در وصف تو عقل طبع دیوانه گرفت
جان تن ز دو با عجز بهم خانه گرفت
چون شمع تجلی تو آمد به ظهور
طاوس فلک مذهب پروانه گرفت
#عطار
جان تن ز دو با عجز بهم خانه گرفت
چون شمع تجلی تو آمد به ظهور
طاوس فلک مذهب پروانه گرفت
#عطار
کو دیده که خون جگر آرم با او
یا صبر که روزی به سر آرم با او
کو شیفته ای و تیره روزی چون من
تا در غم او دمی بر آرم با او
#ظهیر_فاریابی
یا صبر که روزی به سر آرم با او
کو شیفته ای و تیره روزی چون من
تا در غم او دمی بر آرم با او
#ظهیر_فاریابی
چنان به یاد تو شادم که فرق مینکنم
ز دوستی که فراقست یا وصالست این
شبی خیال تو گفتم ببینم اندر خواب
ولی ز فکر تو خواب آیدم خیالست این
#سعدی
ز دوستی که فراقست یا وصالست این
شبی خیال تو گفتم ببینم اندر خواب
ولی ز فکر تو خواب آیدم خیالست این
#سعدی
بیا که فرشِ دلم را، به آسمان برسانم
به بغض تلخ گلویم، دَمی نفس برسانم
مرا ببر به دیاری،کهعشق باشد وچشمت
که بر جهانِ عبوسم، تبسمی بچشانم...
#مجتبی_خوش_زبان
به بغض تلخ گلویم، دَمی نفس برسانم
مرا ببر به دیاری،کهعشق باشد وچشمت
که بر جهانِ عبوسم، تبسمی بچشانم...
#مجتبی_خوش_زبان
نامدی دوش و دلم تنگ شد از تنهایی
چه شود کز دلم امروز گره بگشایی
ور تو آیی نشود چارهٔ تنهایی من
که من از خوبش روم چون تو ز در بازآیی
#قاآنی
چه شود کز دلم امروز گره بگشایی
ور تو آیی نشود چارهٔ تنهایی من
که من از خوبش روم چون تو ز در بازآیی
#قاآنی
ای بسی ظلمی که بینی در کسان
خوی تو باشد در ایشان ای فلان
اندر ایشان تافته هستیِ تو
از نفاق و ظلم و بد مستی تو
#مـولانـا
خوی تو باشد در ایشان ای فلان
اندر ایشان تافته هستیِ تو
از نفاق و ظلم و بد مستی تو
#مـولانـا
افسوس! که ایام جوانی بگذشت
سرمایه ی عیش جاودانی بگذشت
تشنه به کنار جوی چندان خفتم
کز جوی من آب زندگانی بگذشت
#عراقی
سرمایه ی عیش جاودانی بگذشت
تشنه به کنار جوی چندان خفتم
کز جوی من آب زندگانی بگذشت
#عراقی
ای امنها در خوف تو ای ساکنی در طوف تو
جان داده طمع سوف تو امن و امان را ساعتی
بنگر در این فریاد کن آخر وفا هم یاد کن
برتاب شاها داد کن این سو عنان را ساعتی
#مولانا
جان داده طمع سوف تو امن و امان را ساعتی
بنگر در این فریاد کن آخر وفا هم یاد کن
برتاب شاها داد کن این سو عنان را ساعتی
#مولانا
به ذوق مطرب و می روزها به شب کردی
شبی به ذوق مناجات کردگار مخسب
بر آر یوسف جان را ز چاه تیرهٔ تن
تو نور چشم وجودی، درین غبار مخسب
#صائب_تبریزی
شبی به ذوق مناجات کردگار مخسب
بر آر یوسف جان را ز چاه تیرهٔ تن
تو نور چشم وجودی، درین غبار مخسب
#صائب_تبریزی
در آتشی که بیتو دل داغدار سوخت،
میسوخت آنچنان که دل روزگار سوخت
هر یک در آتشی من و پروانه سوختیم
او را وصال شمع و مرا هجر یار سوخت
#میرزا_ابراهیم_همدانی_ثانی
میسوخت آنچنان که دل روزگار سوخت
هر یک در آتشی من و پروانه سوختیم
او را وصال شمع و مرا هجر یار سوخت
#میرزا_ابراهیم_همدانی_ثانی
داخـل که شدم به نام آهـو گفتم
با اشک وضـو گرفته یاهـو گفتم
در مسجد عشق رفته بودم به نیاز
گفتند اذان بگو ! من از او گفتم
