🌳نشریه درخت هنر🌳
34 subscribers
119 photos
26 videos
65 files
59 links
🌳 فصلنامه فرهنگی-هنری
https://www.instagram.com/derakhte_honar
در این خیل نادلبخواهی، با شما هستیم...با هم هستیم... از هنر و ادبیات می گوییم و می شنویم...و آنچه را که از دست داده ایم باز می یابیم!
*
سردبیر: آرمان کوچکی پیرکوهی
@Armankp_10
09011296307
Download Telegram
غزل درود و بدرود


با درودی به خانه می آئی و
با بدرودی
خانه را ترک می گوئی.
ای سازنده!
لحظه یِ عمرِ من
به جز فاصله یِ میانِ این درود و بدرود نیست:

این آن لحظه یِ واقعی ست
که لحظه یِ دیگر را انتظار می کشد.
نوسانی در لنگرِ ساعت است
که لنگر را با نوسانی دیگر به کار می کشد.

گامی ست پیش از گامی دیگر
که جاده را بیدار می کند.
تداومی ست که زمانِ مرا می سازد
لحظه هائی ست که عمرِ مرا سرشار می کند.

#شعر
#احمد_شاملو

@derakhte_honar
"فریادی"


مرا عظیم تر از این آرزوئی نمانده است
که به جُست و جویِ فریادی گم شده برخیزم.

با یاریِ فانوسی خُرد
یا بی یاریِ آن،
در هر جای ِ این زمین
یا هر کجای ِ این آسمان.

فریادی که نیم شبی
از سرِ ندانم چه نیازِ ناشناخته از جانِ من بر آمد
و به آسمانِ ناپیدا گریخت...

ای تمامی یِ دروازهایِ جهان!
مرا به باز یافتنِ فریادِ گم شده یِ خویش
مددی کنید!

#شعر
#احمد_شاملو
از دفتر: باغ آینه

@derakhte_honar
حریق سرد

وقتی که شعله‌ی ظلم
غنچه‌ی لب‌های تو را سوخت
چشمانِ سردِ من
درهایِ کور و فروبسته‌ی شبستانِ عتیقِ درد بود.
باید می‌گذاشتند خاکسترِ فریادِمان را بر همه‌جا بپاشیم
باید می‌گذاشتند غنچه‌ی قلبِمان را بر شاخه‌های انگشتِ عشقی بزرگ‌تر بشکوفانیم
باید می‌گذاشتند سرماهای اندوهِ من آتشِ سوزانِ لبانِ تو را فرونشاند
تا چشمانِ شعله‌وارِ تو قندیلِ خاموشِ شبستانِ مرا برافروزد...
اما ظلمِ مشتعل
غنچه‌ی لبانت را سوزاند
و چشمانِ سردِ من
درهای کور و فروبسته‌ی شبستانِ عتیقِ درد ماند...

#شعر
#احمد_شاملو
از کتاب: هوای تازه

@derakhte_honar
سرودِ آواره گان


در معبرِ من
ديگر
هيچ چيز نجوا نمی کند:
نه نسيم و نه درخت
نه آبی درگذر.

شِرّه شِرّه نوحه ئی گسيخته می جنبد
تنها
سياه تر از شب
برگرده یِ سرگردانیِ باد.

دور،
شهر من آن جاست
تنهامانده
در غروبی هموار که آسان نمی گذرد.

شهرِ تاريک
با دو دريچه یِ مهربان
که بازگشتِ دردناکِ مرا انتظارمی کشد
در پس کوچه یِ پنهان.

#شعر
#احمد_شاملو
از کتاب: مدایح بی صله

@derakhte_honar
*به یاد عباس کیارستمی*


"و تو همچنان زنده ای"


زندگى دام نيست
عشق دام نيست
حتا مرگ دام نيست
چرا که ياران ِ گم‌شده آزادند
آزاد و پاک...


من عشق‌ام را در سال ِ بد يافتم
که مي‌گويد «مأيوس نباش»؟ ــ
من اميدم را در يأس يافتم
مهتاب‌ام را در شب
عشق‌ام را در سال ِ بد يافتم
و هنگامي که داشتم خاکستر مى شدم
گُر گرفتم.


