طب، تشریح و آناتومی
1.02K subscribers
62 photos
8 videos
52 files
47 links

مگر آن شِهاب ثاقبْ مددی دهد سُها را...
🌺 @Astrology786
🌼 @Marefat786
💐 @Reason786
🔥 @Saqeb786
@Aresmatiq
⁉️ @Farazehn
«وَعَلَامَاتٍ ۚوَبِالنَّجْمِ هُمْ يَهْتَدُونَ؛ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ ثَاقِبٌ»
💫 @shahab_saqeb
www.shahab-shirzahi.com
Download Telegram
بسم الله الرحمن الرحیم

الفصل السابع في بَقِيَّةِ الأعضاءِ المُرَكَّبَةِ
فصل هفتم سایر اعضای مرکب بدن

وهي الكُليَتَانِ و المَثانَةُ والأُنثَيَانِ و القَضِيبُ والرَّحِمُ.
منظور کلیه ها مثانه بیضه آلت تناسلی و زهدان است.

أما الكليتان
الف. کلیه ها

فَكُلُّ واحِدَةٍ منهما مُرَكَّبَةٌ من لَحمٍ صُلب قَلِيلِ الحُمرَةِ ، و شحمٍ كَثِيرٍ ، و عُرُوقٍ و شَرَيَاناتٍ، و غِشاءِ و لَيسَ لَهما في نَفسِهما حِسّ، و أمّا غِشَاؤُهَمَا فَلَهُ حِسٌ كَثِيرٌ.
هر کلیه شامل گوشتی سخت به رنگ سرخ ،کم ،رنگ پیه ،فراوان سرخرگها و سیاهرگها و پرده است کلیه ها فاقد حساند، ولی پرده دور آنها حساس است.

و مَوضِعُهُما أَسفَلَ الظَّهرِ ، و مَنفَعَتُهُما جَذبُ البَولِ من حُدبَةِ الكَبِدِ لِتُجرِيه إلى المَثانَةِ.
کلیه ها در دو سوی پایین دنده های پشتی واقعاند و وظیفه شان جذب ادرار از برآمدگی (خروجی) کبد و فرستادن آن به مثانه است.

أمّا المَثانَةُ
ب.مثانه

فَهي مُرَكَّبَةٌ من جِسمٍ عَصَبانِيٌّ مُضاعَفٍ، و من عُرُوقٍ و شَرَياناتٍ، و مَوضِعُها بين العانَةِ والدُّبُرِ ، و مَنفَعَتُها جَمعُ البَولِ وإِخراجُهُ.
عضوی است دولایه از جنس عصب که دارای سرخرگ و سیاهرگ است و بین استخوان عانه و مقعد قرار دارد. وظیفه مثانه جمع ادرار و بیرون راندن آن از بدن است.

و أمّا الأُنثَيانِ
ج. بیضه ها

فَكُلُّ واحِدَةٍ منهما مُرَكَّبةٌ من لَحمٍ أبيضَ دَسِمٍ و من عُرُوقٍ وشَرَياناتٍ. و مَنفَعَتُهما إنضاجُ المَنِي. بیضه ها (و (تخمدانها از گوشتی چرب و سفید ،رنگ و سیاهرگها و سرخرگها تشکیل شدهاند و وظیفه شان آماده کردن منی است.

و أمّا القَضِيبُ
د. آلت تناسلی

فهو جسم مُرَكَّبٌ من لَحْمٍ قَلِيلٍ، و عَصَبٍ، و عُرُوقٍ و شَرَياناتٍ كَثِيرَةٍ و لَهُ حِسٌ كَثِيرٌ، و مَنفَعَتُهُ ظَاهِرَةٌ.
این اندام جسمی است متشکل از کمی ،گوشت ،عصب و سرخرگها و سیاهرگهای بسیار که بسیار حساس است. کارش نیز معلوم
است.

و أمّا الرَّحِمُ
ه. رحم

فهو جسم عَصَبانِی مَوضِعُهُ ما بين این اندام جسمی است از جنس
المثانة و المعي المُستَقِيمِ و السُّرَّةِ. و لَهُ عُنق طويل ينتهي الى الفرج، و في أصلِهِ الأُنثَيَانِ، و مَنفَعَتُهُ قَبُولُ الحَملِ.
که میان ،مثانه راست روده و ناف زنان واقع شده و در دو طرف بیخ آن تخمدانها قرار گرفته اند رحم دارای گردن بلندی است که تا دهانه فرج امتداد دارد فایده رحم قبول بارداری است.

#قانونچه

🌹 @Shahab_Saqeb
•┈┈••✾☘️🕊☘️✾••┈┈•

🌸🌺🌼 @Dissection786
http://Www.Shahab-shirzahi.ir
بسم الله الرحمن الرحیم 🌸

المقالةُ الثَّالِثَةُ: في أحوالِ بَدَنِ الإنسان و أسبابها و العلاماتِ الدّالَّةِ عليها وهي : تَشتَمِلُ عَلي خَمْسَة فُصُولٍ
مقاله سوم درباره احوال بدن انسان از نظر صحت و مرض و اسباب و علائم آنها و شامل پنج فصل است.
الفصل الأوّل: في الصِّحَّةِ والمَرْضِ
فصل اول تندرستی و بیماری

الصحة حالة لبدَنِ الإنسان معها تجرى أفعاله .
علي المجري الطَّبيعي [بلا واسطة ].
تندرستی حالتی است که افعال بدن با آن به شکل طبیعی خود انجام میپذیرند (بدون واسطه).
و المَرَضُ حَالَةٌ لِلبَدَنِ خَارِجَةٌ عن المجري الطَّبيعى ومعها يَنالُ الأفعال الضَّرَرُ بِلا واسِطَةٍ.
بیماری حالتی است که افعال بدن به سبب آن در مسیر طبیعی خود نبوده و بدون واسطه دچار آسیب میشوند.
و أضرار الفِعلِ ثَلاثَةٌ: تَغَيَّر، و نُقصان، و بطلان
آسیب رسیدن به افعال بدنی بر سه گونه است: تغیر نقصان، و بطلان.

بحث در انواع بیماریها

و المَرَضُ يَنقَسِمُ الى المُفردِ والمُرَكَّب.
بیماریها به دو دسته کلی مفرد و مرکب تقسیم میشوند.

الف. بیماریهای مفرد

بیماریهای مفرد یا از بروز تغییر در خلط و مزاج ،بدن یا دگرگونی شکل اندامهای بدن و یا عوارضی که بر اندامها واقع میشوند پدید
می آیند. از این رو
فَالمُفرَدُ ثَلاثَةُ أقسام: سُوء المِزَاجِ و مَرَضُ التَّركيب، وتَفَرَّقُ الاتصال.
بیمارهای مفرد را در سه عنوان طبقه بندی کرده اند سوء مزاج سوء ترکیب و تفرق اتصال

#قانونچه

🌹 @Shahab_Saqeb
•┈┈••✾☘️🕊☘️✾••┈┈•

🌸🌺🌼 @Dissection786
http://Www.Shahab-shirzahi.ir
- أما سوء المزاج سوء مزاج
فَيَنقَسِمُ الى مادى و سَاذِج

سوء مزاجها به دو گروه سوء مزاج مادی و سوء مزاج ساده تقسیم میشوند.
أما المادى، فهو أن يَكُونَ بِسَبَبٍ خِلطٍ لَهُ كَيفيَّةٌ، فَيَتَكَيَّفُ البَدَنُ بتلك الكَيفيَّةِ مِثلُ حَرارَةٍ عَالِبَةٍ سَبَبُها وُجُودُ الصَّفراء. سوء مزاج مادی آن است که کیفیت بدن در اثر کیفیت یکی از اخلاط تغییر کند مانند غلبه حرارت بر بدن بر اثر صفرا. و أما الساذج، فهو الذى لا يَكُونُ كذلك، مِثلُ بُرُودَةِ المَثلُوج و حَرارَةِ المَدقُوقِ.
سوء مزاج ساده آن است که سبب دگرگونی کیفیت ،بدن جوهر خلط نباشد مانند سرد شدن بدن بر اثر سرمازدگی یا افزایش حرارت بدن در اثر تب، دق.

- و أمّا مَرَضُ التَّركيب
- سوء ترکیب

به وجود دگرگونی در ظاهر و حالت طبیعی و عادی بدن اشاره دارد.
فَيَنقَسِمُ الى مَرَضِ | الخلقة، و مَرَضِ المِقدار و مَرَضِ العَدَدِ، و مَرَضِ الوضع.
این دگرگونی ممکن است مربوط به ظاهر و حالت اندام مرض خلقت اندازه و تعداد اندام مرض) مقدار و مرض عدد)، یا جایگاه آنها مرض وضع باشد.
أَما مَرَضُ الخِلقَةِ، فهو: مرض خلقت بر سه شکل است.
- إمّا مَرَضُ الشَّكلِ مِثلُ إعوجاج المُستَقِيمِ و استقامَةِ المُعَوَّجِ)
یا در شکل ظاهری اندام روی میدهد مانند) کجی اندامی که در اصل راست است یا راستی اندامی که در اصل کج است) -
أو مَرَضُ المجارى والأوعية، بأن تَتَّسِعَ أَو تَتَضَيَّقَ أَو تَنسَدَّ.
یا در حالت اندام روی میدهد مانند) گشاد ،تنگ یا بسته شدن مجاری و اوعیه بدن
أو مَرَضُ الصَّفايِحِ، بِأَن تَحْشُنَ أَو تَملُسَ.
و یا در سطوح داخلی یا خارجی اندام واقع میشود مانند ناهموار شدن سطح بیرونی ریه یا صاف شدن سطح داخلی معده).

