دَِاَِسَِتَِاَِنَِڪَِدَِهَِ 💦
2.28K subscribers
558 photos
11 videos
489 files
693 links
دنـیـای داسـتـان صـکـصـی🙊
📍 #داستان
📍 #لز
📍 #گی
📍 #محارم
📍 #بیغیرتی
📍 #عاشقانه
📍 ُرد_سال
📍 #وویس_سکسی
📍 #محجبه
📍 #تصویری
📍 #چالش
#لف_دادن_خز_شده_بیصدا_کن‌_💞
Download Telegram
ویس سکسی

cнαɴɴεℓ: ‌ ♥️̶͢✘
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
@DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
ویس سکسی

cнαɴɴεℓ: ‌ ♥️̶͢✘
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
@DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
ویس سکسی

cнαɴɴεℓ: ‌ ♥️̶͢✘
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
@DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
Forwarded from Ferii
این حرومزادرو بلاک کنید سایبریه فور برنید گپا با نقل قول بزارید همه بشناسن
⭕️روبیکا دسترسی غیرقانونی به تماسها، صدا های ضبط شده شما، مکان شما محتوای گالری و پیامک و مخاطبین شما دارد

🔻گوگل پلی امروز رو رسما این جاسوسی را هشدار داد

📣 روبیکا اپلیکیشن جاسوسی می باشد و تمام اطلاعات شما را شنود و ضبط میکند


فوراً پیام‌رسان های ایرانی را از تلفن همراه خود پاک کنید و در صورت ضرورت از نسخه تحت وب استفاده کنید.
من و هم سرویسیم
حمام خاطرات نوجوانی
اسم ها تغییر کردند.
سلام، محمد هستم و ۲٠ سالمه هیکل نسبتن خوبی دارم و از ۷ سالگی ورزش میکنم، این داستان مربوط میشه به ۱۵ سالگیم وقتی که کلاس دهم بودم، اول سال بود راه خونه تا مدرسمم خیلی زیاد بود، چند روز اول پیاده تا مدرسه میرفتم، یادمه یک دبیرستان دخترونه ای دقیقن کنار مدرسه ی ما بود، خیلی به این داستان توجهی نکردم و فکر نمیکردم چیز مهمی باشه، به هر حال با هزار تا بدبختی مامانم تونست از تاکسی محلمون یک سرویس مدرسه برام جور کنه، روز اول به موقع سوار تاکسی شدم، فکر میکردم تنها باشم توی تاکسی، ولی یکم جلوتر دیدم که یک دختر خییییلی خوشگل با موهای بلند سوار ماشین شد، من عقب نشسته بودم و داشتم خدا خدا میکردم که دختره جلو بشینه، اون موقع خیلی نمیتونستم با دخترا ارتباط خوبی برقرار کنم ولی گی هم نبودم😂 خلاصه دختره از شانس خوب یا بد من اومد عقب نشست، یکم که گذشت رسیدیم به مدرسه و فهمیدم دختره دقیقن توی همون دبیرستان کنار مدرسه ی ما تحصیل میکنه، در طول روز به این داستان توجهی نکردم، زنگ مدرسه ی ما خورد، تاکسیه نیومده بود، یکم وایسادم ولی خبر از تاکسیه نشد که نشد، بعد از پنج دقیقه مدرسه ی زنگ اون دبیرستان دخترونه هم خورد، باز هم مثل همیشه توجهی نکردم و منتظر تاکسی موندم، یهو دیدم دختره اومد پیشم و بهم سلام کرد، پرسید: تاکسیه نیومده؟. منم با یه لحن سردی بهش گفتم نه. فک کنم دختره از من خوشش اومده بود، بهم گفت: من پریسا هستم، کلاس دهمم و رشتمم تجربیه، تو نمیخوای خودتو معرفی کنی؟ منم بهش خودمو معرفی کردم و یدفعه تاکسیه رسید، سوار ماشین شدیم، توی دلم گفتم: چرا اینجوری شدم؟ این چه حس عجیبیه که دارم؟. از دختره خوشم اومده بود، دختر خیلی خوشگلی بود و بدم نمیومد باهاش دوست بشم، فردا هم همین روند تکرار شد دوباره تاکسیه دیر اومد دم مدرسمون، وقت خوبی بود که با پریسا حرف بزنم، ازونجایی که هم رشته بودیم ازم راجع به درسامون پرسید، اومدم بهش توضیح بدم که یهویی حرفمو قطع کرد و بهم گفت: اصن بزار یکاری کنیم، تو امروز اگر وقت داشتی بیا خونه ی ما تا باهم درس بخونیم. شمارشو بهم داد و بهم گفت که ساعت ۷ بهم زنگ بزن، ازونجایی که پشمام ریخته فقط تایید کردم تا برسیم به خونه، تو کونم عروسی بود، بدون هیچ کاری از کراشم شماره گرفتم و تازه به خونشونم دعوتم کرده بود! ساعت هفت شد، بهش زنگ زدم، بعد از چند تا بوق گوشیرو ورداشت و فکر کنم فهمیده بود منم، گفت سلام محمد. بهش گفتم سلام، وقت داری بیام درسارو کار کنیم؟ گفت اره اتفاقن مامانمم رفته بیرون با دوستاش تا شب نمیاد. بهش گفتم خب باشه پس من راه میفتم بیام و بعد از تایید اون و خدافظی تلفنو قطع کردم، لباسامو پوشیدم عطر زدم و یه دستی هم به موهام کشیدم، خونشون تا خونه ی ما راه زیادی نداشت بخاطر همین پیاده راه افتادم رفتم دم در خونشون، بهش زنگ زدم انگار منتظر زنگ زدن من بود، سریع گوشیو ورداشت، بهش گفتم درو بزن من پایینم، درو باز کرد و بهم گفت بیا طبقه ی دوم، رفتم بالا دیدم یه تیشرت گشاد تنشه و یه شلوارک تقریبن بلند، سلام و رفتم تو، یکم باهم حرف زدیم و بهش گفتم: دیگه وقتشه ک شروع کنیم، گفت باشه، نیم ساعت باهم دیگه درسارو کار کردیم، درساش خوب بود و زیاد کمبود درسی نداشت، تپش قلبم لحظه به لحظه تند تر میشد، یکم باهم فیلم دیدم و یهو دیدم داره خودشو میچسبونه به من، کیرم لحظه به لحظه داشت سیخ تر میشد ولی از اونجایی که بالشت رو شلوارم بود چیزی معلوم نمیشد، سرشو گذاشت رو بازوم و دستمو گرفت انداخت دور گردنش، بدم نمیومد بخاطر همین چیزی نگفتم، بعد چند دقیقه با لحن آرومی گفت محمد، گفتم بله؟ گفت فکر کنم ازت خوشم اومده، یه حس عجیبی بهم دست داد، منم من من کنان گفتم فکر کنم نظر منم همینه، بلند شد به طور عجیبی منو بغلم کرد، خییییلی واسم عجیب و ترسناک بود، چون تا حالا هیچ دختری رو اینجوری بغل نکرده بودم مگر که دختر بچه های فامیل که از خودم چندین سال کوچیک تر بودن، خلاصه که برام تعجب برانگیز بود که چرا یک دختر همینطوری یهویی باید یهم درخواست بده، فردای همون روز زنگ زد بهم گفت بیا خونمون، گفتم مامانت چی؟ گفت حرف نزن پاشو بیا، رفتم خونشون، احساس میکردم زنمو روز عروسی دیده بودم، خیییییلی خوشتیپ و خوشگل شده بود.
