زنده میکرد مرا دم به دم اُمیّد وصال
ورنه دور از نظرت کشتهی هجران بودم
تا مگر يک نفسم بوی تو آرد دمِ صبح
همه شب منتظر مرغ سحرخوان بودم
#سعدی
ورنه دور از نظرت کشتهی هجران بودم
تا مگر يک نفسم بوی تو آرد دمِ صبح
همه شب منتظر مرغ سحرخوان بودم
#سعدی
عمری به بوی یاری کردیم انتظاری
زآن انتظار ما را نگشود هیچ کاری
از دولت وصالش حاصل نشد مرادی
وز محنت فراقش بر دل بماند باری
#سعدی
زآن انتظار ما را نگشود هیچ کاری
از دولت وصالش حاصل نشد مرادی
وز محنت فراقش بر دل بماند باری
#سعدی
امید خلق برآور چنان که بتوانی
به حکم آن که تو را هم امید مغفرتست
که گر ز پای درآیی بدانی این معنی
که دستگیریِ درماندگان چه مصلحتست
#سعدی
به حکم آن که تو را هم امید مغفرتست
که گر ز پای درآیی بدانی این معنی
که دستگیریِ درماندگان چه مصلحتست
#سعدی
ز آب روان و سبزه و صحرا و لاله زار
با من مگو که چشم در احباب خوشترست
زهرم مده به دست رقیبان تندخوی
از دست خود بده که ز جُلّاب خوشترست
#سعدی
با من مگو که چشم در احباب خوشترست
زهرم مده به دست رقیبان تندخوی
از دست خود بده که ز جُلّاب خوشترست
#سعدی
هزار بیدل مشتاق را به حسرت آن
که لب به لب برسد جان به لب رسانیدی
محل و قیمت خویش آن زمان بدانستم
که برگذشتی و ما را به هیچ نخریدی
#سعدی
که لب به لب برسد جان به لب رسانیدی
محل و قیمت خویش آن زمان بدانستم
که برگذشتی و ما را به هیچ نخریدی
#سعدی
هر که به خویشتن رود ره نبرد به سوی او
بینش ما نیاورد طاقت حسن روی او
باغ بنفشه و سمن بوی ندارد ای صبا
غالیهای بساز از آن طره مشک بوی او
#سعدی
بینش ما نیاورد طاقت حسن روی او
باغ بنفشه و سمن بوی ندارد ای صبا
غالیهای بساز از آن طره مشک بوی او
#سعدی
ما امید از طاعت و چشم از ثواب افکندهایم
سایهٔ سیمرغ همت بر خراب افکندهایم
گر به طوفان میسپارد یا به ساحل میبرد
دل به دریا و سپر بر روی آب افکندهایم
#سعدی
سایهٔ سیمرغ همت بر خراب افکندهایم
گر به طوفان میسپارد یا به ساحل میبرد
دل به دریا و سپر بر روی آب افکندهایم
#سعدی
تو از سرِ من و از جانِ من عزیزتری
بخیلم ار نکنم سر فدا و جان ایثار
حلال نیست محبّت مگر کسانی را
که دوستی به قیامت برند سعدیوار
#سعدی
بخیلم ار نکنم سر فدا و جان ایثار
حلال نیست محبّت مگر کسانی را
که دوستی به قیامت برند سعدیوار
#سعدی
آن چشم مست بین که به شوخی و دلبری
قصد هلاک مردم هشیار می کند
ما روی کردہ از همه عالم به روی او
وآن سست عهد روی به دیوار میکند
#سعدی
قصد هلاک مردم هشیار می کند
ما روی کردہ از همه عالم به روی او
وآن سست عهد روی به دیوار میکند
#سعدی
ای چشم تو مست خواب و سرمست شراب
صاحبنظران تشنه و وصل تو سراب
مانند تو آدمی در آباد و خراب
باشد که در آیینه توان دید و در آب
#سعدی
صاحبنظران تشنه و وصل تو سراب
مانند تو آدمی در آباد و خراب
باشد که در آیینه توان دید و در آب
#سعدی
یار گرفتهام بسی چون تو ندیدهام کسی
شمع چنین نیامدهست از در هیچ مجلسی
قصه به هر که میبرم فایدهای نمیدهد
مشکل درد عشق را حل نکند مهندسی
#سعدی
شمع چنین نیامدهست از در هیچ مجلسی
قصه به هر که میبرم فایدهای نمیدهد
مشکل درد عشق را حل نکند مهندسی
#سعدی