و إمّا مَرَضُ المِقدار
مرض مقدار

فهو أن يَعظُمَ العُضو أكثَرَ مِمَّا يَنبَغِى أَو يَصْغُرَ.
آن است كه يك عضو بزرگتر یا کوچکتر از اندازه معمول خود شود.

و إِمّا مَرَضُ العَدَدِ

#قانونچه

🌹 @Shahab_Saqeb
•┈┈••✾☘️🕊☘️✾••┈┈•

🌸🌺🌼 @Dissection786
http://Www.Shahab-shirzahi.ir
فهو أن يَزِيدَ زِيادَةً (إِمّا طَبيعيَّةً
منظور از مرض عدد آن است که
كَالإِصْبَعِ الزَّائِدَةِ، أو خارِجَةً عَنِ الطَّبيعيَّةِ كَالنُّولُولِ).
- أو يَنقُصُ نُقصاناً (إمّا الطبيعيَّةً كَنُقصان ِاليَدِ أو الإصْبَعِ، أو غَيرَ طَبيعيَةٍ كَقَطْعِ اليَدِ أو الإِصْبَعِ).
چیزی به بدن افزوده یا از آن کاسته شود و آن بر چهار نوع است اگر این تغییر افزایش یا کاهش یکی از اندامهای طبیعی بدن باشد آنها را فزایش طبیعی و کاهش طبیعی خوانند مانند شش انگشتی یا چهار انگشتی بودن یا یک دست بودن مادرزادی يك فرد)، اما اگر چیزی که در بدن وجود ندارد بدان افزوده شود مانند زگیل آن را فزایش "ناطبیعی خوانند. همچنین، اگر بر اثر حادثه ای یکی از اندام بدن از بین ،برود آن را کاهش ناطبیعی یا عارضی گویند مانند قطع شدن دست یا انگشت).
و أَمَّا مَرَضُ الوضع مرض وضع
فَمِثلُ فَسادِ الوضعِ بِمُقارَبَتِهِ أو مُباعَدَتِهِ عُضواً آخَرَ لا علي ما يَنبَغِى.
آن است که یک عضو در جای خود نبوده و از حد طبیعی به اعضای دیگر نزدیکتر یا دورتر باشد.

- و أمّا تَفَرُّقُ الاتصال
تفرق اتصال

فَقَد يَكُونُ في الأعضاءِ المُفرَدَةِ كَكَسرِ العَظمِ، و قد يَكُونُ في الأعضاء
پیدایی بیماریهای این گروه ممکن است در اعضای مفرد باشد .مانند
الآليَّةِ مِثلُ قَطَعِ الإِصْبَعِ.
شکسته شدن استخوان یا در اعضای مرکب مانند بریده شدن انگشت.

و أمّا المَرَضُ المُرَكَّبُ
ب بیماریهای مرکب

فهو أمراضٌ حَصَلَ من جُملَةِ أمراض اخَرَ مِثل الأورام والبُثُورِ، فَإِنَّهُما من سُوءٍ مِزاجِ مَادِيٍّ وتَفَرُّقِ إتصال و زِيادَةٍ في المقدار.
بیماریهای مرکب امراضی هستند که از تعامل چند بیماری مفرد پدید میآیند مانند پیدایی انواع ورم و بثور (جوشهای پوستی) که حاصل تعامل سه مرض سوء مزاج ،مادی، تفرق ،اتصال و سوء ترکیب از نوع تغییر در اندازه اندام است.

#قانونچه

🌹 @Shahab_Saqeb
•┈┈••✾☘️🕊☘️✾••┈┈•

🌸🌺🌼 @Dissection786
http://Www.Shahab-shirzahi.ir
بسم الله الرحمن الرحیم 🌸

دوره های بیماری

و كُلُّ مَرَضِ يَنتَهِي إِلى الصِّحَّةِ فَلَهُ أَزمَانٌ أَربَعَةٌ:
برای بیماریهایی که به صحت میانجامند چهار دوره در نظر گرفته شده است:

- وقت الإبتداء:

و هو الزَّمانُ الّذى يَظهَرُ فيه المَرَضُ و لا يُستَبانُ فيه تَزَيَّدَهُ.
دوره پیدایی (ابتدا): بیماری در این دوره آغاز شده و رشد میکند، اما پیشرفت آن آشکار نیست.

- و وقتُ التَّزَيُّد:

و هو الذى يُستَبانُ فيه اشتِدادَهُ كُلَّ وَقتٍ بَعدَ وَقت.
دوره افزایی (تزاید) دوره ای است که بیماری در آن لحظه به لحظه و آشکارا افزایش می یابد.

- و وقتُ الإنتهاء:

و هو الذي يَقِفُ فيه المَرَضُ علي حالةٍ واحِدَةٍ.
دوره ایستایی :(انتها) دوره ای است که بیماری از رشد باز مانده و بر يك حال باقی میماند.

- و وقت الانحطاط

و هو الذي يَظْهَرُ فيه الانتقاص
دوره کاستی انحطاط، دوره ای که بیماری در آن رو به کاستی میگذارد و کاهش آن آشکار میشود.
الفصل الثاني: في الأسبابِ الضَّرُورِيَّةِ المُغَيِّرَةِ لِأحوالِ بَدَنِ الإِنسَانِ و الحافِظَةِ لَها فصل دوم در بیان اموری که تغییر حالات بدن و حفظ تندرستی بدانها وابسته است
وهي سِتَّة أقسام.
و آنها شش امرند (سته ضروریه).

القِسمُ الأوَّلُ: [في الهواء]
امر اول هوا

الهواء المُحيط بالأبدان و الحاجة اليه إنَّما هي لِتَرويح القلب و تعديل الرُّوحِ التي فيه.
هوا بدن موجودات را احاطه کرده است و بدن برای ایجاد تعادل در حرارت قلب و معتدل نگهداشتن روح حیوانی بدان نیاز دارد
و يَختَلِفُ حالَ الهَواءِ بِسَبَبِ اختِلافِ الفُصُولِ والنَّواحِى و الرِّياحِ و مُجاوَرَةِ الجِبالِ و البِحارِ والتَّربَةِ. کیفیت هوا به سبب اختلاف فصلها و نواحی وزش بادهای مختلف و همجواری با کوهها و خاکها و دریاهای مختلف تغییر میکند.

أما تَغَيَّرُ الفُصُولِ
کیفیت هوای فصلهای مختلف
کیفیت هوای فصلهای مختلف
فَالرَّبِيعُ مُعتَدِل، والصَّيف حار يابس

طبع بهار معتدل تابستان گرم و خشک
و الخريف بارد یابس و الشتاء بارد رطب.
پاییز سرد و خشك و زمستان سرد و تر است.

و أمّا النَّواحِي و الرِّياحُ
کیفیت هوای نواحی و بادها

فإن الجنوب و ناحيتها تُسَخّنُ و تُرطّب و الشمال و ناحِيَتَها تُبَرِّدُ وتُجَفِّفُ والصَّبا والدَّبُور و ناحِيَتَهُما قَريبتانِ من الاعتدال. هوای ناحیه جنوب و باد جنوب گرمیبخش و رطوبت زا و طبع ناحیه شمال و باد شمال سردی بخش و خشکی زا است، اما طبع ناحیه شرق و باد صبا و نیز طبع ناحیه مغرب و باد دبور نزديك به اعتدال است.
و أما مُجَاوَرَةُ الجِبالِ و البحار هوای بلاد مجاور‌.

کوه ها و دریاها

فَإِنَّ الجَبَلَ مَتَي كان في ناحيةِ الجَنُوبِ كانَ هَواء البَلَدِ أبْرَدَ ومَتَى كانَ في ناحيَةِ الشَّمالِ كانَ أَسخَنَ.
و مَتَى كان البحرُ في ناحيَةِ الجَنُوبِ كانَ هَواءِ البَلَدِ أسخَنَ و مَتَى كانَ في ناحيَةِ الشَّمال كانَ أَبْرَدَ.
اگر کوه در بخش جنوبی شهری واقع شده باشد هوای شهر ،سردتر و اگر در ناحیه شمالی آن واقع باشد هوای شهر گرمتر است. اما اگر دریا در ناحیه جنوبی شهر باشد هوای آن شهر گرمتر و اگر در شمال آن واقع باشد هوای شهر سردتر است.

و أما التُربَةُ
کیفیت هوای زمینهای مختلف

فَإِنَّ الصَّحْريَّةَ أَيبَسُ والطِّينيَّةَ أَرطَبُ.
در سنگلاخها و زمینهای سخت هوا خشکتر و در زمینهای گلی و سست هوا رطب تر است.

القِسمُ الثَّانِي: في المَأْكُولِ والمَشرُوبِ امر :
دوم خوردنیها و آشامیدنیها

إعلم أن ما سوى الماء من الأشياء التى تَرِدُ علي البَدَنِ و يَجرى بينهما فعل و انفعال يَنقَ ِسمُ إِلى غِدَاءٍ مُطلَق، و دواءٍ مُعتَدِل و غِدَاءٍ
دَوائِي، و دواءٍ مُطلَق ودَواء سَمّى، و سَمِّ مُطلَقٍ.
به جز آب هر ماده ای که وارد بدن میشود و بین آنها فعل و انفعالی صورت می پذیرد در زمره یکی از شش صورت زیر است: غذای مطلق دوای معتدل غذای ،دوایی دوای مطلق دوای سمی، سم مطلق.