منو کشید تو خونه و چسبوند دیوار، اون موقع بود که مطمعن شدم چه اتفاقی داره میفته، لباشو گذاشت روی لبام تقریبن پنج دقیقه از هم داشتیم لب میگرفتیم، دستمو دور بدنش پیچوندم، کیرم کاملن سیخ شده بود اونم از عمد خودشو میمالید به کیر من، دستشو گرفتم بردمش توی اتاق خوابوندمش روی تخت، لباسای همدیگه رو دراوردیم، شروع کردم از گوش تا گردنشو بو و بوسیدم، صدای نفساش کل اتاقو گرفته بود، سوتین قرمزشو دراوردم و شروع کردم به
لیسیدن نوک سینه هاش، نوک سینه هاش زده بود بیرون، یواش یواش رسیدم به کصش، شورتشو دراوردم، واییی که چه کص صورتی و خوشگلی داشت، بوی کص خیسش کل اتاقو ورداشته بود، شروع کردم به لیسیدن کصش، اون موقع اینقد جق زده بودم و پورن دیده بودم که کارمو بلد شده بودم، صدای آه و ناله ش توی اتاق میپیچید، کیرمو دراوردم و با کص تپل و صورتیش با کیرم بازی کردم، یدفعه کصشو داد جلو جوری که کیرم تا خایه رفت تو کصش شروع کردم به تلمبه زدن توی کصش، کلی آه و ناله میکرد و تنها حرفی که میزد این بود(سریع تر) عجیب بود که پردش براش مهم نبود ولی اهمیتی ندادم و شروع کردم به سریع تلمبه زدن، خوابیدم روش و همونجوری که لبای خوشگلشو میخوردم کص تپلشو میکردم، یهویی یه موجی توی بدنش ایجاد شد و متوجه شدم که ارضا شده، منم کم کم داشتم ارضا میشدم، ازش پرسیدم خودمو کجا خالی کنم؟ گفت توی دهنم، شروع کرد به ساک زدن کیرم و منم کل آب کیرمو خالی کردم تو دهنش، بعد از اون رفتیم تو حموم و همدیگه رو میشستیم(خیلی بیشتر از سکس حال میداد) توی حموم کلی از هم لب گرفتیم و خوش گذروندیم، از حموم درومدیم بیرون و من لباسامو پوشیدم و…
نوشته: محمد

cнαɴɴεℓ: ‌ ♥️̶͢✘
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
@DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سکس با معلم زبان کراشم🥺
خانم معلم ماساژ
این داستان کاملا واقعی البته شماها در هر صورت میگین کص نگو😂 ولی خب من علیرضام 27 سالمه و وضع مالی نسبتا خوبی دارم من چند وقت پیش به فکرم زد روی زبانم کار کنم و مثل قبل خوب بشه زبانم از دوستانم درمورد معلم خصوصی پرسیدم و خانم 25 ساله ای رو بهم معرفی کردن که به دوستم هم ب خوبی اموزش داده بود خلاصه هماهنگ کردیم که بیاد خونم و برا من زبان اینگلیسی دوره کنه تا برام یاداوری بشه و بگم که من خونه تنها زندگی میکنم و ایشون اومدن ب خونمون اسمشون نازنین بود حالا فامیلیش رو نمیگم ولی دختر خیلی خوب و خوشگل و خوش اخلاق هیکلی بود باهام مثل یک رفیق و دوست بود همش بهم دست میزد شوخی میکرد فحش میداد و اینا خب منم ادم راحتی ام زود با هم گرم گرفتیم بعد 10 و 11 جلسه خیلی از چیز ها یادم اومد و باهم خیلی صمیمی شدیم درحدی ک برنامه میزاشتیم میرفتیم بیرون با رفیقامون خب چون جفتمونم سینگل بودیم مشکلی نداشته خلاصه جلسه 12 ام بود که ساعت 7 شب قرار بود بیاد که دیدم شد 8 نیومد اومدم زنگ بزنم بهش یهو زنگ درو زد اومد بالا یه بغضی داشت و حالش خوب نبود از در ک اومد تو خب ما دوست شده بودیم اومد یهو بغضش ترکید و اومد نشست رو مبل داشت گریه میکرد ک من دیدم صورتش چند جاش زخم شده و دستش هم همینطور نمیدونم چی شد یهو بغلش کردم ناخداگاه اونم انقد حالش بد بود اومد بغلم یکم که اروم تر شد ازش پرسیدم و اینا گفت ک تو خیابون یارو میخ زد رو ترمز منم یهو خیلی اروم زدم بهش پیاده شد کلی فخش داد و اینا منم جوابشو دادم اونم شیشه جلو و در سمت راننده اورد پایین و کلی فخش داد منم سریع در رفتم و اونم نیومد دنبالم بعد منم ترسیدم حالم بد شد برا همونه منم بهش گفتم اشکالی نداره فدای سرت پیش میاد خودم زنگ میزنم بیان ماشینتو ببرن تا صبح برات بیارن که بری دانشگاه و اینا ک رفتم براش اب قند اوردم و صورت و دستشو ضد عفونی کردم و چسب و اینا زدم ک رفتم یه چیزی بیارم بهخوره دیدم مانتو و روسریش و دراورده و با تاپ و شلوار لی جذب کوتاه نشسته منم چیزی نگفتم بعد یهو گفتم رضا بدنم خیلی درد میکنه انگار کتکم زدن چیکار کنم خب منم حس میکردم یکم بهم علاقه دار ولی جدی نگرفت بودم ک یهو فهمیدم حشری شده و اینا ک منم گفتم دوس داری با روغن ماساژت بدم اونم از خداخاستع گفت اره اومد تو اتاقم و رو تخت خابید منم رفتمروغن ماساژ بیارم ک یهو دیدم لباساشو دراورده فقط با سوتین و شورت بود که منم هیچی نگفتم چون خودمم حشر شده بودم خب شروع کردم مالیدن کمرش و اینا بعد رفتم تو پاهاش اونوری کردمش و گفتم میشه سوتینتو در بیاری ک کثیف نشه اونم گفت باش خودت دربیار منم ک داشتم از حشریت میمیرم دراوردم و یهو ناخداگاه رفتم سراغ لبش همینجور ک لب میگرفتیم ممشو میمالیدم اونم ک از خدا خاسته پا میداد خب ما یه جورایی خیلی نزدیک شد بودیم بعد یهو گفت میشه دوست داشته باشم منم گفتم همین الانشم داری عشقم و اون یه برقی تو چشاش دیدم و اومدم سراغ شورتش دراوردم یکم کصشو مالیدم بعد شروع شد و کردمش و اینا و بعد اون رل شدیم و از اون موقع 1 سال میگزرع و ما هفته ای 2 بار سکس داریم و برای خاستگاری رفتیم و قرار ازدواج کنیم