زندگى با من کينه داشت
من به زنده‌گي لب‌خند زدم،
خاک با من دشمن بود
من بر خاک خفتم،
چرا که زند‌گي، سياهي نيست
چرا که خاک، خوب است.

#شعر
#احمد_شاملو

@Derakhte_Honar
ماهی


من فکر می‌کنم
هرگز نبوده قلبِ من
اینگونه
گرم و سُرخ:

احساس می‌کنم
در بدترین دقایقِ این شامِ مرگ‌زای
چندین هزار چشمه‌ی خورشید
در دلم
می‌جوشد از یقین؛
احساس می‌کنم
در هر کنار و گوشه‌ی این شوره‌زارِ یأس
چندین هزار جنگلِ شاداب
ناگهان
می‌روید از زمین.

ـ□

آه ای یقینِ گم‌شده، ای ماهیِ گریز
در برکه‌های آینه لغزیده توبه‌تو!
من آبگیرِ صافی‌ام، اینک! به سِحرِ عشق؛
از برکه‌های آینه راهی به من بجو!

ـ□

من فکر می‌کنم
هرگز نبوده
دستِ من
این سان بزرگ و شاد:

احساس می‌کنم
در چشمِ من
به آبشرِ اشکِ سُرخ‌گون
خورشیدِ بی‌غروبِ سرودی کشد نفس؛

احساس می‌کنم
در هر رگم
به هر تپشِ قلبِ من
کنون
بیدارباشِ قافله‌یی می‌زند جرس.

ـ□

آمد شبی برهنه‌ام از در
چو روحِ آب
در سینه‌اش دو ماهی و در دستش آینه
گیسویِ خیسِ او خزه‌بو، چون خزه به‌هم.


من بانگ برکشیدم از آستانِ یأس:
«ــ آه ای یقینِ یافته، بازت نمی‌نهم!»

#شعر
#احمد_شاملو


@derakhte_honar
"کامیار شاپور"
فرزند فروغ فرخزاد و پرویز شاپور، پرکشید...😞🌹



"افق روشن"
برای کامیار شاپور



روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد

و مهربانی دستِ زیبایی را خواهد گرفت.



روزی که کمترین سرود

بوسه است

و هر انسان

برای هر انسان

برادری‌ست.

روزی که دیگر درهای خانه‌شان را نمی‌بندند

قفل

افسانه‌یی‌ست

و قلب

برای زندگی بس است.


روزی که معنای هر سخن دوست‌داشتن است

تا تو به خاطرِ آخرین حرف دنبالِ سخن نگردی.



روزی که آهنگِ هر حرف، زندگی‌ست

تا من به خاطرِ آخرین شعر
رنجِ جُست‌وجوی قافیه نبرم.



روزی که هر لب ترانه‌یی‌ست

تا کمترین سرود، بوسه باشد.


روزی که تو بیایی،
برای همیشه بیایی

و مهربانی با زیبایی یکسان شود.



روزی که ما دوباره برای کبوترهایمان دانه بریزیم...




و من آن روز را انتظار می‌کشم

حتا روزی

که دیگر

نباشم.

۱۳۳۴/۴/۵

#شعر
#احمد_شاملو
#کامیار_شاپور

@Derakhte_Honar
🗓 دوم مردادماه؛
هجدهمین سالروز پرواز "احمد شاملو"
بزرگترین شاعر معاصر ایران.
یادش گرامی.🌹


شبانه


در نیست
راه نیست
شب نیست
ماه نیست
نه روز و
نه آفتاب،
ما
بیرونِ زمان
ایستاده‌ایم
با دشنه‌ی تلخی
در گُرده‌هایِمان.

هیچ‌کس
با هیچ‌کس
سخن نمی‌گوید
که خاموشی
به هزار زبان
در سخن است.

در مردگانِ خویش
نظر می‌بندیم
با طرحِ خنده‌یی،
و نوبتِ خود را انتظار می‌کشیم
بی‌هیچ
خنده‌یی!