- أما الغذاء المُطلق
غذای مطلق

فهو الَّذِي يَتَغَيَّرُ عن البَدَن ولا يُغَيِّرُهُ و يَتَشَبَّهُ به.
آن است که در تعامل با بدن تغییر یافته و شبیه به آن میگردد اما بدن را تغییر نمیدهد.

- و أما الدواء المُعْتَدِلُ دوای معتدل

فهو الذي يَتَغَيَّرُ عن البَدَنِ ولا يُغَيِّرُهُ، ولا يَتَشَبَّهُ به.
آن است که در تعامل با بدن تغییر میکند اما نه شبیه آن میگردد و نه در بدن تغییری ایجاد میکند.

- و أما الغذاء الدوائي غذای دوائی

فهو الذي يَتَغَيَّرُ عن البَدَنِ ويُغَيِّرُهُ و يَكُونُ آخِرُ شَأْنِهِ أن يَتَغَيَّرَ عن البَدَنِ و يَتَشَبَّهَ به.
آن است که در تعامل با بدن هم خود تغییر مییابد و هم بدن را تغییر میدهد و سرانجام شبیه بدن شده و جزو آن میگردد.

- و أما الدواء المُطلَقُ
دوای مطلق

فهو الذي يَتَغَيَّرُ عن البَدَنِ ويُغَيِّرُهُ و يَكُونُ آخِرُ شَأْنِهِ تَغَيَّرَهُ عَنِ البَدَنِ آن است که در تعامل با بدن هم خود تغییر مییابد و هم بدن را تغییر
من غَيرِ أَن يَتَشَبَّهَ به.
می دهد ولی در آخر شبیه بدن نشده و جزو آن نمی گردد.

- و أما الدواء السَّمِّي
دوای سمی

فهو الذي يَتَغَيَّرُ عن البَدَنِ و يُغَيِّرُهُ، ويَكُونُ آخِرُ شَأْنِهِ إِفَسَادَ البَدَنِ.
آن است که در تعامل با بدن تغییر مییابد و بدن را نیز تغییر میدهد و به تباهی آن می انجامد.

- و أمّا السَّمُّ المُطلق
- سم مطلق

فهو الذى لا يَتَغَيَّرُ عن البَدَنِ ويُغَيِّرُهُ ويُفْسِدُهُ.
آن است که در تعامل با بدن تغییر نمیکند ولی بدن را تغییر داده و آن را تباه میکند.

#قانونچه

🌹 @Shahab_Saqeb
•┈┈••✾☘️🕊☘️✾••┈┈•

🌸🌺🌼 @Dissection786
http://Www.Shahab-shirzahi.ir
بسم الله الرحمن الرحیم

أمّا الأدوية
در بیان درجات داروها

فَدَرَجَاتُها أربع:

الدَّرَجَةُ الأُولَي: أَن يَكُون فِعلُ المُتَناوَلِ بِكَيفيَّتِهِ فِعلًا غَيْرَ مَحسُوسٍ مِثلُ أَن يُسَخَّنَ أو يُبَرِّدَ تَسخِيناً أَو تَبرِيداً لا يُحَسُّ.

داروها دارای چهار درجه اند.

درجه اول آن است که اثر کیفی آنچه خورده شده در بدن محسوس نباشد؛ مثلا اثر سردی و گرمی آن در بدن احساس نشود. الدَّرَجَةُ الثَّانِيَةُ : أَن يَكُونَ الفِعل أقوي من ذلك، لكن لا يَبلُغُ إلى أن يُضِرَّ بِالأَفعالِ ضرراً بَيِّناً.

درجه دوم آن است که توان اثر گذاری اش در بدن از درجه اول بیشتر باشد اما نه به آن حد که به افعال بدنی زیان آشکار برساند.

الدَّرَجَةُ الثَّالِثَةُ: أَن يَكُونَ فِعلها يُوجِبُ بِالذَّاتِ ضَرَراً بَيِّناً، و لَكِن لا يَبْلُغُ أَن يُفْسِدَهُ.
درجه سوم آن است که اثرش به خودی خود برای بدن زیانبار است اما موجب تباهی آن نمیشود.
الدَّرَجَةُ الرَّابِعَةُ: أَن يَكُونَ بِحَيثُ يَبلُغ أن يُهلِكَ أو يُفسِدَ. و هذه الخاصيَّةُ للأدويَةِ السَّمِّيَّةِ.
درجه چهارم آن است که تاثیرش موجب تباهی بدن یا مرگ انسان میگردد این ویژگی از آن داروهای سمی است.

و أما الغذاء انواع غذا

فَيَنقَسِمُ إِلى لَطيف و هو الّذى يَتَوَلَّدُ منه دَمٌ رَقِيقٌ ، و إلى كَثِيفٍ و هو الَّذِي يَتَوَلَّدُ مِنه دَمٌ غَلِيظٌ.
غذاها به دو دسته لطیف و کثیف تقسیم میشوند از غذای ،لطیف خون رقیق و از غذای ،کثیف خون غلیظ پدید می آید. و كُل واحِدٍ منهما يَنقَسِمُ إِلى كَثِيرِ الغِذاء و هو الذي يَستَحِيلُ أكثَرُهُ إِلى الدَّمِ ، و إلى قَلِيلِ الغِذاءِ و هو الَّذِي يُخالِفُهُ. هر یك از این دو به دو گروه کثیر الغذا و قلیل الغذا تقسیم میشوند.
کثیر الغذا ماده ای است که بیشتر آن به خون تبدیل شود قليل الغذا عکس آن است.
و كُلُّ واحِدٍ مَنهُما يَنقَسِمُ إِلى حَسَنِ الكَيْمُوسِ و هو الّذى يَتَوَلَّدُ منه دَمّ صالح ، و إلى رَدىءِ الكَيْمُوسِ و هو الَّذِي يُخالِفُهُ. هر يك از این دو نیز به حسن الكيموس و ردی الکیموس تقسیم میشوند حسن الکیموس آن است که از آن خون صالح پدید می آید و ردی الکیموس آنکه از آن خون فاسد حاصل میشود.

- مِثالُ اللَّطيفِ الكَثيرِ الغِذاءِ الحَسَنِ الكَيْمُوسِ صُفْرَةُ البَيضِ النِّيمبِرِشتُ و ماءَ اللَّحْمِ. او مثالُ اللَّطيفِ القَليلِ الغِذاءِ الحَسَنِ الكَيْمُوسِ: التَّفَاحُ و الرُّمَانُ].
او مثال الكَثيفِ الكَثيرِ الغِذاءِ الرَّدَى الكَيْمُوسِ: لَحْمُ البَقَرِ وَ البَطْ].
و مثال الكَثيفِ القَليلِ الغِذاءِ الرَّدىءِ الكَيْمُوسِ القَديدُ والباذنجان والعدس و الباقلا.

چند مثال برای انواع غذاهای مذکور

لطیف کثیر الغذاى حسن الکیموس زرده تخم مرغ عسلی و آب گوشت.
لطيف قليل الغذاى حسن الکیموس سیب و انار
كثيف كثير الغذای ردی الکیموس گوشت گاو و مرغابی
كثيف قليل الغذاى ردى الكيموس گوشت خشك شده، بادنجان، عدس و باقلا.

و أما الماء

فَلا يَعْذُو البَدَنَ] بَل يُبَدرِقُ الطَّعَامَ.
آب خاصیت غذایی ندارد بلکه بدرقه کننده غذا در هضم و جذب است.
و أفضَلُ المياه مياه العُيُونِ و أفضلها ما كانَت تُربَتُهُ طينيَّةً عَذبَةً، و كانَ مَجراها نَحوَ المَشرِقِ ، و مَنبَعُها بعيداً، و مَسيلُها من أعلى إلى أسفل، و كانت مَكشُوفَةً لِلشَّمس.
آب چشمه بهترین آب است و در میان چشمه ها آب چشمه ای که از خاک شیرین جوشیده رو به مشرق و از بالا به پایین جریان داشته، آفتاب بر آن تابیده و سرچشمه اش در محل دوری است از همه بهتر است.
و أفضَلُ مِياهِ المَطَرِ ما اجتَمَعَ في الحُفْرَةِ الصَّخريَّةِ ، وضَرَبَتْهُ الشَّمال و الصَّبا، و وَقَعَتْ عليه الشَّمس.
از میان آبهای حاصل از باران آب سنگ آبها گودالهای (سنگی که بادهای شمال و صبا بر آن بوزد و آفتاب بر آن بتابد از همه بهتر
است.
و ما عدا هذين من المياه فهو ردى.
به جز این دو نوع ،آب بقیه آبها چندان مناسب نیستند.

القِسمُ الثَّالِثُ فِي النَّومِ واليَقَظَةِ
امر سوم: خواب و بیداری

أما النَّومُ فَيُبَرِّدُ الظَّاهِرَ ويُسَخّنُ الباطِنَ ، و يُرَطْبُهُ إِن قَصْرَ ، و يُجَفِّفُ و يُبَرِّدُ إِن طال.
خواب اگر کوتاه باشد سبب سردی ظاهر بدن و گرمی و تری باطن آن می.شود اما اگر طولانی ،باشد سبب خشکی و سردی باطن
بدن میشود و أمّا اليَقْظَةُ فَضِدُّ ذلك.
اثرات بیداری بر خلاف خواب است.