ممنونم ک تا اینجا خوندی 🥺
نوشته: Alireza

cнαɴɴεℓ: ‌ ♥️̶͢✘
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
@DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پسری به اسم بهار (۲)
...قسمت قبل
آریا خونه اجاره کرده بود و منم دیگه از خونه خودمون اومده بودم بیرون و با آریا زندگی میکردم، البته که خانواده هامون نمیدونستن هم خونه داریم، زن و شوهر شده بودیم دیگه، کار من زودتر تموم میشد و وقتی خونه بودم کلا زنش بودم، چه لباسام چه احساساتم چه آرایش و کارای خونه، شاید یک سالی بود که همیشه باهم بودیم، البته به جز مرخصی های آریا که میرفت شهرشون. اواخر یکم رابطمون کمرنگ شده بود و مثل قبل از سکس لذت نمیبردیم، دلم میخواست تنوع ایجاد کنم برا هردومون، تو پیج اینستام با یه زنونه پوش دوست شده بودم و ازش خواهش کردم یکشب مارو تو سکس همراهی کنه، حالا اگه قلبا هم دوست داشت نمیدونم دیگه ولی به ظاهر با اکراه قبول کرد، قرارو باهاش برا آخر هفته گذاشتم که وقت بیشتری داشته باشیم، روزش مرخصی گرفته بودم ولی به آریا نگفته بودم، کلا از این نقشه بیخبر بود و دعا میکردم خوشش بیاد. صبح با دوستم که اسم دخترونش ساناز بود قرار گذاشتیم و رفتیم خرید، کلی گشتیم تو لباس فروشی ها، تو اون همه رنگا و طرحای قشنگ و سکسی سخت بود انتخاب واقعا، هردوتامون کلی لباس داشتیم ولی میخواستم همه چیزش جدید باشه، هیچ وقت لباس سفید نداشته بودم برا آریا، واس همین من جوراب سفید بلند و بندش و ست لامبادا و سوتین ابری و دامن کوتاه و تاپ نیمتنه با یه هدبند سفید گرفتم و سانازم کاستوم پلیس گرفت،دامن و نیم تنه و جوراب و کلاه. خوشحال بودیم و رفتیم بیرون ناهار خوردیم و رفتیم خونه، کلی هم از علایق آریا واسه ساناز گفتم که آماده باشه از نظر ذهنی، خیلی دختر خوب و با احساسی بود واقعا، رفتیم خونه دوتایی رفتیم دوش گرفتیم و برا همدیگه شیو کردیم و کلی باهم خوندیم و رقصیدیم، حسابی کیف میکردم که یکی مثل خودم انقد پایس، وسایل بیرونم آماده کردیم و میز مشروب و چیدیم، البته مثلا برا دو نفر، نزدیکای اومدن آریا بود که ساناز و گفتم قایم بشه تا خبر ندادم خودشو نشون نده، آریا اومدو معمولی احوالپرسی کردیم و کیفشو گرفتم و گفتم سریع دوش بگیره که انقد خستم میخوام زود سکس کنیم و برم بخوابم، طفلی با تمام خستگی قبول کرد و رفت حموم، دوتا لیوان پر مشروب که میکس کرده بودم دادم بهش و سریع خوردیم، (به سانازم قبل قایم شدن دادم)بردمش رو تخت دستاشو به لبه های تخت بستم و چشم بند براش گذاشتم، گفتم زود میام،سریع لباسارو پوشیدم،سانازم اشاره کردم بیاد، دراز بود من اول رفتم روش نشستم و شروع کردم با لباش بازی کردن و لب بازی یکم که خوردم اومدم پایین تر و سینه و شکمشو لیس زدم تا رسیدم به کیرش ولی من کیرشو نخوردم ساناز اومده بود و کیرشو گرفت و با عشق شروع کرد لیسیدن و خوردن آریا هم به نفس نفس افتاده بود و داشت لذت میبرد، با اشاره سانازو از خوردن منع کردم و بلند شدم رفتم رو صورت آریا نشستم که سوراخمو بلیسه، شورتمو دادم کنار و سوراخمو بردم نزدیک صورتش، طوری نشسته بودم که فک کنه ۶۹ شدیم شروع کرد به لیسیدن و زبون زدن که دوباره ساناز کیرشو کرد دهنش و میخورد براش،منم اه و ناله میکردم ولی انقد تو ابرا بود متوجه نمیشد من چطور اه میکشم اگه کیر دهنمه، بلند شدیم و ساناز بات پلاگشو در اورد و من به آریا گفتم آماده جر دادنم هست یا نه؟ که با کمال میل اوکی داد ساناز اومد رو پای آریا نشست، کیرشو گرفت دستش و کاندوم کشید و تنظیم کرد با سوراخشو تا نوکش رفت تو کامل نشست و همه کیر شوهرمو تو خودش جا داد، داشت بالا پایین میپرید، منم از پشت بغلش کرده بودمو با نوک سینه هاش بازی میکردم و گردنشو میخوردم، آریا هم از فنر تخت کمک میگرفت و تو تلمبه زدن کمک میکرد، رفتم بالا سرش لبامو گذاشتم رو لباش و دستاشو باز کردم، تا باز کردم بدون وقفه چشم بندو داد کنار، واقعااااا قیافش دیدن داشت، تازه فهمیده بود دونفریم، خشکش زده بود ولی نذاشتم حرفی بزنه دوباره لباشو بوسیدم و بعد گفتم اینم سورپرایز من برا شوهر جیگرم،ساناز بلند شد و آریا دیگه زبونش باز شده بود گفت جون به شما دوتا، چقد خوب شدین و خوش بحال من و ازین تعریف الکی ها، ولی خیلی ذوق داشت، بلند شدیم منو ساناز شروع کردیم لب بازی و ولو شدیم رو تخت ساناز زیر بود من روش، آریا از پشت اومد و پاهامو باز کرد و کیرشو یهو تا ته کرد توم،از درد لب سانازو گاز گرفتم، ساناز مهربونم بغلم کردو نازم میکرد و بوسم میکرد، بعد چند دقیقه آریا بلند شد داگی شدم ساناز اومد جلوم رو زانو هاش نشست، من کیر سانازو میخوردم آریا هم کمرمو گرفته بود و داگی توم تلمبه میزد، ساناز و آریا هم لب بازی میکردن،شهوتش صد برابر شده بود، قدرت تلمبه هاش ویران کننده بود،کیر ساناز با هر تلمبه آریا تا ته حلقم میرفت، جاهامونو عوض کردم تو کون ساناز تلمبه میزد و ساناز چون من دوس نداشتم برام ساک بزنه سوراخمو نوازش میکرد و لیس میزد و سه تامون آه
