Forwarded from اتاق خبر وایو
#معرفی_کتاب
نه تشویق، نه تنبیه
مناسب برای والدین، مدیران، مربیان و تسهیلگرانی که با کودک سروکار دارند.
#مدرسه_طبیعت_وایو @vayogrop
نه تشویق، نه تنبیه
مناسب برای والدین، مدیران، مربیان و تسهیلگرانی که با کودک سروکار دارند.
#مدرسه_طبیعت_وایو @vayogrop
Forwarded from نوج🌱
خطاب به معلمان کشورم،با احترام و ادب
من تسهیلگر یکی از مدارس طبیعت کشورم.چند دقیقه دیگر تقویم ورق میخورد و «اول مهر» به پایان میرسد.امروز را خیلیها به خیلیها تبریک گفته اند.من اما دلم غم دارد. غم کودکانی که بیش از یک سال به #مدرسه_طبیعت آمدند و حالا امروز ناگهان خود را در یک دنیای تازه دیده اند.آنها امروز وارد دنیایی شدند که با دنیای قبلی شان تفاوتهای زیادی دارد.این چند خط را می نویسم تا به شما کمک کنم بهتر بشناسیدشان و بتوانید رفتار بهتری با آنها پیشه کنید. آنها بیش از یک سال در «مدرسه طبیعت» زندگی کردند. جایی در میان رنگین کمانی از تجربیات کودکانه. با بچه گربه ها به دنیا آمدند، با مرغها غذا خوردند، با درختها قد کشیدند، روی خاک دراز کشیدند، تا دلتان بخواهد خندیدند، تا دلتان بخواهد دویدند و تا دلتان بخواهد خیال کردند. گاهی گریستند، گاهی دعوا کردند و... آنها در این مدت لحظه لحظه کودکی شان را به بهترین و واقعی ترین کیفیت ممکن زندگی کردند. خواب قدم زدن با لاک پشت در جنگل را دیده اند و رقصیدن با یاکریم ها در لانه شان.
اگر دیدید سر جایشان بند نمیشوند،به آنها نگویید بیش فعال.آنها در این یک سال و چند ماه هرگز بیش فعال نبوده اند.اشکال از آنها نیست؛اشکال از آن قفس تنگ است.اگر دیدید بلند بلند حرف میزنند و میخندند،به آنها نگویید بی ادب.آنها در این یک سال و اندی هرگز بی ادب نبوده اند. ایراد از آنها نیست،ایراد از فضای بی روح و قوانین پادگانی مدرسه است.چون نیک بنگریم،به آنها بی ادبی می شود نه اینکه آنها بی ادب باشند.اگر دیدید دارند در گوش همکلاسیهایشان پچ پچ میکنند،بدانید دارند از پوست نرم جوجه کبوترها میگویند یا دارند خاطره تعقیب مرغها و یافتن تخم مرغها را برایشان تعریف میکنند.حرفشان را قطع نکنید.بگذارید با خاطراتشان لااقل خوش باشند.شما به عنوان معلم کاش بدانید این تجربیات به مراتب مهم تر و حیاتی تر از حفظ کردن الفبا و نوشتن به خط نستعلیق است.
از تمام آن چیزی که یک انسان باید بداند، تنها خواندن، نوشتن و حساب کردن را بیرون نکشید و به خوردشان ندهید.خود شما در طول یک روز چند درصد از زمان تان را از این مهارتها استفاده می کنید؟تمام آن مردمی که در روز تنها سه دقیقه مطالعه می کنند و خیلی هاشان که هیچوقت چیزی نمی نویسند از همین نظام آموزشی خواندن و نوشتن یاد گرفته اند! در رگهای این بچه ها خون زندگی در جریان است.شما را به قداست زندگی سوگند میدهم این رگها را بی حس و خون نکنید.در نگاه آنها دریا خود دریاست، درخت خود درخت است و پروانه خود پروانه. این نگاه را به میل خود یا به اجبار زمانه تغییر ندهید. به جای تغییر، آن را بیاموزیم.
برای آنکه سرزمینی آباد و مردمانی صلح طلب داشته باشیم،مگر کاری جز این می توانیم بکنیم که کودکان این سرزمین را آزاد،پرشور،رها،شاد و توانمند بخواهیم؟مگر راه رسیدن به صلح را می شود جایی غیر از قلبهای مردم یک سرزمین جستجو کرد؟قلبهایی که در کودکی تحقیر،مقایسه،تنبیه و به بند کشیده شده اند آیا می توانند با خود و جهان به صلح برسند؟
چه اتفاقی در جامعه ما افتاده است که والدین هر دو هفته یک بار به مراکز کنکور آزمایشی رفته و همچون آنهایی که روی اسب ها شرط بندی می کنند و مضطربانه به جدول جایگاه اسبها چشم می دوزند تا سرمایه شان نسوزد، به جدول رتبه بندی فرزندانشان نگاه میکنند که مبادا در این میدان مسابقه عقب بمانند؟ در مدرسه های ما کجا حرف از زندگی است؟کدام سؤال امتحانی از عشق و باران و گل میپرسد؟ در کدام کلاسش صدای موسیقی و باد و جیرجیرک در هم میپیچد؟در کدام کلاسش باران می بارد؟ در کدام کتابش باد می وزد؟داریم به فرزندان این سرزمین چه می آموزیم؟چرا نوجوان 16 ساله هنوز نمیداند به چه چیزی علاقه مند است؟چرا مردم زندگی بهتر را حتی نمیتوانند تخیل کنند؟ چرا تیراژ کتاب در این مملکت به 500 جلد رسیده است؟ به اینها فکر کنید بزرگواران. شما معلمید و چراغ راه. به آن حلقه گمشده فکر کنید،آن پله ی نخستین: «شوق».همان که سر کلاسها و در چاردیواری سردِ خانه ها آرام آرام میمیرد.
ساعت از نیمه شب گذشته و من به کارن ها،مسیحاها و اهوراهایی فکر میکنم که صبح به جای آماده کردن کوله پشتی بیلچه و چکمه و خوراکی، باید کیف کتابها و مدادشان را ببندند و به جای انتخاب لباس مورد علاقه،لباس های فرمی را بپوشند که دوست ندارند،بی رنگ و بی تغییر.
اول مهر را خیلیها به خیلیها تبریک گفتند.من اما دلم غم کودکانی را دارد که قرار است بزرگسالان،کودکی آنها را با آنچه خود «صلاح می دانند» معامله کنند.
عارف آهنگر، تسهیلگر #مدرسه_طبیعت_نوج
#مدرسه_طبیعت
@natureschool
@noojnatureschool
من تسهیلگر یکی از مدارس طبیعت کشورم.چند دقیقه دیگر تقویم ورق میخورد و «اول مهر» به پایان میرسد.امروز را خیلیها به خیلیها تبریک گفته اند.من اما دلم غم دارد. غم کودکانی که بیش از یک سال به #مدرسه_طبیعت آمدند و حالا امروز ناگهان خود را در یک دنیای تازه دیده اند.آنها امروز وارد دنیایی شدند که با دنیای قبلی شان تفاوتهای زیادی دارد.این چند خط را می نویسم تا به شما کمک کنم بهتر بشناسیدشان و بتوانید رفتار بهتری با آنها پیشه کنید. آنها بیش از یک سال در «مدرسه طبیعت» زندگی کردند. جایی در میان رنگین کمانی از تجربیات کودکانه. با بچه گربه ها به دنیا آمدند، با مرغها غذا خوردند، با درختها قد کشیدند، روی خاک دراز کشیدند، تا دلتان بخواهد خندیدند، تا دلتان بخواهد دویدند و تا دلتان بخواهد خیال کردند. گاهی گریستند، گاهی دعوا کردند و... آنها در این مدت لحظه لحظه کودکی شان را به بهترین و واقعی ترین کیفیت ممکن زندگی کردند. خواب قدم زدن با لاک پشت در جنگل را دیده اند و رقصیدن با یاکریم ها در لانه شان.
اگر دیدید سر جایشان بند نمیشوند،به آنها نگویید بیش فعال.آنها در این یک سال و چند ماه هرگز بیش فعال نبوده اند.اشکال از آنها نیست؛اشکال از آن قفس تنگ است.اگر دیدید بلند بلند حرف میزنند و میخندند،به آنها نگویید بی ادب.آنها در این یک سال و اندی هرگز بی ادب نبوده اند. ایراد از آنها نیست،ایراد از فضای بی روح و قوانین پادگانی مدرسه است.چون نیک بنگریم،به آنها بی ادبی می شود نه اینکه آنها بی ادب باشند.اگر دیدید دارند در گوش همکلاسیهایشان پچ پچ میکنند،بدانید دارند از پوست نرم جوجه کبوترها میگویند یا دارند خاطره تعقیب مرغها و یافتن تخم مرغها را برایشان تعریف میکنند.حرفشان را قطع نکنید.بگذارید با خاطراتشان لااقل خوش باشند.شما به عنوان معلم کاش بدانید این تجربیات به مراتب مهم تر و حیاتی تر از حفظ کردن الفبا و نوشتن به خط نستعلیق است.
از تمام آن چیزی که یک انسان باید بداند، تنها خواندن، نوشتن و حساب کردن را بیرون نکشید و به خوردشان ندهید.خود شما در طول یک روز چند درصد از زمان تان را از این مهارتها استفاده می کنید؟تمام آن مردمی که در روز تنها سه دقیقه مطالعه می کنند و خیلی هاشان که هیچوقت چیزی نمی نویسند از همین نظام آموزشی خواندن و نوشتن یاد گرفته اند! در رگهای این بچه ها خون زندگی در جریان است.شما را به قداست زندگی سوگند میدهم این رگها را بی حس و خون نکنید.در نگاه آنها دریا خود دریاست، درخت خود درخت است و پروانه خود پروانه. این نگاه را به میل خود یا به اجبار زمانه تغییر ندهید. به جای تغییر، آن را بیاموزیم.
برای آنکه سرزمینی آباد و مردمانی صلح طلب داشته باشیم،مگر کاری جز این می توانیم بکنیم که کودکان این سرزمین را آزاد،پرشور،رها،شاد و توانمند بخواهیم؟مگر راه رسیدن به صلح را می شود جایی غیر از قلبهای مردم یک سرزمین جستجو کرد؟قلبهایی که در کودکی تحقیر،مقایسه،تنبیه و به بند کشیده شده اند آیا می توانند با خود و جهان به صلح برسند؟
چه اتفاقی در جامعه ما افتاده است که والدین هر دو هفته یک بار به مراکز کنکور آزمایشی رفته و همچون آنهایی که روی اسب ها شرط بندی می کنند و مضطربانه به جدول جایگاه اسبها چشم می دوزند تا سرمایه شان نسوزد، به جدول رتبه بندی فرزندانشان نگاه میکنند که مبادا در این میدان مسابقه عقب بمانند؟ در مدرسه های ما کجا حرف از زندگی است؟کدام سؤال امتحانی از عشق و باران و گل میپرسد؟ در کدام کلاسش صدای موسیقی و باد و جیرجیرک در هم میپیچد؟در کدام کلاسش باران می بارد؟ در کدام کتابش باد می وزد؟داریم به فرزندان این سرزمین چه می آموزیم؟چرا نوجوان 16 ساله هنوز نمیداند به چه چیزی علاقه مند است؟چرا مردم زندگی بهتر را حتی نمیتوانند تخیل کنند؟ چرا تیراژ کتاب در این مملکت به 500 جلد رسیده است؟ به اینها فکر کنید بزرگواران. شما معلمید و چراغ راه. به آن حلقه گمشده فکر کنید،آن پله ی نخستین: «شوق».همان که سر کلاسها و در چاردیواری سردِ خانه ها آرام آرام میمیرد.