القِسم الرَّابع: في الحَرَكَةِ والسُّكون
امر چهارم حرکت و سکون

أما الحَرَكَةُ فَتَسَخّنُ وأمّا السُّكونُ فَيُبَرِّدُ و حَرَكَةُ الجِماعِ تُجَفِّفُ و تُنَقِّصُ الحَرَارَةَ الغَرِيزِيَّةَ فَتُبَرِّدُ.
تحرك سبب گرمی و بی تحرکی سبب سردی بدن میشود؛ اما نزدیکی کردن سبب خشکی و کاهش حرارت غریزی و سردی بدن می شود.

القسم الخامس: في الإحتباس و الاستفراغ
امر :پنجم: احتباس و استفراغ

أما الإحتِباسُ، فَإِنّما يَكُونُ لِشِدَّةِ الماسكة، أو ضَعفِ الهاضِمَةِ، أو الدافِعَةِ، أو ضيق المجارى أو السُّدَدِ، أَو غِلَظِ المَادَّةِ أَو كَثرَتِها أو لُزُوجَتِها، أو فقدان الإحساس بالحاجَةِ، أو انصِرافِ الطَّبيعة إلى جِهَةٍ اخرى.
اسباب پیدایش احتباس عبارتند از شدت قوه ،ماسکه ضعف قوه هاضمه یا دافعه تنگی یا گرفتگی مجاری غلظت ماده یا کثرت آن
یا لزوجت آن، نداشتن احساس احتیاج به دفع یا انصراف طبیعت به سوی امری دیگر.
و أما الإستفراغ، فَإِنَّما يَكُونُ لِأَضدادِ مَا ذَكَرناهُ.
اسباب پیدایش استفراغ ضد اسباب احتباس است.

القِسمُ السَّادِسُ : في الأحداثِ النَّفسانيَّةِ
امر ششم اعراض نفسانی

اثر اعراض نفسانی بر سه گونه است:

فمنها ما يُحَرِّكُ الحَرارَةَ إلى خارج البَدَنِ، إِمّا دَفعَةً كَالغَضَبِ والفَرَحِ أَو قَلِيلًا قَلِيلًا كَاللَّذَّةِ.
برخی سبب حرکت حرارت غریزی و روح به سوی خارج بدن میشوند؛ خواه ناگهانی مانند ( غضب و شادی و خواه به تدریج مانند
لذت).
و منها ما يُحَرِّكَ الحَرَارَةَ إلى داخِلِ البَدَنِ إِمّا دَفعَةً كالخَوفِ، و إمّا قَلِيلًا
برخی سبب حرکت حرارت غریزی و روح به سوی داخل بدن میشوند؛
قَلِيلا كَالحُزنِ.
خواه به طور ناگهانی مانند ترس و خواه به طور تدریجی (مانند اندوه)
و منها ما يُحَرِّكَ الحَرارَةَ مَرَّةً إلى داخل و اخرى إلى خارج كَالغَضَبِ إِذا كانَ مع الخَوفِ.
و برخی دیگر ابتدا سبب حرکت حرارت و روح به سوی داخل و سپس به سوی خارج میشوند (مانند غضب توأم با ترس).

#قانونچه

🌹 @Shahab_Saqeb
•┈┈••✾☘️🕊☘️✾••┈┈•

🌸🌺🌼 @Dissection786
http://Www.Shahab-shirzahi.ir
بسم الله الرحمن الرحیم

الفصل الثالث: في الأسبابِ المُمَرِّضَةِ
فصل سوم در بیان امور بیماری زا

تَنقَسِمُ إلى ثَلاثَةِ أقسام: بادِيَةٍ، و سابِقَةٍ، و واصِلَةٍ.
امور بیماری زا را بر سه قسم کرده به بادی عوامل برتنی) و سابق و واصل عوامل درتنی) نام کرده اند. التي لا تَكُونُ خِلطيّاً ولا مزاجيّاً ولا تَركيبيّاً، بل تَكُونُ أمراً من الأُمُورِ الخارِجيَّةِ مِثلُ الهَواءِ
فالبادِيَةُ هي
عامل برتنی به عوامل محیطی مانند هوای گرم و عوامل نفسانی مانند (خشم اطلاق میشود، نه عوامل
الحار)، أو من الامورِ النَّفسانيَّةِ (كَالغَضَبِ).

خلطی و مزاجی و ترکیبی

عوامل بیماریزای در تنی نیز بر دو گونه:اند با واسطه (سابق) و بی واسطه (واصل)
و السابقة
هي الأسبابُ البَدَنيَّةُ الّتى تَكُونُ بينها و بين المَرَضِ واسِطَةٌ.
و الواصلة هي الأسباب التى لا تَكُون بينها و بين المَرَضِ واسِطَةٌ.
مِثالُ السَّابِقَةِ الإمتلاء المُوجِبُ لِلحُمَّى و مِثالُ الواصِلَةِ العُفُونَةُ الَّتِي يَلْزِمُها الحُمَّي.
عامل درتنی باواسطه خود سبب بروز بیماری نیست بلکه موجب پیدایش عارضه ای است که آن عارضه سبب بروز بیماری می شود؛
مانند امتلائی که موجب تب عفونی میگردد
عامل درتنی بی واسطه آن است که خود سبب بروز بیماری میشود؛ مانند عفونت داخل خون که سبب بروز تب میشود.
و هذه الأسباب، إما أن تُحدِثَ سُوءَ المِزاجِ أو مَرَضَ التَّركِيبِ أَو تَفَرُّقَ الاتصال.
این امور در بدن سبب پیدایش بیماریهای سوء مزاج سوء ،ترکیب یا تفرق اتصال میشوند.

أما سوء المزاج
الف. سوء مزاج

فَنَقُولُ: إِنَّ أسبابَ المَرَضِ الحارّ خَمْسَةٌ:
سبب پیدایش بیماریهای دارای طبع گرم پنج چیز است
- حَرَكَةٌ مُجاوِزَةٌ عَنِ الإعتدال ، و هي إمّا نفسانيَّةٌ (كالغَضَبِ) أو بَدَنِيَّةٌ (كَالمُبالَغَةِ فِي الرِّياضَةِ)
- و مُلاقاةُ حَرارَةٍ بِالفِعْلِ
- و مُلاقاةٌ حَرارَةٍ بِالقُوَّةِ
- و تَكاتُفُ المَسامِ
- و العُفُونَةُ.
حرکت بیش از اندازه عادی؛ خواه نفسانی باشد چون خشم و خواه بدنی مانند ورزش بسیار)
قرار گرفتن در معرض چیزهایی که بالفعل یا بالقوه دارای طبع گرم اند.
تنگ شدن منافذ زیرین پوست
عفونت.

و أسبابُ المَرَضِ البارِدِ ثَمَانِيَةً:

پیدایی بیماریهای دارای طبع سرد را نیز هشت سبب است:

- مُلاقاة بُرُودَةٍ بِالفِعل
- و مُلاقاةٌ بُرُودَةٍ بِالقُوَّةٍ
ـ و قِلَّةُ الأكل في الغايَةِ
و الإفراط فيه - و التَّكَاثُفُ المُفرِط
- و الحَرَكَةُ المُفرِطَةُ
- و السُّكُونُ المُفرِط

- و شِدَّةُ انفتاح المسام.
قرار گرفتن در معرض چیزهایی که بالفعل یا بالقوه دارای طبع سردند.
کم خوری بسیار.
پرخوری
فشردگی بیش از حد بافتها.
زیاده روی در حرکت
بی تحرکی و تن آسانی بسیار.
گشادگی زیاد منافذ زیرین پوست

و أسبابُ المَرَضِ اليابس أربَعَةً:

پیدایی بیماریهای دارای طبع خشك را نیز چهار سبب است:
- ملاقاة يابس بالفعل
- و يابس بِالقُوَّةِ
قرار گرفتن در معرض چیزهایی که بالقوه یا بالفعل خشكاند.
- و قِلَّةُ الأكل
- و الحَرَكَةُ المُفرِطَةُ.
کم خوری
زیاده روی در حرکت

و أسبابُ المَرَضِ الرَّطب أربَعَةٌ

پیدایی بیماریهای دارای طبع تر را نیز چهار سبب است:
- مُلاقاةُ مُرَطَّبِ بِالفِعل
- و مُلاقاةٌ مُرَطَّبِ بِالقُوَّةِ.
و كثرة الأكل - و السُّكُونُ المُفرِط.
قرار گرفتن در معرض چیزهایی که طبع آنها بالفعل یا بالقوه تر است.
پرخوری و بی حرکتی و تن آسایی بسیار.

