محمدتقی سبحانینیا، امامجمعه قزوین، درباره بحران آب و برگزاری نماز طلب باران به آیات قرآن اشاره کرد و گفت: «استغفار و توبه جمعی، شرط لازم برای نزول رحمت الهی و بارانهای رحمت است.»
او افزود: «اینگونه نیست که با یک بار خواندن (نماز باران)، حتماً باران ببارد.»
سبحانینیا گفت که «گناهان مردم» از جمله علتهای نباریدن باران است و افزود: «کسانی که در نماز باران شرکت نمیکنند، نباید انتظار معجزه داشته باشند.»
اظهاراتی از این دست که «گناهان مردم» را علت نباریدن باران معرفی میکند، عملاً ناکارآمدی مدیریتی و نقش پررنگ فساد ساختاری در نابودی منابع آب و تخریب گسترده محیطزیست ایران را پنهان میسازد.
نسبتدادن بحران به رفتارهای فردی یا مذهبی مردم، نوعی فرافکنی است که بهجای پاسخگویی درباره مدیریت نادرست منابع، حفر بیرویه چاهها، سدسازیهای اشتباه، تخریب پوشش گیاهی و سوءاستفادههای کلان، تلاش میکند با برانگیختن احساسات مذهبی جامعه، بار مسئولیت را بر شانه مردم انداخته و مسئولان فاسد جمهوری اسلامی را تطهیر کند.
#بحران_آب #نماز_باران #گناه #خرافات #گفتگو_توانا
@Dialogue1402
او افزود: «اینگونه نیست که با یک بار خواندن (نماز باران)، حتماً باران ببارد.»
سبحانینیا گفت که «گناهان مردم» از جمله علتهای نباریدن باران است و افزود: «کسانی که در نماز باران شرکت نمیکنند، نباید انتظار معجزه داشته باشند.»
اظهاراتی از این دست که «گناهان مردم» را علت نباریدن باران معرفی میکند، عملاً ناکارآمدی مدیریتی و نقش پررنگ فساد ساختاری در نابودی منابع آب و تخریب گسترده محیطزیست ایران را پنهان میسازد.
نسبتدادن بحران به رفتارهای فردی یا مذهبی مردم، نوعی فرافکنی است که بهجای پاسخگویی درباره مدیریت نادرست منابع، حفر بیرویه چاهها، سدسازیهای اشتباه، تخریب پوشش گیاهی و سوءاستفادههای کلان، تلاش میکند با برانگیختن احساسات مذهبی جامعه، بار مسئولیت را بر شانه مردم انداخته و مسئولان فاسد جمهوری اسلامی را تطهیر کند.
#بحران_آب #نماز_باران #گناه #خرافات #گفتگو_توانا
@Dialogue1402
💩19🤣4🤮3❤2
Forwarded from گفتوشنود
آیا پرسشگر، شبهه افکن است؟
«پاسخ به شبهات»؛ ابزار کنترل فکری و سیاسی در گفتمان اسلامگرایی
پیام همراهان
امروزه بخش قابل توجهی از بودجه حوزههای علمیه حکومتی و مراکز دینی رسمی صرف پروژهای به نام «پاسخ به شبهات» میشود. صدها وبسایت، کانال و برنامه رسانهای وابسته به حکومت در این زمینه فعالاند. اما این عنوان به ظاهر علمی، در عمل اغلب به معنای دفاع ایدئولوژیک است، نه گفتوگوی آزاد برای کشف حقیقت.
در این رویکرد، همه احکام و عقاید اسلامی، چون از قرآن و سنت گرفته شدهاند، پیشاپیش بیخطا و درست فرض میشوند. بنابراین، پرسش یا نقد نه تلاشی برای روشن شدن حقیقت، بلکه نشانه «ابهام ذهنی» یا حتی «سوءنیت» تلقی میشود. واژه «شبههافکن» دقیقاً در همین چارچوب معنا پیدا میکند؛ برچسبی منفی که پرسشگر را از یک جوینده حقیقت به یک تهدید فکری و ایمانی تبدیل میکند.
نمونهها فراواناند:
رد کردن نقدهایی که به حقوق زنان وارد میشود، مثل تبعیض در ارث یا نصف بودن ارزش شهادت زنان در دادگاه، با استدلالهای «حکمت الهی» یا «مصلحت خانواده».
توجیه گزارههای مردسالارانه دینی به عنوان «وظایف طبیعی زن و مرد» یا «تقسیم کار الهی».
رد کردن تحلیلهای روانشناختی و جامعهشناختی درباره علل دینداری با این استدلال که «ایمان موهبت الهی است و تحلیل علمی آن بیمعناست».
رد اشکالات به براهین اثبات خدا با برچسب «سست بودن فهم منتقد» یا «تقلید از غرب».
در حوزه سیاسی، دفاع از مداخله نظامی در سوریه یا هزینههای سنگین منطقهای به نام «دفاع از حرم»، بدون پذیرش نقد درباره پیامدهای اقتصادی و انسانی آن.
انکار مسئولیت حکومت در ماجرای مرگ مهسا امینی و معرفی روایت رسمی به عنوان تنها حقیقت.
این واکنشها ریشهای هویتی دارند. در اسلامگرایی، باور دینی و تصمیمات سیاسی نظام، بخشی از هویت جمعیاند. نقد این باورها یا تصمیمات، به معنای حمله به «خود ما» تلقی میشود. از نظر روانشناختی، این وضع شبیه مکانیسمهای دفاعی چون «برچسبزنی» و «فرافکنی» است: به جای بررسی محتوای نقد، پرسشگر به عنوان دشمن یا شبههافکن معرفی میشود تا اضطراب و ناامنی هویتی کاهش یابد.
نتیجه چنین سیستمی، بسته شدن باب نقد و گفتوگوی آزاد است. فضای فکری از جستوجوی حقیقت به میدان دفاع ایدئولوژیک بدل میشود. این نهتنها مانع اصلاح و پویایی است، بلکه شکاف میان مردم و نظام را عمیقتر میکند. حکومتی و دینی که از پرسش میترسد، دیر یا زود پایگاه اجتماعی خود را از دست خواهد داد.
#اسلام_گرایی #پرسشگری #دگماتیسم #گفتگو_توانا
@Dialogue1402
آیا پرسشگر، شبهه افکن است؟
«پاسخ به شبهات»؛ ابزار کنترل فکری و سیاسی در گفتمان اسلامگرایی
پیام همراهان
امروزه بخش قابل توجهی از بودجه حوزههای علمیه حکومتی و مراکز دینی رسمی صرف پروژهای به نام «پاسخ به شبهات» میشود. صدها وبسایت، کانال و برنامه رسانهای وابسته به حکومت در این زمینه فعالاند. اما این عنوان به ظاهر علمی، در عمل اغلب به معنای دفاع ایدئولوژیک است، نه گفتوگوی آزاد برای کشف حقیقت.
