رسیده تا کمــرت گیسوان و میترسم
میان خـــرمن مو گم کنــــم میانت را
من از دهان تو در حیـرتم که از تنگی
خـدا چگونه میانش دمیده جانت را؟
َ#علیرضا_بدیع
میان خـــرمن مو گم کنــــم میانت را
من از دهان تو در حیـرتم که از تنگی
خـدا چگونه میانش دمیده جانت را؟
َ#علیرضا_بدیع
ﺑﻪ ﺟﺮﻡ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﻟﻢ ﺁﻩ ﻫﺴﺖ ﻭ ﺁﻫﻦ ﻧﯿﺴﺖ
ﮐﺴﯽ ﺑﻪ ﺟﺰ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﺑﺎ ﻣﻦ ﻧﯿﺴﺖ
ﺧﻮﺵ ﺁﻣﺪﯼ ﺑﻨﺸﯿﻦ ، ﺁﻓﺘﺎﺏ ﺩﻡ ﮐﺮﺩﻡ
ﮐﻪ ﭼﺎﯼ ﺩﻏﺪﻏﻪ ﯼ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﯼ ﻣﻦ ﻧﯿﺴﺖ!
َ#علیرضا_بدیع
ﮐﺴﯽ ﺑﻪ ﺟﺰ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﺑﺎ ﻣﻦ ﻧﯿﺴﺖ
ﺧﻮﺵ ﺁﻣﺪﯼ ﺑﻨﺸﯿﻦ ، ﺁﻓﺘﺎﺏ ﺩﻡ ﮐﺮﺩﻡ
ﮐﻪ ﭼﺎﯼ ﺩﻏﺪﻏﻪ ﯼ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﯼ ﻣﻦ ﻧﯿﺴﺖ!
َ#علیرضا_بدیع
باز آمده ام دست به دامان تو باشم
کافر شوم از غیر و مسلمان تو باشم
از صبح ازل حلقه به گوش تو بمانم
تا شام ابد گوش به فرمان تو باشم
َ#علیرضا_بدیع
کافر شوم از غیر و مسلمان تو باشم
از صبح ازل حلقه به گوش تو بمانم
تا شام ابد گوش به فرمان تو باشم
َ#علیرضا_بدیع
شبی در گوشه ی محراب قدری ربّنا خواندم
همان یک بار تار موی یار افتاد در چنگم
اگر دنیا مرا چندی برقصاند ملالی نیست
که من گریاندهام یک عمر دنیا را به آهنگم
ُ#علیرضا_بدیع
همان یک بار تار موی یار افتاد در چنگم
اگر دنیا مرا چندی برقصاند ملالی نیست
که من گریاندهام یک عمر دنیا را به آهنگم
ُ#علیرضا_بدیع
ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺗﻮ ﺑﺎ اﺧﻢ ﺗﻮ زﯾﺒﺎﺳﺖ، ﮐﻪ ﭼﻮن ﺳﯿﺐ
ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ و ﺑﺎ ﺗﺮﺷﯽ دﻟﺨﻮاه ﻋﺠﯿﻨﯽ
ﺗﻤﺜﯿﻞ ﻏﻢ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﺑﺎ ﻗﻠﺐ ﻇﺮﯾﻔﻢ
ﯾﮏ ﺑﺎغ اﻧﺎر اﺳﺖ و ﯾﮑﯽ ﮐﺎﺳﻪ ی ﭼﯿﻨﯽ...!
ُ#علیرضا_بدیع
ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ و ﺑﺎ ﺗﺮﺷﯽ دﻟﺨﻮاه ﻋﺠﯿﻨﯽ
ﺗﻤﺜﯿﻞ ﻏﻢ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﺑﺎ ﻗﻠﺐ ﻇﺮﯾﻔﻢ
ﯾﮏ ﺑﺎغ اﻧﺎر اﺳﺖ و ﯾﮑﯽ ﮐﺎﺳﻪ ی ﭼﯿﻨﯽ...!
ُ#علیرضا_بدیع
داخـل که شدم به نام آهـو گفتم
با اشک وضـو گرفته یاهـو گفتم
در مسجد عشق رفته بودم به نیاز
گفتند اذان بگو ! من از او گفتم
#علیرضا_بدیع
با اشک وضـو گرفته یاهـو گفتم
در مسجد عشق رفته بودم به نیاز
گفتند اذان بگو ! من از او گفتم
#علیرضا_بدیع
عین حقیقت است که در هفت شهر عشق
دیگر دلی برای سفر رو به راه نیست
راندند مردم از دل پر کینه ، عشق را
گفتند: جای مست در این خانقاه نیست
#علیرضا_بدیع
دیگر دلی برای سفر رو به راه نیست
راندند مردم از دل پر کینه ، عشق را
گفتند: جای مست در این خانقاه نیست
#علیرضا_بدیع
شبی با بید میرقصم، شبی با باد میجنگم
که چون شببو به وقت صبح من بسیار دلتنگم
مرا چون آینه هرکس به کیش خویش پندارد
و الاّ من چو مِی با مست و با هشیار یکرنگم
#علیرضا_بدیع
که چون شببو به وقت صبح من بسیار دلتنگم
مرا چون آینه هرکس به کیش خویش پندارد
و الاّ من چو مِی با مست و با هشیار یکرنگم
#علیرضا_بدیع
چندان عجیب نیست که از رشک بشکند
آن دم که با تو آینه را روبرو کنم
دنیا به دل شکستگیام حکم داده است
باید برای او ورقی تازه رو کنم
#علیرضا_بدیع
آن دم که با تو آینه را روبرو کنم
دنیا به دل شکستگیام حکم داده است
باید برای او ورقی تازه رو کنم
#علیرضا_بدیع
خنجر از بیگانه خوردن سخت و درمان سختتر
نیشخند دوستان اما دوچندان سخت تر
خندههایم خندهی غم، اشکهایم اشک شوق
خندههای آشکار، از اشک پنهان سخت تر
#علیرضا_بدیع
نیشخند دوستان اما دوچندان سخت تر
خندههایم خندهی غم، اشکهایم اشک شوق
خندههای آشکار، از اشک پنهان سخت تر
#علیرضا_بدیع