لیس زدن و نگاه کردنم چشم تو چشم بودیم چهره هر دومون حشر و مستیه لذت میبارید که یهو همشو گذاشت تو دهنم اوفف چه دهنم داغی چه خوب میخوره این بجای لیس زدن کس پریناز داره کیره منو میخوره داشت ابم میومد که بزور سرشو جدا کردم و ی خنده شیطنت امیز بهم کرد میخواستم بلند شم بخوابونمش به شکم که بریم سراغ مرحله بعد که شرتشو دراورد دو زانو اومد جلو سرم با نگاه خمارش فهموند که براش بخورم منم با اینکه تا اون لحظه کیری نخورده بودم اما چون عاشق ارش بودم شرو ع کردم براش خوردن طعم بدی نمیداد و تصور اینکه کیر ارش دهنمه حشری ترم میکرد میرشو دراورد تخمشو اورد جلو دهنم شرو ع کردم لیس زدن تخماش گفت تو از پریناز خیلی بهتر میخوری باید میومدم تورو میگرفتم منم خندیدم بلند شد یهو با قدرت تموم منو به شکم خوابوند چی شد؟!چرا برعکس شد…من حشری بودم عاشق ارش بودم کنجکاوی و عشق و حشری تبدیلم کرده بود به مجسمه بی قدرت و بی صدا رفت سمت کونم با دست بازش کرد صورتش برد نزدیک و گرمای نفس میخورد سوراخم کاری نمیکرد هیجانم به شدت بالا بود و ناگهان زبونش گذاشت رو سوراخم و شروع کرد لیس زدن حس عجیب و قوی بود خیلی حشری بودم حدود پنج دقیقه سوراخمو خورد انگشتشو برد سمت سوراخم و فشار داد خیلی درد اومد اومدم مانع بشم ولی خوشو غالب کرده بود بهم نمیشد هم صدا دراورد که پریناز نفهمه
خیلی درد داشتم اونم که دید اینطوری شروع کردن دوباره لیس زده سپراخم اینبار حدود نیم سانتی متر داخلشو من دردم دوباره تبدیل به لذت شده بود…دوباره شروع کرد انگشت کرد خیلی سخت و دردناک بود ولی حشر و استرس نمیگذاشت کاری کنم بعد اینکه دو انگشتشو تو سوراخم کرده و بود و میچرخودنش ی تف انداخت رو سوراخم و سر کیرش گذاشت رو سوراخم تموم استرس یک طرف ولی فکر اینکه این کیر ارشه روی کونه اکبندم گذاشته و قرار توسط ارش باز بشم دیوونم کرده بودم اصلن شاید خوابم آیییییییی نه خواب نیستم کیرشو شروع کرد به فرستادن داخل درگوشم گفت از روز اولی که دیدمت پریناز برام شد اولویت دوم خیلی در حسرتت بودم!این حرفش و اینکه انقدر طالب من بودم قشنگ شل شدم منی که تا یک ساعت پیش فکر دادن نکرده بودم داشتم قشنگ شل کردم و دوست داشتم نهایت لذتو ببره وقتی کیرشو تا ته کرد اشکم درومده بود خوابید روم و شرو کرد بوس کردنم و گفت عاشقتم بی تو میمیرم بخدا پارسا من تورو از پدر مادرم از پریناز و از خودم بیشتر دوست دارم و شروع کرد اروم تلمبه زدن خیلی درد داشت ولی هرچی میگذشت حس سکس با کسی که عاشقشم حس دادن به کسی که اینجور دیوونمه درد منو تبدیل کرده بود به لذت آیییی آخخخخ اررره اروم میگفتم بکن منو ارش علشقتم و اونم محکم تر میکرد تا اینکه دیگه خیلی سریعش کرد و چسبید بهم و ابش خالی کرد تو کونم چند دقیقه ای همینجور خوابیده بودیم من عملا ارضا شده بودم بهترین ارضا ی عمرم بدون اینکه دست به کیرم بزنم یا ابم اومده باشه بعدش همینجور که کیرش داخل کونم بود چرخیدیم به پهلو و شروع کرد برام جق زدن که اب من با فشار تموم اومد…
ادامه دارد
نوشته: پارسا
cнαɴɴεℓ: ♥️̶͢✘
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
@DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
خیلی درد داشتم اونم که دید اینطوری شروع کردن دوباره لیس زده سپراخم اینبار حدود نیم سانتی متر داخلشو من دردم دوباره تبدیل به لذت شده بود…دوباره شروع کرد انگشت کرد خیلی سخت و دردناک بود ولی حشر و استرس نمیگذاشت کاری کنم بعد اینکه دو انگشتشو تو سوراخم کرده و بود و میچرخودنش ی تف انداخت رو سوراخم و سر کیرش گذاشت رو سوراخم تموم استرس یک طرف ولی فکر اینکه این کیر ارشه روی کونه اکبندم گذاشته و قرار توسط ارش باز بشم دیوونم کرده بودم اصلن شاید خوابم آیییییییی نه خواب نیستم کیرشو شروع کرد به فرستادن داخل درگوشم گفت از روز اولی که دیدمت پریناز برام شد اولویت دوم خیلی در حسرتت بودم!این حرفش و اینکه انقدر طالب من بودم قشنگ شل شدم منی که تا یک ساعت پیش فکر دادن نکرده بودم داشتم قشنگ شل کردم و دوست داشتم نهایت لذتو ببره وقتی کیرشو تا ته کرد اشکم درومده بود خوابید روم و شرو کرد بوس کردنم و گفت عاشقتم بی تو میمیرم بخدا پارسا من تورو از پدر مادرم از پریناز و از خودم بیشتر دوست دارم و شروع کرد اروم تلمبه زدن خیلی درد داشت ولی هرچی میگذشت حس سکس با کسی که عاشقشم حس دادن به کسی که اینجور دیوونمه درد منو تبدیل کرده بود به لذت آیییی آخخخخ اررره اروم میگفتم بکن منو ارش علشقتم و اونم محکم تر میکرد تا اینکه دیگه خیلی سریعش کرد و چسبید بهم و ابش خالی کرد تو کونم چند دقیقه ای همینجور خوابیده بودیم من عملا ارضا شده بودم بهترین ارضا ی عمرم بدون اینکه دست به کیرم بزنم یا ابم اومده باشه بعدش همینجور که کیرش داخل کونم بود چرخیدیم به پهلو و شروع کرد برام جق زدن که اب من با فشار تموم اومد…
ادامه دارد
نوشته: پارسا
cнαɴɴεℓ: ♥️̶͢✘
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
@DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سکس با خواهرزنم فاطمه
1401/10/27
#خواهرزن
سلام دوستان شهوانی
این نوشته کاملا واقعیه و واسم اتفاق افتاده.مربوط میشه به ۸ساله پیش
اسمم امیره.۳۵ ساله.اهل غرب کشور.متاهل.بسیار بسیار هات و شهوتی.خونواده خانمم اهل قزوین هستن.از همون لحظه خواستگاری من چشمم دنبال خواهر زنم بودکه الان ۳۱ سالشه.دختری لاغر اندام و ظریف خیلی تو کفش بودم فقط واسه سکس.همیشه به یاد اون زنمو میکردم.یادمه یه شب که سکس میکردم با خانمم واسه اولین بار بهش گفتم آخ کس آبجیت.دو سه بار گفتم منتها آروم.خواستم ببینم عکسالعملش چیه.بار اول چیزی نگفت.بعدش کمی بلندتر گفتم شنید.بدنش یخ زد…چند بار گفت چی گفتی که خودمو به اون راه زدم مثلا که هیچی نگفتم و با خوردن کسش کاری کردم ظاهرا فراموش کنه.اینم بگم زنم خدایی از لحاظ سکس هیچی کم نمیزاره.محشره واقعا.ولی خب از فکر خواهرش نمیتونستم در بیام.بعد ۳ چهار سال یه موقعیت عالی گیر آوردم که ترتیبشو بدم. خونه یکی از اقوام بودیم رفتم دنبال وسیله ای خونه پدر خانمم.در زدم دیدم خودشه فاطمه جونمه.کسری از ثانیه نقشه ریختم که ترتیبشو بدم چون مطمئن بودم کسی حالا حالاها خونه نمیاد ولی ترسیدم که آبروریزی شه.اونبار قسمت نشد.تقریبا حدود دو سه سالی گذشت.تو اون مدت فاطمه ازدواج کرد و کسو کونش نصیب یکی دیگه شد ولی من هنوز تو کفش بودم.به خودم میگفتم بالاخره یه روز اون کسو کونشو خودت میکنی نگران نباش.منم تو اون مدت هر وقت میدیدمش حسابی دید میزدم و شب به عشقش کس زنمو میکردم.خلاصه بعد چند وقت خانمم باردار شد.واسه زایمان قرار شد فاطی جون و زنداداششون و پدر خانمم بیان پیش زنم.یکی دو روز قبل بستری شدن زنم اونا هم اومدن.حالا دیگه کنارش بودم تو خونه خودم.همون شب اول موقع خواب یه پیام عاشقانه نوشتم بدونه فکر کردن به عواقبش سریع فرستادم براش.بعد اینکه مطمئن شدم خونده.پیام دادم که ببخش اشتباه فرستادم…اونم جواب داد که اشکال نداره غریبه نیستی که.دیدم بدش نمیاد یکی دو تا دیگه فرستادم واسش.اونم فقط خوند و بدونه جواب.فرداش خانمم رو بردیم واسه زایمان.سه چهار شب باید بستری میشد چون عمل کرده بود.زنداداششون به عنوان همراه موند و من برگشتم خونه ای که فقط فاطی بود و پسر کوچیک من و پدر خانم پیرم.شام خوردیم و بعد گپ و گفت و فیلم و …رفتیم که بخوابیم.خواهرزنم جای منو پسرم رو انداخت اتاق خواب و خودشو پدرش سالن جا انداختن.شروع کردم پیام دان بهش.اینبار هم عاشقانه فرستادم.جواب داد امیر تو منو با خواهرم اشتباه گرفتیا آخرشم 😃گذاشته بود.جواب دادم که تو هم خواهر زنمی با خانمم فرقی نداری که.دل به دریا زدم چند تایی جک نیمه سکسی داشتم. بهش گفتم ناراحت نمیشی چیزی برات بفرستم که اونم گفت نه راحت باش.یکی از جکا رو فرستادم.قلبم داشت از تو سینم در میومد از ترس و استرس.دیدم ج
استیکر 🤣فرستاد. بله خانم بدش نیومده بود.خلاصه تقریبا از ساعت ۱۱۳۰ شب که اولین پیام رو دادم بهش تا تونستم بحث رو بکشونم سمت حرفای سکسی شد ساعت ۵ صبح.اینم بگم فاطمه چند سال اول ازدواجش با شوهرش همیشه درگیر بودن و بارها از دست شوهرش کتک خورده بود.شاید به همین دلیل کمبود عاطفی ای که داشت تونستم بهش نزدیک بشم.روز بعد هم نشسته بودیم خونه.تقریبا کنار هم بودیم و بینمون پدر زنم بود.بنده خدا چون سنش بالاست زیاد هوش و حواس درست حسابی نداشت.داشتیم با هم حرف میزدیم.هم زمان به فاطمه هم پیامک دادم.بحث رو آروم آروم سکسیش کردم.جوری که دیگه بی پرده باهاش با پیامک حرف میزنم.اون فقط جواب میداد.همش من میپرسیدم.اینکه چند وقت یه بار سکس داره.راضی هست نیست و ازین حرفا.دیدم جواب داد که از پشت زیاد رابطه داشته ولی از جلو نه.باجناق پفیوز اینقد کونشو کرده بود راه میرفت باسنش پشت سرش جا میموند.اینقد گنده شده بودن.بعد ظهر پدر خانمم گفت حوصلمون سر رفته بریم تا سر خیابون و برگردیم.پسر من خوابیده بود.فاطمه گفت من پیش سهیل میمونم شما برید.منم بهانه آوردم که سرم درد میکنه.نمیتونم برم.واسه این که اونم مشکوک نشه بهش گفتم نرو بزار فردا با هم میریم ولی از خدا میخواستم که بره.که خدا راشکر گفت نه من میرم زود میام.پدر خانمم رفت و پشت سرش رفتم بعد این که مطمئن شدم رفته درو پشت سرش بستم.اومدم تو خواهر زنم فکرمو خونده بود اگه بگم صدای قلب همدیگه رو میشنیدیم دروغ نگفتم.سریع بدونه اینکه بزارم حرفی بزنه رفتم کنارش( تنها چیزی که فقط تو ذهنم بود اون لحظه کسو کون فاطمه بود)محکم بغلش کردم یه لحظه گفت امیر نکن چکار میکنی.گفتم تو رو خدا فاطمه.الان بابات میاد.اونم میدونست هدف من چیه شل شد.سریع لباشو گرفتم تو دهنم.هم زمان پستوناشو میمالیدم.دستم رو بردم زیر دامن و شورتش.کسش خیس خیس بود.بدونه اینکه بزارم حرفی بزنه لباساشو عین وحشیای کس ندیده درآوردم.از دیدن بدنش حض کردم.بدن سفید.سینه هاش سفت .کس و کون سفید و شیو شده.کمی سینه هاشو خوردم و معطل نکردم رفتم سراغ
1401/10/27
#خواهرزن
سلام دوستان شهوانی
این نوشته کاملا واقعیه و واسم اتفاق افتاده.مربوط میشه به ۸ساله پیش
اسمم امیره.۳۵ ساله.اهل غرب کشور.متاهل.بسیار بسیار هات و شهوتی.خونواده خانمم اهل قزوین هستن.از همون لحظه خواستگاری من چشمم دنبال خواهر زنم بودکه الان ۳۱ سالشه.دختری لاغر اندام و ظریف خیلی تو کفش بودم فقط واسه سکس.همیشه به یاد اون زنمو میکردم.یادمه یه شب که سکس میکردم با خانمم واسه اولین بار بهش گفتم آخ کس آبجیت.دو سه بار گفتم منتها آروم.خواستم ببینم عکسالعملش چیه.بار اول چیزی نگفت.بعدش کمی بلندتر گفتم شنید.بدنش یخ زد…چند بار گفت چی گفتی که خودمو به اون راه زدم مثلا که هیچی نگفتم و با خوردن کسش کاری کردم ظاهرا فراموش کنه.اینم بگم زنم خدایی از لحاظ سکس هیچی کم نمیزاره.محشره واقعا.ولی خب از فکر خواهرش نمیتونستم در بیام.بعد ۳ چهار سال یه موقعیت عالی گیر آوردم که ترتیبشو بدم. خونه یکی از اقوام بودیم رفتم دنبال وسیله ای خونه پدر خانمم.در زدم دیدم خودشه فاطمه جونمه.کسری از ثانیه نقشه ریختم که ترتیبشو بدم چون مطمئن بودم کسی حالا حالاها خونه نمیاد ولی ترسیدم که آبروریزی شه.اونبار قسمت نشد.تقریبا حدود دو سه سالی گذشت.تو اون مدت فاطمه ازدواج کرد و کسو کونش نصیب یکی دیگه شد ولی من هنوز تو کفش بودم.به خودم میگفتم بالاخره یه روز اون کسو کونشو خودت میکنی نگران نباش.منم تو اون مدت هر وقت میدیدمش حسابی دید میزدم و شب به عشقش کس زنمو میکردم.خلاصه بعد چند وقت خانمم باردار شد.واسه زایمان قرار شد فاطی جون و زنداداششون و پدر خانمم بیان پیش زنم.یکی دو روز قبل بستری شدن زنم اونا هم اومدن.حالا دیگه کنارش بودم تو خونه خودم.همون شب اول موقع خواب یه پیام عاشقانه نوشتم بدونه فکر کردن به عواقبش سریع فرستادم براش.بعد اینکه مطمئن شدم خونده.پیام دادم که ببخش اشتباه فرستادم…اونم جواب داد که اشکال نداره غریبه نیستی که.دیدم بدش نمیاد یکی دو تا دیگه فرستادم واسش.اونم فقط خوند و بدونه جواب.فرداش خانمم رو بردیم واسه زایمان.سه چهار شب باید بستری میشد چون عمل کرده بود.زنداداششون به عنوان همراه موند و من برگشتم خونه ای که فقط فاطی بود و پسر کوچیک من و پدر خانم پیرم.شام خوردیم و بعد گپ و گفت و فیلم و …رفتیم که بخوابیم.خواهرزنم جای منو پسرم رو انداخت اتاق خواب و خودشو پدرش سالن جا انداختن.شروع کردم پیام دان بهش.اینبار هم عاشقانه فرستادم.جواب داد امیر تو منو با خواهرم اشتباه گرفتیا آخرشم 😃گذاشته بود.جواب دادم که تو هم خواهر زنمی با خانمم فرقی نداری که.دل به دریا زدم چند تایی جک نیمه سکسی داشتم. بهش گفتم ناراحت نمیشی چیزی برات بفرستم که اونم گفت نه راحت باش.یکی از جکا رو فرستادم.قلبم داشت از تو سینم در میومد از ترس و استرس.دیدم ج
