شب آمدتا شب وصلم دهد یاد
دهد خاک وجودم جمله بر باد
یقین میسوخت فایز زآتش دل
نمیکردش گر آب دیده امداد
َ#فایز_دشتی
دهد خاک وجودم جمله بر باد
یقین میسوخت فایز زآتش دل
نمیکردش گر آب دیده امداد
َ#فایز_دشتی
برفت آن یار و از ما مِهر برداشت
خیالش هم مرا آسوده نگذاشت
به فایز آنچه کرده آن جفاجو
نه باور کرد دل، نه عقل پنداشت
#فایز_دشتی
خیالش هم مرا آسوده نگذاشت
به فایز آنچه کرده آن جفاجو
نه باور کرد دل، نه عقل پنداشت
#فایز_دشتی
اگر دوران دهد بر بادم ای دوست
وگر هجران کَنَد بنیادم ای دوست
مکن باور که فایز چشم و زلفش
رود از خاطر و از یادم ای دوست
#فایز_دشتی
وگر هجران کَنَد بنیادم ای دوست
مکن باور که فایز چشم و زلفش
رود از خاطر و از یادم ای دوست
#فایز_دشتی
رخ تو آتش و زلف تو دود است
مرا زین سردمهریها چه سود است؟
چو فایز در بیابان تشنه جان داد !
چه حاصل در صفاهان زندهرود است؟
#فایز_دشتی
مرا زین سردمهریها چه سود است؟
چو فایز در بیابان تشنه جان داد !
چه حاصل در صفاهان زندهرود است؟
#فایز_دشتی
بگو با دلبر ترسایی امشب
چه می شد گر که بی ترس آیی امشب
لبان خشک فایز را ز رحمت
بر آن لعل لب ترسایی امشب
#فایز_دشتی
چه می شد گر که بی ترس آیی امشب
لبان خشک فایز را ز رحمت
بر آن لعل لب ترسایی امشب
#فایز_دشتی
به دوشش گیسوان خوش دلپسند است
که این مخصوص آن قد بلند است
حمایل های گیسو، یار فایز
تو گویی جنگجویی با کمند است
#فایز_دشتی
که این مخصوص آن قد بلند است
حمایل های گیسو، یار فایز
تو گویی جنگجویی با کمند است
#فایز_دشتی
عرق بر چهره ات گل یا گلاب است
و یا پروین به روی ماهتابست؟
نشانده یار فایز نقره بر آل
و یا بر آتش تر خشک آب است؟
#فایز_دشتی
و یا پروین به روی ماهتابست؟
نشانده یار فایز نقره بر آل
و یا بر آتش تر خشک آب است؟
#فایز_دشتی
اگر دانی که فردا محشری نیست
سوال و پرسش و پیغمبری نیست
بتاز اسب جفا تا می توانی
که فایز را سپاه و لشکری نیست
#فایز_دشتی
سوال و پرسش و پیغمبری نیست
بتاز اسب جفا تا می توانی
که فایز را سپاه و لشکری نیست
#فایز_دشتی
دلم در نزد جانان است امشب
چو مرغ نیم بریانست امشب
کبابی از دل فایز بسازید
که سرو ناز مهمان است امشب
#فایز_دشتی
چو مرغ نیم بریانست امشب
کبابی از دل فایز بسازید
که سرو ناز مهمان است امشب
#فایز_دشتی
خَت تا در نظر میآرم ای دوست
خودم را زنده میپندارم ای دوست
ولی چون تو برفتی یار فایز
بگو این دل به کی بسپارم ای دوست
#فایز_دشتی
خودم را زنده میپندارم ای دوست
ولی چون تو برفتی یار فایز
بگو این دل به کی بسپارم ای دوست
#فایز_دشتی
به رخ جا داده ای زلف سیه را
به کام عقرب افکندی تو مه را
که دیده عقرب جراره فایز؟
زند پهلو به ماه چارده را
#فایز_دشتی
به کام عقرب افکندی تو مه را
که دیده عقرب جراره فایز؟
زند پهلو به ماه چارده را
#فایز_دشتی
به زیر پرده آن روی دل آرا
بود چون شمع در فانوس پیدا
دل فایز چو پروانه به دورش
مدامش سوختن باشد تمنا
#فایز_دشتی
بود چون شمع در فانوس پیدا
دل فایز چو پروانه به دورش
مدامش سوختن باشد تمنا
#فایز_دشتی
صنم تا کی دل ما را کنی آب
دل نازک ندارد اینقدر تاب
اگر تو راست می گویی به فایز
به بیداری بیا پیشم نه در خواب
#فایز_دشتی
دل نازک ندارد اینقدر تاب
اگر تو راست می گویی به فایز
به بیداری بیا پیشم نه در خواب
#فایز_دشتی
نسیم روح پرور دارد امشب
شمیم زلف دلبر دارد امشب
گمانم یار در راه است، فایز
که این دل شور در سر دارد امشب
#فایز_دشتی
شمیم زلف دلبر دارد امشب
گمانم یار در راه است، فایز
که این دل شور در سر دارد امشب
#فایز_دشتی
سحرگه زورق سیمین مهتاب
چو در دریای اخضر گشت غرقاب
بت فایز ز هامون سر برآورد
دوباره شد شب مهتاب احباب
#فایز_دشتی
چو در دریای اخضر گشت غرقاب
بت فایز ز هامون سر برآورد
دوباره شد شب مهتاب احباب
#فایز_دشتی