر می‌شوند. بله! برخی دانش‌آموزان این مدرسه با چرخ‌دستی مدرسه می‌روند!
برای اینکه اشتباه نکنید از همین ابتدا بگویم که مدرسه چنگیزپور نه مدرسه کودکان‌ کار است و نه وابسته و زیرمجموعه کمیته امداد و بهزیستی! یک مدرسه کاملا عادی و دولتی که زیر نظر اداره آموزش‌وپرورش منطقه ١٦ فعالیت دارد، درست مثل دیگر مدارس شهرمان، اما با این تفاوت‌ که مدیریت مجموعه با بچه‌هایی‌ که به هر طریق مجبورند کار و کسب را در کنار درس و تحصیل داشته باشند راه می‌آید و از لحاظ روحی و روانی حمایتشان می‌کند.
از مدیر مدرسه سوال می‌کنم که داستان چرخ‌های باربری‌ که درگوشه حیاط جاخوش‌کرده، چیست؟ چشمانش‌ تر می‌شود و می‌گوید: «این‌ها وسیله امرار معاش تعدادی از دانش‌آموزان مدرسه است که حتی برای بابای مدرسه ارزش زیادی دارند و مثل چشمانش مراقبشان است تا مبادا کسی با خودش ببرد. حقیقت این است که این بچه‌ها را به زور و زحمت پای درس و کلاس نگه‌ داشته‌ام. مثل یکی‌شان که بعد از طلاق پدر و مادرش به اجبار پیش پدربزرگ سالخورده‌اش زندگی می‌کند و برای اینکه در خرج و مخارج زندگی کمک حال خانواده باشد بعد از مدرسه یکراست به محل کارمی رود. وضعیت زندگی این بچه‌ها تقریبا شباهت زیادی با هم دارد و مجبورند کار کنند. این چرخ‌های باربری هم برای بچه‌های من است. نمی‌دانید وقتی با انگشتان نحیفشان میله چرخ‌دستی را محکم می‌گیرند قیافه‌شان چقدر مردانه و پرغرور می‌شود.

☑️⭕️پیشنهاد عملی:
وقتی این گزارش را خواندم، متاثر شدم. اگر چرخ روزگار به نفع من نمی چرخید شاید من هم امروز یک چرخ بدست بودم یا اینکه فرزند من هم می توانست یکی از همین بچه ها باشد. بنابراین پیش خودم فکر کردم که این بچه ها با فرزند من چه تفاوتی دارند؟ هیچ! بهمین خاطر از یکی از موسسات نیکوکاری مطمئن (محبان الرضا) خواستم که این گزارش را راستی آزمایی کنند. نتیجه راستی آزمایی متاسفانه درست بود.
تصمیم گرفتم که به آن ها کمک کنم. اگر شما هم تصمیم گرفته اید سهمی داشته باشید از طریقی که در ادامه آورده ام استفاده کنید.
کمک کنیم نسلی از بچه های شریف پرورش پیدا کنند و زیر چرخ های روزگار له نشوند. معلم مدرسه می گوید: «هرچند همه معلم‌ها دلسوزند و همه تلاش خود را برای قبولی بچه‌ها می‌کنند، تعدادی‌شان نمره نمی‌آورند و مجبورند در تابستان درکلاس و امتحانات تابستانی شرکت کنند. به نظر من و همکارانم قبولی‌های شهریور ماه این مدرسه خیلی قابل احترام هستند، چون برای خودشان مردی شده‌اند و دستانشان بوی نان حلال می‌دهد.
اگر خواستید واریز یا کارت به کارت کنید:
شماره شبا: IR290700001000128359547001
شماره کارت: 5041721112205282
بانک رسالت به نام خیریه محبان الرضا(ع)
اگر هم خواستید پرداخت پرداخت اینترنتی کنید، به این صفحه بروید؛ فقط کافیست مبلغ را بزنید و در توضیحات حتما بنویسید مدرسه
https://mohebanereza.ir/donate-now/
این هم لینک اینستاگرام خیریه
این شاید سهم کوچک من و شما باشد از توسعه این سرزمین. کمک به پرورش ۱۰۰ نفر انسان شریف زحمت کش با اراده. شاید یکی از همین ها بعدها امیرکبیر، مریم میرزاخانی، پروفسور حسابی و... بعدی ایران شد.

