طب، تشریح و آناتومی
950 subscribers
62 photos
8 videos
52 files
39 links

مگر آن شِهاب ثاقبْ مددی دهد سُها را...
🌺 @Astrology786
🌼 @Marefat786
💐 @Reason786
🔥 @Saqeb786
@Aresmatiq
⁉️ @Farazehn
«وَعَلَامَاتٍ ۚوَبِالنَّجْمِ هُمْ يَهْتَدُونَ؛ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ ثَاقِبٌ»
💫 @shahab_saqeb
www.shahab-shirzahi.com
Download Telegram
بسم الله الرحمن الرحیم

کیفیت پیدایش هر خلط

فَاعلَمْ أَنَّ الغذاء و هو الجسم الذى

غذا جسمی است که قابلیت آن را

من شَأْنِهِ أَن يَصيرَ جُزءاً من بَدَنِ الإنسان إذا وَرَدَ علي المَعِدَةِ، استَحالَ فيها الى جَوهَرٍ شَبِيهِ بِمَاءِ الكَشَكِ الشَّخِينِ الَّذِي يُسَمَّى «كيلوساً».

دارد که جزو بدن آدمی شود. باید دانست هنگامی که غذا وارد معده میشود به ماده ای شبیه به لعاب آش جو تبدیل میگردد که اطبا آن را کیلوس میخوانند.
و ينجذب الصافي منه الى الكَبِدِ فيندفع من طَريقِ العُرُوقِ المُسَمّاةِ

ب- «ماساريقا»، ويَنطَبِخُ في ا الكَبِدِ و يُسَمَّي «كَيمُوساً».

سپس بخش صافی کیلوس به سبب قوه دافعه امعاء و جاذبه ،کبد از راه رگهایی به نام ماساریقا جذب کبد میشود و در آن بر اثر حرارت کبدی پخته میشود نضج) مییابد که اطبا آن را کیموس مینامند.
فيحصل منه شَيْءٌ كَالرَّعْوَةِ و شَيْءٌ كَالرَّسُوبِ وقَد يَكُونُ معهما شَيءٌ مُحتَرَقٌ إذا أفرط الطَّبخ، و شَيْءٌ فَجٍّ إِذا قَصَرَ الطَّبخ.

حاصل طبخ دوم به جز ماده صافی دو چیز است ماده ای مانند سرجوش و ماده ای مانند درد (رسوب). گاهی ،نیز همراه این دو بر اثر افراط در طبخ ماده ای ،محترق و در اثر ناکافی بودن طبخ ماده ای خام به وجود میآید.

حال میگوییم

فالرَّعْوَةُ هي الصَّفراء الطبيعية
و الرُّسُوبُ هي السَّوداء الطَّبيعيَّةُ
- و الشَّيء المُحتَرَقُ لَطِيفُهُ صَفراء غير طبيعية
- و كثيفة سوداء غَيْرُ طَبيعية.
و شَيء الفَجِّ منه هو البَلغَمُ.
- و أمّا المُصَفَّى من هذه الجُملَةِ نَضيجاً فهو الدَّمُ.

سرجوش پدید آمده صفرای طبیعی
درد به جا مانده سودای طبیعی
بخش لطیف ماده محترق صفرای ناطبیعی
و بخش کثیف آن سودای ناطبیعی
و ماده خام پدید آمده بلغم است.
آن بخش صافی نیز که از میان اینها نضج کامل یافته خلط دم است.

در بیان اسباب پیدایش خلط

دم

- فَسَبَبُ الدَّمِ الفَاعِليُّ هو حَرارَةٌ مَعتَدِلَةٌ.

سبب فاعلی پیدایش دم طبیعی حرارت معتدل کبدی است.

و سَبَبُهُ المادّيُّ المُعتَدِلُ من الأغذية و الأشربَةِ الفَاضِلَةِ.

سبب مادی آن غذاهای معتدل در سردی و گرمی و نوشیدنیهای مناسب است.

- و سَبَبُه الصُّورِيُّ النُّصْحُ الفاضِلُ.

🟢ادامه دارد...

#قانونچه

🌹 @Shahab_Saqeb
•┈┈••✾☘️🕊☘️✾••┈┈•

🌸🌺🌼 @Dissection786
سبب صوری آن نضج کافی است.

- و سَبَبُهُ الغائى تَغذِيَةُ البَدَن و تَسخينُهُ ، و ترطيبه.

و سبب غائی ،آن رساندن غذا به بدن و گرم و مرطوب نگاه داشتن بدن است.

در بیان اسباب پیدایش خلط صفرا

و الصفراء، سَبَبُها الفاعلى، أمّا الطَّبيعيَّةُ منها فَحَرارَةٌ مُعتَدِلَةٌ ، و أمّا المُحتَرَقَةُ مِنها فَالحَرارَةُ المُفرِطَةُ.

سبب فاعلی صفرای طبیعی حرارت معتدل کبدی و سبب فاعلی صفرای محترق زیادتی حرارت کبدی است.

و سببها المادى اللطيف الحار والحُلو والدَّسِمُ والحِرِّيفُ من الأغذية.

سبب مادی آن خوردن غذاهای گرم و سبک یا غذاهای ،شیرین یا چرب و یا تند است.

و سببها الصُّوري، في الطَّبيعي منها
- سبب صوری صفرای طبیعی نضج
النضج الفاضِل، و في غير ا الطَّبيعي مُجَاوَزَةُ النُّصْحِ الى حَدِّ الإفراط.

کافی و سبب صوری صفرای ناطبیعی نزديك شدن نضج به حد افراط است.

و سَبَبُها الغائى تَغذِيَةُ الأعضاءِ الّتى يَجِبُ أن يَكُونَ في غذائها قسط من الصَّفراء، و تلطيفُ الدَّمِ لِيسهُلَ نُفُوذُهُ في المَجارِى الضَّيِّقَةِ، و لذعُ الأمعاء لِتُحِشَ بِالحَاجَةِ الى دَفعِ الفَضَلَةِ.

و سبب غائی آن غذا رساندن به اعضایی است که وجود اندکی صفرا در آنها لازم است؛ دوم رقیق ساختن خون است تا به آسانی در مجاری تنگ گردش کند؛ و سوم تحريك روده ها به منظور ایجاد احساس نیاز به دفع فضولات است.

اسباب پیدایش خلط بلغم

- و سَبَبُ البَلغَمِ الفَاعِلِيُّ حَرَارَةٌ مُقَصَّرَةٌ،

سبب فاعلی آن کمی حرارت کبدی است.

و سَبَبُها المادّى الغَليظُ الرَّطبُ اللَّزِجُ الباردُ من الأغذية.

سبب مادی آن خوردن غذاهای ،سنگین دیر هضم تر لزج و سرد است.

و سَبَبُهُ الصُّورِيُّ قُصُورُ النُّصْحِ،

سبب صوری آن ناکافی بودن نضج است.

و سَببُهُ الغائى أن يَكُون مُعَدّاً لِتَغذِيَةِ البَدَنِ عند فقدانِ الغِذاءِ و تَرطيبة.

و سبب غائی ،آن آمادگی برای تغذیه بدن در زمانی که از بیرون به

و تَغذِيَةٌ بـ بعض الأعضاءِ الَّتى يَجِبُ أن يَكُونَ فِي غِذَائِها قسط من البَلغَمِ.

بدن غذا نرسد؛ مرطوب نگهداشتن بدن و تغذیه اعضایی است که وجود مقداری بلغم در غذای آنها ضروری است.

اسباب پیدایش خلط سودا

- و سَبَبُ السَّوداء الفاعِلى؛ أمّا الطَّبيعيَّةُ منها فحَرارَةٌ مُعتَدِلَةٌ. و أمّا المُحتَرَقَةُ فَحَرارَةٌ مُجاوِزَةٌ عن الإعتدال.

سبب فاعلی در سودای طبیعی حرارت معتدل کبدی و در سودای محترق تجاوز حرارت کبدی از حد اعتدال است.

- و سَبَبُها المَادّيُّ الغَليظُ القَليلُ الرُّطُوبَة من الأغذيه و الحار منها.

سبب مادی آن خوردن غذاهای دیر هضم کم رطوبت یا دیر هضم گرم است.

و سببها الصُّورِيُّ التَّفْلُ الرَّاسِبُ بحيثُ لا يَسيل ولا يَتَحَلَّلُ.
- سبب صوری آن تفاله های رسوبی ،است به طوری که نه روان شوند و نه تحلیل پذیرند.

و سببها الغائيُّ تَغذِيَةُ الأعضاءِ الَّتى يَجِبُ أَن يَكُونَ في غذائها قسط من السَّوداء، و تَنبِيهُ شَهْوَةِ الطَّعَامِ بِأَن.

و سبب غائی آن تغذیه اعضایی است که وجود مقداری سودا در غذای آنها ضروری است.

يَنصَبَ الى فَمِ المِعدَةِ من الطَّحالِ فَيَشُدَّهُ بِعُفُوصَته و يُدَعْدِغَ بِحُمُوضَتِهِ فَيُثَوِّرُ الشَّهَوَةَ.

همچنین، ایجاد میل به غذا بر اثر تراوش سودا از طحال به دهانه ،معده زیرا وجود سودا در دهانه معده به سبب گس بودنش معده را منقبض و به سبب ترش بودنش آن را تحريك كرده اشتها را تهییج میکند.

🟢ادامه دارد...

#قانونچه

🌹 @Shahab_Saqeb
•┈┈••✾☘️🕊☘️✾••┈┈•

🌸🌺🌼 @Dissection786
بسم الله الرحمن الرحیم

♻️الفصل الثالث: في ا فصل سوم: اعضا
الأعضاء

و هي أجسام مُتَوَلّدَةٌ من أَوَّلِ مِزَاجِ الأخلاط؛ كَما أَنَّ الأخلاط أجسام مُتَوَلّدَةٌ من أَوَّلِ مِزاجِ الأركان و هي تَنقَسِمُ الى رئيسَةٍ و غَيرِ رئيسة.

اعضای بدن اجسامی هستند که از آمیزش اولیه اخلاط پدید می آیند؛ همان طور که اخلاط از آمیزش اولیه مزاجهای ارکان حاصل می شدند و بر دو قسماند رئیسه» و «غیر رئیسه».

و التي لَيسَتْ بِرَئيسَةٍ تَنقَسِمُ الى خادِمَةِ الرَّئيسَةِ و إلى غيرِ خادِمَةِ الرَّئيسَةِ.

اعضای غیر رئیسه به دو بخش «خادم و غیر خادم» تقسیم میشوند.

و التي لَيسَتْ بِخَادِمَةِ الرَّئيسَةِ تَنقَسِمُ الى مرؤوسَةٍ و إلى غيرِ مَرؤوسَةٍ.

و اعضای غیر خادم به اعضای «مرئوسه» و «غیر مرئوسه تقسیم میگردند.

أما الأعضاء الرَّئيسة
اعضای رئیسه

فهي التي تَكُونُ مَبادِي لِلقَوَى مُحتاجاً إليها في بَقاءِ الشَّخص أوِ النَّوعِ.