ساعت از نیمه شب گذشته و من به کارن ها،مسیحاها و اهوراهایی فکر میکنم که صبح به جای آماده کردن کوله پشتی بیلچه و چکمه و خوراکی، باید کیف کتابها و مدادشان را ببندند و به جای انتخاب لباس مورد علاقه،لباس های فرمی را بپوشند که دوست ندارند،بی رنگ و بی تغییر.
اول مهر را خیلیها به خیلیها تبریک گفتند.من اما دلم غم کودکانی را دارد که قرار است بزرگسالان،کودکی آنها را با آنچه خود «صلاح می دانند» معامله کنند.
عارف آهنگر، تسهیلگر #مدرسه_طبیعت_نوج
#مدرسه_طبیعت
@natureschool
@noojnatureschool
Forwarded from نوج🌱
آیا به راستی فرزندم دچار اختلالات روانی است؟ - (روایت اول)
کودکی را میشناسم که تنها دو هفته است در #مدرسه_طبیعت ثبت نام کرده. او سه و نیم ساله است. چند دقیقه همراهی کنید تا شما را با این کودک آشنا کنم. بیایید با هم چند تصویر از او تماشا کنیم:
تصویر اول:
امروز سومین روزیست که او به مدرسه طبیعت آمده. دم در مادرش را میبوسد و از او خداحافظی میکند و در کمال ناباوریِ تسهیلگران مدرسه، از او نمیخواهد در مدرسه بماند.
تصویر دوم:
در حال دویدن به دنبال خرگوش سفید است، اما خرگوش سریعتر از او می دود. چند بار دمپایی صورتی رنگش از پایش به در میآید، اما او برمیگردد، میپوشدش و به دویدن ادامه میدهد. حین دویدن کودک دیگری به او نزدیک میشود. از او میپرسد: «میخوای با همدیگه بگیریمش؟» و او با تکان سر موافقتش را اعلام میکند. حالا دو دختر بچه به دنبال خرگوش سفید زیر بوته ها، پای درختها و چاله ها و تپهها را زیر پا می گذارند. چند دقیقهای که میگذرد، هر دو می ایستند و راهشان را به سمت نیمکت انتهای مدرسه کج کرده و نفس نفس زنان روی آن مینشینند. بهتر است تنهایشان بگذاریم. مشغول صحبتکردناند. احتمالا دارند از سرعت بالای خرگوشها میگویند.
تصویر سوم:
سگی که در مدرسه زندگی میکند از در مدرسه بیرون میرود. دو کودک از تسهیلگر میخواهند که به دنبال سگ به مزرعه کنار مدرسه بروند تا ببینند او به کجا میرود. تسهیلگر قبول میکند. او که در همان نزدیکیها ایستاده و به حرفهای بچهها و تسهیلگر گوش میدهد، از تسهیلگر میخواهد که او هم در این تعقیب همراهی شان کند. سه کودک و یک تسهیلگر از جلو چشمان ما دور شده و به دنبال سگ به مزرعه کنار مدرسه میروند که زمینش رفته رفته به خواب میرود تا بهار سال بعد، بار دیگر جوانههای برنج را در آغوش مهربانش پرورش دهد.
تصویر چهارم:
همراه با کودکی دیگر، وارد انبار غذای حیوانات میشود. یک ظرف در دستش گرفته و کودک دیگر درون ظرفش سبوس و جو میریزد. ظرف که پر شد با هم از انبار بیرون میآیند و به سمت آغل گوسفندان میروند. یکی از علاقمندیهای بچهها در مدرسه طبیعت این است که غذای گوسفند را کف دستشان بریزند و گوسفندها از توی دستشان غذا بخورند. برخورد زبان گوسفند با پوست و انگشتان دستشان آنها را به شوق و شادی میآورد. همچنان که صدای شادی و خندهشان را میشنویم، از آنها دور میشویم.
تصویر پنجم:
روی زمین نشسته است، در حالیکه پاهایش را کاملا باز کرده و یک تکه نان بزرگ در دست دارد. اطرافش چند گربه و بچهگربه مشغول خوردن تکه نان هایی اند که او برایشان می ریزد. هر از گاهی هم یکی شان را با دستش می گیرد و ناز و نوازشش می کند. بهتر است نزدیک تر نرویم. بعید نیست گربه ها با دیدن ما فرار کنند. آخر گربه ها به هر کسی اعتماد نمی کنند.
تصویر آخر:
چند تکه کاغذ را می بینیم که مشخص است تکه هایی از یک برگه بزرگترند که پاره شده است. تصویر برگه معاینه ایست که مادرش برایم فرستاد. در یکی از تکه های این برگه شرح حال کودک را از زبان روان شناس اش میخوانیم:
نام کودک: ...
- اضطراب جدایی
- مهارتهای اجتماعی ضعیف
- عدم رفتار جرأت مندانه
مادرش میگفت پدرش که این برگه را دید، با ناراحتی آن را پاره کرد و من فقط توانستم دو تکه از آن را پیدا کنم که در آن، این سه مورد از لیست اختلالاتی که در فرزندم شناسایی شده بود، قابل خواندن است. او میگفت: «دخترم قبلا به یکی از مراکزی که کودک را نگهداری میکنند، میرفت. هر روز صبح با گریه او را میبردم و عصر با گریه برمیگرداندم. یک روز یک روانشناس کودک که از روانشناسان شناخته شده شهر است به آن مرکز رفته و کودکان را معاینه میکند. دخترم جزء بچههایی بود که به تشخیص ایشان داری اختلال بود. از طرف آن مرکز به ما نامه زدند که حتما به مطب ایشان مراجعه کرده و درمان او را آغاز کنیم. روزی که به مطب ایشان رفتم، روی میزشان پر بود از نامههایی که مربوط میشد به تشخیص اختلال کودکان مراکز مختلف شهر.»
حال، شما خواننده محترم، آیا میتوانید بین پنج تصویر کودک که از حضورش در مدرسه طبیعت برش خوردهاند و تصویر آخر ارتباطی برقرار کنید؟ آیا به نظرتان کودک قصه ما دارای اختلال است و باید درمان شود؟ اگر پاسخ تان منفی ست، به آن کودکانی فکر کنید که نامه هایشان روی میز روانشناس قصه ماست.
کودکی که لیست بلندبالایی از اختلالات در رفتارهایش تشخیص داده میشود، وقتی وارد محیطی طبیعی و آزاد میشود، محیطی که تلاش شده شبیه به محیط زندگی اجدادی میلیون ساله اش باشد، شما میبینید نه تنها اختلال ندارد، بلکه رفتارهایی کاملا عادی از خود بروز میدهد. آیا وقت آن نرسیده است که در گفتمان های رایج سلامت کودک تغییری بنیادین صورت پذیرد؟
عارف آهنگر، تسهیلگر #مدرسه_طبیعت_نوج
@natureschool
@noojnatureschool
کودکی را میشناسم که تنها دو هفته است در #مدرسه_طبیعت ثبت نام کرده. او سه و نیم ساله است. چند دقیقه همراهی کنید تا شما را با این کودک آشنا کنم. بیایید با هم چند تصویر از او تماشا کنیم:
تصویر اول:
امروز سومین روزیست که او به مدرسه طبیعت آمده. دم در مادرش را میبوسد و از او خداحافظی میکند و در کمال ناباوریِ تسهیلگران مدرسه، از او نمیخواهد در مدرسه بماند.
تصویر دوم:
در حال دویدن به دنبال خرگوش سفید است، اما خرگوش سریعتر از او می دود. چند بار دمپایی صورتی رنگش از پایش به در میآید، اما او برمیگردد، میپوشدش و به دویدن ادامه میدهد. حین دویدن کودک دیگری به او نزدیک میشود. از او میپرسد: «میخوای با همدیگه بگیریمش؟» و او با تکان سر موافقتش را اعلام میکند. حالا دو دختر بچه به دنبال خرگوش سفید زیر بوته ها، پای درختها و چاله ها و تپهها را زیر پا می گذارند. چند دقیقهای که میگذرد، هر دو می ایستند و راهشان را به سمت نیمکت انتهای مدرسه کج کرده و نفس نفس زنان روی آن مینشینند. بهتر است تنهایشان بگذاریم. مشغول صحبتکردناند. احتمالا دارند از سرعت بالای خرگوشها میگویند.
تصویر سوم:
سگی که در مدرسه زندگی میکند از در مدرسه بیرون میرود. دو کودک از تسهیلگر میخواهند که به دنبال سگ به مزرعه کنار مدرسه بروند تا ببینند او به کجا میرود. تسهیلگر قبول میکند. او که در همان نزدیکیها ایستاده و به حرفهای بچهها و تسهیلگر گوش میدهد، از تسهیلگر میخواهد که او هم در این تعقیب همراهی شان کند. سه کودک و یک تسهیلگر از جلو چشمان ما دور شده و به دنبال سگ به مزرعه کنار مدرسه میروند که زمینش رفته رفته به خواب میرود تا بهار سال بعد، بار دیگر جوانههای برنج را در آغوش مهربانش پرورش دهد.
تصویر چهارم:
همراه با کودکی دیگر، وارد انبار غذای حیوانات میشود. یک ظرف در دستش گرفته و کودک دیگر درون ظرفش سبوس و جو میریزد. ظرف که پر شد با هم از انبار بیرون میآیند و به سمت آغل گوسفندان میروند. یکی از علاقمندیهای بچهها در مدرسه طبیعت این است که غذای گوسفند را کف دستشان بریزند و گوسفندها از توی دستشان غذا بخورند. برخورد زبان گوسفند با پوست و انگشتان دستشان آنها را به شوق و شادی میآورد. همچنان که صدای شادی و خندهشان را میشنویم، از آنها دور میشویم.
تصویر پنجم:
روی زمین نشسته است، در حالیکه پاهایش را کاملا باز کرده و یک تکه نان بزرگ در دست دارد. اطرافش چند گربه و بچهگربه مشغول خوردن تکه نان هایی اند که او برایشان می ریزد. هر از گاهی هم یکی شان را با دستش می گیرد و ناز و نوازشش می کند. بهتر است نزدیک تر نرویم. بعید نیست گربه ها با دیدن ما فرار کنند. آخر گربه ها به هر کسی اعتماد نمی کنند.
تصویر آخر:
چند تکه کاغذ را می بینیم که مشخص است تکه هایی از یک برگه بزرگترند که پاره شده است. تصویر برگه معاینه ایست که مادرش برایم فرستاد. در یکی از تکه های این برگه شرح حال کودک را از زبان روان شناس اش میخوانیم:
نام کودک: ...
- اضطراب جدایی
- مهارتهای اجتماعی ضعیف
- عدم رفتار جرأت مندانه
مادرش میگفت پدرش که این برگه را دید، با ناراحتی آن را پاره کرد و من فقط توانستم دو تکه از آن را پیدا کنم که در آن، این سه مورد از لیست اختلالاتی که در فرزندم شناسایی شده بود، قابل خواندن است. او میگفت: «دخترم قبلا به یکی از مراکزی که کودک را نگهداری میکنند، میرفت. هر روز صبح با گریه او را میبردم و عصر با گریه برمیگرداندم. یک روز یک روانشناس کودک که از روانشناسان شناخته شده شهر است به آن مرکز رفته و کودکان را معاینه میکند. دخترم جزء بچههایی بود که به تشخیص ایشان داری اختلال بود. از طرف آن مرکز به ما نامه زدند که حتما به مطب ایشان مراجعه کرده و درمان او را آغاز کنیم. روزی که به مطب ایشان رفتم، روی میزشان پر بود از نامههایی که مربوط میشد به تشخیص اختلال کودکان مراکز مختلف شهر.»
حال، شما خواننده محترم، آیا میتوانید بین پنج تصویر کودک که از حضورش در مدرسه طبیعت برش خوردهاند و تصویر آخر ارتباطی برقرار کنید؟ آیا به نظرتان کودک قصه ما دارای اختلال است و باید درمان شود؟ اگر پاسخ تان منفی ست، به آن کودکانی فکر کنید که نامه هایشان روی میز روانشناس قصه ماست.