در این رویکرد، همه احکام و عقاید اسلامی، چون از قرآن و سنت گرفته شدهاند، پیشاپیش بیخطا و درست فرض میشوند. بنابراین، پرسش یا نقد نه تلاشی برای روشن شدن حقیقت، بلکه نشانه «ابهام ذهنی» یا حتی «سوءنیت» تلقی میشود. واژه «شبههافکن» دقیقاً در همین چارچوب معنا پیدا میکند؛ برچسبی منفی که پرسشگر را از یک جوینده حقیقت به یک تهدید فکری و ایمانی تبدیل میکند.
نمونهها فراواناند:
رد کردن نقدهایی که به حقوق زنان وارد میشود، مثل تبعیض در ارث یا نصف بودن ارزش شهادت زنان در دادگاه، با استدلالهای «حکمت الهی» یا «مصلحت خانواده».
توجیه گزارههای مردسالارانه دینی به عنوان «وظایف طبیعی زن و مرد» یا «تقسیم کار الهی».
رد کردن تحلیلهای روانشناختی و جامعهشناختی درباره علل دینداری با این استدلال که «ایمان موهبت الهی است و تحلیل علمی آن بیمعناست».
رد اشکالات به براهین اثبات خدا با برچسب «سست بودن فهم منتقد» یا «تقلید از غرب».
در حوزه سیاسی، دفاع از مداخله نظامی در سوریه یا هزینههای سنگین منطقهای به نام «دفاع از حرم»، بدون پذیرش نقد درباره پیامدهای اقتصادی و انسانی آن.
انکار مسئولیت حکومت در ماجرای مرگ مهسا امینی و معرفی روایت رسمی به عنوان تنها حقیقت.
این واکنشها ریشهای هویتی دارند. در اسلامگرایی، باور دینی و تصمیمات سیاسی نظام، بخشی از هویت جمعیاند. نقد این باورها یا تصمیمات، به معنای حمله به «خود ما» تلقی میشود. از نظر روانشناختی، این وضع شبیه مکانیسمهای دفاعی چون «برچسبزنی» و «فرافکنی» است: به جای بررسی محتوای نقد، پرسشگر به عنوان دشمن یا شبههافکن معرفی میشود تا اضطراب و ناامنی هویتی کاهش یابد.
نتیجه چنین سیستمی، بسته شدن باب نقد و گفتوگوی آزاد است. فضای فکری از جستوجوی حقیقت به میدان دفاع ایدئولوژیک بدل میشود. این نهتنها مانع اصلاح و پویایی است، بلکه شکاف میان مردم و نظام را عمیقتر میکند. حکومتی و دینی که از پرسش میترسد، دیر یا زود پایگاه اجتماعی خود را از دست خواهد داد.
#اسلام_گرایی #پرسشگری #دگماتیسم #گفتگو_توانا
@Dialogue1402
👍5👏1
«خبر را آقای هاشمی (مهرداد علیخانی) در یک جلسه بازجویی به من داد و گفت: «غفار را هم حذف کردیم.»
فرج سرکوهی
منظور «غفار حسینی» است. نویسنده و روشنفکر چپگرا و تلخکام ایرانی که زندگیاش نمادی بود از سرگشتگی روشنفکران - عموما - چپگرای ایرانی.
غفار حسینی در سال ۱۳۱۳ در دهی در لرستان در خانوادهای تنگدست به دنیا آمد. فقر غفار را وا میدارد از روستا دل بکند و به شهر بزند. در ۱۴ سالگی تصمیم میگیرد به آبادان برود و در پالایشگاه مشغول به فعالیت شود.
در محیط انگلیسیمآب آبادان، سعی بر یادگیری زبان انگلیسی میکند. پیشرفتاش در یادگیری این زبان آنچنان است که موفق میشود با شرکت در کنکور دانشگاه تهران، در رشته ادبیات انگلیسی قبول شود. سال ۱۳۴۵ تحصیلاش به پایان میرسد.
در سال ۱۳۴۸ موفق به دریافت فوق لیسانس جامعهشناسی از دانشگاه تهران میشود.
او که سخت به دانشگاه و تحصیلات آکادمیک علاقه داشت در سال ۱۳۵۵ برای دریافت دکترای جامعهشناسی راهی پاریس میشود و پس از پنج سال از دانشگاه سوربن دکترای خود در این در رشته را دریافت میکند.
او که سخت چپگرا بود و در همان ایام جوانی و تنگدستی در آبادان به عضویت سازمان جوانان حزب توده در آمده بود، بالطبع هوادار پرشور سقوط محمدرضاشاه نیز بود. اما چرخ انقلاب پس از سقوط مطابق میل او نمیگردد و با تعطیلی دانشگاهها از پی انقلاب فرهنگی او دگرباره به پاریس باز میگردد؛ به شهر محبوب تبعیدیها!
فشار زندگی بر غفار حسینی آنچنان تنگ آمد که تصمیم گرفت به ایران بازگردد.
در سال ۱۳۷۳ بیانیه ۱۳۴ امضایی «ما نویسندهایم» انتشار مییابد که فضای ادبی - سیاسی ایران را تکان میدهد و دور جدیدی از خشم دستگاه امنیتی علیه نویسندگان و روشنفکران را بر میانگیزاند. غفار حسینی یکی از امضاکنندگان این بیانیه بود.
در پاییز ۱۳۷۵ برای دیدار چند هفتهای از فرزنداناش به پاریس میرود. در آنجا نیز سعی میکند ملاحظات امنیتی در رفت و آمدها را رعایت کند تا در بازگشت دچار مشکل نشود. اما مشکل از پیش برای تدارک دیده شده بود و ۲۵ روز پس از بازگشت از پاریس و در ۲۰ آبان ۱۳۷۵ ماموران امنیتی به آپارتمان کوچک او یورش آوردند و او را با آمپول پتاسیم به قتل رساندند.
این مطلب را به صورت کامل در لینک زیر بخوانید:
https://tavaana.org/murder_in_the_fall/
#قتل_های_زنجیره_ای
#غفار_حسینی #کانون_نویسندگان_ایران
#آزادی_بیان #آزادی_اندیشه
@Dialogue1402
«خبر را آقای هاشمی (مهرداد علیخانی) در یک جلسه بازجویی به من داد و گفت: «غفار را هم حذف کردیم.»
فرج سرکوهی
منظور «غفار حسینی» است. نویسنده و روشنفکر چپگرا و تلخکام ایرانی که زندگیاش نمادی بود از سرگشتگی روشنفکران - عموما - چپگرای ایرانی.
