دین و دنیا و دل و جان همه دادم چه کنم
وای بر حال کسی کهاوست گرفتار کسی
ناامید است ز درمان دو بیمار، طبیب
چشم بیمار کسی و دل بیمار کسی
ُ#هاتف_اصفهانی
وای بر حال کسی کهاوست گرفتار کسی
ناامید است ز درمان دو بیمار، طبیب
چشم بیمار کسی و دل بیمار کسی
ُ#هاتف_اصفهانی
کدام عهد نکویان، عهد ما بستند
به عاشقان جفاکش که زود نشکستند؟
خدا نگیردشان گرچه چاره ی دل ما
به یک نگاه نکردند و میتوانستند!
ُ#هاتف_اصفهانی
به عاشقان جفاکش که زود نشکستند؟
خدا نگیردشان گرچه چاره ی دل ما
به یک نگاه نکردند و میتوانستند!
ُ#هاتف_اصفهانی
منتظرم به کنج غم گریهکنان نشاندهای
خود به کنار مدعی خنده زنان نشستهای
زان دو کمند عنبرین تا نروم ز کوی تو
سلسلهای به پای دل بسته و سخت بستهای
ُ#هاتف_اصفهانی
خود به کنار مدعی خنده زنان نشستهای
زان دو کمند عنبرین تا نروم ز کوی تو
سلسلهای به پای دل بسته و سخت بستهای
ُ#هاتف_اصفهانی
دارم ز غم فراق یاری که مپرس
روز سیهی و شام تاری که مپرس...
از دوری مهر دل فروزی است مرا
روزی که مگوی و روزگاری که مپرس...
ُ#هاتف_اصفهانی
روز سیهی و شام تاری که مپرس...
از دوری مهر دل فروزی است مرا
روزی که مگوی و روزگاری که مپرس...
ُ#هاتف_اصفهانی
به گردون میرسد فریاد یارب یاربم شبها
چه شد یارب در این شبها غم تاثیر یاربها؟!
به دل صدگونه مطلب سوی اورفتم ولی ماندم
ز بیم خوی اوخاموش و در دل ماندمطلبها...
ُ#هاتف_اصفهانی
چه شد یارب در این شبها غم تاثیر یاربها؟!
به دل صدگونه مطلب سوی اورفتم ولی ماندم
ز بیم خوی اوخاموش و در دل ماندمطلبها...
ُ#هاتف_اصفهانی
هر شبـم نالـهٔ زاری ست که گفتن نتوان
زاری از دوریِ یاری ست که گفتن نتوان
بی مـهِ روی تو ای کوکب تابنـده مـرا
روز روشن شب تاری ست که گفتن نتوان
ُ#هاتف_اصفهانی
زاری از دوریِ یاری ست که گفتن نتوان
بی مـهِ روی تو ای کوکب تابنـده مـرا
روز روشن شب تاری ست که گفتن نتوان
ُ#هاتف_اصفهانی
هر شب به تو با عشق و طرب میگذرد
بر من ز غمت به تاب و تب میگذرد
تو خفته به استراحت و بی تو مرا
تا صبح ندانی که چه شب میگذرد ...
#هاتف_اصفهانی
بر من ز غمت به تاب و تب میگذرد
تو خفته به استراحت و بی تو مرا
تا صبح ندانی که چه شب میگذرد ...