و ناله میکردیم،آریا کیرشو کشید منو اوردن لبه تخت شکمم رو تخت بود پاهام آویزون ساناز کاندوم کشید به کیرش اومد بالام کیرشو فرو کرد بهم، خیلی بزرگ نبود ولی خوب بود برام،آریا هم کرد تو ساناز ولی نجسبید بهش، ساناز که وسط بود آریا دوتا اسپک زد رو کونش فهمید باید خودش تلمبه بزنه، تو سوراخ من تلمبه میزد و کیر آریا هم تو سوراخ اون جابجا میشد،ساناز فک کنم بیشترین لذت و میبرد چون دستا منو گرفته بود و با تمام قدرت فشار میداد، جو خیلی سکسی شده بود،سه تامون ناله میکردیم و تو اوج بودیم، سه چهار دقیقه بیشتر اینطوری نبودیم که دوباره پوزیشن عوض شد آریا خوابید به پشت، من زودتر رفتم رو کیرش و سانازم اومد بالا سرم، من کیر سواری نمیکردم، تو یه فاصله از آریا واستاده بودم و اون پایین بالا میکرد و منم با کیر ساناز ساک میزدم، کاندومشو در اورده بود ساناز، خودشو انگشت میکرد و منم براش میخوردم که دیگه آه نالش بلند شد کیرشو ازم گرفت و تو صورتم جق زد، منم سر کیرشو تو دهنم کردم که ابش بیرون نریزه داشت نعره میکشید وقت ارضا شدن، تموم که شد ابشو قورت ندادم، کیرشو در اوردم و سرشو کشیدم سمت خودم و شروع کردیم لب بازی، ابشو تو دهنامون جابجا میکردیم و لیس میزدیم همو، خیلی لیز و سکسی شده بود، آریا هم تلمبه هاش خیلی سریع شده بود، پرتم کرد یه طرف دوتایی نشستیم زیر پاش و دهنامونو باز کردیم آریا کاندومشو کشید بیرون و جلو ما جق میزد شاید ۱۵ ثانیه هم نشد که چشاش بسته شد و اب کیرش با تمام فشار میپرید، من و سانازم مسابقه داشتیم که بیشتر سهممون بشه، جهشای ابش که تموم شد کیرشو گرفتم دستم و باهاش بازی کردم،دوباره با ساناز لب بازی کردیم و یکمم کیر آریا رو نوبتی خوردیم، آریا انگار تازه زبون باز کرده باشه با ذوق کلی تشکر کرد و قربون صدقم رفت و قول جبران داد، یه ریز داشت احساساتشو بروز میداد و تشکر میکرد ازمون، منو سانازم صورتامونو برا هم لیسیدیم و آبارو خوردیم و سه تایی کنار هم دراز کشیدیم، انقد همشون تو اوج بودن اصلا یادشون نبود که منی که انقد برنامه ریزی کردم براشون هنوز ارضا نشدم، راسش خورده بود تو ذوقم انگاری، به رو خودم نیوردم گفتم میرم صورتمو بشورم، سانازم پشتم اومد، شستیم و برگشتیم رو تخت دراز به دراز افتادیم
امشب تموم نشده هنوز ولی چون طولانی میشه بقیشو اگه بازخورد داشت بعدا میگم، هم ادامه امشب، هم قولی که آریا برا جبران داد، اونم خیلی خاطره انگیز بود برام، ممنون که احترام به هم میذاریم و توهین نمیکنیم، بوس به همتون و براتون شادی آرزو میکنم😘
نوشته: بهار

cнαɴɴεℓ: ‌ ♥️̶͢✘
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
@DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اولین معاشقه و سکس
اروتیک آنال بیغیرتی
بعد از ماه ها آشنایی این روز سومی بود که تماس می‌گرفت و با هزار خواهش و تمنا می‌خواست همدیگه رو ببینیم، با بی‌میلی کامل قبول کردم و پارک نزدیک خونه قرار گذاشتیم. لحظه‌ای که برای اولین بار از نزدیک دیدمش به کُلّی دل از کف دادم و از اون همه ناز و عشوه پشیمون شدم. نشستیم روی یکی از نیمکت‌های پارک دور از دید همه. اول با صحبت‌های عادی شروع شد و بعد با گوشه و کنایه از سکس چت‌های قبلی ادامه پیدا کرد. حتی یادآوری کیر کلفت و بلندش باعث می‌شد بدنم گر بگیره و ضربان قلبم تندتر بزنه. بهش نزدیک‌تر شدم و دستشو گرفتم، آروم نوازشش می‌کردم و دستم روی بدنش می‌لغزید تا رسیدم به برامدگی شلوارش می‌تونستم خیسی پیش‌آب و شق شدنشو حس کنم. صورتش رو نزدیک آورد و لب‌هاش رو روی لب‌هام گذاشت. خیلی سریع و از ترس صورتمو پس کشیدم اما بی توجه به نگرانی‌های من این‌بار دستش رو برد بین پاهام و از روی شلوار شروع کرد به مالیدن کسم که حالا حسابی خیس و داغه شده بود و داشت برای سانت به سانت کیرش التماس می‌کرد. با صدایی که بیشتر شبیه ناله بود گفتم:«اینجا نمی‌شه بریم خونه؟» با اینکه مردد بود و منم می‌ترسیدم که کسی سر برسه اینقدر هردومون خیس و حشری بودیم که اصلا متوجه نشدم چطور به خونه رسیدیم. در رو که باز کردم بغلم کرد و برد روی مبل، خیمه زد روم و شروع کرد به درآوردن لباسام. مثل گرگ گرسنه سینه هامو می‌مالید و گاز می‌گرفت و می‌خورد. بعد رفت سراغ کسم، می‌دونستم که عاشق لیسیدن و کس لیسیه. موهاشو و چنگ زدم و سرشو به کس خیسم فشار دادم و تمام آب کسمو به صورتش مالیدم. بعد از چند دقیقه سرشو بالا گرفت و پرسید پرده که نداری، مطمئن باشم؟ با سر تایید کردم و گفتم:«میدونی که قبلا خودم جرش دادم.» دوتا انگشتشو اروم فرو کرد توی کس خیس و تنگم و خوب عقب و جلوش کرد که مطمئن بشه.