کانال شخصی مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
🔲⭕️ما تفاله نیستیم، ما مردمیم!
مجتبی لشکربلوکی

در یکی از برنامه های صدا و سیما، کارشناس مدعو گفتند که این تفاله‌ها و کف‌های روی آب نمی‌توانند در برابر اقیانوس عظیم پایداری کنند. ایشان عملا معترضان را تفاله خواندند یا دست کم برداشت افراد زیادی مانند من این است که از نظر ایشان معترضان تفاله اند. راحت ترین راه اینست که مقابله به مثل کرد و نسبت های ناروا داد. اما سه نکته را یادآوری کنم.

1) در دنیا به همین افرادی که شما تفاله می نامید می گویند شهروند. راه دوری نرویم در همین کشور نام ما بود ولی نعمتان انقلاب.

2) یکی از اساتید دانشگاه استنفورد به این موضوع پرداخته که چرا انسانهایی با باور قوی به ارزشهای اخلاقی که در سایر بخشهای زندگی دل‌رحم اند می‌توانند دست به اعمال خشونت بار بزنند. او به شش مکانیزم رسیده است. یکی از آن شش مکانیزم چنین است: انسانیت‌زدایی از طرف مقابل: منطق کلی این روش، مادون انسان در نظر گرفتن سایرین است. هرچه درجه انسانیت طرف مقابل بیشتر خدشه دار شود، آسیب رساندن به او آسان تر می‌شود. کاکاسیا خواندن بردگان و شهروند درجه دو دانستن اقلیت ها، نجس دانستن غیرهمکیشان، مزاحم خواندن مهاجرین در واقع آماده سازی برخوردهای زشت و خشن با آن‌هاست. من اگر جای آن کارشناس محترم بودم ضمن عذرخواهی صریح از مردم، یادآوری می کردم که همه ما مردمیم. همه!

3) بگذارید از یک تجربه جهانی با هم صحبت کنیم. گروهی از اوگاندا به رهبری فردی بسیار متوحش و متوهم (که خود را پیامبر می دانست) شورش کردند. این گروه مسئول قتل بیش از صدهزار انسان، ربودن بالای سی‌هزار کودک و آوارگی بیش از دو میلیون اوگاندایی دانسته شدند. در این میان یکی راه متفاوتی انتخاب کرد خانمی به نام بتی بیگومب گفت که می خواهد با آنان مذاکره کند. او به داخل جنگل رفت. مایل ها پیاده رفت تا بتواند به آنان برسد. بتی سرانجام بعد از ماه‌ها تلاش با شورشیان تماس برقرار کرد. اوایل آن‌ها مذاکره با یک زن را اهانت‌آمیز می دانستند. چندی بعد نه تنها شورشیان که رهبر شورشیان نیز بتی را «مامان» صدا کرد و حتی پذیرفت که جنگل را ترک و مذاکرات صلح را آغاز کند.

