This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
فیلم خیانت زنم
1401/10/28
#خیانت #همسر #بیغیرتی
گوشی رو گذاشتم رو فیلم برداری مخفی(Background Recorder) و زدم تو شارژ و رفتم دنبال کارام گوشی ساده هم دارم که بیشتر تماس هام با اونه
زنم زنگ زد که فلان چیز و فلان چیز بیار مامانت هم میگه اینارو بیار همه خریدارو کردم تقریبا دو ساعت طول کشید برگشتم خریدارو گذاشتم طبقه پایین و احوالی پرسیدم و سراغ آبجی اینارو گرفتم که خانمم گفت رفتن خونه مادرشوهرش دعوت بودن گفتم میرم بالا کمی بخوابم رفتم بالا و فوری گوشی رو برداشتم رفتم تو اتاق درارو بستم که اگه کسی اومد بفهمم هنزفری گذاشتم و رفتم تو پوشه فیلم مخفی ها
پلی کردم چن دیقه اول چیزی نبود تا آبجی با شوهرش اومدن تو گوشی جوری گذاشته بودم که قشنگ حال رو پوشش میداد آبجی گفت میرم حموم بعد بریم شوهرش هم گفت عجله نکن خودتم تمیز کن شب عملیات داریم بوسش کرد و آبجیم برگشت که بره دست آورد رو کون آبجیم یهو یه جوری شدم راست کردم تو ذهنم سکس شون رو تصور میکردم شوهرخواهرم یه بالش گذاشت کنار بخاری دراز کشید و مشغول گوشی شد چن دیقه چیزی نبود فیلم رو زدم جلو دیدم زنم اومد تو دوباره فیلم رو بردم عقب ببینم چی میگن اومد تو سلام کرد و گفت ببخشید اومدم برا فلان چیز
دامادمون از اون آدمای هفت خطه که ظاهر عالی و باطن مار هفت خط و خالن
پا شد نشست که مثلا بی احترامی نکرده باشه زنم رفت تو آشپزخونه وسیله برداشت و برگشت دامادمون گفت لیلاخانوم(اسم زنم) باز با مهدی دعوا کردین؟
_چرا؟
+تابلو هستین
_آره یه کم ناراحتی پیش اومده
+سر چی
_چیز مهمی نیس
+اگه میخوای باهاش حرف بزنم
_اونقد باهاش حرف زدم خسته شدم شما حرف بزن شاید حرف شنویی داشته باشه
+حالا دعواتون سر چی بوده من باید بدونم تا بهش چی بگم بیا بشین تعریف کن البته اگه کار نداری
زنم نشست و شروع کردن حرف زدن که خرجی بهم نمیده وسایل برا خونه نمیخره و فلان و بهمان
شوهرخواهرم هم کمی نصیحت کرد که باید با زبون رامش کنی این خانواده کلا اینجورین منم بعضی وقتا از بی منطقی خواهرش میخوام سر به بیابون بذارم
بعد شروع کرد به تعریف کردن از زنم که تو عاقلی و فلان و بهمان
تو دلم به جفتشون فحش دادم که لاشیا کل خانواده منو بردن زیر سوال
دامادمون همین جوری از زنم تعریف میکرد که من همیشه گفتم لیلاخانوم از دست مهدی پیر شده و از این کسشر ها
لیلا هم گفت من همیشه حسودیم شده به آبجی بخاطر شما؛ همیشه میگم کاش مهدی نصف شما درک داشت
همین جوری از هم تعریف میکردن دامادمون گفت کاش تو زنم بودی یهو لیلا یه خنده موزیانه کرد و گفت بخدا منم همیشه دلم میخواست شما شوهرم بودی خیلی آدم رو درک میکنی
اینجا رو چن بار عقب جلو کردم حرصم گرفته بود از حرفاشون از خنده موزیانه و لبخند هاشون دلم هم شور افتاده بود بدجوری
علی(دامادمون) به خودش جرات داد و اومد جلوتر و دستش رو گذاشت رو رون زنم دلم هُرّی ریخت اصلا انتظار نداشتم همچین صحنه ای ببینم علی شروع کرد تعریفشو کردن که آره تو حروم شدی از دست مهدی و اون قَدرِتو نمیدونه و فلان همین جوری دستشم میکشید رو پای زنم
لیلا گفت علی آقا آبجی میاد میبینه بد میشه لطفا دستتو بردار علی گفت چرا خانومی بدت میاد؟
_حرف این چیزا نیس آبجی یا هر کی بیاد برا جفتمون بد میشه
+نترس قربونت اون حالا حالا ها نمیاد بیرون طبقه پایین هم کسی نیس من و خودت تنهاییم.
دلم میخواست زمان وایسته چی میدیدم فیلم گرفتم که چی ببینم چی گیرم اومد دلم داشت از دهنم میومد بیرون
کمی دست کشید رو پای زنم و تعریفشو کرد دیدم لیلا هم انگاری بدش نیومده دست گذاشت رو دستش و نازش میکرد یه لحظه لیلا گفت صبر کن پا شد از کنار پرده تو حیاط رو نگاه کرد و برگشت گفت تو هم ببین آبجی کاری نداره؟
علی در اتاق رو باز کرد و رفت در حموم؛ در زد و پرسید عزیز دلم چیزی نمیخوای آبجی هم گفت نه فداتشم دارم آماده سازی میکنم برا شب علی گفت خیلی مونده؟ آبجی گفت اونجوری که تو دوست داری پاکسازی کنم آره عزیزم حداقل نیم ساعت ۴۵دیقه وقت میخوام علی گفت باشه فدات منم گفتم یه دوش بگیرم قبل رفتن
برگشتن تو حال و در اتاق رو بستن نشستن کنار بخاری لیلا یه نگاه به علی کرد یهو دلو زد به دریا و شروع کرد لب گرفتن
دیگه دلم داشت میومد تو دهنم چیو داشتم میدیدم به زنم و علی چقد اعتماد داشتم حالا دارم خیانتشون رو میبینم
علی سبزه اس و وزنش هم راحت ۱۰۰کیلو میشه
در عوض لیلا سفید و سینه ۸۵ و کون قلمبه ای داره کوسش هم صورتی ناب؛ خدایی خیلی هم خوشکل و خوش هیکله آرایشگر هم هس خیلی تو آرایشگری ماهره یعنی یه جوری آرایش میکنه آدم دلش میخواد بخوردش
1401/10/28
#خیانت #همسر #بیغیرتی
گوشی رو گذاشتم رو فیلم برداری مخفی(Background Recorder) و زدم تو شارژ و رفتم دنبال کارام گوشی ساده هم دارم که بیشتر تماس هام با اونه
زنم زنگ زد که فلان چیز و فلان چیز بیار مامانت هم میگه اینارو بیار همه خریدارو کردم تقریبا دو ساعت طول کشید برگشتم خریدارو گذاشتم طبقه پایین و احوالی پرسیدم و سراغ آبجی اینارو گرفتم که خانمم گفت رفتن خونه مادرشوهرش دعوت بودن گفتم میرم بالا کمی بخوابم رفتم بالا و فوری گوشی رو برداشتم رفتم تو اتاق درارو بستم که اگه کسی اومد بفهمم هنزفری گذاشتم و رفتم تو پوشه فیلم مخفی ها
پلی کردم چن دیقه اول چیزی نبود تا آبجی با شوهرش اومدن تو گوشی جوری گذاشته بودم که قشنگ حال رو پوشش میداد آبجی گفت میرم حموم بعد بریم شوهرش هم گفت عجله نکن خودتم تمیز کن شب عملیات داریم بوسش کرد و آبجیم برگشت که بره دست آورد رو کون آبجیم یهو یه جوری شدم راست کردم تو ذهنم سکس شون رو تصور میکردم شوهرخواهرم یه بالش گذاشت کنار بخاری دراز کشید و مشغول گوشی شد چن دیقه چیزی نبود فیلم رو زدم جلو دیدم زنم اومد تو دوباره فیلم رو بردم عقب ببینم چی میگن اومد تو سلام کرد و گفت ببخشید اومدم برا فلان چیز
دامادمون از اون آدمای هفت خطه که ظاهر عالی و باطن مار هفت خط و خالن
پا شد نشست که مثلا بی احترامی نکرده باشه زنم رفت تو آشپزخونه وسیله برداشت و برگشت دامادمون گفت لیلاخانوم(اسم زنم) باز با مهدی دعوا کردین؟
_چرا؟
+تابلو هستین
_آره یه کم ناراحتی پیش اومده
+سر چی
_چیز مهمی نیس
+اگه میخوای باهاش حرف بزنم
_اونقد باهاش حرف زدم خسته شدم شما حرف بزن شاید حرف شنویی داشته باشه
+حالا دعواتون سر چی بوده من باید بدونم تا بهش چی بگم بیا بشین تعریف کن البته اگه کار نداری
زنم نشست و شروع کردن حرف زدن که خرجی بهم نمیده وسایل برا خونه نمیخره و فلان و بهمان
شوهرخواهرم هم کمی نصیحت کرد که باید با زبون رامش کنی این خانواده کلا اینجورین منم بعضی وقتا از بی منطقی خواهرش میخوام سر به بیابون بذارم
بعد شروع کرد به تعریف کردن از زنم که تو عاقلی و فلان و بهمان
تو دلم به جفتشون فحش دادم که لاشیا کل خانواده منو بردن زیر سوال
دامادمون همین جوری از زنم تعریف میکرد که من همیشه گفتم لیلاخانوم از دست مهدی پیر شده و از این کسشر ها
لیلا هم گفت من همیشه حسودیم شده به آبجی بخاطر شما؛ همیشه میگم کاش مهدی نصف شما درک داشت
همین جوری از هم تعریف میکردن دامادمون گفت کاش تو زنم بودی یهو لیلا یه خنده موزیانه کرد و گفت بخدا منم همیشه دلم میخواست شما شوهرم بودی خیلی آدم رو درک میکنی
اینجا رو چن بار عقب جلو کردم حرصم گرفته بود از حرفاشون از خنده موزیانه و لبخند هاشون دلم هم شور افتاده بود بدجوری
علی(دامادمون) به خودش جرات داد و اومد جلوتر و دستش رو گذاشت رو رون زنم دلم هُرّی ریخت اصلا انتظار نداشتم همچین صحنه ای ببینم علی شروع کرد تعریفشو کردن که آره تو حروم شدی از دست مهدی و اون قَدرِتو نمیدونه و فلان همین جوری دستشم میکشید رو پای زنم
لیلا گفت علی آقا آبجی میاد میبینه بد میشه لطفا دستتو بردار علی گفت چرا خانومی بدت میاد؟
_حرف این چیزا نیس آبجی یا هر کی بیاد برا جفتمون بد میشه
+نترس قربونت اون حالا حالا ها نمیاد بیرون طبقه پایین هم کسی نیس من و خودت تنهاییم.
دلم میخواست زمان وایسته چی میدیدم فیلم گرفتم که چی ببینم چی گیرم اومد دلم داشت از دهنم میومد بیرون
کمی دست کشید رو پای زنم و تعریفشو کرد دیدم لیلا هم انگاری بدش نیومده دست گذاشت رو دستش و نازش میکرد یه لحظه لیلا گفت صبر کن پا شد از کنار پرده تو حیاط رو نگاه کرد و برگشت گفت تو هم ببین آبجی کاری نداره؟
علی در اتاق رو باز کرد و رفت در حموم؛ در زد و پرسید عزیز دلم چیزی نمیخوای آبجی هم گفت نه فداتشم دارم آماده سازی میکنم برا شب علی گفت خیلی مونده؟ آبجی گفت اونجوری که تو دوست داری پاکسازی کنم آره عزیزم حداقل نیم ساعت ۴۵دیقه وقت میخوام علی گفت باشه فدات منم گفتم یه دوش بگیرم قبل رفتن
برگشتن تو حال و در اتاق رو بستن نشستن کنار بخاری لیلا یه نگاه به علی کرد یهو دلو زد به دریا و شروع کرد لب گرفتن
دیگه دلم داشت میومد تو دهنم چیو داشتم میدیدم به زنم و علی چقد اعتماد داشتم حالا دارم خیانتشون رو میبینم
علی سبزه اس و وزنش هم راحت ۱۰۰کیلو میشه
در عوض لیلا سفید و سینه ۸۵ و کون قلمبه ای داره کوسش هم صورتی ناب؛ خدایی خیلی هم خوشکل و خوش هیکله آرایشگر هم هس خیلی تو آرایشگری ماهره یعنی یه جوری آرایش میکنه آدم دلش میخواد بخوردش
کمی لب بازی کردن دیدم دست علی رو سینه لیلا داره مالش میده لیلا هم حشری شده بود بدجوری
دستشو برد کیر علی رو مالش میداد کیر منم راست شده بود منتظر بودم ببینم آخرش چی میشه دلم هم آشوب بود نفسم تنگ شده بود
یه کم همدیگه رو مالوندن و لب گرفتن لیلا با حالت شوخی گفت تو بخواب من بیام روت وگرنه تو بالا باشی له میشم علی خوابید و لیلا هم خوابید روش باز شروع کردن لب گرفتن که دیدم لیلا کوسشو میماله رو کیر علی
حشری شده بودن بدجوری
لیلا نشست رو کیر علی ولی هیچ لباسی در نیاورده بودن لباس لیلا جلو یقه اش دکمه داشت دکمه هارو باز کرد و ممه هاشو درآورد علی هم از خدا خواسته شروع کرد دستمالی کردن و تعریف از ممه های لیلا
لیلا هم خودشو میمالید رو کیر علی انگاری جفتشون میخواستن حال کردنو ادامه بدن چن دقیقه همینجوری میمالیدن که علی یه کم خودشو کشید بالا شروع کرد به خوردن ممه های لیلا
لیلا خیلی از سینه هاش حشری میشد اینو من خوب میدونستم انگاری علی هم فهمیده بود همش ممه هاشو میمالید و میخورد گاهی هم لب میگرفتن در حد یه دیقه
لیلا ساپورت پاش بود همیشه دوست داشت لباس تنگ بپوشه که بقیه نگاش کنن
دست برد زیرش کیر علی رو از شلوار راحتی درآورد چی میدیدم چه کیر بزرگ و سیاهی داشت البته کلفت بود تا بلند لااقل دوبرابر کیر من بود کیر من پیش اون دودول بود🤕
چشای لیلا هم یه لحظه مات شد رو کیرش نتونست خودشو نگر داره گفت وای چه کیر بزرگی داری
علی هم گفت همش برا تو فداتشم
لیلا خیلی با ساک زدن حال نمیکرد ولی انگار برا من اینجوری بود چون دیدم سرشو برد پایین و شروع کرد ساک زدن هرچند یه کمی بیشتر از کلاهک کیرشو نمیتونست ببره تو دهنش ولی برا همونم بدجوری ساک میزد صدای ملچ ملوچ ساکش میومد علی هم تو آسمون بود انگاری باور نمیکرد لیلا داره براش ساک میزنه مث خواب بود براش دستشو انداخته بود تو موهای لیلا و کیف میکرد همه سعی شون هم این بود کمتر صدا دربیارن علی گفت نانازتو نمیدی من بخورم قربونت بشم لیلا گفت نه من خیلی رو چوچوله ام حساسم فوری ارضا میشم علی یه کم خواهش کرد لیلا هم گفت فقط یه کم بعدشم گفتم بسه تمومش کن نمیخوام با کسلیسی ارضا بشم بعد برگشت حالت ۶۹ شدن برا هم ساک میزدن یه دیقه نشد که لیلا گفت کافیه کافیه دیگه
میخوام ببینم میتونم این کیــــــــر سیه چرده رو تو کوس گرسنه ام جا بدم یا جر میخورم
علی گفت نگو قربونت تو بیشتر از اینا کشش داری خودتو دست کم نگیر
لیلا گفت تو ثابت وایسا خودم آروم میشینم روش تا جا باز کنه
کیر علی رو تنظیم کرد در کوس صورتیش و آروم شروع کرد پایین اومدن علی هم داشت سینه هاشو میمالید یه کم اومد پایین باز رفت بالا دوباره چن لحظه اومد پایین باز رفت بالا؛ تا چن بار تکرار کرد تا قشنگ جا باز کرد تا ته کیرشو کرد تو کوسش
یواش گفت هووووووف تونستم
علی گفت بیشتر هم میتونی نفسم (فکر کنم منظورش کونش بود که البته خیلی تنگ بود کیر منم جا نمیشد چه برسه به اون کیر)
بعد شروع کرد بالا پایین کردن
اونقد کوسش ترشح کرده بود و لیز شده بود که صدای شالاپ شلوپش حال رو پر کرده بود علی گفت آرومتر دیونه میخوای همه بفهمن بعد هم کمرشو گرفته بود و کمکش میکرد گاهی ممه میخورد گاهی لب میگرفتن
علی گفت اگه آبم اومد چی؟
_بریز تو نترس آی یو دی گذاشتم
علی دستش رو گذاشت پشت لیلا و بدون اینکه کیرشو دربیاره خوابوندش دستاشو ستون کرد و شروع کرد تلمبه زدن لب میگرفتن
لیلا گفت آرومتر میخوام حال کنم با این کیر
