عشق بر یک فرش بنشاند گدا و شاه را
سیل یکسان میکند پَست و بلندِ راه را
کاسهٔ خودپُرمکن زینهار ازخوانِ کسی
داغ ازاحسانِ خورشید است بردل ماه را
#غنی_کشمیری
سیل یکسان میکند پَست و بلندِ راه را
کاسهٔ خودپُرمکن زینهار ازخوانِ کسی
داغ ازاحسانِ خورشید است بردل ماه را
#غنی_کشمیری
پیر شد زاهد و از راز درون بیخبر است
قد خمگشتهی او حلقهی بیرون در است!
ناوکِ ناز تو در دیدهی من جا دارد
تیر مژگان تو را مردمِ چشمم سپر است
ُ#غنی_کشمیری
قد خمگشتهی او حلقهی بیرون در است!
ناوکِ ناز تو در دیدهی من جا دارد
تیر مژگان تو را مردمِ چشمم سپر است
ُ#غنی_کشمیری
ای خوش آن دم که وصال تو میسّر گردد
چون نفَس، جانِ به لب آمده ام برگردد
انقلابی به غم آبادِ جهان می خواهم
شاید این طالعِ برگشته ی من، برگردد...
#غنی_کشمیری
چون نفَس، جانِ به لب آمده ام برگردد
انقلابی به غم آبادِ جهان می خواهم
شاید این طالعِ برگشته ی من، برگردد...
#غنی_کشمیری