استیکر 🤣فرستاد. بله خانم بدش نیومده بود.خلاصه تقریبا از ساعت ۱۱۳۰ شب که اولین پیام رو دادم بهش تا تونستم بحث رو بکشونم سمت حرفای سکسی شد ساعت ۵ صبح.اینم بگم فاطمه چند سال اول ازدواجش با شوهرش همیشه درگیر بودن و بارها از دست شوهرش کتک خورده بود.شاید به همین دلیل کمبود عاطفی ای که داشت تونستم بهش نزدیک بشم.روز بعد هم نشسته بودیم خونه.تقریبا کنار هم بودیم و بینمون پدر زنم بود.بنده خدا چون سنش بالاست زیاد هوش و حواس درست حسابی نداشت.داشتیم با هم حرف میزدیم.هم زمان به فاطمه هم پیامک دادم.بحث رو آروم آروم سکسیش کردم.جوری که دیگه بی پرده باهاش با پیامک حرف میزنم.اون فقط جواب میداد.همش من میپرسیدم.اینکه چند وقت یه بار سکس داره.راضی هست نیست و ازین حرفا.دیدم جواب داد که از پشت زیاد رابطه داشته ولی از جلو نه.باجناق پفیوز اینقد کونشو کرده بود راه میرفت باسنش پشت سرش جا میموند.اینقد گنده شده بودن.بعد ظهر پدر خانمم گفت حوصلمون سر رفته بریم تا سر خیابون و برگردیم.پسر من خوابیده بود.فاطمه گفت من پیش سهیل میمونم شما برید.منم بهانه آوردم که سرم درد میکنه.نمیتونم برم.واسه این که اونم مشکوک نشه بهش گفتم نرو بزار فردا با هم میریم ولی از خدا میخواستم که بره.که خدا راشکر گفت نه من میرم زود میام.پدر خانمم رفت و پشت سرش رفتم بعد این که مطمئن شدم رفته درو پشت سرش بستم.اومدم تو خواهر زنم فکرمو خونده بود اگه بگم صدای قلب همدیگه رو میشنیدیم دروغ نگفتم.سریع بدونه اینکه بزارم حرفی بزنه رفتم کنارش( تنها چیزی که فقط تو ذهنم بود اون لحظه کسو کون فاطمه بود)محکم بغلش کردم یه لحظه گفت امیر نکن چکار میکنی.گفتم تو رو خدا فاطمه.الان بابات میاد.اونم میدونست هدف من چیه شل شد.سریع لباشو گرفتم تو دهنم.هم زمان پستوناشو میمالیدم.دستم رو بردم زیر دامن و شورتش.کسش خیس خیس بود.بدونه اینکه بزارم حرفی بزنه لباساشو عین وحشیای کس ندیده درآوردم.از دیدن بدنش حض کردم.بدن سفید.سینه هاش سفت .کس و کون سفید و شیو شده.کمی سینه هاشو خوردم و معطل نکردم رفتم سراغ
کسش.لنگاشو دادم بالا.دستمو گذاشتم زیر کمرش.کسو کونش قشنگ جلو دهنم بود.شروع کردم وحشیانه کسو کونش رو میخوردم. آب بود که از کسش سرریز شده بود.انگار شراب میخوردم.از ترس این که پدر زنم نیاد کیر شق شدم که داشت میترکید رو بی معطلی چپوندم داخل کسش اونم آنچنان آهی از ته دل کشید که بیچاره فکر کنم تا اون موقع اینجور کسش کیر نخورده بود.۵ دقیقه ای تلمبه زدم.رو ابرا بودم که فاطمه گفت امیر بسه الان بابام میاد با اینکه دلم نمیومد تمومش کنم ولی از ترسم کیرمو کشیدم بیرون و کمی با دست با هاش ور رفتم و آبمو ریختم رو شرتم که کنارم بود.یه لب ازش گرفتم که این بار فاطمه هم همکاری کرد و حسابی لبامو خورد.سریع جمو جور شدیم.من رفتم اتاق خواب و خودم رو زدم به خواب.کمتر از ده دقیقه بعد پدر خانمم اومد.در زد و فاطمه رفت در رو براش باز کرد.منم نیم ساعت بعد مثلا از خواب بیدار شدم و رفتم پیششون.هنوز دو سه شب دیگه فرصت داشتیم.اون دو سه شب هم نیمه های شب که پدر خانمم خواب بود قبلش با فاطمه چت سکسی میکردم و بعد اینکه مطمئن میشد باباش خوابیده میومد اتاق پیش من و ده دقیقه ای بی سر و صدا سکس میکردیم.هم از کون هم از کسش.اون چهار روز بهترین روزای عمرم بودن.بعد اون دیگه متاسفانه فرصت مناسبی گیر نیاوردم بکنمش.تماس و پیامک هست منتها اونم از ترس اینکه شوهر اونو خانم من نفهمن خیلی کم شده.چند بار خونمون اومده یه هفته ای مونده ولی خب فقط در حد دست مالی تونستم بهش نزدیک بشم.دنبال اینم که راه حلی پیدا کنم یه وقتی همزمان جفت خواهر رو با هم بکنم.دعا کنید موفق شم.
به بزرگی خودتون ببخشید اگه بد بود.اما کاملا واقعی بود.
نوشته: امیر
cнαɴɴεℓ: ♥️̶͢✘
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
@DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
به بزرگی خودتون ببخشید اگه بد بود.اما کاملا واقعی بود.
نوشته: امیر
cнαɴɴεℓ: ♥️̶͢✘
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
@DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سکس با شیمیل سکسی
1401/10/27
#شیمیل #گی #ترنس
من از خیلی سال پیش تا الان پورن های شیمیل نگاه میکنم(مثلا emma rose, gracie jane, Annabelle lane, lena moon, Korra del rio, Sarina valentina و یه تعداد دیگه) اکثر رفیقامم میدونستن که از شیمیل های کاملا دخترونه خوشم میاد، البته فاعلم. الان که ۲۲ سالمه تصمیم گرفتم بلخره تجربش کنم. این داستان برا چندین ماه پیشه. تو اینستا چندتا پیج شیمیل یا همون ترنس رو فالو دارم به یکیشون که خیلی خوشگل بود و تتو داشت و صدای دخترونه هم داشت پیام دادم ببینم چجوریه شرایط و قیمتش که دیدم وحشتناک بالاست ولی خب دیگه دل یه چیزی رو میخواد به جیب فکر نمیکنه. باهاش هماهنگ کردم یه روز که خونمون خالی بود قرار گذاشتیم اومد و تنها هم نبود یکی از دوستاش پایین تو ماشین نشسته بود. وقتی در رو وا کردم قلبم تند تند میزد، زبونم بند اومده بود از این که چقد از نزدیک هم خوشگل و ناز بود. گفتم سلام خوبی و بیا داخل و اومد نشست رو مبل، چون هوا گرم بود شربت درست کردم اوردم خوردیم. اولش یکم حرف زدیم و گفتم که اولین بارمه با شیمیل (البته گفتم ترنس، چون تو پورن میگن شیمیل) میشد بگی ازم خوشش اومده بود بعد پول رو زدم حسابش و بهش گفتم بریم تو اتاق گفت باشه. تو اتاق روبروم وایساد من ۱۸۰ام اون ۱۷۵ شروع کردیم لب گرفتن، خیلی حرفهای بود چون لباش هم درشت بود جون میداد برا لب گرفتن، آروم هلش دادم رو تخت جوری که دراز بکشه خودمم رفتم بالاش همچنان لب بازی میکردیم و حین لب بازی آروم همه لباساشو دراوردم، کیرش کوچولو بود خوشبختانه چون استرس داشتم نکنه از من بزرگتر باشه 😂 کیر من ۱۷ سانته،تیشرت خودمم دراوردم فقط شلوار لی پام بود، کیرم میخواست شلوارو جر بده از شدت شهوت، سینه هاشو میمالیدمو شروع کردم خوردن، سینه هاش ۸۰ بودن و خوش فرم، بعد چند دقیقه بلند شد من نشستم رو تخت اونم پایین تخت زانو زد کمربندمو باز کرد منم با شهوت و هیجان نگاش میکردم و باورم نمیشد الان داره یکی از رویاهام واقعی میشه، شلوارمو کلا دراورد و کیرمو گرفت تو دستش اول نوکش لیس زد بعد شروع کرد ساک زدن ( اینم بگم من بخاطر قرصای ضد افسردگی که میخورم دیر ارضا میشم) حدود یه ربع همینجوری داشت برام میخورد منم رو ابرا بودم. گفت کمرت سفته ها منم گفتم نه کمرم نیست چیزی دیگست 😂، گفتم پاشو بیا رو تخت به پشت دراز بکش چون میخواستم یکم اول با انگشت با سوراخش ور برم، کاملا تمیز هم بود، یکم لوب ریختم و مالوندم سوراخشو بعد شروع کردم به انگشت کردنش اول یکی بعد دوتا انگشت خیلی حال میداد بعد حدود ده مین من دراز کشیدم کاندوم انداختم اونم اومد نشست رو کیرم و شروع کرد بالا پایین کردن، خیلی حس خوبی داشتم. بعد چند دقیقه یکمم داگی رفتیم بعد دوباره برگشتیم پوزیشن اول چون من حال تلمبه زدن ندارم 😂 همون دراز بکشم اون روم بالا پایین کنه حالش برام بیشتره. حدود نیم ساعت در حال کردن بودم آبم داشت میومد گفتم بهش اونم تندتر کرد یهو آبم اومد یعنی تا حالا اونجوری ارضا نشده بودم.
پاشد کنارم دراز کشید یکم استراحت کردیم تا من ریبوت شم بعد یه دور دیگه رفتیم ولی ایندفعه حالت میشِنِری. موقع کردن لب هم میگرفتم ازش بهشم گفتم برا خودش هم جغ بزنه که خودشم ارضا شه در حین کردن. چند دقیقه همینجوری کردم تا آبش اومد منم دو سه دقیقه بعدش آبم اومد دیگه جون نداشتم پاشم، هم من هم اون لذت برده بودیم. جفتمون چند دقیقه دراز کشیدبم بعد گفتم دوستتو صدا کن بالا ناهار سفارش بدم بخوریم بعد برید. اونم صدا کرد اومد بالا، دوستشم خوشگل بود خلاصه نهارو خوردیم و یکم بگو بخند کردیم و گفتن باید برن به ترافیک نخورن چون از تهران اومده بودن کرج. یه لب دیگه موقع رفتن ازش گرفتم چون ازش سیر نمیشدم بعد رفتن منم اونروز کلا رو هوا بود از ذوق. چند روز هم چتی صحبت میکردیم بعد اونروز.
من خیلی دوس دارم با یه شیمیل دخترونه رل بزنم به عنوان فابریکم ولی نمیدونم چجوری و چگونه. اگه کسی میدونه بگه تو نظرات.
امیدوارم حال کرده باشید چون من خودم خیلی حال کردم 😂
نوشته: آریا
cнαɴɴεℓ: ♥️̶͢✘
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
@DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
1401/10/27
#شیمیل #گی #ترنس
من از خیلی سال پیش تا الان پورن های شیمیل نگاه میکنم(مثلا emma rose, gracie jane, Annabelle lane, lena moon, Korra del rio, Sarina valentina و یه تعداد دیگه) اکثر رفیقامم میدونستن که از شیمیل های کاملا دخترونه خوشم میاد، البته فاعلم. الان که ۲۲ سالمه تصمیم گرفتم بلخره تجربش کنم. این داستان برا چندین ماه پیشه. تو اینستا چندتا پیج شیمیل یا همون ترنس رو فالو دارم به یکیشون که خیلی خوشگل بود و تتو داشت و صدای دخترونه هم داشت پیام دادم ببینم چجوریه شرایط و قیمتش که دیدم وحشتناک بالاست ولی خب دیگه دل یه چیزی رو میخواد به جیب فکر نمیکنه. باهاش هماهنگ کردم یه روز که خونمون خالی بود قرار گذاشتیم اومد و تنها هم نبود یکی از دوستاش پایین تو ماشین نشسته بود. وقتی در رو وا کردم قلبم تند تند میزد، زبونم بند اومده بود از این که چقد از نزدیک هم خوشگل و ناز بود. گفتم سلام خوبی و بیا داخل و اومد نشست رو مبل، چون هوا گرم بود شربت درست کردم اوردم خوردیم. اولش یکم حرف زدیم و گفتم که اولین بارمه با شیمیل (البته گفتم ترنس، چون تو پورن میگن شیمیل) میشد بگی ازم خوشش اومده بود بعد پول رو زدم حسابش و بهش گفتم بریم تو اتاق گفت باشه. تو اتاق روبروم وایساد من ۱۸۰ام اون ۱۷۵ شروع کردیم لب گرفتن، خیلی حرفهای بود چون لباش هم درشت بود جون میداد برا لب گرفتن، آروم هلش دادم رو تخت جوری که دراز بکشه خودمم رفتم بالاش همچنان لب بازی میکردیم و حین لب بازی آروم همه لباساشو دراوردم، کیرش کوچولو بود خوشبختانه چون استرس داشتم نکنه از من بزرگتر باشه 😂 کیر من ۱۷ سانته،تیشرت خودمم دراوردم فقط شلوار لی پام بود، کیرم میخواست شلوارو جر بده از شدت شهوت، سینه هاشو میمالیدمو شروع کردم خوردن، سینه هاش ۸۰ بودن و خوش فرم، بعد چند دقیقه بلند شد من نشستم رو تخت اونم پایین تخت زانو زد کمربندمو باز کرد منم با شهوت و هیجان نگاش میکردم و باورم نمیشد الان داره یکی از رویاهام واقعی میشه، شلوارمو کلا دراورد و کیرمو گرفت تو دستش اول نوکش لیس زد بعد شروع کرد ساک زدن ( اینم بگم من بخاطر قرصای ضد افسردگی که میخورم دیر ارضا میشم) حدود یه ربع همینجوری داشت برام میخورد منم رو ابرا بودم. گفت کمرت سفته ها منم گفتم نه کمرم نیست چیزی دیگست 😂، گفتم پاشو بیا رو تخت به پشت دراز بکش چون میخواستم یکم اول با انگشت با سوراخش ور برم، کاملا تمیز هم بود، یکم لوب ریختم و مالوندم سوراخشو بعد شروع کردم به انگشت کردنش اول یکی بعد دوتا انگشت خیلی حال میداد بعد حدود ده مین من دراز کشیدم کاندوم انداختم اونم اومد نشست رو کیرم و شروع کرد بالا پایین کردن، خیلی حس خوبی داشتم. بعد چند دقیقه یکمم داگی رفتیم بعد دوباره برگشتیم پوزیشن اول چون من حال تلمبه زدن ندارم 😂 همون دراز بکشم اون روم بالا پایین کنه حالش برام بیشتره. حدود نیم ساعت در حال کردن بودم آبم داشت میومد گفتم بهش اونم تندتر کرد یهو آبم اومد یعنی تا حالا اونجوری ارضا نشده بودم.