کودکی که لیست بلندبالایی از اختلالات در رفتارهایش تشخیص داده میشود، وقتی وارد محیطی طبیعی و آزاد میشود، محیطی که تلاش شده شبیه به محیط زندگی اجدادی میلیون ساله اش باشد، شما میبینید نه تنها اختلال ندارد، بلکه رفتارهایی کاملا عادی از خود بروز میدهد. آیا وقت آن نرسیده است که در گفتمان های رایج سلامت کودک تغییری بنیادین صورت پذیرد؟
عارف آهنگر، تسهیلگر #مدرسه_طبیعت_نوج
@natureschool
@noojnatureschool
Forwarded from مزرعه کودک درنا(بهشهر)
مدتهاست در رویاهایم لانه کرده است این خیال باتوبودن.
اینکه هر روز بیایم و درب این سرزمین کوچک رویایی را بگشایم و یکبار همه چیز را با دقت نگاه کنم ...
لانه ی پرندگانی را که چون من منتظر قدمهایت هستند،
خرگوشکانی را که دلتنگ نوازشهایت می شوند...
وگلهای باغچه را که به موسیقی صدای تو عادت کرده اند...
و بنشینم کنار برکه ی کم عمقِ کم آبِ وسط باغ،که حالا پر از برگهای زرد واُخرایی شده اند و چشم بدوزم به راهی که تو از آن خواهی رسید.
و تو بیای،مثل هر روز شادمانه ومستانه.
بیایی و پای به امپراطوری ات بگذاری،بسازی و ویرانکنی،بخندی وغمگین شوی،بپری و آرام بنشینی،فریاد بزنی وسکوت کنی،بجنگی وصلح کنی....
و مطمئن باشی که من ، که ما ،و همه ی اهالی این سرزمین امپراطوری تورا باور داریم.
حتی اگر نخواهی پادشاهی کنی،حتی اگر بخواهی باغبان کوچکی باشی ویا دزد دریایی و یا جوجه اردکی زشت...
هر چه که باشی اینجا سرزمین توست.
منتظر میشوم که بیایی.
بیایی که زندگی کنی.
بیایی که،کودکی کن.
هاجرتقی پور،تسهیلگر
#مدرسه_طبیعت_درنا
۱۳۹۶/۷/۲۶
اینکه هر روز بیایم و درب این سرزمین کوچک رویایی را بگشایم و یکبار همه چیز را با دقت نگاه کنم ...
لانه ی پرندگانی را که چون من منتظر قدمهایت هستند،
خرگوشکانی را که دلتنگ نوازشهایت می شوند...
وگلهای باغچه را که به موسیقی صدای تو عادت کرده اند...
و بنشینم کنار برکه ی کم عمقِ کم آبِ وسط باغ،که حالا پر از برگهای زرد واُخرایی شده اند و چشم بدوزم به راهی که تو از آن خواهی رسید.
و تو بیای،مثل هر روز شادمانه ومستانه.
بیایی و پای به امپراطوری ات بگذاری،بسازی و ویرانکنی،بخندی وغمگین شوی،بپری و آرام بنشینی،فریاد بزنی وسکوت کنی،بجنگی وصلح کنی....
و مطمئن باشی که من ، که ما ،و همه ی اهالی این سرزمین امپراطوری تورا باور داریم.
حتی اگر نخواهی پادشاهی کنی،حتی اگر بخواهی باغبان کوچکی باشی ویا دزد دریایی و یا جوجه اردکی زشت...
هر چه که باشی اینجا سرزمین توست.
منتظر میشوم که بیایی.
بیایی که زندگی کنی.
بیایی که،کودکی کن.
هاجرتقی پور،تسهیلگر
#مدرسه_طبیعت_درنا
۱۳۹۶/۷/۲۶
Forwarded from محمد درویش
🇮🇷: @darvishnameh
♥️ خوشا به حالِ پدر و مادرهای باسوادی که میدانند، نشانه کودکِ باسواد؛ نشاط، بازی و تعلق خاطر به سرزمین است و نه توانایی خواندن و نوشتن!
✅ راستی! چقدر #مدرسه_طبیعت کم داریم؟!
♥️ خوشا به حالِ پدر و مادرهای باسوادی که میدانند، نشانه کودکِ باسواد؛ نشاط، بازی و تعلق خاطر به سرزمین است و نه توانایی خواندن و نوشتن!
✅ راستی! چقدر #مدرسه_طبیعت کم داریم؟!
Forwarded from مدرسه طبيعت
با «از نو ساختن» پیوندی دیرینه داریم.
مدرسۀ طبیعت کیکم (کرمانشاه)
عکس از: شیوا معتضدی
#مدرسه_طبیعت
@natureschool
مدرسۀ طبیعت کیکم (کرمانشاه)
عکس از: شیوا معتضدی
#مدرسه_طبیعت
@natureschool
Forwarded from نوج🌱
مدرسه_طبیعت_و_بازیابی_کیفیت_تجربه.3gp
8.9 MB
سخنرانی با موضوع: « #مدرسه_طبیعت و بازیابی کیفیت تجربه توسط کودکان» از عارف آهنگر، تسهیلگر #مدرسه_طبیعت_نوج
همایش کودک و طبیعت؛ بابلسر، دانشگاه مازندران، 24 آبان 96
@natureschool
@noojnatureschool
همایش کودک و طبیعت؛ بابلسر، دانشگاه مازندران، 24 آبان 96
@natureschool
@noojnatureschool
Forwarded from نوج🌱
آیا مدرسه طبیعت بازگشت به عقب و نوعی انسان گریزی ست؟
قبل از پاسخ، بیایید به این بیاندیشیم که چرا اساسا این سؤال در ذهن شکل می گیرد. موضوع ما موضوع "حس" است. حس به عنوان اولین و مهمترین سرمایه و آورده ای که کودک انسان هنگام تولد بدان مجهز است. بازگشت به طبیعت گریز از انسانیت نیست، بلکه اتفاقا بستری ست برای درک حس موجود در طبیعت و ازقضا راهی برای نزدیک شدن به جنبه های مهم و فراموش شده ی انسانیت. آن جنبه هایی که تنها با کشف ارتباط انسان با محیط قابل احیاست.
موضوع خیلی ساده است. و ای بسا چون ساده است، درک آن دشوار گشته: اساسا "هنر" کجا و چگونه در انسان شکل گرفت؟ اصولا "علم" چیست و چگونه اقسام گوناگونش کشف و ثبت شد؟ یکی بگوید "خلاقیت" کی و کجا و بر اساس چه ضروریاتی در انسان شکل گرفت؟ و همینطور دیگر جنبه های وجودی انسان. پاسخ همه ی این "کجا"ها آیا جایی جز "طبیعت" است؟ جواب تمام این "چگونه"ها آیا چیزی جز "ضرورت حل مسایل فی مابین انسان و محیط زندگی اش برای زنده ماندن و ادامه حیات نسلی" می باشد؟ پاسخ همه ی این "چیست"ها آیا غیر از "کشف ارتباط میان پدیده های حاضر در محیط پیرامونی انسان" است؟
در تمام گزاره های بالا، یکی از کلیدواژه ها "ارتباط" است. ارتباط انسان با محیط و با همسایگانش در محیط. راستی، وقتی صحبت از انسان می کنیم، داریم از کی حرف می زنیم؟ برای یافتن پاسخ این سؤال باید ورای حافظه کوتاه مدت تاریخ برویم. در حافظه بلندمدت تاریخ انسان، کِی دیده اید کودکان و نوجوانان را و به طور کلی انسان را گوشه ای جمع کنند و "علم"، "هنر"، "خلاقیت" و... یادشان بدهند؟! نکند فکر می کنیم اینی که ما هستیم با آنهایی که در حافظه بلندمدت تاریخ می بینیم خیلی فرق دارد؟! خیر. ما همانقدر "انسان"ایم که آنها. همان خصوصیات و همان امیال. همان تهاجم ها و همان انتقام ها. همان ترس ها و همان آرزوها. یک قلم اش را برایتان مثال بزنم: "جنگ"؛ این مفهوم آشنای تمام ادوار حیات. این نقطه تاریک و دردناک حافظه ی تاریخ بشر. آیا زرورق تمدن و فرهنگ توانسته این نقطه را پاک کند؟ کافیست همان جایی که در تاریخ ایستاده ایم، برگردیم و نگاهی به جهان قرن 21 بیاندازیم.
از این نقطه ی سیاه و دردناک تاریخ بگذریم و به دنبال کودکان در حافظه ی بلندمدت تاریخ انسان بگردیم. ببینیم آنها چگونه علم و هنر و خلاقیت و هرگونه مهارت جسمی و ذهنی دیگر را فرا می گرفته اند. کلاس و درس و مشق و معلمی می بینید؟ کِی و کجا می توانید آنها را ساعتهای متمادی در حال نشستن و گوش دادن بیابید؟ پس چه می بینید؟ آیا جز "تجربه ی دلخواهانه و آزادانه" و "ارتباط با محیط زندگی" می بینید؟
آری، اگر می خواهید بدانید این همه اختراع و اکتشاف و ابداع و فرهنگ چگونه به ما ارث رسیده، به دنبال ضریب هوشی دانشمندان و نوابغ نگردید، در جستجوی کودکان در حافظه ی بلندمدت تاریخ تکامل انسان باشید. آن معلم ازلی و ابدی را بازشناسید و بر دستانش بوسه زنید. هم او که همیشه به "ما" آموخت. هم او که دیری ست فرزندان این دیار با او غریبه اند: تجربه. و آن مدرسه ی محبوب و همیشگی را پیدا کنید و دیوارها را به احترامش بردارید تا فرزندانمان بعد از این تعطیلات طولانی به آن بازگردند: مدرسه طبیعت... مدرسه ی زندگی، مدرسه ای بی سقف و سطح و حد و حساب. هرکجا می خواهد باشد. جنگل، دریا، کویر، شهر، رودخانه. هرکجا که خاک است و آب است و درخت و رابطه. آری هرکجا که قفسی شکسته شده و چراغهای رابطه روشن اند.
عارف آهنگر، تسهیلگرِ #مدرسه_طبیعت_نوج
#مدرسه_طبیعت
@natureschool
@noojnatureschool
قبل از پاسخ، بیایید به این بیاندیشیم که چرا اساسا این سؤال در ذهن شکل می گیرد. موضوع ما موضوع "حس" است. حس به عنوان اولین و مهمترین سرمایه و آورده ای که کودک انسان هنگام تولد بدان مجهز است. بازگشت به طبیعت گریز از انسانیت نیست، بلکه اتفاقا بستری ست برای درک حس موجود در طبیعت و ازقضا راهی برای نزدیک شدن به جنبه های مهم و فراموش شده ی انسانیت. آن جنبه هایی که تنها با کشف ارتباط انسان با محیط قابل احیاست.