#قانونچه

🌹 @Shahab_Saqeb
•┈┈••✾☘️🕊☘️✾••┈┈•

🌸🌺🌼 @Dissection786
http://Www.Shahab-shirzahi.ir
بسم الله الرحمن الرحیم

للمتكلم في أسباب مرض التركيبة اسباب پیدایش
بیماریهای ترکیب.
اسباب مرض خلقت

أما أسبابُ فَسادِ الشَّكلِ فهو:

- إمّا قُصُورُ القُوَّةِ المُصَوِّرَةِ

الف. اسباب مرض شکل عبارتند از:
کم کاری قوه مصوره
أو المغيرة
أو أشياء تقع عند الخُرُوجِ إِذا لَم يَكُنِ الخُرُوجُ طبيعياً أو أشياء تَقَعُ عند قمطِ الطِّفْلِ
أو أشياء تَقَعُ من خارج - كنقطة أو ضربة أو المبادرة إلى الحركة قبل تصلب الأعضاء
کم کاری قوه مغیره.
عوارض ناشی از زایمان غیر طبیعی
عوارض ناشی از قنداق کردن
عوامل خارجی مانند زمین خوردن یا آسیبهای ناشی از ضربه)
حرکت دادن اعضا پیش از استحکام آنها
ب مرض مجاری

و أما أسبابُ اتِّساع المجاري فهو:

_ إما ضَعفُ الماسكة
_أو حَرَكَةً قَوِيَّةٌ من الدَّافِعَةِ
_أو أدوية مفلحة أو مرخية.

اسباب کشادگی مجاری عبارتند از:

ضعف قوه ماسکه و در نتیجه سست شدن دیواره مجاری
وارد شدن نیروی قوی بر دیواره مجاری از سوی قوه دافعه
استفاده از داروهایی که سبب باز شدن یا سست شدن دیواره مجاری میشوند.

و أما أسباب ضيق المَجارِى فَأضداد هذه.
اسباب تنگ شدن مجاری مخالف موارد مذکور هستند.

أنا أسباب الشدة فهي
إما وَقُوعُ شَيْءٍ غَرِيبٍ في المَجارِى.
أو التحام المنقذ بسبب الدمال

اسباب گرفتگی مجاری (سده)
قرار گرفتن اشیای غیر طبیعی در مجاری مثل وجود سنگ در مجرا
بسته شدن منافذ بر اثر بهبود
قرحة فيه.
أو انطباق المجرَى لِمُجاوَرَةِ وَرَمٍ صَاغِظِ.
- أو لِقَبضِ بَردٍ شَدِيدٍ
- [أو لِشِدَّةِ يُبس]
أو لِشِدَّةِ القُوَّةِ الماسكة.
یافتن زخمی که در مجرا واقع بوده
به هم آمدن مجرا در اثر فشار ورمی که در کنار آن است.
گرفتگی مجرا بر اثر سرما یا خشکی شدید.
نیرومند بودن قوه ماسکه

ج. مرض صفايح
و أما أسبابُ الخُشُونَةِ، فَقَد تَكُونُ من داخل (كَالمادَّةِ الحادَّةِ)، و قَد تَكُونُ من خارج (كالدُّخانِ و الغُبارِ).
پیدایی ناهمواری در سطح اندامی که به طور طبیعی صافاند گاه به سبب عوامل داخلی مانند) تاثیر مواد دارای طبع تند و تیز است و گاه به سبب عوامل خارجی چون دود و غبار

و أما أسبابُ المَلاسَةِ، فَقَد تَكُونُ من داخِلٍ كَخِلط لَزِجٍ)، و قد تَكُونُ من خارج (مِثلُ الشَّمعِ المُذَابِ بِالدُّهنِ).
اما پیدایی همواری در سطح اندام ناهموار گاه به سبب عوامل داخلی چون خلط لزج است و گاه به سبب عوامل خارجی (مانند تأثیر موم روغن).

واسباب مرض مقدار و مرض عدد

أما أسباب زيادَةِ المقدار والعَدَدِ، فَكَثرَةُ المادَّةِ (إمّا الطَّيِّبَةُ أو الرَّدِيَّةُ)، أو شِدَّةُ القُوَّةِ الجَاذِيَةِ. پیدایش بیماریهای مربوط به افزایش اندازه و تعداد اندام یا به سبب کثرت ماده در بدن است خواه طبیعی باشند و خواه ناطبیعی یا به سبب نیرومند بودن قوه جاذبه.
و أما أسبابُ نُقصانِ العَدَدِ والمقدارِ، فَنُقصان المادَّةِ، أَو خَطَاءَ القُوَّةِ المُصَوِّرَةِ.
همچنین کاهش اندازه و تعداد اندام بدن یا به سبب کمبود ماده است یا بروز اشتباه در عمل قوه مصوره.

و أما أسبابُ فَسَادِ الوَضع
اسباب مرض وضع

من مُقارَبَةِ عُضو الى عُضو آخَرَ أَو مُباعَدَتِهِ، فَهي:
إمّا مَادَّةٌ مُشَنِّجَةً أَو مُرخِيَةٌ
أو أثَرُ قَرحَةٍ
- أو جَفافُ خِلطِ أو تَحَجَّرُها
أو حَرَكَةً مُفرِطَةٌ.
اسباب پیدایش بیماریهای مربوط به جایگاه اندام در بدن
یا بر اثر وجود ماده انقباض آور یا سست کننده است،
یا باقی ماندن اثر زخم
يا خشك شدن يك خلط یا سخت شدن آن
یا زیاده روی در حرکت
اسباب تفرق اتصال.

و اما أسبابُ تَفَرُّقِ الإتصالِ فَهي:
إما من داخل (مثل خلط أكال أو مُحرقٍ أو لادِغ أو صادِعٍ، أو إمتلاء مُمَدَّدٍ) و إما من خارج كَالقَطعِ بِالسَّيفِ، و المَد بِالحَبل، و الإحراق بِالنّارِ، وأ أمثال ذلك).
پیدایی بیماریهای گروه تفرق اتصال
یا به سبب عوامل داخلی (مانند) وجود خلطهای خورنده ،سوزاننده ،گزنده برنده، یا امتلای تمددآور)
یا بر اثر عوامل خارجی مانند جراحت شمشیر کشیدگی با طناب سوختن به آتش و ... است.

#قانونچه

🌹 @Shahab_Saqeb
•┈┈••✾☘️🕊☘️✾••┈┈•

🌸🌺🌼 @Dissection786
http://Www.Shahab-shirzahi.ir
بسم الله الرحمن الرحیم

الفصل الرابع: في العلامات الدالة .
علي أحوال بَدَنِ الإِنسان من جِهَةِ المِزاج
فصل چهارم علائمی که از نظر مزاج بر حال بدن انسان دلالت دارند.

و هي علي أربعة أقسام:
علائم مزاجی بر چهار گونه اند:

.نها الملمس:
. حالات مختلف ملمس:
کسی که میخواهد از حالات مختلف ملمس پی به مزاج شخص دیگری ببرد باید خود صاحب مزاج معتدل باشد. در نزد این شخص در سرزمینهایی که دارای آب و هوای معتدل هستند.

- فَإن انفَعَلَ اللَّامِسُ المُعتَدِلُ عنه
گرم بودن ملمس شخص دلالت بر گرمی مزاج .

بِالتَّسْخِينِ في البِلادِ المُعْتَدِلَةِ الهَواءِ دَلَّ عَلي الحَرارَةِ .
- و إن انفَعَلَ‌عنه
بالتَّبْرِيدِ دَلَّ علي البُرُودَةِ
و إن استَلانَهُ دَلَّ على الرُّطُوبَةِ
- و إن استَصلَبَهُ دَلَّ علي اليُبُوسَةِ
- و إن لم يَنفَعِل عنه دَلَّ على الإعتدال.
سردی ملمس دلالت بر سردی مزاج.
نرمی موضع ملمس دلالت بر تری مزاج.
و سختی موضع ملمس دلالت بر خشکی مزاج شخص میکند.
اما اگر این حالات احساس نگردد مزاج شخص معتدل است.

منها اللحم و الشَّحم
.۲ گوشت و چربی بدن

فَاللَّحْمُ الأحمرُ إِن كانَ كَثِيراً دَلَّ علي الحَرارَةِ والرُّطُوبَةِ ويَكُونُ هُناكَ تَلَزُّزْ.
- و إن كان يسيراً و لَيسَ هُناكَ شَحْمٌ كَثِيرٌ، دَلَّ علي اليُبسِ والحَرِّ.
گوشت آلود بودن دلالت بر گرمی و تری مزاج دارد در این حالت عضلات سخت و فشرده اند.
کم گوشت بودن و عاری بودن بدن از چربی ،زیاد دلالت بر گرمی و خشکی مزاج دارد.

و أمّا الشَّحْم و السَّمِينُ، فَيَدَلانِ علي البُرُودَةِ والرَّطُوبَةِ، و يَكُونُ هُناكَ تَرَهَّلٌ.
اما چاقی ناشی از چربی زیاد دلالت بر وجود سردی و تری دارد در این حالت بدن سست و لخت است.
و قِلَّةُ السَّمينِ و الشَّحْمِ تَدْلُّ علي الحَرارَةِ.

کم بودن میزان چربی در بدن دلالت بر گرمی مزاج دارد.
و كَثرَةُ اللَّحْمِ مَع كَثرَةِ الشَّحْمِ تَدلُّ علي إفراط الرُّطُوبَةِ.
اما زیاد بودن چربی و گوشت در بدن دلالت بر رطوبت بسیار دارد.

۳.منها أحوال الشعر
. حالات مختلف مو

- فَسُرِعَةُ نَباتِهِ تَدْلُّ علي | اليبس
و كَثرَتُهُ تَدْلُّ علي الحَرارَةِ
- و قِلَّتُهُ تَدَلُّ على الرُّطُوبَةِ
و غِلظَتُهُ تَدلُّ علي كَثرَةِ الأَبخِرَةِ الدُّخانِيَّةِ
- و رِقْتُهُ تَدُلُّ على قِلَّتِها.