علی هم آروم فشار میداد ولی تا ته میبرد دوباره میکشید بیرون آروم تا ته کوس صورتیش رد میکرد
لیلا چشاشو بسته بود و آه و اوه میکرد علی هم میدونست رو سینه هاش حساسه میک میزد نصف ممه های زنمو میکرد تو دهنش
با خودم گفتم عوضی میخواد خودشو با ممه زنم خفه کنه
لیلا گفت دیگه کافیه یه کم سرعتی بزن که منم ارضا بشم تمومش کنیم شروع کرد سرعتی زدن که لیلا لباشو گاز میگرفت و پاهآش میلرزید معلوم بود داره ارضا میشه یواش گفت هوووووووه علی هم نزدیک بود آبش بیاد گفت بریزم رو سینه هات؟
لیلا گفت نه بریز تو راحتتر میشورم
دیدم علی یه لحظه تا ته فشار داد تو کوس زنم و گفت وای لیلا تو محشری
لیلا گفت دستمال کاغذی بیار تا نریخته
علی گفت ارضا شدی؟
آره تا حالا سکس به این باحالی نداشتم
علی کیرشو گرفت دستش که آبش نریزه پاشد رفت دستمال کاغذی آورد خودشونو تمیز کردن که علی گفت هنوزم وقت داریم پایه ای یه کم دیگه هم با هم باشیم
لیلا یه نگاه انداخت گفت مگه سیر نشدی؟
علی: اگه بدونی چقد تو کفِت بودم یه هفته هم سکس داشته باشیم سیر نمیشم
لیلا گفت فقط زیاد طول نده خوشم نمیاد کسی بفهمه آبروم بره
دستشو برد کیر علی رو مالش میداد کیر منم راست شده بود منتظر بودم ببینم آخرش چی میشه دلم هم آشوب بود نفسم تنگ شده بود
یه کم همدیگه رو مالوندن و لب گرفتن لیلا با حالت شوخی گفت تو بخواب من بیام روت وگرنه تو بالا باشی له میشم علی خوابید و لیلا هم خوابید روش باز شروع کردن لب گرفتن که دیدم لیلا کوسشو میماله رو کیر علی
حشری شده بودن بدجوری
لیلا نشست رو کیر علی ولی هیچ لباسی در نیاورده بودن لباس لیلا جلو یقه اش دکمه داشت دکمه هارو باز کرد و ممه هاشو درآورد علی هم از خدا خواسته شروع کرد دستمالی کردن و تعریف از ممه های لیلا
لیلا هم خودشو میمالید رو کیر علی انگاری جفتشون میخواستن حال کردنو ادامه بدن چن دقیقه همینجوری میمالیدن که علی یه کم خودشو کشید بالا شروع کرد به خوردن ممه های لیلا
لیلا خیلی از سینه هاش حشری میشد اینو من خوب میدونستم انگاری علی هم فهمیده بود همش ممه هاشو میمالید و میخورد گاهی هم لب میگرفتن در حد یه دیقه
لیلا ساپورت پاش بود همیشه دوست داشت لباس تنگ بپوشه که بقیه نگاش کنن
دست برد زیرش کیر علی رو از شلوار راحتی درآورد چی میدیدم چه کیر بزرگ و سیاهی داشت البته کلفت بود تا بلند لااقل دوبرابر کیر من بود کیر من پیش اون دودول بود🤕
چشای لیلا هم یه لحظه مات شد رو کیرش نتونست خودشو نگر داره گفت وای چه کیر بزرگی داری
علی هم گفت همش برا تو فداتشم
لیلا خیلی با ساک زدن حال نمیکرد ولی انگار برا من اینجوری بود چون دیدم سرشو برد پایین و شروع کرد ساک زدن هرچند یه کمی بیشتر از کلاهک کیرشو نمیتونست ببره تو دهنش ولی برا همونم بدجوری ساک میزد صدای ملچ ملوچ ساکش میومد علی هم تو آسمون بود انگاری باور نمیکرد لیلا داره براش ساک میزنه مث خواب بود براش دستشو انداخته بود تو موهای لیلا و کیف میکرد همه سعی شون هم این بود کمتر صدا دربیارن علی گفت نانازتو نمیدی من بخورم قربونت بشم لیلا گفت نه من خیلی رو چوچوله ام حساسم فوری ارضا میشم علی یه کم خواهش کرد لیلا هم گفت فقط یه کم بعدشم گفتم بسه تمومش کن نمیخوام با کسلیسی ارضا بشم بعد برگشت حالت ۶۹ شدن برا هم ساک میزدن یه دیقه نشد که لیلا گفت کافیه کافیه دیگه
میخوام ببینم میتونم این کیــــــــر سیه چرده رو تو کوس گرسنه ام جا بدم یا جر میخورم
علی گفت نگو قربونت تو بیشتر از اینا کشش داری خودتو دست کم نگیر
لیلا گفت تو ثابت وایسا خودم آروم میشینم روش تا جا باز کنه
کیر علی رو تنظیم کرد در کوس صورتیش و آروم شروع کرد پایین اومدن علی هم داشت سینه هاشو میمالید یه کم اومد پایین باز رفت بالا دوباره چن لحظه اومد پایین باز رفت بالا؛ تا چن بار تکرار کرد تا قشنگ جا باز کرد تا ته کیرشو کرد تو کوسش
یواش گفت هووووووف تونستم
علی گفت بیشتر هم میتونی نفسم (فکر کنم منظورش کونش بود که البته خیلی تنگ بود کیر منم جا نمیشد چه برسه به اون کیر)
بعد شروع کرد بالا پایین کردن
اونقد کوسش ترشح کرده بود و لیز شده بود که صدای شالاپ شلوپش حال رو پر کرده بود علی گفت آرومتر دیونه میخوای همه بفهمن بعد هم کمرشو گرفته بود و کمکش میکرد گاهی ممه میخورد گاهی لب میگرفتن
علی گفت اگه آبم اومد چی؟
_بریز تو نترس آی یو دی گذاشتم
علی دستش رو گذاشت پشت لیلا و بدون اینکه کیرشو دربیاره خوابوندش دستاشو ستون کرد و شروع کرد تلمبه زدن لب میگرفتن
لیلا گفت آرومتر میخوام حال کنم با این کیر
علی هم آروم فشار میداد ولی تا ته میبرد دوباره میکشید بیرون آروم تا ته کوس صورتیش رد میکرد
لیلا چشاشو بسته بود و آه و اوه میکرد علی هم میدونست رو سینه هاش حساسه میک میزد نصف ممه های زنمو میکرد تو دهنش
با خودم گفتم عوضی میخواد خودشو با ممه زنم خفه کنه
لیلا گفت دیگه کافیه یه کم سرعتی بزن که منم ارضا بشم تمومش کنیم شروع کرد سرعتی زدن که لیلا لباشو گاز میگرفت و پاهآش میلرزید معلوم بود داره ارضا میشه یواش گفت هوووووووه علی هم نزدیک بود آبش بیاد گفت بریزم رو سینه هات؟
لیلا گفت نه بریز تو راحتتر میشورم
دیدم علی یه لحظه تا ته فشار داد تو کوس زنم و گفت وای لیلا تو محشری
لیلا گفت دستمال کاغذی بیار تا نریخته
علی گفت ارضا شدی؟
آره تا حالا سکس به این باحالی نداشتم
علی کیرشو گرفت دستش که آبش نریزه پاشد رفت دستمال کاغذی آورد خودشونو تمیز کردن که علی گفت هنوزم وقت داریم پایه ای یه کم دیگه هم با هم باشیم
لیلا یه نگاه انداخت گفت مگه سیر نشدی؟
علی: اگه بدونی چقد تو کفِت بودم یه هفته هم سکس داشته باشیم سیر نمیشم
لیلا گفت فقط زیاد طول نده خوشم نمیاد کسی بفهمه آبروم بره
علی گفت عاشق داگ استایلم زود هم تموم میکنم لیلا ساپورتشو نصفه نیمه کشید پایین و کونشو قمبل کرد کمرشو داد پایین کونش قشنگ رفت هوا
علی هم از خدا خواسته کیرشو گذاشت در کوس لیلا و یهو فشار داد تو
لیلا یه جیغ زد که علی رو دهنشو گرفت و شروع کرد تلمبه زدن؛ انگشتشو تف مالی کرد و گذاشت در کون لیلا و آروم انگشت میکرد گفت کونت چه تنگه خوشکلم معلومه آکبنده
لیلا هم گفت آره اونجا برا ریدنه
علی گفت اگه مال من بودی الان استفاده های زیادی ازش میکردم
یه کم دیگه تلمبه زد تو کوس صورتی لیلا، آبش اومد و تمومش کرد خودشو با دستمال کاغذی پاک کرد لیلا هم پاشد خواست بره علی آروم گفت لیلا جون
لیلا برگشت گفت جــــــــــــون؟
علی گفت لب آخر هم بده
لیلا برگشت لب گرفتن و رفت سرویس بهداشتی که تو راهرو بود بعدشم رفت پایین
علی هم که به آرزوش رسیده بود بالش رو گذاشت و خوابید
آبجی اومد بیرون از حموم یه لگد به علی زد گفت نکبت باز فیلم سوپر میدیدی
علی گفت آره خواستم پوزیشن جدید یاد بگیرم برا امشب
بعدشم حاضر شدن رفتن
من موندم و فیلم خیانت زنم و شوهرخواهرم
نظرتون رو بنویسید بعدا میخونم ممنون
نوشته: مهدی
cнαɴɴεℓ: ♥️̶͢✘
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
@DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
علی هم از خدا خواسته کیرشو گذاشت در کوس لیلا و یهو فشار داد تو
لیلا یه جیغ زد که علی رو دهنشو گرفت و شروع کرد تلمبه زدن؛ انگشتشو تف مالی کرد و گذاشت در کون لیلا و آروم انگشت میکرد گفت کونت چه تنگه خوشکلم معلومه آکبنده
لیلا هم گفت آره اونجا برا ریدنه
علی گفت اگه مال من بودی الان استفاده های زیادی ازش میکردم
یه کم دیگه تلمبه زد تو کوس صورتی لیلا، آبش اومد و تمومش کرد خودشو با دستمال کاغذی پاک کرد لیلا هم پاشد خواست بره علی آروم گفت لیلا جون
لیلا برگشت گفت جــــــــــــون؟
علی گفت لب آخر هم بده
لیلا برگشت لب گرفتن و رفت سرویس بهداشتی که تو راهرو بود بعدشم رفت پایین
علی هم که به آرزوش رسیده بود بالش رو گذاشت و خوابید
آبجی اومد بیرون از حموم یه لگد به علی زد گفت نکبت باز فیلم سوپر میدیدی
علی گفت آره خواستم پوزیشن جدید یاد بگیرم برا امشب
بعدشم حاضر شدن رفتن
من موندم و فیلم خیانت زنم و شوهرخواهرم
نظرتون رو بنویسید بعدا میخونم ممنون
نوشته: مهدی
cнαɴɴεℓ: ♥️̶͢✘
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
@DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بگا دادن بکارتم (۲)
1401/10/29
#ازدواج #بکارت
...قسمت قبل
مردد بودم تو جواب دادن بش. اگر یکی میومد پشت درب اتاق ومیشنید ، دیگه واقعا باورشون میشد که من باهاش رابطه قبلی دارم. وصل کردم وبانشونه سکوت بهش فهموندم حرفی نزنه. اول مشت بقلبش کوبید وبعد برام بوس فرستاد. مونده بودم چکار کنم. دوباره دستش رو روی سینش گذاشت. یه رکابی سفید پوشیده بود. بدن عضلانی و پرموش ،سینه ستبرو برجستش زیر رکابی سفید ،میل خواستن منو بیشتر میکرد. همیشه همه چیز بزرگش برای من خواستنی تر بود. من اصلا مردای کوچیک وظریف رو مرد نمیدونستم. همیشه فکر میکرذم مرد یعنی قدرت وهیبت مرد یعنی علی. …بااینکه اینهمه خانواده ازش بد گفته بودند وباب میلشون نبود ولی نتونسته بودند ذره ای تو دل من تشویشی برای خواستنش ایجاد کنند. از دیدنش خجالت میکشیدم سرم رو پایین انداختم که بازم برام بوس فرستاد. قطع کردم وبراش تایپ کردم تو خونه ام. شاید صدامون رو کسی بشنوه. دوباره شروع کرد از عشق وعلاقه وخواستنش به من بگه. باورم نمیشد یه مرد انقدر تبحر برای دلبری داشته باشه. دو تا دوستام که زودتر از من ازدواج کرده بودند همیشه از لنگ زدن ابراز علاقه شوهراشون مینالیدند. ازم خواست دوباره تماس بگیره ومن هدفون بزارم وحرفی نزنم. اینکه منو ببینه براش کافیه. اون شب بنظرم زیاده روی کرد. گف میخاسته تو اتاق بوسم کنه ،خیلی خودشو کنترل کرده ولی اولین قرار بعدی حتما لپم رو میبوسه. یکم دیگه از جاهای دیگه گفت وبعد باز گف کی میتونه ببوستم وبعد خودش گف فردا ناهار بریم بیرون. از عجول بودنش سر در نمیوردم. بچشم من هنوز خیلی زود بود. قطع کردم وبرای اینکه دلخور نشه تایپ کردم که شارژ ندارم وفردا هم زوده صبر کنه خانواده ها به نتیجه برسند بعد ولی آنلاین نبود.
فردادیر بیدار شدم ونمازم قضا شد ،سریع یه سری لوازم آرایشی ریختم توکیفم وبدو رفتم سرکار. دوست داشتم دوش بگیرم ولی وقت نبود بعدشم لزومی نبود. صبح تا ظهر چند تا گیف بوسه وبغل برام فرستاد ومن هیچ واکنشی ندادم. اون روز ماشینم رو تو پارکینگ نبردم تا راحت بتونم سرموقع برم سرقرار. آخر باکلی بحث قرار شد خیابون بالایی پارک کنم وبیاد دنبالم.وقتی سوار شدم زل زد تو چشمام وگف مگه قصد تو ازدواج نیس پس چه اهمیتی داره کسی ما رو باهم ببینه ؟ خوب زودتر فهمیده که میخایم ازدواج کنیم. نکنه تو مشکلی داری ومیترسی کسی بهم بزنه. …از حرفاش جا خورده بودم. اون با فرهنگ اصفهان آشنایی نداشت. فکر میکرد اینجا تهرانه وهمه چی آزاد. چقدر زود با من صمیمی شد وتو تو کرد هنوز تو فکر حرفاش بودم که گف شیدا من قصدم روی تو فقط ازدواجه وهیچی نمیتونه جلوم رو بگیره اگه مشکلی هس زودتر بگو که
-چه مشکلی علی؟ چرا البته خانوادم تحمل دوری منو ندارن. زیاد راغب نیستند بخصوص پدرم. ما بهم خیلی وابسته ایم. من خودمم نمیتونم بی ندیدنشون دوام بیارم. از طرفی من دوس دارم مستقل باشم اگه توانایی داشته باشی بریم جدا حتی مستاجر بشیم ولی دوس ندارم اول زندگی
علی درحالیکه بمن نگاه میکرد وانگار داشت قورتم میداد لبخندی زد وگف اگه مامانم میگه بیاند خونه ما ،چون خونه پدریم دوبلکسه نه دو طبقه همون همکفش دو واحده تازه واحد ما یه سوییت بالاش داره. ما اصلا کاری به اونا نداریم. تو استقلال خودت رو داری. در حالیکه پوز خند میزد گف فکر کردی یه طبقه یا یه اتاق بت میدند. از طرفی من بعضی شبها نیستم بااونها باشی خودت راحت تری. مساله دیدن خانوادت هم من بخاطر کارم مجبورم بیام اصفهان. هر ماه تا ۴بار رفت وبرگشت هوایی خود تهران برام رزرو میکنه که اگه نیام میسوزه. خوب تو هم بام میای مشکلی از لحاظ هزینش نیس. هفته ای بیشتر از ۱بار اونم دوروزمیخای ببینیشون ؟
رسیده بودیم هتل آسمان. لذت بردم از اینکه بار اول منو آورده یکی از تقریبا بهترین رستورانای اصفهان. همیشه مرد لارج وپول خرج کن دوست داشتم. برخلاف تفکر اصفانیا که پول رو برای جمع کردن میخاستند ،بااینکه من اصالتا اصفهانی بودم حتی دنباله فامیل اصفهانی داشتم ولی ولخرج بودم وهمیشه خرجم بیشتر از دخلم بود. شاید علتی که باعث میشد علی رو بخام ،این بود که ازدواج با یه کارمند وحساب وکتاب کردن که تا آخر برج کم نیاری وچیزی که میخای بخری ونتونی. …برام یه کابوس بود. بااینکه پدر ومادرم کارمند بودند وتو زندگیم کم وکثر آنچنانی نداشتم ولی من ایده آلیست بودم وهمیشه بهترینها رو میخاستم. دم درب با نگهبان بحثش شد چون میگف جا نیس وعلی میگف چون میز رزرو کرده وظیفشونه راهش بدند تو پارکینگ. ماشین رو خاموش کرد وگف برو بگو مسیولت بیاد من تکون نمیخورم. باید برم تو پارکینگ.