غفار حسینی در سال ۱۳۱۳ در دهی در لرستان در خانوادهای تنگدست به دنیا آمد. فقر غفار را وا میدارد از روستا دل بکند و به شهر بزند. در ۱۴ سالگی تصمیم میگیرد به آبادان برود و در پالایشگاه مشغول به فعالیت شود.
در محیط انگلیسیمآب آبادان، سعی بر یادگیری زبان انگلیسی میکند. پیشرفتاش در یادگیری این زبان آنچنان است که موفق میشود با شرکت در کنکور دانشگاه تهران، در رشته ادبیات انگلیسی قبول شود. سال ۱۳۴۵ تحصیلاش به پایان میرسد.
در سال ۱۳۴۸ موفق به دریافت فوق لیسانس جامعهشناسی از دانشگاه تهران میشود.
او که سخت به دانشگاه و تحصیلات آکادمیک علاقه داشت در سال ۱۳۵۵ برای دریافت دکترای جامعهشناسی راهی پاریس میشود و پس از پنج سال از دانشگاه سوربن دکترای خود در این در رشته را دریافت میکند.
او که سخت چپگرا بود و در همان ایام جوانی و تنگدستی در آبادان به عضویت سازمان جوانان حزب توده در آمده بود، بالطبع هوادار پرشور سقوط محمدرضاشاه نیز بود. اما چرخ انقلاب پس از سقوط مطابق میل او نمیگردد و با تعطیلی دانشگاهها از پی انقلاب فرهنگی او دگرباره به پاریس باز میگردد؛ به شهر محبوب تبعیدیها!
فشار زندگی بر غفار حسینی آنچنان تنگ آمد که تصمیم گرفت به ایران بازگردد.
در سال ۱۳۷۳ بیانیه ۱۳۴ امضایی «ما نویسندهایم» انتشار مییابد که فضای ادبی - سیاسی ایران را تکان میدهد و دور جدیدی از خشم دستگاه امنیتی علیه نویسندگان و روشنفکران را بر میانگیزاند. غفار حسینی یکی از امضاکنندگان این بیانیه بود.
در پاییز ۱۳۷۵ برای دیدار چند هفتهای از فرزنداناش به پاریس میرود. در آنجا نیز سعی میکند ملاحظات امنیتی در رفت و آمدها را رعایت کند تا در بازگشت دچار مشکل نشود. اما مشکل از پیش برای تدارک دیده شده بود و ۲۵ روز پس از بازگشت از پاریس و در ۲۰ آبان ۱۳۷۵ ماموران امنیتی به آپارتمان کوچک او یورش آوردند و او را با آمپول پتاسیم به قتل رساندند.
این مطلب را به صورت کامل در لینک زیر بخوانید:
https://tavaana.org/murder_in_the_fall/
#قتل_های_زنجیره_ای
#غفار_حسینی #کانون_نویسندگان_ایران
#آزادی_بیان #آزادی_اندیشه
@Dialogue1402
😢6❤2👍1😱1
در سالهای اخیر، بحث درباره حقوق و آزادیهای زنان در ایران بهویژه در حوزه قوانین و محدودیتهای مبتنی بر قرائت ایدئولوژیک از دین، بیش از پیش برجسته شده است. در این میان، دیدگاههای صدیقه وسمقی، اسلامپژوه و حقوقدان، جایگاه ویژهای دارد؛ زیرا او از دل سنت دینی سخن میگوید اما در عین حال بر حقوق بنیادین انسان، آزادی انتخاب و کرامت زن تأکید میورزد.
وسمقی در نقد صریح خود بر محدودیتهای اعمالشده بر زنان در حساب کاربری خود نوشت:
«منع موتورسواری زنان، زورگویی و حقکشیست. شریعت فقط برای کسانی معتبر است که به آن اعتقاد دارند و هیچکس را نمیتوان مجبور به پذیرش و رعایت آن نمود. اجبار به رعایت قوانین ساختگی که برخی آنها را شرعی میخوانند، مانند منع موتورسواری زنان، زورگویی و حقکشی است که زنان به آن تن نخواهند داد.»
این سخنان بازتاب تجربهای گستردهتر است: در جمهوری اسلامی، بسیاری از قوانین و محدودیتها بر اساس خوانشی تنگنظرانه و سیاسی از دین توجیه میشوند. این رویکرد، زنان را به عنوان صاحبان اختیار، توانایی و حق انتخاب نادیده میگیرد و آنان را به موضوع کنترل ایدئولوژیک بدل میکند. از پوشش اجباری تا محدودیتهای شغلی و اجتماعی و حتی ممنوعیتهایی همچون رانندگی یا موتورسواری، مجموعهای از تبعیض ساختاری شکل گرفته است که هدف آن حفظ نظم ایدئولوژیک، نه پاسداشت کرامت انسانی است. در چنین فضایی، زنان نهتنها از حقوق برابر محروم میمانند، بلکه همواره زیر سایه تفسیرهای مردسالارانه از دین با تبعیض و سرکوب مواجه میشوند.
#حقوق_زنان #موتورسواری_زنان #حکومت_ایدولوژیک #گفتگو_توانا
@Dialogue1402
در سالهای اخیر، بحث درباره حقوق و آزادیهای زنان در ایران بهویژه در حوزه قوانین و محدودیتهای مبتنی بر قرائت ایدئولوژیک از دین، بیش از پیش برجسته شده است. در این میان، دیدگاههای صدیقه وسمقی، اسلامپژوه و حقوقدان، جایگاه ویژهای دارد؛ زیرا او از دل سنت دینی سخن میگوید اما در عین حال بر حقوق بنیادین انسان، آزادی انتخاب و کرامت زن تأکید میورزد.
وسمقی در نقد صریح خود بر محدودیتهای اعمالشده بر زنان در حساب کاربری خود نوشت:
«منع موتورسواری زنان، زورگویی و حقکشیست. شریعت فقط برای کسانی معتبر است که به آن اعتقاد دارند و هیچکس را نمیتوان مجبور به پذیرش و رعایت آن نمود. اجبار به رعایت قوانین ساختگی که برخی آنها را شرعی میخوانند، مانند منع موتورسواری زنان، زورگویی و حقکشی است که زنان به آن تن نخواهند داد.»
این سخنان بازتاب تجربهای گستردهتر است: در جمهوری اسلامی، بسیاری از قوانین و محدودیتها بر اساس خوانشی تنگنظرانه و سیاسی از دین توجیه میشوند. این رویکرد، زنان را به عنوان صاحبان اختیار، توانایی و حق انتخاب نادیده میگیرد و آنان را به موضوع کنترل ایدئولوژیک بدل میکند. از پوشش اجباری تا محدودیتهای شغلی و اجتماعی و حتی ممنوعیتهایی همچون رانندگی یا موتورسواری، مجموعهای از تبعیض ساختاری شکل گرفته است که هدف آن حفظ نظم ایدئولوژیک، نه پاسداشت کرامت انسانی است. در چنین فضایی، زنان نهتنها از حقوق برابر محروم میمانند، بلکه همواره زیر سایه تفسیرهای مردسالارانه از دین با تبعیض و سرکوب مواجه میشوند.