اگرچه تلاش‌ها برای برقراری صلح موفقت‌آمیز نبود، اما بازکردن ذهن آنان برای گفت‌وگو دستاورد چشمگیری بود. بتی به‌خاطر تلاش‌هایش، زنِ سال اوگاندا شد. وقتی از او پرسیده شد که رمز موفقیتت چه بود یک پاسخ مشخص و کوتاه داشت: گوش کردن. او پاسخ داد که کلید این کار متقاعدکردن یا حتی چاپلوسی نبود بلکه فقط گوش‌دادن بود.
در هر اردوگاه، به مردم اعلام می‌کرد که برای سخنرانی آن‌جا نیامده بلکه آمده تا به حرف‌هایشان گوش کند. کنجکاوی و تواضعِ همراه با اعتماد به نفس او اوگاندایی‌ها را غافلگیر می‌کرد. کار به جایی رسید که در اردوگاه بتی را «مِگو» صدا می‌زدند. مِگو به‌صورت تحت‌اللفظی یعنی مادر، همچنین اصطلاحی مهربانانه برای خطاب‌کردن بزرگ‌ترها. دقت کنید بتی نمایندۀ دولتی بود که در چشم بسیاری از آنان ظالم تلقی می‌شد. طولی نکشید که مردم پیشنهاد دادند که بتی را به فرماندهان ارتشِ چریکی معرفی کنند. یک جمله طلایی از بتی شاید جالب باشد:‌ حتی شیطان هم قدر شنیده‌شدن را می‌داند (نشریه ترجمان)

☑️⭕️تجویز راهبردی:
گوش کردن، آن هم گوش کردن واقعی، با حوصله و بدون سانسور هنری است که مدت هاست از دست داده ایم. این مردم فهیم و صبور حتما دردی دارند. حتما زخمی اند. پس باید به حرف آنان گوش داد. این جامعه می گوید پس از آنکه دخترمان مهسا امینی را از دست دادیم پیش از آنکه نیازمند یک پدر مقتدر باشیم نیازمند مادری هستیم که به حرف هایمان گوش کند. پیشنهاد می کنم همین هایی که بازداشت می شوند را بازجویی نکنیم. بلکه پای صحبت شان بنشینیم، ببینیم دردشان چیست؟ بلافاصله نگوییم می دانیم، گوش کنیم!

از خودمان بپرسیم که چرا مشکل به کف خیابان کشیده می شود؟ چرا باید شاهد زخمی و کشته شدن مردم و نیروی انتظامی باشیم؟ جامعه ای که متشکل نیست، جامعه ای که اتمیزه است. جامعه ای که مسیر شفافی برای بیان انتظارات و مطالبات ندارد. جامعه ای که (به درست یا به غلط) احساس می کند اولویت های کشور با اولویت های شخصی شان همسو نیست. چه می کند؟ برخی می روند و آن هایی که می مانند مسیر انتقاد را برمی گزینند. ولی اگر انتقاد مسیر شفاف، قانونی و کم هزینه نداشته باشد، چاره ای جز به خیابان آمدن دارند؟
وقتی تنها راه شنیده و دیده شدن خیابان باشد، سرنوشت ما همین است. نگذاریم خیابان سرنوشت ما را تعیین کنند. نظام سیاسی ما باید به گونه ای باشد که به صورت سیستماتیک امکان شنیده شدن را فراهم کند وگرنه انتقادها به اعتراض و کدورت به نفرت و سوء تفاهم به سوء تعامل ختم خواهد شد. ما تفاله نیستیم، ما خس و خاشاک نیستیم. مردمی فهیم، صبور و باهوش که یا همکیش همیم و یا همنوع هم. ما همه انسانیم و شایسته شنیده شدن.

@Dr_Lashkarbolouki
🔲⭕️سوختن ایران در سندروم «همدلی محدود»
مجتبی لشکربلوکی و حمید زعیمی