اعضایی که منشأ نیروهای سهگانه بدن بوده و آدمی برای بقای خود یا تداوم نسل به آنها نیاز دارد را اعضای رئیسه" گویند.

أما بِحَسَبِ بَقَاءِ الشَّخص فَثَلاثَةٌ

اعضایی که حیات آدمی بدانها وابسته است عبارتند از:

(القلب، و هو مبدأ قُوَّةِ الحَيوةِ المُسَمَاةِ بِالقُوَّةِ الحَيَوانِيَّةِ).

قلب، که منشأ نیروی حیاتی بدن قوه) حیوانیه نیروی حیوانی است.

و الدماغ، و هو مبدأ قُوَّةِ الحِس و الحَرَكَةِ المُسَمَاةُ بِالقُوَّةِ النَّفسانِيَّةِ).

مغز که منشأ نیروی حسی و حرکتی بدن قوه نفسانیه نیروی نفسانی) است. -

و الكبد، و هو مُبدأ قُوَّةِ التَّعْذِيَةِ المُسَمَاةُ بالقُوَّةِ الطَّبيعية او القُوَّة النَّباتية.

و کبد که عامل تغذیه بدن قوه طبیعیه یا نباتیه نیروی طبیعی یا نباتی است.

و أَمَا بِحَسَبِ بَقَاءِ النَّوعِ فهذه ا الثلاثة ا مع رابع و هو الأنثيان.

و اعضایی که تداوم نسل به آنها وابسته است به جز اعضای مذکور بیضه ها در مرد و تخمدانها در زن هستند.

و أما خادِمَةُ الرَّئيسة
اعضای خادم

فَمِثلُ الأعصاب للدماغ، و الشَّرائين للقلب و الأوردَةِ لِلكَبِدِ، و أوعية المني.للانثيين.

از جمله این اعضا که به اعضای رئیسه یاری میرسانند میتوان شبکه عصبی را برای مغز، سرخرگها را برای قلب سیاهرگها را برای ،کبد و مجاری منی را برای بیضه ها و تخمدانها نام برد.

و أما الأعضاء المرؤوسَةُ بِلا خادِمَةٍ
اعضای مرئوسه غیر خادمه

فهي الأعضاء التي تجرى اليها القوى من الأعضاءِ الرَّئيسَةِ، كَالكُلي و المَعِدَةِ والطِّحالِ والرِّئَةِ.

اعضایی هستند که از نیروهای سه گانه موجود در اعضای رئیسه نیرو میگیرند مانند ،کلیه ها، معده، طحال و ریه .

و أما الأعضاء التي ليست بِخَادِمَةٍ و لا بمَرؤوسَةٍ اعضای غیر مرئوسه غیر خادمه

فهي الأعضاء التي تَختَصُّ بِقُوّى غَرِيزِيَّةٍ لها و لا تَجري إليها من الأعضاءِ الرَّئيسَةِ قُوّى اخرى، كَالعِظامِ والغَضاريف.

اعضایی هستند که نیروی غریزی ویژه خود را دارند و نیروی اعضای رئیسه به آنها وارد نمیشود؛ مانند استخوانها و غضروفها.

🟢ادامه دارد...

#قانونچه

🌹 @Shahab_Saqeb
•┈┈••✾☘️🕊☘️✾••┈┈•

🌸🌺🌼 @Dissection786
بسم الله الرحمن الرحیم

تقسیم دیگری برای اعضا

و تَنقَسِمُ الأعضاء بِالجُملَةِ
إلى مُفرَدَةٍ، و هي التي أيُّ جُزءٍ مَحسُوس اخذَ منها كانَ مُشارِكاً لِلكُلِّ في الاسم و الحد.

به طور کلی اعضا بر دو قسماند: اعضای مفرد و اعضای مرکب یا اعضای آلی عضو مفرد عضوی است که نام و تعریف منطقی هر جزء آن با کل آن یکی است (مانند گوشت و چربی)

و إلى مُرَكَّبَةٍ وهى التى لا تَكُونُ كذلك و تُسَمَّى الأعضاء الآليَّةَ.

عضو مرکب آن است که نام و تعریف اجزایش با خودش یکی نیست (مانند دست).

الفصل الرابع:
في القوي فصل چهارم نیروها و قوا
و هي ثلاثة أقسام:
-
طبيعية، و هي في الكبد.
في "القلب و حَيَوانيَّةٌ، و هي فـی نفسانية، و هى في الدماغ.
نیروهای بدن بر سه قسم اند: نیروی طبیعی که خاستگاه آن کبد است؛ نیروی حیوانی که خاستگاه آن قلب است؛ و نیروی نفسانی
که خاستگاه آن مغز است.

أَما القُوَّةُ الطَّبيعيَّةُ
الف. نیروی طبیعی

فَتَنقَسِمُ إلى قسمين: مَحْدُومَةٍ وحَادِمَةٍ.
این نیرو خود به قوه خادمه" و " قوه مخدومه" تقسیم میشود.

- أمّا المَحْدُومَةُ
قوه مخدومه

فَتَنقَسِمُ الى ما يَتَصَرَّفُ في الغذاء لِبَقاءِ الشَّخص، و هي الغاذيَةُ و النَّاميَةُ. و الى ما يَتَصَرَّفُ في الغذاءَ لِبَقَاءِ النَّوعِ، و هي المُوَلّدَةُ و المُصَوِّرَةُ.

قوه مخدومه خود به چهار قوه غاذیه"، " نامیه "، " مولده "، و" مصوره تقسیم میشود که از میان آنها دو نیروی نخست برای ادامه حیات آدمی و دو دیگر برای بقای نسل در غذا تصرف میکنند.

أما الغاذيَةُ، فهي التي تُحيلُ الغِذاء الى مُشابَهَةِ المُعْتَدَى لِيُخلِفَ بَدَلَ مَا يَتَحَلَّلُ منه.

ـ غاذیه قوه ای است که غذا را شبیه مغتذی میکند تا جایگزین آنچه از دست رفته شود.

و أمّا النَّاميَةُ، فهى التى تَزيدُ في أقطار الجسمِ علي التَّناسُبِ الطَّبيعي لِيَبْلُغَ عَلَي تَمَامِ النَّشو.

نامیه قوه ای است که رشد هماهنگ و طبیعی ابعاد بدن آدمی را ممکن میسازد تا زمانی که جسم به نهایت رشد خود برسد.

و أمّا المُوَلَّدَةُ، فَعَلَى نَوعَينِ

قوه مولده بر دو گونه است

نَوعٌ يُحَصِّلُ المَنيَّ فِي الذَّكَرِ وَ الْأُنثَي.

نخست قوه ای که در مردان و زنان تولید منی میکند
و نَوعٌ آخَرُ يُفَصِّلُ القوى التى في المَنيُّ فَيُمَزِّجُها تمزيجاتٍ مُختَلِفَةٍ بِحَسَبِ كُلِّ عُضءٍ عُضِعٍ وَ تُسَمَّى المُغَيِّرَةَ الْأُولَى.

دوم، قوه ای که نیروهای موجود در منی را از هم جدا کرده و آنها را بر اساس طبیعت تك تك اعضای بدن فرد به شکلهای مختلف باهم می آمیزد که آن را" مغیره اولی" مینامند.

و أمّا المُصَوِّرَةُ ، فهى التي تصدر عنها تخطيط الأعضاء و تشكيلاتها و تُسَمَّى المُغَيِّرَةَ الثَّانِيَةَ.
مصوره قوه ای است که وظیفه طراحی و شکل دهی اعضای بدن را بر عهده دارد و آن را مغیره ثانی" می گویند.

- و أما الخادِمَةُ قوه خادمه
فهي الجاذبة و الماسكة و الهاضِمَةُ والدَّافِعَةُ لِلتَّفْلِ.

قوه خادمه نیز بر چهار قسم است جاذبه (ربایا) ماسکه( گیر یا دارا )هاضمه (گوارا) و دافعه فضولات (رانا).

و أَما الحَيَوانِيَةُ
ب. نیروی حیوانی

🟢ادامه دارد...

#قانونچه

🌹 @Shahab_Saqeb
•┈┈••✾☘️🕊☘️✾••┈┈•

🌸🌺🌼 @Dissection786
فهي التي تَفْعَلُ انبساط القلب نیروی حیوانی عامل انبساط و الشرائين و انقباضها لِلتَّرويح و إخراج الأبخِرَةِ الدُّخانيَّةِ، و بها تكُونُ حَرَكَةُ الخَوفِ والغَضَبِ.

انقباض قلب و شرائین برای جذب نسیم و دفع بخار دخانی است. حرکات ناشی از ترس و خشم نیز به سبب وجود این نیرو است.

و أمّا النَّفسانية
ج_ نیروی نفسانی فَتَنقَسِمُ الى مُدرِكَةٍ ومُحَرِّكَةٍ.
نیروی نفسانی نیز به مدرکه و محرکه تقسیم می‌شود.

أما المدركة
قوه مدرکه

فَتَنقَسِمُ الى ما هو في الظَّاهِرِ، و الى ما هو في الباطن.
قوه مدرکه خود به قسم است قوایی که مربوط به حواس ظاهریاند و قوایی که مربوط به حواس باطنی اند.

أما التي في الظَّاهِرِ فهي السَّمعُ والبَصَرُ والشَّم والذوق و اللمس

قوه نخست بر پنج گونه است ،شنوایی ،بینایی چشایی، بویایی و لامسه

و أما التي في الباطِنِ فَالحِسُّ المُشتَرَكَ والخَيالُ والمُتَصَرِّفَةُ والوَهمُ والحافِظَةُ.

قوه مربوط به حواس باطنی نیز بر پنج گونه است حس مشترك ،خیال، متصرفه، وهم، و حافظه.

أما الجسُ المُشتَرَك، فهي التي
حس مشترك آن است که مجموعه

تَتَأدَّى إليها جَميعُ الصُّورِ المَحسُوسَةِ و مَحَلَّها أوَّلُ البَطنِ المُقَدَّمِ من الدِّماغِ.

محسوسات آدمی بدان واصل میگردد و جایگاه آن بخش نخست از بطن مقدم مغز است.

و أما الخيال فهي التي تحفظ ما تقبَلهُ الحِسُّ المُسْتَرَك من الصُّوَرِ المَحسُوسَةِ بَعدَ الغَيبُوبَةِ، وَ مَحَلُّها آخِرُ البَطنِ المُقَدَّمِ مِن الدِمَاغِ.

خیال آن است که اثر محسوسات موجود در حس مشترك را، پس از غیبت محسوسات خارجی در خود نگاه میدارد و جایگاه آن بخش آخر از بطن مقدم مغز است.

و أمّا المُتَصَرِفَةُ، فهى التي تَتَصَرَّفُ في المَحسُوسَةِ و مَعَانيها الجُزئيَّةِ بِالتَّركيب و التفصيل، مثل أن تَتَخَيَّلَ إِنسَاناً ذَا رَأْسَينِ فَقَد رَكَّبَتَ رَأسَينِ علي بَدَنِهِ، و مثل أن تَتَخَيَّلَ إنساناً عَدِيمَ الرَّأْسِ فَقَد فَصَّلتَ رَأْسَهُ.