پاشد کنارم دراز کشید یکم استراحت کردیم تا من ریبوت شم بعد یه دور دیگه رفتیم ولی ایندفعه حالت میشِنِری. موقع کردن لب هم میگرفتم ازش بهشم گفتم برا خودش هم جغ بزنه که خودشم ارضا شه در حین کردن. چند دقیقه همینجوری کردم تا آبش اومد منم دو سه دقیقه بعدش آبم اومد دیگه جون نداشتم پاشم، هم من هم اون لذت برده بودیم. جفتمون چند دقیقه دراز کشیدبم بعد گفتم دوستتو صدا کن بالا ناهار سفارش بدم بخوریم بعد برید. اونم صدا کرد اومد بالا، دوستشم خوشگل بود خلاصه نهارو خوردیم و یکم بگو بخند کردیم و گفتن باید برن به ترافیک نخورن چون از تهران اومده بودن کرج. یه لب دیگه موقع رفتن ازش گرفتم چون ازش سیر نمیشدم بعد رفتن منم اونروز کلا رو هوا بود از ذوق. چند روز هم چتی صحبت میکردیم بعد اونروز.
من خیلی دوس دارم با یه شیمیل دخترونه رل بزنم به عنوان فابریکم ولی نمیدونم چجوری و چگونه. اگه کسی میدونه بگه تو نظرات.
امیدوارم حال کرده باشید چون من خودم خیلی حال کردم 😂
نوشته: آریا
cнαɴɴεℓ: ♥️̶͢✘
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
@DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بنگاه املاک و لوازم آرایشی مجاور
1401/10/27
#دوست_دختر #مغازه #مرد_متاهل
سلام خدمت دوستان
یه چن سالی بود ازدواج کرده بودم و با اینکه عاشق و دل باخته زنم بودم ولی چون خیلی تنوع طلب بودم و از همون روز اول عروسیمون و قبلش با دخترای جورواجور دوست بودم و واسم یه جور عادت شده بود که چشمم همش دنبال اینو اون باشه . از لحاظ مالی خیلی خیلی معمولی بودم ولی تیپمو همه قبول داشتن و حتی بعضی از دوستام و دوس دخترام بهم میگفتن میتونم مدل بشم واسه همینم بود تویه دختربازی چکم باز بود و خیلی وقتا با دوتا حرکات چشم و چشمک پنجاه درصد راهو واسه مخ زنی میرفتم . داداشام از قدیم تویه کار ملک بودن و بنگاه املاک داشتن ولی من با اینکه چن سالی پیششون شاگردی کرده بودم و تویه زبون بازی حرفه ای شده بودم ولی چون یوقتا حق و دستمزدمو درست نمیدادن همیشه باهاشون درگیر بودم و بعد چن وقت تصمیم گرفتم ازشون جدا بشم و برم به عنوان مشاور تویه یه بنگاه دیگه مشغول بشم چون توان باز کردن بنگاه واسه خودمو نداشتم اینم بگم چون توو کارم وارد بودم وبا همه املاکیا آشنایی داشتم اکثرشون از خداشون بود من پیششون کار کنم بالاخره تویه همون خیابونی که قبلش کار میکردم رفتم پیش یکی از دوستام به عنوان مشاور مشغول شدم و انصافا هم اون بنگاه رو عالی به معامله های خوب میرسوندم اینم بگم دیوار به دیوار بنگاه یه لوازم آرایشی شلوغ بودم که خوشگلترین دخترا و آرایشگرای شهر واسه خرید میومدن اونجا منم وقتایی که بیکار بودم میومدم رو پله دم در و شروع میکردم به دیدن کسایی که کونشون میخارید . یه دختره بود شاید روزی سه چهار بار پیاده از جلوی پیاده رو رد میشد میرفت داخل همین مغازه و میدیدم همش عین سگ نیگا میکنه از رفتار و نگاههاش حتی این مدیر املاکمونم شک کرده بود و هی بهم میگفت اینو مخ بزن خیلی یارو شاخه ولی اینم میدونستم خودشم وحشتناک کیر تیزه و دنبال فرصته تا بتونه لنگای یارو رو هوا کنه ولی خیالم راحت بود به خاطر قیافه کیریش حتی سگم بهش پا نمیده و همش خودشو میچسبوند به من که از کنار من بتونه یکیو مخ کنه . از این دختره بگم که همیشه با دوستش میومد دوستش فنچ بود و من زیاد باهاش حال نمیکردم من عاشق این دخترای قد بلند و هیکلی بودم که واقعا هم همونی بود که میخاستم . نازی که بعدا فهمیدم اسمشه کمه کم قدش ۱۷۵ بود و یه کمر باریک و سینه های توپی داشت ولی تیپش خیلی خانومی و خوشگل بود و خیلی تروتمیز لباس میپوشید دیگه منم راست کرده بودم روشو همش منتظر بودم رد شه تا موقع بیرون اومدن از مغازه آرایشی نیگاش کنم و یه تیکه هم بهش بندازم . اونم واقعا رد میشد وحشتناک روم کراش داشت و بدجور نخ میداد این جریان دقیق شاید دو ماهی گذشت و چون کاسبای اطراف همه من و داداشام رو میشناختن خایه نمیکردم باهاش صحبت کنم و نازی هم له له میزد واسه دوستی با من . دیگه اعصابم نمیکشید و داشتم روانی میشدم و از اینورم چون متاهل بودم باید حساب شده جلو میرفتم . یه روزی بود با خودم گفتم امروز حتی شده آبرومم بره مخ این جنده خانم رو میزنم تا اومد رفت داخل مغازه منم اومدم بیرون دم در موقع بیرون اومدن یه نگاه سکسی بهم کرد که دیوونه تر شدم اونجا هیچ غلطی نمیشد کنم یه ۲۰۶ مدل پایین ولی مرتب داشتم تا نازی رفت منم سوار شدم گفتم بزار بره یکم پایینتر چهارراه رو که رد شد هی جلوش وایمستادم که سوار شه ولی اشاره میکرد برو پایینتر . سر یه کوچه راهنما زدم رفتم داخل که ببینه بیاد داخل کوچه که دیدم اومد و در عقبو باز کرد نشست داخل ماشین . یادم نمیره اولین جمله ای که تا نشست داخل ماشین بهم گفت لعنتی آخه من چیکار کنم که بهت بگم ازت خوشم میاد . منم بهش گفتم منم خیلی میخامت ولی جرات نمیکردم اونجا بیام جلو . خلاصه کلی کس چرخ زدیمو حرف زدیمو بهش گفتم بیاد جلو بشینه اونم اومد و گفت مجرده اینو که گفت حال نکردم آخه حوصله منت کشی واسه سکس ندارم چون مجردا راحت وا نمیدن انگار آب سردی بود که روم ریخته بودن ولی یه چیزی بهم میگفت عین سگ داره دروغ میگه از یه طرفم میگفتم دلیل نداره واسه دروغ گفتن . خلاصه چون کلید خونه های مشتریا دستم بود هر روز میبردمش داخل خونه های خالی و کلی میگرفتمش توو بغلم و دستمالیش میکردم ولی بیشرفت نمیزاشت شلوارشو در بیارم منم زیاد گیر نمیدادم چون همون زمانم با اینکه زن داشتم ده تا دوس دخترم داشتم و همیشه کمرم خالی بود ولی دوس داشتم نازی رو هم ترتیب بدم . پوست سفید و صافش و تروتمیزیش و عطر خوش بوش و بوی تنش خیلی شهوتیم میکرد منم صبرم زیاد بود تا بهم میگفت بریم منم گیر نمیدادم . یه روز بهم ز زد گفت بریم بیرون و رفتم دنبالش بهش گفتم تنهام و بریم خونه داداشم خالیه ولی میخاستم ببرمش خونه خودم اونم گفت بریم اینم بگم منم بهش دروغ گفته بودم که مجردم . دم آپارتمان بهش گفتم توو ماشین باش من برم بالا ز میزنم بعدش تو بیا .
1401/10/27
#دوست_دختر #مغازه #مرد_متاهل
سلام خدمت دوستان
یه چن سالی بود ازدواج کرده بودم و با اینکه عاشق و دل باخته زنم بودم ولی چون خیلی تنوع طلب بودم و از همون روز اول عروسیمون و قبلش با دخترای جورواجور دوست بودم و واسم یه جور عادت شده بود که چشمم همش دنبال اینو اون باشه . از لحاظ مالی خیلی خیلی معمولی بودم ولی تیپمو همه قبول داشتن و حتی بعضی از دوستام و دوس دخترام بهم میگفتن میتونم مدل بشم واسه همینم بود تویه دختربازی چکم باز بود و خیلی وقتا با دوتا حرکات چشم و چشمک پنجاه درصد راهو واسه مخ زنی میرفتم . داداشام از قدیم تویه کار ملک بودن و بنگاه املاک داشتن ولی من با اینکه چن سالی پیششون شاگردی کرده بودم و تویه زبون بازی حرفه ای شده بودم ولی چون یوقتا حق و دستمزدمو درست نمیدادن همیشه باهاشون درگیر بودم و بعد چن وقت تصمیم گرفتم ازشون جدا بشم و برم به عنوان مشاور تویه یه بنگاه دیگه مشغول بشم چون توان باز کردن بنگاه واسه خودمو نداشتم اینم بگم چون توو کارم وارد بودم وبا همه املاکیا آشنایی داشتم اکثرشون از خداشون بود من پیششون کار کنم بالاخره تویه همون خیابونی که قبلش کار میکردم رفتم پیش یکی از دوستام به عنوان مشاور مشغول شدم و انصافا هم اون بنگاه رو عالی به معامله های خوب میرسوندم اینم بگم دیوار به دیوار بنگاه یه لوازم آرایشی شلوغ بودم که خوشگلترین دخترا و آرایشگرای شهر واسه خرید میومدن اونجا منم وقتایی که بیکار بودم میومدم رو پله دم در و شروع میکردم به دیدن کسایی که کونشون میخارید . یه دختره بود شاید روزی سه چهار بار پیاده از جلوی پیاده رو رد میشد میرفت داخل همین مغازه و میدیدم همش عین سگ نیگا میکنه از رفتار و نگاههاش حتی این مدیر املاکمونم شک کرده بود و هی بهم میگفت اینو مخ بزن خیلی یارو شاخه ولی اینم میدونستم خودشم وحشتناک کیر تیزه و دنبال فرصته تا بتونه لنگای یارو رو هوا کنه ولی خیالم راحت بود به خاطر قیافه کیریش حتی سگم بهش پا نمیده و همش خودشو میچسبوند به من که از کنار من بتونه یکیو مخ کنه . از این دختره بگم که همیشه با دوستش میومد دوستش فنچ بود و من زیاد باهاش حال نمیکردم من عاشق این دخترای قد بلند و هیکلی بودم که واقعا هم همونی بود که میخاستم . نازی که بعدا فهمیدم اسمشه کمه کم قدش ۱۷۵ بود و یه کمر باریک و سینه های توپی داشت ولی تیپش خیلی خانومی و خوشگل بود و خیلی تروتمیز لباس میپوشید دیگه منم راست کرده بودم روشو همش منتظر بودم رد شه تا موقع بیرون اومدن از مغازه آرایشی نیگاش کنم و یه تیکه هم بهش بندازم . اونم واقعا رد میشد وحشتناک روم کراش داشت و بدجور نخ میداد این جریان دقیق شاید دو ماهی گذشت و چون کاسبای اطراف همه من و داداشام رو میشناختن خایه نمیکردم باهاش صحبت کنم و نازی هم له له میزد واسه دوستی با من . دیگه اعصابم نمیکشید و داشتم روانی میشدم و از اینورم چون متاهل بودم باید حساب شده جلو میرفتم . یه روزی بود با خودم گفتم امروز حتی شده آبرومم بره مخ این جنده خانم رو میزنم تا اومد رفت داخل مغازه منم اومدم بیرون دم در موقع بیرون اومدن یه نگاه سکسی بهم کرد که دیوونه تر شدم اونجا هیچ غلطی نمیشد کنم یه ۲۰۶ مدل پایین ولی مرتب داشتم تا نازی رفت منم سوار شدم گفتم بزار بره یکم پایینتر چهارراه رو که رد شد هی جلوش وایمستادم که سوار شه ولی اشاره میکرد برو پایینتر . سر یه کوچه راهنما زدم رفتم داخل که ببینه بیاد داخل کوچه که دیدم اومد و در عقبو باز کرد نشست داخل ماشین . یادم نمیره اولین جمله ای که تا نشست داخل ماشین بهم گفت لعنتی آخه من چیکار کنم که بهت بگم ازت خوشم میاد . منم بهش گفتم منم خیلی میخامت ولی جرات نمیکردم اونجا بیام جلو . خلاصه کلی کس چرخ زدیمو حرف زدیمو بهش گفتم بیاد جلو بشینه اونم اومد و گفت مجرده اینو که گفت حال نکردم آخه حوصله منت کشی واسه سکس ندارم چون مجردا راحت وا نمیدن انگار آب سردی بود که روم ریخته بودن ولی یه چیزی بهم میگفت عین سگ داره دروغ میگه از یه طرفم میگفتم دلیل نداره واسه دروغ گفتن . خلاصه چون کلید خونه های مشتریا دستم بود هر روز میبردمش داخل خونه های خالی و کلی میگرفتمش توو بغلم و دستمالیش میکردم ولی بیشرفت نمیزاشت شلوارشو در بیارم منم زیاد گیر نمیدادم چون همون زمانم با اینکه زن داشتم ده تا دوس دخترم داشتم و همیشه کمرم خالی بود ولی دوس داشتم نازی رو هم ترتیب بدم . پوست سفید و صافش و تروتمیزیش و عطر خوش بوش و بوی تنش خیلی شهوتیم میکرد منم صبرم زیاد بود تا بهم میگفت بریم منم گیر نمیدادم . یه روز بهم ز زد گفت بریم بیرون و رفتم دنبالش بهش گفتم تنهام و بریم خونه داداشم خالیه ولی میخاستم ببرمش خونه خودم اونم گفت بریم اینم بگم منم بهش دروغ گفته بودم که مجردم . دم آپارتمان بهش گفتم توو ماشین باش من برم بالا ز میزنم بعدش تو بیا .
جلدی رفتم عکسای دو نفره و ازدواجمو درآوردم بردم توو اتاق خواب درب اتاق خوابم قفل کردم که فضولی نکنه بره ببینه بگای سگ برم . خلاصه اومد بالا تا اومد گفت گشنمه منم یکم سوسیس تخم مرغ درست کردم با هم خوردیم گفت یه فیلم بزار ببینیم منم اصلا هول بازی در نیاوردم که بفهمه خیلی توو کفشم . دراز کشید پایین مبلا جلوی تلویزیون لم داد یه لگ مشکی تنگ پوشیده بود که بدجور راست کرده بودم و یه تاپ زرد که وقتی دستاشو زیر سرش روی بالشت گذاشته بود زیر بغلشو دیدم چقد تروتمیز بود و حشری تر شدم یه مدت گذشت من که رو مبل نشسته بودم گفت بیا کنار من دراز بکش منم عین برق و باد رفتم کنارش دستمو دورش حلقه کردم و سفتی سینه هاشو حس میکردم که یه سوتین کلفتی هم معلوم بود پوشیده . با خودم میگفتم این اگه الانم بخاد بهم بده چون دختره نمیشه از کوس بوکونمش و یادش که میفتادم عصبی میشدم . دیگه دستمو بردم رو روناش و پاهای کشیدشو لمس میکردم که دیدم نازی چشماشو بسته و داره حال میکنه منم که متخصص زنان بودم با خودم گفتم عمرا اگه این جنده خانم اوپن نباشه . خلاصه شاید نیم ساعت روش بودمو و لباشو میخوردم و گردنشو و گوشاشو . منم وحشتناک دوس دارم گوش رو بخورم چون تویه مقدمه واسه سکس طرف رو روانی میکنه نازی هم گوشواره انداخته بود و همشو با گوش میکردم توو دهنمو میخوردمش و گوشاش پر از آب دهن شده بود و اونم به اوج رسیده بود و متوجه شدم ارضا شد منم ول کنش نبودم و تازه نصف راهو هم نرفته بودم . اینم بگم من بدجور عاشق لیس زدنمو طرفو با لیس چن بار ارضا میکنم . دستاشو دادم بالا زیربغلشو میلیسیدم روانی شده بود پاهاشو دورم حلقه کرده بود هی میگفت لباساتو در بیار . اینجا که رسیده بودم مطمین بودم جلو بازه چون خودم اینکاره بودم . تاپو سوتینشو درآوردم پرت کردم اونور واقعا سینه هاش سفت و رو به بالا سفید و نوک صورتی داشت از بس سینه های تخمی و شل و آویزون دیده بودم سینه های نازی رو به نیش میکشیدمو نیم ساعتم رو سینه هاش زوم کرده بودم و میخوردم و رفتم پایینتر سراغ نافش . اووف چه شکم سفتی داشت عین ورزشکارا . زبونمو میکردم توو نافش و میچرخوندم داخلش و پر از آب دهن میکردمش . رفتم پایینتر کوسشو میمالیدم سرمو میکردم لای پاش و دستمو انداختم دور لگش و کشیدمش پایین و یه شورت یادم نیس چه رنگی ولی تنگ پوشیده بود که رد کش شورته روی بدنش معلوم بود از روی شورت کوسشو تویه دهنم میکردم جوری که شورتش خیس خیس شده بود . شورتشو درآوردم رفتم سر اصل مطلب . کوسش واقعا خوشگل و تمیز و خوش رنگ و لعاب بود زیاد لبه نداشت منم که دیدم با دهن و پوز و انگشت و کله میرفتم داخلش و چه لیسی میزدم نازی هم روانی شده بود و لباسمو درآورد . کیرم داشت منفجر میشد شورتمو درآورد تا کیرمو دید گرفت توو دستشو شروع کرد مالیدن . من با اینکه کیرم ۱۵ سانته ولی تویه کردن جوری طرف رو میکنم و واسش خاطره درست میکنم که یکی دیگه با کیر ۲۰ سانتی هم نتونه همچین کاری کنه . نازی شروع کرد به ساک زدن و جوری خایه هامو میخورد انگار تموم دنیارو بهم داده بودن . با اینکه تویه سکس با خیلیا در ارتباط بودم ولی اندام و تروتمیزی نازی منو بدجور شهوتی کرده بود . خابوندمش و اومدم روش و دم گوشش بهش یه دستی زدم گفتم تو که دختری و اوپن نیستی حالا من چیکار کنم اونم جلدی گفت کارتو بکن و لنگاشو باز کرد منم فهمیدم که منظورش اینه بزار جلو . منم جلدی کیرمو مالیدم رو کسشو و نصف کیرمو فشار دادم داخل و آروم آروم کردم تویه کوسش و دیدم بله اینکه مشخصه تا حالا ۱۰۰ بار داده منم هیچی نگفتم و توو دلم گفتم بهتر .