#علیرضا_بدیع
با اشک وضـو گرفته یاهـو گفتم
در مسجد عشق رفته بودم به نیاز
گفتند اذان بگو ! من از او گفتم
#علیرضا_بدیع
این همه قصه ی فردوس و تمنای بهشت
گفتوگویی و خیالی ز جهان من و توست
نقش ما گو ننگارند به دیباچه ی عقل
هر کجا نامه ی عشق است نشان من و توست
#هوشنگ_ابتهاج
گفتوگویی و خیالی ز جهان من و توست
نقش ما گو ننگارند به دیباچه ی عقل
هر کجا نامه ی عشق است نشان من و توست
#هوشنگ_ابتهاج
چندانکه به کار خود، فرو می بینم
بی دیده ی خویش، کی نکو می بینم؟
با زحمت چشم خود، چه خواهم کردن؟
اکنون که جهان به چشم او می بینم
#مجیرالدین_بیلقانی
بی دیده ی خویش، کی نکو می بینم؟
با زحمت چشم خود، چه خواهم کردن؟
اکنون که جهان به چشم او می بینم
#مجیرالدین_بیلقانی
صد پاره وجود را، فرو بیخته اند
تا مثل تو، صورتی برانگیخته اند
سبحان الله، ز فرق سر تا پایت
در قالب آرزوی من ریخته اند
#اثیر_اخسیکتی
تا مثل تو، صورتی برانگیخته اند
سبحان الله، ز فرق سر تا پایت
در قالب آرزوی من ریخته اند
#اثیر_اخسیکتی
ای کرده زبون، ناز شجاع تو، مرا
افکنده به صد رنج، نزاغ تو، مرا
تا خیزم و آیمت در آغوش اجل
گشست است به تکلیف وداع تو مرا
#عرفی_شیرازی
افکنده به صد رنج، نزاغ تو، مرا
تا خیزم و آیمت در آغوش اجل
گشست است به تکلیف وداع تو مرا
#عرفی_شیرازی
ز چار طاق عناصر شکست میبارد
میان چار مخالف به اختیار مخسب
ستاره زندهٔ جاوید شد ز بیداری
تونیز در دل شب ای سیاهکار مخسب
#صائب_تبریزی
میان چار مخالف به اختیار مخسب
ستاره زندهٔ جاوید شد ز بیداری
تونیز در دل شب ای سیاهکار مخسب
#صائب_تبریزی
اگر ز غیرت بلبل صبا خبر یابد
شگفت باشد اگر شقهٔ سمن بدرد
گهی که پرده برافتد ز طلعت شیرین
زمانه پردهٔ فرهاد کوهکن بدرد
#خواجوی_کرمانی
شگفت باشد اگر شقهٔ سمن بدرد
گهی که پرده برافتد ز طلعت شیرین
زمانه پردهٔ فرهاد کوهکن بدرد
#خواجوی_کرمانی
ساقیم گر ندادی داروی فربهی
همچون لب زجاج و قدح در نحولمی
گر سایه چمن نبدی و فروغ او
من چون درخت بخت خسان بیاصولمی
#مولانا
همچون لب زجاج و قدح در نحولمی
گر سایه چمن نبدی و فروغ او
من چون درخت بخت خسان بیاصولمی
#مولانا
شمع روشن شد و پروانه به آتش پیوست
می توان سوخت اگر امر بفرماید عشق
پیله رنج من ابریشم پیراهن شد
شمع حق داشت، به پروانه نمی آید عشق..
#فاضل_نظری
می توان سوخت اگر امر بفرماید عشق
پیله رنج من ابریشم پیراهن شد
شمع حق داشت، به پروانه نمی آید عشق..
#فاضل_نظری
یک دسته کلید است به زیر بغلِ عشق
از بهر گشاییدن ابواب رسیده
ای مرغ دل اَر بال تو بشکست ز صیاد
از دام رَهد مرغ به مضراب رسیده
#مولانا
از بهر گشاییدن ابواب رسیده
ای مرغ دل اَر بال تو بشکست ز صیاد
از دام رَهد مرغ به مضراب رسیده
#مولانا
بلدم تكیه كنم باز به دیوار خودم
یا حصاری بکشم دور و بر غار خودم
بلدم آه به آه از تو بگویم هر بار
تا بسازم قفس از غصه ی بسیار خودم ...!
#هوشنگ_ابتهاج
یا حصاری بکشم دور و بر غار خودم
بلدم آه به آه از تو بگویم هر بار
تا بسازم قفس از غصه ی بسیار خودم ...!
#هوشنگ_ابتهاج