متصرفه آن است که در صور محسوسه و معانی جزئی آنها تصرف میکند یا به نحو چسباندن چند صورت به هم مانند تخیل انسان دو سر و یا به نحو جدا ساختن اجزای يك صورت (مانند تخیل انسان)
من بَدَنِهِ و مَحَلَّها أَوَّلُ البَطنِ الأوسَط من الدماغ.
بی سر جایگاه متصرفه بخش نخست از بطن میانی مغز است.

و أما الوهم، فهى القُوَّةُ التي تُدرَكَ بِهَا المَعانِي الجُزئيَّةُ المُتَعَلَّقَةُ بالمَحسُوسات من المُوافَقَةِ والمُخالَفَةِ والعَداوَةِ والصَّدَاقَةِ، و مَحَلَّها آخِرُ
البَطنِ الأوسَط من الدماغ.

وهم قوه ای است که رابطه میان معانی جزئیه متعلق به محسوسات را از نظر موافقت و مخالفت، دشمنی و دوستی و ... درک می کند و جایگاه آن بخش آخر بطن میانی مغز است.

و ، أما الحافِظَةُ، فهى التى تَحفَظُ المَعانِي المُدرَكَةَ بالوهم، و مَحَلَّها البَطنُ الأَخِيرُ من الدِّماغِ.

حافظه قوه نگاهدارنده معانی ادراک شده به وسیله قوه وهم است و جایگاه آن بطن آخر مغز است.

- و أمّا المُحَرِّكَةُ
قوه محرکه

فَتَنقَسِمُ إلى باعِثَةٍ و فاعِلَةٍ.

قوه محرکه بر دو قسم باعثه" و" فاعله" است.
أما الباعثة، فهي التي تَدعُو إِلى الحَرَكَةِ نَحوَ النّافِع في نَفسِهِ أو المَظَنُونِ أَنَّهُ نَافِعٌ ويُقال لها قُوَّةٌ شَهَوانِيَّةٌ، أَو تَدعُو إِلَى الحَرَكَةِ عَن
الضار في نَفسِهِ أو المظنُّونِ أَنَّهُ ضَارٌ ويُقال لها
قوه باعثه.
عامل حرکت و تمایل شخص به سوی چیزهای مفید و پرهیز و دور ماندنش از چیزهای مضر است؛ خواه این نفع و ضرر حقیقی باشد و خواه ظنی در صورت اول چیزهای مفید آن را قوه شهوانیه" و در صورت

القُوَّةُ الغَضَبانِيَّة.

دوم (چیزهای مضر)، آن را قوه غضبانیه" گویند.
و أما الفاعلة، فهى القُوَّةُ المُستَعمِلَةُ لِلعَضَلَةِ المُطِيعَةُ لِلقُوَّةِ الباعِثَةِ.

فاعله قوه ای است که عضلات را به کار میاندازد و از قوه باعثه فرمان میگیرد.

🟢ادامه دارد...

#قانونچه

🌹 @Shahab_Saqeb
•┈┈••✾☘️🕊☘️✾••┈┈•

🌸🌺🌼 @Dissection786
و يسنَّ الوُقُوفِ، و هو المُستَكمِلُ لِلنُّمُو من غيرِ ظُهُورٍ نَقص فِيهِ، و مُنتَهاهُ قَرِيبٌ من خَمْسَةٍ و ثَلاثِينَ سَنَةً، وَ تَعْلِبُ الحَرارَةُ و اليبُوسَةُ في هذا السِّنّ.
دوره پایندگی این دوره تا حدود سی و پنج سالگی امتداد دارد و در آن رشد آدمی بدون ظهور نقص در بدن تکامل می یابد. در این دوره گرمی و خشکی بر بدن غلبه دارد.
و سن الانحطاط مع بقاءِ القُوَّةِ. و هو الذى يَتَبَيَّنُ فيه النُّقصانُ إلَّا أنَّ القُوَّةَ فِيهِ لَم تَضَعُف بعد. و هذا

دوره میانسالی در این دوره اگرچه اندك اندك بدن کاستی میپذیرد اما قوا هنوز ضعیف نشده اند. این دوره
قَرِيبٌ من سِتّينَ سَنَةً و تَغلِبُ البُرودَةُ واليُبوسَةُ في هذا السِّنِ.
تا حدود شصت سالگی ادامه دارد و در آن سردی و خشکی بر بدن غلبه میکنند.

- و سِنَّ الإِنحِطاطِ مع ظُهُورِ ضَعفِ القُوَّةِ. و هو سِنَّ الشَّيخُوخَةِ إلى آخِرِ العُمرِ، و تَغلِبُ البُرودَةُ واليُبوسَةُ و الرُّطُوبَةُ الغَريبَةُ البالةُ.
دوره پیری این دوره با ضعف قوا همراه بوده و از شصت سالگی تا آخر عمر را شامل می.شود این دوره همراه با غلبه سردی و خشکی و رطوبت غریبه باله است.

و أما الألوان
د. رنگها

فَالأبيَضُ من البَلغَمِ و الأحمر من الدَّمِ والأصفَرُ من الصَّفراء، والأسوَدُ من السَّوداء.
رنگ سفید دلالت بر بلغم رنگ سرخ دلالت بر ،دم رنگ زرد دلالت بر صفرا و رنگ سیاه دلالت بر سودا میکند.

و أما السحنَةُ
ه. شکل ظاهری بدن

فهي حَالَةُ الجَسَدِ فِي السِّمَنِ و الهزال.

منظور از شکل ظاهری بدن حالت بدن از نظر چاقی و لاغری است.

فَالسِّمَنُ إن كانَ شَحميّاً فهو من البُرُودَةِ والرُّطُوبَةِ، و إن كانَ لَحميّاً فهو من الحَرارَةِ و الرُّطُوبَةِ.

اگر فربهی ناشی از چربی باشد سببش سردی و تری و اگر ناشی از گوشت ،باشد سببش گرمی و تری بدن است.
و الهُزال إن كانَ مع السُّمرَةِ، فهو من الحَرارَةِ واليُبُوسَةِ، و إن كان مع البياض فهو من البُرُودَةِ واليُبُوسَةِ.
اگر لاغری با گندمگونی پوست همراه باشد سببش گرمی و خشکی و اگر با سفیدی پوست همراه باشد سببش سردی و خشکی بدن است.

و أمّا الفَرقُ بين الذَّكَرِ وَ الْأُنثَي
تفاوت مزاج زنان و مردان

فَالذَّكَرُ أَحَرُ و أَيبَسُ، و الأُنثَي أبرَدُ و أَرطَبُ.

مزاج مردان گرمتر و خشکتر و مزاج زنان سردتر و رطب تر از مزاج معتدل مفروض است.

#قانونچه

🌹 @Shahab_Saqeb
•┈┈••✾☘️🕊☘️✾••┈┈•

🌸🌺🌼 @Dissection786
أما الصدر
و. سینه

فَمُرَكَّبٌ من سَبعَةِ أَعظُم هي عِظامُ القَصَّ.
سینه دارای هفت استخوان است که به آنها استخوانهای جناغ" می گویند.

و أَمَّا الظَّهِرُ
ز. ناحیه پشت

فَمُرَكَّبٌ من سَبعَةَ عَشَرَ فِقرَةٌ، و أربعةٍ وعِشرِينَ ضِلعاً.
این ناحیه در بردارنده هفده مهره و بیست و چهار دنده است.

و أمّا العَجُز
ح.استخوان خاجی

فَمُرَكَّبٌ من ثَلاثِ فِقَراتٍ، و يَتلُوهُ عَظمانِ يُسَمَّيانِ عَظَمَى العَانَةِ.
خاجی دارای سه مهره است که دو استخوان شرمگاه نیز بدان می پیوندند.

و أمّا العُصْعُصُ
ط. دنبالچه

فَمُرَكَّبٌ مِن ثَلَاثِ فِقَرَاتٍ.
دارای سه مهره است.

و أما الرجلان
ی. پاها

فَكُلُّ واحِدٍ منهما مُرَكَّبٌ عَن فَخِذِ و سَاقٍ وَ قَدَمٍ.
هر پا شامل ،ران، ساق و قدم است.
أما الفَخِذُ فَأَعظَمُ عِظامِ البَدَنِ.
ران بزرگترین استخوان بدن است
و السَّاقُ مُرَكَّبٌ من عَظمَينِ مُتَلاصِقَينِ يُسَمَّيانِ القَصَبَتَينِ الصُّغري والكبري.
ساق دو استخوان به هم پیوسته دارد که درشتنی و نازکنی نامیده میشوند.
و القَدَمُ مُرَكَّبٌ مِن كَعْبٍ، و عَقِبٍ،
قدم خود شامل استخوانهای شتالنگ
و زورقی، و نردی،
و أربَعَةِ أعظم لِلرُّسعَ و خَمسَةٍ لِلمُشطِ و خَمْسَةِ أَصابِعَ مُرَكَّبَةٍ مِن أَربَعَةَ عَشَرَ عَظِماً.
آقاپ، پاشنه زورقی یا ناوی مکعبی یا ،نردی چهار استخوان مچ میخی) پنج استخوان شانه ای یا کف پایی و پنج انگشت است که انگشتان روی هم چهارده استخوان دارند.
فهذه جُملَةُ عِظامِ بَدَنِ الإنسان، و مَنفَعَتُها تَشدِيدُ بُنيَةِ الجَسَدِ و حِفظُهُ.
اینها استخوانهای بدن انسان اند که فایدهشان پایدار نگهداشتن و حفظ بدن است.

#قانونچه

🌹 @Shahab_Saqeb
•┈┈••✾☘️🕊☘️✾••┈┈•

🌸🌺🌼 @Dissection786
بسم الله الرحمن الرحیم

الفصل الثاني في بَقِيَّةِ الأعضاءِ المُفرَدَة
فصل دوم سایر اعضای مفرده

أَما الغُضْرُوفُ
الف. غضروف

فهو جسم ألين من العظم و أصلبُ من سائر الأعضاء، خُلِقَ لِيَحسُنَ بِهِ اتصال العظم بالأعضاءِ اللَّيْنَةِ.
غضروف جسمی است از استخوان نرم تر و از دیگر اعضای بدن سخت تر فایده آن اتصال نيك استخوانها و اعضای نرم بدن به هم است.

و أما الأعصاب
ب. عصبها

فهي أجسام بيض لَيْنَةٌ الانعطاف صُلبة
في الانفصال، ، خُلِقَتْ لِيَتِمَّ بها للأعضاء الجش و الحَرَكَةُ.
عصبها اجسام سفیدرنگی هستند که در عین نرمی و انعطاف پذیری مستحکماند و به آسانی از هم
گسسته نمیشوند و حس و حرکت اعضای بدن به وسیله آنها انجام میگیرد.