1401/10/29
#ازدواج #بکارت
...قسمت قبل
مردد بودم تو جواب دادن بش. اگر یکی میومد پشت درب اتاق ومیشنید ، دیگه واقعا باورشون میشد که من باهاش رابطه قبلی دارم. وصل کردم وبانشونه سکوت بهش فهموندم حرفی نزنه. اول مشت بقلبش کوبید وبعد برام بوس فرستاد. مونده بودم چکار کنم. دوباره دستش رو روی سینش گذاشت. یه رکابی سفید پوشیده بود. بدن عضلانی و پرموش ،سینه ستبرو برجستش زیر رکابی سفید ،میل خواستن منو بیشتر میکرد. همیشه همه چیز بزرگش برای من خواستنی تر بود. من اصلا مردای کوچیک وظریف رو مرد نمیدونستم. همیشه فکر میکرذم مرد یعنی قدرت وهیبت مرد یعنی علی. …بااینکه اینهمه خانواده ازش بد گفته بودند وباب میلشون نبود ولی نتونسته بودند ذره ای تو دل من تشویشی برای خواستنش ایجاد کنند. از دیدنش خجالت میکشیدم سرم رو پایین انداختم که بازم برام بوس فرستاد. قطع کردم وبراش تایپ کردم تو خونه ام. شاید صدامون رو کسی بشنوه. دوباره شروع کرد از عشق وعلاقه وخواستنش به من بگه. باورم نمیشد یه مرد انقدر تبحر برای دلبری داشته باشه. دو تا دوستام که زودتر از من ازدواج کرده بودند همیشه از لنگ زدن ابراز علاقه شوهراشون مینالیدند. ازم خواست دوباره تماس بگیره ومن هدفون بزارم وحرفی نزنم. اینکه منو ببینه براش کافیه. اون شب بنظرم زیاده روی کرد. گف میخاسته تو اتاق بوسم کنه ،خیلی خودشو کنترل کرده ولی اولین قرار بعدی حتما لپم رو میبوسه. یکم دیگه از جاهای دیگه گفت وبعد باز گف کی میتونه ببوستم وبعد خودش گف فردا ناهار بریم بیرون. از عجول بودنش سر در نمیوردم. بچشم من هنوز خیلی زود بود. قطع کردم وبرای اینکه دلخور نشه تایپ کردم که شارژ ندارم وفردا هم زوده صبر کنه خانواده ها به نتیجه برسند بعد ولی آنلاین نبود.
فردادیر بیدار شدم ونمازم قضا شد ،سریع یه سری لوازم آرایشی ریختم توکیفم وبدو رفتم سرکار. دوست داشتم دوش بگیرم ولی وقت نبود بعدشم لزومی نبود. صبح تا ظهر چند تا گیف بوسه وبغل برام فرستاد ومن هیچ واکنشی ندادم. اون روز ماشینم رو تو پارکینگ نبردم تا راحت بتونم سرموقع برم سرقرار. آخر باکلی بحث قرار شد خیابون بالایی پارک کنم وبیاد دنبالم.وقتی سوار شدم زل زد تو چشمام وگف مگه قصد تو ازدواج نیس پس چه اهمیتی داره کسی ما رو باهم ببینه ؟ خوب زودتر فهمیده که میخایم ازدواج کنیم. نکنه تو مشکلی داری ومیترسی کسی بهم بزنه. …از حرفاش جا خورده بودم. اون با فرهنگ اصفهان آشنایی نداشت. فکر میکرد اینجا تهرانه وهمه چی آزاد. چقدر زود با من صمیمی شد وتو تو کرد هنوز تو فکر حرفاش بودم که گف شیدا من قصدم روی تو فقط ازدواجه وهیچی نمیتونه جلوم رو بگیره اگه مشکلی هس زودتر بگو که
-چه مشکلی علی؟ چرا البته خانوادم تحمل دوری منو ندارن. زیاد راغب نیستند بخصوص پدرم. ما بهم خیلی وابسته ایم. من خودمم نمیتونم بی ندیدنشون دوام بیارم. از طرفی من دوس دارم مستقل باشم اگه توانایی داشته باشی بریم جدا حتی مستاجر بشیم ولی دوس ندارم اول زندگی
علی درحالیکه بمن نگاه میکرد وانگار داشت قورتم میداد لبخندی زد وگف اگه مامانم میگه بیاند خونه ما ،چون خونه پدریم دوبلکسه نه دو طبقه همون همکفش دو واحده تازه واحد ما یه سوییت بالاش داره. ما اصلا کاری به اونا نداریم. تو استقلال خودت رو داری. در حالیکه پوز خند میزد گف فکر کردی یه طبقه یا یه اتاق بت میدند. از طرفی من بعضی شبها نیستم بااونها باشی خودت راحت تری. مساله دیدن خانوادت هم من بخاطر کارم مجبورم بیام اصفهان. هر ماه تا ۴بار رفت وبرگشت هوایی خود تهران برام رزرو میکنه که اگه نیام میسوزه. خوب تو هم بام میای مشکلی از لحاظ هزینش نیس. هفته ای بیشتر از ۱بار اونم دوروزمیخای ببینیشون ؟
رسیده بودیم هتل آسمان. لذت بردم از اینکه بار اول منو آورده یکی از تقریبا بهترین رستورانای اصفهان. همیشه مرد لارج وپول خرج کن دوست داشتم. برخلاف تفکر اصفانیا که پول رو برای جمع کردن میخاستند ،بااینکه من اصالتا اصفهانی بودم حتی دنباله فامیل اصفهانی داشتم ولی ولخرج بودم وهمیشه خرجم بیشتر از دخلم بود. شاید علتی که باعث میشد علی رو بخام ،این بود که ازدواج با یه کارمند وحساب وکتاب کردن که تا آخر برج کم نیاری وچیزی که میخای بخری ونتونی. …برام یه کابوس بود. بااینکه پدر ومادرم کارمند بودند وتو زندگیم کم وکثر آنچنانی نداشتم ولی من ایده آلیست بودم وهمیشه بهترینها رو میخاستم. دم درب با نگهبان بحثش شد چون میگف جا نیس وعلی میگف چون میز رزرو کرده وظیفشونه راهش بدند تو پارکینگ. ماشین رو خاموش کرد وگف برو بگو مسیولت بیاد من تکون نمیخورم. باید برم تو پارکینگ.
معلوم بود مرد غد ویه دنده ایه. حرف ،حرف خودشه.
-علی آقا یه پولی بش بدید میزاره بریدتو
-اولا که وظیفشه بزاره برم تو ثانیا آقا تو محرابه من علی جانم وبا لبخندی زل زد به چشمهام
سرم رو پایین انداختم.
نگهبان بعد بی سیم زدن یا ادای بیسیم زدن ،اجازه داد علی بره. پارکینگ شلوغ بودو واقعا جا نبود.اون اخر تونست پارک کنه. اومدم پیاده شم که دستم رو گرفت
-آن منی کجا روی ؟
از صندلی عقب دسته گل رزی روی پام گذاشت. خودبخود دستم تو دستاش یخ کرد. انگشتای دستش روی رون پام بود. سرش رو آورد جلو وبرخلاف گفته خودش و فکر من لبهام رو بوسید. عمیق وآبدار. تو تاریکی پارکینگ بش نگاه کردم. چشماش بسته وصورتش آروم بود. ناخودآگاه عقب رفتم واون بدنبال لبهای من جلو اومد. قصد داشت زبونش رو تو دهنم فرو کنه که با فشار دادن لبهام بهم ،نزاشتم. زبونش رودو بار روی لبهام کشید. چشماش رو باز کرد وازم فاصله گرف. نمیخای طعم دهنت رو بچشم. لبات که عالی بودند.
-علی ما قصدمون آشنایی بیشتره. از طرفی بهم نامحرمیم. این مسایل رو بزار برای
گف الان ودوباره لبهاش رو روی لبهام گذاشت وباز زبونش رو هل داد. دوست داشتم زودتر تموم شه پس لبهام رو باز کردم وزبون داغ وبزرگش تو دهنم جا گرف. زبونش که به زبونم خورد تنم مور مور شد. یه حس شهوت یا خواستن.
دستم رو تو دستش فشار داد. زبونم رو به زبونش هل دادم وزبونش عقب تر رفت. ازش جدا شدم ودر رو باز کردم.
-شیدا جان
خودم رو به نشنیدن زدم و شروع به مرتب کردن لباسهام کردم.تازه یادم اومد که شال آورده بودم وباید مقنعه ام رو عوض میکردم. شروع به تعویضش کردم واز علی خاستم که درب ماشین رو بزنه تا بزارمش داخل واون گف باید زودتر اینکارو میکردم و خرج داره خانومم… یه بوس دیگه بدهکار میشیا
این رفتاراش کفریم کرده بود. اینکه انقدر زود پسرخاله شده اینکه انقدر لاسه. …
با فاصله ازش میومدم که ایستاد ودستش رو دراز کرد
-بگیر دستمو عقب نیفتی
-نه علی
-علی جان بار آخره تذکر میدما جریمه میشیا
به آسانسور رسیدیم وعلی شروع به حرف زدن کرد
-شیدا آرزومه زنم جلوی بقیه بازوم رو بگیره خودش رو بچسبونه بم. کنار من راه بیاد. آروم تو گوشم حرف بزنه. از خواستنی بودنم بگه. بمن بباله. نه تو چشم مردما نه فکر کنی بخاطر مردم نه. واقعا دوستم داشته باشه. از بودن بامن لذت ببره بام بحث نکنه بداخلاقی نکنه. منو با همه وجودش وبا همه معایبم بخاد. …
همینطور میگف تا رسیدیم وکنار شیشه همونجایی که رزرو کرده بود نشستیم.
هنوز داشت میگف ومن مونده بودم این حجم از رو واین حجم از اطلاعات درباره ازدواج واینکه واقعا از ازدواج چی میخاد رو از کجاش میاره. بابام درست میگف بیشتر از من میفهمید بخاطر اینکه آخر جملش نپرسه وتو چی میخای ( چون شاید از من دو خط هم نمیشد ) پریدم وسط حرفش وگفتم : اونوقت شما برای یه همچین زنی چه کار میکنید ؟
تو چشمام زل زد و بالبخندی گف بوسش میکنم.
دوباره سرم رو پایین انداختم خودم نفهمیدم که لپام گل انداختند که علی گف : شیدا جون دوس دارم تا شب بشینم اینجا وحرفای بد بد بزنم وتو سرت رو بندازی پایین وخجالت بکشی ولپات سرخ بشه انقدر دوست داشتنی میشی. تاحالا همچین دختری ندیده بودم
-مگه چند تا دختر دیدی ؟
-نشمردم والا ( باخنده) ولی زیادند نمیدونم
-شیدا جان زنم بشی فقط تو رو میبینم انقدر زیبا وخواستنی هسی که چشمم رو بقیه ببندم. درحالیکه تو فکر میرف وچشماش رو به میز دوخت گف خیانت کار خوکه. من انسانم. …
علی انقدر گف که رستوران ۲بار دور خودش چرخید.
-علی جان دیگه دیر شد میشه بریم
-آفرین چون حرف گوش دادی وگفتی علی جان میریم ولی سیر شدی عزیزم ؟ چیز دیگه ای نمیخاستی دسر سفارش ندادیا.
-نه ممنونم لطف کردی
اینکه حالا تو ماشین دوباره میخاد بوسم کنه ،اذیتم میکرد. ۴ناه پیش با اولین حقوقم خونوادم رو با مامان بزرگم آوردم همین رستوران گردان. اونروز چقدر آسانسور شلوغ بود ولی اینبار تو برگشت هم تنها بودیم شاید چون شنبه بود. علی به سمتم اومد وبا پایین آوردن سرش وفشار دادن من به دیوار آسانسور ،لبام رو مکید.این بار انگار یه برقی از لبم تا قلبم کشیده شد. نفسم حبس وسنگین شد. نفهمیدم بخاطر این بود که بام حرف زده بود واحساس نزدیکی داشتم بش یا چون بدنش چسبیده به تنم بود وفشار ریزی میداد. وقتی آسانسور رسید پایین ،ناراحت بودم که چرا داره تموم میشه. بدن علی داغ ،زبونش خیس وشیرین ،هیکلش بزرگ ومردونه ،بوی تنش عالی ونرمی پوستی که تازه شیو شده بود ؛ همه وهمه باعث شده بود تا برام خواستنی باشه این مرد نه چندان زیبا. این بار دیگه دست منو گرفت تو دستش وتا ماشین خرامان خرمان آوردم. چند بار تلاشی که کرذم تا ذستم رو دربیارم بی نتیجه بود وگف شیدا انقدر متعصب ومتحجر نباش. تو ماشین وقتی نشست فکر کردم باز هم قصد بوسه داره ولی سریع راه افتاد وگف که تا ۲شنبه بیشتر اصفهان نیس وفردا برای شام بریم بیرون.
-علی آقا یه پولی بش بدید میزاره بریدتو
-اولا که وظیفشه بزاره برم تو ثانیا آقا تو محرابه من علی جانم وبا لبخندی زل زد به چشمهام
سرم رو پایین انداختم.
نگهبان بعد بی سیم زدن یا ادای بیسیم زدن ،اجازه داد علی بره. پارکینگ شلوغ بودو واقعا جا نبود.اون اخر تونست پارک کنه. اومدم پیاده شم که دستم رو گرفت
-آن منی کجا روی ؟
از صندلی عقب دسته گل رزی روی پام گذاشت. خودبخود دستم تو دستاش یخ کرد. انگشتای دستش روی رون پام بود. سرش رو آورد جلو وبرخلاف گفته خودش و فکر من لبهام رو بوسید. عمیق وآبدار. تو تاریکی پارکینگ بش نگاه کردم. چشماش بسته وصورتش آروم بود. ناخودآگاه عقب رفتم واون بدنبال لبهای من جلو اومد. قصد داشت زبونش رو تو دهنم فرو کنه که با فشار دادن لبهام بهم ،نزاشتم. زبونش رودو بار روی لبهام کشید. چشماش رو باز کرد وازم فاصله گرف. نمیخای طعم دهنت رو بچشم. لبات که عالی بودند.
-علی ما قصدمون آشنایی بیشتره. از طرفی بهم نامحرمیم. این مسایل رو بزار برای
گف الان ودوباره لبهاش رو روی لبهام گذاشت وباز زبونش رو هل داد. دوست داشتم زودتر تموم شه پس لبهام رو باز کردم وزبون داغ وبزرگش تو دهنم جا گرف. زبونش که به زبونم خورد تنم مور مور شد. یه حس شهوت یا خواستن.
دستم رو تو دستش فشار داد. زبونم رو به زبونش هل دادم وزبونش عقب تر رفت. ازش جدا شدم ودر رو باز کردم.
-شیدا جان
خودم رو به نشنیدن زدم و شروع به مرتب کردن لباسهام کردم.تازه یادم اومد که شال آورده بودم وباید مقنعه ام رو عوض میکردم. شروع به تعویضش کردم واز علی خاستم که درب ماشین رو بزنه تا بزارمش داخل واون گف باید زودتر اینکارو میکردم و خرج داره خانومم… یه بوس دیگه بدهکار میشیا
این رفتاراش کفریم کرده بود. اینکه انقدر زود پسرخاله شده اینکه انقدر لاسه. …
با فاصله ازش میومدم که ایستاد ودستش رو دراز کرد
-بگیر دستمو عقب نیفتی
-نه علی
-علی جان بار آخره تذکر میدما جریمه میشیا
به آسانسور رسیدیم وعلی شروع به حرف زدن کرد
-شیدا آرزومه زنم جلوی بقیه بازوم رو بگیره خودش رو بچسبونه بم. کنار من راه بیاد. آروم تو گوشم حرف بزنه. از خواستنی بودنم بگه. بمن بباله. نه تو چشم مردما نه فکر کنی بخاطر مردم نه. واقعا دوستم داشته باشه. از بودن بامن لذت ببره بام بحث نکنه بداخلاقی نکنه. منو با همه وجودش وبا همه معایبم بخاد. …
همینطور میگف تا رسیدیم وکنار شیشه همونجایی که رزرو کرده بود نشستیم.
هنوز داشت میگف ومن مونده بودم این حجم از رو واین حجم از اطلاعات درباره ازدواج واینکه واقعا از ازدواج چی میخاد رو از کجاش میاره. بابام درست میگف بیشتر از من میفهمید بخاطر اینکه آخر جملش نپرسه وتو چی میخای ( چون شاید از من دو خط هم نمیشد ) پریدم وسط حرفش وگفتم : اونوقت شما برای یه همچین زنی چه کار میکنید ؟
تو چشمام زل زد و بالبخندی گف بوسش میکنم.
دوباره سرم رو پایین انداختم خودم نفهمیدم که لپام گل انداختند که علی گف : شیدا جون دوس دارم تا شب بشینم اینجا وحرفای بد بد بزنم وتو سرت رو بندازی پایین وخجالت بکشی ولپات سرخ بشه انقدر دوست داشتنی میشی. تاحالا همچین دختری ندیده بودم
-مگه چند تا دختر دیدی ؟
-نشمردم والا ( باخنده) ولی زیادند نمیدونم
-شیدا جان زنم بشی فقط تو رو میبینم انقدر زیبا وخواستنی هسی که چشمم رو بقیه ببندم. درحالیکه تو فکر میرف وچشماش رو به میز دوخت گف خیانت کار خوکه. من انسانم. …
علی انقدر گف که رستوران ۲بار دور خودش چرخید.
-علی جان دیگه دیر شد میشه بریم
-آفرین چون حرف گوش دادی وگفتی علی جان میریم ولی سیر شدی عزیزم ؟ چیز دیگه ای نمیخاستی دسر سفارش ندادیا.