آزمایش جالبی توسط یکی از محققان دانشگاه لنچستر اِنگلستان انجام شد. شرکت کنندگان چه کسانی بودند؟ طرفداران تیم منچستریونایتد. ابتدا از آنان خواسته شد که پرسشنامه‌ای راجع به میزان طرفداری از منچستریونایتد را تکمیل کنند. خود پرسشنامه اهمیتی نداشت بلکه این کار ترفندی بود برای یادآوری و برافروختن وفاداری آن‌ها به تیم منچستریونایتد. سپس، به شرکت‌کنندگان گفتند که در بخش دومِ آزمایش باید در مکان دیگری فیلمی راجع به فوتبال نگاه کنند. به آنها مسیر رفتن تا اتاق نمایش در ساختمان دیگر را نشان دادند. در طول مسیر، مردی که در حقیقت یک همکار (بازیگر) بود می‌دوید، لیز می خورد و می افتاد، مچ پایش را می گرفت و در حالی که درد می‌کشید فریاد می زد. مردی که بر زمین افتاده بود گاهی پیراهن منچستریونایتد و گاهی پیراهن رقیب سرسخت منچسریونایتد یعنی لیورپول را پوشیده بود.
نتایج تکان دهنده بود در ۹۴٪ مواقع، اگر فرد مصدوم پیراهن منچستریونایتد را بر تن داشت، شرکت کنندگان به او کمک کردند. ولی وقتی مصدوم لباس لیورپول یا لباس معمولی را به تن داشت فکر می کنید چند درصد کمک می کردند؟ تنها حدود ۳۰٪. اکثریت آن‌ها معمولاً فردی که غیرمنچستری بود را رها کردند تا ناله کند. برخی از شرکت کنندگان اصلاً به شخصی با پیراهن لیورپول توجه نکردند.
دوباره آزمایش تکرار شد اما این بار یک تغییر کوچک داده شد. این بار پرسشنامه با مضمون عشق به فوتبال و بازی زیبا بود و نه عشق به منچسترپونایتد! بعد از همین تغییر کوچک، حدود ۸۰ درصد از طرفداران منچستریونایتد به فردِ زمین افتاده با لباس منچستریونایتد کمک کردند که کمی کمتر از دور اول بود اما نتیجه جالب اینجا بود: ۷۰ درصد به افراد مصدوم با پیراهن لیورپول کمک کردند. در مقایسه با آزمایش قبل ۴۰ درصد افزایش در کمک به فردِ طرفدار لیورپول مشاهده شد (منبع) دلیلش چه بود؟

☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی
ذهن ما به صورت ناخودآگاه مرز می‌کشد. حد تعیین می کند. این سوی مرز می شود افراد درون گروه (ما) و آن سوی مرز می شود افراد بیرون گروه (اونها). تا این جای کار مساله ای نیست. مساله این است که ما نسبت به آنسوی «مرز ذهنی غیرواقعی» که کشیده ایم غیریت و دوگانگی و دوری ایجاد می کنیم و نسبت به افراد درون گروه غیرت، همدلی و همدردی بیشتری داریم تا افراد بیرون گروه. به عبارت دیگر ما دچار همدلی محدود می شویم. به عنوان یک انسان رحم و مروت و مرام داریم ولی فقط آن را معطوف و محدود می کنیم به همکیش و هم قبیله و هم فکر و هم گروه مان.
تا جایی که در خاطر داریم این دوگانه سازی ها همیشه رخ داده است. برخی به دیگران می گویند غرب زده و در عوض آن ها به گروه اول می گوید عمله روسیه! برخی خودفروخته و خودباخته اند و در عوض برخی واپس گرا و عقب افتاده. برخی مذهبی خشک اند و برخی غیرمذهبی ولنگار. این دوگانه سازی ها تبعات دارد.

چه می توان کرد؟ خاطرتان هست که در بخش دوم آزمایش چه کردند؟ یک تغییر کوچک؛ به جای تاکید بر عشق به یک تیم خاص (منچستریونایتد)، عشق به یک مفهوم وسیع تر (فوتبال) جایگزین شد.
برای رهایی از سندروم همدلی محدود، باید استراتژی یافتن یا ساختن «وجه مشترک گسترده» را انتخاب کرد؛ خدا ، انسانیت، محیط زیست، آینده، سرنوشت مشترک، میهن این‌ها مواردی هستند که می توانند ما را نجات دهند. برای اینکه اثبات کنیم که چنین چیزی امکان پذیر است، به این موقعیت توجه کنید: مسابقات جام جهانی است در یک کافه کنار دیگرانی که نمی شناسید دارید فوتبال نگاه می کنید. زمانی که تیم ملی ما در جام جهانی برنده می شود شما ممکن است یک فرد مذهبی استقلالی دو آتشه باشید اما فرد کناری تان را که یک آدم غیرمذهبی هوادار متعصب پرسپولیس باشد را به آغوش بکشید و حتی پول چایی اش را هم حساب کنید!