۱۵ فروردینِ ۱۳۵۱


#شعر
#احمد_شاملو

@Derakhte_Honar
🗓 دوم مردادماه؛
هجدهمین سالروز پرواز "احمد شاملو"
بزرگترین شاعر معاصر ایران.
یادش گرامی.🌹


"واپسین تیر ترکش..."

من کلامِ آخرین را
بر زبان جاری کردم
همچون خونِ بی‌منطقِ قربانی
بر مذبح
یا همچون خونِ سیاوش
(خونِ هر روزِ آفتابی که هنوز برنیامده است
که هنوز دیری به طلوع‌اش مانده است
یا که خود هرگز برنیاید).
همچون تعهدی جوشان
کلامِ آخرین را
بر زبان
جاری کردم
و ایستادم
تا طنین‌اش
با باد
پرت‌افتاده‌ترین قلعه‌ی خاک را
بگشاید.
اسمِ اعظم
(آنچنان
که حافظ گفت)
و کلامِ آخر
(آنچنان
که من می‌گویم).
همچون واپسین نفسِ بره‌یی معصوم
بر سنگِ بی‌عطوفتِ قربانگاه جاری شد
و بوی خون
بی‌قرار
در باد
گذشت.


#شعر
#احمد_شاملو
@Derakhte_Honar
😔دبیریِ هامون هم رفت...!
#عزت_اله_انتظامی
و از او هزار خاطره بر جای ماند به گستردگی آسمان هنر ایران.


پس
سوگوارانِ حِرفت
عزاخانه تُهی کردند:
به عرض دادنِ اندوه
سر جنبانده،
درمانده از درکِ مرگی چنین
شورابه‌ی بی‌حاصل به پهنای رُخساره بردوانده،
آیینِ پرستشِ مُردگانِ مرگ را
سیاه پوشیده،
القای غمی بی‌مغز را
مویه‌کُنان
جامه
به قامت
بردریده.

#عزت_اله_انتظامی
#سینما

شعر از: #احمد_شاملو

@Derakhte_Honar
شکوهی در جان ام تنوره می‌کشد
گوئی از پاک‌ترین هوای کوهستانی
لبالب
قدحی درکشیده‌ام.

در فرصتِ میانِ ستاره‌ها
شلنگ‌انداز
رقصی می‌کنم –
دیوانه
به تماشای من بیا!

#شعر
#احمد_شاملو

@Derakhte_honar
🎓 بی بی سی و مرحوم انتظامی

سایت #بی_بی_سی در دو متن با عنوان های #عزت‌الله_انتظامی،هنرمند سرشناس ایرانی درگذشت» و « من عزت انتظامی، بچه سنگلج»، نه فقط بار دیگر بی سوادی سردبیری سایت را به نمایش گذاشت، که چون برخی رسانه های فارسی زبان داخل و خارج کشور، بخش مهمی از سوابق آموزشی و سیاسی انتظامی را، حذف کرد.
حزب توده در سیاست کارنامه ای درخشان ندارد اما در از 1320 تا 32 نسلی از هنرمندان و نویسندگان مهم ایران بر دامن این حزب و امکانات آن بالیدند هرچند بعدتر به راه های گوناگون رفتند. انتظامی یکی از آنان بود.
انتظامی جوان چند بار به دلیل محتوای انتقادی پرده خوانی های خود بازداشت شد. آموزش جدی تاتر را با شاگردی در کلاس های #عبدالحسین_نوشین آغاز کرد و در گروه تاتری او و در تاتر فردوسی بود که نخستین نقش های جدی خود را آزمود.
کلاس های تاتر عبدالحسین نوشین و نمایش های تاتر فردوسی نخستین حرکت های جدی برای پایه ریزی تاتر مدرن ایران بودند. نوشین عضو حزب توده و کلاس های او و تاتر فردوسی با حمایت این حزب شکل گرفته بود. تاتر فردوسی را در کودتای 28 مرداد 32 به آتش کشیدند
انتظامی در کودتای مرداد 32 بازداشت شد. خود او گفته است: «چهار ماه در زندان قصر بودیم. در سلولِ من، #احمد^شاملو و محمدعلی جعفری هم بودند»
بی بی سی در دو متن خود بی اشاره به کلاس های نوشین و تاتر فردوسی و گرایش انتظامی به حزب توده نوشته است « انتظامی در سال ۱۳۲۶ به بازیگری روی آورد»، «بعد از کودتای ۲۸ مرداد دستگیر شد و مدتی را در زندان سپری کرد»، «در سال های دهه سی، به خاطر گرایش های سیاسی اش، چند بار دستگیر شد» چه گرایشی؟
سردبیری بی بی سی نخواسته است خواننده نام نوشین را بخواند یا بداند که انتظامی چه گرایشی داشت و چرا بعد از کودتا زندانی شد.سانسور نام های چپ و روایت مخدوش تاریخ.
بی بی سی مدعی است که انتظامی پس از بازگشت به ایران «هیاهوی بسیار برای هیچ اثر شکسپیر و خانه عروسک اثر ایبسن، ... از جمله نمایش هایی است که او در این دوره به روی صحنه برد»
غلط است . نمایش «هیاهوی بسیار برای هیچ» به کارگردانی «مصطفی اسکویی» و «خانه‌ عروسک» به کارگردانی «مهین اسکویی» به صحنه رفت. انتظامی در ان ها بازی کرد اما این او نبود که این نمایش ها را به صحنه برد، اسکوئی ها بودند که بی بی سی کوشیده است با ارائه اطلاعات نادرست ، بر روال سنت حذف چپ از تاریخ، آن ها را حذف کند.
عزت الله انتظامی، پرویز فنی زاده و برخی دیگر از بهترین بازیگران تاتر ایران در دهه چهل دهه، دهه شکوفائی تاتر ایران، به اوج رسیدند.