موضوع خیلی ساده است. و ای بسا چون ساده است، درک آن دشوار گشته: اساسا "هنر" کجا و چگونه در انسان شکل گرفت؟ اصولا "علم" چیست و چگونه اقسام گوناگونش کشف و ثبت شد؟ یکی بگوید "خلاقیت" کی و کجا و بر اساس چه ضروریاتی در انسان شکل گرفت؟ و همینطور دیگر جنبه های وجودی انسان. پاسخ همه ی این "کجا"ها آیا جایی جز "طبیعت" است؟ جواب تمام این "چگونه"ها آیا چیزی جز "ضرورت حل مسایل فی مابین انسان و محیط زندگی اش برای زنده ماندن و ادامه حیات نسلی" می باشد؟ پاسخ همه ی این "چیست"ها آیا غیر از "کشف ارتباط میان پدیده های حاضر در محیط پیرامونی انسان" است؟
در تمام گزاره های بالا، یکی از کلیدواژه ها "ارتباط" است. ارتباط انسان با محیط و با همسایگانش در محیط. راستی، وقتی صحبت از انسان می کنیم، داریم از کی حرف می زنیم؟ برای یافتن پاسخ این سؤال باید ورای حافظه کوتاه مدت تاریخ برویم. در حافظه بلندمدت تاریخ انسان، کِی دیده اید کودکان و نوجوانان را و به طور کلی انسان را گوشه ای جمع کنند و "علم"، "هنر"، "خلاقیت" و... یادشان بدهند؟! نکند فکر می کنیم اینی که ما هستیم با آنهایی که در حافظه بلندمدت تاریخ می بینیم خیلی فرق دارد؟! خیر. ما همانقدر "انسان"ایم که آنها. همان خصوصیات و همان امیال. همان تهاجم ها و همان انتقام ها. همان ترس ها و همان آرزوها. یک قلم اش را برایتان مثال بزنم: "جنگ"؛ این مفهوم آشنای تمام ادوار حیات. این نقطه تاریک و دردناک حافظه ی تاریخ بشر. آیا زرورق تمدن و فرهنگ توانسته این نقطه را پاک کند؟ کافیست همان جایی که در تاریخ ایستاده ایم، برگردیم و نگاهی به جهان قرن 21 بیاندازیم.
از این نقطه ی سیاه و دردناک تاریخ بگذریم و به دنبال کودکان در حافظه ی بلندمدت تاریخ انسان بگردیم. ببینیم آنها چگونه علم و هنر و خلاقیت و هرگونه مهارت جسمی و ذهنی دیگر را فرا می گرفته اند. کلاس و درس و مشق و معلمی می بینید؟ کِی و کجا می توانید آنها را ساعتهای متمادی در حال نشستن و گوش دادن بیابید؟ پس چه می بینید؟ آیا جز "تجربه ی دلخواهانه و آزادانه" و "ارتباط با محیط زندگی" می بینید؟
آری، اگر می خواهید بدانید این همه اختراع و اکتشاف و ابداع و فرهنگ چگونه به ما ارث رسیده، به دنبال ضریب هوشی دانشمندان و نوابغ نگردید، در جستجوی کودکان در حافظه ی بلندمدت تاریخ تکامل انسان باشید. آن معلم ازلی و ابدی را بازشناسید و بر دستانش بوسه زنید. هم او که همیشه به "ما" آموخت. هم او که دیری ست فرزندان این دیار با او غریبه اند: تجربه. و آن مدرسه ی محبوب و همیشگی را پیدا کنید و دیوارها را به احترامش بردارید تا فرزندانمان بعد از این تعطیلات طولانی به آن بازگردند: مدرسه طبیعت... مدرسه ی زندگی، مدرسه ای بی سقف و سطح و حد و حساب. هرکجا می خواهد باشد. جنگل، دریا، کویر، شهر، رودخانه. هرکجا که خاک است و آب است و درخت و رابطه. آری هرکجا که قفسی شکسته شده و چراغهای رابطه روشن اند.
عارف آهنگر، تسهیلگرِ #مدرسه_طبیعت_نوج
#مدرسه_طبیعت
@natureschool
@noojnatureschool
Forwarded from کوچار
📎
#یادگیری_خودراهبر
#مدرسه_سادبوری_ولی
#مدرسه_طبیعت
💡کودکان، آزادانه و بدون اجبار چطور یاد میگیرند؟
ویدئوی حاضر را دانشآموزان مدرسهی سابوریولی ساختهاند. مدرسهی سادبوری بر پایهی سه اصل به فعالیت میپردازد: یادگیری آزادانه، ساختار دموکراتیک و مسئولیت فردی. این مدرسه به جای آموزش مستقیم به دانشآموزان، برای آنها بستر غنی یادگیری مهیا کردهاست.
دو تا از دانشآموزان سادبوری تصمیم گرفتند برای معرفی مدرسهیشان ویدئویی تهیه کنند. در فرآیند طراحی و ساخت این ویدئو تعداد زیادی از دیگر دانشآموزان و حتی کارمندان مدرسه درگیر شدند. یک تدوینگر در کنار آنها قرار گرفت و دانشآموزان در هر مرحله از کار، بسیاری فنون را با مشورت گرفتن از او یاد گرفتند. انتشار این ویدئو نه تنها توجه مردم بسیاری را به «سیستم یادگیری خودراهبر» جلب کرد، بلکه زمینهی گفتگوهای جهانی در مورد شیوههای یادگیری کودکان را فراهمآورد.
کودکان میتوانند یاد بگیرند، اگر به آنها مجال یادگیری بدهیم.
@KoocharNatureSchool
@natureschool
#یادگیری_خودراهبر
#مدرسه_سادبوری_ولی
#مدرسه_طبیعت
💡کودکان، آزادانه و بدون اجبار چطور یاد میگیرند؟
ویدئوی حاضر را دانشآموزان مدرسهی سابوریولی ساختهاند. مدرسهی سادبوری بر پایهی سه اصل به فعالیت میپردازد: یادگیری آزادانه، ساختار دموکراتیک و مسئولیت فردی. این مدرسه به جای آموزش مستقیم به دانشآموزان، برای آنها بستر غنی یادگیری مهیا کردهاست.
دو تا از دانشآموزان سادبوری تصمیم گرفتند برای معرفی مدرسهیشان ویدئویی تهیه کنند. در فرآیند طراحی و ساخت این ویدئو تعداد زیادی از دیگر دانشآموزان و حتی کارمندان مدرسه درگیر شدند. یک تدوینگر در کنار آنها قرار گرفت و دانشآموزان در هر مرحله از کار، بسیاری فنون را با مشورت گرفتن از او یاد گرفتند. انتشار این ویدئو نه تنها توجه مردم بسیاری را به «سیستم یادگیری خودراهبر» جلب کرد، بلکه زمینهی گفتگوهای جهانی در مورد شیوههای یادگیری کودکان را فراهمآورد.
کودکان میتوانند یاد بگیرند، اگر به آنها مجال یادگیری بدهیم.
@KoocharNatureSchool
@natureschool
Forwarded from نوج🌱
در سال 1968، جورج لند یک مطالعه پژوهشی برای آزمایش خلاقیت روی 1600 کودک در رده سنی 3 تا 5 سال که در یک برنامه سرپرستی ثبت نام کرده بودند، انجام داد. این همان آزمایش خلاقیتی بود که اوبه منظور کمک در انتخاب مهندسان و دانشمندان خلاق، برای ناسا طراحی کرده بود. این ارزیابی آنقدر خوب کار کرد که او تصمیم گرفت آن را روی کودکان امتحان کند. او آزمایش را روی همان کودکان، در سن 10 و 15 سالگی دوباره انجام داد. نتایج حیرتانگیز بود.
نتایج آزمایش در میان 5 ساله ها: 98%
نتایج آزمایش در میان 10 ساله ها: 30%
نتایج آزمایش در میان 15 ساله ها: 12%
نتایج همان آزمون که به 280000 بزرگسال داده شد: 2%
لند نوشت: " آنچه که ما نتیجه گرفتیم این است که رفتارهای غیرخلاقانه یاد گرفته شدهاند."
( منبع: جورج لند و بس جرمن، نقطهی شکست و فراتر از آن، سان فرانسیسکو، کمپانی هارپر، 1993)
چرا بزرگسالان به اندازه ی کودکان خلاق نیستند؟!
در اکثر موارد، خلاقیت به دست قوانین و مقررات مدفون شده است. سیستم آموزشی ما بیش از 200 سال پیش در جریان انقلاب صنعتی طراحی شده بود که به ما یاد دهد تا کارگران خوبی باشیم و از دستورالعمل پیروی کنیم.
بخشی از گزارشی با عنوان "آیا خلاقیت آموختتی ست؟"، به ترجمه ی فائزه درویش و زهره آهنگر (تیم پژوهش و ترویج #مدرسه_طبیعت_نوج )
----------------------
🔸پی نوشت:
امروز، 21 آوریل، روز جهانی خلاقیت نامگذاری شده است. بی تردید در هر نظام پرورشی و آموزشی، از خانواده گرفته تا مدرسه، خلاقیت یک ارزش به حساب می آید. اما وقتی از خلاقیت حرف می زنیم، دقیقا داریم از چه حرف می زنیم؟ اگر بدانیم ریشه پیدایش این مهارت جایی در طبیعت -بستر زیستی میلیون ساله ی انسانها- بوده و به فراخور موقعیتها و چالش های گوناگونِ او برای شناخت محیط و زنده ماندن شکل گرفته است، باید از خود بپرسیم امروز آن بستر خلاقیت یعنی طبیعت چه میزان در زندگی کودکان نقش دارد؟ آیا کودکان ما امروز از سرچشمه آب می خورند؟ آیا با محروم کردنشان از مدرسه حقیقی خلاقیت و دست به دامن کلاسهای خلاقیت و ابزارهای مصنوعی شدن، آنها انسانهایی خلاق بار می آیند؟
@natureschool
@madresehtabiat
@noojnatureschool
نتایج آزمایش در میان 5 ساله ها: 98%
نتایج آزمایش در میان 10 ساله ها: 30%
نتایج آزمایش در میان 15 ساله ها: 12%
نتایج همان آزمون که به 280000 بزرگسال داده شد: 2%
لند نوشت: " آنچه که ما نتیجه گرفتیم این است که رفتارهای غیرخلاقانه یاد گرفته شدهاند."
( منبع: جورج لند و بس جرمن، نقطهی شکست و فراتر از آن، سان فرانسیسکو، کمپانی هارپر، 1993)
چرا بزرگسالان به اندازه ی کودکان خلاق نیستند؟!
در اکثر موارد، خلاقیت به دست قوانین و مقررات مدفون شده است. سیستم آموزشی ما بیش از 200 سال پیش در جریان انقلاب صنعتی طراحی شده بود که به ما یاد دهد تا کارگران خوبی باشیم و از دستورالعمل پیروی کنیم.
بخشی از گزارشی با عنوان "آیا خلاقیت آموختتی ست؟"، به ترجمه ی فائزه درویش و زهره آهنگر (تیم پژوهش و ترویج #مدرسه_طبیعت_نوج )
----------------------
🔸پی نوشت:
امروز، 21 آوریل، روز جهانی خلاقیت نامگذاری شده است. بی تردید در هر نظام پرورشی و آموزشی، از خانواده گرفته تا مدرسه، خلاقیت یک ارزش به حساب می آید. اما وقتی از خلاقیت حرف می زنیم، دقیقا داریم از چه حرف می زنیم؟ اگر بدانیم ریشه پیدایش این مهارت جایی در طبیعت -بستر زیستی میلیون ساله ی انسانها- بوده و به فراخور موقعیتها و چالش های گوناگونِ او برای شناخت محیط و زنده ماندن شکل گرفته است، باید از خود بپرسیم امروز آن بستر خلاقیت یعنی طبیعت چه میزان در زندگی کودکان نقش دارد؟ آیا کودکان ما امروز از سرچشمه آب می خورند؟ آیا با محروم کردنشان از مدرسه حقیقی خلاقیت و دست به دامن کلاسهای خلاقیت و ابزارهای مصنوعی شدن، آنها انسانهایی خلاق بار می آیند؟
@natureschool
@madresehtabiat
@noojnatureschool
پوریا...