ایران امروز ما به شدت نیازمند رهایی از سندروم همدلی محدود است. مرزهای غیرواقعی که جامعه ما را چندپاره (بهتر است بگوییم پاره پاره) کرده است.

آخرین نکته: هر کسی باید شروع کننده باشد. منچستری ها نباید منتظر لیورپولی ها باشند و برعکس. در توسعه باید کنشگر، آغازگر و مبتکر بود وگرنه انفعال و تقلید که هنری نیست. آغاز کننده باشیم و مرزها را برداریم!


کانال شخصی مجتبی لشکربلوکی
@Dr_lashkarbolouki
🔲⭕️ما از هم طلاق عاطفی گرفته ایم!
مجتبی
لشکربلوکی

گاهی اوقات یک زوج به صورت رسمی از یکدیگر طلاق می گیرند. اما گاهی شرایطی پیش می آید که مجبورند زیر یک سقف زندگی کنند. رسما زن و شوهرند اما دل در گرو هم ندارند. شاید در ایران امروز ما از هم طلاق عاطفی گرفته ایم. جامعه شناسان می‌گویند که ایران در معرض انواع شکاف های اقتصادی، قومیتی و بین نسلی و فرهنگی است. شاید شکافی که بیش از همه آزاردهنده باشد شکاف فرهنگی است؛ شکاف بین مذهبی‌ها و غیرمذهبی‌ها. قبل از آنکه ادامه دهم شما را دعوت می کنم یک نوشته از دکتر محسن رنانی را با هم بخوانیم. برای جامعه امروز ایران مثالی بهتر از این نمی توانم بیابم:
سیاهان آفریقای جنوبی پس از سی سال مبارزه برای آزادی و پس از دهه‌ها بردگی همراه با قتل و خشونت و زندان، سرانجام سپیدان نژادپرست را مجبور کردند انتخابات آزاد برگزار کند. نلسون ماندلا به ریاست‌جمهوری برگزیده شد. آفریقای جنوبیِ سیاه، تشنه انتقام بود. خیلی‌ها دست به اسلحه برده بودند و از دولت جدید هم انتظار داشتند تا عملیات تصفیه عناصر رژیم آپارتاید و تسویه حساب ستم‌های گذشته را آغاز کند.
عملاً جامعه به دو پاره تقسیم شده بود. سیاهان از فروشگاه‌های سپیدان خرید نمی‌کردند، برندهای سپیدان تحریم بود و هر کس با سپیدان همکاری می‌کرد خائن بود. اما ماندلا نه تنها مانند بسیاری سیاست‌مداران، سوار این موج نشد، بلکه با قدرت در برابر این موج ایستاد.
او باید راهی پیدا می‌کرد تا جامعه از چرخه خشونت رهایی پیدا کند. در سال ۱۹۹۵ مسابقات جام جهانی فوتبال راگبی در آفریقای جنوبی برگزار می‌شد. اعضای تیم تماماً سفیدپوست بودند و مورد نفرت سیاهان! همه منتظر بازی‌هایی بی‌رونق بودند و اگر تیم شکست می‌خورد، بیم برگزاری جشن‌های سراسری توسط سیاهان می‌رفت. در میانه‌ چنین فضای نفرت‌انگیزی، این ماندلا بود که با چشمانی باز و اندیشه‌ای انسانی، اعلام کرد که لباس تیم راگبی سفیدان را به تن می‌کند و برای تماشای مسابقه به استادیوم می‌رود و گفت که هرکس سربلندی کشور را می‌خواهد باید به حمایت از تیم راگبی آفریقای جنوبی (یعنی همان تیم سپیدان ستمگر سابق) برخیزد. این حرکت ماندلا، فضا را شکست. بسیاری از سیاهان به استادیوم هجوم بردند و تیم کشورشان را تشویق کردند و تقدیر الهی با نفس مسیحایی ماندلا همراه شد و بازی را بُردند و آفریقای جنوبی قهرمان جهان شد.
ماندلا در حالی که لباس تیم راگبی را بر تن داشت، جام قهرمانی را به کاپیتان سفید پوست تیم اهدا کرد. سیاه و سپید با هم احساس پیروزی ‌کردند و چنین شد که یک جشن ملی شکل گرفت و پس از این تحول بود که مسیر آشتی هموار شد.