فیلم سیاه
سایت بی بی سی فیلم دایره مینا را فیلمی «سیاه» می نامد که به دلیل«رئالیسم انتقادی گزنده، هجو نظام پزشکی در ایران و برملا کردن فساد و تباهی اجتماعی در زمان شاه توقیف شد و بعد از انقلاب به نمایش درآمد.»
بی بی سی نمی داند که یکی از مضامین اصلی و عمیق این فیلم هجو نظام وابستگی، بورژوازی وابسته و.. بود که در نماد هجو وضعیت درمانی در این فیلم به نقد کشیده شده است. فیلم توقیف شد اما پس از چند سال و پس از نمایش در یکی دو جشنواره ، برخلاف نوشته غلط بی بی سی، پیش از انقلاب در فروردین 57 در دو سینمای آتلانتیک و دیانا در تهران اکران عمومی شد و 6 هفته بر پرده ماند.

منبع درآمد
در باره رابطه پیچیده و زیبای مش حسن و گاو او در فیلم گاو هم این تفسیر بی بی سی را بخوانید تا با هم بخندیم « در این فیلم، او نقش مردی روستایی به نام مشد حسن را بازی کرد که با مرگ گاوش که تنها منبع درآمد زندگی اش بود، کارش به جنون می کشد»
عشق، استحاله و دیگر مفاهیم عمیق رابطه مش حسن و گاو در این فیلم به «منبع درآمد» تحریف شده است.
انگار برای برخی همه چیز از صافی «منبع درآمد» می گذرد.

نویسنده: #فرج_سرکوهی

#سینما
#تئاتر
#عزت_اله_انتظامی
@TheatreAcademyVI

@derakhte_honar
چنین‌ام من
ــ زندانیِ دیوارهای خوش‌آهنگِ الفاظِ بی‌زبان ــ.
چنین‌ام من!
تصویرم را در قابش محبوس کرده‌ام
و نامم را در شعرم
و پایم را در زنجیرِ زنم
و فردایم را در خویشتنِ فرزندم
و دلم را در چنگِ شما...
در چنگِ هم‌تلاشیِ با شما
که خونِ گرمِتان را
به سربازانِ جوخه‌ی اعدام
می‌نوشانید
که از سرما می‌لرزند
و نگاهِشان
انجمادِ یک حماقت است....