کاش برای ما بزرگ ترها هم مدرسه ی طبیعتی بود. دلم آزادی می خواهد. از این بایدهای لاجرم که نمی گذارد خودت باشی و از خود واقعیت لذت ببری خسته ام! کاش می شد گاهی هم کودک باشی و وقتی عصبانی می شوی به جای کتک خوردن از روزگار، یک تسهیل گر مهربان پیدا می شد که حواست را از ماجرا پرت کند و تو هم بعد فراموش می کردی که برای چه عصبانی شدی! کاش کمی هم می شد همصحبت حیوانات و گیاهان شویم که این همه صبورند! به نامهربانیت هم راضیند و بازهم با تو مهربانند! اصلا" چرا این همه پشت میز و صندلی می نشینیم وقتی بدون میز و صندلی هم این قدر به آدم خوش می گذرد؟! دنبال چه هستیم که این قدر با هم جنگ داریم وقتی می شود از دوستی و محبت این قدر لذت برد؟ چقدر اغذیه فروشی و فست فودی مگر می خواهیم ما وقتی می توان لذت نان ساده ی بدون هیچ چیز را چشید؟ با همان هم سیر می شویم و بدنمان تامین خواهد شد ولی ما همش عجله داریم!
پسرکم خوب از کودکیت لذت ببر. دنیای بزرگ ترها این همه حیوان اهلی ندارد. این جا دنیا وحشی تر از آن است که بتوانی کسی یا چیزی را رام کنی و تو حتی در بازی هایت هم یادگرفته ای که وقتی زورت به کسی نمی رسد، باید از دستش فرار کنی تا صدمه نبینی. تا دیروز وقتی خرگوش بازی می کردیم، مدام می ترسیدی که روباه بیاید و من نباشم که از تو دفاع کنم ولی امروز با زیرکی تمام روباه قصه مان را فریب دادی و گریختی و مستقل شدی عزیز مادر. من این درس را خیلی دیر یادگرفتم و بابتش بیش از تو تاوان دادم.
پسرکم خوب کودکی کن تا پله پله بزرگ شوی و ما را هم با خودت بالاتر ببری. تو پختگی را با خودت به خانه هم آوردی و من و پدرت را هم رشد دادی. عزیز دلم تو نمی دانی که من چقدر از هر موجود زنده ای می ترسیدم ولی تو باعث شدی من خرگوش ها را نوازش کنم یا اجازه بدهم از کنارم رد شوند! من توی قفس مرغ و خروس ها ماندم مادر! پس تمرین کردم که با حیوانات بیرون از مدرسه هم همزیستی مسالمت آمیز داشته باشم.
نازنین پسرم خودت هم می بینی که پدر به خاطر تو چقدر تغییر کرده و چقدر می تواند تغییرات من و تو را بیشتر از پیش ببیند این چیزی بود که همیشه از خدا می خواستم.
از جامعه ای که طرفدار مدرسه ی طبیعتش این قدر کم است، نمی توان انتظار بیشتری داشت مادر! همه می خواهند دانشمندتر باشند و در نمایاندن این موضوع از هم سبقت بگیرند تو ولی بچگی کن و با پختگیت استاد باش نه دانشمند! استاد زندگی خودت و من و پدری که ۵ سال است دانشجوی توییم. فقط زندگی من تو دیگر از هر کاری به جز ژست و نمایشش، خود خودش را یاد بگیر آزاد آزاد! درست مثل تسهیل گرانی که اطرافت می بینی که مرد عمل هستند نه نمایش دادن!
مادر
۹۷/۲/۱۱
ساعت ۳۴ دقیقه ی بامداد
مادر پوریا، کودک دایمی #مدرسه_طبیعت کندوکاو
@Kand_O_Kav
@natureschool
کاش برای ما بزرگ ترها هم مدرسه ی طبیعتی بود. دلم آزادی می خواهد. از این بایدهای لاجرم که نمی گذارد خودت باشی و از خود واقعیت لذت ببری خسته ام! کاش می شد گاهی هم کودک باشی و وقتی عصبانی می شوی به جای کتک خوردن از روزگار، یک تسهیل گر مهربان پیدا می شد که حواست را از ماجرا پرت کند و تو هم بعد فراموش می کردی که برای چه عصبانی شدی! کاش کمی هم می شد همصحبت حیوانات و گیاهان شویم که این همه صبورند! به نامهربانیت هم راضیند و بازهم با تو مهربانند! اصلا" چرا این همه پشت میز و صندلی می نشینیم وقتی بدون میز و صندلی هم این قدر به آدم خوش می گذرد؟! دنبال چه هستیم که این قدر با هم جنگ داریم وقتی می شود از دوستی و محبت این قدر لذت برد؟ چقدر اغذیه فروشی و فست فودی مگر می خواهیم ما وقتی می توان لذت نان ساده ی بدون هیچ چیز را چشید؟ با همان هم سیر می شویم و بدنمان تامین خواهد شد ولی ما همش عجله داریم!
پسرکم خوب از کودکیت لذت ببر. دنیای بزرگ ترها این همه حیوان اهلی ندارد. این جا دنیا وحشی تر از آن است که بتوانی کسی یا چیزی را رام کنی و تو حتی در بازی هایت هم یادگرفته ای که وقتی زورت به کسی نمی رسد، باید از دستش فرار کنی تا صدمه نبینی. تا دیروز وقتی خرگوش بازی می کردیم، مدام می ترسیدی که روباه بیاید و من نباشم که از تو دفاع کنم ولی امروز با زیرکی تمام روباه قصه مان را فریب دادی و گریختی و مستقل شدی عزیز مادر. من این درس را خیلی دیر یادگرفتم و بابتش بیش از تو تاوان دادم.
پسرکم خوب کودکی کن تا پله پله بزرگ شوی و ما را هم با خودت بالاتر ببری. تو پختگی را با خودت به خانه هم آوردی و من و پدرت را هم رشد دادی. عزیز دلم تو نمی دانی که من چقدر از هر موجود زنده ای می ترسیدم ولی تو باعث شدی من خرگوش ها را نوازش کنم یا اجازه بدهم از کنارم رد شوند! من توی قفس مرغ و خروس ها ماندم مادر! پس تمرین کردم که با حیوانات بیرون از مدرسه هم همزیستی مسالمت آمیز داشته باشم.
نازنین پسرم خودت هم می بینی که پدر به خاطر تو چقدر تغییر کرده و چقدر می تواند تغییرات من و تو را بیشتر از پیش ببیند این چیزی بود که همیشه از خدا می خواستم.
از جامعه ای که طرفدار مدرسه ی طبیعتش این قدر کم است، نمی توان انتظار بیشتری داشت مادر! همه می خواهند دانشمندتر باشند و در نمایاندن این موضوع از هم سبقت بگیرند تو ولی بچگی کن و با پختگیت استاد باش نه دانشمند! استاد زندگی خودت و من و پدری که ۵ سال است دانشجوی توییم. فقط زندگی من تو دیگر از هر کاری به جز ژست و نمایشش، خود خودش را یاد بگیر آزاد آزاد! درست مثل تسهیل گرانی که اطرافت می بینی که مرد عمل هستند نه نمایش دادن!
مادر
۹۷/۲/۱۱
ساعت ۳۴ دقیقه ی بامداد
مادر پوریا، کودک دایمی #مدرسه_طبیعت کندوکاو
@Kand_O_Kav
@natureschool
Forwarded from کودک و طبیعت | كاتی (الهام نژادقلي)
"تنوع" بیمه است در مقابل حوادث "ناگوار"
برای تولید آسپرین از درخت بید، از گیاه همیشه سبز وینکا برای شیمی درمانی، برای طراحی فیبرهای سبک و محکم از ساختار شیمیایی طبیعی عنکبوت استفاده میشود،
موارد اینچنینی در طبیعت بسیار زیاد است،که در موقعیت ها حساس برای ما کاربرد دارد.
ما زمانی میتوانیم از این موارد استفاده کنیم که در اکوسیستم پایدار خود باشند یعنی تنوع آنها حفظ شده باشد، به عبارت دیگر پایداری یک اکوسیستم در تنوع گونه ها آن است.
ولی بعضی از این اکوسیستم ها متنوع تبدیل به زمین های کشاورزی تک محصولی شده اند که شدیدا آسیب پذیر اند. علف های هرز یا فقط یک بیماری می تواند تمام محصول را نابود کند، چون تنوعی ندارند.
قرار نیست کودکانمان با آموزش نادرست از جنگل های متنوع تبدیل به زمین های کشاورزی بدون "تنوع فکر و ایده" شوند.
ما در موقعیتی هستیم که نمی دانیم در "آینده" قرار است چه اتفاقی بیفتد، پس وظیفه ما تربیت فرزندانی است که همانند جنگل های پر تنوع قدرت حل چالش ها بزرگ برای آینده نامعلوم را داشته باشند ، فرزندانی با استقلال کامل و مسئولیت پذیری در زندگی .
ما باید تا جایی که می توانیم به سمت گوناگونی و تنوع در رویکردها، متدها برویم.
🌳ما نیازمند شکوفایی استعدادهای طیف عظیمی از افراد مستقل هستیم، تا مانند طبیعت در زمانهای حساس از گونه ها متنوع با خلاقیت ها و نوآوری هایشان استفاده کنیم🌳
(منابع مورد استفاده: کتاب اکولوژی،محمدرضا اردکانی و دانستنی های زیست محیطی برای همه، سازمان محیط زیست)
فاطمه ستایشی، تسهیلگر
#مدرسه_طبیعت_کاتی
@natureschool
@madresehtabiat
@KaatiNatureSchool
برای تولید آسپرین از درخت بید، از گیاه همیشه سبز وینکا برای شیمی درمانی، برای طراحی فیبرهای سبک و محکم از ساختار شیمیایی طبیعی عنکبوت استفاده میشود،
موارد اینچنینی در طبیعت بسیار زیاد است،که در موقعیت ها حساس برای ما کاربرد دارد.
ما زمانی میتوانیم از این موارد استفاده کنیم که در اکوسیستم پایدار خود باشند یعنی تنوع آنها حفظ شده باشد، به عبارت دیگر پایداری یک اکوسیستم در تنوع گونه ها آن است.
ولی بعضی از این اکوسیستم ها متنوع تبدیل به زمین های کشاورزی تک محصولی شده اند که شدیدا آسیب پذیر اند. علف های هرز یا فقط یک بیماری می تواند تمام محصول را نابود کند، چون تنوعی ندارند.
قرار نیست کودکانمان با آموزش نادرست از جنگل های متنوع تبدیل به زمین های کشاورزی بدون "تنوع فکر و ایده" شوند.
ما در موقعیتی هستیم که نمی دانیم در "آینده" قرار است چه اتفاقی بیفتد، پس وظیفه ما تربیت فرزندانی است که همانند جنگل های پر تنوع قدرت حل چالش ها بزرگ برای آینده نامعلوم را داشته باشند ، فرزندانی با استقلال کامل و مسئولیت پذیری در زندگی .
ما باید تا جایی که می توانیم به سمت گوناگونی و تنوع در رویکردها، متدها برویم.
🌳ما نیازمند شکوفایی استعدادهای طیف عظیمی از افراد مستقل هستیم، تا مانند طبیعت در زمانهای حساس از گونه ها متنوع با خلاقیت ها و نوآوری هایشان استفاده کنیم🌳
(منابع مورد استفاده: کتاب اکولوژی،محمدرضا اردکانی و دانستنی های زیست محیطی برای همه، سازمان محیط زیست)
فاطمه ستایشی، تسهیلگر
#مدرسه_طبیعت_کاتی
@natureschool
@madresehtabiat
@KaatiNatureSchool
Forwarded from مدرسه طبیعت مازو
طعم گسِ تنهایی
سال سوم دبیرستان بود و دانشآموز رشته ریاضی فیزیک. ترکیبی سیار از احساسات، رؤیا، ترس و هورمون. به قول شاملو بی در زمانی و نا در کجایی روزهایش را بدجور کسل و گس و بیمزه کرده بود. نه میتوانست به پس برگردد و نه میدانست راه پیش به کدام سو است. او «نوجوان» شده بود. خبری که هنوز خودش باورش نشده بود.