و تَنقَسِمُ:
- إلى ما تَنبُتُ من الدِّمَاغِ، و هي سبعة أزواج يَكُونُ بِها جش الحواس الخمس و حِسُّ بَعض الأعضاء.
رشته های عصبی بر دو گونه اند نخست عصبهای منشعب از مغز که هفت جفتاند و حس حواس پنجگانه و حس بعض اعضای دیگر از آنهاست.

- و إلى ما تَنبُتُ من النُّخاع و هي أحد و ثَلاثُونَ زوجاً و فَردٌ لا زوج لَهُ، و بها يَكُونُ حِسُّ الأعضاء التي دُونَ الرَّقَبَةِ وَ حَرَكَتُها.
و دوم عصبهای منشعب از نخاع که سی و یک رشته جفت و یک رشته تک دارد و حس و حرکت اعضای پایین تر از گردن بدانهاست.

و أما الأوتار
ج. وترها

فهي أجسام تَنبُتُ من أطرافِ بَعض العَضَلِ، شَبِيهَةٌ بِالعَصَبِ، فَتُلاقِي الأعضاء المُتَحَرِّكَةَ، فَتارَةً تَجذِبُها بانجذابها، و تارَةً تُرخیها باسترخائها.
وترها اجسامی هستند شبیه به عصب که در دو جانب انتهایی ماهیچهها قرار داشته و به اعضای دارای حرکت بدن متصل میشوند. وترها با انقباض ماهیچه ها اعضا را میکشند و با انبساط آنها اعضا را رها میکنند.

#قانونچه

🌹 @Shahab_Saqeb
•┈┈••✾☘️🕊☘️✾••┈┈•

🌸🌺🌼 @Dissection786

https://t.me/Saqeb786

http://Www.Shahab-shirzahi.ir
بسم الله الرحمن الرحیم

و أما الرباطات
د. رباطها
فهي أجسام شبيهة بالغضب تأتي من العظم إلى اللحم و تُوصِلُ بين طَرْفَى عَظمَي المُفاصِل و بين أعضاء أُخَرَ. رباطها اجسامی شبیه به عصباند که از استخوان به طرف گوشت میآیند و استخوانهای دو سر مفاصل را به اعضای دیگر وصل
می کنند.

و. أما العضلات
عضلات
فهي أجسام لحميَّةُ الجَسَدِ، و تركيبها من اللحم المحض، و من الغضب و الأوتار و الرباطات [و الغشاء]. و مُنفَعَتُها أَن تُحَرِّكَ الأعضاء بِمُعَاوِنَةِ الأوتار لها، و أن تَكسُوَ العِظام و تحقن الحرارة الغَرِيزِيَّةَ فِي الجَسَدِ لئلا تَتَحَلَّلَ.
عضلات اجسامی هستند با ساختار گوشتی که شامل گوشت ،خالص ،عصب ،وترها ،رباطها و غشاءاند وظیفه عضله حرکت دادن اعضا به كمك وترهای متصل بدانها پوشاندن استخوانها و حفظ حرارت غریزی بدن و جلوگیری از تحلیل رفتن آن است.

و أما العُرُوقُ الصَّوارِبُ الَّتي تُسَمَّي الشَّرَائِينَ
و شریانها یا رگهای جهنده
فهي أجسامٌ عَصَبانِيَّةٌ مُضاعَفَةٌ نابِتَةٌ من القَلبِ مُجَوَّفَةٌ، وَ لَيسَ
شریانها اجسامی توخالی دو ،لایه و از جنس عصباند که از قلب آغاز

لها حِس ولا حَرَكَةً في نفسها، و في تجويفها رُوحٌ كَثِيرٌ و دَمٌ قَلِيلٌ ومَنفَعَتُها أن تُفِيدَ الأعضاء قُوَّةَ الحَيَاةِ التي تحملها من القلب. شده و حامل روح فراوان و خون اندك اند شریانها از خود حس و حرکتی ندارند و وظیفه آنها رساندن نیروی حیوانی موجود در قلب به سایر اعضای بدن است.

و أما العُرُوقُ الغَيرُ الصَّوارِبِ الَّتي تُسَمَّي الأوردَةَ
ز. وریدها یا رگهای ناجهنده

فهي أجسامٌ عَصَبَانِيَّةٌ غَيْرُ مُضاعَفَةٍ نابِتَةٌ من الكَبِدِ مُجَوَّفَةٌ، لَيسَ لَها حِس ولا حَرَكَةً بِنَفسِها و فِيها دَم كَثِيرٌ و رُوحُ قَلِيلٌ، و مَنفَعَتُها أَن تُسقي الأعضاء الدَّمَ الذي تحمله من الكبد.

وريدها اجسامی هستند توخالی يك لايه و از جنس عصب که از کبد آغاز میشوند و حامل خون فراوان و روح اندك اند و از خود حس و حرکتی ندارند وظیفه آنها رساندن خون تولید شده در کبد به اعضای بدن است.

و أمّا الشَّحم
ح. پیه و دنبه
فهو جسم أبيضُ ليّن في الغايَةِ، يَتَوَلَّدُ من مَانِيَّةِ الدَّمِ و دُسُومَتِهِ، و يُعقده البرد، و مُنفَعَتُهُ أن يُلَيِّنَ العُضو الَّذي يُجاوِرُهُ. پیه جسمی است سپید رنگ و نرم که حاصل بسته شدن آب و چربی خون به سبب سردی است. فایده پیه نرم ساختن عضو مجاور بدان است.

و أما اللحم
ط. گوشت
فَيَتَوَلَّدُ من مُتِينِ الدَّمِ، و يُعقِدَهُ الحَرارَةُ واليُبُوسَةُ، و مَنفَعَتُهُ أن يُسخّن الأعضاء و يُدفع الآفاتِ عنها.
گوشت حاصل تاثیر گرمی و خشکی در بخش قوام یافته و استحکام یافته خون است و وظیفه اش گرم داشتن اعضا و دور ساختن
انواع آفات از آنهاست.

و أما الغشاء
فهو جسمٌ عَصَبانِيٌّ رَقِيق عَدِيمُ الحَرَكَةِ، و لَهُ حِس قَلِيل. و مَنفَعْتُهُ أَن يُعْشِيَ الأعضاء و يَصُونَها.
جسمی است نازک بیحرکت و از جنس عصب که حس اندکی دارد و وظیفه اش پوشاندن اعضا و حفاظت از آنهاست.

و أما الجلد
ك. پوست
فهو جسم عصبانی و لَهُ حِس كَثِيرٌ ، و مُنفَعَتْهُ سَترُ الأعضاء.
پوست جسمی است از جنس عصب که حس فراوان دارد و وظیفه آن پوشاندن سطح بیرونی اعضاست.

و أما الشعر
ل. مو
فمنه ما يُزَيِّنُ الجَسَد و هو شعرُ الرَّأسِ.
و منه ما يُزَيِّنُ بَعضَ النَّاسِ دُونَ بَعضٍ مِثل اللحية.
موهای بدن بر چهار نوعند: آنها که سبب زیبایی بدن اند مانند موی سر آنها که سبب زیبایی گروهی خاص اند (مانند ریش در
مردان.

و منه ما فيه مُنفَعَةٌ وزِينَةً، مثل هدب العينين و الحاجبين.
و منه ما فيه المَنفَعَةُ دُونَ الزِّينَةِ، مثل شعر سائر الجَسَدِ، فَإِنَّهُ يُنَقَّي بِهِ البَدَنُ عَنِ الفُضُولِ.
آنها که هم سبب زیبایی اند و هم دارای منفعت مانند مژه و ابرو)؛ و آنها که با وجود مفید بودن، زیبایی محسوب نمی شود (مانند سایر موها که بدن را از فضولات پاک میکنند.

و أما الظُّفُرُ
م. ناخن
فهو جوهرٌ عَصْبَانِی و مَنفَعَتُهُ أَن يَدعَمَ الأَنامِلَ على تَنَاوُلِ الأجسامِ الصَّغِيرَةِ وإمساكها.
ناخن ماده ای است از جنس عصب که فایده اش محکم کردن سر انگشتان برای گرفتن و نگهداشتن اشیای كوچك است.

#قانونچه

🌹 @Shahab_Saqeb
•┈┈••✾☘️🕊☘️✾••┈┈•

🌸🌺🌼 @Dissection786
http://Www.Shahab-shirzahi.ir
بسم الله الرحمن الرحیم

فصل سوم اعضای مرکب بدن مانند ،مغز ،چشم گوش و زبان

أما الدماغ
الف. مغز

فَجُوهر رخوّ مُتَخَلخِل أبيض اللون، مُرَكَّب من المُخّ و الشرياناتِ والأوردَةِ والغِشاءِ المُسَمَّي بِأُمِّ الدِّماغِ و الغِشاءِ الصُّلْبِ الَّذِي يُلاقِي القحف.
مغز ماده ای است سپید رنگ با بافت نرم و حفره حفره که بخش داخلی آن شامل ،مخ ،شریانها و وریدها و بخش بیرونی آن شامل پرده ام دماغ و يك پرده سخت است که به کاسه سر پیوسته.
و هَيئَةُ الدِّماغِ شَبِيهَةٌ بِمُثْلَب قَاعِدَتُهُ من جَانِبِ مُقَدَّمِ الرَّأْسِ و زَاوِيَتُهُ
شکل مغز که منشا حس و حرکت در موجودات است بسان مثلثی
التي يُحيط بِهِ السَّاقانِ من جانب المُؤخَّرِ. و بِهِ يَكُونُ الحِسُّ و الحَرَكَةُ.
است که قاعده آن از سمت جلوی مغز آغاز شده و زاویه آن که دو ساق بر آن احاطه دارند در ناحیه پل مغز قرار دارد.
أما الحِسُّ فَبِواسِطَةِ العَصَبِ اللَّيْنِ، و أمّا الحَرَكَةُ فَبِواسِطَةِ العَصَبِ الصُّلْبِ.
سبب پیدایش حس عصبهای نرم و سبب حرکت عصبهای سخت موجود در مغزند.

أما العينان
ب چشم

فَكُلُّ واحِدَةٍ منهما مُرَكَّبَةٌ من سَبع طبقاتٍ و ثَلاثِ رُطُوباتٍ
هر يك از چشمها دارای هفت طبقه و سه رطوبت اند:
الطَّبَقَةُ الأُولى: المُلتَحِمَةُ، و هي التي تلى الهواء.
طبقه نخست چشم که در مجاورت فضای بیرون قرار دارد ملتحمه" نام دارد.
الطَّبَقَةُ الثَّانِيَةُ: القَرْنِيَّةُ، و هي بَعدَ المُلتَحِمَةِ ولا لون لها وإنَّما تَتَلَوَّنُ بِلُونِ الطَّبَقَةِ الَّتِي تَحْتَهَا.
طبقه دوم قرنیه است که پس از ملتحمه قرار گرفته و بیرنگ است و به رنگ طبقه زیرین خود دیده میشود.
الطَّبَقَةُ الثَّالِثَةُ : العِنَبِيَّةُ، وهي قد تكون سوداء و قد تكون زرقاء و قد تَكُونُ شهلاء، و هي بعد القرنية. طبقه سوم چشم" عنبیه" است که زیر قرنیه قرار گرفته و رنگهایی چون سیاه، کبود، و میشی دارد.
و بَعدَ الطَّبَقَةِ العِنَبيَّةِ الرُّطُوبَةُ البيضيَّةُ و هي رُطُوبَةٌ صافيةٌ شَبيهَةٌ بِبَياض البيض.
نخستین رطوبت چشم که در پس عنبیه قرار دارد رطوبت "بیضیه است که رطوبتی سپید و شفاف شبیه به سفیده تخم مرغ خام است.
الطَّبَقَةُ الرَّابِعَةُ: العَنكَبُوتِيَّةُ، و هي طَبَقَةٌ شَبيهَةً بِنَسجِ العَنكَبُوتِ، و هي بَعدَ الرُّطُوبَةِ البَيضِيَّةِ.
طبقه چهارم چشم که بسان تارهای عنکبوت بوده و پس از رطوبت بیضیه واقع است" عنکبوتیه" نام دارد.