#شعر
#احمد_شاملو
از دفتر: قطع نامه

#نه_به_اعدام
@derakhte_honar
اینچنین سُرخ و لوند
بر خاربوته‌ی خون
شکفتن
وینچنین گردن‌فراز
بر تازیانه‌زارِ تحقیر
گذشتن
و راه را تا غایتِ نفرت
بریدن. ــ
آه، از که سخن می‌گویم؟
ما بی‌چرازندگانیم
آنان به چِرامرگِ خود آگاهانند.


#شعر
#احمد_شاملو
از دفتر: دشنه در دیس

#نه_به_اعدام
@derakhte_honar
سکوتِ آب
می‌تواند خشکی باشد و فریادِ عطش
سکوتِ گندم
می‌تواند گرسنه گی باشد و غریوِ پیروزمندِ قحط
هم چنان که سکوتِ آفتاب
ظلمات است ــ
اما سکوتِ آدمی فقدانِ جهان و خداست
غریو را
تصویر کن!

#شعر
#احمد_شاملو

@derakhte_honar
🗓 سالروز میلاد احمد شاملو:


من فکر می کنم
هرگز نبوده قلب من این‌گونه گرم و سرخ

احساس می‌کنم
در بدترین دقایق این شام مرگزای
چندین هزار چشمه خورشید در دلم
می جوشد از یقین

احساس می‌کنم
در هر کنار و گوشۀ این شوره‌زار یأس
چندین هزار جنگل شاداب، ناگهان
می‌روید از زمین.

آه ای یقین گمشده، ای ماهیِ گریز
در برکه‌های آینه لغزیده تو به تو!
من آبگیر صافی‌ام، اینک! به سحر عشق،
از برکه‌های آینه راهی به من بجو!

من فکر می‌کنم
هرگز نبوده دست من این‌سان بزرگ و شاد
احساس می‌کنم
در چشم من به آبشر اشک سرخگون
خورشید بی‌غروب سرودی کشد نفس

احساس می‌کنم
در هر رگم به هر تپش قلب من کنون
بیدارباش قافله‌ای می‌زند جرس.

آمد شبی برهنه‌ام از در چو روح آب
در سینه‌اش دو ماهی و در دستش آینه
گیسوی خیس او خزه‌بو، چون خزه به‌هم
من بانگ بر گشیدم از آستان یأس:
«آه ای یقینِ یافته، بازت نمی‌نهم!»