#حقوق_زنان #موتورسواری_زنان #حکومت_ایدولوژیک #گفتگو_توانا
@Dialogue1402
👍9🤔1🏆1
دینداری و اسارت جاودانگی
چگونه میل به ماندن و جاودانگی میتواند آزادی انسان را محدود کند.
پیام همراهان
میل به جاودانگی، نیرویی بنیادین در انسان است که ریشه در اضطراب از مرگ دارد. وقتی انسان از محدودیت و فناپذیری خود آگاه میشود، به دنبال راههایی برای «ماندن» میگردد. این میل طبیعی است، اما اگر غیرفعال یا غیرآگاهانه دنبال شود، میتواند آزادی واقعی را محدود کند. افراد گاهی در دینداری، گاهی در شهرت، ثروت، علم یا حتی فرزندآوری تلاش میکنند که نام و اثر خود را باقی بگذارند.
راه دیگری نیز وجود دارد: به جای اصرار بر جاودانگی، میتوان تمرکز را روی مفید بودن و اثربخش بودن گذاشت. زندگی اصیل یعنی حضور کامل در لحظه، انجام کارهای ارزشمند و وفاداری به خود، بدون اینکه اضطراب ماندن در یادها زندگی را تحت تأثیر قرار دهد. وقتی ما مردهایم، تفاوتی ندارد که از ما یادی شود یا نه؛ آنچه مهم است، کیفیت و اصالت زندگی ماست.
پروژهٔ جاودانگی میتواند در مسیرهایی غیر از دینداری نیز تحقق یابد. علم، فلسفه، هنر، خدمات اجتماعی و کارهای رایگانبخشانه همه راههایی هستند که انسان میتواند تأثیر واقعی بگذارد، بدون گرفتار شدن در ایدئولوژی، خرافه یا شستشوی مغزی. اخلاقی زیستن، به ویژه یک اخلاق معنوی و سکولار، آزادی و معنا را همزمان با اثرگذاری فراهم میکند.
کسی که مرگ را پذیرفته و با اضطراب فناپذیری خود کنار آمده، دیگر نیازی به اصرار بر جاودانگی ندارد. او میتواند آزادانه، اصیل و اثرگذار زندگی کند. در پایان، یک پرسش تأملبرانگیز باقی میماند:
اگر کسی با اضطراب مرگ کنار آمده و زندگی اصیل و آزادانهای دارد، آیا هنوز به دین نیاز دارد؟
«فردا که ازین دیرِ فنا درگذریم
با هفتهزارسالگان سربهسریم»
#جاودانگی #دین #ایدئولوژی #آزادی #گفتگو_توانا
@Dialogue1402
چگونه میل به ماندن و جاودانگی میتواند آزادی انسان را محدود کند.
پیام همراهان
میل به جاودانگی، نیرویی بنیادین در انسان است که ریشه در اضطراب از مرگ دارد. وقتی انسان از محدودیت و فناپذیری خود آگاه میشود، به دنبال راههایی برای «ماندن» میگردد. این میل طبیعی است، اما اگر غیرفعال یا غیرآگاهانه دنبال شود، میتواند آزادی واقعی را محدود کند. افراد گاهی در دینداری، گاهی در شهرت، ثروت، علم یا حتی فرزندآوری تلاش میکنند که نام و اثر خود را باقی بگذارند.
راه دیگری نیز وجود دارد: به جای اصرار بر جاودانگی، میتوان تمرکز را روی مفید بودن و اثربخش بودن گذاشت. زندگی اصیل یعنی حضور کامل در لحظه، انجام کارهای ارزشمند و وفاداری به خود، بدون اینکه اضطراب ماندن در یادها زندگی را تحت تأثیر قرار دهد. وقتی ما مردهایم، تفاوتی ندارد که از ما یادی شود یا نه؛ آنچه مهم است، کیفیت و اصالت زندگی ماست.
پروژهٔ جاودانگی میتواند در مسیرهایی غیر از دینداری نیز تحقق یابد. علم، فلسفه، هنر، خدمات اجتماعی و کارهای رایگانبخشانه همه راههایی هستند که انسان میتواند تأثیر واقعی بگذارد، بدون گرفتار شدن در ایدئولوژی، خرافه یا شستشوی مغزی. اخلاقی زیستن، به ویژه یک اخلاق معنوی و سکولار، آزادی و معنا را همزمان با اثرگذاری فراهم میکند.
کسی که مرگ را پذیرفته و با اضطراب فناپذیری خود کنار آمده، دیگر نیازی به اصرار بر جاودانگی ندارد. او میتواند آزادانه، اصیل و اثرگذار زندگی کند. در پایان، یک پرسش تأملبرانگیز باقی میماند:
اگر کسی با اضطراب مرگ کنار آمده و زندگی اصیل و آزادانهای دارد، آیا هنوز به دین نیاز دارد؟
«فردا که ازین دیرِ فنا درگذریم
با هفتهزارسالگان سربهسریم»
#جاودانگی #دین #ایدئولوژی #آزادی #گفتگو_توانا
@Dialogue1402
👍8
بازداشت امینالله کوشکباغی، شهروند بهائی در گنبدکاووس؛ بیخبری کامل پس از پنج روز
بهگزارش منابع حقوق بشری، امینالله کوشکباغی، شهروند ۶۹ ساله بهائی ساکن گنبدکاووس، روز چهارشنبه ۲۱ آبانماه توسط نیروهای امنیتی بازداشت و به مکان نامعلومی منتقل شده است.
بر اساس این گزارشها، مأموران امنیتی بدون ارائه حکم قضایی روشن، این شهروند بهائی را در محل سکونتش بازداشت کردهاند. پس از گذشت پنج روز از زمان بازداشت، پیگیریهای مستمر خانواده و نزدیکان کوشکباغی برای اطلاع از وضعیت، محل نگهداری و نهاد بازداشتکننده او، همچنان بینتیجه مانده است.
منابع مطلع میگویند تاکنون هیچ اطلاعات رسمی درباره دلایل بازداشت، اتهامات احتمالی، یا وضعیت حقوقی این شهروند ارائه نشده و مقامات امنیتی از پاسخگویی به خانواده خودداری کردهاند.
