از تن چو برفت جان پاک من و تو،
خشتی دو نهند بر مَغاکِ من و تو؛
و آنگه زِ برای خشتِ گور دگران،
در کالبدی کشند خاک من و تو
#خیام
خشتی دو نهند بر مَغاکِ من و تو؛
و آنگه زِ برای خشتِ گور دگران،
در کالبدی کشند خاک من و تو
#خیام
گویند بهشت عدن با حور خوش است
من میگویم که،آب انگور خوش است
این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار
که آواز دهل برادر از دور خوش است
#خیام
من میگویم که،آب انگور خوش است
این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار
که آواز دهل برادر از دور خوش است
#خیام
هر یک چندی یکی برآید که منم
با نعمت و با سیم و زر آید که منم
چون کارک او نظام گیرد روزی
ناگه اجل از کمین برآید که منم
#خیام
با نعمت و با سیم و زر آید که منم
چون کارک او نظام گیرد روزی
ناگه اجل از کمین برآید که منم
#خیام
ساقی غم من بلندآوازه شدهاست،
سرمستی من برون ز اندازه شدهاست؛
با موی سپید سرخوشم کز می تو؛
پیرانهسرم بهار دل تازه شدهاست
#خیام
سرمستی من برون ز اندازه شدهاست؛
با موی سپید سرخوشم کز می تو؛
پیرانهسرم بهار دل تازه شدهاست
#خیام
هرگز دل من ز علم محروم نشد
کم ماند ز اسرار که معلوم نشد
هفتاد و دو سال فکر کردم شب و روز
معلومم شد که هیچ معلوم نشد
#خیام
کم ماند ز اسرار که معلوم نشد
هفتاد و دو سال فکر کردم شب و روز
معلومم شد که هیچ معلوم نشد
#خیام
نیکی و بدی که در نهاد بشر است
شادی و غمی که درقضا وقدر است
با چرخ مکن حواله کاندر ره عقل
چرخ از تو هـــزار بار بیچارهتر است
#خیام
شادی و غمی که درقضا وقدر است
با چرخ مکن حواله کاندر ره عقل
چرخ از تو هـــزار بار بیچارهتر است
#خیام
جــز راه قـلـنـدران مـیخـانه مـپوی
جز باده و جز سماع و جز یار مجوی
بر کف قدح باده و بر دوش سبوی
می نوش کن ای نگار و بیهوده مگوی
#خیام
جز باده و جز سماع و جز یار مجوی
بر کف قدح باده و بر دوش سبوی
می نوش کن ای نگار و بیهوده مگوی
#خیام
اين يک دو سه روز نوبت عمر گذشت
چون آب به جويبار و چون باد بدشت
هرگز غم دو روز مرا ياد نگذشت
روزیکه نيامده ست و روزی که گذشت
#خیام
چون آب به جويبار و چون باد بدشت
هرگز غم دو روز مرا ياد نگذشت
روزیکه نيامده ست و روزی که گذشت
#خیام
از منزلِ کفر تا به دین، یک نفس است
وز عالم شک تا به یقین، یک نفس است
این یک نفسِ عزیز را خوش میدار
کَز حاصلِ عمرِ ما همین یک نفس است
#خیام
وز عالم شک تا به یقین، یک نفس است
این یک نفسِ عزیز را خوش میدار
کَز حاصلِ عمرِ ما همین یک نفس است
#خیام
تا چند اسیر رنگ و بو خواهی شد
چند از پی هر زشت و نکو خواهی شد
گر چشمه ی زمزمی و گر آب حیات
آخر به دل خاک فرو خواهی شد
#خیام
چند از پی هر زشت و نکو خواهی شد
گر چشمه ی زمزمی و گر آب حیات
آخر به دل خاک فرو خواهی شد
#خیام
ایکاش که جای آرمیدن بودی
یا این رهِ دور را رسیدن بودی
کاش از پی صدهزار سال از دل خاک
چون سبزه امید بردمیدن بودی
#خیام
یا این رهِ دور را رسیدن بودی
کاش از پی صدهزار سال از دل خاک
چون سبزه امید بردمیدن بودی
#خیام
هان کوزهگرا، بِپای اگر هشیاری،
تا چند کنی بر گِل مردم خواری؟
انگشتِ فریدون و کَفِ کیخسرو،
برچرخ نهادهای، چه میپنداری؟
#خیام
تا چند کنی بر گِل مردم خواری؟
انگشتِ فریدون و کَفِ کیخسرو،
برچرخ نهادهای، چه میپنداری؟
#خیام
آورد به اِضطرارم اوّل به وجود،
جز حیرتم از حیات چیزی نفزود،
رفتیم به اِکراه و ندانیم چه بود
زین آمدن و بودن و رفتن مقصود!
#خیام
جز حیرتم از حیات چیزی نفزود،
رفتیم به اِکراه و ندانیم چه بود
زین آمدن و بودن و رفتن مقصود!
#خیام
من هیچ ندانم که مرا آنکه سرشت
از اهل بهشت کرد یا دوزخ زشت
جامی و بتی و بربطی بر لب کشت
این هرسه مرا نقد و تو را نسیه بهشت
#خیام
از اهل بهشت کرد یا دوزخ زشت
جامی و بتی و بربطی بر لب کشت
این هرسه مرا نقد و تو را نسیه بهشت
#خیام
ای صاحب فتوا ز تو پرکارتریم
با این همه مستی زتو هُشیار تریم
تو خون کسان خوری و ما خون رزان
انصاف بده کدام خونخوار تریم؟
#خیام
با این همه مستی زتو هُشیار تریم
تو خون کسان خوری و ما خون رزان
انصاف بده کدام خونخوار تریم؟
#خیام
از جرم گل سیاه تا اوج زحل
کردم همه مشکلات گیتی را حل
بگشادم بندهای مشکل به حیل
هر بند گشاده شد مگر بند اجل
#خیام
کردم همه مشکلات گیتی را حل
بگشادم بندهای مشکل به حیل
هر بند گشاده شد مگر بند اجل
#خیام
هنگام صبوح ای صنمِ فرخپی
برساز ترانهای و پیشآور می
کافکند به خاک صدهزاران جم و کِی
این آمدن تیر مَه و رفتن دی
#خیام
برساز ترانهای و پیشآور می
کافکند به خاک صدهزاران جم و کِی
این آمدن تیر مَه و رفتن دی
#خیام
ترکیب طبایع چون بکام تو دمی است
رو شاد بزی اگرچه برتو ستمی است
با اهل خرد باش که اصل تن تو
گردی و نسیمی و غباری و دمی است
#خیام
رو شاد بزی اگرچه برتو ستمی است
با اهل خرد باش که اصل تن تو
گردی و نسیمی و غباری و دمی است
#خیام
بنگر ز صبا دامن گل چاک شده
بلبل ز جمال گل، طربناک شده
در سایه ی گل نشین که بسیار این گل
در خاک فرو ریزد و ما خاک شده
#خیام
بلبل ز جمال گل، طربناک شده
در سایه ی گل نشین که بسیار این گل
در خاک فرو ریزد و ما خاک شده
#خیام
ترکیب پیالهای که در هم پیوست
بشکستن آن روا نمیدارد مست
چندین سر و پای نازنین از سر و دست
از مهر که پیوست و به کین که شکست
#خیام
بشکستن آن روا نمیدارد مست
چندین سر و پای نازنین از سر و دست
از مهر که پیوست و به کین که شکست
#خیام