☑️⭕️ یک ایده اولیه
یک ایده اولیه مطرح می کنم البته برای نقد و بررسی. پیش از آن بگویم کسانی که مرا می شناسند می دانند آدم مذهبی هستم کمی هم سنتی. (البته لزوما آدم خوبی نیستم ولی دست کم دل در گرو مذهب دارم). اما ایده چیست؟ در جامعه مطلوب من مذهبی‌ها و غیرمذهبی‌ها هر دو آزادند. اصلا آزادی غیرمذهبی ها و آزادی مذاهب را نشانه یک جامعه دینی می‌دانم. دینی بودن یک جامعه یعنی اینکه هیچ دینی اجباری نیست و غیرمذهبی ها هیچ اجباری به دینداری و التزام به دین ندارند. هیچ اجباری به مذهب و انجام شعائر مذهبی یکسان نیست. هر چند تنها راه رستگاری را در دینداری عقلانی می دانم و معتقدم که سایر مکاتب فلسفی و روانشناسی و ... صرفا افق صحبت شان تا زمان مرگ آدمی است و اگر برای بهروزی این جهانی موثر باشند برای رستگاری آن جهانی حرفی ندارند. اما دینداری اجباری را نه برای رستگاری آن جهانی مفید می‌دانم و نه برای شادکامی این جهانی موثر.

آنگاه نقش حکومت دینی در عرصه فرهنگ چه خواهد بود؟
۱) تبیین اخلاق به عنوان فصل مشترک بین دیانت و انسانیت (مانند صداقت، عفت، وفای به عهد و ... که هر عقل سلیمی آن را می پذیرد)
۲) تبیین و تشریح مذهب رسمی کشور. اگر بخواهم به زبان دینی صحبت کنم خداوند در کتاب آسمانی‌اش فرمود اجباری در دین نیست و بلافاصله فرمود مسیر رستگاری از گمراهی مشخص شده است. حکومت دینی دستی گشاده در تبیین داشته باشد اما هیچ اجبار فیزیکی، روانی و انتظامی وجود نداشته باشد. آنگاه کسانی که واقعا دیندارند مومنانه دین‌ورزی می کنند و آن کسانی که غیرمذهبی اند مجبور به ریای سیستماتیک نمی‌شوند و در دل دانه نفرت نمی کارند.

اینگونه ما یک شکاف بزرگ و طلاق عاطفی را پشت سر می‌گذاریم. با دو چیز
۱) تمرکز بر اخلاق که یک منطقه اشتراک حدود ۸۰٪ ایجاد می کند.
۲) تکیه بر آزادی: مذهب مذهبیون در کنار غیرمذهبی‌ها صیقل می خورند و غیرمذهبی‌ها در کنار مذهبیون ممکن است تجربه دینی پیدا کنند. و هر کسی در یک فضای آزاد به سخنان مختلف گوش می‌دهد و راه خویش را انتخاب می‌کند. همان که فرمود بشارت باد بر بندگانی که گفته‌ها را می شنوند و بهترین را انتخاب می کنند.

@Dr_Lashkarbolouki