همزمان با این بازداشت، آروین عوضپور، دیگر شهروند بهائی ساکن گنبدکاووس نیز در همین روز توسط نیروهای امنیتی بازداشت و به مکان نامعلومی منتقل شده است؛ موضوعی که موجب نگرانی خانوادههای این دو شهروند و فعالان حقوق بشر نسبت به فشارهای سیستماتیک بر جامعه بهائی در این منطقه شده است.
گفتنی است امینالله کوشکباغی ۶۹ ساله از شهروندان شناختهشده بهائی در گنبدکاووس است و طی سالهای گذشته بارها با محدودیتهای مذهبی و مدنی مواجه بوده است.
چرا بابت یک باور دینی که امری شخصی محسوب میشود، کسی باید بازداشت و زندانی شود و از حقوق اجتماعی محروم گردد؟
تا کی جامعه ایران باید شاهد سرکوب شهروندان به خاطر اعتقاداتشان باشد؟
#امین_الله_کوشکباغی #داستان_ما_یکیست #رواداری #آزادی_دینی #گفتگو_توانا
@Dialogue1402
بهگزارش منابع حقوق بشری، امینالله کوشکباغی، شهروند ۶۹ ساله بهائی ساکن گنبدکاووس، روز چهارشنبه ۲۱ آبانماه توسط نیروهای امنیتی بازداشت و به مکان نامعلومی منتقل شده است.
بر اساس این گزارشها، مأموران امنیتی بدون ارائه حکم قضایی روشن، این شهروند بهائی را در محل سکونتش بازداشت کردهاند. پس از گذشت پنج روز از زمان بازداشت، پیگیریهای مستمر خانواده و نزدیکان کوشکباغی برای اطلاع از وضعیت، محل نگهداری و نهاد بازداشتکننده او، همچنان بینتیجه مانده است.
منابع مطلع میگویند تاکنون هیچ اطلاعات رسمی درباره دلایل بازداشت، اتهامات احتمالی، یا وضعیت حقوقی این شهروند ارائه نشده و مقامات امنیتی از پاسخگویی به خانواده خودداری کردهاند.
همزمان با این بازداشت، آروین عوضپور، دیگر شهروند بهائی ساکن گنبدکاووس نیز در همین روز توسط نیروهای امنیتی بازداشت و به مکان نامعلومی منتقل شده است؛ موضوعی که موجب نگرانی خانوادههای این دو شهروند و فعالان حقوق بشر نسبت به فشارهای سیستماتیک بر جامعه بهائی در این منطقه شده است.
گفتنی است امینالله کوشکباغی ۶۹ ساله از شهروندان شناختهشده بهائی در گنبدکاووس است و طی سالهای گذشته بارها با محدودیتهای مذهبی و مدنی مواجه بوده است.
چرا بابت یک باور دینی که امری شخصی محسوب میشود، کسی باید بازداشت و زندانی شود و از حقوق اجتماعی محروم گردد؟
تا کی جامعه ایران باید شاهد سرکوب شهروندان به خاطر اعتقاداتشان باشد؟
#امین_الله_کوشکباغی #داستان_ما_یکیست #رواداری #آزادی_دینی #گفتگو_توانا
@Dialogue1402
😡8
کی خدا ازش راضی میشه؟
روایتی از یک جامعه خسته!
پیامی از همراهان
در اجتماع محلی ما در خراسان، تعبیری هست برای وقتی که فردی سالخورده در بستر بیماری، در رفتوآمد میان مرگ و زندگی مانده اما نمیمیرد. اطرافیان امیدی به بهبود او ندارند؛ زمان بهبودش گذشته و نشانهها از برگشتناپذیری حکایت میکنند. مراقبتهای طولانی، خانواده را خسته و فرسوده کرده و زندهماندنِ بیمار، یا بهتر بگوییم نمردنش، جز تحلیلرفتن رمق زندگان و فرسایش زندگی نتیجهای ندارد. در چنین وضعی، آرامآرام این عبارت میان اطرافیان زمزمه میشود: «انشاءالله خدا ازش زودتر راضی بشه». و بعد، شکوهآمیزتر و با آهی سنگینتر میگویند: «کی خدا ازش راضی میشه؟!».
در فرهنگی که این عبارت در آن به کار میرود، چند معنا نهفته است:
نخست اینکه مرگ و زندگی در دستان خداست و تا او اراده نکند، بیمار از دنیا نمیرود؛
دیگر اینکه انسانها—سالخوردگان و بیماران—عزیز و محترمند و حرمتشان باید پاس داشته شود؛
سوم اینکه وظیفه داریم در بیماری و ناتوانی کنارشان بمانیم، و محبت گاه اقتضا میکند از خود نیز بگذریم؛
و چهارم، هرچند نباید سادهدلانه آرزوی مرگ کسی را کرد، اما اگر بودنِ او اساس زندگی دیگران را مختل کند، چنین آرزویی گریزناپذیر میشود.
در یکی از مراسم تعزیه، طنازی با اشارهای تلخ گفت: «راستی کی خدا از مسؤولان جمهوری اسلامی راضی میشه؟». این جمله، بازتاب همان زمزمهای است که مدتیست از زبان مردم شنیده میشود؛ اما این روزها که فشارهای زندگی و تنگنای معیشت جان مردم را به لب رسانده، بسیار بلندتر شنیده میشود. مردم ایران مردمانی نجیب و خوددارند؛ از مال و جان و آبرو برای کشورشان دریغ نکردهاند، اما دیگر نمیخواهند زندگی را قربانی توهمات کنند.
امیل دورکیم، جامعهشناس بزرگ فرانسوی، در پژوهش «صور بنیادین حیات دینی» به این نتیجه رسیده بود که «خدا»، صورتِ متعالیِ «جامعه» است؛ نیرویی که در لحظات جوشش احساسات جمعی و خروش مناسکی، رنگ تقدس میگیرد و در تعالیم دینی تجلی مییابد. از نگاه او، انقلاب کبیر فرانسه نمونه روشنِ ظهور خدایِ جامعه در روزگار جدید بود.
بهراستی صدای پای خدا را نمیشنوید؟
آبان ۱۴۰۴
#کی_خدا_ازش_راضی_میشه #جامعه_خسته #ایران_خسته #صدای_مردم #بحران_معیشتی #فقر #گرانی #فساد #تقدس #گفتگو_توانا
@Dialogue1402
روایتی از یک جامعه خسته!