رشد سریع موها دلیل خشکی. پرمویی بدن دلیل حرارت مزاج.
کم مویی نشانه تری مزاج.
کلفتی موها نشانه زیاد بودن بخار دخانی در بدن و نازکی آنها دال بر کمی آن است.

و جُعُودَتُهُ تَدلُّ علي الحَرِّ واليُبسِ
و سُبُوطَتُهُ تَدْلُّ علي ضِدّ ذلك
و سَوادُهُ يَدُلُّ علي الحَرِّ
- و صُهُوبَتُهُ علي البَردِ
- و شُقرَتُهُ وحُمرَتُهُ علي القُربِ من الإعتدال.

و بياضُهُ يَدْلُّ إمّا علي البُرُودَةِ والرُّطُوبَةِ و إما علي اليبس.
موی مجعد نشانه گرمی و خشکی.
لختی مو نشانه سردی و تری.
موی مشکی نشانه گرمی مزاج.
موی بور نشانه سردی مزاج.
موی زردی که به سرخی بزند و موی سرخ نشانه نزدیک بودن مزاج به اعتدال. و سفیدی مو گاه نشانه سردی و تری و گاه نشانه خشکی مزاج
است.

منها لونُ البَدَنِ
۴. رنگ پوست بدن

در این بحث رنگ طبیعی پوست مورد نظر است نه تغییر رنگ پوست در اثر عوارضی مانند خشم که چهره به سبب آن سرخ می شود.

- فَبَياضُهُ يَدُلُّ عَلي قِلَّةِ الحَرارَةِ
- و كُمُودَتُهُ على كَثرَتِها
و حُمرته علي كَثرَةِ الدَّمِ والحَرارَةِ
- وصفرَتُهُ و شقرَتُهُ تَدَلانِ علي إفراطِ الحَرارَةِ
- و سَوادُهُ على الحَرارَةِ
و اللون الباذنجانى يَدلُّ علي البُرُودَةِ واليُبُوسَةِ
- و الجَصِّيُّ يَدلُّ علي البُرُودَةِ والبَلغَمِيَّةِ
- و الرصاصي علي البُرُودَةِ و الرُّطُوبَةِ.

سفیدی پوست نشانه کمی حرارت،
تیرگی آن نشانه زیادی حرارت،
سرخی آن نشانه زیادی خلط دم و گرمی مزاج، زردی پوست و زردی مایل به سرخی آن دلیل فزونی گرمی، سیاهی پوست نشانه گرمی،
مایل بودن پوست به رنگ بادنجانی نشانه سردی و خشکی، گچی بودن رنگ پوست نشانه سردی و بلغمیت مزاج، و سربی رنگ بودن آن نشانه سردی و تری مزاج است.

#قانونچه

🌹 @Shahab_Saqeb
•┈┈••✾☘️🕊☘️✾••┈┈•

🌸🌺🌼 @Dissection786
http://Www.Shahab-shirzahi.ir
بسم الله الرحمن الرحیم

الفصل الخامس: في العلاماتِ الدّالَّةِ علي أحوالِ البَدَنِ من جِهَةِ الأخلاطِ.
فصل پنجم علائمی که از نظر خلط بر حال بدن دلالت دارند.

أَمَّا غَلَبَةُ الدَّمِ
علائم غلبه خلط دم

فَيَدُلُّ عليها ثقل الرَّأسِ والتَّمَطَّى، و التَّناؤُبُ والنُّعاسُ، و كُدُورَةُ الحَواس و البِلادَةُ، و حَلاوَةُ الفَمِ، و حُمرَةُ اللُّونِ و اللَّسانِ، و ظُهُورُ الدماميل أو البُثُور، و سَيَلانُ الدَّمِ من المَواضِعِ السَّهلة الانصداع.

سنگینی سر، کش واکِش، خمیازه و دهان دره، خواب آلودگی، اختلال حواس ،کند فهمی، شیرینی مزه دهان، قرمزی پوست و زبان،بروز دملها یا بثورات پوستی و خونریزی از نقاطی که به آسانی خونریزی میکنند دلالت بر غلبه خلط دم دارند.

وأَمَّا غَلَبَةُ البَلغَمِ
علائم غلبه خلط بلغم

فَيَدُلُّ عليها بَياضُ اللُّونِ و التَّرَهلُ و لينُ المَلمَسِ و بُرُودَتُهُ و كَثرَةُ الرِّيقِ، و قِلَّةُ العَطَشِ إِلّا إذا خالَطَهُ الصَّفراء، و عف الهضم، و الجشاء الحامض، و كَثرَةُ النَّومِ، و البلادَةُ.

سفیدی رنگ، سستی بافت و نرمی و سردی ،ملمس زیاد شدن آب دهان، کم تشنه شدن البته) در صورتی که بلغم با صفرا مخلوط نشده باشد، ضعف گوارش، برآمدن آروغهای ترش، خواب زیاد و کند فهمی نشانه های غلبه بلغم اند.

و‌أَمَّا غَلَبَةُ الصَّفراء
علائم غلبه خلط صفرا

فَتَدلُ عليها صفرَةُ اللُّونِ والعَينِ و مَرارَةُ الفَمِ ، و خُسُونَةُ اللّسانِ، و يُبسُ الفَمِ و المنخَرَينِ، و شدَّةُ العَطَش، و الغَثَيانُ، و القُشَعرِيرَةُ. ضَعفُ شَهْوَةِ الطَّعَامِ.

زرد شدن پوست و چشم، تلخی دهان، زبری زبان، خشکی دهان و بینی، تشنگی زیاد، بی میلی نسبت به غذا، دل به هم خوردگی (مقدمه قی) و احساس لرزه در ،بدن علائم فزونی صفرا هستند.

و أَمَّا غَلَبَةُ السَّوداء
علائم غلبه خلط سودا

فَيَدُلُّ عليها قُحلُ البَدَنِ و كُمُودَتُهُ و سَوادُ الدَّمِ و غِلَظُهُ ، و زِيادَةُ الفكر، و لذعُ المَعِدَةِ، و الشهوة الكاذِبَةُ والبَولُ الكَمِدُ و الأسود و
الأحمرُ الغَلِيظ، و كونُ البَدَنِ أَسودَ وأَزَبَّ.

خشکی اندام ،تیرگی پوست، سیاهی خون و غلظت آن، زیادتی ،فکر سوزش سر معده،اشتهای دروغین، ادرار تیره یا سیاه یا قرمزغلیظ، سیاهی رنگ و پر مویی بدن.

المَقالَةُ الرّابِعَةُ: في النَّبضِ َو التَّفسِرَةِ و هي تَشتَمِلُ عَلي فُصُولٍ
مقاله چهارم در بیان انواع نبض و حالات ادرار که دارای فصولی چند است.

الفصل الأول: في البَسائِطِ من النَّبض
فصل اول در انواع نبض بسیط

فَنَقُولُ أَوَّلا: إِنَّ النَّبضَ حَرَكَةً من أوعيةِ الرُّوحِ مُؤلَّفَةٌ من انبساط و انقباض لِتَبريدِ الرُّوحِ بِالنَّسيمِ و إخراج الفَضَلاتِ الدُّخانِيَّةِ.

در ابتدای بحث باید گفت که نبض حرکتی انبساطی انقباضی است که از قلب آغاز میشود و هدف از آن خنک ساختن روح به وسیله هوا و خارج کردن فضولات دخانی است.

و كُلُّ نَبضَةٍ فَهِي مُرَكَّبَةٌ من حَرَكَتَينِ و سُكُونَينِ، لِأَنْ كُلَّ نَبضِ يَتَرَكَّبُ من انبساط و انقباض و لا بُدَّ مِن السُّكُونِ بين كُلِّ حَرَكَتَينِ مُتَضادَتَينِ.

هر نبضه ای مشتمل بر دو حرکت و دو سکون ،است زیرا نبض از يك انبساط و يك انقباض تشکیل یافته و در میان دو حرکت متضاد از وقوع سکون گزیری نیست.

و الأجناس التي تُعرَفُ منها حالَ النَّبضِ عَشَرَةٌ.
اموری که حالات نبض با آنها فهم میشود ده چیزند که اجناس عشره" نامیده میشوند.

الجنس الأول: جنس اول

المَأخُوذُ من مقدار الانبساطِ طُولًا و عَرضاً و عُمقاً. و بَسائِطُهُ تِسْعَةً:
این جنس نظر به مقدار انبساط نبض در طول و عرض و عمق دارد و انواع بسیط آن بر نه نام است.

الأَوَّلُ: الطَّوِيل

و هو الذى يُحَسُّ بأجزائِهِ في الطُّولِ أكثَرَ من المُعتَدِل، و سَبَبُهُ كَثرَةُ الحَرارَةِ.

نخست: نبض طویل

نبض طویل آن است که طول انبساط آن بیشتر از نبض معتدل باشد و سبب آن فزونی حرارت است.

و الثَّانِي: القَصِيرُ
و هو ما يُقابِلُهُ و سَبَبُهُ قِلَّةُ الحَرارَةِ.

دوم: نبض قصير
این نبض مقابل نبض طویل قرار دارد و سبب آن کمی حرارت است.


#قانونچه

🌹 @Shahab_Saqeb
•┈┈••✾☘️🕊☘️✾••┈┈•

🌸🌺🌼 @Dissection786
http://Www.Shahab-shirzahi.ir
🌸بسم الله الرحمن الرحیم

و الثَّالِثُ : المُعتَدِلُ بينهما
و يَدُلُّ علي إعتدال الحَرارَةِ والبُرُودَةِ.
سوم نبض معتدل در طول

سبب آن اعتدال در حرارت و برودت است.

