ڪلبہ‎‌‌‎‌‌شـ؏ـردلاویز
5.73K subscribers
872 photos
1 video
10 links
زیر امضای تمام شعرهایم مینویسم" دل" نوشت
تابدانند " عشق را باید فقط با "دل " نوشت

#رزگار_موکریان

@Delaviz_20
Download Telegram
در وصف تو عقل طبع دیوانه گرفت
جان تن ز دو با عجز بهم خانه گرفت

چون شمع تجلی تو آمد به ظهور
طاوس فلک مذهب پروانه گرفت


#عطار
کو دیده که خون جگر آرم با او
یا صبر که روزی به سر آرم با او

کو شیفته ای و تیره روزی چون من
تا در غم او دمی بر آرم با او


#ظهیر_فاریابی
چنان به یاد تو شادم که فرق می‌نکنم
ز دوستی که فراقست یا وصالست این

شبی خیال تو گفتم ببینم اندر خواب
ولی ز فکر تو خواب آیدم خیالست این


#سعدی
بیا که فرشِ دلم را، به آسمان برسانم
به بغض تلخ گلویم، دَمی نفس برسانم

مرا ببر به دیاری،که‌عشق باشد وچشمت
که بر جهانِ عبوسم، تبسمی بچشانم...


#مجتبی_خوش_زبان
نامدی دوش و دلم تنگ شد از تنهایی
چه شود کز دلم امروز گره بگشایی

ور تو آیی نشود چارهٔ تنهایی من
که من از خوبش روم چون‌ تو ز در بازآیی


#قاآنی
ای بسی ظلمی که بینی در کسان
خوی تو باشد در ایشان ای فلان

اندر ایشان تافته هستیِ تو
از نفاق و ظلم و بد مستی تو


#مـولانـا
افسوس! که ایام جوانی بگذشت
سرمایه ی عیش جاودانی بگذشت

تشنه به کنار جوی چندان خفتم
کز جوی من آب زندگانی بگذشت


#عراقی
ای امن‌ها در خوف تو ای ساکنی در طوف تو
جان داده طمع سوف تو امن و امان را ساعتی

بنگر در این فریاد کن آخر وفا هم یاد کن
برتاب شاها داد کن این سو عنان را ساعتی


#مولانا
به ذوق مطرب و می روزها به شب کردی
شبی به ذوق مناجات کردگار مخسب

بر آر یوسف جان را ز چاه تیرهٔ تن
تو نور چشم وجودی، درین غبار مخسب


#صائب_تبریزی
در آتشی که بی‌تو دل داغدار سوخت،
می‌سوخت آنچنان که دل روزگار سوخت

هر یک در آتشی من و پروانه سوختیم
او را وصال شمع و مرا هجر یار سوخت


#میرزا_ابراهیم_همدانی_ثانی
داخـل که شدم به نام آهـو گفتم
با اشک وضـو گرفته یاهـو گفتم

در مسجد عشق رفته بودم به نیاز
گفتند اذان بگو ! من از او گفتم


#علیرضا_بدیع
این همه قصه ی فردوس و تمنای بهشت
گفت‌وگویی و خیالی ز جهان من و توست

نقش ما گو ننگارند به دیباچه ی عقل
هر کجا نامه ی عشق است نشان من و توست


#هوشنگ_ابتهاج
چندانکه به کار خود، فرو می بینم
بی دیده ی خویش، کی نکو می بینم؟

با زحمت چشم خود، چه خواهم کردن؟
اکنون که جهان به چشم او می بینم


#مجیرالدین_بیلقانی
صد پاره وجود را، فرو بیخته اند
تا مثل تو، صورتی برانگیخته اند

سبحان الله، ز فرق سر تا پایت
در قالب آرزوی من ریخته اند

 
#اثیر_اخسیکتی
ای کرده زبون، ناز شجاع تو، مرا
افکنده به صد رنج، نزاغ تو، مرا

تا خیزم و آیمت در آغوش اجل
گشست است به تکلیف وداع تو مرا


#عرفی_شیرازی
ز چار طاق عناصر شکست می‌بارد
میان چار مخالف به اختیار مخسب

ستاره زندهٔ جاوید شد ز بیداری
تونیز در دل شب ای سیاهکار مخسب


#صائب_تبریزی
اگر ز غیرت بلبل صبا خبر یابد
شگفت باشد اگر شقهٔ سمن بدرد

گهی که پرده برافتد ز طلعت شیرین
زمانه پردهٔ فرهاد کوهکن بدرد


#خواجوی_کرمانی
ساقیم گر ندادی داروی فربهی
همچون لب زجاج و قدح در نحولمی

گر سایه چمن نبدی و فروغ او
من چون درخت بخت خسان بی‌اصولمی


#مولانا
شمع روشن شد و پروانه به آتش پیوست
می توان سوخت اگر امر بفرماید عشق

پیله رنج من ابریشم پیراهن شد
شمع حق داشت، به پروانه نمی آید عشق..


#فاضل_نظری
یک دسته کلید است به زیر بغلِ عشق
از بهر گشاییدن ابواب رسیده

ای مرغ دل اَر بال تو بشکست ز صیاد
از دام رَهد مرغ به مضراب رسیده


#مولانا
‌بلدم تكیه كنم باز به دیوار خودم
یا حصاری بکشم دور و بر غار خودم

بلدم آه به آه از تو بگویم هر بار
تا بسازم قفس از غصه ی بسیار خودم ...!


#هوشنگ_ابتهاج