هنوز وقتی خاطرهی گرفتن کارنامهی آخر سال را به خاطر میآورد، تلخی و اضطراب تمام وجودش را دربرمیگیرد. آخرین روزهای خرداد بود. هوا ترکیبی بود از باد گرم و رطوبت. از آن شرجیهای لج درآر. مدیر مدرسه آن طرف میز نشسته بود و باد پنکه موهای لختِ رنگکردهاش را تکان میداد. با بیحوصلگی، از لابلای کارنامههای روی میز، مال او را پیدا کرد و بی آنکه به صورتش نگاه کند دستش را دراز کرد و او با دستهایی که میلرزید کارنامه را از دستش گرفت. یادش نمیآید همانجا در دفتر مدرسه به کارنامهاش نگاه کرد یا بیرون از مدرسه. اما چیزی که دید برای آن روزهایش تنها یک بند انگشت با آخر دنیا فاصله داشت: سه تجدیدی.
کشان کشان خود را به خانه آورد . یک راست به انباری رفت. یک بطری سمِ آفتکش گوشهی انباری منتظر بود تا همان یک بند انگشت را از جلوی پایش بردارد. سه روز آزگار بین انباری و حیاط خانه مادربزرگش در رفت و آمد بود. بارها بطری را در دست گرفت و دوباره به زمین گذاشت. مرگ در 16 سالگیاش بدجوری با او چشم در چشم شده بود و دست بردار نبود. دست آخر، روز چهارم به همراه پدرش به جنگل بالادست دِه رفت. جنگل به دادش رسید. خنجری که «مدرسه» در کتفش فرو کرده بود را بیرون کشید و نهیب تندی به مرگ زد. مرگ گورش را گم کرده بود و او حالا حالش بهتر بود.
مدرسه، کارنامهی «ناتوانیها» و «نداشتهها»یش را به رُخاش کشیده بود. کاش مدرسهای بود که آئینهای در برابر «توانمندیها» و «داشتهها»یش مینهاد تا خودش و همگان در آن بنگرند. چه تابلوی زیبایی میشد. مدرسه او را به کام مرگ کشانده بود. کاش مدرسهای بود که او را به آغوش زندگی میسپرد. نه او و نه هیچ یک از بچه های این سرزمین مستحق مرگ نبودند، آنها آفت نبودند که آفت کش تکلیف زندگی شان را تعیین کند. آنها به تمامی شایسته زندگی بودند.
حالا امروز که تسهیلگر مدرسه طبیعت نوجوانان است، وقتی به چشمانشان نگاه میکند، نوجوانی خود را به خاطر می آورد: تنهایی. طعم گسِ تنهایی. و شعر سهراب را با صدایشان در گوشش به نجوا می شنود:
«بیا تا برایت بگویم
چه اندازه تنهایی من بزرگ است»
عارف آهنگر، تسهیلگرِ #مدرسه_طبیعت
#مدرسه_طبیعت_برای_نوجوانان
#مدرسه_طبیعت_مازو
@mazoonatureschool
سال سوم دبیرستان بود و دانشآموز رشته ریاضی فیزیک. ترکیبی سیار از احساسات، رؤیا، ترس و هورمون. به قول شاملو بی در زمانی و نا در کجایی روزهایش را بدجور کسل و گس و بیمزه کرده بود. نه میتوانست به پس برگردد و نه میدانست راه پیش به کدام سو است. او «نوجوان» شده بود. خبری که هنوز خودش باورش نشده بود.
هنوز وقتی خاطرهی گرفتن کارنامهی آخر سال را به خاطر میآورد، تلخی و اضطراب تمام وجودش را دربرمیگیرد. آخرین روزهای خرداد بود. هوا ترکیبی بود از باد گرم و رطوبت. از آن شرجیهای لج درآر. مدیر مدرسه آن طرف میز نشسته بود و باد پنکه موهای لختِ رنگکردهاش را تکان میداد. با بیحوصلگی، از لابلای کارنامههای روی میز، مال او را پیدا کرد و بی آنکه به صورتش نگاه کند دستش را دراز کرد و او با دستهایی که میلرزید کارنامه را از دستش گرفت. یادش نمیآید همانجا در دفتر مدرسه به کارنامهاش نگاه کرد یا بیرون از مدرسه. اما چیزی که دید برای آن روزهایش تنها یک بند انگشت با آخر دنیا فاصله داشت: سه تجدیدی.
کشان کشان خود را به خانه آورد . یک راست به انباری رفت. یک بطری سمِ آفتکش گوشهی انباری منتظر بود تا همان یک بند انگشت را از جلوی پایش بردارد. سه روز آزگار بین انباری و حیاط خانه مادربزرگش در رفت و آمد بود. بارها بطری را در دست گرفت و دوباره به زمین گذاشت. مرگ در 16 سالگیاش بدجوری با او چشم در چشم شده بود و دست بردار نبود. دست آخر، روز چهارم به همراه پدرش به جنگل بالادست دِه رفت. جنگل به دادش رسید. خنجری که «مدرسه» در کتفش فرو کرده بود را بیرون کشید و نهیب تندی به مرگ زد. مرگ گورش را گم کرده بود و او حالا حالش بهتر بود.
مدرسه، کارنامهی «ناتوانیها» و «نداشتهها»یش را به رُخاش کشیده بود. کاش مدرسهای بود که آئینهای در برابر «توانمندیها» و «داشتهها»یش مینهاد تا خودش و همگان در آن بنگرند. چه تابلوی زیبایی میشد. مدرسه او را به کام مرگ کشانده بود. کاش مدرسهای بود که او را به آغوش زندگی میسپرد. نه او و نه هیچ یک از بچه های این سرزمین مستحق مرگ نبودند، آنها آفت نبودند که آفت کش تکلیف زندگی شان را تعیین کند. آنها به تمامی شایسته زندگی بودند.
حالا امروز که تسهیلگر مدرسه طبیعت نوجوانان است، وقتی به چشمانشان نگاه میکند، نوجوانی خود را به خاطر می آورد: تنهایی. طعم گسِ تنهایی. و شعر سهراب را با صدایشان در گوشش به نجوا می شنود:
«بیا تا برایت بگویم
چه اندازه تنهایی من بزرگ است»
عارف آهنگر، تسهیلگرِ #مدرسه_طبیعت
#مدرسه_طبیعت_برای_نوجوانان
#مدرسه_طبیعت_مازو
@mazoonatureschool
Forwarded from اتچ بات
خطاب به سازمان حفاظت محیط زیست، با احترام
آیا نوزادی که از سینهی مادرش کَنده شده و به اجبار از او دور شده باشد، در بزرگسالی از مادرش نگهداری و مراقبت خواهد کرد؟
بر اساس مطالعات زیست- روانشناسانه، انسان در دوران کودکی خود کاملا حسی- انگیزشی است. یعنی چه؟ یعنی هر محیط و پدیدهای که «حس» کودک را درگیر و هیجاناش را برانگیخته کند، او را به سمت خود کشانده یا از خود میراند و به طور کل ارتباطی حسی بین آن محیط و پدیده با کودک برقرار میشود و دیگر کودک نسبت به آن بیتفاوت و بیحس نیست. کودک ذاتاً نسبت به طبیعت گرایش دارد.
حالا همانطور که در دفتر کار یا در عرصههای طبیعی مشغول به خدمت هستید، اگر به اینترنت دسترسی دارید، جمعیت کودکان ایران را جستجو کنید. آمارها می گویند حدوداً سی درصد از جمعیت کشور زیر 18 سالاند. با تطبیق دادن با آمار دانشآموزان کشور، درمییابیم که حدوداً 18 میلیون از این جمعیت زیر 12 سالاند. یعنی طبق تعریف ملی، کودکاند.
حالا بیایید کودک را در دو فضا تصویر کنیم. تصویر اول او را در آپارتمان و نشسته مقابل تلویزیون، یا تبلت به دست در حال بازی نشان میدهد. و تصویر دوم او را در یک محیط طبیعی اطراف شهر، در حالیکه در میان دو ردیف درختان بلند بلوط و افرا در حال قدم زدن است، می نمایاند. به نظرتان کدام فضا محرکهای حسی- هیجانی بیشتری برای کودک در آستین دارد؟ آن فضایی که تا چشم کار میکند آسفالت و دیوار و ماشین و تنهایی است یا فضایی که پاییز و زمستان و بهار و تابستانش به راه است و خاک و آب و حیوان و حشرهاش سرجایشان هستند و آواز پرندگان و صدای باد و برگ اش همآوای خندههای کودکاند؟
اگر بپذیریم کودک در دورهای از رشد خود قرار دارد که برایش هر چیزی زمانی «وجود» دارد که حسی را در او به جریان بیاندازد، اگر قبول کنیم که او موجودی ست که بالذاته «مشغول» است و مستعد «بازی» و «کنجکاوی»، و برایش طبیعت صرفاٌ یک چشمانداز نبوده بلکه بستریست برای پروراندن حس و هیجاناتاش، ترجیح میدهید فرزند خود و آن 18 میلیون را را در کدام تصویر ببینید؟
آیا این را یک فرصت ارزشمند نمیدانید؟ حتی باشگاههای فوتبال هم برای خود تیمهای پایه در ردههای نونهالان، نوجوانان و جوانان دارند. مگر بخشی از رسالت آن سازمان، آموزش همگانی نیست؟ به اهمیت پشتوانهی نسلی که تردید ندارید؟ مگر محیط زیست و طبیعت ما در آینده نیاز به متخصص و پژوهشگر و محیطبان ندارد؟ از آن مهمتر، مگر شهروندان ما نبایستی امروز و آینده نسبت به محیط زیستشان احساس مسؤلیت و مراقبت داشته باشند؟ مگر اینها در حوزه عملکرد و وظایف سازمان حفاظت محیط زیست نیست؟ مگر میشود بدون عشق از چیزی محفاظت کرد؟ مگر میتوان با همایش و درس و دانشگاه جوانی که در کودکی از آغوش مادر محروم گشته را حافظ مادر کرد؟
چرا وقتی اینهمه اشتیاق و اراده و سرمایه اجتماعی برای گسترش مدرسه طبیعت در سراسر ایران وجود دارد، فرصت را مغتنم نمیشمارید و حمایت نمیکنید؟ منتظر چه هستید؟ میخواهید آن 18 میلیون شهروندی که تا مغز استخوان مستعد عاشق شدن به طبیعت و محیط زیست هستند را به حال خود رها کرده و در عین حال آینده این آب و خاک را به دست آنها بسپارید؟
پی نوشت: شاید تماشای چند ثانیه ی زیر، به شما در پاسخ به این پرسش ها کمک کند.
عارف آهنگر، تسهیلگر #مدرسه_طبیعت
@natureschool
@madresehtabiat
آیا نوزادی که از سینهی مادرش کَنده شده و به اجبار از او دور شده باشد، در بزرگسالی از مادرش نگهداری و مراقبت خواهد کرد؟
بر اساس مطالعات زیست- روانشناسانه، انسان در دوران کودکی خود کاملا حسی- انگیزشی است. یعنی چه؟ یعنی هر محیط و پدیدهای که «حس» کودک را درگیر و هیجاناش را برانگیخته کند، او را به سمت خود کشانده یا از خود میراند و به طور کل ارتباطی حسی بین آن محیط و پدیده با کودک برقرار میشود و دیگر کودک نسبت به آن بیتفاوت و بیحس نیست. کودک ذاتاً نسبت به طبیعت گرایش دارد.
حالا همانطور که در دفتر کار یا در عرصههای طبیعی مشغول به خدمت هستید، اگر به اینترنت دسترسی دارید، جمعیت کودکان ایران را جستجو کنید. آمارها می گویند حدوداً سی درصد از جمعیت کشور زیر 18 سالاند. با تطبیق دادن با آمار دانشآموزان کشور، درمییابیم که حدوداً 18 میلیون از این جمعیت زیر 12 سالاند. یعنی طبق تعریف ملی، کودکاند.