-نه ممنونم لطف کردی
اینکه حالا تو ماشین دوباره میخاد بوسم کنه ،اذیتم میکرد. ۴ناه پیش با اولین حقوقم خونوادم رو با مامان بزرگم آوردم همین رستوران گردان. اونروز چقدر آسانسور شلوغ بود ولی اینبار تو برگشت هم تنها بودیم شاید چون شنبه بود. علی به سمتم اومد وبا پایین آوردن سرش وفشار دادن من به دیوار آسانسور ،لبام رو مکید.این بار انگار یه برقی از لبم تا قلبم کشیده شد. نفسم حبس وسنگین شد. نفهمیدم بخاطر این بود که بام حرف زده بود واحساس نزدیکی داشتم بش یا چون بدنش چسبیده به تنم بود وفشار ریزی میداد. وقتی آسانسور رسید پایین ،ناراحت بودم که چرا داره تموم میشه. بدن علی داغ ،زبونش خیس وشیرین ،هیکلش بزرگ ومردونه ،بوی تنش عالی ونرمی پوستی که تازه شیو شده بود ؛ همه وهمه باعث شده بود تا برام خواستنی باشه این مرد نه چندان زیبا. این بار دیگه دست منو گرفت تو دستش وتا ماشین خرامان خرمان آوردم. چند بار تلاشی که کرذم تا ذستم رو دربیارم بی نتیجه بود وگف شیدا انقدر متعصب ومتحجر نباش. تو ماشین وقتی نشست فکر کردم باز هم قصد بوسه داره ولی سریع راه افتاد وگف که تا ۲شنبه بیشتر اصفهان نیس وفردا برای شام بریم بیرون.
وقتی گفتم شبا بیرون نمیرم جز موارد خاص که خونوادمم میدونند ودلم نمیخاد تا دیر وقت بیرون باشم ،چشماش گرد شد.
-امروز اذیتت کردم فکر کنم تند رفتم
-اون که آره ولی تا عصر میتونم خاسی بریم قهوه مهمون من
-نه تا عصر سرکارم باید بمونم کارم تموم شه. …
فردا ساعت ۱۰صبح دوباره با کلی تماس وپیام رفتیم ناهار.ایندفعه عجله داشت وباید ساعت ۲خودش رو میرسوند سرکار.یک بار ازم لب گرفت ومنم همراهی کردم.
طعم لباش شیرین بود واون بوی ادکلنش شهوتی ترم میکرد. دلم میخاست روم میشد ودستام رو دور گردنش حلقه میکردمو ازش آویزون میشدم ومحکم میبوسیدمش ولی روم نمیشد. کسم خیس ونبض دارشده بود. خیلی بیشتر از شبهایی که خودارضایی میکردم ،شهوتم بیشتر ونیازم به لمس وفشار دادن بیشتر شده بود. انگار علی یه حس جدیدی رو تو وجود من بیدار کرده بود. نمیفهمیدم شاید بخاطر تعریفاش بود یا ابراز محبتش یا بلدیتش تو نزدیک کردن خودش بمن. دوشنبه فقط ظهر تماس گرفت وروز مجبور شد قطع کنه. انگار منم بش وابسته شده بودم. شب تماس تصویری گرفت وکلی ابراز پشیمونی کرد که امروز که منو ندیده انگار ده ساله ازم دوره وچقدر دل تنگم بوده وبعد از کلی ابراز علاقه گف که پرواز تهران فردا ۸ونیم صبح ۴نفر جاداره وکدملیم رو بدم تا برام بلیط بخره
-لازم نیس علی جان وقت زیاده
-من ساعت ۳تهران جلسه دارم وچون سخنگوام حتما باید سر موقع اونجا باشم بریم خونه پدرم رو ببین که اگر نظرت نبود من باخانوادم صحبت کنم بهر حال بحث یه عمره
-اگه ندید بخام بگم که دوس دارم مستقل باشم چی
-تو بیا ببین مطمینم خوشت میاد بعدشم مامان وبابای من اصلا خونه نیستن که کاری بکار تو داشته باشند. …
انقدر گف ومن از ترس اینکه کسی صدام رو نشنوه زیاد اصرار به نرفتن نمیکردم که گف پس کدملی وتاریخ دقیق تولدونام پدرت رو بگو.
تلاشای من برای بیخیال شدنش فایده نداش.
فردا صبح سریع دوش گرفتم وانقدر علی زنگ میزد که مجبور شدم رو سایلنت بزارم. از بس با لباس کار سرقرار رفته بودم ،از شب قبل یه شال وپانچو برداشتم تا فردا بتونم با تیپ جدید کنار علی باشم.
یه شومیز سفید روی یه شلوار بگ مشکی با یه پانچو مشکی با راه راههای سفید ویه شال سفید. اردیبهشت بود وهوای اصفهان بهشتی. یه سرمستی خوش وبچه گونه داشتم. چون دیر رسیده بودم انقدر باعلی عجله کردیم تا به هواپیما برسیم. علی بالهجه تهرونی وخواهش از مهماندار خواست تا صندلی ما کنار هم باشه واون ما رو موقت روی صندلی اول نشوند تا بقول خودش ببینه چی میشه. نشستیم ودست علی رونم رو لمس کرد. دستش انرژی خاصی داشت. کیف سامسونتش رو روی پاش گذاشته بود واز کنار کیفش ،دستش روی پای من بالا وپایین میشد. از جیب بغلی کتش هدفون درآورد ویکی از هدهاش رو توگوش من فرو کرد.
تو بشین نگاه کن چجوری میشم پیرت خوب نشسته وسط قلب من اون تیرت
قسمت آخر آهنگ علی میخندید ومیگف تو چی میشنوی ؟ ببین داره میگه من شدم کیرت وکیرت وسط قلبمه جدی تو چی میشنوی ؟
انقدر قشنگ میخندید ،شاید چون هنوز اینجوری شوخی نکرده بودو نخندیده بود محو خنده ها وشیطنتش شدم.
-نه داره میگه من میشم پیرت
وسط حرفم پرید وگف نه درست گوش کن لحن گفتن وطرزش مثل کیره وایسا الان دوباره میگه ووقتی اومد همونطور که عاشقانه تو چشمای من نگاه میرد باش خوند تو بشین نگاه کن چجوری میشم کیییییرت خوب نشسته وسط قلب من اون کییییرت خوب که خندید گف :
شیدا اگه الان من بگم برا سلامتی خلبان صلوات چکار میکنی هر چی بگم گوش میدی ؟
-وای نه علی همچین
-سلامتی آقای راننده صلوات برفس
خودش پکیده بود از خنده. پهلوش رو نشگون گرفتم علی نکن زشته میگن ندید بدیدن
-در حالیکه میخندید گف ما اولیم کی ما رو میبینه خوب ببینه ببین چه صلواتی هم میفرسن
از تو جمع یکی میگف اتوبوس زیاد سوار شدیا یه سری صلوات با عجل فرجهم میفرستادن ویه سری هم میخندیدن ودو بدو صحبت میکردند که مهمانداراشروع به اون حرکات واطوارهای مسخره کردن.
علی دستم رو گرفت وبوسید : خوب شیدا خانم چرا انقدر عبوسی
-تو چرا انقدر شادی ؟
-چرا نباشم ؟ یه دختر خوشگل کنارم نیس که هس ،باید بحرفم گوش بکنه که میکنه. همزمان دور وبرش رو نگاه کرد وسریع یه بوسه به لبم زد. انقدر تند بود که اصلا نفهمیدم چی شد.
-آخ چقدر میخام میشد ولبات رو یه دل سیر میمکیدم انقدری که خسته شم. این پانچت بازه ،ممه هات بیرونه آدم وسوسه میشه سفت بگیرتشون
-علی لطفا بس کن
-باید هی حواسم رو پرت چیزای دیگه کنم تا نخام بمالمت سخته واقعا تو مرد نیسی نمیفهمی
-علی چقدر طول میکشه ؟
-مالیدنت؟ تا تو دلت بخاد ( باخنده )
-نه برسیم تهران
-امروز اذیتت کردم فکر کنم تند رفتم
-اون که آره ولی تا عصر میتونم خاسی بریم قهوه مهمون من
-نه تا عصر سرکارم باید بمونم کارم تموم شه. …
فردا ساعت ۱۰صبح دوباره با کلی تماس وپیام رفتیم ناهار.ایندفعه عجله داشت وباید ساعت ۲خودش رو میرسوند سرکار.یک بار ازم لب گرفت ومنم همراهی کردم.
طعم لباش شیرین بود واون بوی ادکلنش شهوتی ترم میکرد. دلم میخاست روم میشد ودستام رو دور گردنش حلقه میکردمو ازش آویزون میشدم ومحکم میبوسیدمش ولی روم نمیشد. کسم خیس ونبض دارشده بود. خیلی بیشتر از شبهایی که خودارضایی میکردم ،شهوتم بیشتر ونیازم به لمس وفشار دادن بیشتر شده بود. انگار علی یه حس جدیدی رو تو وجود من بیدار کرده بود. نمیفهمیدم شاید بخاطر تعریفاش بود یا ابراز محبتش یا بلدیتش تو نزدیک کردن خودش بمن. دوشنبه فقط ظهر تماس گرفت وروز مجبور شد قطع کنه. انگار منم بش وابسته شده بودم. شب تماس تصویری گرفت وکلی ابراز پشیمونی کرد که امروز که منو ندیده انگار ده ساله ازم دوره وچقدر دل تنگم بوده وبعد از کلی ابراز علاقه گف که پرواز تهران فردا ۸ونیم صبح ۴نفر جاداره وکدملیم رو بدم تا برام بلیط بخره
-لازم نیس علی جان وقت زیاده
-من ساعت ۳تهران جلسه دارم وچون سخنگوام حتما باید سر موقع اونجا باشم بریم خونه پدرم رو ببین که اگر نظرت نبود من باخانوادم صحبت کنم بهر حال بحث یه عمره
-اگه ندید بخام بگم که دوس دارم مستقل باشم چی
-تو بیا ببین مطمینم خوشت میاد بعدشم مامان وبابای من اصلا خونه نیستن که کاری بکار تو داشته باشند. …
انقدر گف ومن از ترس اینکه کسی صدام رو نشنوه زیاد اصرار به نرفتن نمیکردم که گف پس کدملی وتاریخ دقیق تولدونام پدرت رو بگو.
تلاشای من برای بیخیال شدنش فایده نداش.
فردا صبح سریع دوش گرفتم وانقدر علی زنگ میزد که مجبور شدم رو سایلنت بزارم. از بس با لباس کار سرقرار رفته بودم ،از شب قبل یه شال وپانچو برداشتم تا فردا بتونم با تیپ جدید کنار علی باشم.
یه شومیز سفید روی یه شلوار بگ مشکی با یه پانچو مشکی با راه راههای سفید ویه شال سفید. اردیبهشت بود وهوای اصفهان بهشتی. یه سرمستی خوش وبچه گونه داشتم. چون دیر رسیده بودم انقدر باعلی عجله کردیم تا به هواپیما برسیم. علی بالهجه تهرونی وخواهش از مهماندار خواست تا صندلی ما کنار هم باشه واون ما رو موقت روی صندلی اول نشوند تا بقول خودش ببینه چی میشه. نشستیم ودست علی رونم رو لمس کرد. دستش انرژی خاصی داشت. کیف سامسونتش رو روی پاش گذاشته بود واز کنار کیفش ،دستش روی پای من بالا وپایین میشد. از جیب بغلی کتش هدفون درآورد ویکی از هدهاش رو توگوش من فرو کرد.
تو بشین نگاه کن چجوری میشم پیرت خوب نشسته وسط قلب من اون تیرت
قسمت آخر آهنگ علی میخندید ومیگف تو چی میشنوی ؟ ببین داره میگه من شدم کیرت وکیرت وسط قلبمه جدی تو چی میشنوی ؟
انقدر قشنگ میخندید ،شاید چون هنوز اینجوری شوخی نکرده بودو نخندیده بود محو خنده ها وشیطنتش شدم.
-نه داره میگه من میشم پیرت
وسط حرفم پرید وگف نه درست گوش کن لحن گفتن وطرزش مثل کیره وایسا الان دوباره میگه ووقتی اومد همونطور که عاشقانه تو چشمای من نگاه میرد باش خوند تو بشین نگاه کن چجوری میشم کیییییرت خوب نشسته وسط قلب من اون کییییرت خوب که خندید گف :
شیدا اگه الان من بگم برا سلامتی خلبان صلوات چکار میکنی هر چی بگم گوش میدی ؟
-وای نه علی همچین
-سلامتی آقای راننده صلوات برفس
خودش پکیده بود از خنده. پهلوش رو نشگون گرفتم علی نکن زشته میگن ندید بدیدن
-در حالیکه میخندید گف ما اولیم کی ما رو میبینه خوب ببینه ببین چه صلواتی هم میفرسن
از تو جمع یکی میگف اتوبوس زیاد سوار شدیا یه سری صلوات با عجل فرجهم میفرستادن ویه سری هم میخندیدن ودو بدو صحبت میکردند که مهمانداراشروع به اون حرکات واطوارهای مسخره کردن.
علی دستم رو گرفت وبوسید : خوب شیدا خانم چرا انقدر عبوسی
-تو چرا انقدر شادی ؟
-چرا نباشم ؟ یه دختر خوشگل کنارم نیس که هس ،باید بحرفم گوش بکنه که میکنه. همزمان دور وبرش رو نگاه کرد وسریع یه بوسه به لبم زد. انقدر تند بود که اصلا نفهمیدم چی شد.
-آخ چقدر میخام میشد ولبات رو یه دل سیر میمکیدم انقدری که خسته شم. این پانچت بازه ،ممه هات بیرونه آدم وسوسه میشه سفت بگیرتشون
-علی لطفا بس کن
-باید هی حواسم رو پرت چیزای دیگه کنم تا نخام بمالمت سخته واقعا تو مرد نیسی نمیفهمی
-علی چقدر طول میکشه ؟
-مالیدنت؟ تا تو دلت بخاد ( باخنده )
-نه برسیم تهران
-از خدات باشه که نرسیم برسیم من در اولین فرصت میخورمت
دستش رو رسوند روی سینه ام ولمسش کرد بافشار. دلم یه طوری شد. انگار خیلی خوشم اومد. چند روز از پریودیم میگذشت ولای پام خیس خیس بود. حرفای علی واقعا تحریکم میکرد. اینکه کنارم نشسته بود ویکم بازوهاش رو بازوم بود ،شهوتیم میکرد.
-خوب یکمم تو حرف بزن تا برسیم وهمزمان سامسونتش رو که اونوقت تا حالا روی پاش بود روی کف گذاشت دست به سینه شد ودست راستش سینه ام رو محکم گرف تو دستش. جوووون کشداری گف ودستش رو بالا وپایین کرد وبعد برداشت.
شوکه بودم. هم لذت بود هم خجالت هم بررسی موقعیت که یهو کسی نبینه تو گوشم گف -عجب پستونایی داری بگیرمشون شق میشم آبروم میره اینجا ولی خیلی تو دستند. میزاری بمکمشون
-تو چشماش زل زدم
-راستی شیدا کجای بدنت حساسه. دست به
-علی پشیمونم بات اومدم در حالیکه به سمت پنجره میرفتم. قرار بود فقط بریم خونه ببینیم
-اره بدشانسی امروز هم روز تمیز کاریه دیشب مامانم گف مرتضی میاد. کلیدها رو میدم خودت برو ببین وبیا
-تنهایی برم ؟ به مرتضی چی بگم ؟ من میترسم
-اووووه چه ترسی؟ پیرمرده. از چشمام بیشتر بش مطمینم من بخام بات بیام بعد مامانم سین جیم میکنه نمیخام بفهمه اومدی تهران
-ببین من بخونوادم نگفتم لطفا تو هم نگو
در حالیکه روی رونم دست کشید گف شیطون من بیام دنبالت تو خونه اونم خونه خالی ( خنده ) از من نمیترسی
-علی بدم میاد همه چیو قاطی میکنی
-چیو قاطی کردم ؟
-ببین من دوس دارم یه مدت باهم بریم وبیایم ولی سالم نه اینطوری
-مگه من مریضم نکنه خودت
-علی اذیت نکن
رسیده بودیم وباید پیاد میشدیم. خوبیش این بود که نباید منتظر چمدون میموندیم وعلی اولین تاکسی رو گرفت.
اول خودش نشست وجای کمی برای من گذاشت طوریکه به زور تونستم در رو ببندم وببدنش فشرده شدم.
-هان میبینم بغل میخای وبا راه افتادن ماشین یه دستش افتاد دور گردنم ودست دیگش سینه راستم رو محکم تو چنگ گرفت. لبهاش ،لبهام رو قاپید ووحشیانه میمکید. زبونش تو دهنم رفت ومن ناخودآگاه چشمام بسته شدند وزبونم رو توی دهنش هل دادم. انگشتای دستش ،روی سینه ام باز وبسته میشد و یه حس شهوت رو تو وجود من بیدار میکرد. لباش داغ و پوستش نرم بود. اصلا برام مهم نبود که تو ماشینیم وممکنه خیلیا وحتی راننده ما رو ببینند. چشمام رو به زور باز کردم ویه نگاهی به اطراف انداختم. علی داشت تو چشمهام رو نگاه میکرد واونم مثل من خمار بود. آروم لب زد دوستت دارم شیدا و من باز لبهاش رو تو لبهام گرفتم و مکیدم.