شروع کردم به تلمبه زدن و خوابیدم روی نازی و لباش توو دهنم بود و همونجوری میومدم پایینتر سینه هاشو میخوردم . تویه اوج بودیم و پوزیشن عوض میکردیم و به هر روشی که تونستم ترتیب نازی رو میدادم و انگشتمم هی تویه کونش بود . برگردوندمش و شروع کردم سوراخ کونشو خوردن خیلی دوس دارم کسی که تروتمیزه سوراخشو بخورم نازی هم وحشتناک دختر مرتب و تمیزی بود همین موضوع منو بیشتر شهوتی میکرد و از این دخترای پلشت نبود . اونم تویه حال دادن بهم واقعا کم نمیزاشتو خیلی خرمست بود . آبمم ریختم رو شکم سفت و خوشگلشو کنارش دراز کشیدمو حتی نای یه لب گرفتنم ازش نداشتم هوام گرم بود و پر از عرق شده بودیم .
نزدیک یه سال با نازی دوست بودم و وحشتناک بهم وابسته شده بود و بعدش بهم گفت که متاهله و داره جدا میشه منم واسم خودش مهم بود منم یجورایی یه حس خوب بهش داشتم ولی چون متاهل بودمو نازی خبر نداشت سعی میکردم زیاد بهش وابسته نشم . دختر خیلی خوبی بود نمیخاستم مثه بقیه زود پرشو وا کنم . تویه یه سال یه دو بار دیگم باهاش سکس داشتم تا اینکه اوضاع بد مالیم و گرفتاریام باعث شد برم یه شهر دیگه . یادم نمیره نازی چقد گریه کرد ولی من تخمم نبود و جلوش فیلم بازی میکردم که از دوریش ناراحتم .
شروع کردم به تلمبه زدن و خوابیدم روی نازی و لباش توو دهنم بود و همونجوری میومدم پایینتر سینه هاشو میخوردم . تویه اوج بودیم و پوزیشن عوض میکردیم و به هر روشی که تونستم ترتیب نازی رو میدادم و انگشتمم هی تویه کونش بود . برگردوندمش و شروع کردم سوراخ کونشو خوردن خیلی دوس دارم کسی که تروتمیزه سوراخشو بخورم نازی هم وحشتناک دختر مرتب و تمیزی بود همین موضوع منو بیشتر شهوتی میکرد و از این دخترای پلشت نبود . اونم تویه حال دادن بهم واقعا کم نمیزاشتو خیلی خرمست بود . آبمم ریختم رو شکم سفت و خوشگلشو کنارش دراز کشیدمو حتی نای یه لب گرفتنم ازش نداشتم هوام گرم بود و پر از عرق شده بودیم .
نزدیک یه سال با نازی دوست بودم و وحشتناک بهم وابسته شده بود و بعدش بهم گفت که متاهله و داره جدا میشه منم واسم خودش مهم بود منم یجورایی یه حس خوب بهش داشتم ولی چون متاهل بودمو نازی خبر نداشت سعی میکردم زیاد بهش وابسته نشم . دختر خیلی خوبی بود نمیخاستم مثه بقیه زود پرشو وا کنم . تویه یه سال یه دو بار دیگم باهاش سکس داشتم تا اینکه اوضاع بد مالیم و گرفتاریام باعث شد برم یه شهر دیگه . یادم نمیره نازی چقد گریه کرد ولی من تخمم نبود و جلوش فیلم بازی میکردم که از دوریش ناراحتم .
اینم بگم اون زمان خیلی طرف داشتم فقط نکته ای که واسه رفتن به یه شهر دیگه اذیتم میکرد از دست دادن دوس دخترام بود ولی باز میگفتم تویه شهر جدید هم پر از دخترای خوشگله و به خودم امیدواری میدادم .
من رضام کوچیک شما
تشکر
نوشته: رضا
cнαɴɴεℓ: ♥️̶͢✘
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
@DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
من رضام کوچیک شما
تشکر
نوشته: رضا
cнαɴɴεℓ: ♥️̶͢✘
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
@DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خاطرات المیرا (۱)
1401/10/27
#زن_بیوه #سکس_گروهی #روستا
سلام دوستان این داستان با نام خاطرات روستا و مدرسه که خاطره واقعی از یک معلم هست هست تو صفحه های قبل آغاز شد و ۵ قسمت پایان یافت و قسمتهای تازه بخاطر قانون ۵ قسمتی بودن داستان در سایت ، با خاطرات المیرا ادامه دادم دوستانی که می خوان از اول داستان مطالعه کنند خاطرات روستا و مدرسه رو جستجو کنند
خلاصه داستان :
المیرا بعد از مرگ شوهرش به یک مدرسه در روستا انتقالی می گیره و توسط شاگردش با مادرش به نام سکینه آشنا میشه و اثاثش رو به خونه سکینه منتقل می کنه و ناخواسته هردو زن بیوه بخاط مسائل اجتماعی عاشق هم میشن که با پیشنهاد سکینه المیرا با مجید برادر شوهرش ازدواج می کنه که با پیشنهاد المیرا مجید با سکینه هم ازدواج می کنه و اونا به اتفاق صدرا پسر سکینه به شهر میان و بنا به ناراحتی صدرا سکینه دوباره به روستا برمی گرده و ادامه .
آخرین کلاس با زنگ مدرسه تموم شد و من با ماشینم که مجید بهم داده بود رفتم خونه در رو باز کردم که وقتی وارد راهرو شدم دیدم کفشهای صدرا و سکینه جلو ورود پذیرایی در آورده شده بودن با خوشحالی در رو باز کردم و رفتم تو سکینه داشت نهار درست می کرد و صدرا داشت تکالیف مدرسه رو انجام می داد
من: سلام عزیزم یک ماه میشه که ندیدمت
دوتا دستش رو گرفتم و از گونه هاش بوس برداشتم
اونم منو بغل کرد و رو بوسی کرد
همدیگه رو محکم بغل کردیم و گرمی و نرمی بدن سکینه رو تو بازوهام حس کردم .سکینه یه کم ناراحت به نظر می رسید و وانمود میکرد که از دیدنم خوشحال شده
س: ببخش المیرا جون دوباره مزاحمت شدم
من: این چه حرفیه میدونی چقدر خوشحال شدم دیدمت وای خیلی خوشحالم
س: اومدم با تو و مجید مشورت کنم
من: در مورد چی عزیز دلم
س: مرسی از توجهت موردش رو وقتی مجید هم اومد میگم باید صبر کنی عشقم
من: باشه فقط تو رو خدا حرف از جدایی نباشه که …
ن: نه حرف جدایی نیست
رفت در آشپزخونه رو بست و آروم اومد جلوم ایستاد دستش رو برد دور گردنم صورتمو بسمت صورتش کشیدو لب تو لب شدیم وای چه حالی داشتم باز لبهای نرم و کوچیک سکینه و بوی عطر بدنش دوباره منو دیونه می کرد کسم نم کرد می خواستم دوباره باهاش حال کنم ولی صدرا خونه بود یه لب تو لب اساسی کردیم از هم جدا شدیم هووی دوست داشتنیم حسابی منو مجذوب خودش کرده بود و اونم عاشق من بود ولی مسیر زندگی مون مارو اذیت می کرد
من به کابینت تکیه زدم دستم رو رو شکمش گذاشتم
من: بچت چطوره سالمه؟
س: بله خوبه بچه تو چطوره شکمت بزرگ شده متوجه شدی؟
من: اره این روزها دارم سنگین میشم
س: ببخش که با این حال روزت تنهات گذاشتم
من: نه عشقم من راحتم در ثانی تو هم حامله ای
س : آخه من بارداری دومم هست از تو راحترم
من: کی اومدی زحمتت شد نهار درست کردی
س: صبح با صدرا اومدیم برو هال میام پیشتون این اجاق رو خاموش کنم بیام
یه سیلی از کونش زدم گفتم باشه خوشگله
اونم یه نیشگون از کونم گرفت
من: ااای دردم گرفت دیونه
س: چه کونت بزرگ شده
من: از بخور بخوابه دیگه
یه چشمک به سکینه زدم رفتم هال و با صدرا بعد از حال و احوال پرسی در مورد درسش از پرسیدم و چندتا ایرادات درسیشو برطرف کردم نهار شد مجید اومد خونه و تا سکینه رو دید خوشحال شد و با لحن خاصی براش خوش اومد گفت
من نهار رو کشیدم و کنار سکینه نشستم و صدرا و عموش کنار هم نشستن و مشغول نهار خوردن شدن
بعد از نهار صدرا ربت اتاقش و ما سه تایی تو هال پذیرایی رو کاناپه کنار هم نشستیم من رفتم سه تا چایی ریختم و آوردم .
من و مجید با کنجکاوی منتظر بودیم سکینه علت اومدنش رو بگه
س: خیلی خوشحالم که باز پیش شمامم
م: این چه حرفیه تو جزوی از خانواده ما هستی چرا احساس غریبی می کنی من و المیرا میخوایم همیشه پیشمون بمونی
س: اخه صدرا غیرتیه اون یه بچه ۱۰ ساله هس واسه همین روی من تعصب داره
م: میدونم که من جای باباش رو پر نمی کنم ولی همیشه سعی کردم جای خدابیامرز داداشمو بگیرم
من: درکت می کنیم ولی تو حامله هستی نباید تنهایی تو روستا بمونی و هم اینکه الان مدرسه صدرا تو شهره اونم هرروز باید از روستا به شهر رفت آمد کنه براش سخته
س: اگه اجازه بدین تا وضع حمل اینجا بمونم چون حرف و حدیثهای مردم روستا کلافم کرده نه سختی های دیگه
من: چرا اجازه مگه اینجا خونت نیست
م: المیرا راست میگه من بخاطر اصرار خودت اجازه دادم بری تو زن منی نباید خودتو تنها حس کنی
خلاصه هر سه تامون قبول کردیم که سکینه فعلا پیش ما بمونه منم از اینکه عشقم و هووی دوست داشتنیم دوباره اومده بود پیشم خیلی خوشحال بودم
مجید : سکینه ببین المیرا چقدر دوستت داره چقدر خوشحال شده اونو هووی خودت ندون اون خواهرته
1401/10/27
#زن_بیوه #سکس_گروهی #روستا
سلام دوستان این داستان با نام خاطرات روستا و مدرسه که خاطره واقعی از یک معلم هست هست تو صفحه های قبل آغاز شد و ۵ قسمت پایان یافت و قسمتهای تازه بخاطر قانون ۵ قسمتی بودن داستان در سایت ، با خاطرات المیرا ادامه دادم دوستانی که می خوان از اول داستان مطالعه کنند خاطرات روستا و مدرسه رو جستجو کنند
خلاصه داستان :
المیرا بعد از مرگ شوهرش به یک مدرسه در روستا انتقالی می گیره و توسط شاگردش با مادرش به نام سکینه آشنا میشه و اثاثش رو به خونه سکینه منتقل می کنه و ناخواسته هردو زن بیوه بخاط مسائل اجتماعی عاشق هم میشن که با پیشنهاد سکینه المیرا با مجید برادر شوهرش ازدواج می کنه که با پیشنهاد المیرا مجید با سکینه هم ازدواج می کنه و اونا به اتفاق صدرا پسر سکینه به شهر میان و بنا به ناراحتی صدرا سکینه دوباره به روستا برمی گرده و ادامه .
آخرین کلاس با زنگ مدرسه تموم شد و من با ماشینم که مجید بهم داده بود رفتم خونه در رو باز کردم که وقتی وارد راهرو شدم دیدم کفشهای صدرا و سکینه جلو ورود پذیرایی در آورده شده بودن با خوشحالی در رو باز کردم و رفتم تو سکینه داشت نهار درست می کرد و صدرا داشت تکالیف مدرسه رو انجام می داد
من: سلام عزیزم یک ماه میشه که ندیدمت
دوتا دستش رو گرفتم و از گونه هاش بوس برداشتم
اونم منو بغل کرد و رو بوسی کرد
همدیگه رو محکم بغل کردیم و گرمی و نرمی بدن سکینه رو تو بازوهام حس کردم .سکینه یه کم ناراحت به نظر می رسید و وانمود میکرد که از دیدنم خوشحال شده
س: ببخش المیرا جون دوباره مزاحمت شدم
من: این چه حرفیه میدونی چقدر خوشحال شدم دیدمت وای خیلی خوشحالم
س: اومدم با تو و مجید مشورت کنم
من: در مورد چی عزیز دلم
س: مرسی از توجهت موردش رو وقتی مجید هم اومد میگم باید صبر کنی عشقم
من: باشه فقط تو رو خدا حرف از جدایی نباشه که …
ن: نه حرف جدایی نیست
رفت در آشپزخونه رو بست و آروم اومد جلوم ایستاد دستش رو برد دور گردنم صورتمو بسمت صورتش کشیدو لب تو لب شدیم وای چه حالی داشتم باز لبهای نرم و کوچیک سکینه و بوی عطر بدنش دوباره منو دیونه می کرد کسم نم کرد می خواستم دوباره باهاش حال کنم ولی صدرا خونه بود یه لب تو لب اساسی کردیم از هم جدا شدیم هووی دوست داشتنیم حسابی منو مجذوب خودش کرده بود و اونم عاشق من بود ولی مسیر زندگی مون مارو اذیت می کرد
من به کابینت تکیه زدم دستم رو رو شکمش گذاشتم
من: بچت چطوره سالمه؟
س: بله خوبه بچه تو چطوره شکمت بزرگ شده متوجه شدی؟
من: اره این روزها دارم سنگین میشم
س: ببخش که با این حال روزت تنهات گذاشتم
من: نه عشقم من راحتم در ثانی تو هم حامله ای
س : آخه من بارداری دومم هست از تو راحترم
من: کی اومدی زحمتت شد نهار درست کردی
س: صبح با صدرا اومدیم برو هال میام پیشتون این اجاق رو خاموش کنم بیام
یه سیلی از کونش زدم گفتم باشه خوشگله
اونم یه نیشگون از کونم گرفت
من: ااای دردم گرفت دیونه
س: چه کونت بزرگ شده
من: از بخور بخوابه دیگه
یه چشمک به سکینه زدم رفتم هال و با صدرا بعد از حال و احوال پرسی در مورد درسش از پرسیدم و چندتا ایرادات درسیشو برطرف کردم نهار شد مجید اومد خونه و تا سکینه رو دید خوشحال شد و با لحن خاصی براش خوش اومد گفت
من نهار رو کشیدم و کنار سکینه نشستم و صدرا و عموش کنار هم نشستن و مشغول نهار خوردن شدن
بعد از نهار صدرا ربت اتاقش و ما سه تایی تو هال پذیرایی رو کاناپه کنار هم نشستیم من رفتم سه تا چایی ریختم و آوردم .