پیامی از همراهان
در اجتماع محلی ما در خراسان، تعبیری هست برای وقتی که فردی سالخورده در بستر بیماری، در رفتوآمد میان مرگ و زندگی مانده اما نمیمیرد. اطرافیان امیدی به بهبود او ندارند؛ زمان بهبودش گذشته و نشانهها از برگشتناپذیری حکایت میکنند. مراقبتهای طولانی، خانواده را خسته و فرسوده کرده و زندهماندنِ بیمار، یا بهتر بگوییم نمردنش، جز تحلیلرفتن رمق زندگان و فرسایش زندگی نتیجهای ندارد. در چنین وضعی، آرامآرام این عبارت میان اطرافیان زمزمه میشود: «انشاءالله خدا ازش زودتر راضی بشه». و بعد، شکوهآمیزتر و با آهی سنگینتر میگویند: «کی خدا ازش راضی میشه؟!».
در فرهنگی که این عبارت در آن به کار میرود، چند معنا نهفته است:
نخست اینکه مرگ و زندگی در دستان خداست و تا او اراده نکند، بیمار از دنیا نمیرود؛
دیگر اینکه انسانها—سالخوردگان و بیماران—عزیز و محترمند و حرمتشان باید پاس داشته شود؛
سوم اینکه وظیفه داریم در بیماری و ناتوانی کنارشان بمانیم، و محبت گاه اقتضا میکند از خود نیز بگذریم؛
و چهارم، هرچند نباید سادهدلانه آرزوی مرگ کسی را کرد، اما اگر بودنِ او اساس زندگی دیگران را مختل کند، چنین آرزویی گریزناپذیر میشود.
در یکی از مراسم تعزیه، طنازی با اشارهای تلخ گفت: «راستی کی خدا از مسؤولان جمهوری اسلامی راضی میشه؟». این جمله، بازتاب همان زمزمهای است که مدتیست از زبان مردم شنیده میشود؛ اما این روزها که فشارهای زندگی و تنگنای معیشت جان مردم را به لب رسانده، بسیار بلندتر شنیده میشود. مردم ایران مردمانی نجیب و خوددارند؛ از مال و جان و آبرو برای کشورشان دریغ نکردهاند، اما دیگر نمیخواهند زندگی را قربانی توهمات کنند.
امیل دورکیم، جامعهشناس بزرگ فرانسوی، در پژوهش «صور بنیادین حیات دینی» به این نتیجه رسیده بود که «خدا»، صورتِ متعالیِ «جامعه» است؛ نیرویی که در لحظات جوشش احساسات جمعی و خروش مناسکی، رنگ تقدس میگیرد و در تعالیم دینی تجلی مییابد. از نگاه او، انقلاب کبیر فرانسه نمونه روشنِ ظهور خدایِ جامعه در روزگار جدید بود.
بهراستی صدای پای خدا را نمیشنوید؟
آبان ۱۴۰۴
#کی_خدا_ازش_راضی_میشه #جامعه_خسته #ایران_خسته #صدای_مردم #بحران_معیشتی #فقر #گرانی #فساد #تقدس #گفتگو_توانا
@Dialogue1402
❤10
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
سالگرد قتل خلیل عالینژاد، نوازنده، خواننده و آهنگساز
دیروز سالگرد به قتل رسیدن خلیل عالینژاد بود.
سید خلیل عالینژاد، نوازنده، خواننده و آهنگساز و از رهبران مذهبی یارسان در سال ۱۳۳۶ در شهر صحنه استان کرمانشاه به دنیا آمد.
عالینژاد یکی از سرشناسترین نوازندگان تنبور است. پدرش سید شاهمراد عالینژاد، نیز نوازنده تنبور بود.
در اوایل دهه ۶۰ گروه تنبور شمس به سرپرستی کیخسرو پورناظری تشکیل شد و عالی نژاد به جمع این گروه پیوست. حاصل همکاری با گروه تنبور شمس، تکنوازی و جواب آواز ماندگار سید خلیل در کاست صدای سخن عشق بود که با صدای شهرام ناظری انتشار یافت.
عالینژاد ۲۷ آبان ۱۳۸۰ در شهر گوتنبرگ سوئد، به دست افراد ناشناس به قتل رسید. قاتل یا قاتلان خانه و جسد او را آتش زدند.
مطالب مرتبط:
نقض حقوق اقلیتهای دینی در جمهوری اسلامی ایران
https://tavaana.org/violation_of_the_rights_of_religious_minorities/
#اهلحق
#اهل_حق
#یارسان #سیدخلیل_عالی_نژاد #گفتگو_توانا
@Dialogue1402
دیروز سالگرد به قتل رسیدن خلیل عالینژاد بود.
سید خلیل عالینژاد، نوازنده، خواننده و آهنگساز و از رهبران مذهبی یارسان در سال ۱۳۳۶ در شهر صحنه استان کرمانشاه به دنیا آمد.
عالینژاد یکی از سرشناسترین نوازندگان تنبور است. پدرش سید شاهمراد عالینژاد، نیز نوازنده تنبور بود.
در اوایل دهه ۶۰ گروه تنبور شمس به سرپرستی کیخسرو پورناظری تشکیل شد و عالی نژاد به جمع این گروه پیوست. حاصل همکاری با گروه تنبور شمس، تکنوازی و جواب آواز ماندگار سید خلیل در کاست صدای سخن عشق بود که با صدای شهرام ناظری انتشار یافت.
عالینژاد ۲۷ آبان ۱۳۸۰ در شهر گوتنبرگ سوئد، به دست افراد ناشناس به قتل رسید. قاتل یا قاتلان خانه و جسد او را آتش زدند.
مطالب مرتبط:
نقض حقوق اقلیتهای دینی در جمهوری اسلامی ایران
https://tavaana.org/violation_of_the_rights_of_religious_minorities/
#اهلحق
#اهل_حق
#یارسان #سیدخلیل_عالی_نژاد #گفتگو_توانا
@Dialogue1402
😢9👍2🔥1
چرا درخت انقلاب در جمهوری اسلامی با خون آبیاری میشود؟
پیام همراهان
در روایت رسمی جمهوری اسلامی بارها گفته شده است که «درخت انقلاب با خون شهدا آبیاری میشود».
این تنها یک شعار سیاسی نیست؛ ریشه در الگویی اسطورهای دارد که اعماق حافظهی جمعی ما را شکل داده است.
در شاهنامه، ضحاک با دو ماری که بر شانه داشت، هر روز برای بقا به مغز جوانان نیازمند بود؛ نه از سر میل شخصی، بلکه بهعنوان سازوکاری که بقای حکومت او را تضمین میکرد.
در جمهوری اسلامی نیز، شهادتطلبی وفاداران نقشی مشابه دارد:
مرگِ پایگاه وفادار، سوختی است که انسجام ایدئولوژیک را حفظ میکند و هر راهی را بهسوی اصلاح میبندد.
۱. دعوت دائمی تودههای وفادار به شهادت
در جنگ هشتساله، در پروندهی مدافعان حرم، و حتی در برخورد با اعتراضات داخلی، «شهید» تقریباً همیشه از میان کسانی بوده که یا به نظام باور داشتهاند یا در زندگی اجتماعی و ایدئولوژیک آن رشد کردهاند.
