سخن نگشته به لب آشنا به فعل آمد
بهر چه رای تو در کار دهر فرمان داد
مدبران بنگر کاین سپهر خوش تدبیر
چه کردگار مرا چون به لطف سامان داد
#محتشم_کاشانی
بهر چه رای تو در کار دهر فرمان داد
مدبران بنگر کاین سپهر خوش تدبیر
چه کردگار مرا چون به لطف سامان داد
#محتشم_کاشانی
قدر شوق گل روی تو دارم که مپرس
آن قدر دغدغه از خوی تو دارم که مپرس
چون ره کوی تو پرسم دلم از بیم تپد
آن قدر ذوق سر کوی تو دارم که مپرس
#محتشم_کاشانی
آن قدر دغدغه از خوی تو دارم که مپرس
چون ره کوی تو پرسم دلم از بیم تپد
آن قدر ذوق سر کوی تو دارم که مپرس
#محتشم_کاشانی
این کشته فتاده به هامون حسین توست
وین صیددست وپازده درخون حسین توست
این ماهی فتاده به دریای خون که هست
زخم ستاره بر تنش افزون حسین توست
#محتشم_کاشانی
وین صیددست وپازده درخون حسین توست
این ماهی فتاده به دریای خون که هست
زخم ستاره بر تنش افزون حسین توست
#محتشم_کاشانی
شمع بزمش اگر از باد نشیند مه و مهر
سر بر آرند سراسیمه ز جیب شب تار
سایه را خواهد اگر از حرم اخراج کند
مانع پرتو خورشید نگردد دیوار
#محتشم_کاشانی
سر بر آرند سراسیمه ز جیب شب تار
سایه را خواهد اگر از حرم اخراج کند
مانع پرتو خورشید نگردد دیوار
#محتشم_کاشانی
سخن نگشته به لب آشنا به فعل آمد
بهر چه رای تو در کار دهر فرمان داد
مدبران بنگر کاین سپهر خوش تدبیر
چه کردگار مرا چون به لطف سامان داد
#محتشم_کاشانی
بهر چه رای تو در کار دهر فرمان داد
مدبران بنگر کاین سپهر خوش تدبیر
چه کردگار مرا چون به لطف سامان داد
#محتشم_کاشانی
هیچ می گویی اسیری داشتم حالش چه شد
خستهٔ من نیم جانی داشت احوالش چه شد
هیچ میپرسی که مرغی کز دیاری گاه گاه
میرسید و نامهای میبود بربالش چه شد
#محتشم_کاشانی
خستهٔ من نیم جانی داشت احوالش چه شد
هیچ میپرسی که مرغی کز دیاری گاه گاه
میرسید و نامهای میبود بربالش چه شد
#محتشم_کاشانی
خیالش رابه نوعی انس درجان من است امشب
که با این نیم جانیها دو جـانم در تنست امشب
به صحبت هرکه را خواند، نهان آردبه قتل آخر
مرا هم خوانده گویا نوبت قتل منست امشب
#محتشم_کاشانی
که با این نیم جانیها دو جـانم در تنست امشب
به صحبت هرکه را خواند، نهان آردبه قتل آخر
مرا هم خوانده گویا نوبت قتل منست امشب
#محتشم_کاشانی
ﮔﺮ ﭘﺎ ﻧﻬﯽ ﺯ ﻟﻄﻒ ﺑﻪ ﻣﻬﻤﺎﻧﺴﺮﺍﯼ ﺩﻝ
ﭘﯿﺶ ﺗﻮﺟﺎﻥﺑﻪ ﭘﯿﺸﮑﺶ ﺁﺭﻡ ﭼﻪﺟﺎﯼ ﺩﻝ
ﺑﻬﺮ ﮔﺬﺍﺭ ﮐﺮﺩﻧﺖ ﺍﺯ ﻏﺮﻓﻪﻫﺎﯼ ﭼﺸﻢ
ﺩﺭﻫﺎ ﮔﺸﺎﺩﻩ ﺑﺮ ﺣﺮﻡ ﮐﺒﺮﯾﺎﯼ ﺩﻝ
#محتشم_کاشانی
ﭘﯿﺶ ﺗﻮﺟﺎﻥﺑﻪ ﭘﯿﺸﮑﺶ ﺁﺭﻡ ﭼﻪﺟﺎﯼ ﺩﻝ
ﺑﻬﺮ ﮔﺬﺍﺭ ﮐﺮﺩﻧﺖ ﺍﺯ ﻏﺮﻓﻪﻫﺎﯼ ﭼﺸﻢ
ﺩﺭﻫﺎ ﮔﺸﺎﺩﻩ ﺑﺮ ﺣﺮﻡ ﮐﺒﺮﯾﺎﯼ ﺩﻝ
#محتشم_کاشانی
گر ﭘﺎ ﻧﻬﯽ ﺯ ﻟﻄﻒ ﺑﻪ ﻣﻬﻤﺎﻧﺴﺮﺍﯼ ﺩﻝ
ﭘﯿﺶ ﺗﻮ ﺟﺎﻥﺑﻪ ﭘﯿﺸﮑﺶ ﺁﺭﻡ ﭼﻪﺟﺎﯼ ﺩﻝ
ﺑﻬﺮ ﮔﺬﺍﺭ ﮐﺮﺩﻧﺖ ﺍﺯ ﻏﺮﻓﻪﻫﺎﯼ ﭼﺸﻢ
ﺩﺭﻫﺎ ﮔﺸﺎﺩﻩ ﺑﺮ ﺣﺮﻡ ﮐﺒﺮﯾﺎﯼ ﺩﻝ
#محتشم_کاشانی
ﭘﯿﺶ ﺗﻮ ﺟﺎﻥﺑﻪ ﭘﯿﺸﮑﺶ ﺁﺭﻡ ﭼﻪﺟﺎﯼ ﺩﻝ
ﺑﻬﺮ ﮔﺬﺍﺭ ﮐﺮﺩﻧﺖ ﺍﺯ ﻏﺮﻓﻪﻫﺎﯼ ﭼﺸﻢ
ﺩﺭﻫﺎ ﮔﺸﺎﺩﻩ ﺑﺮ ﺣﺮﻡ ﮐﺒﺮﯾﺎﯼ ﺩﻝ
#محتشم_کاشانی
چو هنر سوز تو گه دود برآرد ز جهان
که بسوزی تو و دود از تو نخیزد هنر است
گشت دیر آمدن صبح وصالم گوئی
که شب هجر مرا صبح قیامت سحر است
#محتشم_کاشانی
که بسوزی تو و دود از تو نخیزد هنر است
گشت دیر آمدن صبح وصالم گوئی
که شب هجر مرا صبح قیامت سحر است
#محتشم_کاشانی
ای بی تو چو هم دم به من خسته نموده
آیینه که بینم این تن غم فرسود
آمد به نظر خیالی اما آن نیز
چون نیک نمود جز خیال تو نبود
#محتشم_کاشانی
آیینه که بینم این تن غم فرسود
آمد به نظر خیالی اما آن نیز
چون نیک نمود جز خیال تو نبود
#محتشم_کاشانی
هرچند خون عاشق بیدل حلال نیست
در خون من گرفت به آن خردسال نیست
حسنش امان یک نگهم بیشتر نداد
در حسن آدمی کش او اعتدال نیست
#محتشم_کاشانی
در خون من گرفت به آن خردسال نیست
حسنش امان یک نگهم بیشتر نداد
در حسن آدمی کش او اعتدال نیست
#محتشم_کاشانی