دلم می‌خواست جیغ بزنم که جرم بده، کیرت رو می‌خوام، دلم می‌خواد امروز کس و کونمو با هم باز کنی به جای همهٔ اینا فقط خواستم که بریم روی تخت اتاقم و اونجا پایین تخت زانو زدم و شروع کردم به خوردن کیرش. زبونمو دور کلاهکش کشیدم و سرش و مکیدم، دستمو دور پایینش حلقه کردمو و کم کم تمامش تو دهنم جا شد. حالا می‌تونستم سرش رو توی گلوم احساس کنم. نمی تونستم نفس بکشم اما عجیب عاشق مزه‌اش شده‌ بودم، دلم می‌خواست تا صبح فقط واسش ساک بزنم که صدام کرد و گفت بیا رو تخت خانومم، به پشت خوابیدم، کیرش رو گذاشت دم سوراخ خیس شده‌ام، آروم دم گوشم پرسید کیرمو می‌خوای عشقم؟ با صدایی که از شهوت و ترس لرزون شده بود پرسیدم کاندوم چی، حامله نشم؟ هنوز حرفم شروع نشده بود درد و لذت عمیقی زیر دلم پیچید، تا وقتی که هرچقدر کیرش رو تو کسم فشار می‌داد تموم نمی‌شد و همه‌اش جا نمی‌شد نفهمیدم چقدر کلفت و درازه و چقدر قراره زیرش جر بخورم. از درد نمی‌تونستم نفس بکشم، هر تلمبه‌ای که می‌زد به جای کسم انگار به رحمم می‌رسید، خوبه که بلاخره خسته شد و من تونستم بشینم روی کیرش هرچقدر آروم بالا و پایین می‌رفتم و کسم هرچقدر خیس‌تر می‌شد از درد لذت بخش کیرش کم نمی‌شد. بعد از چند دقیقه داگی شدم با همون تلمبه اول تا ته فشار داد تو کس تنگ و کوچولوم جیغ زدم و دستشو از پشت چنگ زدم انگار با صدای ناله های من که اتاقو پر کرده بود وحشی تر شده بود. کم کم احساس می‌کردم کسم داره جا باز می‌کنه و یه ذره، نفس کشید زیرش راحت‌تر شده که بیرون کشید و از روی میز کنار تخت کِرِم برداشت و سوراخ کونمو چرب کرد، بهش گفته بودم که دوس دارم آنالو تجربه کنم اما الان مطمئن بودم نمی‌تونم این کیرو تحمل کنم. صداشو شنیدم که می گفت هیسس آروم باش و بدون انگشت کردن و آماده کردن کونم کیرشو فشار داد بدنم رو به جلو کشیدم که فرار کنم، با دستش کمرمو گرفت و یه درد بدتر از درد اول تو تمام تنم حس می‌شد. سانت به سانت گرمی کیرش و سردی کرم رو توی کونم حس می‌کردم که جلوتر می‌رفت همینطور که منتظر بود به کیرش عادت کنم به کونم سیلی می‌زد و ممه هامو فشار می‌داد بعد از چندتا تلمبه آبشو تو کونم خالی کرد. رابطمون دو سال ادامه داشت و تا قبل از کات کردنمون رسماً جنده شخصیش شده بودم هر هفته میومد یه دل سیر از کص و کون و ممه منو می‌کرد و در حالی که آبش از صورتمو و موهامو و سوراخام چکه می‌کرد ولم می‌کرد و می‌رفت. و این هنوزم بهترین حس دنیاست. دلم می‌خواد یه شوهر کونی و بی‌غیرت داشتم که از جنده شدن زنش لذت می‌برد.
نوشته: Betoche

cнαɴɴεℓ: ‌ ♥️̶͢✘
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
@DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
رضا و زن دایی
زندایی
سلام دوستان داستان خودم و زنداییم رو میخوام براتون تعریف کنم درواقع زنداییم دخترخاله مادرم هست از زندایی بگم اسمش ندا هست سنشم حدود ۳۹ سال بدن تو پری داره قدشم معمولی هست خیلیم سفیده به خاطر اینکه زنداییم بود و دخترخاله مادرم هم بود و خونه پدرش ترکیه بود چند سالی بود رفتن ترکیه میخواستن برن کانادا زیاد خونه ما میومد چون فقط مادرمو داییم رو داشت تو ایران منم اسمم رضا هست قدم متوسطه و تازه ۱۹ سالم شده واسه همین ندا اوایل فکر نمیکرد دربارش تو چه فکرییم بار ها باهاش تو خونه تنها مونده بودم اون بیخیال همه چی بود ولی من هر بار به یاد اون ساق های سفیدش جق میزدم خلاصه خیلی جذاب بود لامصب کونهای خیلی خوبی داشت بزرگ و سکسی دیگه کم کم فهمیده بود من همون رضای نیستم که چند سال پیش بودم با اینکه میدونست ولی بازم عین خیالش نبود که من زیاد به بدنش نگا میکردم داییم هم وضعش خوب نبود معتاد شده بود بیشتر مواقع خونه نبود ورشکست شده بود فقط یه مغازه واسش مونده بود اونم پدر ندا بهش داده بود یه شب نزدیکایه ساعت ۱۰ شب یکی در زد بازکردم دیدم نداست تعجب کردم گریه کرده بود و پسر ۹ سالش هم باهاش نبود بدون اینکه چیزی بگه اومد بالا داستانو گفت همه ناراحت شدیم قرار شد روز بعد ساعت ۵ پدرو مادرم که از کار برگشتن برن خونه داییم که باهاش حرف بزنن خلاصه ساعت دوازده شده بود خونه ما دوطبقه هست اتاق منو اتاق مهمون طبقه بالاست با حمام و دستشویی و اتاق مادوپدرم با اشپزخانه و دستشویی و پذیرایی طبقه پایینه رفتیم بخوابیم ندا رفت اتاق مهمون درم بست منم تو اینستا میچرخیدم که صدایی اب میومدم فکر نمیکردم زندایی باشه میخواستم برم دستشویی دستشویی و حموم ما یه ورودی داره در زدم گفتم تموم نشد من بشاشم فک کردم مامانم باشه بعد چند ثانیه آب قطع شد ندا گفت یه لحظه جاخوردم خورد تو ذوقم گفتم ببخشید فک کردم مامانع درو باز کرد باز جاخوردم حوله تنش بود حوله من بود! از زانو به پایین هم لخت بود تو اون لحظه محو بدن سکسیش شده بودم واقعا خیلی قشنگ بود ساق پاییه سفید و یه کم چاق اون لنگاییه سفیدد وای عجب چیزی بود یه هو گفت بفرمایید منتظرم تو برو داخل من یه کم دیگه باید حموم کنم گفتم باشه بازم ببخشید یه لبخند زد انگار حالش بهتر بود همین که رفتم داخل چشمم به شورت وسینه بنداش افتاد که بین لباساش اویزون بودن سریع برشون داشتم یه جق سریع زدم به اون صحنه فکر میکردم خیلی حال کردم حس میکردم شرتی که روکصه نازش بوده الان دوره کیرمه آبم اومد کلش رو ریختم روشرتش گفتم هرچی بادا باد تمیزش نکردم همونجوری اویزون کردم اومدم بیرون نشسته بود کنار در حوله یه کم دیگه بالا بود انگار نه انگار تازه جق زدم باز هوس جق به یاد کصشو کردم ولی دیگه نمیشد اونشب بزنم چون ندا تو حموم بود رفتم نا نیمه شب به