حالا بیایید کودک را در دو فضا تصویر کنیم. تصویر اول او را در آپارتمان و نشسته مقابل تلویزیون، یا تبلت به دست در حال بازی نشان میدهد. و تصویر دوم او را در یک محیط طبیعی اطراف شهر، در حالیکه در میان دو ردیف درختان بلند بلوط و افرا در حال قدم زدن است، می نمایاند. به نظرتان کدام فضا محرکهای حسی- هیجانی بیشتری برای کودک در آستین دارد؟ آن فضایی که تا چشم کار میکند آسفالت و دیوار و ماشین و تنهایی است یا فضایی که پاییز و زمستان و بهار و تابستانش به راه است و خاک و آب و حیوان و حشرهاش سرجایشان هستند و آواز پرندگان و صدای باد و برگ اش همآوای خندههای کودکاند؟
اگر بپذیریم کودک در دورهای از رشد خود قرار دارد که برایش هر چیزی زمانی «وجود» دارد که حسی را در او به جریان بیاندازد، اگر قبول کنیم که او موجودی ست که بالذاته «مشغول» است و مستعد «بازی» و «کنجکاوی»، و برایش طبیعت صرفاٌ یک چشمانداز نبوده بلکه بستریست برای پروراندن حس و هیجاناتاش، ترجیح میدهید فرزند خود و آن 18 میلیون را را در کدام تصویر ببینید؟
آیا این را یک فرصت ارزشمند نمیدانید؟ حتی باشگاههای فوتبال هم برای خود تیمهای پایه در ردههای نونهالان، نوجوانان و جوانان دارند. مگر بخشی از رسالت آن سازمان، آموزش همگانی نیست؟ به اهمیت پشتوانهی نسلی که تردید ندارید؟ مگر محیط زیست و طبیعت ما در آینده نیاز به متخصص و پژوهشگر و محیطبان ندارد؟ از آن مهمتر، مگر شهروندان ما نبایستی امروز و آینده نسبت به محیط زیستشان احساس مسؤلیت و مراقبت داشته باشند؟ مگر اینها در حوزه عملکرد و وظایف سازمان حفاظت محیط زیست نیست؟ مگر میشود بدون عشق از چیزی محفاظت کرد؟ مگر میتوان با همایش و درس و دانشگاه جوانی که در کودکی از آغوش مادر محروم گشته را حافظ مادر کرد؟
چرا وقتی اینهمه اشتیاق و اراده و سرمایه اجتماعی برای گسترش مدرسه طبیعت در سراسر ایران وجود دارد، فرصت را مغتنم نمیشمارید و حمایت نمیکنید؟ منتظر چه هستید؟ میخواهید آن 18 میلیون شهروندی که تا مغز استخوان مستعد عاشق شدن به طبیعت و محیط زیست هستند را به حال خود رها کرده و در عین حال آینده این آب و خاک را به دست آنها بسپارید؟
پی نوشت: شاید تماشای چند ثانیه ی زیر، به شما در پاسخ به این پرسش ها کمک کند.
عارف آهنگر، تسهیلگر #مدرسه_طبیعت
@natureschool
@madresehtabiat
Telegram
Forwarded from محمد درویش
✅ دفاع تمامقد فراکسیون محیطزیست مجلس شورای اسلامی از تداوم فعالیت مدارس طبیعت در ایران ✅
🇮🇷: @darvishnameh
✍ پیرو نشست ماه گذشته - ۱۶ مهر - با #محمدرضا_تابش و همکارانشان در فراکسیون محیطزیست مجلس شورای اسلامی، امروز - ۲۸آبان ۹۷ - جلسه بسیار خوب و سازندهای در دفتر فراکسیون برگزار شد که نمایندگانی از دانشگاه، #بنیاد_کودکوطبیعت و سازمان حفاظت محیطزیست هم حضور داشتند. در جمعبندی این نشست، رییس فراکسیون محیطزیست ضمن قدردانی از زحماتی که تاکنون بنیانگذاران #مدرسه_طبیعت کشیدهاند، اعلام کرد از همه ابزارهای قانونی خود استفاده میکند تا نخست فعالیت مدارس طبیعت موجود با حمایت سازمان حفاظت محیطزیست ادامه یابد و در گام بعدی از مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی میخواهد تا با حضور همه گروداران، سازوکارِ قانونیکردنِ این مکتب تربیتی ارزشمند را تبیین و ارایه دهد.
🔻گفته بودم که یا راهی خواهیم یافت و یا خواهیم ساخت. این مدارس طبیعت است که به نسل آینده وطن، مهارت زندگی، کار گروهی و عشق به طبیعت را نمیآموزد، بلکه یاد میدهد! آن هم نه با حرف، بل با فراهمکردنِ امکان مشاهده بیواسطه و آزادانه مواهب طبیعی سرزمین مادری ...
🍀منتظر خبرهایی خوشتر باشید🍀
https://t.me/darvishnameh/7748
🇮🇷: @darvishnameh
✍ پیرو نشست ماه گذشته - ۱۶ مهر - با #محمدرضا_تابش و همکارانشان در فراکسیون محیطزیست مجلس شورای اسلامی، امروز - ۲۸آبان ۹۷ - جلسه بسیار خوب و سازندهای در دفتر فراکسیون برگزار شد که نمایندگانی از دانشگاه، #بنیاد_کودکوطبیعت و سازمان حفاظت محیطزیست هم حضور داشتند. در جمعبندی این نشست، رییس فراکسیون محیطزیست ضمن قدردانی از زحماتی که تاکنون بنیانگذاران #مدرسه_طبیعت کشیدهاند، اعلام کرد از همه ابزارهای قانونی خود استفاده میکند تا نخست فعالیت مدارس طبیعت موجود با حمایت سازمان حفاظت محیطزیست ادامه یابد و در گام بعدی از مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی میخواهد تا با حضور همه گروداران، سازوکارِ قانونیکردنِ این مکتب تربیتی ارزشمند را تبیین و ارایه دهد.
🔻گفته بودم که یا راهی خواهیم یافت و یا خواهیم ساخت. این مدارس طبیعت است که به نسل آینده وطن، مهارت زندگی، کار گروهی و عشق به طبیعت را نمیآموزد، بلکه یاد میدهد! آن هم نه با حرف، بل با فراهمکردنِ امکان مشاهده بیواسطه و آزادانه مواهب طبیعی سرزمین مادری ...
🍀منتظر خبرهایی خوشتر باشید🍀
https://t.me/darvishnameh/7748
Telegram
محمد درویش
✅ عزم فراکسیون محیطزیست مجلس شورای اسلامی برای حمایت از مدارس طبیعت و ترویج دوچرخهسواری! ✅
🖋صبح امروز ۱۶ مهر ۹۷، در نشست "آیندهپژوهی؛ ابزار توانمند ارتقای سیاستهای محیطزیست" که در محل #فراکسیون_محیطزیست مجلس شورای اسلامی برگزار شد، طی سخنانی از #محمدرضا_تابش،…
🖋صبح امروز ۱۶ مهر ۹۷، در نشست "آیندهپژوهی؛ ابزار توانمند ارتقای سیاستهای محیطزیست" که در محل #فراکسیون_محیطزیست مجلس شورای اسلامی برگزار شد، طی سخنانی از #محمدرضا_تابش،…
Forwarded from نوج🌱
⚫️ناباورانه در سوگ از دست دادن #شبنم_اسماعیلی عزیز، "دخترِ مدرسه طبیعت" نشسته ایم.⚫️
او از افراد مؤثر در شکل گیری اولین مدرسه طبیعت در مشهد (کاوی کنج) است و از کوشندگان و مؤثرینِ جریان پرورشی مدرسه طبیعت در ایران. جریانی که هدفش پرورش نسلی سالم، خلاق، توانمند و حافظ محیط زیست و طبیعت است.
شبنم عزیز در چند سال گذشته، در راستای ترویج ضرورت تأمین تجربه طبیعت برای کودکان و آموزش تسهیلگری ارتباط کودک و طبیعت زحماتی ارزشمند، تاریخی و فراموش نشدنی کشید. یاد و خاطره ی لبخند و امیدواری اش، حتی در روزهای رنج و بیماری، از خاطرمان نخواهد رفت.
به همسر عزیزش، محسن مشارزاده ی نازنین و همه اهالی مدرسه طبیعت تسلیت گفته و صبر و آرامش آرزو می کنیم.
#مدرسه_طبیعت
او از افراد مؤثر در شکل گیری اولین مدرسه طبیعت در مشهد (کاوی کنج) است و از کوشندگان و مؤثرینِ جریان پرورشی مدرسه طبیعت در ایران. جریانی که هدفش پرورش نسلی سالم، خلاق، توانمند و حافظ محیط زیست و طبیعت است.
شبنم عزیز در چند سال گذشته، در راستای ترویج ضرورت تأمین تجربه طبیعت برای کودکان و آموزش تسهیلگری ارتباط کودک و طبیعت زحماتی ارزشمند، تاریخی و فراموش نشدنی کشید. یاد و خاطره ی لبخند و امیدواری اش، حتی در روزهای رنج و بیماری، از خاطرمان نخواهد رفت.
به همسر عزیزش، محسن مشارزاده ی نازنین و همه اهالی مدرسه طبیعت تسلیت گفته و صبر و آرامش آرزو می کنیم.
#مدرسه_طبیعت
Forwarded from نوج🌱
نقش زنان در حفظ محیط زیست
(به یاد شبنم که هوای باغ دل کودکان را تازه میکرد)
از دیرباز زنان در مقام پرورشدهندگان کودکان، نقش اساسی و اصلی را در خانواده و جامعه داشتهاند. نخستین نگاههای کودک، مادرش را دنبال میکند و درواقع کودک ابتدا دنیا را از نگاه مادر میشناسد.
هر باوری که مادران و زنان هر جامعهای داشته باشند، نخستین و عمیقترین تاثیر را بر روی کودکان باقی میگذارد.
سرشت پرورشدهندهی زنان همچون باغبانی است که نوع و شیوهی رسیدگی او به باغ، ثمرات گوناگون و متفاوتی را به بار خواهد آورد. یکی از مهمترین کانونهای توجه زنان جامعه که به دلیل همین سرشت پرورانندگی آنان نقش پررنگتری را برایشان در نظر دارد، محیط زیست و پاسداشت آن است. زنان پیشرو در عرصهی حفظ محیط زیست در سراسر دنیا و در کشور ما صدای بلند این عرصه هستند و نقش سازندهای را در آگاهیرسانی، پژوهش، فرهنگسازی و مطالبهگری از ساختارهای قدرت و دولتها دارند.
چندین دهه است که دنیا و با کمی تاخیر در ایران، به اهمیت آموزش محیط زیست و مبانی حفظ و نگهداری آن تاکید روزافزون شده است و همیشه هرگاه سخن از آموزش است، ناخودآگاه به فکر کودکان خواهیم افتاد. اما اکنون طبق آخرین پژوهشها و طی سالها بررسی و واکاوی در نظام آموزش کودکان در سراسر دنیا نتایجی به دست آمده است که باید قدری در این مورد تامل کرد. در زمینهی حفظ محیط زیست آموزش زودهنگام کودکان و در معرض انواع اطلاعات غیر لازم قرار دادن آنان، لزوما ما را به نتیجهی دلخواه نخواهد رساند. راه حل را میتوان در الگوسازی دید. به نظر میرسد اکنون حفظ محیط زیست و توجه به معضلات آن به حساسترین زمان خود رسیده است و آثار و تبعات تخریب محیط زیست و بیمهری و زیادهخواهی انسانها نسبت به طبیعت، روزبهروز بیشتر آشکار میشود. آثاری که دیر یا زود همچنان که تا کنون چنین بوده است و البته با شدت بیشتر گریبانگیر انسان خواهد شد. اما حال که صحبت از الگوسازی برای کودکان شد، باز هم باید از اهمیت دوچندان نقش زنان در یافتن و ساختن الگوهای مناسب و دوستدار محیط زیست گفت. این الگوهای عملی از هر جزوهی آموزشییی نتیجهبخشتر است؛ از کارهای سادهای مانند استفاده از کیسه خرید پارچهای به جای پلاستیک و مصرف بهینهی مواد غذایی به منظور کاستن از دورریز غذا و استفادهی کمتر از خودرو شخصی گرفته تا یافتن و حمایت از دیدگاهها و راهکارهای جدید در عرصهی پرورش کودکان؛ مانند رویکرد تازهای با عنوان مدارس طبیعت که بسترساز آشتی با طبیعت و پرورشدهندهی انسانهایی دوستدار محیط زیست خواهند بود. در اینجا هم باز نقش زنان بسیار پررنگ است، چراکه تعداد زیادی از دستاندرکاران و تسهیلگران مدارس طبیعت زنان هستند که ارتباطی نزدیک با کودک و طبیعت دارند. زنانی که با دغدغهی حفظ محیط زیست وارد این عرصه شدهاند و با روحیهی پرورشدهندهی خود عشق به طبیعت را و دوستدار محیط زیست بودن را برای کودکان الگوسازی میکنند.