من و مجید با کنجکاوی منتظر بودیم سکینه علت اومدنش رو بگه
س: خیلی خوشحالم که باز پیش شمامم
م: این چه حرفیه تو جزوی از خانواده ما هستی چرا احساس غریبی می کنی من و المیرا میخوایم همیشه پیشمون بمونی
س: اخه صدرا غیرتیه اون یه بچه ۱۰ ساله هس واسه همین روی من تعصب داره
م: میدونم که من جای باباش رو پر نمی کنم ولی همیشه سعی کردم جای خدابیامرز داداشمو بگیرم
من: درکت می کنیم ولی تو حامله هستی نباید تنهایی تو روستا بمونی و هم اینکه الان مدرسه صدرا تو شهره اونم هرروز باید از روستا به شهر رفت آمد کنه براش سخته
س: اگه اجازه بدین تا وضع حمل اینجا بمونم چون حرف و حدیثهای مردم روستا کلافم کرده نه سختی های دیگه
من: چرا اجازه مگه اینجا خونت نیست
م: المیرا راست میگه من بخاطر اصرار خودت اجازه دادم بری تو زن منی نباید خودتو تنها حس کنی
خلاصه هر سه تامون قبول کردیم که سکینه فعلا پیش ما بمونه منم از اینکه عشقم و هووی دوست داشتنیم دوباره اومده بود پیشم خیلی خوشحال بودم
مجید : سکینه ببین المیرا چقدر دوستت داره چقدر خوشحال شده اونو هووی خودت ندون اون خواهرته
س: میدونم ما قبل از عاشق هم بودیم واسه همین تو رو بین خودمون قسمت کردیم
م: وااای چه خوشبختم من
من: الان تو خودتو لوس نکن پاشو صدرا رو بردار ببر تعمیرگاه ما دو کلام حرف زنانه داریم بزنیم
م: چشم فدای روی ماهتونم برم من
ما هردو خندیدیم مجید چایی شو خورد و با صدرا رفت تعمیرگاهش و ما پیش هم نشستیم و کلی حرف زدیم
من رو کاناپه چسبیده به سکینه نشسته بودم دستم رو گذاشتم رو شکم سکینه
من: چند ماه هستی
س: چهار ماه تو هم باید شش ماه باشی
من: اره من دو ماه از تو جلو ترم راستی سکینه زایمان طبیعی خیلی درد داره
س: اره خیلی هم قبلش هم بعدش فکر کن از کوست یه چیز سه کیلویی در میاد
من: وای نگو می ترسم می خوام زایمان سزارین کنم تو چی می گی
س: خودت میدونی اونم باید دو سه هفته بریدگی شکم و بخیه مکافات دیگشو تحمل کنی طبیعی بهتره
من: اخه می ترسم
س: نترس تو لگن و باسنت بزرگه راحت انجام میدی
من: والا چی بگم
س: نترس من میام پیشت
دستشو برد تو کسم و چوچلم رو مالید
س: اینطوری می مالمش تا دردت کم بشه
از دستش گرفتم و محکم به کسم فشارش دادم نوک انگشتهای سکینه چوچولم رو مالش میداد لذت تو وجودم حس می کردم صورتمو برگردونم و لباشو تو لبم گرفتم میک زدم دستمو بردم رو سینش گذاشتم و ممه هاشو فشردم
همدیگه رو لخت کردیم همدیگه رو بغل کردیم سکینه با دیدن شکم من خندش گرفت
س: حیف اون اندام قشنگت چقدر چاق شدی عشقم
من: بخند سرتو هم میاد
من به پشت رو کاناپه خوابیدم سکینه روم دراز کشید ضربان تند سکینه رو رو سینم حس می کردم
من: عزیزم چرا قلبت تند تند میزنه
س: از دوست داشتنته هربار پیشت تنها میشم ینطوری میشم عین روز اول
من : فدات بشم عزیز دلم که منو اینقدر دوسم داری
دوباره لب قرمزشو به لبم چسبوندم و زبونمون رو به دهن همدیگه کردیم و زبون هم دیگه رو می خوردیم
من: اجازه میدی ممه قشنگتو بخورم
س: بخور عشقم بخور مال خودت وجودم مال خودته
سکینه یه کم اومد بالاتر و من نوک پستونشو گذاشتم بین لبم و مثل یه بچه سینشو مکیدم سکینه یه آه بلندی کشید سینشو تو دهنم فشرد سینه سکینه سفید سفید بود و نوک ممه هاش رنگ صورتی داشت برعکس من که پوستم سبزه بود و نوک ممه هام قهوه ای شکلاتی رنگ بود واسه همین سکینه عاشق نوک سینه های من بود
من نوبتی سینه های سکینه رو محکم میک میزدم و سکینه آه و نالش در آومده بود انگشت فاکم رو بردم وسط پاهاش و لای لبه های کسش کشیدم حسابی لیز و آبکی شده بود انگشتم رو کردم تو کسش
س: هوووووف اه جونم
من: عشقم خوشت میاد
س: اره خیلی
انگشت وسطم رو داخل کسش می چرخودنم و سینه هاشو محکم ساک می زدم
س: میخوام ممه های کاکویی تو بخورم
من: بخور شیرشو دربیار می خوام شیرم در بیاری
س: باشه عشقم دلم شیر کاکائو می خواد
سکینه دوتا لبشو از هم باز کرد و دوباره تمام سینمو گرفت تو دهنش وای هوش از سرم پرید
محکم سینمو میک میزد و نوک زبونش رو هم رو کلاهک سینم می کشید حسابی آب داغ کسم وسط پاهام سرازیر شده بود سکینه فقط یه سینمو می مکید و واقعا میخواست از سینم شزر بخوره منم از پشت سرش گرفته بودم و محکم به سینم فشار میدادم
یهو احساس کردم یه مایعی از پستونم خارج شد و سکینه با صدای مممم بلندی اون مایع رو خورد
هر بار که میک محکم میزد مایع از سینم ترشح میشد و سکینه هم با ممم گفتن می خورد
با صدای خلا زیادی ممه مو از دهنش خارج کرد به نوک سینم فشار داد یه مایع سفید رنگ قهوه ای کم رنگی از نوک سینم خارج شد که اونم لیس زد
من: وای چطوری انجامش دادی چرا از مال تو نیومد من بخورم
س: عزیزم تو تو ۶ ماهگی هستی از پستونت یه ذره میاد ولی مال من زوده هنوز
من: طعمش چطوره؟
س: مثل خودت خوشمزه
من: نوش جونت بازم بخور
سکینه دهنشو برد اون یکی سینم و دوباره مکید و ازاونم شیر در آورد من هنوز زیرش بودم دو انگشتش رو وارد کسم کرد و از مکیدن سینم دست نمی کشید
دوتا انگشتش رو تند تند تو کسم عقب و جلو می کرد و با شدت زیادی سینمو میک میزد تو اوج لذت بودم
من: اااه اه دارم میشم اه
بدنم شروع به لرزیدن کرد و من ارضا شدم
من: تو بخواب اون کست قشنگتو بخورم می خوام حسابی بهت حال بدم که دیگه از پیشم نری
س: من مال خودتم هر کاری دوست داری باهام بکن
به پشت رو کاناپه خوابید رفتم وسط پاهاش روانهای خوش تراش و سفید شو انداختم رو شونه هام و کسشو تند تند لیس زدم زبونمو داخل کسش می چرخوندم و سکینه آه بلندی می زد
پنج دقیقه کسشو لیس میزدم سکینه سرشو بلند کرده بود و به چشمام نگاه می کرد و سرمو محکم تو کسش فشار میداد و آه و ناله می کرد
س: ااااه منم شدم
کمرشو رو بالا کرد و یه آه بلندی کشید و دوباره کمرشو آروم آورد و سست رو کاناپه افتاد فهمیدم که اون ارضا شده
م: وااای چه خوشبختم من
من: الان تو خودتو لوس نکن پاشو صدرا رو بردار ببر تعمیرگاه ما دو کلام حرف زنانه داریم بزنیم
م: چشم فدای روی ماهتونم برم من
ما هردو خندیدیم مجید چایی شو خورد و با صدرا رفت تعمیرگاهش و ما پیش هم نشستیم و کلی حرف زدیم
من رو کاناپه چسبیده به سکینه نشسته بودم دستم رو گذاشتم رو شکم سکینه
من: چند ماه هستی
س: چهار ماه تو هم باید شش ماه باشی
من: اره من دو ماه از تو جلو ترم راستی سکینه زایمان طبیعی خیلی درد داره
س: اره خیلی هم قبلش هم بعدش فکر کن از کوست یه چیز سه کیلویی در میاد
من: وای نگو می ترسم می خوام زایمان سزارین کنم تو چی می گی
س: خودت میدونی اونم باید دو سه هفته بریدگی شکم و بخیه مکافات دیگشو تحمل کنی طبیعی بهتره
من: اخه می ترسم
س: نترس تو لگن و باسنت بزرگه راحت انجام میدی
من: والا چی بگم
س: نترس من میام پیشت
دستشو برد تو کسم و چوچلم رو مالید
س: اینطوری می مالمش تا دردت کم بشه
از دستش گرفتم و محکم به کسم فشارش دادم نوک انگشتهای سکینه چوچولم رو مالش میداد لذت تو وجودم حس می کردم صورتمو برگردونم و لباشو تو لبم گرفتم میک زدم دستمو بردم رو سینش گذاشتم و ممه هاشو فشردم
همدیگه رو لخت کردیم همدیگه رو بغل کردیم سکینه با دیدن شکم من خندش گرفت
س: حیف اون اندام قشنگت چقدر چاق شدی عشقم
من: بخند سرتو هم میاد
من به پشت رو کاناپه خوابیدم سکینه روم دراز کشید ضربان تند سکینه رو رو سینم حس می کردم
من: عزیزم چرا قلبت تند تند میزنه
س: از دوست داشتنته هربار پیشت تنها میشم ینطوری میشم عین روز اول
من : فدات بشم عزیز دلم که منو اینقدر دوسم داری
دوباره لب قرمزشو به لبم چسبوندم و زبونمون رو به دهن همدیگه کردیم و زبون هم دیگه رو می خوردیم
من: اجازه میدی ممه قشنگتو بخورم
س: بخور عشقم بخور مال خودت وجودم مال خودته
سکینه یه کم اومد بالاتر و من نوک پستونشو گذاشتم بین لبم و مثل یه بچه سینشو مکیدم سکینه یه آه بلندی کشید سینشو تو دهنم فشرد سینه سکینه سفید سفید بود و نوک ممه هاش رنگ صورتی داشت برعکس من که پوستم سبزه بود و نوک ممه هام قهوه ای شکلاتی رنگ بود واسه همین سکینه عاشق نوک سینه های من بود
من نوبتی سینه های سکینه رو محکم میک میزدم و سکینه آه و نالش در آومده بود انگشت فاکم رو بردم وسط پاهاش و لای لبه های کسش کشیدم حسابی لیز و آبکی شده بود انگشتم رو کردم تو کسش
س: هوووووف اه جونم
من: عشقم خوشت میاد
س: اره خیلی
انگشت وسطم رو داخل کسش می چرخودنم و سینه هاشو محکم ساک می زدم
س: میخوام ممه های کاکویی تو بخورم
من: بخور شیرشو دربیار می خوام شیرم در بیاری
س: باشه عشقم دلم شیر کاکائو می خواد
سکینه دوتا لبشو از هم باز کرد و دوباره تمام سینمو گرفت تو دهنش وای هوش از سرم پرید
محکم سینمو میک میزد و نوک زبونش رو هم رو کلاهک سینم می کشید حسابی آب داغ کسم وسط پاهام سرازیر شده بود سکینه فقط یه سینمو می مکید و واقعا میخواست از سینم شزر بخوره منم از پشت سرش گرفته بودم و محکم به سینم فشار میدادم
یهو احساس کردم یه مایعی از پستونم خارج شد و سکینه با صدای مممم بلندی اون مایع رو خورد
هر بار که میک محکم میزد مایع از سینم ترشح میشد و سکینه هم با ممم گفتن می خورد
با صدای خلا زیادی ممه مو از دهنش خارج کرد به نوک سینم فشار داد یه مایع سفید رنگ قهوه ای کم رنگی از نوک سینم خارج شد که اونم لیس زد
من: وای چطوری انجامش دادی چرا از مال تو نیومد من بخورم
س: عزیزم تو تو ۶ ماهگی هستی از پستونت یه ذره میاد ولی مال من زوده هنوز
من: طعمش چطوره؟
س: مثل خودت خوشمزه
من: نوش جونت بازم بخور
سکینه دهنشو برد اون یکی سینم و دوباره مکید و ازاونم شیر در آورد من هنوز زیرش بودم دو انگشتش رو وارد کسم کرد و از مکیدن سینم دست نمی کشید
دوتا انگشتش رو تند تند تو کسم عقب و جلو می کرد و با شدت زیادی سینمو میک میزد تو اوج لذت بودم
من: اااه اه دارم میشم اه
بدنم شروع به لرزیدن کرد و من ارضا شدم
من: تو بخواب اون کست قشنگتو بخورم می خوام حسابی بهت حال بدم که دیگه از پیشم نری
س: من مال خودتم هر کاری دوست داری باهام بکن
به پشت رو کاناپه خوابید رفتم وسط پاهاش روانهای خوش تراش و سفید شو انداختم رو شونه هام و کسشو تند تند لیس زدم زبونمو داخل کسش می چرخوندم و سکینه آه بلندی می زد
پنج دقیقه کسشو لیس میزدم سکینه سرشو بلند کرده بود و به چشمام نگاه می کرد و سرمو محکم تو کسش فشار میداد و آه و ناله می کرد
س: ااااه منم شدم
کمرشو رو بالا کرد و یه آه بلندی کشید و دوباره کمرشو آروم آورد و سست رو کاناپه افتاد فهمیدم که اون ارضا شده
س: خیلی دلم برای اینکار با تو تنگ شده بود
من: منم خوشخالم که دوباره مال منی
بلند ش کردم و بغلش کردم سرشو گذاشت رو شونم
س: تو کدوم فرشته بودی که وارد زندگیم شدی
من: ما یه روح در دو بدنیم
با هم رفتیم حموم همدیگه رو لیف کشیدیم تو حموم بدنهامون کفی شده بود و وقتی بدنامون رو به هم می مالیدیم لذت خوبی داشت مثل ماهی تو بدن همدیگه لیز می خوردیم از پایین همدیگه رو محکم بغل کردیم در حالی که دستهای هم رو به باسن هم فشار می دادیم کسمون رو به هم می ساییدیم
من: میخوای سه تایی تو حموم با مجید سکس کنیم
س: اره خیلی دلم می خواد ولی صدرا دو چکار کنیم او
من: نگران اونش نباش فردا وقتی صدرا رفت مدرسه من دو ساعت زودتر میام و مجید رو هم می کشونیم خونه
س: تو شیطونم درس میدی
من: هههه