یادش کیرمو مالیدم صبح ساعت ۷ رفتم حموم زود بیدارم میشدم چون واسه کنکور درس میخوندم دیدم شورتش همونجاس نگا کردم شسته بود باز زدم گفتم اگه ناراحت شده بود شرتو نمیزاشت اینجا با خودمو خالی کردم تو شرتش رفتم پایین خیلی مشکوک نگام میکردم ترسیده بودم گفتم داستانو نگه پشیمون شدم از اینکه باز جق زدم توشرتش گفتم اگه ناراحت شه به همه بگه چی بدبخت میشم تو دلم خودمو آروم میکردم پدرو مادرم رفتن سر کار ندا رو باز کلی دلداریش دادن رفت طبقه بالا بعد یکی دوساعت منم رفتم دیدم داره اتاقمو تمیزمیکنه تشکر کردم گفتم لازم نبودو فلان گفت اشکالی نداره جلوم خیلی خودشو خم میکرد طوری که کوناش دلمو میبرد یه دامن نازک بلد پاش بود معلوم بود از قصت چیزی زیرش نپوشیده منم راست کردم خندید گفت کمدتم مرتب کردم ازش باز تشکر کردم گفت ماشالا هرجا هم خواستی خالی میکنی منم خندیدم فک کردم لباسامو میگه گفتم اره مادرمم میگه بلد نیستم کمدمو مرتب کنم باز خندیدو با یه عشوه خاصی رفت کتاب تاریخو گذاشتم جلوم بخونم ولی مگه فکرش اون بدن سکسی از ذهنم میرفت بعد یه هو به خودم اومدمو فهمیدم منظورش آبم بوده چون خالی کرده بودم تو شرت خودمم دیشب از یه طرف خجالت کشیدم از یه طرفم تو کونم عروسی بود از اینکه بدش نیومده رفتم حموم دیدم شرتش هموجاس اون شرت نارنجی سکسی رفتم ببینم شسته دیدم آبم توشه هنوز یه کاغذ توشه گفت حداقل بشور وقتی خالی میکنی توش فهمیدم هوس کیر کرده منم زود کاغذ اوردم نوشتم شق شده را تدبیر نیست یه استیکر خنده هم کشیدم اومدم اتاق باز صدا در اومد بعدش دوباره من رفتم هردمون رومون نمیشد مستقیم باهم حرف بزنیم رفت ایندفعه شرت نبود یه کاغد بود نوشته بود پرووو نشو خیلی بچه هنوز تو دلم گفتم دارم برات عصر پدرمو مادرم برگشته بودن رفته بودن خونه داییم برگشتن بهش گفت چند روز همینجا باش امیر(پسر ندا) انگار خوب با داییم پیش نرفته بودن منم خوشاحل بودم چون میدونستم تو ا
ین چند روز یه حرکتی میزنم شب شده بود ساعت نزدیکایه ۱۲ بود باز کیر شقی امونم نمیداد عصرش قرص تاخیری خریده بود یکی خوردم گفتم امشب نده تجاوز میکنم بهش من هیکلم خیلی از ندا بزرگ تر بود خلاصه خوردم نیم ساعتی شد اروم رفتم سراغ اتاقی که زندایی اونجا بود دیدم پنکه روشنه اونم خوابه صدایه پنکه زیاد بود زود متوجهم نمیشد حسابی حشری شده بودم رکابی تنش بود رون های سفیدش داشتن کیرمو منفجر میکردن اروم رفتم پشتش دراز کشیدم دستامو دورش حلقه کردم با پاهامم تا حدودی پاهاشو کنترل کردم اروم گوششو لیس زدم یه هو تند بیدار شد خواست جیغ بزنه دستمو گذاشتم جلو دهنش تو همو حالت که سعی داشت خودشو از دستم رها کنه باز کوششو لیس زدم کیر شقدمم داشم به کونش فشار میاورد دیگه تلاش نمیکرد دستمو برداشتم دیدم چشاشو بسته تند تند نفس میزدم منم کمرشو نوازش میکردم زیر لب یه چیزی میگفت خوب حالی نشدم گردنشو لیس زدم اونپ کصشو میمالید دست گذاشتم رودستش اوردم سمت کیرم واسم میمالید اروم صدایه در حموم اومد خورد تو ذوقم سریع رفتم تو اتاقم گفتم شاید پدرم باشه به اتاقم سر بزنه من نباشم میاد بدبخت میشم از ناراحتی کیرم خوابیده بود به هرچی که به فکرم میومد فهش دادم خوابم برد نمیدونم ساعت چند بود که فهمیدم یکی داره کیرمو میماله چشامو باز کردم زندایی ندا بود خیلی خوشحال شدم سرشو اورد نزدیک گفت رفیق نیمه راه نباش فقط خاستم حالتو بگیرم متوجه کارش نشده بود که کیرمو کلا کرد تو دهنش
دوسه بار کرد تو دهنش بعد بلند شد دوید سمت اتاق منم باز خورد تو ذوقم رفتم در قفل بود خیلی عصبی بود بهش پیام دادم نوشتم کصتو جر میدم سین کرد جواب نداد ساعت ۷ بیدار شدم دیدم در قفل نیست تو دلم گفتم حیف الان نمیشه کصتو جر بدم رفتم صبحونه خوردم مادر پدرم رفتن سرکار رفتم اتاق یه تاخیری خوردم ۲۰ تومن خریده بودم تو دلم گفتم اگه واسه پول تاخیری هم شده باید بکنمش بهش فکر میکردم به اون رونهاش حسابی حشری شده بود ساعت ۹ بود هنوز جنده خانوم خواب بود معلوم بود دیشب اونم کصشو میمالیده خسته شده لخت شدم مستقیم رفتم اتاقش دیدم تو رختخابه بیدار بود تا اومد یه چیزی بگه بدون مقدمو پریدم روش مثه وحشی ها لباشو می بوسیدم کصشو میمالیدم از رو پتو حشری شده بود من زدم کنار پتو رو انداخت اونور اتاق رکابیش رو در اومردم فقط شرت پاش بود دیدم اون شرت نارنجیش خیسه بهش گفتم ایندفعه تو ابتو خالی کردی توش خندید معلوم بود خیلی خشریه شورتشو در اوردم کلا موهای کصشو شیو کرده بود البته موهای کل بدنشو زده بود دهنمو گذاشتم رو کصش ناله میکرد هرزگاهی قطره های ابش میومد تو دهنم داشتم از حشر میمردم دستمو بردم جلود دهنش گفتم تف کن هرچی تف داشت انداخت تو دستم تفشو کردم تو دهنم از بس حشری شده بودش جاخورد بعد تف کردم رو کیرم حسابی خیسش کردم لنگاشو دادم بالا انگار میخواست خودشو بسپاره بهم چیزی نمیگم کیرمو فرو کردم تو کصش تا ته رفت ناله بلندی کرد خوشش اومده بود چند دقیقه کردمش ارضا شد لرزید بع خودش میپیچید من چون قرص خورده بودم خبری از ارضا شدنم نبود فک کردم نمیزاره کونش بزارم کیرمو مالیدم به کونش یع کم باز شد کیرمو تا وسط فشار دادم کم مونده بود گریه کنه ولی انگار از اون درد لذت میبرد منم رو ابرابودم با اینکه چشاش پره اشک بود با لبخند میگفت توروخدا توروخدا از شدت حشر باز حس کردم ارضا شد منم چند دقیقه بعد ارضا شدم کنارش دراز کشیدم خوابیدیم تا ساعت یازده بیدارشدم نبود تو اشپز خونه بود روم نشد باهاش حرف بزنم تا وقتی پدر مادرم برگشتن تو اتاق بیرون نیومدم باز شب شق کردم قرص خوردم رفتم حموم کیرمو شیو کنم