ادامه دارد…
نوشته: شیدا
cнαɴɴεℓ: ♥️̶͢✘
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
@DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
دستش رو رسوند روی سینه ام ولمسش کرد بافشار. دلم یه طوری شد. انگار خیلی خوشم اومد. چند روز از پریودیم میگذشت ولای پام خیس خیس بود. حرفای علی واقعا تحریکم میکرد. اینکه کنارم نشسته بود ویکم بازوهاش رو بازوم بود ،شهوتیم میکرد.
-خوب یکمم تو حرف بزن تا برسیم وهمزمان سامسونتش رو که اونوقت تا حالا روی پاش بود روی کف گذاشت دست به سینه شد ودست راستش سینه ام رو محکم گرف تو دستش. جوووون کشداری گف ودستش رو بالا وپایین کرد وبعد برداشت.
شوکه بودم. هم لذت بود هم خجالت هم بررسی موقعیت که یهو کسی نبینه تو گوشم گف -عجب پستونایی داری بگیرمشون شق میشم آبروم میره اینجا ولی خیلی تو دستند. میزاری بمکمشون
-تو چشماش زل زدم
-راستی شیدا کجای بدنت حساسه. دست به
-علی پشیمونم بات اومدم در حالیکه به سمت پنجره میرفتم. قرار بود فقط بریم خونه ببینیم
-اره بدشانسی امروز هم روز تمیز کاریه دیشب مامانم گف مرتضی میاد. کلیدها رو میدم خودت برو ببین وبیا
-تنهایی برم ؟ به مرتضی چی بگم ؟ من میترسم
-اووووه چه ترسی؟ پیرمرده. از چشمام بیشتر بش مطمینم من بخام بات بیام بعد مامانم سین جیم میکنه نمیخام بفهمه اومدی تهران
-ببین من بخونوادم نگفتم لطفا تو هم نگو
در حالیکه روی رونم دست کشید گف شیطون من بیام دنبالت تو خونه اونم خونه خالی ( خنده ) از من نمیترسی
-علی بدم میاد همه چیو قاطی میکنی
-چیو قاطی کردم ؟
-ببین من دوس دارم یه مدت باهم بریم وبیایم ولی سالم نه اینطوری
-مگه من مریضم نکنه خودت
-علی اذیت نکن
رسیده بودیم وباید پیاد میشدیم. خوبیش این بود که نباید منتظر چمدون میموندیم وعلی اولین تاکسی رو گرفت.
اول خودش نشست وجای کمی برای من گذاشت طوریکه به زور تونستم در رو ببندم وببدنش فشرده شدم.
-هان میبینم بغل میخای وبا راه افتادن ماشین یه دستش افتاد دور گردنم ودست دیگش سینه راستم رو محکم تو چنگ گرفت. لبهاش ،لبهام رو قاپید ووحشیانه میمکید. زبونش تو دهنم رفت ومن ناخودآگاه چشمام بسته شدند وزبونم رو توی دهنش هل دادم. انگشتای دستش ،روی سینه ام باز وبسته میشد و یه حس شهوت رو تو وجود من بیدار میکرد. لباش داغ و پوستش نرم بود. اصلا برام مهم نبود که تو ماشینیم وممکنه خیلیا وحتی راننده ما رو ببینند. چشمام رو به زور باز کردم ویه نگاهی به اطراف انداختم. علی داشت تو چشمهام رو نگاه میکرد واونم مثل من خمار بود. آروم لب زد دوستت دارم شیدا و من باز لبهاش رو تو لبهام گرفتم و مکیدم.
ادامه دارد…
نوشته: شیدا
cнαɴɴεℓ: ♥️̶͢✘
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
@DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دیگه برای همیشه موند
1401/10/29
#خاطرات_کودکی #سوءاستفاده #گی
درست تو اول کودکی خودم بودم من کلاس اول بود و احمد کلاس پنجم تو بازی همیشه چون از بچه ها زرنگتر بود منو تو تیم خودش میبرد تا اون عصر به من گفت بیا بده بستون بازی کنیم منم چون نمیدونستم چه بازی هستش گفتم خوبه بلاخره اون عصر بچه ها همه رفتن خونشون که احمد گفت بیا بریم دست منو گرفت دستش دور گردنم هی بوسم میکرد تا رسیدیم جایی که کسی ما رو نمیدید دور گردنم گرفت لب منو بوسید گفتم چی میکنی که چنان حق به جانب گرفت چیه لب ازت گرفتم بیا بازم میگیرم دیگه دوباره گرفت که تو گوشم گفت بیا بازی با هم بکنیم دستش دور گردنم منو رو زمین خوابوند تو یه لحظه شورتش رو پایین داد کیرش دیدم بیا بازی. زورش از من بیشتر بود همینطوری حرکت موندم که چه میکنه دیگه شورت منو پایین داده بود کیرش روی کیرم بود بلندشده بود بلاخره به پشتم کرد اولین بار یه کیر تو سوراخم کردش یه نیم ساعتی میشد که کارشو تموم کرد گفت اگه به کسی بگی دیگه تو مدرسه به همه میگم و این کابوس تا سالها بودش تا چند سال ازش فرار میکردم که منو دیگه نبینم کلاس سوم بودم که حسن همبازی من شد اونقدر بهش وابسته بودم هرکاری میگفت میکردم سه سالی ازمن بزرگتر بود همیشه دوست داشت با من تو سبزه ها کشتی بگیره همیشه حس میکردم کیرش روبدنم میکشید بیشتر موقع منو می بوسید میگفت خیلی تو باحال هستی که من حالیم نمیشد اولین پیشنهاد بازی رو به من داد گفتش بیا بزرگ بشیم زن و شوهربازی یه بار تو یه بار من نمیدونم بهش جواب رد ندادم باهم رفتیم زیر انباری گفتش بیا جلو باهم اول عشق بازی باید بکنیم تو کارش واقعا استاد بود منو به دیوار چسپوند لبهای همدیگر میخوردیم واقعا لذت داشت دستش رو کیرم گرفت بلند شده بود شورتم زد پایین چقدر قشنگ کیرم میخورد گفت حالا نوبت تو هستش منم براش خوردم همش لیس میزدم که پشتم رفت که بکنه من گفتم اول من بکنم رفتم پشتش وای راحت داشتم کون دوستم میکردم اصلا حالیم نبود فقط یه لذت خاص داشت دیگه نوبت حسن شد اونم منو کرد این کارما شاید چندسالی طول کشید منو حسن مخفیانه میرفتیم باهم حال میکردیم تا من تابستان پنجم بودم که خودمو آماده میکردم برای سال بعد
من بچه لاغر شیطونی بودم نمیدونم چرا نیروی زیادی داشتم توباغ براخودم راه میرفتم که حسن بیاد یه دوچرخه بغل من ترمز کرد برادر بزرگ حسن بود حامد تعجب کردم آخه اون خیلی ازمن بزرگتر بود سال آخر دبیرستان بودش تابه من رسید گفت بیا یه هول بده دوچرخه رو تو هم سوارشو ازپشت هل دادم تا سرعت بگیر سوار دوچرخه پشتش شدم شروع کرد به حرف زدن چه میکنی کلاس چندم هستی آخه رشته تحصیلی حامد علوم تجاربی بود خیلی هم درس خون بود ما بچه ها ازش میترسیدم ولی بامن مهربان بود دریه مغازه ای ترمز کرد یه اسکناس به من داد گفت برو یه پاکت وینستون بایه کبریت بگیر اگه سوال کرد بگو برا بابابزرگم میگیرم گرفتم اومدم سوار دوچرخه شدم
تو راه برام از آلت مردانه میگفت که بزرگ بشی چطور میشه تو کردن برام تازگی داشت خیلی باحرفاش لذت میبردم هرچی میگفت من بیشتر بهش نزدیکتر میشدم بلاخره دیگه ازخونه خیلی دور شده بودیم توی باغی جای خلوت گیر آورد ترمز کرد باهم کنار دیواری تکیه دادیم برام فقط صحبت میکرد که باید کیرت بزرگ بشه مثل من
فقط اینو گفتم چه بکنم بزرگ بشه انگار ازخداخواسته من همه چی روبهت یاد میدم چطوری کارت نباشه ببینم دستشو کرد توشورتم این کوچولوهستش باید خیلی کاربشه بیا مال منو ببین سری دستم گذاشت رو کیرش وای چه بزرگ وکلفت بودازمال من بلندشده بود دستش زدم چه کیری داشت گفت باید سکس بکنی تا کیرت مثل من بشه و لذت ببری دوست داری مثل این بشه
دست بزن نترس کاری نمیکنه دستم گرفتم اولین چراغ سبز به حامد دادم راحت مخم روزدراستی ازسوراخ کیرش آب بیرنگ زده بودبیرون گفت مال توهم اینطوری میشه دوست داری یانه باخوشحالی گفتم اره
دستش روکیرم کشید لبخندی زد گفت دیدی هیچی نیست سرشو جلو اوردازمن لب گرفت دیگه ولم نمیکرد همینطوری لب میگرفتم انگارسالها باهاش دوستم سرشو خم کرد کیرکوچولوی منو تودهنش کرد وای آدم بزرگ چه لذتی داره چنددقیقه برام خوردش دبگه نوبت من بود رفتم رو کیرش هی خیلی بزرگه تودهن من نمی ره بلاخره کم کم کردمش تودهن همش دندونم میگرفت میگفت آروم تر اولین سیگارشو روشن کردش دیگه خسته شده بودم براش ساک بزنم دود میداد بیرون یه کام ازسیگارش گرفت گفت بیاجلو دوددادم تودهنتدبده بیرون اصلا هرچی میگفت من گوش میکردم انگار میخواستم زودتر بزرگ بشم اولین دود سیگار تو دهنم کرد راحت بیرون دادم
1401/10/29
#خاطرات_کودکی #سوءاستفاده #گی
درست تو اول کودکی خودم بودم من کلاس اول بود و احمد کلاس پنجم تو بازی همیشه چون از بچه ها زرنگتر بود منو تو تیم خودش میبرد تا اون عصر به من گفت بیا بده بستون بازی کنیم منم چون نمیدونستم چه بازی هستش گفتم خوبه بلاخره اون عصر بچه ها همه رفتن خونشون که احمد گفت بیا بریم دست منو گرفت دستش دور گردنم هی بوسم میکرد تا رسیدیم جایی که کسی ما رو نمیدید دور گردنم گرفت لب منو بوسید گفتم چی میکنی که چنان حق به جانب گرفت چیه لب ازت گرفتم بیا بازم میگیرم دیگه دوباره گرفت که تو گوشم گفت بیا بازی با هم بکنیم دستش دور گردنم منو رو زمین خوابوند تو یه لحظه شورتش رو پایین داد کیرش دیدم بیا بازی. زورش از من بیشتر بود همینطوری حرکت موندم که چه میکنه دیگه شورت منو پایین داده بود کیرش روی کیرم بود بلندشده بود بلاخره به پشتم کرد اولین بار یه کیر تو سوراخم کردش یه نیم ساعتی میشد که کارشو تموم کرد گفت اگه به کسی بگی دیگه تو مدرسه به همه میگم و این کابوس تا سالها بودش تا چند سال ازش فرار میکردم که منو دیگه نبینم کلاس سوم بودم که حسن همبازی من شد اونقدر بهش وابسته بودم هرکاری میگفت میکردم سه سالی ازمن بزرگتر بود همیشه دوست داشت با من تو سبزه ها کشتی بگیره همیشه حس میکردم کیرش روبدنم میکشید بیشتر موقع منو می بوسید میگفت خیلی تو باحال هستی که من حالیم نمیشد اولین پیشنهاد بازی رو به من داد گفتش بیا بزرگ بشیم زن و شوهربازی یه بار تو یه بار من نمیدونم بهش جواب رد ندادم باهم رفتیم زیر انباری گفتش بیا جلو باهم اول عشق بازی باید بکنیم تو کارش واقعا استاد بود منو به دیوار چسپوند لبهای همدیگر میخوردیم واقعا لذت داشت دستش رو کیرم گرفت بلند شده بود شورتم زد پایین چقدر قشنگ کیرم میخورد گفت حالا نوبت تو هستش منم براش خوردم همش لیس میزدم که پشتم رفت که بکنه من گفتم اول من بکنم رفتم پشتش وای راحت داشتم کون دوستم میکردم اصلا حالیم نبود فقط یه لذت خاص داشت دیگه نوبت حسن شد اونم منو کرد این کارما شاید چندسالی طول کشید منو حسن مخفیانه میرفتیم باهم حال میکردیم تا من تابستان پنجم بودم که خودمو آماده میکردم برای سال بعد
من بچه لاغر شیطونی بودم نمیدونم چرا نیروی زیادی داشتم توباغ براخودم راه میرفتم که حسن بیاد یه دوچرخه بغل من ترمز کرد برادر بزرگ حسن بود حامد تعجب کردم آخه اون خیلی ازمن بزرگتر بود سال آخر دبیرستان بودش تابه من رسید گفت بیا یه هول بده دوچرخه رو تو هم سوارشو ازپشت هل دادم تا سرعت بگیر سوار دوچرخه پشتش شدم شروع کرد به حرف زدن چه میکنی کلاس چندم هستی آخه رشته تحصیلی حامد علوم تجاربی بود خیلی هم درس خون بود ما بچه ها ازش میترسیدم ولی بامن مهربان بود دریه مغازه ای ترمز کرد یه اسکناس به من داد گفت برو یه پاکت وینستون بایه کبریت بگیر اگه سوال کرد بگو برا بابابزرگم میگیرم گرفتم اومدم سوار دوچرخه شدم
تو راه برام از آلت مردانه میگفت که بزرگ بشی چطور میشه تو کردن برام تازگی داشت خیلی باحرفاش لذت میبردم هرچی میگفت من بیشتر بهش نزدیکتر میشدم بلاخره دیگه ازخونه خیلی دور شده بودیم توی باغی جای خلوت گیر آورد ترمز کرد باهم کنار دیواری تکیه دادیم برام فقط صحبت میکرد که باید کیرت بزرگ بشه مثل من
فقط اینو گفتم چه بکنم بزرگ بشه انگار ازخداخواسته من همه چی روبهت یاد میدم چطوری کارت نباشه ببینم دستشو کرد توشورتم این کوچولوهستش باید خیلی کاربشه بیا مال منو ببین سری دستم گذاشت رو کیرش وای چه بزرگ وکلفت بودازمال من بلندشده بود دستش زدم چه کیری داشت گفت باید سکس بکنی تا کیرت مثل من بشه و لذت ببری دوست داری مثل این بشه
دست بزن نترس کاری نمیکنه دستم گرفتم اولین چراغ سبز به حامد دادم راحت مخم روزدراستی ازسوراخ کیرش آب بیرنگ زده بودبیرون گفت مال توهم اینطوری میشه دوست داری یانه باخوشحالی گفتم اره
دستش روکیرم کشید لبخندی زد گفت دیدی هیچی نیست سرشو جلو اوردازمن لب گرفت دیگه ولم نمیکرد همینطوری لب میگرفتم انگارسالها باهاش دوستم سرشو خم کرد کیرکوچولوی منو تودهنش کرد وای آدم بزرگ چه لذتی داره چنددقیقه برام خوردش دبگه نوبت من بود رفتم رو کیرش هی خیلی بزرگه تودهن من نمی ره بلاخره کم کم کردمش تودهن همش دندونم میگرفت میگفت آروم تر اولین سیگارشو روشن کردش دیگه خسته شده بودم براش ساک بزنم دود میداد بیرون یه کام ازسیگارش گرفت گفت بیاجلو دوددادم تودهنتدبده بیرون اصلا هرچی میگفت من گوش میکردم انگار میخواستم زودتر بزرگ بشم اولین دود سیگار تو دهنم کرد راحت بیرون دادم
گفت معلومه میخوای زود بزرگ بشی انگار میخواستم همه چی رو از حامدیاد بگیرم دیگه وقتی براش ساک میزدم انگشتش میکرد تو سوراخ کونم ول کن نبود برام لیس میزد سوراخ کونم رو چقدر حال میداد دیگه منو خوابوند رو زمین خودش برام ساک میزد سیگار روشن کرد داد دستم دود میگرفتم میکردم تو دهن حامد ای چه حالی داشت با یه پسر بزرگتر از خودم سکس میکردم دیگه سیگار خودت برام روشن میکردم چه تو هوا بودم که حامد منو به پشت خوابوند کیرشو اول لای کونم گذاشت هی میکشید آخه کون من کجا کیر حامدکجا مال حامد نمی رفت ولی تو یه لحظه کیرشو رو سوراخ من فشار داد اولین فشارش چنان دردی تو تنم پیچید مثل آدم وحشت زده به خودم میپیچیدم گریه ام گرفت چنان بلند شدم از درد فقط درد داشتم هزار ببخشید میکرد تو چنددقیقه ای آروم گرفتم دیگه اومد جلو که توروخدا بزار آب منو بیارم لاپایی بلاخره دوباره کیر خودشو تف زد ارباب کونم کیرش ازتخم من میزد بیرون اینم بگم آب حامد خیلی دیر میومد بلاخره آبشو آورد رنگ سفید بود که رو سبزه ها ریخته بود اولین بار بود که منی رو میدیدم بلاخره دیگه کارش تموم شد شلوارک بالا زدیم که حرکت کنیم حامد دستشو از تو جیبش یه اسکناس ۵۰ گذاشت تودستم هرکاری کردم نگیرم گفت نه این مال تو هستش فقط فردا یا پاکت سیگار بگیر برای من
این شده بود کار هر روز من دیگه سکس حرفه ای رو باهاش تجربه میکردم هر روز با کیر کوچولوی خود میکردمش خودش یا انگشت خودشو میکرد توسوراخم خودش هم لاپایی آبشو میاورد تا یک سال همینطوری بود دیگه من داشتم بزرگتر میشدم کیرم داشت بزرگ میشد احساس میکردم دارم عوض میشدم یادم هستش تو یه عصر اتفاق افتاد اون روز دیگه خودم رفتم سراغش که بگم بریم حال کنیم حامد هم عو ض شده بود به من گفت از حالا تو باید بیایی سراغم چون همیشه حامد منو شکار میکرد بلاخره رفتیم یه خونه خالی بود تا رسیدم کیرم رو نشونش دادم که بزرگ شده بود سیگار روشن کردیم دونفری میکشیدم و براش ساک میزدم دیگه حرفه ای شده بودم شاید یه ماهی بود از حامد دور بودم ضربدری برا هم ساک میزدیم دیگه سیگارکشیدن من هم بیشتر شده بود شاید پنچ تایی میکشیدم اما اون عصر انگشتش کرد توسوراخم برام عجیب نبود ولی سر پا یی بودم که پشتم رفت ازتوجیبش یه جای قطره درش آورد زد به کیرش و بعدش به سوراخ کونم زد باانگشت کرد توش درش آورد کیرشو روسوراخم تنظیم کرد اولین فشار سر کیرش کرد داخل ای حامددادم دارم درش بیار فقط به میگفت عزیزم فقط تکون نخوربذار سوراخ کونت بازبشه این همه منو کردی حالا من امروزبایدبکنمت واقعا دوباره فشارداد وای دردداشتم اونقدر دردش زیادبود که به دیوارچسپیده بودم دیگه راهی نداشتم فشاربعدیش کیرش رو کامل کردتوش وشروع به تلمبه زدن من بود اخ چی دردی بود ولی هی زیر گوشم میگفت بلاخره سوراخت روبازکردم دیگه مال من هستش واقعا هم اینطور بود اونقدر تندتندمیزد منم فقط آه درد داشتم و یه هو احساس کردم اولین منی حامد توکونم وارد شد واقعا دیگه به کیرش ازاون به بعد عادت کردم البته ما دوطرفه بودیم بعدش نوبت من شد رفتم پشت حامد کیرم دیگه فرق میکرد ولی از حامد باریکتر ولی درازتربود اون روز چه حالی میداد سیگار کشیدن چنان تلمبه براحامد میزدم که احساس کردم داره چیزی ازم خارج میشه وای چه لذتی داره روز اول آبتوتوسوراخ عشقت بریزی تواین یه سال واقعا حامد شده بود دوست پسر من