#هاتف_اصفهانی
از دل رودم یاد تو بیرون نه و هرگز
لیلی رود از خاطر مجنون نه و هرگز
با اهل وفا و هنر افزون شود و کم
مهر تو و بیمهریگردون نه و هرگز
#هاتف_اصفهانی
لیلی رود از خاطر مجنون نه و هرگز
با اهل وفا و هنر افزون شود و کم
مهر تو و بیمهریگردون نه و هرگز
#هاتف_اصفهانی
از تو ای دوست نگسلم پیوند
ور به تیغم بَرند بند از بند
الحق ارزان بود ز ما صد جان
وز دهان تو نیم شکرخند
#هاتف_اصفهانی
ور به تیغم بَرند بند از بند
الحق ارزان بود ز ما صد جان
وز دهان تو نیم شکرخند
#هاتف_اصفهانی
روز وصلم به تن آرام نباشد جان را
که دمادم کند اندیشه شب هجران را
آه اگر عشوه گریهای زلیخا سازد
غافل از حسرت یعقوب مه کنعان را
#هاتف_اصفهانی
که دمادم کند اندیشه شب هجران را
آه اگر عشوه گریهای زلیخا سازد
غافل از حسرت یعقوب مه کنعان را
#هاتف_اصفهانی
کجایی در شب هجران که زاریهای من بینی
چو شمع از چشم گریان اشکباریهای من بینی
کجایی ای که خندانم ز وصلت دوش میدیدی
که امشب گریههای زار و زاریهای من بینی
#هاتف_اصفهانی
چو شمع از چشم گریان اشکباریهای من بینی
کجایی ای که خندانم ز وصلت دوش میدیدی
که امشب گریههای زار و زاریهای من بینی
#هاتف_اصفهانی
خوبان فزون از حد ولی نتوان به هر کس داد دل
گر دل به یاری کس دهد باری به یاری همچو تو
چون من نسازی یک نفس با سازگاری همچو من
پس با که خواهد ساختن ناسازگاری همچو تو
#هاتف_اصفهانی
گر دل به یاری کس دهد باری به یاری همچو تو
چون من نسازی یک نفس با سازگاری همچو من
پس با که خواهد ساختن ناسازگاری همچو تو
#هاتف_اصفهانی
گفتم که چاره غم هجران شود نشد
در وصل یار مشکلم آسان شود نشد
یا مدعی ز کوی تو بیرون رود نرفت
چون من اسیر محنت هجران شود نشد
#هاتف_اصفهانی
در وصل یار مشکلم آسان شود نشد
یا مدعی ز کوی تو بیرون رود نرفت
چون من اسیر محنت هجران شود نشد
#هاتف_اصفهانی
از عشق تو جان بی قراری دارم
در دل ز غم تو خار خاری دارم
هر دم کشدم سوی تو بیتابی دل
میپنداری که با تو کاری دارم
#هاتف_اصفهانی
در دل ز غم تو خار خاری دارم
هر دم کشدم سوی تو بیتابی دل
میپنداری که با تو کاری دارم
#هاتف_اصفهانی
هر شب از افغان من بیدارخلق اما چه سود
آنکه باید بشنود افغان من بیدار نیست
دل به پیغام وفا هر کس که میآرد ز یار
میدهم تسکین و میدانم که حرف یار نیست
#هاتف_اصفهانی
آنکه باید بشنود افغان من بیدار نیست
دل به پیغام وفا هر کس که میآرد ز یار
میدهم تسکین و میدانم که حرف یار نیست
#هاتف_اصفهانی
به امیدی جوانی صرفِ عشقت کردم و آخر
به پیری ناامید از کویت ای زیبا جوان رفتم
نبَستم دلْ به مهرِ دیگران اما ز کوی تو
ز بس نامهربانی دیدم ای نامهربان رفتم
#هاتف_اصفهانی
به پیری ناامید از کویت ای زیبا جوان رفتم
نبَستم دلْ به مهرِ دیگران اما ز کوی تو
ز بس نامهربانی دیدم ای نامهربان رفتم
#هاتف_اصفهانی
شبی چند ازخداخواهم بِخلوت تاسحرگاهان
نشینی با من وشب زندهداریهای من بینی
شدم یار تو و از تو ندیدم یاری و خواهم
که یار من شوی ای یار و یاریهای من بینی
#هاتف_اصفهانی
نشینی با من وشب زندهداریهای من بینی
شدم یار تو و از تو ندیدم یاری و خواهم
که یار من شوی ای یار و یاریهای من بینی
#هاتف_اصفهانی