#قانونچه

🌹 @Shahab_Saqeb
•┈┈••✾☘️🕊☘️✾••┈┈•

🌸🌺🌼 @Dissection786
http://Www.Shahab-shirzahi.ir
و بَعد هذه الطَّبَقَةِ الرُّطُوبَةُ الجَليدِيَّةُ ، و هي رُطُوبَةٌ صَافِيَةٌ تُشبِهُ الجَليد.
دومین رطوبت چشم که در پس عنکبوتیه واقع شده رطوبتی شفاف شبیه به یخ است رطوبت جلیدیه نام دارد و بعدها الرُّطُوبَةُ الزُّجاجِيَّةُ، و هي شبيهة بالزُّجَاجِ الذَّائِبِ.
سومین رطوبت چشم نیز که در پس رطوبت جلیدیه واقع است رطوبت زجاجیه نام دارد که شبیه آبگینه گداخته است.
الطَّبَقَةُ الخامِسَةُ: الشَّبَكِيَّةُ، وهي تُشبِهُ الشَّبَكَة و هذه الطَّبَقَةُ بَعدَ الرَّطُوبَةِ الزُّجَاجِيَّةِ.
طبقه پنجم چشم که در پس رطوبت زجاجیه قرار گرفته و شکلی چون تور دارد
الطَّبَقَةُ السَّادِسَةُ: المَشيمِيَّةُ : وهي تُشبه المَشيمَةَ، لأنَّها تُحتَوى علي
در پس شبکیه طبقه ششم چشم واقع است که مشیمیه" نام دارد و
العينين كاحْتِواءِ المَشيمَةِ علي الجنين و هذه الطَّبَقَةُ بَعدَ الشَّبَكِيَّةِ.
در بر گیرنده چشم است همان گونه که مشیمه بچه دان جنین را در بر دارد.
الطَّبَقَةُ السَّابِعَةُ الصُّلبيَّةُ و هي بعد المشيميَّةِ وتُلاقِي عَظمَ العَينِ.
طبقه هفتم چشم نیز که به استخوان حدقه میرسد صلبیه نام دارد و پس از مشیمیه قرار گرفته است.

و أمّا الأُذُن
ج. گوش

فهي مُرَكَّبَةٌ من اللحم المحض والغُضرُوفِ والعَصَبِ الحَسَّاسِ ومَنفَعَتُها قَبُولُ الصَّوتِ و جَمعُهُ لِيَدخُلَ الصِّمَاخَ.
این عضو از گوشت ،خالص ،غضروف و عصبهای حساس تشکیل شده و وظیفه اش دریافت اصوات و رساندن آنها به پرده صماخ است.

و أما الأنف
د. بینی

فهو من اللحم و الغُضروف و الأعصاب و العُرُوق، و منفعتُهُ زِينَةُ الوَجْهِ و إِدراك الرَّائِحَةِ.
این عضو از گوشت غضروف، عصب و رگ تشکیل شده و فایده اش زیبایی چهره و درك بوهای مختلف است.

و أمّا الشَّفَتانِ
ه. لبها

فَكُلُّ واحِدَةٍ منهما مُرَكَّبَةٌ من اللحم القليل، و الأعصاب والعضلات و العُرُوقِ و مُنفَعَتُهُما زِينَةُ الوَجهِ و إِمساك الفَمِ و حِفظُهُ.
لبها متشکل از اندکی ،گوشت ،عصب عضله و رگ هستند و فایدهشان زیبایی چهره بستن حفره دهان و محافظت از آن است.

و أما اللسانُ
و زبان

فهو مُرَكَّبٌ من اللَّحم و العُرُوقِ والشريانات، والغضب الخساس، و الغِشاءِ المُتَّصِلِ بِغشاء المَرىء. و مُنفَعْتُهُ تَقليبُ الطَّعَامِ والمَعُونَةُ علي الازدراد
این عضو از گوشت سرخرگها و سیاهرگها اعصاب ،حساس و پرده ای که به پرده مری اتصال دارد تشکیل یافته و فایده اش زیر و رو کردن طعام در فضای دهان و کمک به فرو بردن آن است.

و أما المريء
ز .مری

فَمُرَكَّبٌ من اللحم و الغضب. و مَنفَعَتُهُ نُفُوذُ الطَّعَامِ والشَّرابِ.
مری از گوشت و عصب تشکیل یافته و فایده اش رساندن غذاها و نوشیدنیها به معده است.

و أما اللهاة
ح. زبان كوچك

فهي مُرَكَّبَةٌ من اللحم الرَّحْو و العُرُوقِ ومَنفَعْتُها مَنعُ المَأكُولِ والمَشرُوبِ إِلى الرِئَةِ و مُجزِي التَّنْفُسِ.
از گوشتی نرم و تعدادی رگ تشکیل شده و کارش جلوگیری از ورود خوردنیها و نوشیدنیها به ریه و مجاری تنفسی است

#قانونچه

🌹 @Shahab_Saqeb
•┈┈••✾☘️🕊☘️✾••┈┈•

🌸🌺🌼 @Dissection786
http://Www.Shahab-shirzahi.ir
بسم الله الرحمن الرحیم

♻️الفصل الرَّابِعُ: في الرِّئَةِ والقَلبِ فصل چهارم ریه و قلب

أما الرِّئَةُ
الف. ريه

فهي مُرَكَّبَةً من ا ، من اللحم علي لونِ الوَردِ، و من غَضارِيفِ قَصَبَةِ الرِّئَةِ، و الشَّرائينِ النَّابِتَةِ من القَلبِ. و لَيسَ لَها فِي نَفْسِهَا حِسٌ، أَمَا غِشَاؤُهَا فَلَهُ حِسٌ قَلِيلٌ. و مَنفَعَتُها التَّرويحُ عن الحَرارَةِ الغَريزيَّةِ التي في القَلبِ.

ریه اندامی است گلی رنگ متشکل از گوشت غضروفهای نای و سرخرگهای منشعب از قلب این اندام فاقد حس است، اما پرده دور آن اندك حسی دارد. وظیفه ریه رساندن هوای خنک به قلب و معتدل نگاه داشتن حرارت غریزی موجود در آن است.

أما القلب
فَإِنَّهُ جِسمٌ مَخرُوطيٌّ كَهَيئَةِ الصَّنَوبَرِ قَاعِدَتُهُ إِلى فَوق و في وَسَطِ الصَّدرِ و رَأْسُهُ مَائِلٌ إِلَى جَانِبِ اليَسَارِ.
این عضو جسمی است مخروطی شکل و شبیه به میوه صنوبر که قاعده آن به طرف بالا و در وسط سینه قرار دارد و سر آن به سمت چپ مایل است.

و هو أَحْمَرُ رُمَّانِيٌّ مُرَكَّبٌ من اللَّحْمِ و الليفِ و الغِشاءِ الصُّلْبِ.
رنگ قلب سرخ اناری و شامل ،گوشت ،لیف و پرده ای سخت است.
و هو منبَعُ الحَرارَةِ الغَرِيزِيَّةِ و لَهُ بَطنانِ:
قلب سرچشمه حرارت غریزی است و دو بطن دارد أحَدُهُمَا الأيْمَنُ ، وهو مَمْلُو بِالدَّمِ الكَثِيرِ والرُّوحِ القَلِيلِ.
و لَهُ مَجَارٍ يَجرِى فيها من القَلبِ إلى الرِّئَةِ دَمُ الغِذاء و من الرِّئَةِ إِلى القَلبِ الهَواء.

نخست بطن" "راست که انباشته از خون فراوان و اندکی روح است. این بطن دو مجرا دارد که یکی خون حامل غذا را از قلب به ریه و دومی هوا را از ریه به قلب میرساند. و الثَّانِي الأيسر، و هو مُمَلُوِّ بِالرُّوحِ الكَثِيرِ والدَّمِ القَلِيل، و هو مَنبِتُ الشَّرائين. دوم بطن" "چپ که خاستگاه سرخرگهای بدن است و مملو از روح بسیار و خون اندک است.

♻️الفصل الخامس: في حِجابِ الصَّدر والمَعِدَة والأمعاء.

فصل پنجم پرده دیافراگم، معده و روده ها
أما حِجابُ الصَّدر

الف. پرده دیافراگم
فهو مُرَكَّبٌ من اللَّحْمِ والعَصَبِ الحَسّاسِ المُحَرِّكِ، و مَنفَعَتُهُ انبساط الصَّدرِ و انقباضة.
این اندام شامل گوشت و عصب محرک حساسی است و فایده اش انقباض و انبساط قفسه سینه است.

أمّا المَعِدَةُ
ب. معده
فهي جِسمٌ مُستَدِيرُ الهَيئَةِ مُرَكَّبٌ من العَصَبِ و اللحم و العُرُوقِ و الشرائينِ، و تَنقَسِمُ إلى أجزاءٍ ثَلاثَةٍ: الْمَرِيءِ، و فَمِ المَعِدَةِ، و قَعْرِها. این عضو جسمی است نسبتا گرد که متشکل از ،عصب ،گوشت و سرخرگها و سیاهرگهاست و به سه بخش مری فم (دهانه) معده
و قعر معده تقسیم میشود.

أَما المَرِى
فَإِنَّهُ يَبتَدِئُ من أقصَى الفَمِ إلى عند مَقطَعِ عِظامِ القَصِّ.

مری
از انتهای دهان آغاز شده و تقریباً در محلی به موازات انتهای استخوان جناق سینه پایان می پذیرد.

و أمّا فَمُها فَعِند نِهَايَةِ عِظامِ القَصِّ، و هو عارِ عَنِ اللَّحْمِ.
دهانه معده در انتهای مری و در محلی) تقریبا به موازات انتهای غضروف خنجری که پایان جناغ سینه است قرار دارد و فاقد گوشت است.

و أما قعرها ففيه اللَّحم ، و مَوضِعُهُ فَوقَ السُّرَّةِ، ومَنفَعَتُها هَضِمُ الغِذاءِ.

و أما الأمعاء

به عکس قعر معده که در بالای ناف واقع شده دارای گوشت است و وظیفه اش هضم غذاست.