ولی از حالا به بعد رابطه عاشقانه وشهوتی میشد وشروع بلوغ جنسی من با حامد شروع شد و هرروز من دیگه میرفتم سراغش چون خیلی باهاش حال میکردم و یه سیگاری درست شده بودم براخودم مخفیانه سیگارمیکشیدم بماند شیطنتهای نوجوانی که نمیدونم برا همین طور بود یا من فقط اینطوری بودم انگار هرکی بامن آشنا میشد باهم حال بکنیم ولی کسی به پای حامدنمیرسید چون واقعا دوستم داشت البته اینو بگم من عاشقش شده بودم خودش هم می فهمید من چقدر دوستش دارم اونقدر بامن خوب بود که که میگفت تا میتونی سکس بکن حتی خودش بچه ها روبرام جور میکرد یه پسره توشهربود بحدی خوشکل بود که حد نداشت حتی اسمش جعفر بود آوردش من بکنمش فقط اینو به من گفت من پیش اون منو نکن بعد رفتش بیا کونم روبکنی اینو بگم یه کون تپلی داشت برعکس من لاغر وباریک البته این داستان همچنان ادامه داره تابعد…
cнαɴɴεℓ: ♥️̶͢✘
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
@DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
این شده بود کار هر روز من دیگه سکس حرفه ای رو باهاش تجربه میکردم هر روز با کیر کوچولوی خود میکردمش خودش یا انگشت خودشو میکرد توسوراخم خودش هم لاپایی آبشو میاورد تا یک سال همینطوری بود دیگه من داشتم بزرگتر میشدم کیرم داشت بزرگ میشد احساس میکردم دارم عوض میشدم یادم هستش تو یه عصر اتفاق افتاد اون روز دیگه خودم رفتم سراغش که بگم بریم حال کنیم حامد هم عو ض شده بود به من گفت از حالا تو باید بیایی سراغم چون همیشه حامد منو شکار میکرد بلاخره رفتیم یه خونه خالی بود تا رسیدم کیرم رو نشونش دادم که بزرگ شده بود سیگار روشن کردیم دونفری میکشیدم و براش ساک میزدم دیگه حرفه ای شده بودم شاید یه ماهی بود از حامد دور بودم ضربدری برا هم ساک میزدیم دیگه سیگارکشیدن من هم بیشتر شده بود شاید پنچ تایی میکشیدم اما اون عصر انگشتش کرد توسوراخم برام عجیب نبود ولی سر پا یی بودم که پشتم رفت ازتوجیبش یه جای قطره درش آورد زد به کیرش و بعدش به سوراخ کونم زد باانگشت کرد توش درش آورد کیرشو روسوراخم تنظیم کرد اولین فشار سر کیرش کرد داخل ای حامددادم دارم درش بیار فقط به میگفت عزیزم فقط تکون نخوربذار سوراخ کونت بازبشه این همه منو کردی حالا من امروزبایدبکنمت واقعا دوباره فشارداد وای دردداشتم اونقدر دردش زیادبود که به دیوارچسپیده بودم دیگه راهی نداشتم فشاربعدیش کیرش رو کامل کردتوش وشروع به تلمبه زدن من بود اخ چی دردی بود ولی هی زیر گوشم میگفت بلاخره سوراخت روبازکردم دیگه مال من هستش واقعا هم اینطور بود اونقدر تندتندمیزد منم فقط آه درد داشتم و یه هو احساس کردم اولین منی حامد توکونم وارد شد واقعا دیگه به کیرش ازاون به بعد عادت کردم البته ما دوطرفه بودیم بعدش نوبت من شد رفتم پشت حامد کیرم دیگه فرق میکرد ولی از حامد باریکتر ولی درازتربود اون روز چه حالی میداد سیگار کشیدن چنان تلمبه براحامد میزدم که احساس کردم داره چیزی ازم خارج میشه وای چه لذتی داره روز اول آبتوتوسوراخ عشقت بریزی تواین یه سال واقعا حامد شده بود دوست پسر من
ولی از حالا به بعد رابطه عاشقانه وشهوتی میشد وشروع بلوغ جنسی من با حامد شروع شد و هرروز من دیگه میرفتم سراغش چون خیلی باهاش حال میکردم و یه سیگاری درست شده بودم براخودم مخفیانه سیگارمیکشیدم بماند شیطنتهای نوجوانی که نمیدونم برا همین طور بود یا من فقط اینطوری بودم انگار هرکی بامن آشنا میشد باهم حال بکنیم ولی کسی به پای حامدنمیرسید چون واقعا دوستم داشت البته اینو بگم من عاشقش شده بودم خودش هم می فهمید من چقدر دوستش دارم اونقدر بامن خوب بود که که میگفت تا میتونی سکس بکن حتی خودش بچه ها روبرام جور میکرد یه پسره توشهربود بحدی خوشکل بود که حد نداشت حتی اسمش جعفر بود آوردش من بکنمش فقط اینو به من گفت من پیش اون منو نکن بعد رفتش بیا کونم روبکنی اینو بگم یه کون تپلی داشت برعکس من لاغر وباریک البته این داستان همچنان ادامه داره تابعد…
cнαɴɴεℓ: ♥️̶͢✘
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
@DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کردن دوست سودجو
1401/10/29
#گی #خاطرات_نوجوانی
سلام اسم های داخل داستان تخیلی می باشد . یه پسر بود سنش ۱۶.۱۷ ساله بود ولی فیسش خیلی خوشگل بود .اسم اون پسر ارشیا بود. ارشیا عاشق این بود که بشینه پشت فرمون ماشین. از اونجایی که من از ۱۶ سالگی ماشین زیر پام بود ارشیا با من رفاقتشو شروع کرد. من خیلی ازش خوشم میومد ولی ارشیا حرف دیگران براش خیلی مهم بود .من به ارشیا گفتم اگه بزاری برات ساک بزنم بهت ۵۰ تومان میدمو میزارم پشت فرمون بشینی اونم قبول کرد . با ارشیا رفتیم خونه ما . من بیشتر وقتا تنها بودم . اومد خونمون رفتیم تو اتاق من شلوارو شورتشو کشیدم پایین برا خودمم همین کارو کردم شروع کردم براش ساک زدن ۵ مین ساک زدم دیدم که خیلی حشری شده بعد خواستم ببینم که اگه با سوراخش ور برم چه طوری رفتار میکنه . با انگشت وسطم شروع کردم سوراخشو مالیدن دیدم صدای اهش درومد . بعد تف زدم سر انگشتم اروم اروم شروع کردم به فشار دادن .یکمش رفت تو سوراخش گفت اروم بابا درد داره. بعد بهش کفتم شلوارتو کامل در بیار بشین روکیرم جوری که لاپات باشه . یکم ناز کرد ولی بعد قبول کرد نشست روی پام منم شروع کردم با کیرش بازی کردن . دیدم پیش ابش راه افتاده ازش پرسیدم تا حالا کون دادی گفت نه گفتم دروغ نگو گفت واقعا دروغ نمیگم فقط چنبار به پسر خالم لاپایی دادم. گفتم به من کون میدی گفت دردم میاد.گفتم اگه درد نداشته باشه اوکیی گفت باشه ولی نباید کسی بفهمه . گفتم منگول چرا باید به کسی بگم من که نمیخوام کونی خودمو با کسی شریک شم . گفت باشه بهش گفتم کامل لخت شو تا من برم وازلین بیارم .رفتم و اومدم دیدم بدنش مو نداره بهش گفتم مو بدنتو میزنی گفت نه کالا کم مو بدنم .من لباسمو دراوردم کیرم ۱۹ سانتو کلفت .بهش گفتم بشین پایین تخت نشست گفتم کیرمو بخور.شروع کرد به کولی بازی که من بدم میادو چندشم میشه . گفتم ۱۰ ثانیه بکن دهنت بدش دربیار کلی خواهش کردم تا اخرش قبول کرد. کیرم کردم تو دهنش بعدش با دوتا دستم کلشو گرفتم فشار دادم تا جایی که میشد رفت تو دهنش بعد کسیدم عقب کی مو ولی سرش هنوز تو دهنش بود بعد گفتم ساک میزنی خودت یانه دوباره کلشو فشار دادم چند ثانیه نگهداشت بعدش کشیدم عقب گفت باشه باشه خودم ساک میزنم بلد نبود هی دندون میزد من موهاشو گرفتمو کشیدم گفتم دندون نزن با لبات دور کیرمو بگیر میک بزن بعد چند دقیقه یاد گرفت .بهش گفتم نفستو حبس کن کیرمو فشار دادم تو حلقش دیدم کامل نمیره بد گفتم برو روتخت دراز بکش جوری که کلت بیرون تخت باشه خوابیدو من اول خایهامو گفتم لیس بزنه بعدش کیرمو کردم تو دهنش تا اخر فشار میدادم تفاش همین تور اویزون بود از سرو صورتش . بعد گفتم بخواب لنگاتو بده بالا . شروع کردم سوراخشو لیس زدن بعضی وقتاهم براش خایهاشو لیس میزدم همراه باکیرش .بعدش سر انگشتمو وازلین زدم .یکم وازلین زدم به کیر ارشیا شروع کردم براش جق زدن همزمان انگشتش میکردم . بهم گفت یکم دردم میاد ۱۰ مین با یک انگشتم داشتم سوراخشو باز میکردم بعدش برعکسش کردم بهش گفتم یکم دیگه ساک بزن می خوام بزنم توش .برام ساک زد بعد خوابوندمش .نشستم رو رون پاش کیرمو وازلین زدم گزاشتم درسوراخش ازشیا گفت جون کسی که دوست داری اروم دردم نیاد من اروم روش دراز کشیدم پاهامو تو پاش قفل کردم و دستاشو گرفتم . گفتم سوراخت خیلی تنگه ولی امروز قراره گشاد شه گفت فقط اروم . گفتم زنم میشی گفت اگه زنت بشم ماشین ماشین مهریمه ها گفتم جون باشه پس الان پردتو میزنم .یهو فشار دادم سر کیرم تا رفت تو سوراخش ی جیق بنفش کشید گفت دربیار پارم کردی جون من دربیار غلط کردم . گفتم اروم باش الان سوراخت باز میشه .من فقط کیرمو نگهداشته بودم توش بعد ۱۰ مین سوراخش باز شده بود . از پرسیدم دردت کم شد گفت اره .بعد اروم کشیدم بیرون دوباره سرشو کردم توش چند باری این کارو کردم تا یکم عادت کنه . بعد کشیدم بیرون یکم با عنگشتم وازلین کردم تو سوراخش .بعد فورقونی خوابوندمش . سر کیرمو کردم توش اروم اروم فشار میدادم ارشیاهم داشت التماس می کرد که اروم تر خیلی دردش میاد .نصف کیرم تو سوراخارشیا بود .بعد نگهداشتم تا عادت کنه براش کیرشو یکم مالیدم بعد چند دقیقه گفتم به بقل بخواب که هم بکنم هم کیرتو بمالم .به پهلو خوابید منم با دستم یپاشو بالا گرفتم گفتم الان میخوام کامل سوراختو فتح کنم تا اومد بگه فقط اروم تا ته فشار جیق زدو اومد خودشو بکشیه بالا که گرفتمش .بعد از چشماش داشت اشک میریخت گفت بخواطر ۵۰ تومان دارم پاره میشم بهش گفتم بیشتر بهت میدم .شروع کردم با کیرش ور رفتن تا کامل راست کرد بعد اروم کیرمو عقب جلو می کردم انقدر اینکارو کردم تا دیدم اروم داره اه و اوه میکنه فهمیدم داره لذت میبره بعد منم شروع کردم سرعت تلمبه هامو زیاد کردم جوری تلمبه میزدم که کون ارشیا قرمز قرمز شده بود بعد از ۱۰ مین تلمبه زدن ابم داشت میومد بدون این که بپرسم ابمو چیکار کنم ریختم توش
1401/10/29
#گی #خاطرات_نوجوانی
سلام اسم های داخل داستان تخیلی می باشد . یه پسر بود سنش ۱۶.۱۷ ساله بود ولی فیسش خیلی خوشگل بود .اسم اون پسر ارشیا بود. ارشیا عاشق این بود که بشینه پشت فرمون ماشین. از اونجایی که من از ۱۶ سالگی ماشین زیر پام بود ارشیا با من رفاقتشو شروع کرد. من خیلی ازش خوشم میومد ولی ارشیا حرف دیگران براش خیلی مهم بود .من به ارشیا گفتم اگه بزاری برات ساک بزنم بهت ۵۰ تومان میدمو میزارم پشت فرمون بشینی اونم قبول کرد . با ارشیا رفتیم خونه ما . من بیشتر وقتا تنها بودم . اومد خونمون رفتیم تو اتاق من شلوارو شورتشو کشیدم پایین برا خودمم همین کارو کردم شروع کردم براش ساک زدن ۵ مین ساک زدم دیدم که خیلی حشری شده بعد خواستم ببینم که اگه با سوراخش ور برم چه طوری رفتار میکنه . با انگشت وسطم شروع کردم سوراخشو مالیدن دیدم صدای اهش درومد . بعد تف زدم سر انگشتم اروم اروم شروع کردم به فشار دادن .یکمش رفت تو سوراخش گفت اروم بابا درد داره. بعد بهش کفتم شلوارتو کامل در بیار بشین روکیرم جوری که لاپات باشه . یکم ناز کرد ولی بعد قبول کرد نشست روی پام منم شروع کردم با کیرش بازی کردن . دیدم پیش ابش راه افتاده ازش پرسیدم تا حالا کون دادی گفت نه گفتم دروغ نگو گفت واقعا دروغ نمیگم فقط چنبار به پسر خالم لاپایی دادم. گفتم به من کون میدی گفت دردم میاد.گفتم اگه درد نداشته باشه اوکیی گفت باشه ولی نباید کسی بفهمه . گفتم منگول چرا باید به کسی بگم من که نمیخوام کونی خودمو با کسی شریک شم . گفت باشه بهش گفتم کامل لخت شو تا من برم وازلین بیارم .رفتم و اومدم دیدم بدنش مو نداره بهش گفتم مو بدنتو میزنی گفت نه کالا کم مو بدنم .من لباسمو دراوردم کیرم ۱۹ سانتو کلفت .بهش گفتم بشین پایین تخت نشست گفتم کیرمو بخور.شروع کرد به کولی بازی که من بدم میادو چندشم میشه . گفتم ۱۰ ثانیه بکن دهنت بدش دربیار کلی خواهش کردم تا اخرش قبول کرد. کیرم کردم تو دهنش بعدش با دوتا دستم کلشو گرفتم فشار دادم تا جایی که میشد رفت تو دهنش بعد کسیدم عقب کی مو ولی سرش هنوز تو دهنش بود بعد گفتم ساک میزنی خودت یانه دوباره کلشو فشار دادم چند ثانیه نگهداشت بعدش کشیدم عقب گفت باشه باشه خودم ساک میزنم بلد نبود هی دندون میزد من موهاشو گرفتمو کشیدم گفتم دندون نزن با لبات دور کیرمو بگیر میک بزن بعد چند دقیقه یاد گرفت .بهش گفتم نفستو حبس کن کیرمو فشار دادم تو حلقش دیدم کامل نمیره بد گفتم برو روتخت دراز بکش جوری که کلت بیرون تخت باشه خوابیدو من اول خایهامو گفتم لیس بزنه بعدش کیرمو کردم تو دهنش تا اخر فشار میدادم تفاش همین تور اویزون بود از سرو صورتش . بعد گفتم بخواب لنگاتو بده بالا . شروع کردم سوراخشو لیس زدن بعضی وقتاهم براش خایهاشو لیس میزدم همراه باکیرش .بعدش سر انگشتمو وازلین زدم .یکم وازلین زدم به کیر ارشیا شروع کردم براش جق زدن همزمان انگشتش میکردم . بهم گفت یکم دردم میاد ۱۰ مین با یک انگشتم داشتم سوراخشو باز میکردم بعدش برعکسش کردم بهش گفتم یکم دیگه ساک بزن می خوام بزنم توش .برام ساک زد بعد خوابوندمش .نشستم رو رون پاش کیرمو وازلین زدم گزاشتم درسوراخش ازشیا گفت جون کسی که دوست داری اروم دردم نیاد من اروم روش دراز کشیدم پاهامو تو پاش قفل کردم و دستاشو گرفتم . گفتم سوراخت خیلی تنگه ولی امروز قراره گشاد شه گفت فقط اروم . گفتم زنم میشی گفت اگه زنت بشم ماشین ماشین مهریمه ها گفتم جون باشه پس الان پردتو میزنم .یهو فشار دادم سر کیرم تا رفت تو سوراخش ی جیق بنفش کشید گفت دربیار پارم کردی جون من دربیار غلط کردم . گفتم اروم باش الان سوراخت باز میشه .من فقط کیرمو نگهداشته بودم توش بعد ۱۰ مین سوراخش باز شده بود . از پرسیدم دردت کم شد گفت اره .بعد اروم کشیدم بیرون دوباره سرشو کردم توش چند باری این کارو کردم تا یکم عادت کنه . بعد کشیدم بیرون یکم با عنگشتم وازلین کردم تو سوراخش .بعد فورقونی خوابوندمش . سر کیرمو کردم توش اروم اروم فشار میدادم ارشیاهم داشت التماس می کرد که اروم تر خیلی دردش میاد .نصف کیرم تو سوراخارشیا بود .بعد نگهداشتم تا عادت کنه براش کیرشو یکم مالیدم بعد چند دقیقه گفتم به بقل بخواب که هم بکنم هم کیرتو بمالم .به پهلو خوابید منم با دستم یپاشو بالا گرفتم گفتم الان میخوام کامل سوراختو فتح کنم تا اومد بگه فقط اروم تا ته فشار جیق زدو اومد خودشو بکشیه بالا که گرفتمش .بعد از چشماش داشت اشک میریخت گفت بخواطر ۵۰ تومان دارم پاره میشم بهش گفتم بیشتر بهت میدم .شروع کردم با کیرش ور رفتن تا کامل راست کرد بعد اروم کیرمو عقب جلو می کردم انقدر اینکارو کردم تا دیدم اروم داره اه و اوه میکنه فهمیدم داره لذت میبره بعد منم شروع کردم سرعت تلمبه هامو زیاد کردم جوری تلمبه میزدم که کون ارشیا قرمز قرمز شده بود بعد از ۱۰ مین تلمبه زدن ابم داشت میومد بدون این که بپرسم ابمو چیکار کنم ریختم توش
.بعدش اب ارشیارو اوردم همون جوری که کیرم تو سوراخش بود وقتی ابش اومد کیرمو دراوردم . بهش ۱۰۰ تومان دادم .قرار شد تا یک هفته هر وقت باهم رفتیم بیرون اون رانندگی بکنه . از فرداش هروز بهم زنگ میزد که بریم بیرون . منم هفته ای یبار ارشیارو میاوردم خونه میکردمش .داستان های بعدیمونم میزارم .شرمنده زیاد شد .