باز برم سراغش یکی در زد گفتم کیه ندا گفت میخوام برم دستشوی گفتم باشه تو دلم گفتم باز تو کصته درو باز کردم کشیدمش تو در جا اوردمش زیر آبپاش خیس شد لباساش چسپیده بود به تنش لب گرفتم از لباساشو در اونردم گفت از پاهام شروع کن گفتم چی گفت اول بدنمو بشور بعد هرجارو شستی لیس بزن گفتم چشم نشست وست حموم پاهاشو کف مالی کردم حسابی شستم تکتک انگشتایه پاشو چند بار لیسزدم خوشش اومده بود لبخند رو لباش بود منم حال میکردم رسیدم به اون رونهای سفیدش کف زدم بهترین لحظه عمرم بود حسابی لیسشون زدم بعد کسشو کف زدم مالیدم ریتم نفساش نا منظم شد فهمیدم داره حال میکنه لبامو گذاشتم رو کصو کونش لیسشون میزدم گفت توروخدابیخیال شو بکن تو کشم خندیدم گفتم نه همون کارو با کل بدنش کردم بعد دوباره کصشو زیر اب پاش لیس زدم هی میگفت توروخدا بکنش گذاشتم توش کسشو بار حسابی کردم از اونمه رابطه ماشروع شده یه سری هم ماساژش دادم اونم اگه خواستین تعریف میکنم الان میگفتم ولی داستان طولانی میشه نمیخوام سرتونو درد بیارم متشکر از کسایی که خوندن
نوشته: رضا

cнαɴɴεℓ: ‌ ♥️̶͢✘
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
@DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
فانتزی من (۲)
...قسمت قبل
حداقل دو ماه از اون روز گذشته و من هرشب و هر دقیقه ای جلوی چشمام به وضوح دارم اون لحظات رو تجربه میکنم. لعنتی چرا تموم نمیشه؟ اون صورت صاف و فک زاویه دار سکسی، لب هاش،زبونش،موهاش؛ لب هام چرا انگار داره می تپه؟؟؟ راست میگی! وقتی تو بغلم نیست شب به زور میخوابم و پتوم رو بغل میکنم. هیییی آبِ گرمِ دوشِ خرابی که به جایی که آب رو پخش کنه یه جا میکنه داشت سر و گوشم رو نوازش میداد. … من کجام؟ همه جا تاریکه چرا؟ اها تو افکارمم،کدوم رو به خاطر بیارم؟ همون همیشگی؟؟؟ نه بسه بزار به ضربان قلبم گوش کنم،چرا صداش نمیاد؟
انگار قلبم هم پیش اونه …
چند مدتی هرچی بهش زنگ میزدم گوشیش خاموش بود داشتم دیوونه میشدم نکنه اتفاقی براش افتاده؟ از حموم اومدم بیرون و تو آینه خودمو دیدم -چقدر موهام بلند شده باید برم کوتاهش کنم. گوشیم رو برداشتم whatsapp new message from … این شماره کیه؟ +سلام امیر جون دلم یه زره شده بود برات خوبی؟؟ -سلام ببخشید شما؟
+امیر رضام کسخل
موندم بهش چی بگم بهش بگم لعنت بهت که چند روزه خبر ازم نگرفتی ؟ یا بگم سلام قشنگم دلم برات یه ذره شده بود. +امیر یه چیزی بگو هستی؟ -چی بگم؟بگم چه عجب یادی از ما کردی؟؟ +typing… +ofline
گوشیم زنگ خورد خودشه امیره
-بله. +امیر محمد حالت خوبه؟ -بعد 23 روز که هیچ خبری ازت نیس چ…چجوری…خوب باشم. بغض بود گلوم رو داشت له می‌کرد. +امیر چی شده بابا غلط کردم خوب چیکار کنم گوشیم افتاد تو آب و کلا گم شد تا خواستم بگیرم طول کشید ولی اصلا خوراک پابجیه تازه به علاوه سیمکارت قبلی اینم گرفتم خیلی خوب و رنده امیر محمد ترو خدا ببخش حاجی نمیدونستم انقدر ناراحت میشی… -امیر خیلی دلم برات تنگ شده میشه آنلاین بزنگی تو واتساپ؟؟ +باشه باشه من میرم اونجا میزنگم بای
-خداحافظ
call from …
answer.
+سلام امیر خوبی داداش؟ -نه خیلی دلم برات تنگ شده +چرا قرمزه چشمات؟ چی شده؟بخاطر من اینجوری گریه کردی؟؟ -… -نمیدونم چم شده دلم خیلی برات تنگ شده نمیدونی چقد سخته +منم هم باور کن اولیت کسی که بهش زنگ زدم با این گوشی تو بودی من بابت خرید گوشی خیلی خوشحال شدم الان وگرنه کمتر از حال تو ندارم. -ممنون…
+امیر نمیشه به راه کنین بیان ۱۵۰ ، ۲۰۰ کیلومتر بیشتر که نیست پنج شنبه بعد از ظهر هم کسی نیست خونه باهم بگیم بخندیم یا بریم بیرون.
-دهنت سرویس،دلت خندیدن میخواد تو این وضعیت؟😂 +حالا تو فکر کن میخوام بخندم -نمیدونم چی بگم معلوم نیست شاید بتونم به بهونه یه چیزی بیام،خبرش رو بهت میدم +اوکی فعلا خداحافظ،مواظب خودت باش❤️
-ممنون عزیزم همچنین فعلا خداحافظ
محل زندگی امیر مرکز استان بود و به نسبت شهرما خیلی به راه تر بود رفتم و به هزار بهونه که خرید عید و لوازم مورد نیاز کارم و بریم یه سفر و هزار تا چیز دیگه بهونه کردم که گفتن باشه و قرار شد هفته دیگه چهارشنبه بعد مدرسه به راه شیم هرچند ۸ مدرسه ها اون موقع به خاطر کرونا که مردم یکم ترسیده بودن گرو ۹ اشون بود. رفتیم خونه خاله ام و بعد استراحت حسابی رفتیم و حال کردیم. فردای اون روز بهشون گفتم و قرار شد برم پیش امیر ، گفته بودم یکم کانتر پلی میدیم و بعد میریم بیرون باهم اما از این خبرا نبود…
نمیدونم که چرا ساعت انقددددددددر لفتش میداد میدونستم کار مغزه اما این دفعه واقعا کار ساعت بود. قلبم انگار دوباره تپیدن گرفته بود داشتم برنامه ریزی میکردم میدونم الکی بود ولی باعث می‌شد کاری رو از قلم نندازم آدرس خونه شون رو گرفته بودم با اسنپ به راه شدم انقدر عجله داشتم که از پول یارو فراموش کرده بودم و میخواستم برم همون جوری که آبروریزی شد. 😅
رفتم تو کوچه و در خونه رو پیدا کردم یه در خاکستری بهش زنگ زدم و اومد دم در و رفتیم پایین خونه جالبی داشتن پله می‌خورد و میرفت پایین می‌رسید به یه هال که سمت راست ات آشپز خونه بالاتر تراس و حموم دستشویی بود و در آخر هم اتاق و رو به رو ات هم یه اتاق بود که مال امیر رضا بود به محض این که رسیدیم خونه و کاپشنم رو در آوردم محکم بغلش کردم و کامل چسبوندمش به خودم،معلوم بود خودش رو آماده کرده موهاش بوی وانیل میداد خیلی بوی خوشمزه ای بود. چند لحظه همین جوری تو بغل هم بودیم که ولش کردم و بهش گفتم خیلی دلم برات تنگ شده بود امیر خیییلی +مشخص بود داشتی خوردم میکردی. -خیلی خوب حالا یکم فشارت دادم حس آدمو خراب میکنی.😑 +ببخش ؛؛ خوب چه کنیم با کانتر اوکی هستی؟ -اره خوبه یه سرور میشناسم خیلی خوبه بریم همون