#شعر
#احمد_شاملو

@derakhte_honar
ﺍﯾﻨﮏ ﻣﻮﺝِ ﺳﻨﮕﯿﻦ ﮔﺬﺭِ ﺯﻣﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﻦ ﻣﯽ ﮔﺬﺭﺩ
ﺍﯾﻨﮏ ﻣﻮﺝِ ﺳﻨﮕﯿﻦ گذﺭِ ﺯﻣﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﭼﻮﻥ ﺟﻮﺑﺎﺭِ ﺁﻫﻦ ﺩﺭﻣﻦ ﻣﯽﮔﺬﺭﺩ
ﺍﯾﻨﮏ ﻣﻮﺝِ ﺳﻨﮕﯿﻦ ﮔﺬﺭِ ﺯﻣﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﭼﻮﻥ ﺩﺭﯾﺎﯾﯽ ﺍﺯ ﭘﻮﻻﺩ ﻭ ﺳﻨﮓ ﺩﺭ ﻣﻦ ﻣﯽ ﮔﺬﺭﺩ .
ﺩﺭ ﮔﺬﺭﮔﺎﻩِ ﻧﺴﯿﻢ ﺳﺮﻭﺩﯼ ﺩﯾﮕﺮﮔﻮﻧﻪ ﺁﻏﺎﺯ ﮐﺮﺩﻡ
ﺩﺭ ﮔﺬﺭﮔﺎﻩِ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺳﺮﻭﺩﯼ ﺩﯾﮕﺮﮔﻮﻧﻪ ﺁﻏﺎﺯ ﮐﺮﺩﻡ
ﺩﺭ ﮔﺬﺭﮔﺎﻩِ ﺳﺎﯾﻪ ﺳﺮﻭﺩﯼ ﺩﯾﮕﺮﮔﻮﻧﻪ ﺁﻏﺎﺯ ﮐﺰﺩﻡ .
ﻧﯿﻠﻮﻓﺮ ﻭ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺩﺭ ﺗﻮ ﺑﻮﺩ
ﺧﻨﺠﺮ ﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩﯼ ﺩﺭ ﻣﻦ،
ﻓﻮﺍﺭﻩ ﻭ ﺭﻭﯾﺎ ﺩﺭ ﺗﻮ ﺑﻮﺩ
ﺗﺎﻻﺏ ﻭ ﺳﯿﺎﻫﯽ ﺩﺭ ﻣﻦ .
ﺩﺭ ﮔﺬﺭﮔﺎﻫﺖ ﺳﺮﻭﺩﯼ ﺩﯾﮕﺮﮔﻮﻧﻪ ﺁﻏﺎﺯ ﮐﺮﺩﻡ .
ﻣﻦ ﺑﺮﮒ ﺭﺍ ﺳﺮﻭﺩﯼ ﮐﺮﺩﻡ
ﺳﺮ ﺳﺒﺰ ﺗﺮ ﺯ ﺑﯿﺸﻪ
ﻣﻦ ﻣﻮﺝ ﺭﺍ ﺳﺮﻭﺩﯼ ﮐﺮﺩﻡ
ﭘُﺮ ﻧﺒﺾ ﺗﺮ ﺯ ﺍﻧﺴﺎﻥ
ﻣﻦ ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﺳﺮﻭﺩﯼ ﮐﺮﺩﻡ
ﭘُﺮ ﻃﺒﻞ ﺗﺮ ﺯ ﻣﺮﮒ .
ﺳﺮﺳﺒﺰ ﺗﺮ ﺯ ﺟﻨﮕﻞ
ﻣﻦ ﺑﺮﮒ ﺭﺍ ﺳﺮﻭﺩﯼ ﮐﺮﺩﻡ
ﭘُﺮ ﻃﭙﺶ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺩﻝِ ﺩﺭﯾﺎ
ﻣﻦ ﻣﻮﺝ ﺭﺍ ﺳﺮﻭﺩﯼ ﮐﺮﺩﻡ
ﭘُﺮ ﻃﺒﻞ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺣﯿﺎﺕ
ﻣﻦ ﻣﺮﮒ ﺭﺍ ﺳﺮﻭﺩﯼ ﮐﺮﺩﻡ .


سروده ى: من مرگ را...
از دفتر : لحظه ها و هميشه


#شعر
#احمد_شاملو
@derakhte_honar
بانگ‌دربانگ
خروسان می‌خوانند.

تا دوردست‌های گمان اما
در این پهنه‌ی ماسه و شوراب
روستایی نیست.

روز است که دیگرباره بازمی‌گردد
یادآورِ صبح و سلام و سبزه،
و تحقیر است که هر سپیده‌دم
از نو
اختراع می‌شود
در تجربه‌ی گریانِ همیشه.
_________________________
نام شعر :( سپیده دم )
از دفتر: مدایح بی صله

#شعر
#احمد_شاملو
#درخت_هنر
@Derakhte_Honar
نخستين كه در جهان ديدم
از شادى غريو بر كشيدم:
((من ام ، آه
آن معجزتِ نهايى
بر سياره ى كوچكِ آب و گياه!))

آن گاه كه در جهان زيستم
از شگفتى بر خود تپيدم:
ميراث خوارِ آن سفاهتِ ناباور بودن
كه به چشم و به گوش مى ديدم و مى شنيدم!


چندان كه در پيرامنِ خويشتن ديدم
به ناباورى گريه در گلو شكسته بودم:
بنگر چه درشتناك تيغ بر سرِ من آخته
آن كه باورِ بى دريغ در او بسته بودم.


اكنون كه سراچه ى اعجاز پسِ پُشت مى گذارم
به جز آهِ حسرتى با من نيست:

تَبَرى غرقه ى خون
بر سكوى باورِ بى يقين و
باريكه ى خونى كه از بلنداى يقين جارى ست.


#شعر
#احمد_شاملو
از دفتر : حديثِ بى قرارىِ ماهان

@derakhte_honar