cнαɴɴεℓ: ♥️̶͢✘
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
@DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
cнαɴɴεℓ: ♥️̶͢✘
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
@DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اولین سکس سام
1401/10/29
#دوست_دختر #آنال #اولین_سکس
سلام دوستان من تازه عضو شدم ولی چندساله میام همه داستان هاتونو میخونم (حالا بعدا باهم اشنا میشیم )این داستانی که میخوام بگم واسه ۶ ساله پیشه من اسمم سام اون موقعه ۲۰ سالم بود تازه با یه دختره دوست شده بودم اسمش فافا بود و عاشق و معشوق بودیم البته الان نیستیم اون شوهر داره و من زن . بریم اصل مطلب اویل دوستی مون بود که متوجه شدم که فافا توخونه خودشون زندگی نمیکنه یه خاله پیر داره که خدارحمتش کنه یه انسان شریف بود ،اون پیش خاله ش زندگی میکرد چون خالش هیچکیو نداشت ،یه شب منو دعوت کرد و منو ب خالش معرفی کرد ومن دیگه از اونشب ب مدت سه ماه هرشب خونه شون بودم و بماند که بعضی وقتها پدرمادره فافا میومون سر میزدن و من قایم میشدم ،فافا هم خوشگل بود هم خوش هیکل .یه هفته گذشته بود که من رفتم خونه شون شب بود ساعت ۱۰ یه عطر کادو گرفتم واسش همون لحظه ازش زد برا خودش اسم عطره یادم نیست هنوزم دنبالشم خلاصه خالش تو خونه میموند ما تو حیاط مینشستیم یه جذابیتی که فافا برامن داشت این بود از روز اشنایی مون لب بازی رو شروع کرده بودیم عادی بود برامون خلاصه شروع کردیم ب لب بازی اون گردن منو میخورد منم تازه یادگرفته بودم گوش رو اگه بخوری ابش میاد تو اون فضا عشقی بوی عطر و داشت گردنمو میخورد که شروع کردم ب خوردن گوشش بعد دیدم چشاش قرمز شد لرزید اصن یه حالی دسمتو بردم تو شلوارش دیدم خیس شده داشتم شلوارشو درمیوردم که دستمو کنارزد وگفت نه بهش یه چشمک زدم و حالت خواهش کردن گفت پس پاشو چراغ رو خاموش کن رفتم دم در دیدم خاله خوابیده و برگشتم چراغ رو خاموش کردم اون همونجوری درازکشیده بود زمین کونش رو یه کم داده بود بالا وای وای وای حداقل پنجاه کیلو کون بود دیدمش سرم گیج رفت منم خوابیدم روش و تف زدم سر کیرم بعد فشار دادم توش تون تاریکی سخت بود یه سر میخورد از اون ورهم استرس داشتم نره پرده شو بزنه بعد یک دیقه هردوتامون نرمال شدیم هم اون شل کرد کونشو هم من تلمبه هام میزون شد تا اینکه ابم اومد ولی اون شاید ۳ یا ۴ بار ابش اومد ما اونشب تاریخی تا ساعت ۴ صبح چندبار سکس کردیم داستان زیاد دارم برا تعریف کردن بازم میگم براتون
cнαɴɴεℓ: ♥️̶͢✘
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
@DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
1401/10/29
#دوست_دختر #آنال #اولین_سکس
سلام دوستان من تازه عضو شدم ولی چندساله میام همه داستان هاتونو میخونم (حالا بعدا باهم اشنا میشیم )این داستانی که میخوام بگم واسه ۶ ساله پیشه من اسمم سام اون موقعه ۲۰ سالم بود تازه با یه دختره دوست شده بودم اسمش فافا بود و عاشق و معشوق بودیم البته الان نیستیم اون شوهر داره و من زن . بریم اصل مطلب اویل دوستی مون بود که متوجه شدم که فافا توخونه خودشون زندگی نمیکنه یه خاله پیر داره که خدارحمتش کنه یه انسان شریف بود ،اون پیش خاله ش زندگی میکرد چون خالش هیچکیو نداشت ،یه شب منو دعوت کرد و منو ب خالش معرفی کرد ومن دیگه از اونشب ب مدت سه ماه هرشب خونه شون بودم و بماند که بعضی وقتها پدرمادره فافا میومون سر میزدن و من قایم میشدم ،فافا هم خوشگل بود هم خوش هیکل .یه هفته گذشته بود که من رفتم خونه شون شب بود ساعت ۱۰ یه عطر کادو گرفتم واسش همون لحظه ازش زد برا خودش اسم عطره یادم نیست هنوزم دنبالشم خلاصه خالش تو خونه میموند ما تو حیاط مینشستیم یه جذابیتی که فافا برامن داشت این بود از روز اشنایی مون لب بازی رو شروع کرده بودیم عادی بود برامون خلاصه شروع کردیم ب لب بازی اون گردن منو میخورد منم تازه یادگرفته بودم گوش رو اگه بخوری ابش میاد تو اون فضا عشقی بوی عطر و داشت گردنمو میخورد که شروع کردم ب خوردن گوشش بعد دیدم چشاش قرمز شد لرزید اصن یه حالی دسمتو بردم تو شلوارش دیدم خیس شده داشتم شلوارشو درمیوردم که دستمو کنارزد وگفت نه بهش یه چشمک زدم و حالت خواهش کردن گفت پس پاشو چراغ رو خاموش کن رفتم دم در دیدم خاله خوابیده و برگشتم چراغ رو خاموش کردم اون همونجوری درازکشیده بود زمین کونش رو یه کم داده بود بالا وای وای وای حداقل پنجاه کیلو کون بود دیدمش سرم گیج رفت منم خوابیدم روش و تف زدم سر کیرم بعد فشار دادم توش تون تاریکی سخت بود یه سر میخورد از اون ورهم استرس داشتم نره پرده شو بزنه بعد یک دیقه هردوتامون نرمال شدیم هم اون شل کرد کونشو هم من تلمبه هام میزون شد تا اینکه ابم اومد ولی اون شاید ۳ یا ۴ بار ابش اومد ما اونشب تاریخی تا ساعت ۴ صبح چندبار سکس کردیم داستان زیاد دارم برا تعریف کردن بازم میگم براتون
cнαɴɴεℓ: ♥️̶͢✘
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
@DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اولین سکس پوریا
1401/10/29
#گی #اولین_سکس #خاطرات_نوجوانی
سلام به شهوانی های عزیزم
میخوام اولین خاطره از سکسمو
تو شهوانی براتون به اشتراک بذارم
اول ی کم از خودم بگم که چطوری به بات شدن و سکس با هم نوع خودم علاقمند شدم.
پوریا هستم ۲۸ ساله قد ۱۸۱ وزن ۸۰
چشم و ابرک مشکی با ی بدن نسبتا خوب
عکس بدنم 👇
من تو سن ۱۸ سالگی بطور خیلی اتفاقی با دیدن عکس و فیلم سکسی با پسر عمه ام تو اتاقمون
وارد ی رابطه عاطفی و سکسی شدم
اون زمان پسر عمم که اسمشو اینجا نوید صدا میزنم ۱۴ سالش بود، چند وقتی فیلم سکسی یا عکس های لختی میدیدم و اتفاقاتشون تو فیلم حرف میزدیم کم کم فیلم های گی هم نگاه میکردیم و شهوتی میشدیم. اولین بار بعد از دیدن ی فیلم گی با رضایت هر دومون شروع به بوسیدن لب هم کردیم و از این اتفاق لذت بردیم، هر دفعه این اتفاق با کارای بیشتر همراه میشد.
مثلا از بوسیدن لب به خوردن لبای هم و لیسیدن و مکیدن زبون رسید بعد دراز کشیدن کنار هم با نوازش بدنه هم دیگه تا لخت شدن و خوابیدن رسید.
ی کم بعد ساک زدن رو شروع کردیم تا خوردن آب منی در نهایت با لیسیدن سوراخ کون هم و ماساژ سوراخ هم لذت شهوت حسش کردیم
حدودا ۱سال هر هفته حداقل یک بار ی تایم دوسه ساعته تو بغل هم بودیم و اب همو میاوردیم، با ماساژ و عشق بازی و انگشت کردن هم خودمونو به اوج شهوت میرسوندیم.
اولین بار که تصمیم گرفتیم بیشتر پیش بریم و سکسمونو کامل کنیم ی تجربه خیلی لذت بخش برامون داشت، هر چند درد آور بیشتر برای نوید پسر عمه ام
چون جثه ی کوچک تری نسبت به من داشت و منم کیرم اون موقع ۱۵ سانت میشد در صورتی که کیر نوید نهایاتا ۱۱ تا ۱۲ سانت و خیلی باریک تر بود، برای همین برای اون ی کم با درد همراه بود ولی برای من ی کم از انگشت کردن کیرش کلفت تر بود.
با نوید همون یک بار سکس انجام دادیم اونم بیشتر ۵ دقیقه دخول انجام نشد، ولی رابطه عاطفی مون تا سه سال بعد ادامه داشت حسابی هم لذت بردیم .
بعد از ی مدت رابطه کمتر و کمتر شد اونم به علت فاصله مکانی و مشغله کاری و درس و دانشگاه.
بعد از اون رابطه من هنوز هم از بودن با هم نوع خودم تو فکر و ذهنم لذت میبردم
هر از چند گاهی ی کیس پیدا میکردم تو ماشین براش ساک میزدم ،چون جرآت و اعتماد نداشتم بخوام داخل ی مکان با آدمای غریبه برم. به همون ساک زدن داخل ماشین با کیس های مختلف هر چند ماه یک بار قناعت کردم
تا این که حدودا ی ک سال پیش فعالیتم تو تلگرام داخل گروه های سکسی بیشتر شد و با کیس های مختلفی آشنا شدم ،عکس های کیرشون برام میفرستادن منم به شدت آدم شهوتی و بی حدو حساب از ساک زدن لذت میبردم.
دیگه به نقطه ای رسیده بودم که هر هفته حداقل یک بار ی کیس پیدا میشد، تو ماشین تو جاده های خلوت یا لوکیشن های مطمئن (مثلا آتیشگاه کرج) حسابی ساک میزدمو با دل و جون آبکیر میخوردم و شهوتم تو معقوله گی تخلیه میشد
(من شدیدا به کیرای گوشتی و بزرگ و کلفت حس دارم، از این که به زور ساک بزنم به خاطر سایز بزرگشو تلاش کنم که به نفر مقابلم ی حس خوب بدم و از ساک زدنم رضایت داشته باشن، لذت میبردم)
من چند وقتی هست مستقل زندگی میکنم و به خاطر همین موضوع شرایط و امکاناتم باعث این میشه که راحت تر و بیشتر به سمت این مسائل کشیده بشم، از اونجایی که ی حس گی درونم هست ی وقتا داخل حمام یا این که شبا رو تخت با خودم ور میرفتم. وقتی لخت بخوابی رو تخت و داستانای سکسی بخونی یا تو گروها برام عکس کیر بفرستن و حرفای سکسی باهاشون بزنم نیاز به تخلیه شهوت پیدا میکنم.
به همین خاطر با خیار و بادمجون تو سایزای کوچک سوراخمو باز کردمو حسابی هم لذت میبردم و خودمو ارضا میکردم ،اما یواش یواش سایز بادمجون بالا رفت و برام ی عات شده بود.
تا این که تصمیم گرفتم این بار ی کیس مناسب پیدا کردم به جای ساک تو ماشین بیارمش خونه تا از گرمای کیر لدت ببرم و ی سکس کامل داشته باشم. مطمئن بودم به مراتب خیلی بیشتر لذت میبرم.
تو همین افکار بودن که تو یکی از همین گروها ی پسری به اسم شاهین اومد داخل پی وی بعد از معرفی هم و ردوبدل کردن عکسای هم بهم پیشنهاد کرد که بیاد پیشم تا ی شب خوب رو داشته باشیم منم اوکی شده بودم باهاش.
قرارمون این شد رابطمون بر مبنای رفاقت باشه کنار هم باشیم اگر حسی به هم پیدا کردیم تو قرار اول این رابطه کاملا شکل بگیره منم قبول کردمو قرار گداشتیم که فردا غروب بیاد خونم، مشروب بخوریم عشق بازی کنیم کیس هم بودیم سکس کنیم کیس هم نبودیم رفیق بمونیم.
شاهین که اومد مشروب خوردیم و حرف زدیمو هر از گاهی لبای همو میخوردیمو منم از رو شلوار کیرشو ممالیدمو اروم اروم از شبمون لذت میبردیم تا شاهین گفت:
1401/10/29
#گی #اولین_سکس #خاطرات_نوجوانی
سلام به شهوانی های عزیزم
میخوام اولین خاطره از سکسمو
تو شهوانی براتون به اشتراک بذارم
اول ی کم از خودم بگم که چطوری به بات شدن و سکس با هم نوع خودم علاقمند شدم.
پوریا هستم ۲۸ ساله قد ۱۸۱ وزن ۸۰
چشم و ابرک مشکی با ی بدن نسبتا خوب
عکس بدنم 👇
من تو سن ۱۸ سالگی بطور خیلی اتفاقی با دیدن عکس و فیلم سکسی با پسر عمه ام تو اتاقمون
وارد ی رابطه عاطفی و سکسی شدم
اون زمان پسر عمم که اسمشو اینجا نوید صدا میزنم ۱۴ سالش بود، چند وقتی فیلم سکسی یا عکس های لختی میدیدم و اتفاقاتشون تو فیلم حرف میزدیم کم کم فیلم های گی هم نگاه میکردیم و شهوتی میشدیم. اولین بار بعد از دیدن ی فیلم گی با رضایت هر دومون شروع به بوسیدن لب هم کردیم و از این اتفاق لذت بردیم، هر دفعه این اتفاق با کارای بیشتر همراه میشد.