+برو که بریم
بازی رو شروع کردیم چند دست بازی کردیم جدا، تو سرور ها و یه سری جاها هم میرفتیم چیت میزدیم و بنمون میکردن که با id چینجر دوباره حلش میکردیم و دوباره ، کفرشون در اومده بود و من و امیر فقط کُس خنده میزدیم جاتون خالی. رفتم که پلی بدم و نشستم چند لحظه بیشتر
cнαɴɴεℓ: ‌ ♥️̶͢✘
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
@DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
نگذشته بود که دستاش رو گذاشت رو شونه هام و داشت ماساژ میداد و رفت سمت گردنم و ماساژ رو شروع کرد ، دست هاش رو آورد پایین روی سینه هام و مچش رو گرفت و صورتش رو آورد کنار صورتم و ترقوه ام رو بوسید ، یه مور مور عجیبی شدم که تا بحال تجربه نکرده بودم اف ده و اینتر رو زدم و اومدم بیرون از بازی ،بلند شدم و رفتم به دیوار تکیه دادم و دستم رو باز کردم و اومد رو به روم برق رو که یکم اون ور تر بود خاموش کردم نور مانیتور برامون کافی بود،حس عجیبی بهم دست داد… پهلوشو گرفتم و به سمت خودم کشوندمش و شروع کردم به بوسیدن گردنش ادکلن cool one رو زده بود و یک آن خورد توی دماغم انگار یه لحظه سرد شدم و حس خنکی رو بهم داد و صبر کردم دوباره بو کشیدم محسور شده بودم. دوباره شروع کردم دستام رو به کونش رسوندم و شروع کردم به مالیدن و اومدم سراغ لب هاش لبش رو بوسیدم دهن هردومون خشک شده بود و لب هامون روی هم موند و انگار چسب خورده بودن به هم… زبونم رو مالوندم به لب هامون و از ام جدا شدن با ولع شروع کردیم به خوردن و یه چند دقیقه ای با حالت های مختلف از هم لب گرفتیم و عشق و حال کردیم… دست منم توی شلوارش بود و داشتم میمالوندم کونش رو و با صدای خمار گفتم: -تجربه داشتی؟ +نه زیاد درحد انگشت… -میخوای تجربه کنی؟ +با تو آره. دستام رو از شلوارش بیرون کشیدم و شروع کردم با ملایمت تیشرتش رو در آوردم و تیشرت خودمم هم و بعد شروع کردم آروم آروم بدنش رو بوسیدن و اومدم پایین و نشستم شلوارش رو ام در آوردم و کیر باد کردش رو از روی شرتش یه گاز خیلی آروم زدم و بوس کردم یه آه گفت. بلند شدم و برق رو روشن کردم. بدنش رو با جزئیات تمام دیدم خال های ریز ریز بدن ورزشی سکسی و رگ های بیرون زده یادم رفت بگم که پارکور هم کار میکنه و تقریبا ماهر هم هست. اون هم شروع کرد و شلوار و شورتم رو کشید پایین و کیرم مثل فنر جامپ زد. تو دستش گرفت و شروع کرد به خوردن نیمه ماهرانه ولی از نظر من عالی بود بهش گفتم میتونی تا ته بخوری؟ +فکر نکنم -جان امیر یه تست بکن +باشه… شروع کرد و آروم آروم اومد پایین و بعد چند بار بالا پایین شدن کیرم رو تا ته خورد… اونقدر حال داد که یه آه بلند گفتم بعد چند لحظه ول کرد و یه عوق کوچیک زد و شروع کرد به خوردن… دستم رو بردم لای موهاش بردمشون عقب تا قشنگ صورتش معلوم شه چند لحظه بعد آروم نشستم و لبش رو بوسیدم و دستم برد زیر چونش و بلندش کردم. و بردمش روی تخت و داگی کردمش.به همراه لمس بدن شروع کردم و سوراخش رو لیس میزدم و زبونم رو یکم توش میکردم بی نهایت حال داد کیرم داشت به معنی واقعی میترکید. صدای آه آه های ریزش بلند شده بود و من وقتی کونشو لیس میزدم کاملا متوجه منبسط و منقبض شدن اون سوراخ خوشکل میشدم از قبل توی یه بطری خیلی کوچیک در دار از ژل لوبریکات پسرخاله بزرگم ریخته بودم درش رو باز کردم و انگشت اشاره ام رو داخلش کردم و زدم به سوراخش که کمرش رو یهو تکون داد و گفت چه سرده -اوکی میشه امیر هر وقت درد داشتی حتما بگو +باشه فقط خیلی استرس دارم
-خوب میشه بهت قول میدم حال کنی فقط
هیچی نگفت و من هم کارم رو شروع کردم با انگشت اشاره آروم شروع کردم به داخل کردن انگشتم نا نصفه که رفت شروع کردم و دور می‌دادم اش و بعد از چند لحظه دو انگشتی رو شروع کردم و آرووم داخل دادم گفت که درد داره و من هم وایستادم بعد ۳۰ ۴۰ ثانیه که احساس کردم جا باز کرده آروم شروع کردم به چرخوندن و عقب جلو کردن انگشت هام چند دقیقه همین جوری بود و من هم حین کار لپ کونشو میبوسیدم خیلی حال میداد. در حین کار شروع کردم و انگشت هام رو از هم فاصله می‌دادم تا بیشتر جا باز کنه دوباره بعد چند دقیقه تونستم انگشت شستم رو هم به آرومی وارد سوراخش کنم. سوراخش قرمز شده بود آتیییش بود دیگه بیشتر جا نداشت و کیر منم بزرگ تر از انگشتام نبود. کیرم رو پر لوبریکات کردم و گذاشتم گرم شه که باز امیر اذیت نشه تموم کار هایی که انجام دادم حدود ۲۰ دقیقه طول کشید و کیر امیر سیخ سیخ بود. کیرم که گرم شد سرش رو فشار دادم تا کوچیک شه و گذاشتم روی سوراخ کونش و فشار دادم سرش رفت داخل و داااااغ شد کیرم اصلا محشر بود. یه لحظه چشمام بستم و حال میکردم. شروع کردم و آروم کیرم رو فشار میدارم یک سانتی که رفت آی آی امیر شروع شد من هم وایستادم به همین ترتیب و هزار دنگ و فنگ دیگه کیرم رفت تو و چسبیده بودم به کونش بهم گفت کسکش همش رو توم کردی؟؟؟ زدم زیر خنده خوب راست می‌گفت کیرم بزرگ بود به نسبت. عقب جلو کردم و شروع کردم و داشتم کیف میکردم گاهی سرعتم رو زیاد میکردم و گاهی محکم تقه میزدم امیر یک سره آه اه می‌کرد و معلوم بود تو حال این دنیا نیست یه تیکه شد که نزدیک بود آبم بیاد و بهش گفتم و اجازه گرفتم که بریزم توش گفت که عیبی نداره چند بار محکم زدم و هرچی آب داشتم ری
cнαɴɴεℓ: ‌ ♥️̶͢✘
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
@DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●