مجید و صدرا اومدن خونه مجید از بیرون کباب کوبیده تو زر ورق خریده بود دیگه ما شام درست نکردیم و شام خوردیم و یه آهنگ شاد گذاشتیم و مثل گذشته همه نوبتی رقصیدیم رقص مجید خیلی خنده داره هرکی که اولش نگاه کنه حسابی می خنده
بعد دوتا دوتا و بعد همگی با هم رقصیدیم و اون شب خیلی خوش گذشت
شب که می خواستیم بخوابیم من گفتم من امشب خیلی خستم میرم اتاق بغلی بخوابم زود قراره بیدار بشم
صدرا: ماما منم میرم بخوابم شب بخیر یه بوس بابای با مزه کرد رفت اتاقش
من به سکینه چشمک زدم با اشاره گفتم بره پیش مجید بخوابه مجید رفت اتاقش و سکینه هم دنبالش رفت
من چراغها رو خاموش کردم و رفتم اتاق خودم ولی کنجکاو بود اونا دوتایی چکار می کنند
تا نیم ساعت من بیدار بودم اتاق صدرا سرک کشیدم دیدم خوابیده
پاورچین رفتم کنار در اتاق خواب دیدم صدای بوسه میاد
در چفت نشده بود اروم در رو هل دادم و از کنار در نگاه کردم چراق خواب اتاق خواب روشن بود بله لخت مادر زاد بودن و مجید مثل یه عقاب که رو شکارش نشسته باشه روی سکینه خوابیده بود داشت لب و بینی و لپ همه جای صورت سکینه رو بوس بارون می کرد ناخود آگاه دستم رفت تو کسم و با چوچولم بازی کردم مجید خودش رو بلند کرد و یه سیلی به کون سکینه زد که برگرده سکینه حالت داگی خوابید و مجید به مقدمه کیرشو کرد تو کس سکینه و شروع کرد تلمبه زدن من از کنار در سکس اونا رو تماشا می کردم هر بار که مجید به کس سکینه تلمبه میزد سکینه خودشو به عقب هل میداد تا بیشتر لذت ببره
مجید چون تو خوردن به خودش کم نمی گذاشت واسه همین تو سکس هیچ وقت کم می آورد
مجید ده دقیقه تو کس سکینه تلمبه های وحشتناک میزد تا اینکه تو کس سکینه خالی کرد و شل افتاد روش و خوابید
من که حسابی حشری شده بودم رفتم اتاقم یه کم با کسم و چوچولم ور رفتم و خودمو ارضا کردم و منم خوابیدم
فردا صبح زود بلند شدم و نهار رو آرام پز بار گذاشتم و رفتم مدرسه. ساعت ۱۱ شد رفتم از مدیر مدرسه اجازه خواستم دو ساعت زودتر رفتم خونه در رو باز کردم
سکینه تو خونه بود داشت خم شده بود و رختها رو از لباسشویی در می آورد نفهمید من وارد شدم از پشت آروم بغلش کردم یه جیغ بلندی زد
من: نترس عزیزم منم
س: خدا نکشتت از ترس مردم
من: دیشب از لای در دیدم مجید این باسن بزرگ رو گرفته بود حسابی می کرد
س: مگه خواب نبودی
من: نه چون صدای آه و نالتون نمی گذاشت
س: وای صدرا که بیدار نبود
من: خخخ نترس اون خواب بود راستی خوش گذشت
س: جات خالی بود
من: دیروز حسابی حشریم کردین الان این دفعه نوبت توه بری زنگ بزنی مجید بیاریش خونه
س: من مثل تو وارد نیستم چی بگم
من: نمیدونم ببینم چکار می کنی
سکینه رفت گوشی خونه رو برداشت شماره گرفت و منتظر شد
س: الو سلام مجید کسی پیشت نیست؟
گوشی المیرا می خواد چیزی بگه
من: هوووف یه دروغ بلد نیستی بگی بدش من
من: سلام مجید بیا خونه صدرا رو با خودت نیا…
م: فهمیدم الان میام گرفتم هههه
من: لوس ،خیلی لوس بارت آوردیم
الان میام بخودتون برسید باشه
من: از اون خبرها نیست تنهایی بیا کارت داریم
م: چشم عشقم
یه چشم غره به سکینه نگاه کردم رفتم طرف حموم
س: آها حالا گرفتم
رفتم حموم رو تمیز کردم حوله هامون رو بردم داخل حموم گذاشتم
سکینه رفت اتاق تا آرایش کنه
من: خانم خانومها تو حموم آرایش به هم میخوره مگه نمی دونی
س: باشه ما روستایی تو شهری
من: شوخی کردم عشقم ناراحت نشی
س: بعضی وقتها شوخی و جدی تو رو نمی تونم تشخیص بدم
من: فعلا بیا بریم حموم مجید خودش میاد
رفتیم حموم و من اون شهوت شب قبلی رو هم داشتم
حموم ما تقریبا بزرگ بود یه وان بزرگ داشت و یه سکوهم برای ماساژ کنار وان بود
لخت شدیم و وارد حموم شدیم
س: بیا یکم همدیگه رو ماساژ بدیم تا مجید بیاد
من: باشه تو رو به خواب تا من ماساژت بدم
من: منم خوشخالم که دوباره مال منی
بلند ش کردم و بغلش کردم سرشو گذاشت رو شونم
س: تو کدوم فرشته بودی که وارد زندگیم شدی
من: ما یه روح در دو بدنیم
با هم رفتیم حموم همدیگه رو لیف کشیدیم تو حموم بدنهامون کفی شده بود و وقتی بدنامون رو به هم می مالیدیم لذت خوبی داشت مثل ماهی تو بدن همدیگه لیز می خوردیم از پایین همدیگه رو محکم بغل کردیم در حالی که دستهای هم رو به باسن هم فشار می دادیم کسمون رو به هم می ساییدیم
من: میخوای سه تایی تو حموم با مجید سکس کنیم
س: اره خیلی دلم می خواد ولی صدرا دو چکار کنیم او
من: نگران اونش نباش فردا وقتی صدرا رفت مدرسه من دو ساعت زودتر میام و مجید رو هم می کشونیم خونه
س: تو شیطونم درس میدی
من: هههه
مجید و صدرا اومدن خونه مجید از بیرون کباب کوبیده تو زر ورق خریده بود دیگه ما شام درست نکردیم و شام خوردیم و یه آهنگ شاد گذاشتیم و مثل گذشته همه نوبتی رقصیدیم رقص مجید خیلی خنده داره هرکی که اولش نگاه کنه حسابی می خنده
بعد دوتا دوتا و بعد همگی با هم رقصیدیم و اون شب خیلی خوش گذشت
شب که می خواستیم بخوابیم من گفتم من امشب خیلی خستم میرم اتاق بغلی بخوابم زود قراره بیدار بشم
صدرا: ماما منم میرم بخوابم شب بخیر یه بوس بابای با مزه کرد رفت اتاقش
من به سکینه چشمک زدم با اشاره گفتم بره پیش مجید بخوابه مجید رفت اتاقش و سکینه هم دنبالش رفت
من چراغها رو خاموش کردم و رفتم اتاق خودم ولی کنجکاو بود اونا دوتایی چکار می کنند
تا نیم ساعت من بیدار بودم اتاق صدرا سرک کشیدم دیدم خوابیده
پاورچین رفتم کنار در اتاق خواب دیدم صدای بوسه میاد
در چفت نشده بود اروم در رو هل دادم و از کنار در نگاه کردم چراق خواب اتاق خواب روشن بود بله لخت مادر زاد بودن و مجید مثل یه عقاب که رو شکارش نشسته باشه روی سکینه خوابیده بود داشت لب و بینی و لپ همه جای صورت سکینه رو بوس بارون می کرد ناخود آگاه دستم رفت تو کسم و با چوچولم بازی کردم مجید خودش رو بلند کرد و یه سیلی به کون سکینه زد که برگرده سکینه حالت داگی خوابید و مجید به مقدمه کیرشو کرد تو کس سکینه و شروع کرد تلمبه زدن من از کنار در سکس اونا رو تماشا می کردم هر بار که مجید به کس سکینه تلمبه میزد سکینه خودشو به عقب هل میداد تا بیشتر لذت ببره
مجید چون تو خوردن به خودش کم نمی گذاشت واسه همین تو سکس هیچ وقت کم می آورد
مجید ده دقیقه تو کس سکینه تلمبه های وحشتناک میزد تا اینکه تو کس سکینه خالی کرد و شل افتاد روش و خوابید
من که حسابی حشری شده بودم رفتم اتاقم یه کم با کسم و چوچولم ور رفتم و خودمو ارضا کردم و منم خوابیدم
فردا صبح زود بلند شدم و نهار رو آرام پز بار گذاشتم و رفتم مدرسه. ساعت ۱۱ شد رفتم از مدیر مدرسه اجازه خواستم دو ساعت زودتر رفتم خونه در رو باز کردم
سکینه تو خونه بود داشت خم شده بود و رختها رو از لباسشویی در می آورد نفهمید من وارد شدم از پشت آروم بغلش کردم یه جیغ بلندی زد
من: نترس عزیزم منم
س: خدا نکشتت از ترس مردم
من: دیشب از لای در دیدم مجید این باسن بزرگ رو گرفته بود حسابی می کرد
س: مگه خواب نبودی
من: نه چون صدای آه و نالتون نمی گذاشت
س: وای صدرا که بیدار نبود
من: خخخ نترس اون خواب بود راستی خوش گذشت
س: جات خالی بود
من: دیروز حسابی حشریم کردین الان این دفعه نوبت توه بری زنگ بزنی مجید بیاریش خونه
س: من مثل تو وارد نیستم چی بگم
من: نمیدونم ببینم چکار می کنی
سکینه رفت گوشی خونه رو برداشت شماره گرفت و منتظر شد
س: الو سلام مجید کسی پیشت نیست؟
گوشی المیرا می خواد چیزی بگه
من: هوووف یه دروغ بلد نیستی بگی بدش من
من: سلام مجید بیا خونه صدرا رو با خودت نیا…
م: فهمیدم الان میام گرفتم هههه
من: لوس ،خیلی لوس بارت آوردیم
الان میام بخودتون برسید باشه
من: از اون خبرها نیست تنهایی بیا کارت داریم
م: چشم عشقم
یه چشم غره به سکینه نگاه کردم رفتم طرف حموم
س: آها حالا گرفتم
رفتم حموم رو تمیز کردم حوله هامون رو بردم داخل حموم گذاشتم
سکینه رفت اتاق تا آرایش کنه
من: خانم خانومها تو حموم آرایش به هم میخوره مگه نمی دونی
س: باشه ما روستایی تو شهری
من: شوخی کردم عشقم ناراحت نشی
س: بعضی وقتها شوخی و جدی تو رو نمی تونم تشخیص بدم
من: فعلا بیا بریم حموم مجید خودش میاد
رفتیم حموم و من اون شهوت شب قبلی رو هم داشتم
حموم ما تقریبا بزرگ بود یه وان بزرگ داشت و یه سکوهم برای ماساژ کنار وان بود
لخت شدیم و وارد حموم شدیم
س: بیا یکم همدیگه رو ماساژ بدیم تا مجید بیاد
من: باشه تو رو به خواب تا من ماساژت بدم
یه کم شامپو بدن به لیف زدم و کفشو به پشت سکینه ریختم با دوتا کف دستم شروع کردم کون و کمر و شونه هاشو مالیدن
س: وای چه حالی میده دستت درد نکنه
من: دیگه از پیشم نری قول میدی
س: باشه ازت معذرت می خوام دیگه تنهات نمی زارم
کف دستمو وسط کون و کسش کردن و شروع کردم به مالیدن شیار کون و کسش
س: اوفف چه حالی میده
دو دقیقه ماساژ دادم
س: بخواب منم ماساژت بدم
من به پشت خوابیدم سکینه دوتا دستشو تمام بدنم رو کف شامپو زد و با دو دستش شروع کرد سینه های منو فشار دادن و یه دست دیگشو برد وسط کسم
من: اوفففف تمام بدنم رو لمس کن
سکینه دستشو به تمام بدنم با کف صابون می کشید که یه صدای در از بیرون اومد
مجید : اجازه هست منم بیام دوش بگیرم
هردوتایی باهم: بیا تو
م: چشم اومدم یا االه
من: صبر کن روسریمو ببندم
س: خخخخ
مجید لخت مادر زاد اومد تو من وان حموم رو با آب داغ پر کرده بودم رفت تو وان دراز کشید
م: اوهههههه جان چی گرمه
س: المیرا جون خیلی خوب بلده ماساژ بده
مجید: واقعا ؟ المیرا میشه زحمت بکشی
من: باشه بیا رو سکو
مجید رو سکو دراز کشید و من شروع کردم به ماساژ دادن اول از سینه شروع کردم و دستمو آروم آروم به پایین می کشیدم تا دستم به اطراف کیرش رسید مثل فنر سیخ کرد حسابی کلفت و دراز شده بود
دوباره دستم کف زدم و دو دستی کیرشو ماساژ دادم
سکینه هم پاهاش و روناشو ماساژ میداد
م: اه چه زندگی لذت بخشی دارم خدایا شکرت
من: خوشت میاد نه؟
م: چرا که نه تو بهشتم بهشت
موهامو با عشوه خاصی انداختم کنار صورتم و کیرشو کردم تو دهنم و شروع کردم به ساک زدنش
من : اووم ممممم اوم بیا فرشته هاتو بکن مممم
س: ما فرشته ایم پس تو چی هستی
م: من بکن فرشته ها هستم هاهاها
حالت دورانی دستمو دور کیرش می چرخوندم و براش ساک میزدم سکینه هم صورتشو جلو آورد و اونم شروع به ساک زدن کرد نوبتی ساک می زدیم
مجید رو کون یه سیلی زد گفت بیا بشین روش دارم شق درد می گیرم
حالت چمباتمه رو کیرش آروم نشستم یه کیر کلفت وارد کسم شد بزرگیشو تو کسم حس می کردم حتی کلاهک کیرش رو تو جداره کسم حس کردم حسابی کلفت کرده بود خودمو بالا پایین می کردم حسابی شهوتی شده بودم سکینه هم مثل دیروز سینمو گرفته بود تو دهنش میک میزد و از سینم شیر می خورد
تو اوج لذت بودم صدای کسم و کیر مجید و خوردن سینم و صدای شرشر آب گرم حموم صدایی بود که شنیده میشد
نخواستم مجید زود ارضا بشه از رو کیرش بلند شدم
سکینه رفت داخل وان شد مجید هم رفت داخل وان
سکینه مثل دیشب حالت داگی خوابید مجید کیرشو کف صابون زد و دم سوراخ کون سکینه تنظیم کرد و یه فشار همشو تو کون سکینه جای داد
س: اخخخ سوختم ویش دربیار درد دارم
من: عشقم صبر کن الان دوباره خوشت میاد
مجید به اه و ناله سکینه گوش نمی داد تند تند تو کونش تلمبه میزد و یه چک هم به لمبه های کون بزرگ و سفید سیکنه میزد رنگ کون سکینه صورتی شده بود
سکینه داخل وان جلو عقب میشد و آب وان رو به بیرون می ریخت
منم رفتم زانمو گذاشتم پایین سکو و شکمم رو رو سکو گذاشتم و کونمو به مجید نشون دادم