مثلا از بوسیدن لب به خوردن لبای هم و لیسیدن و مکیدن زبون رسید بعد دراز کشیدن کنار هم با نوازش بدنه هم دیگه تا لخت شدن و خوابیدن رسید.
ی کم بعد ساک زدن رو شروع کردیم تا خوردن آب منی در نهایت با لیسیدن سوراخ کون هم و ماساژ سوراخ هم لذت شهوت حسش کردیم
حدودا ۱سال هر هفته حداقل یک بار ی تایم دوسه ساعته تو بغل هم بودیم و اب همو میاوردیم، با ماساژ و عشق بازی و انگشت کردن هم خودمونو به اوج شهوت میرسوندیم.
اولین بار که تصمیم گرفتیم بیشتر پیش بریم و سکسمونو کامل کنیم ی تجربه خیلی لذت بخش برامون داشت، هر چند درد آور بیشتر برای نوید پسر عمه ام
چون جثه ی کوچک تری نسبت به من داشت و منم کیرم اون موقع ۱۵ سانت میشد در صورتی که کیر نوید نهایاتا ۱۱ تا ۱۲ سانت و خیلی باریک تر بود، برای همین برای اون ی کم با درد همراه بود ولی برای من ی کم از انگشت کردن کیرش کلفت تر بود.
با نوید همون یک بار سکس انجام دادیم اونم بیشتر ۵ دقیقه دخول انجام نشد، ولی رابطه عاطفی مون تا سه سال بعد ادامه داشت حسابی هم لذت بردیم .
بعد از ی مدت رابطه کمتر و کمتر شد اونم به علت فاصله مکانی و مشغله کاری و درس و دانشگاه.
بعد از اون رابطه من هنوز هم از بودن با هم نوع خودم تو فکر و ذهنم لذت میبردم
هر از چند گاهی ی کیس پیدا میکردم تو ماشین براش ساک میزدم ،چون جرآت و اعتماد نداشتم بخوام داخل ی مکان با آدمای غریبه برم. به همون ساک زدن داخل ماشین با کیس های مختلف هر چند ماه یک بار قناعت کردم
تا این که حدودا ی ک سال پیش فعالیتم تو تلگرام داخل گروه های سکسی بیشتر شد و با کیس های مختلفی آشنا شدم ،عکس های کیرشون برام میفرستادن منم به شدت آدم شهوتی و بی حدو حساب از ساک زدن لذت میبردم.
دیگه به نقطه ای رسیده بودم که هر هفته حداقل یک بار ی کیس پیدا میشد، تو ماشین تو جاده های خلوت یا لوکیشن های مطمئن (مثلا آتیشگاه کرج) حسابی ساک میزدمو با دل و جون آبکیر میخوردم و شهوتم تو معقوله گی تخلیه میشد
(من شدیدا به کیرای گوشتی و بزرگ و کلفت حس دارم، از این که به زور ساک بزنم به خاطر سایز بزرگشو تلاش کنم که به نفر مقابلم ی حس خوب بدم و از ساک زدنم رضایت داشته باشن، لذت میبردم)
من چند وقتی هست مستقل زندگی میکنم و به خاطر همین موضوع شرایط و امکاناتم باعث این میشه که راحت تر و بیشتر به سمت این مسائل کشیده بشم، از اونجایی که ی حس گی درونم هست ی وقتا داخل حمام یا این که شبا رو تخت با خودم ور میرفتم. وقتی لخت بخوابی رو تخت و داستانای سکسی بخونی یا تو گروها برام عکس کیر بفرستن و حرفای سکسی باهاشون بزنم نیاز به تخلیه شهوت پیدا میکنم.
به همین خاطر با خیار و بادمجون تو سایزای کوچک سوراخمو باز کردمو حسابی هم لذت میبردم و خودمو ارضا میکردم ،اما یواش یواش سایز بادمجون بالا رفت و برام ی عات شده بود.
تا این که تصمیم گرفتم این بار ی کیس مناسب پیدا کردم به جای ساک تو ماشین بیارمش خونه تا از گرمای کیر لدت ببرم و ی سکس کامل داشته باشم. مطمئن بودم به مراتب خیلی بیشتر لذت میبرم.
تو همین افکار بودن که تو یکی از همین گروها ی پسری به اسم شاهین اومد داخل پی وی بعد از معرفی هم و ردوبدل کردن عکسای هم بهم پیشنهاد کرد که بیاد پیشم تا ی شب خوب رو داشته باشیم منم اوکی شده بودم باهاش.
قرارمون این شد رابطمون بر مبنای رفاقت باشه کنار هم باشیم اگر حسی به هم پیدا کردیم تو قرار اول این رابطه کاملا شکل بگیره منم قبول کردمو قرار گداشتیم که فردا غروب بیاد خونم، مشروب بخوریم عشق بازی کنیم کیس هم بودیم سکس کنیم کیس هم نبودیم رفیق بمونیم.
شاهین که اومد مشروب خوردیم و حرف زدیمو هر از گاهی لبای همو میخوردیمو منم از رو شلوار کیرشو ممالیدمو اروم اروم از شبمون لذت میبردیم تا شاهین گفت:
پوریا من کیس های که دارم همه تو رنج سنی ۲۰ سال هستن به سن و سال های تو حسی ندارم، نه این که تو خوب نباشی اما من حسم این طوری بیشتره. ولی امشبو با هم ی کم عشق بازی می کنیم تا بعد ی فکری براش کنیم.
بعد از کلی مشروب خوردن و لبای همو مزه کردن و ی ساک حسابی که براش زدم شبمون تموم شد ، ولی ی شماره بهم داد گفت مجید گی(بات) هستشو کیس های خوبی داره تا بهت معرفی کنه بهش زنگ بزن بگو از طرف شاهینم، خیالتم راحت باشه تمام کیس های که داره مورد اعتماد مجید هستن و ادم حسابی .
آدمی رو که میخوای بهش بگو حتما ی کیس خوب بهت معرفی میکنه تا برای اولین بار که میخوای سکس کنی و از دادنت لذت ببری، اذیت نشی .
ی بوس از لبای من کرد و رفت.
فردای همون شب به مجید زنگ زدمو خودمو معرفی کردم، براش از خودمو حسم گفتم و این که تجربه ساک زدن دارم و حسابی شهوتی هستم و دوس دارم ی سایز بزرگ کنارم بخوابه و منو حسابی دیوونه کنه.
مجید گفت اوکی میکنم برات ی کم صبر کن تا ی کیس خوب برات بفرستم. بعد اون روز ی چند روزی مجید زنگ نزد (البته الان مجید کیسای خوبی رو بهم معرفی میکنه،مشتاق باشین تک تک رابطه هامو براتون نشر میدم)منم نا امید بودمو تو گروها دنبال ی کیر خوب برا سکس میچرخیدم
تا این که با ی نفر اشنا شدم تو نظرآباد
حدودا ۵۰ ساله با ی کیر خوب با ی چهره ی معقول
دلو به دریا زدمو لوکیشن دادم تا بیاد خونم،قرارمون شد فردا صبح تا ساعت ده بیاد جلو در خونه بهم زنگ بزنه. منم صبح که بیدار شدم حسابی شیو کردمو دوش گرفتم . بدنمو با کرم حسابی ماساژ دادم عطر و ادکلن زدمو لباسی که فکر میکردم سکسی باشه رو پوشیدم، حتی قبل از رسیدنش سوراخمم سیفون کردم که رسید تو خونه معطل دستشویی رفتن نشدم.
با کلی استرس برای اولین بار تو خونم قرار بود سکس داشته باشم اونم به عنوان بات با ی نفر که اصلا نمیشناسمش، ساک تو ماشین تا سکس تو خونم خیلی فرق داشت.
اسم طرف رامین بود بهم پیام زد تو کوچتونم کجا بیام. پلاک بهش گفتم. رسید پشت در،در براش زدم تا بیاد تو خونه.
اولین رابطه سکسی من اونم به عنوان ی بات از اینجا شروع میشه که
رامین: سلام
من: سلام،خوبی؟
بهش دست دادم، اون صورتشو آورد جلو لپمو بوسید.( اون ی مرد ۵۰ ساله با تجربه قبلی)
اولین جرقه درونم خورد و ی حالی شدم
دعوتش کردم رو مبل سه نفره نشست و منم نشستم کنارش
رامین: خونت چه قدر خوش بو هستش، آدم تحریک میشه.
من:عود روشن کردم که حسابی عاشقانه بشه( با لبخند)
رامین: پوریا برا چی میخوای بات بشی؟ فکراتو کردی؟
من: رامین این حرفا رو پیش نکش . تمام حسم میره بذار لذت ببریم.
رامین: اوکی.
رامین ی نیم بدن اومد سمت من تا پاهامون به هم چسبید. با انگشتاش دست لای موهام بردو صورتمو برگردوند کامل سمت من، اون یکی دستشم کشید تو رون پام
گفت: پس شروع میکنیم. اماده ای؟
من بای نفس عمیق و چشمای خمار گفتم: چند روز منتظر این اتفاقم.
شروع کرد به خوردن لبای من، آروم آروم کنار لبمو میبوسید و رو لبام زبون میکشید با دستش رون پامو اروم چنگ میزد.
من جراتم بیشتر شد دستمو پشت سرش گرفتمو
شروع به خوردن لباش کردم
ی مرد ۵۰ ساله معقول با ی ته ریش و صورت مردونه قابل جذب
ی کم که لبای همو خوردیم رامین شروع کرد به باز کردن دکمه های پیراهنش .
بهش گفتم: اینجا نه رامین بریم داخل اتاق خونه کوچیکه صدا تو راه پله میپیچه.
دستشو گرفتم و اومدیم به سمت اتاق درو پشت سرم بستمو نشستش لبه تخت دو نفره
منم با ی شلوارک استخری کوتاه با ی تیشرت قرمز جلوش ایستادم.
دست کشید روی رون های پامو ی جوووون بلند گفت. دستشو برد سمت لُپ کونمو ی چنگ زدش
منم شروع کردم دکمه های پیراهنشو باز کردم
پیراهنشو که از تنش در اوردم کمربندشو دستم گرفتم متوجه شد . ایستادو شلوارشو خودش در اورد با ی شورت نشست رو تخت
منم زانو زدم شروع کردم به دست کشیدن روی پشمای رون پاش ،آروم آروم جون های ریز میگفتمو نفسای بلند میکشیدم.
از روی شورت اروم کیرشو گرفتم تو دستمو شروع به مالیدن کردم . صورتمو چسبوندم به شورتش و با بینی کیرشو مالیدم، دست انداختم تو کش شورتشو کله کیرشو از تو شورت در آوردم و شروع به بوسیدن کله کیرش کردم خیلی سکسی و کار بلد.
چون تو ساک زدن تجربه زیادی داشتم . اونم الان که تو خونه خودم بدون استرس دیده شدن با آرامش و بلدی زیاد داشتم به کارم میرسیدم
ی کم که کله کیرشو بوسیدمو مک زدم رامینم دستاشو بیشتر کشید عقب رو دستاش ی تکیه داد و پاهاشو بیشتر از هم باز کرد
منم کیرشو کامل از شورتش در اوردم از کمر کیرش گرفتمو از زیر تخماش لیسیدم تا بالا به نوک کیرش رسیدم
بعد از کلی مشروب خوردن و لبای همو مزه کردن و ی ساک حسابی که براش زدم شبمون تموم شد ، ولی ی شماره بهم داد گفت مجید گی(بات) هستشو کیس های خوبی داره تا بهت معرفی کنه بهش زنگ بزن بگو از طرف شاهینم، خیالتم راحت باشه تمام کیس های که داره مورد اعتماد مجید هستن و ادم حسابی .
آدمی رو که میخوای بهش بگو حتما ی کیس خوب بهت معرفی میکنه تا برای اولین بار که میخوای سکس کنی و از دادنت لذت ببری، اذیت نشی .
ی بوس از لبای من کرد و رفت.
فردای همون شب به مجید زنگ زدمو خودمو معرفی کردم، براش از خودمو حسم گفتم و این که تجربه ساک زدن دارم و حسابی شهوتی هستم و دوس دارم ی سایز بزرگ کنارم بخوابه و منو حسابی دیوونه کنه.
مجید گفت اوکی میکنم برات ی کم صبر کن تا ی کیس خوب برات بفرستم. بعد اون روز ی چند روزی مجید زنگ نزد (البته الان مجید کیسای خوبی رو بهم معرفی میکنه،مشتاق باشین تک تک رابطه هامو براتون نشر میدم)منم نا امید بودمو تو گروها دنبال ی کیر خوب برا سکس میچرخیدم
تا این که با ی نفر اشنا شدم تو نظرآباد
حدودا ۵۰ ساله با ی کیر خوب با ی چهره ی معقول
دلو به دریا زدمو لوکیشن دادم تا بیاد خونم،قرارمون شد فردا صبح تا ساعت ده بیاد جلو در خونه بهم زنگ بزنه. منم صبح که بیدار شدم حسابی شیو کردمو دوش گرفتم . بدنمو با کرم حسابی ماساژ دادم عطر و ادکلن زدمو لباسی که فکر میکردم سکسی باشه رو پوشیدم، حتی قبل از رسیدنش سوراخمم سیفون کردم که رسید تو خونه معطل دستشویی رفتن نشدم.
با کلی استرس برای اولین بار تو خونم قرار بود سکس داشته باشم اونم به عنوان بات با ی نفر که اصلا نمیشناسمش، ساک تو ماشین تا سکس تو خونم خیلی فرق داشت.
اسم طرف رامین بود بهم پیام زد تو کوچتونم کجا بیام. پلاک بهش گفتم. رسید پشت در،در براش زدم تا بیاد تو خونه.
اولین رابطه سکسی من اونم به عنوان ی بات از اینجا شروع میشه که
رامین: سلام
من: سلام،خوبی؟
بهش دست دادم، اون صورتشو آورد جلو لپمو بوسید.( اون ی مرد ۵۰ ساله با تجربه قبلی)
اولین جرقه درونم خورد و ی حالی شدم
دعوتش کردم رو مبل سه نفره نشست و منم نشستم کنارش
رامین: خونت چه قدر خوش بو هستش، آدم تحریک میشه.
من:عود روشن کردم که حسابی عاشقانه بشه( با لبخند)
رامین: پوریا برا چی میخوای بات بشی؟ فکراتو کردی؟
من: رامین این حرفا رو پیش نکش . تمام حسم میره بذار لذت ببریم.
رامین: اوکی.
رامین ی نیم بدن اومد سمت من تا پاهامون به هم چسبید. با انگشتاش دست لای موهام بردو صورتمو برگردوند کامل سمت من، اون یکی دستشم کشید تو رون پام
گفت: پس شروع میکنیم. اماده ای؟
من بای نفس عمیق و چشمای خمار گفتم: چند روز منتظر این اتفاقم.
شروع کرد به خوردن لبای من، آروم آروم کنار لبمو میبوسید و رو لبام زبون میکشید با دستش رون پامو اروم چنگ میزد.
من جراتم بیشتر شد دستمو پشت سرش گرفتمو
شروع به خوردن لباش کردم
ی مرد ۵۰ ساله معقول با ی ته ریش و صورت مردونه قابل جذب
ی کم که لبای همو خوردیم رامین شروع کرد به باز کردن دکمه های پیراهنش .
بهش گفتم: اینجا نه رامین بریم داخل اتاق خونه کوچیکه صدا تو راه پله میپیچه.
دستشو گرفتم و اومدیم به سمت اتاق درو پشت سرم بستمو نشستش لبه تخت دو نفره
منم با ی شلوارک استخری کوتاه با ی تیشرت قرمز جلوش ایستادم.
دست کشید روی رون های پامو ی جوووون بلند گفت. دستشو برد سمت لُپ کونمو ی چنگ زدش
منم شروع کردم دکمه های پیراهنشو باز کردم
پیراهنشو که از تنش در اوردم کمربندشو دستم گرفتم متوجه شد . ایستادو شلوارشو خودش در اورد با ی شورت نشست رو تخت
منم زانو زدم شروع کردم به دست کشیدن روی پشمای رون پاش ،آروم آروم جون های ریز میگفتمو نفسای بلند میکشیدم.
از روی شورت اروم کیرشو گرفتم تو دستمو شروع به مالیدن کردم . صورتمو چسبوندم به شورتش و با بینی کیرشو مالیدم، دست انداختم تو کش شورتشو کله کیرشو از تو شورت در آوردم و شروع به بوسیدن کله کیرش کردم خیلی سکسی و کار بلد.
چون تو ساک زدن تجربه زیادی داشتم . اونم الان که تو خونه خودم بدون استرس دیده شدن با آرامش و بلدی زیاد داشتم به کارم میرسیدم
ی کم که کله کیرشو بوسیدمو مک زدم رامینم دستاشو بیشتر کشید عقب رو دستاش ی تکیه داد و پاهاشو بیشتر از هم باز کرد
منم کیرشو کامل از شورتش در اوردم از کمر کیرش گرفتمو از زیر تخماش لیسیدم تا بالا به نوک کیرش رسیدم