و الرَّابِعُ: العريض

و هو الذي يَأْخُذُ من عَرضِ الأصابع أكثر ممّا يَأخُذُ المُعتَدِلُ، و يَدْلُّ علي زِيادَةِ الرُّطُوبَةِ.

چهارم نبض عریض

آن است که انبساط آن در عرض انگشتان بیشتر از نبض معتدل احساس شود و سبب آن فزونی رطوبت است.

و الخامس: الضيق

و هو ما يُقابلهُ، و يَدُلُّ عَلي قِلَّةِ الرُّطُوبَةِ.
پنجم: نبض ضيق
این نبض در مقابل نبض عریض قرار دارد و سببش کمی رطوبت است .

و السَّادِسُ المُعتَدِلُ بينهما

و يَدلُّ علي اعتدالِ حالِ البَدَنِ في الرُّطُوبَةِ واليُبُوسَةِ.

ششم نبض معتدل در عرض

این نبض دلالت بر اعتدال رطوبت و یبوست در بدن دارد.

و السَّابِعُ الشَّاهِقُ

و هو الذى يُحَسُّ بِأجزائِهِ في الإرتفاعِ أكثر من المُعتَدِل، و يَدُلُّ عَلي زِيادَةِ الحَرارَةِ.

هفتم نبض شاهق

ارتفاع حرکت انبساطی در این نبض از نبض معتدل بیشتر است و دلالت بر فزونی حرارت دارد.

والثَّامِنُ: المُنخَفِضُ

و هو ما يُقابلهُ، و يَدُلُّ عَلي قِلَّةِ الحَرارَةِ.

هشتم نبض منخفض

مقابل نبض شاهق است و دلالت بر کمی حرارت میکند.

و التَّاسِعُ: المُعتَدِلُ بينهما
و يَدُلُّ علي الاعتدال.
نهم نبض معتدل در ارتفاع

این نبض بر اعتدال حرارت دلالت میکند .

الجِنسُ الثَّانِي
جنس دوم
المَأخُوذُ من كَيفيَّةِ قَرِعِ الأَصَابِعِ :

و هو يَنقَسِمُ إلى القوى، والضَّعِيف، و المُعتَدِلِ بينهما.
این جنس به ضربه ای نظر دارد که نبض به انگشتان د دست نباض وارد میکند و آن را به سه درجه تقسیم کرده اند: قوی، ضعیف، و
معتدل. فَالقَوِى هو الذي يَقرَعُ لَحمَ الأَنامِلِ قَرعاً قَوِيّاً نبض قوی يَبْلُغُ إِلى عُمقِهِ، و يَدُلُّ عَلي شِدَّةِ القُوَّةِ الحَيَوانِيَّةِ.
آن است که ضربه حاصل از نبض به اندازه ای قوی باشد که از سر انگشتان تا داخل گوشت احساس شود این نبض نشانه قوت قوه حیوانی است.

و الضَّعِيفُ:
هو المُخالِفُ لَهُ ، و يَدلُّ علي ضَعَفِ القُوَّةِ الحَيَوانِيَّةِ.

نبض ضعیف :
این نبض در مقابل نبض قوی قرار دارد و و دلالت بر ضعف قوه حیوانی میکند.

و المُعتَدِلُ :
هو المُتَوَسِّط بينهما، و يَدُلُّ عَلي تَوَسُّطِ القُوَّةِ الحَيَوانِيَّةِ.
نبض معتدل در قوت و ضعف :
این نبض بین دو نبض قوی و ضعیف قرار دارد و اعتدال قوه حیوانی را میرساند.

الجنسُ الثَّالِثُ
جنس سوم
المَأْخُوذُ مِن زَمَانِ الحَرَكَةِ :

و يَنقَسِمُ إِلى السَّريع، و البطىء، و المُعتَدِلِ بينهما.
این جنس به مدت زمانی که حرکت انبساطی در آن تمام میشود نظر دارد و به سه درجه تقسیم شده است سریع، بطی، و معتدل.

فَالسَّرِيعُ:

هو الَّذِي يَتِمُّ الحَرَكَةُ فِي مُدَّةٍ قَصيرَةٍ ويَدْلُّ علي شِدَّةِ حاجَةِ القَلبِ إِلى الهَواءِ البَارِدِ.

نبض سریع آن است که حرکت انبساطی در مدتی کوتاه تر از زمان معمول تمام شود این نبض نشانه نیاز بیشتر قلب به هوای خنک است.

و البطىء:

هو المُخالِفُ لذلك، و يَدُلُّ علي قلة الحاجة إلى الهواء البارد.
نبض بطى در مقابل نبض سریع است و دلالت بر کمی نیاز قلب به هوای خنک دارد.

و المُعتَدِلُ:
نبض معتدل در سرعت:
هو المُتَوسط بينهما ، و يَدُلُّ علي تَوَسُّطِ الحَاجَةِ إلى الهَواءِ البارد. بین دو نبض اخیر قرار دارد و بیانگر نیاز عادی قلب به هوای خنک است.

الجنس الرابع
جنس چهارم المَأْخُوذُ مِن قَوامِ الآلَةِ

و ينقسم إلى الصُّلب، و اللين، و المُعتَدِل بينهما.
این جنس به نرمی و سفتی شریان به عنوان مجرای انتقال خون و محل حرکت نبض نظر دارد و به سه درجه صلـب و لین و معتدل تقسیم شده است.

أمّا الصُّلب

فهو الذي لا يَنغَمِرُ إِذا غَمَزَتِ الأنامِلُ عليه ، و يَدلُّ علي يُبسِ البَدَنِ.

نبض صلب

آن است که نبض در برابر فشار انگشتان نباض مقاومت کند این نبض بر خشکی بدن دلالت دارد.

و اللَّينُ

و هو الذي يُخالِفُهُ، و يَدلُّ علي الرُّطُوبَةِ.

نبض لين

مخالف نبض صلب است و نشانه وجود رطوبت در بدن است.
و المُعتَدِلُ هو المُتَوَسّط بينهما ، و يَدلُّ علي تَوَسُّطِ حالِ البَدَنِ فِي اليُبُوسَةِ و الرُّطُوبَةِ.
نبض معتدل در نرمی و سفتی
نشانه اعتدال بدن در یبوست و رطوبت است.

الجنس الخامس
جنس پنجم
المَأْخُوذُ مِن زَمَانِ السُّكُونِ

و يَنقَسِمُ إِلى المُتَواتِرِ والمُتَفاوِتِ، و المُعتَدِلِ بينهما.
این جنس به زمان حرکت انقباضی نیض سکون) (مجازی) نظر دارد و به سه درجه ،متواتر متفاوت و معتدل تقسیم شده است.

فَالمُتَواتِرُ

هو الَّذِي يَقصُرُ الزَّمانُ المَحسُوس بين القَرعَتَينِ و يَدُلُّ علي ضَعَفُ القُوَّةِ الحَيَوانِيَّةِ.

نبض متواتر (پیاپی)

آن است که سکون محسوس میان دو حرکت انبساطی کوتاه تر از حد معمول باشد این حالت بر ضعف قوه حیوانی دلالت می و المُتَفاوِتُ هو الذى يُخالِفُهُ و يَدلُّ على شِدَّةِ القُوَّةِ الحَيَوانِيَّةِ.

نبض متفاوت

در مقابل نبض متواتر قرار دارد و بر قوت قوه حیوانی دلالت میکند.

و المُعتَدِل
هو المُتَوَسِّط بينهما.
نبض معتدل

از نظر تعریف و دلالت بین دو نبض اخیر است.

الجنس السَّادِسُ
جنس ششم

المَأخُوذُ من مقدار ما في تجويف العُرُوقِ
و يَنقَسِمُ إلى المُمتَلِى ، و الخالي و المُعتَدِل بينهما.
این جنس به مقدار خون و روحی که در داخل شریان است نظر دارد و به سه درجه ،ممتلی ،خالی و معتدل تقسیم شده است.

فَالمُمْتَلِي
يَدلُّ علي كَثرَةِ الدَّمِ و الرُّوح
نبض ممتلی (پر)

نشانه زیاد بودن خون و روح در شریان است.
و الخالي يُخالِفُهُ.

نبض خالی
مقابل نبض ممتلی است.

و المُعتَدِلُ يَدلُّ علي اعتدالهما.
نبض معتدل در مقدار
میان دو نبض پیش گفته است.

الجنس السابع
جنس هفتم

المَأْخُوذُ من كيفية
جرم
العروق
و يَنقَسِمُ إلى الحار، و البارد، و المُعتَدِلِ بينهما.
این جنس که به سه درجه گرم سرد و معتدل تقسیم شده در اصل نظر به میزان حرارت و برودت خون و روح داخل شریان دارد
که آن را از حرارت ملمس درک میکنند.

فالحار

يَدلُّ علي حَرارَةِ ما في تجويفه من الدَّمِ و الرُّوحِ.
ملمس حار :(گرم)
نشانه حرارت خون و روح درون شریان است.
و البارد
يَدُلُّ عَلي بُرُودَتِهِ.
ملمس بارد (سرد).

علامت برودت خون و روح است.
و المُعتَدِلُ يَدُلُّ علي اعتدال حالِهِ.

