از ذکر تو جز عشق نیاموزد دل
وز هجر تو جز صبر نیندوزد دل
افسوس که درد دل از اندازه گذشت
بر درد دل منت نمی سوزد دل
#اوحدالدین_کرمانی
وز هجر تو جز صبر نیندوزد دل
افسوس که درد دل از اندازه گذشت
بر درد دل منت نمی سوزد دل
#اوحدالدین_کرمانی
صرّاف سخن باش و سخن کمتر گوی
چیزی که نپرسند تو از پیش مگوی
گوش تو دو دادند و زبان تو یکی
هرگه که دو بشنوی یکی بیش مگوی
#اوحدالدین_کرمانی
چیزی که نپرسند تو از پیش مگوی
گوش تو دو دادند و زبان تو یکی
هرگه که دو بشنوی یکی بیش مگوی
#اوحدالدین_کرمانی
از دفتر عشق حرف می خوان و مگو
مرکب زپی قافله می ران و مگو
خواهی که دل و دین به سلامت ماند
می بین و مکن ظاهر و می دان و مگو
#اوحدالدین_کرمانی
مرکب زپی قافله می ران و مگو
خواهی که دل و دین به سلامت ماند
می بین و مکن ظاهر و می دان و مگو
#اوحدالدین_کرمانی
هر دل که در او نور محبّت بسرشت
خواه اهل سجاده گیر و خواه اهل کنشت
در دفتر عشق هر که را نام نبشت
آزاد زدوزخ است و فارغ زبهشت
#اوحدالدین_کرمانی
خواه اهل سجاده گیر و خواه اهل کنشت
در دفتر عشق هر که را نام نبشت
آزاد زدوزخ است و فارغ زبهشت
#اوحدالدین_کرمانی
جان بر سر عشق پای فرسود ای دل
بر ما در هر حادثه بگشود ای دل
اکنون که فراق روی بنمود ای دل
زنده به کدام جان توان بود ای دل
#اوحدالدین_کرمانی
بر ما در هر حادثه بگشود ای دل
اکنون که فراق روی بنمود ای دل
زنده به کدام جان توان بود ای دل
#اوحدالدین_کرمانی
در دست غم عشق نهادم دل را
خاص از پی آن پای گشادم دل را
از باد مرا بوی تو آمد روزی
شکرانهٔ آن به باد دادم دل را
#اوحدالدین_کرمانی
خاص از پی آن پای گشادم دل را
از باد مرا بوی تو آمد روزی
شکرانهٔ آن به باد دادم دل را
#اوحدالدین_کرمانی
ای دل چو شراب معرفت کردی نوش
لب بر هم نه سرّ الهی مفروش
در هر سخنی چو چشمهٔ آب مجوش
دریا گردی گر بنشینی خاموش
#اوحدالدین_کرمانی
لب بر هم نه سرّ الهی مفروش
در هر سخنی چو چشمهٔ آب مجوش
دریا گردی گر بنشینی خاموش
#اوحدالدین_کرمانی
از عقل عقیله گشت حاصل ما را
وز فضل فضول گشت منزل ما را
سرگشته بکرده ای تو ای دل ما را
از دست تو پای ماند در گِل ما را
#اوحدالدین_کرمانی
وز فضل فضول گشت منزل ما را
سرگشته بکرده ای تو ای دل ما را
از دست تو پای ماند در گِل ما را
#اوحدالدین_کرمانی
ای خاک در تو سرمهٔ دیدهٔ دل
یاد تو دوای دل شوریدهٔ دل
من می دهم انصاف که افسوس بود
سودای تو در دماغ پوسیدهٔ دل
#اوحدالدین_کرمانی
یاد تو دوای دل شوریدهٔ دل
من می دهم انصاف که افسوس بود
سودای تو در دماغ پوسیدهٔ دل
#اوحدالدین_کرمانی
جان از قبل زبان به بیم خطر است
کم گفتن مرد هم به جای سپر است
دانا که سخن نگوید آن از هنر است
گر گوید بد و گر نگوید گهر است
#اوحدالدین_کرمانی
کم گفتن مرد هم به جای سپر است
دانا که سخن نگوید آن از هنر است
گر گوید بد و گر نگوید گهر است
#اوحدالدین_کرمانی
دم درکش و در خویش سیاحی می کن
در عالم ذات خود ملاحی می کن
چون خود به خودیّ خویش حاصل کردی
با خود بنشین و پادشاهی می کن
#اوحدالدین_کرمانی
در عالم ذات خود ملاحی می کن
چون خود به خودیّ خویش حاصل کردی
با خود بنشین و پادشاهی می کن
#اوحدالدین_کرمانی
دلدار به دل گفت گرت رغبت ماست
از خاک درم دیدهٔ تو دور چراست
دل گفت که ای جان من آن زهره کراست
کز خاک در توتیا آرد خواست
#اوحدالدین_کرمانی
از خاک درم دیدهٔ تو دور چراست
دل گفت که ای جان من آن زهره کراست
کز خاک در توتیا آرد خواست
#اوحدالدین_کرمانی
این گفتن بسیار تو هست از پندار
بگذر ز وجود تا شوی برخوردار
با پارسی و رباعی آنجا نرسی
تو کار بکن کار، رها کن گفتار
#اوحدالدین_کرمانی
بگذر ز وجود تا شوی برخوردار
با پارسی و رباعی آنجا نرسی
تو کار بکن کار، رها کن گفتار
#اوحدالدین_کرمانی
در پختهٔ عقل بنگر از دیدهٔ دل
تا فایده چیست ای پسندیدهٔ دل
در خدمت خلق صحبت عامی چند
آن جمله بود اساس در دیدهٔ دل
#اوحدالدین_کرمانی
تا فایده چیست ای پسندیدهٔ دل
در خدمت خلق صحبت عامی چند
آن جمله بود اساس در دیدهٔ دل
#اوحدالدین_کرمانی
در فکرت جان راه بیاموز ای دل
صد شمع زنور دل برافروز ای دل
غافل منشین چو شمع می سوز ای دل
کز پهلوی ما می گذرد روز ای دل
#اوحدالدین_کرمانی
صد شمع زنور دل برافروز ای دل
غافل منشین چو شمع می سوز ای دل
کز پهلوی ما می گذرد روز ای دل
#اوحدالدین_کرمانی
هرگه که غمی ملازم دل شودت
یا تنگ دلی تمام مایل شودت
از حال کسی دگر نباید پرسید
تا خوش دلی تمام حاصل شودت
#اوحدالدین_کرمانی
یا تنگ دلی تمام مایل شودت
از حال کسی دگر نباید پرسید
تا خوش دلی تمام حاصل شودت
#اوحدالدین_کرمانی
چون بر سر و پای من نگه کرد او دوش
هم از سر پای گفت ای زرق فروش
گفتی سر پایداریم در غم هست
گر بر سر پایداریی پس مخروش
#اوحدالدین_کرمانی
هم از سر پای گفت ای زرق فروش
گفتی سر پایداریم در غم هست
گر بر سر پایداریی پس مخروش
#اوحدالدین_کرمانی
در معرض صد سلامتی باهش باش
عاشق وش و دعوی کش و محنت کُش باش
گر جملهٔ عالم آب و آتش گیرد
آخر نه وصی آدمی، خامش باش
#اوحدالدین_کرمانی
عاشق وش و دعوی کش و محنت کُش باش
گر جملهٔ عالم آب و آتش گیرد
آخر نه وصی آدمی، خامش باش
#اوحدالدین_کرمانی