ج. روده ها
فهي أجسامٌ عَصَبانِيَّةٌ مُضاعَفَةٌ ذاتُ حِسّ مُرَكَّبَةٌ من العَصَبِ والشَّحم و العُرُوقِ والشَّرائين و هي سِتَّةٌ بِالعَدَدِ:
الإثني عَشَرِيُّ والصَّائِمُ والدِّقاق، والأعورُ والقُولُونُ والمُستَقِيمُ (و هو مُتَّصِلٌ بِالدُّبُر).


#قانونچه

🌹 @Shahab_Saqeb
•┈┈••✾☘️🕊☘️✾••┈┈•

🌸🌺🌼 @Dissection786
http://Www.Shahab-shirzahi.ir
ستّة بالعدد:
این اندام جسمی است دولایه و از جنس عصب که دارای حس است و از عصب و پیه و سرخرگها و سیاهرگها تشکیل یافته و خود بر شش بخش است دوازدهه یا اثنی عشر، صائم روزه دار دقاق باريك اعور ،قولون و مستقیم که به مقعد ختم شده.
و منفَعَتُها دَفَعُ تُفلِ الطَّعَامِ.
وظیفه روده ها دفع فضولات غذاست.

♻️الفصل السادس: في الكَبِدِ، والمَرارَةِ، والطِّحالِ
فصل ششم ،کبد کیسه صفرا، و طحال

أما الكبد
الف. کبد (جگر)

فهو جِسمٌ مُرَكَّبٌ من اللَّحْمِ والعَرُوقِ والشَّرائينِ والغِشاءِ الَّذى يَستُرُها و لَيسَ لَها في نَفسِها حِسٌ، أَمَا غِشَاؤُهَا فَلَهُ حِسٌ كَثِيرٌ. جسمی است شامل ،گوشت ،سیاهرگها و سرخرگها و پرده ای که آن را میپوشاند کبد فاقد حس است ولی پرده اطراف آن بسیار حساس است.
و لَونُها شَبِيةٍ بِالدَّمِ الجامِدِ ، و هي مَنبِتُ العُرُوقِ الغَيرِ الضَّوارِبِ الَّتي تُسَمَّي الأوردَةَ.
کبد خاستگاه رگهای ناجهنده بدن است که آنها را ورید میگویند و رنگی بسان رنگ خون منعقد شده دارد.
و موضعها في الجانب الأيمَنِ، وظهرُها يُلاصِقَ بِطُلُوعِ الخَلفِ ، و بَطنُها يُلاصِقُ بِالمَعِدَةِ، و أعلاها في ما بين حِجابِ الصَّدر، و أسفلها يتنهى إلى الخاصِرَةِ.و مَنفَعَتُها تَوليدُ الدَّمِ لِتَعْذِيَةِ الأعضاء.
این عضو در سمت راست بدن واقع شده و از ناحیه پشت به دندههای آزاد و از ناحیه بطن لپ (چپ به معده میرسد. از بالا، بین حجاب حاجز واقع شده و از پایین به استخوان لگن خاصره منتهی می.شود وظیفه کبد تولید خون برای غذارسانی به اعضای بدن است.

و أمّا المَرارَةُ
ب کیسه صفرا (زهره) فهي :
مُلاصِقَةٌ بِالكَبِدِ، و هي وعاء المِرَّةِ الصَّفراء، و مَنفَعَتُها جذبُ المِرَّةِ الصَّفراء من الكَبِدِ. کیسه صفرا به کبد چسبیده و محل جمع شدن و ریختن صفر است وظیفه آن جذب صفرا از کبد است.

و أما الطحال ج طحال (سپرز)

فهو جسمٌ مُرَكَّبٌ من‌اللحم و العُروقِ والشَّرائينِ والغِشاءِ مُتَخَلخِلٌ كَمِدُ اللَّونِ شَبِية بِالكَبِدِ، لَيسَ لَهُ في نَفسِهِ حِسّ. و أما غِشَاؤُهُ فله حِس كَثِيرٌ.
این عضو جسمی است حفره حفره که شامل گوشت سرخرگها و سیاهرگها و پرده است. رنگ آن تیره و مانند کبد است. طحال فاقد حس، ولی پرده آن حساس است.


#قانونچه

🌹 @Shahab_Saqeb
•┈┈••✾☘️🕊☘️✾••┈┈•

🌸🌺🌼 @Dissection786
http://Www.Shahab-shirzahi.ir
بسم الله الرحمن الرحیم

الفصل السابع في بَقِيَّةِ الأعضاءِ المُرَكَّبَةِ
فصل هفتم سایر اعضای مرکب بدن

وهي الكُليَتَانِ و المَثانَةُ والأُنثَيَانِ و القَضِيبُ والرَّحِمُ.
منظور کلیه ها مثانه بیضه آلت تناسلی و زهدان است.

أما الكليتان
الف. کلیه ها

فَكُلُّ واحِدَةٍ منهما مُرَكَّبَةٌ من لَحمٍ صُلب قَلِيلِ الحُمرَةِ ، و شحمٍ كَثِيرٍ ، و عُرُوقٍ و شَرَيَاناتٍ، و غِشاءِ و لَيسَ لَهما في نَفسِهما حِسّ، و أمّا غِشَاؤُهَمَا فَلَهُ حِسٌ كَثِيرٌ.
هر کلیه شامل گوشتی سخت به رنگ سرخ ،کم ،رنگ پیه ،فراوان سرخرگها و سیاهرگها و پرده است کلیه ها فاقد حساند، ولی پرده دور آنها حساس است.

و مَوضِعُهُما أَسفَلَ الظَّهرِ ، و مَنفَعَتُهُما جَذبُ البَولِ من حُدبَةِ الكَبِدِ لِتُجرِيه إلى المَثانَةِ.
کلیه ها در دو سوی پایین دنده های پشتی واقعاند و وظیفه شان جذب ادرار از برآمدگی (خروجی) کبد و فرستادن آن به مثانه است.

أمّا المَثانَةُ
ب.مثانه

فَهي مُرَكَّبَةٌ من جِسمٍ عَصَبانِيٌّ مُضاعَفٍ، و من عُرُوقٍ و شَرَياناتٍ، و مَوضِعُها بين العانَةِ والدُّبُرِ ، و مَنفَعَتُها جَمعُ البَولِ وإِخراجُهُ.
عضوی است دولایه از جنس عصب که دارای سرخرگ و سیاهرگ است و بین استخوان عانه و مقعد قرار دارد. وظیفه مثانه جمع ادرار و بیرون راندن آن از بدن است.

و أمّا الأُنثَيانِ
ج. بیضه ها

فَكُلُّ واحِدَةٍ منهما مُرَكَّبةٌ من لَحمٍ أبيضَ دَسِمٍ و من عُرُوقٍ وشَرَياناتٍ. و مَنفَعَتُهما إنضاجُ المَنِي. بیضه ها (و (تخمدانها از گوشتی چرب و سفید ،رنگ و سیاهرگها و سرخرگها تشکیل شدهاند و وظیفه شان آماده کردن منی است.

و أمّا القَضِيبُ
د. آلت تناسلی

فهو جسم مُرَكَّبٌ من لَحْمٍ قَلِيلٍ، و عَصَبٍ، و عُرُوقٍ و شَرَياناتٍ كَثِيرَةٍ و لَهُ حِسٌ كَثِيرٌ، و مَنفَعَتُهُ ظَاهِرَةٌ.
این اندام جسمی است متشکل از کمی ،گوشت ،عصب و سرخرگها و سیاهرگهای بسیار که بسیار حساس است. کارش نیز معلوم
است.

و أمّا الرَّحِمُ
ه. رحم

فهو جسم عَصَبانِی مَوضِعُهُ ما بين این اندام جسمی است از جنس
المثانة و المعي المُستَقِيمِ و السُّرَّةِ. و لَهُ عُنق طويل ينتهي الى الفرج، و في أصلِهِ الأُنثَيَانِ، و مَنفَعَتُهُ قَبُولُ الحَملِ.
که میان ،مثانه راست روده و ناف زنان واقع شده و در دو طرف بیخ آن تخمدانها قرار گرفته اند رحم دارای گردن بلندی است که تا دهانه فرج امتداد دارد فایده رحم قبول بارداری است.

#قانونچه

🌹 @Shahab_Saqeb
•┈┈••✾☘️🕊☘️✾••┈┈•

🌸🌺🌼 @Dissection786
http://Www.Shahab-shirzahi.ir
بسم الله الرحمن الرحیم 🌸

المقالةُ الثَّالِثَةُ: في أحوالِ بَدَنِ الإنسان و أسبابها و العلاماتِ الدّالَّةِ عليها وهي : تَشتَمِلُ عَلي خَمْسَة فُصُولٍ
مقاله سوم درباره احوال بدن انسان از نظر صحت و مرض و اسباب و علائم آنها و شامل پنج فصل است.
الفصل الأوّل: في الصِّحَّةِ والمَرْضِ
فصل اول تندرستی و بیماری

الصحة حالة لبدَنِ الإنسان معها تجرى أفعاله .
علي المجري الطَّبيعي [بلا واسطة ].
تندرستی حالتی است که افعال بدن با آن به شکل طبیعی خود انجام میپذیرند (بدون واسطه).
و المَرَضُ حَالَةٌ لِلبَدَنِ خَارِجَةٌ عن المجري الطَّبيعى ومعها يَنالُ الأفعال الضَّرَرُ بِلا واسِطَةٍ.
بیماری حالتی است که افعال بدن به سبب آن در مسیر طبیعی خود نبوده و بدون واسطه دچار آسیب میشوند.
و أضرار الفِعلِ ثَلاثَةٌ: تَغَيَّر، و نُقصان، و بطلان
آسیب رسیدن به افعال بدنی بر سه گونه است: تغیر نقصان، و بطلان.

بحث در انواع بیماریها

و المَرَضُ يَنقَسِمُ الى المُفردِ والمُرَكَّب.
بیماریها به دو دسته کلی مفرد و مرکب تقسیم میشوند.

الف. بیماریهای مفرد

بیماریهای مفرد یا از بروز تغییر در خلط و مزاج ،بدن یا دگرگونی شکل اندامهای بدن و یا عوارضی که بر اندامها واقع میشوند پدید
می آیند. از این رو
فَالمُفرَدُ ثَلاثَةُ أقسام: سُوء المِزَاجِ و مَرَضُ التَّركيب، وتَفَرَّقُ الاتصال.
بیمارهای مفرد را در سه عنوان طبقه بندی کرده اند سوء مزاج سوء ترکیب و تفرق اتصال

#قانونچه

🌹 @Shahab_Saqeb
•┈┈••✾☘️🕊☘️✾••┈┈•

🌸🌺🌼 @Dissection786
http://Www.Shahab-shirzahi.ir
- أما سوء المزاج سوء مزاج
فَيَنقَسِمُ الى مادى و سَاذِج

سوء مزاجها به دو گروه سوء مزاج مادی و سوء مزاج ساده تقسیم میشوند.
أما المادى، فهو أن يَكُونَ بِسَبَبٍ خِلطٍ لَهُ كَيفيَّةٌ، فَيَتَكَيَّفُ البَدَنُ بتلك الكَيفيَّةِ مِثلُ حَرارَةٍ عَالِبَةٍ سَبَبُها وُجُودُ الصَّفراء. سوء مزاج مادی آن است که کیفیت بدن در اثر کیفیت یکی از اخلاط تغییر کند مانند غلبه حرارت بر بدن بر اثر صفرا. و أما الساذج، فهو الذى لا يَكُونُ كذلك، مِثلُ بُرُودَةِ المَثلُوج و حَرارَةِ المَدقُوقِ.
سوء مزاج ساده آن است که سبب دگرگونی کیفیت ،بدن جوهر خلط نباشد مانند سرد شدن بدن بر اثر سرمازدگی یا افزایش حرارت بدن در اثر تب، دق.