نبض معتدل در حرارت

دلالت بر اعتدال خون و روح از نظر حرارت و برودت دارد.
هفت جنس پیشین به بررسی یکی از ویژگیهای نبض میپرداخت اما سه جنس بعد به مقایسه برخی از این ویژگیها با هم می پردازد.

الجنسُ الثَّامِنُ
جنس هشتم
الماخُوذُ مِن وَزِنِ الحَرَكَةِ

و هو أن يَكُونَ زَمانُ السُّكُونِ مُساوِياً لِزَمانِ الحَرَكَةِ، ويَدْلُّ علي اعتدال الحالِ في الانقباض و الانبساط.
این جنس به مقایسه زمان حرکت انبساطی (حرکت و زمان حرکت انقباضی سکون) (مجازی نظر دارد و سه حالت بیشتر برای آن
متصور نیست یا زمان حرکت بیش از سکون است یا زمان سکون بیش از حرکت است و یا زمان سکون و حرکت مساویاند. مساوی بودن زمان حرکت و سکون دلالت بر وجود اعتدال میان انقباض و انبساط نبض میکند.

الجنس التَّاسِعُ
جنس نهم
المَأخُوذُ من الاستواء و الاختلافِ.

این جنس به مقایسه ویژگیهای چند نبضه با هم میپردازد. نتیجه این بررسی از دو حال خارج نیست یا ویژگیهای چند نبضه یکسان هستند که به آن نبض مستوی میگویند یا نبضه ها با هم اختلاف دارند که به آن نبض مختلف" گفته میشود.

فَالمُستَوِى

هو المُتَشابه في أجزائِهِ، ويَدلُّ علي حُسنِ حالِ البَدَنِ.

نبض مستوى

اگر ویژگیهای چند نبضه متوالی یکسان باشند نبض را مستوی گویند که بیانگر نیکویی حال بدن است.

و المُختَلِفُ

ما يُخالِفُهُ، ويَدلُّ علي ضد ذلك.

نبض مختلف

از نظر تعریف و دلالت مقابل نبض مستوی است.

الجنس العاشر
جنس دهم

المَأخُوذُ من الانتظام و غَيرِ الانتِظامِ
این جنس به وجود نظم یا بینظمی
و يَنقَسِمُ إِلى مُختَلِفٍ مُنتَظِمٍ، و مُختَلِفِ غَيْرِ مُنتَظِمٍ.
در حركت يك نبض مختلف نامستوی نظر دارد و از دو حال خارج نیست یا مختلف منتظم است و یا مختلف غیر منتظم.

فَالمُختَلِفُ المُنتَظِمُ

هو الحافِظ لِحَرَكَتِهِ علي نِسبَةٍ واحِدَةٍ ، و يَدُلُّ عَلي تَشَابُهِ حالِ البَدَنِ.

نبض مختلف منتظم

آن است که نظمی در حرکات مختلف نبض وجود داشته باشد وجود این حالت دلالت بر یکنواخت بودن حال بدن دارد.

و غَيْرُ المُنتَظِمِ بِخِلافِهِ.
نبض مختلف غير منتظم

از نظر تعریف و ،دلالت در مقابل نبض منتظم است.

و القسم العاشر داخِل عند التحقيقِ تَحتَ القِسمِ التَّاسِعِ

همان گونه که پیداست جنس ،دهم در ،حقیقت زیر مجموعه جنس نهم است.

#قانونچه

🌹 @Shahab_Saqeb
•┈┈••✾☘️🕊☘️✾••┈┈•

🌸🌺🌼 @Dissection786
http://Www.Shahab-shirzahi.ir
بسم الله الرحمن الرحیم

الفصل الثاني: في الأنواعِ المُرَكَّبَةِ مِن النَّبضِ
فصل دوم انواع نبض مرکب

از ترکیب انواع نبض بسیط موجود در اجناس ،عشره نبضهای مرکب بسیاری ساخته میشود که اصطلاحا به آنها نبضهای مرکب ،ثنایی ثلاثی ،رباعی ،خماسی سداسی و ... میگویند در اینجا مهمترین نبضهای مرکب معرفی میشوند.
معروف ترین نبضهای ثلاثی فمنها العظيم
و هو الزَّائِدُ طُولًا و عَرضاً و شُهُوقاً.

نخست نبض عظیم

طول و عرض و ارتفاع در این نبض بیشتر از حد معمول است.

و الصَّغيرُ يُقابله.
دوم نبض صغیر

مقابل نبض عظیم است.
و المُعتَدِلُ بينهما هو المُتَوَسّط بين هذه الامورِ الثَّلاثَةِ.

سوم: نبض معتدل

در ،تعریف میان دو نبض پیش گفته است.
معروف ترین نبضهای ثنایی
و منها الغليظ، و هو الزائِدُ عَرضاً و شُهُوقاً.
نخست نبض غلیظ
این نبض در طول معتدل است ولی عرض و ارتفاع آن بیش از حد معمول است.
الدَّقيقُ يُقابله.

دوم نبض دقیق

مقابل نبض غلیظ است.
و المُعتَدِلُ بينهما هو المُتَوَسِّطُ بين الأمرَينِ.

سوم نبض معتدل

میان دو نبض پیش گفته است.
و هذه الأنواع السِّتَّةُ تَدلُّ علي ما تَدلُّ عليه بسائِطها.
دلالت انواع ششگانه فوق با دلالت نبضهای بسیطی که آنها را تشکیل دادهاند یکی است مثلا نبض عظیم همان نبض طویل عریض شاهق است.
معروف ترین نبضهای مرکب مختلف و منها الغزالي
و هو الذي يَقرَعُ الأصابعَ قَرعَةً، ثُمَّ يَقرَعُها ثانياً بِسُرِعَةٍ بِحَيثُ لَا يُحَسُ.

نخست: نبض غزالی

نبضی است که در زیر انگشتان حرکت انبساطی نبضه نخست آن.
لَهُ الرُّجُوعُ والسُّكُونُ.
بلند، و انبساط نبضه دوم آن کوتاه و سریع است و انقباض و سکون میان آنها به حدی کم است که نمی شود.
و‌ يَدُلُّ علي شِدَّةِ الحَاجَةِ إِلى التَّرويح
وجود این نبض نشانه زیاد بودن نیاز قلب به کاستن از حرارت خویش است.
و منها الموجى في و هو مختلف عِظَمِ أجزاء العُرُوقِ و صِغَرها او شهوقها و عرضها مع امتِلاءٍ كَأَنَّهُ أمواج يَتلُو بَعضُها بعضاً و يَدُلُّ علي فَرطِ الرُّطُوبَةِ، و يَكُونُ في الاستسقاء و ذاتِ الرِّئَةِ و الفالج و الشكتَةِ.

دوم نبض موجی

نبضی است مختلف و در عین حال ممتلی و حالت آن بسان حرکت موجهای پی در پی است اختلاف موجود در این نبض یا در عظم و صغر طول و عرض و ارتفاع است یا فقط در عرض و ارتفاع این نبض نشانه رطوبت بیش از حد است و در بیماریهای استسقا ذات الریه ،فالج و سکته دیده میشود.

و منها الدودِئ

و صورَتُهُ كالمَوجي في الشُّهُوقِ، إِلَّا أَنَّهُ لَيسَ بِعَرِيض ولا مُمتَلىءٍ،

سوم: نبض دودی

این نبض از حیث اختلاف در ارتفاع بسان نبض موجی است، اما عریض
و تَمَوُّجُهُ ضَعِيفٌ. و يَدلُّ علي سُقُوطِ القُوَّةِ لكن لا بتَمامِها.
و ممتلی نیست و تموج آن نیز از نبض موجی کمتر است این نبض دلالت بر آن دارد که از قوت قوه جز اندکی باقی نمانده است.

و منها النَّملئ

و هو في غايَةِ الصِّغَر و التَّواتُرِ، و يَكُونُ :
عند كَمالِ سُقُوطِ القُوَّةِ وقُربِ المَوتِ.

چهارم نبض نملی

نبضی است بسیار صغیر و متواتر که در زمان افول قوه و نزدیک شدن مرگ پدید می آید.

و منها المنشاري

و هو نبض صُلب و في قَرعِهِ و شُهُوقِهِ احْتِلافُ حَتَّى يُحَسَّ كَأَنَّهُ يَقرَعُ بَعضَ الأصابع في حالِ نُزُولِهِ عَن بَعضٍ، و يَدُلُّ عَلي وَرَمٍ حَارٌ عظيم.

پنجم نبض منشاری

نبضی است صلب که نبضههای آن در شروع حرکت انبساطی و در ارتفاع با هم اختلاف دارند برای همین در زیر برخی انگشتان در حالی حرکت احساس میشود که در زیر انگشتان دیگر حرکت تازه تمام شده است. این نبض نشانه وجود ورمی بزرگ و گرم است.

و منها ذَنَبُ الفَارِ

و هوا و الَّذى يَتَدَرَّجُ في اختِلافِ الأجزاء من نُقصان إلى زيادَةٍ، أو من زِيادَةٍ إلى نقصانٍ، و يَدْلُّ علي أَنَّ القُوَّةَ تَضِعُفُ ثُمَّ تَرجِعُ.

ششم: نبض ذنب الفأر

نبضی است که اجزای آن به تدریج از نقصان به زیادتی یا از زیادتی به نقصان میل میکنند این نبض دلالت بر زیاد و کم شدن قوه حیوانی در بدن دارد.