این پایگاه بسیجپذیر، همان منبع انرژی نمادینی است که نظام برای بازتولید روایت انقلابیاش به آن تکیه دارد.
شهادت در این ساختار یک حادثه نیست؛ بخشی از مکانیسم حکمرانی است:
تولید مستمر عاطفه، وفاداری و مشروعیت.
۲. هر شهید، قفلی تازه بر امکان اصلاح نظام
در جامعهشناسی انقلابها، خون «سرمایهی نمادین» تولید میکند؛ سرمایهای که عقبنشینی را پرهزینه و اصلاح را دشوار میسازد.
در جمهوری اسلامی، هر شهادت سه کارکرد دارد:
🔹خانوادهها و طبقات اجتماعی حامی نظام را در موقعیتی قرار میدهد که اعتراف به اشتباه، معادل بیحرمتی به جان ازدسترفته شود.
🔹نقدهای اجتماعی را بهسادگی با برچسب «بیاحترامی به خون شهدا» بیاعتبار میکند.
🔹هر اصلاح یا عقبنشینی حکومتی معنایی تلویحی پیدا میکند: برخی از این خونها بیثمر بودهاند.
۳. خون همیشه از یک طبقه گرفته میشود
چه در جنگ، چه در سالهای پس از آن، الگو تغییر نکرده است:
اکثریت شهدا و کشتهشدگان از طبقات کمبرخوردار، نوجوانان، و اقشاری بودهاند که دسترسی اندکی به ساختار قدرت داشتهاند.
قدرت از بالا بازتولید میشود؛
اما خون از پایین گرفته میشود.
در چنین ساختاری مرگ کارکرد سیاسی پیدا میکند:
مرگِ وفاداران، به سپری نمادین بدل میشود که بازنگری و اصلاح را برای صاحبان قدرت غیرممکن میسازد.
۴. نظام برای حذف مخالفان به خون نیاز دارد؛ اما خونِ وفاداران نقش مهمتری دارد
تجربهی ۴۶ سال گذشته نشان میدهد که جمهوری اسلامی برای حذف مخالفان، بارها به خشونت مستقیم و خونریزی متوسل شده است:
از اعدامهای دههی شصت، تا قتلهای زنجیرهای، تا سرکوبهای خونین خیابانی، تا بازداشت و شکنجه و ناپدیدسازی.
اما کارکرد اصلی خون در این نظام فقط حذف مخالفان نیست.
برای مهار مخالفان ابزارهای دیگری هم وجود دارد: زندان، تهدید، تبعید، محرومیت و کنترل امنیتی.
آنچه خون را به عنصرِ مرکزی بقا تبدیل میکند، نقش آن در کنترل وفاداران است:
شهادت، احساسی تولید میکند که هر مطالبهی اصلاحی را نوعی ناسپاسی جلوه میدهد.
خون، وفاداران را در موقعیتی اخلاقی قرار میدهد که فاصله گرفتن از نظام دشوار شود.
در اینجا، خون نه ابزار حذف دشمنان، بلکه سدّی در برابر اصلاح است.
جمعبندی
در جمهوری اسلامی، خونریزی فقط ابزاری برای حذف دشمنان نیست؛
ابزاری برای مهار کسانی است که بقای نظام بر دوش آنهاست.
شهادت وفاداران، نهتنها هزینهای برای نظام ایجاد نمیکند، بلکه پشتوانهای نمادین فراهم میآورد که مسیر تغییر را میبندد.
#شهادت #ایدئولوژی #انقلاب۵۷ #گفتگو_توانا
@Dialogue1402
پیام همراهان
در روایت رسمی جمهوری اسلامی بارها گفته شده است که «درخت انقلاب با خون شهدا آبیاری میشود».
این تنها یک شعار سیاسی نیست؛ ریشه در الگویی اسطورهای دارد که اعماق حافظهی جمعی ما را شکل داده است.
در شاهنامه، ضحاک با دو ماری که بر شانه داشت، هر روز برای بقا به مغز جوانان نیازمند بود؛ نه از سر میل شخصی، بلکه بهعنوان سازوکاری که بقای حکومت او را تضمین میکرد.
در جمهوری اسلامی نیز، شهادتطلبی وفاداران نقشی مشابه دارد:
مرگِ پایگاه وفادار، سوختی است که انسجام ایدئولوژیک را حفظ میکند و هر راهی را بهسوی اصلاح میبندد.
۱. دعوت دائمی تودههای وفادار به شهادت
در جنگ هشتساله، در پروندهی مدافعان حرم، و حتی در برخورد با اعتراضات داخلی، «شهید» تقریباً همیشه از میان کسانی بوده که یا به نظام باور داشتهاند یا در زندگی اجتماعی و ایدئولوژیک آن رشد کردهاند.
این پایگاه بسیجپذیر، همان منبع انرژی نمادینی است که نظام برای بازتولید روایت انقلابیاش به آن تکیه دارد.
شهادت در این ساختار یک حادثه نیست؛ بخشی از مکانیسم حکمرانی است:
تولید مستمر عاطفه، وفاداری و مشروعیت.
۲. هر شهید، قفلی تازه بر امکان اصلاح نظام
در جامعهشناسی انقلابها، خون «سرمایهی نمادین» تولید میکند؛ سرمایهای که عقبنشینی را پرهزینه و اصلاح را دشوار میسازد.
در جمهوری اسلامی، هر شهادت سه کارکرد دارد:
🔹خانوادهها و طبقات اجتماعی حامی نظام را در موقعیتی قرار میدهد که اعتراف به اشتباه، معادل بیحرمتی به جان ازدسترفته شود.
🔹نقدهای اجتماعی را بهسادگی با برچسب «بیاحترامی به خون شهدا» بیاعتبار میکند.
🔹هر اصلاح یا عقبنشینی حکومتی معنایی تلویحی پیدا میکند: برخی از این خونها بیثمر بودهاند.
۳. خون همیشه از یک طبقه گرفته میشود
چه در جنگ، چه در سالهای پس از آن، الگو تغییر نکرده است:
اکثریت شهدا و کشتهشدگان از طبقات کمبرخوردار، نوجوانان، و اقشاری بودهاند که دسترسی اندکی به ساختار قدرت داشتهاند.
قدرت از بالا بازتولید میشود؛
اما خون از پایین گرفته میشود.
در چنین ساختاری مرگ کارکرد سیاسی پیدا میکند:
مرگِ وفاداران، به سپری نمادین بدل میشود که بازنگری و اصلاح را برای صاحبان قدرت غیرممکن میسازد.