مجید یه جون گفت و کیرشو از کون سکینه در آورد و ایندفعه من نرمی نوک کیرشو تو سوراخ کونم حس کردم
کیرشو با فشار ایندفعه تو کون من کرد یه سوزش و درد زیادی رو تو کونم حس کردم جیغ زدم ولی مجید دستهامو از پشت گرفته بود و تند تند تو کونم تلمبه میزد
دردش تموم نمی شد
من: مجید تو کسم بکن درد دارم
م: الان خوب میشی به سکینه اشاره کرد اونم بیاد پیش من مثل من رو سکه قمبل کنه
سکینه هم مثل من پیشم رو به سکو دراز کشید و پاهاشو پایین سکو انداخت
مجید رفت کیرشو با وان حموم شصت و ایندفعه تو کس سکینه کرد و تند تند و وحشیانه توکسش تلمبه زد
بعد اومد پشت من کیرشو کرد تو کسم سر کیرش حسابی بزرگ شده بود و داخل کسم حسش می کردم
خیلی لذت می کردم منو سکینه هر لحظه که می گذشت داغتر و داغتر می شدیم
من: اه اه اوف بکن اوف
م: جون فداتون بشم
درش آورد رفت پشت سکینه کیرشو کرد تو کسش
س: اوف چه کیرت داغ شده عزیزم
م: اه اه
س: اه اه
س: اااه اااه من شدم ای
من: نوش جونت عشقم
سکینه ارضا شد و سست رو سکو افتاد ولی مجید همچنان مثل وحشی ها از عقب کسش رو می کرد
من رفتم زیر دوش و کف صابونها از بدنم با آب اومدن پایین مجید کیرشو از کس سکینه کشید اومد منو ایستاده بغل کرد منم گردنش رو گرفتم مجید از زیر باسنم گرفت و منو از زمین بلند کرد
پاهامو دور کمرش قلاب کردم و کیرشو از پایین گرفتم و وارد کسم کردم . کسم حسابی داغ بود می خواستم آبشو توم خالی کنه تا آتیشش خاموش بشه
تو گوشش آروم گفتم آبتو میخوام
س: وای چه حالی میده دستت درد نکنه
من: دیگه از پیشم نری قول میدی
س: باشه ازت معذرت می خوام دیگه تنهات نمی زارم
کف دستمو وسط کون و کسش کردن و شروع کردم به مالیدن شیار کون و کسش
س: اوفف چه حالی میده
دو دقیقه ماساژ دادم
س: بخواب منم ماساژت بدم
من به پشت خوابیدم سکینه دوتا دستشو تمام بدنم رو کف شامپو زد و با دو دستش شروع کرد سینه های منو فشار دادن و یه دست دیگشو برد وسط کسم
من: اوفففف تمام بدنم رو لمس کن
سکینه دستشو به تمام بدنم با کف صابون می کشید که یه صدای در از بیرون اومد
مجید : اجازه هست منم بیام دوش بگیرم
هردوتایی باهم: بیا تو
م: چشم اومدم یا االه
من: صبر کن روسریمو ببندم
س: خخخخ
مجید لخت مادر زاد اومد تو من وان حموم رو با آب داغ پر کرده بودم رفت تو وان دراز کشید
م: اوهههههه جان چی گرمه
س: المیرا جون خیلی خوب بلده ماساژ بده
مجید: واقعا ؟ المیرا میشه زحمت بکشی
من: باشه بیا رو سکو
مجید رو سکو دراز کشید و من شروع کردم به ماساژ دادن اول از سینه شروع کردم و دستمو آروم آروم به پایین می کشیدم تا دستم به اطراف کیرش رسید مثل فنر سیخ کرد حسابی کلفت و دراز شده بود
دوباره دستم کف زدم و دو دستی کیرشو ماساژ دادم
سکینه هم پاهاش و روناشو ماساژ میداد
م: اه چه زندگی لذت بخشی دارم خدایا شکرت
من: خوشت میاد نه؟
م: چرا که نه تو بهشتم بهشت
موهامو با عشوه خاصی انداختم کنار صورتم و کیرشو کردم تو دهنم و شروع کردم به ساک زدنش
من : اووم ممممم اوم بیا فرشته هاتو بکن مممم
س: ما فرشته ایم پس تو چی هستی
م: من بکن فرشته ها هستم هاهاها
حالت دورانی دستمو دور کیرش می چرخوندم و براش ساک میزدم سکینه هم صورتشو جلو آورد و اونم شروع به ساک زدن کرد نوبتی ساک می زدیم
مجید رو کون یه سیلی زد گفت بیا بشین روش دارم شق درد می گیرم
حالت چمباتمه رو کیرش آروم نشستم یه کیر کلفت وارد کسم شد بزرگیشو تو کسم حس می کردم حتی کلاهک کیرش رو تو جداره کسم حس کردم حسابی کلفت کرده بود خودمو بالا پایین می کردم حسابی شهوتی شده بودم سکینه هم مثل دیروز سینمو گرفته بود تو دهنش میک میزد و از سینم شیر می خورد
تو اوج لذت بودم صدای کسم و کیر مجید و خوردن سینم و صدای شرشر آب گرم حموم صدایی بود که شنیده میشد
نخواستم مجید زود ارضا بشه از رو کیرش بلند شدم
سکینه رفت داخل وان شد مجید هم رفت داخل وان
سکینه مثل دیشب حالت داگی خوابید مجید کیرشو کف صابون زد و دم سوراخ کون سکینه تنظیم کرد و یه فشار همشو تو کون سکینه جای داد
س: اخخخ سوختم ویش دربیار درد دارم
من: عشقم صبر کن الان دوباره خوشت میاد
مجید به اه و ناله سکینه گوش نمی داد تند تند تو کونش تلمبه میزد و یه چک هم به لمبه های کون بزرگ و سفید سیکنه میزد رنگ کون سکینه صورتی شده بود
سکینه داخل وان جلو عقب میشد و آب وان رو به بیرون می ریخت
منم رفتم زانمو گذاشتم پایین سکو و شکمم رو رو سکو گذاشتم و کونمو به مجید نشون دادم
مجید یه جون گفت و کیرشو از کون سکینه در آورد و ایندفعه من نرمی نوک کیرشو تو سوراخ کونم حس کردم
کیرشو با فشار ایندفعه تو کون من کرد یه سوزش و درد زیادی رو تو کونم حس کردم جیغ زدم ولی مجید دستهامو از پشت گرفته بود و تند تند تو کونم تلمبه میزد
دردش تموم نمی شد
من: مجید تو کسم بکن درد دارم
م: الان خوب میشی به سکینه اشاره کرد اونم بیاد پیش من مثل من رو سکه قمبل کنه
سکینه هم مثل من پیشم رو به سکو دراز کشید و پاهاشو پایین سکو انداخت
مجید رفت کیرشو با وان حموم شصت و ایندفعه تو کس سکینه کرد و تند تند و وحشیانه توکسش تلمبه زد
بعد اومد پشت من کیرشو کرد تو کسم سر کیرش حسابی بزرگ شده بود و داخل کسم حسش می کردم
خیلی لذت می کردم منو سکینه هر لحظه که می گذشت داغتر و داغتر می شدیم
من: اه اه اوف بکن اوف
م: جون فداتون بشم
درش آورد رفت پشت سکینه کیرشو کرد تو کسش
س: اوف چه کیرت داغ شده عزیزم
م: اه اه
س: اه اه
س: اااه اااه من شدم ای
من: نوش جونت عشقم
سکینه ارضا شد و سست رو سکو افتاد ولی مجید همچنان مثل وحشی ها از عقب کسش رو می کرد
من رفتم زیر دوش و کف صابونها از بدنم با آب اومدن پایین مجید کیرشو از کس سکینه کشید اومد منو ایستاده بغل کرد منم گردنش رو گرفتم مجید از زیر باسنم گرفت و منو از زمین بلند کرد
پاهامو دور کمرش قلاب کردم و کیرشو از پایین گرفتم و وارد کسم کردم . کسم حسابی داغ بود می خواستم آبشو توم خالی کنه تا آتیشش خاموش بشه
تو گوشش آروم گفتم آبتو میخوام
مجید منو تند تند رو کیرش بالا پایین می کرد و دوباره لذتم بیشتر شد سه چهار دقیقه همون حالت کیر مجید تو کسم وول می خورد یه حس خوبی بهم اومد و منم ارضا شدم بدنم شل شد ولی مجید همچنان ادامه داد تا آب داغشو تو کسم حس کردم
من: اه چه عجوبه ای هستی
س: خسته نباشی دلاور
م: خخخخ شرمندم می کنید
دوش گرفتیم اومدیم بیرون و لباسهامون رو پوشیدیم
مجید: صبرکنیم صدرا هم بیاد نهار مهمون من میریم رستوران غذا بخوریم
من: به قول سکینه خسته نباشی دلاور باید تقویت بشی
خندیدیم و رفتیم رستوران و اون روز خوب هم تموم شد
نوشته: المیرا
cнαɴɴεℓ: ♥️̶͢✘
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
@DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
من: اه چه عجوبه ای هستی
س: خسته نباشی دلاور
م: خخخخ شرمندم می کنید
دوش گرفتیم اومدیم بیرون و لباسهامون رو پوشیدیم
مجید: صبرکنیم صدرا هم بیاد نهار مهمون من میریم رستوران غذا بخوریم
من: به قول سکینه خسته نباشی دلاور باید تقویت بشی
خندیدیم و رفتیم رستوران و اون روز خوب هم تموم شد
نوشته: المیرا
cнαɴɴεℓ: ♥️̶͢✘
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
@DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آقامون جنتلمنه
1401/10/28
#گی
سلام دوستان.من پارسا هستم. 32 سالمه. از بچگی تمایلات دخترونه داشتم. ناز میکردم. دلم میخاست آرایش کنم و دوست پسر داشته باشم.بگذریم. تو سایت تایپیک گذاشتم یکی دو روز بعد بهم از طریق اسکایپ زنگ زد. براش لخت شدم اونم کلی از کونم تعریف کرد. ولی صورتشو بهم نشون نداد میگفت نمیشه به هرکسی اعتماد کرد. منم اصراری نداشتم تا مکانش اوکی بشه. تا اینکه بالاخره اوکی شد. اسنپ گرفت اومد دنبالم . من تو خیابون ایستاده بودم و از استرس داشتم می مردم. همین که رسید با دست اشاره ای بهم کرد و منم رفتم صندلی عقب پیشش نشستم دستمو با مهربونی گرفت و با راننده درطول مسیر درباره مسائل اقتصادی حرف میزد. کت و شلوار سرمه ای پوشیده بود و حدود 190 قدش بود. ریشاشو کاملا تراشیده بود و حدود 45 سال داشت . کاملا مشخص بود که کارمند یک اداره ایه. وضعش خوب بود اینو از گوشی که دستش بود فهمیدم. آنلاین هزینه و پرداخت کرد و رسیدیم به مقصد . یه آپارتمان تو بالاشهر. البته من حدس میزدم. پیاده شدیم همونجا تو کوچه بغلم کرد و بوسید. منم از هیجان داشتم منفجر میشدم .و از این رفتارش تعجب کردم. خونه یکی از فامیلیاش بود که معمولا ماموریت خارج از شهر میرفت ولی کلید درو باز نکرد. اصلا این کلید واسه این درب نبود. کلی خودشو فحش داد که چرا کلید اشتباهیو آورده و الان باید برگرده اداره و دیگه نمیتونه مرخصی بگیره و کلا کنسله. از منم معذرت خواهی کرد و دوباره اسنپ گرفت البته بهم یه مقدارپول داد آخه میدونست من بیزنسی ام. این قضیه تموم شد تا اینکه با ذوق و شوق بهم زنگ زد و گفت خانوم بچه هاش رفتن خونه خالشون و خونشون خالیه. منم رفتم. صبحش کاملا خودمو شیو کرده بود.و کلی به خودم رسیده بود. واقعا ماه شده بود. یک و هشتاد قد . لاغر. سفید سفید. با یک کون گنده و دخترونه. رسیدم خیلی آهسته رفتم تو خونشون.دربو آهسته بست و بغلم کرد. بعدش یه فیلم پورن گذاشت و هی ازم لب گرفت واقعیت منم شق کرده بودم آخه خیلی دلم میخاست. هی بهم میگفت تو عشق منی زن منی . داشتم دیوونه میشدم.گفت لخت شو. کاملا لباسامو در آوردم و جلوی یه آینه قدی بزرگ که روی دیوار نصب شده بود براش رقصیدم. کرک و پرش از اندام من ریخته بود فکرشو نمیکرد یه پسر همچین اندامی داشته باشه.اونم رفت و یه چیزی مثل پماد یا کرم آورد . شلوارک پوشیده بود. شلوارشو در آوردم .کیرش کاملا صاف شده بود. خیلی هول بود. تا کشیدم پایین. سرمو با دستاش گرفته و کیرشو فرو کرد تو دهنم. براش ساک زدم اونم حسابی دهنمو گایید. جوری که نفسم در نمی اومد. پمپاد زد به کیرش وبعد کاندوم زد. منم ایستاده بود و دستامو به مبل تکیه دادم اونم مثل این پلیس ها که خلافکارو میگیرین با پاش به پاهای منو ضربه زد تا پاهاموبیشتر باز کنمو با کیرش تنظیم بشم. یه جورایی براش نیمه چهارپایه شده بودم.سر کیرشو آروم فرو کرد تو ویه چند ثانیه ای نگه داشت. معلوم بود دفعه اولش نیست. بالاخره متاهل بود. بعدش چند بار آروم عقب جلو کرد تا سوارخم باز شد . منم که داشتم عشق دنیارو میکردم . فقط کونی ها میفهمن چه لذتی داره کون دادن. اینکه یه نفرخصوصی ترین اندامشو فرو میکنه تو بدنت و به بالاترین لذت میرسه خیلی هیجان انگیزه. واسه من کون دادن مثل اعتیاد شده بود برام. اگه نمیدادم افسرده میشدم. مخصوصا به همچین آدمی که حتی حرف پولو باهاش نزدم چون مشخص بود اصلا پول براش معنی نداشت. یه ربعی منو کرد. تا اینکه یه لحظه محکم بهم چسبید و ارضا شد. گرمی آب کیرشو حتی از توی کاندوم هم احساس میکردم. ازم لب گرفت و واسم یه نوشیدنی آورد. منم لباسامو پوشیدم و رو مبل نشستم. اومدم پیشم و چند تا تروال صدی گذاشت تو جیبم. یه خرده قربون صدقم رفت واسم تاکسی گرفت و باهاش خداحافظی کردم. تجربه خوبی واسم بود. لذت بردم با وجود اینکه خودم ارضا نشدم . راستش این مسیر ارضا شدن و اینکه لحظه به لحظه لذت ببری و طرف مقابلتو با خودت همراه کنی خیلی حس خوبیه.حس مسیر وصل از خود وصل شیرینتره. اگه قرار جدیدی داشتم حتما داستانشو براتو میگم. تمام.