یکی از زنان فعال و از پیشگامان و تسهیلگران مدرسه طبیعت در مشهد، بهتازگی و در روزهای آغاز آذرماه پس از مدتها تحمل درد و رنج بیماری درگذشت. شبنم اسماعیلی یکی از زنان جوان دغدغهمند و کوشا در جهت پرورش عشق به طبیعت برای کودکان بود. عشقی که تا نباشد، نه طبیعتی خواهد ماند و نه محیط زیستی سالم. ادامهی راه شبنم انتخاب زنان بیشماری است که میخواهند کودکان را برای طبیعت و طبیعت را برای کودکان، پاک، سرسبز و غنی نگاه دارند و دختران کوچک امروز که در دامان چنین زنان بزرگی پرورش مییابند، به واسطهی مهری که اکنون نسبت به طبیعت در دل آنان کاشته میشود، خود در آینده از پیشگامان حافظان محیط زیست خواهند بود.
نگار گودرزی، تسهیلگر #مدرسه_طبیعت
(به یاد شبنم که هوای باغ دل کودکان را تازه میکرد)
از دیرباز زنان در مقام پرورشدهندگان کودکان، نقش اساسی و اصلی را در خانواده و جامعه داشتهاند. نخستین نگاههای کودک، مادرش را دنبال میکند و درواقع کودک ابتدا دنیا را از نگاه مادر میشناسد.
هر باوری که مادران و زنان هر جامعهای داشته باشند، نخستین و عمیقترین تاثیر را بر روی کودکان باقی میگذارد.
سرشت پرورشدهندهی زنان همچون باغبانی است که نوع و شیوهی رسیدگی او به باغ، ثمرات گوناگون و متفاوتی را به بار خواهد آورد. یکی از مهمترین کانونهای توجه زنان جامعه که به دلیل همین سرشت پرورانندگی آنان نقش پررنگتری را برایشان در نظر دارد، محیط زیست و پاسداشت آن است. زنان پیشرو در عرصهی حفظ محیط زیست در سراسر دنیا و در کشور ما صدای بلند این عرصه هستند و نقش سازندهای را در آگاهیرسانی، پژوهش، فرهنگسازی و مطالبهگری از ساختارهای قدرت و دولتها دارند.
چندین دهه است که دنیا و با کمی تاخیر در ایران، به اهمیت آموزش محیط زیست و مبانی حفظ و نگهداری آن تاکید روزافزون شده است و همیشه هرگاه سخن از آموزش است، ناخودآگاه به فکر کودکان خواهیم افتاد. اما اکنون طبق آخرین پژوهشها و طی سالها بررسی و واکاوی در نظام آموزش کودکان در سراسر دنیا نتایجی به دست آمده است که باید قدری در این مورد تامل کرد. در زمینهی حفظ محیط زیست آموزش زودهنگام کودکان و در معرض انواع اطلاعات غیر لازم قرار دادن آنان، لزوما ما را به نتیجهی دلخواه نخواهد رساند. راه حل را میتوان در الگوسازی دید. به نظر میرسد اکنون حفظ محیط زیست و توجه به معضلات آن به حساسترین زمان خود رسیده است و آثار و تبعات تخریب محیط زیست و بیمهری و زیادهخواهی انسانها نسبت به طبیعت، روزبهروز بیشتر آشکار میشود. آثاری که دیر یا زود همچنان که تا کنون چنین بوده است و البته با شدت بیشتر گریبانگیر انسان خواهد شد. اما حال که صحبت از الگوسازی برای کودکان شد، باز هم باید از اهمیت دوچندان نقش زنان در یافتن و ساختن الگوهای مناسب و دوستدار محیط زیست گفت. این الگوهای عملی از هر جزوهی آموزشییی نتیجهبخشتر است؛ از کارهای سادهای مانند استفاده از کیسه خرید پارچهای به جای پلاستیک و مصرف بهینهی مواد غذایی به منظور کاستن از دورریز غذا و استفادهی کمتر از خودرو شخصی گرفته تا یافتن و حمایت از دیدگاهها و راهکارهای جدید در عرصهی پرورش کودکان؛ مانند رویکرد تازهای با عنوان مدارس طبیعت که بسترساز آشتی با طبیعت و پرورشدهندهی انسانهایی دوستدار محیط زیست خواهند بود. در اینجا هم باز نقش زنان بسیار پررنگ است، چراکه تعداد زیادی از دستاندرکاران و تسهیلگران مدارس طبیعت زنان هستند که ارتباطی نزدیک با کودک و طبیعت دارند. زنانی که با دغدغهی حفظ محیط زیست وارد این عرصه شدهاند و با روحیهی پرورشدهندهی خود عشق به طبیعت را و دوستدار محیط زیست بودن را برای کودکان الگوسازی میکنند.
یکی از زنان فعال و از پیشگامان و تسهیلگران مدرسه طبیعت در مشهد، بهتازگی و در روزهای آغاز آذرماه پس از مدتها تحمل درد و رنج بیماری درگذشت. شبنم اسماعیلی یکی از زنان جوان دغدغهمند و کوشا در جهت پرورش عشق به طبیعت برای کودکان بود. عشقی که تا نباشد، نه طبیعتی خواهد ماند و نه محیط زیستی سالم. ادامهی راه شبنم انتخاب زنان بیشماری است که میخواهند کودکان را برای طبیعت و طبیعت را برای کودکان، پاک، سرسبز و غنی نگاه دارند و دختران کوچک امروز که در دامان چنین زنان بزرگی پرورش مییابند، به واسطهی مهری که اکنون نسبت به طبیعت در دل آنان کاشته میشود، خود در آینده از پیشگامان حافظان محیط زیست خواهند بود.
نگار گودرزی، تسهیلگر #مدرسه_طبیعت
Forwarded from اتچ بات
✅یک گفتگو، یک خبر و یک تحلیل
@noojnatureschool
☎️گفتگو
- آقای ...! بچه من متاسفانه هرجایی که می برمش نمیتونه یه جا بشینه و همه رو اذیت میکنه. بردمش دکتر...
- خانم محترم، چرا برای یک ویژگی که نشانه سلامت فرزند شماست و بایستی بابتش شکرگزار باشید، میگید متاسفانه؟ دکتر را باید آنهایی بروند که مجبورش می کنند یک جا بنشیند! مگر بچه ها برای یکجا نشستن به دنیا آمدند؟ اگر اینطور است پس چرا پا دارند؟ بفرمایید پاهایش را قطع کنید وقتی اجازه ندارد راه برود و بدود...
--------------------
📣خبر
❇️خبرگزاری ایرنا: مدیر کل دفتر بهبود تغذیه جامعه وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی گفت: طی دو دهه گذشته همزمان با کاهش بیش از ۵۰ درصدی سوء تغذیه ی (کم وزنی و کوتاه قدی) کودکان در کشور، شیوع چاقی و اضافه وزن در کودکان ایرانی دو برابر شده است.
--------------------
📝تحلیل
🔸تا یکی دو دهه ی گذشته کودکان با تجربه ی فقر دست و پنجه نرم می کردند و امروز با #فقر_تجربه دست به گریبان اند. هر دوی اینها #کودکان_بیمار روی دست جامعه می گذارد.
🔺بر اساس مطالعات علمی، هر چه چاقی در کودکان بیشتر باشد، علاوه بر ابتلا به امراض متعدد جسمی، میزان ضریب هوشی (IQ) آنها پایین تر است.
✅پرواضح است که متهم ردیف اول بروز این وضعیت، #کم_تحرکی است.
طبق پژوهش های صورت گرفته و به تجربه، می دانیم که محیط های طبیعی کودکان را تحریک به انجام فعالیتهایی می کنند که آنها را به تراز جدیدی از تحرک فیزیکی و سلامت جسمی سوق می دهند. مثلا کودکی که توانایی راه رفتن دارد، یک محیط بازِ طبیعی او را تحریک به دویدن می کند. و یا میوه های روی شاخه درخت، کودک را تحریک به بالارفتن از آن می کند. و این باعث تقویت عضلات و تنظیم وزن کودک می گردد.
⚠️آپارتمان "نشینی" حق کودکان ما نیست.
#ضرورت_مدرسه_طبیعت
#مدرسه_طبیعت_نوج
@noojnatureschool
@noojnatureschool
☎️گفتگو
- آقای ...! بچه من متاسفانه هرجایی که می برمش نمیتونه یه جا بشینه و همه رو اذیت میکنه. بردمش دکتر...
- خانم محترم، چرا برای یک ویژگی که نشانه سلامت فرزند شماست و بایستی بابتش شکرگزار باشید، میگید متاسفانه؟ دکتر را باید آنهایی بروند که مجبورش می کنند یک جا بنشیند! مگر بچه ها برای یکجا نشستن به دنیا آمدند؟ اگر اینطور است پس چرا پا دارند؟ بفرمایید پاهایش را قطع کنید وقتی اجازه ندارد راه برود و بدود...
--------------------
📣خبر
❇️خبرگزاری ایرنا: مدیر کل دفتر بهبود تغذیه جامعه وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی گفت: طی دو دهه گذشته همزمان با کاهش بیش از ۵۰ درصدی سوء تغذیه ی (کم وزنی و کوتاه قدی) کودکان در کشور، شیوع چاقی و اضافه وزن در کودکان ایرانی دو برابر شده است.
--------------------
📝تحلیل
🔸تا یکی دو دهه ی گذشته کودکان با تجربه ی فقر دست و پنجه نرم می کردند و امروز با #فقر_تجربه دست به گریبان اند. هر دوی اینها #کودکان_بیمار روی دست جامعه می گذارد.
🔺بر اساس مطالعات علمی، هر چه چاقی در کودکان بیشتر باشد، علاوه بر ابتلا به امراض متعدد جسمی، میزان ضریب هوشی (IQ) آنها پایین تر است.
✅پرواضح است که متهم ردیف اول بروز این وضعیت، #کم_تحرکی است.
طبق پژوهش های صورت گرفته و به تجربه، می دانیم که محیط های طبیعی کودکان را تحریک به انجام فعالیتهایی می کنند که آنها را به تراز جدیدی از تحرک فیزیکی و سلامت جسمی سوق می دهند. مثلا کودکی که توانایی راه رفتن دارد، یک محیط بازِ طبیعی او را تحریک به دویدن می کند. و یا میوه های روی شاخه درخت، کودک را تحریک به بالارفتن از آن می کند. و این باعث تقویت عضلات و تنظیم وزن کودک می گردد.
⚠️آپارتمان "نشینی" حق کودکان ما نیست.
#ضرورت_مدرسه_طبیعت
#مدرسه_طبیعت_نوج
@noojnatureschool
Telegram
attach 📎