۴. نظام برای حذف مخالفان به خون نیاز دارد؛ اما خونِ وفاداران نقش مهمتری دارد
تجربهی ۴۶ سال گذشته نشان میدهد که جمهوری اسلامی برای حذف مخالفان، بارها به خشونت مستقیم و خونریزی متوسل شده است:
از اعدامهای دههی شصت، تا قتلهای زنجیرهای، تا سرکوبهای خونین خیابانی، تا بازداشت و شکنجه و ناپدیدسازی.
اما کارکرد اصلی خون در این نظام فقط حذف مخالفان نیست.
برای مهار مخالفان ابزارهای دیگری هم وجود دارد: زندان، تهدید، تبعید، محرومیت و کنترل امنیتی.
آنچه خون را به عنصرِ مرکزی بقا تبدیل میکند، نقش آن در کنترل وفاداران است:
شهادت، احساسی تولید میکند که هر مطالبهی اصلاحی را نوعی ناسپاسی جلوه میدهد.
خون، وفاداران را در موقعیتی اخلاقی قرار میدهد که فاصله گرفتن از نظام دشوار شود.
در اینجا، خون نه ابزار حذف دشمنان، بلکه سدّی در برابر اصلاح است.
جمعبندی
در جمهوری اسلامی، خونریزی فقط ابزاری برای حذف دشمنان نیست؛
ابزاری برای مهار کسانی است که بقای نظام بر دوش آنهاست.
شهادت وفاداران، نهتنها هزینهای برای نظام ایجاد نمیکند، بلکه پشتوانهای نمادین فراهم میآورد که مسیر تغییر را میبندد.
#شهادت #ایدئولوژی #انقلاب۵۷ #گفتگو_توانا
@Dialogue1402
👍15😡1
Forwarded from آموزشکده توانا
دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا:
تصویب طرح صلح غزه در شورای امنیت سازمان ملل، به صلح بیشتر در سراسر جهان منجر خواهد شد
دونالد ترامپ، رییسجمهوری آمریکا، از حمایت شورای امنيت سازمان ملل از طرح صلحش برای غزه استقبال کرد و گفت این اقدام به صلح بيشتر در سراسر جهان منجر میشود.
دونالد ترامپ، رئیسجمهور ایالات متحده آمریکا، در پیامی در شبکه اجتماعی تروثسوشال اعلام کرد که شورای امنیت سازمان ملل «لحظاتی پیش» تشکیل نهادی با عنوان هیئت صلح (Board of Peace) را تأیید کرده است؛ نهادی که به گفته او قرار است به ریاست خودش اداره شود و «قدرتمندترین و محترمترین رهبران جهان» در آن حضور داشته باشند.
ترامپ این تصمیم را «یکی از بزرگترین تأییدها در تاریخ سازمان ملل» توصیف کرد و مدعی شد که این رأیگیری «به صلح بیشتر در سراسر جهان منجر خواهد شد» و «لحظهای با اهمیت تاریخی» است.
او در پیام خود از سازمان ملل و تمام کشورهای عضو شورای امنیت — چین، روسیه، فرانسه، بریتانیا، الجزایر، دانمارک، یونان، گویان، کره جنوبی، پاکستان، پاناما، سیرالئون، اسلوونی و سومالی — قدردانی کرد. ترامپ همچنین از کشورهایی که عضو شورا نیستند اما به گفته او «بهشدت از این اقدام حمایت کردهاند»، از جمله قطر، مصر، امارات متحده عربی، عربستان سعودی، اندونزی، ترکیه و اردن، تشکر کرد.
ترامپ در پایان پیامش نوشت که اعضای این هیئت و «بسیاری اعلامیههای هیجانانگیز دیگر» در هفتههای آینده معرفی خواهند شد.
.
ـ غزه در حالی به سوی صلح میرود، که جمهوری اسلامی همچنان با فعالیتها و سخنان تنشآفرین، از همکاریها و مشارکتهای منطقهای برای صلح فاصله میگیرد و همچنان بر طبل جنگ میکوبد.
میلیاردها دلار سرمایه مردم ایران، در پی سیاستهای خصمانه حاکمان، از بین رفت، سرمایهای که میتوانست صرف رفاه شهروندان شود.
#صلح_خاورمبانه #دونالد_ترامپ #غزه #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
تصویب طرح صلح غزه در شورای امنیت سازمان ملل، به صلح بیشتر در سراسر جهان منجر خواهد شد
دونالد ترامپ، رییسجمهوری آمریکا، از حمایت شورای امنيت سازمان ملل از طرح صلحش برای غزه استقبال کرد و گفت این اقدام به صلح بيشتر در سراسر جهان منجر میشود.
دونالد ترامپ، رئیسجمهور ایالات متحده آمریکا، در پیامی در شبکه اجتماعی تروثسوشال اعلام کرد که شورای امنیت سازمان ملل «لحظاتی پیش» تشکیل نهادی با عنوان هیئت صلح (Board of Peace) را تأیید کرده است؛ نهادی که به گفته او قرار است به ریاست خودش اداره شود و «قدرتمندترین و محترمترین رهبران جهان» در آن حضور داشته باشند.
ترامپ این تصمیم را «یکی از بزرگترین تأییدها در تاریخ سازمان ملل» توصیف کرد و مدعی شد که این رأیگیری «به صلح بیشتر در سراسر جهان منجر خواهد شد» و «لحظهای با اهمیت تاریخی» است.
او در پیام خود از سازمان ملل و تمام کشورهای عضو شورای امنیت — چین، روسیه، فرانسه، بریتانیا، الجزایر، دانمارک، یونان، گویان، کره جنوبی، پاکستان، پاناما، سیرالئون، اسلوونی و سومالی — قدردانی کرد. ترامپ همچنین از کشورهایی که عضو شورا نیستند اما به گفته او «بهشدت از این اقدام حمایت کردهاند»، از جمله قطر، مصر، امارات متحده عربی، عربستان سعودی، اندونزی، ترکیه و اردن، تشکر کرد.
ترامپ در پایان پیامش نوشت که اعضای این هیئت و «بسیاری اعلامیههای هیجانانگیز دیگر» در هفتههای آینده معرفی خواهند شد.
.
ـ غزه در حالی به سوی صلح میرود، که جمهوری اسلامی همچنان با فعالیتها و سخنان تنشآفرین، از همکاریها و مشارکتهای منطقهای برای صلح فاصله میگیرد و همچنان بر طبل جنگ میکوبد.
میلیاردها دلار سرمایه مردم ایران، در پی سیاستهای خصمانه حاکمان، از بین رفت، سرمایهای که میتوانست صرف رفاه شهروندان شود.
#صلح_خاورمبانه #دونالد_ترامپ #غزه #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
🏆9👍4❤1