- و أمّا مَرَضُ التَّركيب
- سوء ترکیب

به وجود دگرگونی در ظاهر و حالت طبیعی و عادی بدن اشاره دارد.
فَيَنقَسِمُ الى مَرَضِ | الخلقة، و مَرَضِ المِقدار و مَرَضِ العَدَدِ، و مَرَضِ الوضع.
این دگرگونی ممکن است مربوط به ظاهر و حالت اندام مرض خلقت اندازه و تعداد اندام مرض) مقدار و مرض عدد)، یا جایگاه آنها مرض وضع باشد.
أَما مَرَضُ الخِلقَةِ، فهو: مرض خلقت بر سه شکل است.
- إمّا مَرَضُ الشَّكلِ مِثلُ إعوجاج المُستَقِيمِ و استقامَةِ المُعَوَّجِ)
یا در شکل ظاهری اندام روی میدهد مانند) کجی اندامی که در اصل راست است یا راستی اندامی که در اصل کج است) -
أو مَرَضُ المجارى والأوعية، بأن تَتَّسِعَ أَو تَتَضَيَّقَ أَو تَنسَدَّ.
یا در حالت اندام روی میدهد مانند) گشاد ،تنگ یا بسته شدن مجاری و اوعیه بدن
أو مَرَضُ الصَّفايِحِ، بِأَن تَحْشُنَ أَو تَملُسَ.
و یا در سطوح داخلی یا خارجی اندام واقع میشود مانند ناهموار شدن سطح بیرونی ریه یا صاف شدن سطح داخلی معده).

و إمّا مَرَضُ المِقدار
مرض مقدار

فهو أن يَعظُمَ العُضو أكثَرَ مِمَّا يَنبَغِى أَو يَصْغُرَ.
آن است كه يك عضو بزرگتر یا کوچکتر از اندازه معمول خود شود.

و إِمّا مَرَضُ العَدَدِ

#قانونچه

🌹 @Shahab_Saqeb
•┈┈••✾☘️🕊☘️✾••┈┈•

🌸🌺🌼 @Dissection786
http://Www.Shahab-shirzahi.ir
فهو أن يَزِيدَ زِيادَةً (إِمّا طَبيعيَّةً
منظور از مرض عدد آن است که
كَالإِصْبَعِ الزَّائِدَةِ، أو خارِجَةً عَنِ الطَّبيعيَّةِ كَالنُّولُولِ).
- أو يَنقُصُ نُقصاناً (إمّا الطبيعيَّةً كَنُقصان ِاليَدِ أو الإصْبَعِ، أو غَيرَ طَبيعيَةٍ كَقَطْعِ اليَدِ أو الإِصْبَعِ).
چیزی به بدن افزوده یا از آن کاسته شود و آن بر چهار نوع است اگر این تغییر افزایش یا کاهش یکی از اندامهای طبیعی بدن باشد آنها را فزایش طبیعی و کاهش طبیعی خوانند مانند شش انگشتی یا چهار انگشتی بودن یا یک دست بودن مادرزادی يك فرد)، اما اگر چیزی که در بدن وجود ندارد بدان افزوده شود مانند زگیل آن را فزایش "ناطبیعی خوانند. همچنین، اگر بر اثر حادثه ای یکی از اندام بدن از بین ،برود آن را کاهش ناطبیعی یا عارضی گویند مانند قطع شدن دست یا انگشت).
و أَمَّا مَرَضُ الوضع مرض وضع
فَمِثلُ فَسادِ الوضعِ بِمُقارَبَتِهِ أو مُباعَدَتِهِ عُضواً آخَرَ لا علي ما يَنبَغِى.
آن است که یک عضو در جای خود نبوده و از حد طبیعی به اعضای دیگر نزدیکتر یا دورتر باشد.

- و أمّا تَفَرُّقُ الاتصال
تفرق اتصال

فَقَد يَكُونُ في الأعضاءِ المُفرَدَةِ كَكَسرِ العَظمِ، و قد يَكُونُ في الأعضاء
پیدایی بیماریهای این گروه ممکن است در اعضای مفرد باشد .مانند
الآليَّةِ مِثلُ قَطَعِ الإِصْبَعِ.
شکسته شدن استخوان یا در اعضای مرکب مانند بریده شدن انگشت.

و أمّا المَرَضُ المُرَكَّبُ
ب بیماریهای مرکب

فهو أمراضٌ حَصَلَ من جُملَةِ أمراض اخَرَ مِثل الأورام والبُثُورِ، فَإِنَّهُما من سُوءٍ مِزاجِ مَادِيٍّ وتَفَرُّقِ إتصال و زِيادَةٍ في المقدار.
بیماریهای مرکب امراضی هستند که از تعامل چند بیماری مفرد پدید میآیند مانند پیدایی انواع ورم و بثور (جوشهای پوستی) که حاصل تعامل سه مرض سوء مزاج ،مادی، تفرق ،اتصال و سوء ترکیب از نوع تغییر در اندازه اندام است.

#قانونچه

🌹 @Shahab_Saqeb
•┈┈••✾☘️🕊☘️✾••┈┈•

🌸🌺🌼 @Dissection786
http://Www.Shahab-shirzahi.ir
کیفیت هوای فصلهای مختلف
فَالرَّبِيعُ مُعتَدِل، والصَّيف حار يابس

طبع بهار معتدل تابستان گرم و خشک
و الخريف بارد یابس و الشتاء بارد رطب.
پاییز سرد و خشك و زمستان سرد و تر است.

و أمّا النَّواحِي و الرِّياحُ
کیفیت هوای نواحی و بادها

فإن الجنوب و ناحيتها تُسَخّنُ و تُرطّب و الشمال و ناحِيَتَها تُبَرِّدُ وتُجَفِّفُ والصَّبا والدَّبُور و ناحِيَتَهُما قَريبتانِ من الاعتدال. هوای ناحیه جنوب و باد جنوب گرمیبخش و رطوبت زا و طبع ناحیه شمال و باد شمال سردی بخش و خشکی زا است، اما طبع ناحیه شرق و باد صبا و نیز طبع ناحیه مغرب و باد دبور نزديك به اعتدال است.
و أما مُجَاوَرَةُ الجِبالِ و البحار هوای بلاد مجاور‌.

کوه ها و دریاها

فَإِنَّ الجَبَلَ مَتَي كان في ناحيةِ الجَنُوبِ كانَ هَواء البَلَدِ أبْرَدَ ومَتَى كانَ في ناحيَةِ الشَّمالِ كانَ أَسخَنَ.
و مَتَى كان البحرُ في ناحيَةِ الجَنُوبِ كانَ هَواءِ البَلَدِ أسخَنَ و مَتَى كانَ في ناحيَةِ الشَّمال كانَ أَبْرَدَ.
اگر کوه در بخش جنوبی شهری واقع شده باشد هوای شهر ،سردتر و اگر در ناحیه شمالی آن واقع باشد هوای شهر گرمتر است. اما اگر دریا در ناحیه جنوبی شهر باشد هوای آن شهر گرمتر و اگر در شمال آن واقع باشد هوای شهر سردتر است.

و أما التُربَةُ
کیفیت هوای زمینهای مختلف

فَإِنَّ الصَّحْريَّةَ أَيبَسُ والطِّينيَّةَ أَرطَبُ.
در سنگلاخها و زمینهای سخت هوا خشکتر و در زمینهای گلی و سست هوا رطب تر است.

القِسمُ الثَّانِي: في المَأْكُولِ والمَشرُوبِ امر :
دوم خوردنیها و آشامیدنیها

إعلم أن ما سوى الماء من الأشياء التى تَرِدُ علي البَدَنِ و يَجرى بينهما فعل و انفعال يَنقَ ِسمُ إِلى غِدَاءٍ مُطلَق، و دواءٍ مُعتَدِل و غِدَاءٍ
دَوائِي، و دواءٍ مُطلَق ودَواء سَمّى، و سَمِّ مُطلَقٍ.
به جز آب هر ماده ای که وارد بدن میشود و بین آنها فعل و انفعالی صورت می پذیرد در زمره یکی از شش صورت زیر است: غذای مطلق دوای معتدل غذای ،دوایی دوای مطلق دوای سمی، سم مطلق.

- أما الغذاء المُطلق
غذای مطلق

فهو الَّذِي يَتَغَيَّرُ عن البَدَن ولا يُغَيِّرُهُ و يَتَشَبَّهُ به.
آن است که در تعامل با بدن تغییر یافته و شبیه به آن میگردد اما بدن را تغییر نمیدهد.

- و أما الدواء المُعْتَدِلُ دوای معتدل

فهو الذي يَتَغَيَّرُ عن البَدَنِ ولا يُغَيِّرُهُ، ولا يَتَشَبَّهُ به.
آن است که در تعامل با بدن تغییر میکند اما نه شبیه آن میگردد و نه در بدن تغییری ایجاد میکند.

- و أما الغذاء الدوائي غذای دوائی

فهو الذي يَتَغَيَّرُ عن البَدَنِ ويُغَيِّرُهُ و يَكُونُ آخِرُ شَأْنِهِ أن يَتَغَيَّرَ عن البَدَنِ و يَتَشَبَّهَ به.
آن است که در تعامل با بدن هم خود تغییر مییابد و هم بدن را تغییر میدهد و سرانجام شبیه بدن شده و جزو آن میگردد.

- و أما الدواء المُطلَقُ
دوای مطلق

فهو الذي يَتَغَيَّرُ عن البَدَنِ ويُغَيِّرُهُ و يَكُونُ آخِرُ شَأْنِهِ تَغَيَّرَهُ عَنِ البَدَنِ آن است که در تعامل با بدن هم خود تغییر مییابد و هم بدن را تغییر
من غَيرِ أَن يَتَشَبَّهَ به.
می دهد ولی در آخر شبیه بدن نشده و جزو آن نمی گردد.

- و أما الدواء السَّمِّي
دوای سمی

فهو الذي يَتَغَيَّرُ عن البَدَنِ و يُغَيِّرُهُ، ويَكُونُ آخِرُ شَأْنِهِ إِفَسَادَ البَدَنِ.
آن است که در تعامل با بدن تغییر مییابد و بدن را نیز تغییر میدهد و به تباهی آن می انجامد.