نوشته: پارسا
cнαɴɴεℓ: ♥️̶͢✘
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
@DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
1401/10/28
#گی
سلام دوستان.من پارسا هستم. 32 سالمه. از بچگی تمایلات دخترونه داشتم. ناز میکردم. دلم میخاست آرایش کنم و دوست پسر داشته باشم.بگذریم. تو سایت تایپیک گذاشتم یکی دو روز بعد بهم از طریق اسکایپ زنگ زد. براش لخت شدم اونم کلی از کونم تعریف کرد. ولی صورتشو بهم نشون نداد میگفت نمیشه به هرکسی اعتماد کرد. منم اصراری نداشتم تا مکانش اوکی بشه. تا اینکه بالاخره اوکی شد. اسنپ گرفت اومد دنبالم . من تو خیابون ایستاده بودم و از استرس داشتم می مردم. همین که رسید با دست اشاره ای بهم کرد و منم رفتم صندلی عقب پیشش نشستم دستمو با مهربونی گرفت و با راننده درطول مسیر درباره مسائل اقتصادی حرف میزد. کت و شلوار سرمه ای پوشیده بود و حدود 190 قدش بود. ریشاشو کاملا تراشیده بود و حدود 45 سال داشت . کاملا مشخص بود که کارمند یک اداره ایه. وضعش خوب بود اینو از گوشی که دستش بود فهمیدم. آنلاین هزینه و پرداخت کرد و رسیدیم به مقصد . یه آپارتمان تو بالاشهر. البته من حدس میزدم. پیاده شدیم همونجا تو کوچه بغلم کرد و بوسید. منم از هیجان داشتم منفجر میشدم .و از این رفتارش تعجب کردم. خونه یکی از فامیلیاش بود که معمولا ماموریت خارج از شهر میرفت ولی کلید درو باز نکرد. اصلا این کلید واسه این درب نبود. کلی خودشو فحش داد که چرا کلید اشتباهیو آورده و الان باید برگرده اداره و دیگه نمیتونه مرخصی بگیره و کلا کنسله. از منم معذرت خواهی کرد و دوباره اسنپ گرفت البته بهم یه مقدارپول داد آخه میدونست من بیزنسی ام. این قضیه تموم شد تا اینکه با ذوق و شوق بهم زنگ زد و گفت خانوم بچه هاش رفتن خونه خالشون و خونشون خالیه. منم رفتم. صبحش کاملا خودمو شیو کرده بود.و کلی به خودم رسیده بود. واقعا ماه شده بود. یک و هشتاد قد . لاغر. سفید سفید. با یک کون گنده و دخترونه. رسیدم خیلی آهسته رفتم تو خونشون.دربو آهسته بست و بغلم کرد. بعدش یه فیلم پورن گذاشت و هی ازم لب گرفت واقعیت منم شق کرده بودم آخه خیلی دلم میخاست. هی بهم میگفت تو عشق منی زن منی . داشتم دیوونه میشدم.گفت لخت شو. کاملا لباسامو در آوردم و جلوی یه آینه قدی بزرگ که روی دیوار نصب شده بود براش رقصیدم. کرک و پرش از اندام من ریخته بود فکرشو نمیکرد یه پسر همچین اندامی داشته باشه.اونم رفت و یه چیزی مثل پماد یا کرم آورد . شلوارک پوشیده بود. شلوارشو در آوردم .کیرش کاملا صاف شده بود. خیلی هول بود. تا کشیدم پایین. سرمو با دستاش گرفته و کیرشو فرو کرد تو دهنم. براش ساک زدم اونم حسابی دهنمو گایید. جوری که نفسم در نمی اومد. پمپاد زد به کیرش وبعد کاندوم زد. منم ایستاده بود و دستامو به مبل تکیه دادم اونم مثل این پلیس ها که خلافکارو میگیرین با پاش به پاهای منو ضربه زد تا پاهاموبیشتر باز کنمو با کیرش تنظیم بشم. یه جورایی براش نیمه چهارپایه شده بودم.سر کیرشو آروم فرو کرد تو ویه چند ثانیه ای نگه داشت. معلوم بود دفعه اولش نیست. بالاخره متاهل بود. بعدش چند بار آروم عقب جلو کرد تا سوارخم باز شد . منم که داشتم عشق دنیارو میکردم . فقط کونی ها میفهمن چه لذتی داره کون دادن. اینکه یه نفرخصوصی ترین اندامشو فرو میکنه تو بدنت و به بالاترین لذت میرسه خیلی هیجان انگیزه. واسه من کون دادن مثل اعتیاد شده بود برام. اگه نمیدادم افسرده میشدم. مخصوصا به همچین آدمی که حتی حرف پولو باهاش نزدم چون مشخص بود اصلا پول براش معنی نداشت. یه ربعی منو کرد. تا اینکه یه لحظه محکم بهم چسبید و ارضا شد. گرمی آب کیرشو حتی از توی کاندوم هم احساس میکردم. ازم لب گرفت و واسم یه نوشیدنی آورد. منم لباسامو پوشیدم و رو مبل نشستم. اومدم پیشم و چند تا تروال صدی گذاشت تو جیبم. یه خرده قربون صدقم رفت واسم تاکسی گرفت و باهاش خداحافظی کردم. تجربه خوبی واسم بود. لذت بردم با وجود اینکه خودم ارضا نشدم . راستش این مسیر ارضا شدن و اینکه لحظه به لحظه لذت ببری و طرف مقابلتو با خودت همراه کنی خیلی حس خوبیه.حس مسیر وصل از خود وصل شیرینتره. اگه قرار جدیدی داشتم حتما داستانشو براتو میگم. تمام.
نوشته: پارسا
cнαɴɴεℓ: ♥️̶͢✘
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
@DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
منو خواهر زاده ۱۵ ساله زنم
1401/10/28
#دختر_نوجوان #مرد_متاهل #اقوام
سلام من همه چیو تو سکس میبینم هیچ محدودیتی هم ندارم هر کی میخواد باشه مهم نیست میکنم داستان البته واقعی زیاد دارم دونه دونه مینویسم براتون الان ۳۶ سالمه متاهلم این که میگم برایه اوایل که عقد کرده بودمه خانومم همیشه خونه خواهرش بود خواهرش سنش زیاده با خواهر زاده هاش هم سنه تقریبا ۴ تا خواهر زاده داره این که طرف این داستانه کوچیکترینشون بود که از زنم ۵ سال کوچیکتر بود ۱۵ سالش بود اون موقع خیلی ناز بود از اول که دیدمش بهش حس داشتم کلا من هر کیو میبینم بهش حس پیدا میکنم دنبال راهی بودم باهاش رابطه داشته باشم گفتم اون زمان عقد بودیم زنمم خونه اونا میموند من بعضی وقتا میرفتم اونجا شبا میموندم اتاق جدا داشتیم با هم فیلم میدیدم اونم میومد پیش ما فیلم میدید یه شب که رفتم اونجا در اون باز کرد گفتم تو چرا باز کردی کم مونده بود تورو با خالت اشتباه بگیرم خندیدو رفتیم تو فرداش پیام داد که اشتباه گرفته بودی میخواستی چکار کنی بهش نگفتم البته اینا همش نقشه بود هی اصرار کرد گفتم امشب اومدم بهت نشون میدم چکار میخواستم بکنم اومدم تو درو باز کن شب که رفتم اون در باز کرد تا دیدمش سینه هاشو گرفتمو یکم فشار دادم کپ کرد بنده خدا خجالت کشید خودش کشید کنارو رفت تو هیچی نگفت از اونجا فهمیدم کار تموم شدست شام خوردیم همش نگاهمون به هم بود رفتیم تو اتاق طبق معمول اونم اومد زنم رو پام دراز کشیده بود رو به تلوزیون اونم بالایه سر ما نشسته بود آروم دستمو بردم سمته سینه هاش مالیدم چیزی نگفت چند دیقه گذشت دیگه داشت از حال میرفت بلند شد رفت از فرداش دیگه پیام ها شروع شد فقط از سکس حرف میزدیم بهم گفت چند وقت پیش با دوست پسرش رابطه داشته اونم از جلو کرده یکبار ولی خون نیومده فکر کنم پردم ارتجاعی یا حلقوی باشه همینجوری گذشت منتظر یه فرصت با جایه مناسب بودم تا کیر کلفتمو تو اون کس کوچولو جا بدم تا اینکه خونه ما یک روز خالی بود بهش گفتم فردا به مامانت بگو بعد مدرسه میرم خونه دوستم خودم میام دم مدرسه دنبالت گفت باشه از صبحش لحظه شماری میکردم که ساعت ۱۲ بشه برم دنبالش اینم بگم کس زیاد کرده بودم ولی با این سن کم نه خیلی دوست داشتم تجربش کنم رفتم دم مدرسه دنبالش بردم خونمون از در که رفتیم تو از پشت بغلش کردم بردمش تو اتاقم مثل بقیه بهش شربت ندادم مثل اسب سریع لختش کردم سینه هاش عالی بودن ۶۵ یا ۷۰ برایه این سن یکم بزرگ بود ولی سفت رو به بالا شروع کردم لیسیدنو بوسیدن بدنش حول شده بودم نمیدونستم از کجاش شرو کنم ولی همش دستم روسینه هاش بود ولشون نمیکردم لباشو بوسیدمو گوشو گردنشو زبون زدم خوابوندمش رو تخت شورتشم در آوردم واییییی یه کلوچه سفید تپل با لبه هایه بهم چسبیده عالی بود اونم هیچی نمیگفت چشماشو بسته بود و تو آسمونا بود رفتم سراغ کس نازش از هم بازش کردم صورتیه ناز وای الان کیرم بازم داره راست میشه براش زبونمو بهش زدم مزه بهشت میدم حسابی هم خیس بود سوراخ کونشو کسشو حسابی لیسیدمو خوردم حالا نوبته اون بود تا با کیرم آشنا بشه بلندشمو لخت شدم کیرمو که دید چشماش گرد شد کیرم طولش ۱۷ سانته ولی حسابی کلفته گفت نمیذارم بکنیش توم جر میخورم واقعا ترسیده بود گفتم فعلا بخورش بلد نبود یکم با دست باهاش بازی کردو زبون زد گفتم بسه میخوام بکنمت گفت نمیذارم میترس بازم براش خوردم تا حسابی حشری بشه بعد بهش گفتم من دراز میکشم خودت بشین رو کیرم اگر دردت اومد نکن تو قبول کرد کیرمو تف زدمو اومد روم با دست میزون کسش کرد آروم نسشت روش واقعا راست میگفت خیلییییییی تنگ بود سر کیرم رفت تو ولی داشت جر میخورد چون خوشش اومده بود گفت درد دارم ولی لذتبخشه میخوام تا تهش بکنم آروم آروم کم کم همشو کرد تو کسش منم همزمان سینه هاشو میخوردم واااای کیرم تو بهشت بود ولی داغی و تنگیش مثل جهنم بود وقتی تا تهش رفت دیگه آروم آروم بالا پایین میکرد تو کسش صدایه ناله هاش کل اتاق و پر کرده بود کیرمو در آوردمو گفتم حالا دیگه نوبته من تلمبه بزنم رو کمر دراز کشید پاهاشو از هم باز کرد چندتا لیس به کسش زدم کیرمو با آب کسش خیس کردم با فشار تا خایه کردمش تو کسش خیلییی خوب بود داشت جیغ میزد از دردو لذت تندتند تو کسش تلمبه میزدمو همزمان قربون صدقش میرفتمو سینه هاشو میمالیدم دیگه کسش به کیرم عادت کرده بود هر چند لحظه یه بار هم بدنش میلرزیدو ارضا میشد بلندش کردمو حالت داگی سرشو گذاشت رو تخت کونشو کامل داد بالا کمرشو قوص داد پاهاشم باز کردم از هم کس و سوراخ کون کوچولوش جلوم بود دوباره سوراخ کون و کسشو لیسیدم کیرمو مالیدم به کس و سوراخ کونش دوباره با فشار کردم تو کسش بازم کیرم تحت فشار کس تنگش بود حسابی ناله میکرد چنان تو کسش تلمبه میزدم که تختو گاز میگرفت یه چند دیقه تو همون حال تلمبه زدم دلم نمیخواست آبم بیاد ولی وقت کم بود تحمل هم نتونستم بکنم کیرمو تا ته
1401/10/28
#دختر_نوجوان #مرد_متاهل #اقوام
سلام من همه چیو تو سکس میبینم هیچ محدودیتی هم ندارم هر کی میخواد باشه مهم نیست میکنم داستان البته واقعی زیاد دارم دونه دونه مینویسم براتون الان ۳۶ سالمه متاهلم این که میگم برایه اوایل که عقد کرده بودمه خانومم همیشه خونه خواهرش بود خواهرش سنش زیاده با خواهر زاده هاش هم سنه تقریبا ۴ تا خواهر زاده داره این که طرف این داستانه کوچیکترینشون بود که از زنم ۵ سال کوچیکتر بود ۱۵ سالش بود اون موقع خیلی ناز بود از اول که دیدمش بهش حس داشتم کلا من هر کیو میبینم بهش حس پیدا میکنم دنبال راهی بودم باهاش رابطه داشته باشم گفتم اون زمان عقد بودیم زنمم خونه اونا میموند من بعضی وقتا میرفتم اونجا شبا میموندم اتاق جدا داشتیم با هم فیلم میدیدم اونم میومد پیش ما فیلم میدید یه شب که رفتم اونجا در اون باز کرد گفتم تو چرا باز کردی کم مونده بود تورو با خالت اشتباه بگیرم خندیدو رفتیم تو فرداش پیام داد که اشتباه گرفته بودی میخواستی چکار کنی بهش نگفتم البته اینا همش نقشه بود هی اصرار کرد گفتم امشب اومدم بهت نشون میدم چکار میخواستم بکنم اومدم تو درو باز کن شب که رفتم اون در باز کرد تا دیدمش سینه هاشو گرفتمو یکم فشار دادم کپ کرد بنده خدا خجالت کشید خودش کشید کنارو رفت تو هیچی نگفت از اونجا فهمیدم کار تموم شدست شام خوردیم همش نگاهمون به هم بود رفتیم تو اتاق طبق معمول اونم اومد زنم رو پام دراز کشیده بود رو به تلوزیون اونم بالایه سر ما نشسته بود آروم دستمو بردم سمته سینه هاش مالیدم چیزی نگفت چند دیقه گذشت دیگه داشت از حال میرفت بلند شد رفت از فرداش دیگه پیام ها شروع شد فقط از سکس حرف میزدیم بهم گفت چند وقت پیش با دوست پسرش رابطه داشته اونم از جلو کرده یکبار ولی خون نیومده فکر کنم پردم ارتجاعی یا حلقوی باشه همینجوری گذشت منتظر یه فرصت با جایه مناسب بودم تا کیر کلفتمو تو اون کس کوچولو جا بدم تا اینکه خونه ما یک روز خالی بود بهش گفتم فردا به مامانت بگو بعد مدرسه میرم خونه دوستم خودم میام دم مدرسه دنبالت گفت باشه از صبحش لحظه شماری میکردم که ساعت ۱۲ بشه برم دنبالش اینم بگم کس زیاد کرده بودم ولی با این سن کم نه خیلی دوست داشتم تجربش کنم رفتم دم مدرسه دنبالش بردم خونمون از در که رفتیم تو از پشت بغلش کردم بردمش تو اتاقم مثل بقیه بهش شربت ندادم مثل اسب سریع لختش کردم سینه هاش عالی بودن ۶۵ یا ۷۰ برایه این سن یکم بزرگ بود ولی سفت رو به بالا شروع کردم لیسیدنو بوسیدن بدنش حول شده بودم نمیدونستم از کجاش شرو کنم ولی همش دستم روسینه هاش بود ولشون نمیکردم لباشو بوسیدمو گوشو گردنشو زبون زدم خوابوندمش رو تخت شورتشم در آوردم واییییی یه کلوچه سفید تپل با لبه هایه بهم چسبیده عالی بود اونم هیچی نمیگفت چشماشو بسته بود و تو آسمونا بود رفتم سراغ کس نازش از هم بازش کردم صورتیه ناز وای الان کیرم بازم داره راست میشه براش زبونمو بهش زدم مزه بهشت میدم حسابی هم خیس بود سوراخ کونشو کسشو حسابی لیسیدمو خوردم حالا نوبته اون بود تا با کیرم آشنا بشه بلندشمو لخت شدم کیرمو که دید چشماش گرد شد کیرم طولش ۱۷ سانته ولی حسابی کلفته گفت نمیذارم بکنیش توم جر میخورم واقعا ترسیده بود گفتم فعلا بخورش بلد نبود یکم با دست باهاش بازی کردو زبون زد گفتم بسه میخوام بکنمت گفت نمیذارم میترس بازم براش خوردم تا حسابی حشری بشه بعد بهش گفتم من دراز میکشم خودت بشین رو کیرم اگر دردت اومد نکن تو قبول کرد کیرمو تف زدمو اومد روم با دست میزون کسش کرد آروم نسشت روش واقعا راست میگفت خیلییییییی تنگ بود سر کیرم رفت تو ولی داشت جر میخورد چون خوشش اومده بود گفت درد دارم ولی لذتبخشه میخوام تا تهش بکنم آروم آروم کم کم همشو کرد تو کسش منم همزمان سینه هاشو میخوردم واااای کیرم تو بهشت بود ولی داغی و تنگیش مثل جهنم بود وقتی تا تهش رفت دیگه آروم آروم بالا پایین میکرد تو کسش صدایه ناله هاش کل اتاق و پر کرده بود کیرمو در آوردمو گفتم حالا دیگه نوبته من تلمبه بزنم رو کمر دراز کشید پاهاشو از هم باز کرد چندتا لیس به کسش زدم کیرمو با آب کسش خیس کردم با فشار تا خایه کردمش تو کسش خیلییی خوب بود داشت جیغ میزد از دردو لذت تندتند تو کسش تلمبه میزدمو همزمان قربون صدقش میرفتمو سینه هاشو میمالیدم دیگه کسش به کیرم عادت کرده بود هر چند لحظه یه بار هم بدنش میلرزیدو ارضا میشد بلندش کردمو حالت داگی سرشو گذاشت رو تخت کونشو کامل داد بالا کمرشو قوص داد پاهاشم باز کردم از هم کس و سوراخ کون کوچولوش جلوم بود دوباره سوراخ کون و کسشو لیسیدم کیرمو مالیدم به کس و سوراخ کونش دوباره با فشار کردم تو کسش بازم کیرم تحت فشار کس تنگش بود حسابی ناله میکرد چنان تو کسش تلمبه میزدم که تختو گاز میگرفت یه چند دیقه تو همون حال تلمبه زدم دلم نمیخواست آبم بیاد ولی وقت کم بود تحمل هم نتونستم بکنم کیرمو تا ته