- و أمّا السَّمُّ المُطلق
- سم مطلق

فهو الذى لا يَتَغَيَّرُ عن البَدَنِ ويُغَيِّرُهُ ويُفْسِدُهُ.
آن است که در تعامل با بدن تغییر نمیکند ولی بدن را تغییر داده و آن را تباه میکند.

#قانونچه

🌹 @Shahab_Saqeb
•┈┈••✾☘️🕊☘️✾••┈┈•

🌸🌺🌼 @Dissection786
http://Www.Shahab-shirzahi.ir
و أفضَلُ المياه مياه العُيُونِ و أفضلها ما كانَت تُربَتُهُ طينيَّةً عَذبَةً، و كانَ مَجراها نَحوَ المَشرِقِ ، و مَنبَعُها بعيداً، و مَسيلُها من أعلى إلى أسفل، و كانت مَكشُوفَةً لِلشَّمس.
آب چشمه بهترین آب است و در میان چشمه ها آب چشمه ای که از خاک شیرین جوشیده رو به مشرق و از بالا به پایین جریان داشته، آفتاب بر آن تابیده و سرچشمه اش در محل دوری است از همه بهتر است.
و أفضَلُ مِياهِ المَطَرِ ما اجتَمَعَ في الحُفْرَةِ الصَّخريَّةِ ، وضَرَبَتْهُ الشَّمال و الصَّبا، و وَقَعَتْ عليه الشَّمس.
از میان آبهای حاصل از باران آب سنگ آبها گودالهای (سنگی که بادهای شمال و صبا بر آن بوزد و آفتاب بر آن بتابد از همه بهتر
است.
و ما عدا هذين من المياه فهو ردى.
به جز این دو نوع ،آب بقیه آبها چندان مناسب نیستند.

القِسمُ الثَّالِثُ فِي النَّومِ واليَقَظَةِ
امر سوم: خواب و بیداری

أما النَّومُ فَيُبَرِّدُ الظَّاهِرَ ويُسَخّنُ الباطِنَ ، و يُرَطْبُهُ إِن قَصْرَ ، و يُجَفِّفُ و يُبَرِّدُ إِن طال.
خواب اگر کوتاه باشد سبب سردی ظاهر بدن و گرمی و تری باطن آن می.شود اما اگر طولانی ،باشد سبب خشکی و سردی باطن
بدن میشود و أمّا اليَقْظَةُ فَضِدُّ ذلك.
اثرات بیداری بر خلاف خواب است.

القِسم الرَّابع: في الحَرَكَةِ والسُّكون
امر چهارم حرکت و سکون

أما الحَرَكَةُ فَتَسَخّنُ وأمّا السُّكونُ فَيُبَرِّدُ و حَرَكَةُ الجِماعِ تُجَفِّفُ و تُنَقِّصُ الحَرَارَةَ الغَرِيزِيَّةَ فَتُبَرِّدُ.
تحرك سبب گرمی و بی تحرکی سبب سردی بدن میشود؛ اما نزدیکی کردن سبب خشکی و کاهش حرارت غریزی و سردی بدن می شود.

القسم الخامس: في الإحتباس و الاستفراغ
امر :پنجم: احتباس و استفراغ

أما الإحتِباسُ، فَإِنّما يَكُونُ لِشِدَّةِ الماسكة، أو ضَعفِ الهاضِمَةِ، أو الدافِعَةِ، أو ضيق المجارى أو السُّدَدِ، أَو غِلَظِ المَادَّةِ أَو كَثرَتِها أو لُزُوجَتِها، أو فقدان الإحساس بالحاجَةِ، أو انصِرافِ الطَّبيعة إلى جِهَةٍ اخرى.
اسباب پیدایش احتباس عبارتند از شدت قوه ،ماسکه ضعف قوه هاضمه یا دافعه تنگی یا گرفتگی مجاری غلظت ماده یا کثرت آن
یا لزوجت آن، نداشتن احساس احتیاج به دفع یا انصراف طبیعت به سوی امری دیگر.
و أما الإستفراغ، فَإِنَّما يَكُونُ لِأَضدادِ مَا ذَكَرناهُ.
اسباب پیدایش استفراغ ضد اسباب احتباس است.

القِسمُ السَّادِسُ : في الأحداثِ النَّفسانيَّةِ
امر ششم اعراض نفسانی

اثر اعراض نفسانی بر سه گونه است:

فمنها ما يُحَرِّكُ الحَرارَةَ إلى خارج البَدَنِ، إِمّا دَفعَةً كَالغَضَبِ والفَرَحِ أَو قَلِيلًا قَلِيلًا كَاللَّذَّةِ.
برخی سبب حرکت حرارت غریزی و روح به سوی خارج بدن میشوند؛ خواه ناگهانی مانند ( غضب و شادی و خواه به تدریج مانند
لذت).
و منها ما يُحَرِّكَ الحَرَارَةَ إلى داخِلِ البَدَنِ إِمّا دَفعَةً كالخَوفِ، و إمّا قَلِيلًا
برخی سبب حرکت حرارت غریزی و روح به سوی داخل بدن میشوند؛
قَلِيلا كَالحُزنِ.
خواه به طور ناگهانی مانند ترس و خواه به طور تدریجی (مانند اندوه)
و منها ما يُحَرِّكَ الحَرارَةَ مَرَّةً إلى داخل و اخرى إلى خارج كَالغَضَبِ إِذا كانَ مع الخَوفِ.
و برخی دیگر ابتدا سبب حرکت حرارت و روح به سوی داخل و سپس به سوی خارج میشوند (مانند غضب توأم با ترس).

#قانونچه

🌹 @Shahab_Saqeb
•┈┈••✾☘️🕊☘️✾••┈┈•

🌸🌺🌼 @Dissection786
http://Www.Shahab-shirzahi.ir
بسم الله الرحمن الرحیم

الفصل الثالث: في الأسبابِ المُمَرِّضَةِ
فصل سوم در بیان امور بیماری زا

تَنقَسِمُ إلى ثَلاثَةِ أقسام: بادِيَةٍ، و سابِقَةٍ، و واصِلَةٍ.
امور بیماری زا را بر سه قسم کرده به بادی عوامل برتنی) و سابق و واصل عوامل درتنی) نام کرده اند. التي لا تَكُونُ خِلطيّاً ولا مزاجيّاً ولا تَركيبيّاً، بل تَكُونُ أمراً من الأُمُورِ الخارِجيَّةِ مِثلُ الهَواءِ
فالبادِيَةُ هي
عامل برتنی به عوامل محیطی مانند هوای گرم و عوامل نفسانی مانند (خشم اطلاق میشود، نه عوامل
الحار)، أو من الامورِ النَّفسانيَّةِ (كَالغَضَبِ).

خلطی و مزاجی و ترکیبی

عوامل بیماریزای در تنی نیز بر دو گونه:اند با واسطه (سابق) و بی واسطه (واصل)
و السابقة
هي الأسبابُ البَدَنيَّةُ الّتى تَكُونُ بينها و بين المَرَضِ واسِطَةٌ.
و الواصلة هي الأسباب التى لا تَكُون بينها و بين المَرَضِ واسِطَةٌ.
مِثالُ السَّابِقَةِ الإمتلاء المُوجِبُ لِلحُمَّى و مِثالُ الواصِلَةِ العُفُونَةُ الَّتِي يَلْزِمُها الحُمَّي.
عامل درتنی باواسطه خود سبب بروز بیماری نیست بلکه موجب پیدایش عارضه ای است که آن عارضه سبب بروز بیماری می شود؛
مانند امتلائی که موجب تب عفونی میگردد
عامل درتنی بی واسطه آن است که خود سبب بروز بیماری میشود؛ مانند عفونت داخل خون که سبب بروز تب میشود.
و هذه الأسباب، إما أن تُحدِثَ سُوءَ المِزاجِ أو مَرَضَ التَّركِيبِ أَو تَفَرُّقَ الاتصال.
این امور در بدن سبب پیدایش بیماریهای سوء مزاج سوء ،ترکیب یا تفرق اتصال میشوند.

أما سوء المزاج
الف. سوء مزاج

فَنَقُولُ: إِنَّ أسبابَ المَرَضِ الحارّ خَمْسَةٌ:
سبب پیدایش بیماریهای دارای طبع گرم پنج چیز است
- حَرَكَةٌ مُجاوِزَةٌ عَنِ الإعتدال ، و هي إمّا نفسانيَّةٌ (كالغَضَبِ) أو بَدَنِيَّةٌ (كَالمُبالَغَةِ فِي الرِّياضَةِ)
- و مُلاقاةُ حَرارَةٍ بِالفِعْلِ
- و مُلاقاةٌ حَرارَةٍ بِالقُوَّةِ
- و تَكاتُفُ المَسامِ
- و العُفُونَةُ.
حرکت بیش از اندازه عادی؛ خواه نفسانی باشد چون خشم و خواه بدنی مانند ورزش بسیار)
قرار گرفتن در معرض چیزهایی که بالفعل یا بالقوه دارای طبع گرم اند.
تنگ شدن منافذ زیرین پوست
عفونت.

و أسبابُ المَرَضِ البارِدِ ثَمَانِيَةً:

پیدایی بیماریهای دارای طبع سرد را نیز هشت سبب است:

- مُلاقاة بُرُودَةٍ بِالفِعل
- و مُلاقاةٌ بُرُودَةٍ بِالقُوَّةٍ
ـ و قِلَّةُ الأكل في الغايَةِ
و الإفراط فيه - و التَّكَاثُفُ المُفرِط
- و الحَرَكَةُ المُفرِطَةُ
- و السُّكُونُ المُفرِط

- و شِدَّةُ انفتاح المسام.
قرار گرفتن در معرض چیزهایی که بالفعل یا بالقوه دارای طبع سردند.
کم خوری بسیار.
پرخوری
فشردگی بیش از حد بافتها.
زیاده روی در حرکت
بی تحرکی و تن آسانی بسیار.
گشادگی زیاد منافذ زیرین پوست

و أسبابُ المَرَضِ اليابس أربَعَةً:

پیدایی بیماریهای دارای طبع خشك را نیز چهار سبب است:
- ملاقاة يابس بالفعل
- و يابس بِالقُوَّةِ
قرار گرفتن در معرض چیزهایی که بالقوه یا بالفعل خشكاند.
- و قِلَّةُ الأكل
- و الحَرَكَةُ المُفرِطَةُ.
کم خوری
زیاده روی در حرکت

و أسبابُ المَرَضِ الرَّطب أربَعَةٌ

پیدایی بیماریهای دارای طبع تر را نیز چهار سبب است:
- مُلاقاةُ مُرَطَّبِ بِالفِعل
- و مُلاقاةٌ مُرَطَّبِ بِالقُوَّةِ.
و كثرة الأكل - و السُّكُونُ المُفرِط.
قرار گرفتن در معرض چیزهایی که طبع آنها بالفعل یا بالقوه تر است.
پرخوری و بی حرکتی و تن آسایی بسیار.

#قانونچه

🌹 @Shahab_Saqeb
•┈┈••✾☘️🕊☘️✾••┈┈•

🌸🌺🌼 @Dissection786
http://Www.Shahab-shirzahi.ir