دَِاَِسَِتَِاَِنَِڪَِدَِهَِ 💦
2.45K subscribers
571 photos
11 videos
489 files
707 links
دنـیـای داسـتـان صـکـصـی🙊
📍 #داستان
📍 #لز
📍 #گی
📍 #محارم
📍 #بیغیرتی
📍 #عاشقانه
📍 ُرد_سال
📍 #وویس_سکسی
📍 #محجبه
📍 #تصویری
📍 #چالش
#لف_دادن_خز_شده_بیصدا_کن‌_💞
Download Telegram
سپهر : باهام ازدواج می‌کنی ی ی یعنی مشکل نداری
سارا : نه …
رضا که کلید داشت میاد خونه بدون اینکه به سپهر بگه ، سپهر که صدای درو می‌شنوه خودشو جمع جور می‌کنه
رضا : سپهر کجایی سلام عرض کردیم
سپهر : چرا نگفتی داری میای اعه اگه یه وقت …
رضا : یه وقت چی چیکار میکردی مگه
سپهر : هیچی
سارا : سلام آقا رضا خوب هستید
رضا : اره مث که شما خیلی بهتری
رضا که تو خودش بود و از وجود سارا ناراضی ،می‌ره تو حیاط سیگار بکشه و سارا هم دیگه آماده میشد که بره .
رضا دوست صمیمی سپهر بود و هم براش برادر بود هم خواهر هم پدر هم مادر ، خیلی هواشو داشت که این رابطه دوستانه از چند وقت پیش برای رضا تبدیل به رابطه عاطفی شده با اینکه سپهر یه جنس مخالف حس داشتو رضا به جنس موافق حس داشت .
سارا که رفت رضا عصبانی می‌ره که با سپهر حرف بزنه
رضا : این دختر دیگه نباید بیاد اینجا
سپهر : باشه داداش از این به بعد میبرمش جای دیگه بالاخره اینجا خونه توعه صاحب اختیار توعی
رضا : برو بابا مشکل این نی میگم ولش کن کلا اصلا… اصلا…دختر خوبی نیست
سپهر : اتفاقا خیلی دختر خوبیه من …من عاشق شدم اگه شرایط جور بشه می‌خوام باهاش ازدواج کنم
رضا : تو بیخود میکنی
اینو میگه و میزنه از خونه بیرون ، ساعت حدودا ۱۲ شب برمیگرده میبینه سپهر بیداره با یه شرت لخت دراز کشیده
رضا هم که سیخ کرده می‌ره بخاطر رفتارش ازش معذرت بخواد و از این حرفا
بعد یک ساعت میره اون به بهانه گرما لخت میشه و با یه شرت کنارش می‌خوابه که شاید بتونه یکم امشب باهاش حال کنه
رضا وقتی میبینه سپهر کامل خوابیده و پشتش به رضاست می‌ره میچسبه بهش شروع می‌کنه به تقه زدن بعدش شرتش رو در میاره و کیر شو میماله به چاک کونش تا میاد شرت اونو در بیاره سپهر بیدار میشه و تعجب کرده ازش میپرسه
سپهر : چه غلطی داری میکنی
رضا : چ …چی. چیزه اعععع
سپهر : دیوث کیرتو انداختی بیرون تا خودتو با من ارضا میکنی
رضا با گریه میگه:
اره اره اره میدونی چرا … چون منو عاشق کردی عاشق خودت
من …من دیگه نمی تونم تحمل کن من دوستتتتتتت دااااااارممممممممم
سپهر میخوابونه زیر گوش رضا میخواد که بره لباساشو بپوشه و بزنه بیرون رضا میگیردش یکم کتک کاری میشه ولی سپهر رو میخوابونه زمین
رضا : تروخدااااا توروخدااااااا ی دقیقه آروم باش… آروم باش خواهش میکنم یه امشب بخاطر ۷ سال رفاقتمون بابا منم آدمم امشب بذار من حال کنم تروخدااااا
حالا بعد نیم ساعت سپهر راضی میشه ولی میگه فردا دیگه « نه من نه تو » خداحافظ …
البته چون رضا تهدید کرد که می‌ره رابطه اونو با سارا همه جا میگه سپهر راضی شد .
سپهر رو میخوابونه رو تخت شرتشو در میاره کیر شو میگیره براش جق میزنه می‌ره گردنشو میخوره شکمشو بوس می‌کنه حتی براش ساک میزنه بعد مجبورش می‌کنه که سپهر هم براش ساک بزنه
کیر شو میذاره رو لبش و آروم می‌کنه تو میگه بخور عشقم بخور من دوست دارم من … من می‌خوام تو مال من باشی نه اون دختره عوضییییی
بعد بر میگردوندش کون بی پشمشو لیس میزنه سوراخشو آروم انگشت می‌کنه سپهر تو همه این مدت فقط داشت به سارا فکر میکرد و عذاب وجدان داشت
بعد اینکه قشنگ سوراخشو چرب کرد کیرشو گذاشت رو سوراخش و گفت : جووون سپهر خوشگلم بکنمت اره بگووووو منو بکن بگووووو دیگه سگ توله
سپهر : ممم.م.منو بکن
بعد ۵ دقیقه سوراخشو باز کرد و شروع به تلمبه زدن کرد فریاد سپهر بلند شده و رضا روش خوابیده بودو تلمبه میزد و گردنشو بوس میکرد می‌گفت اینجوری داد نزن آروم ناله کن …ناله کن ع.عشقممم.
چند وقتی همینجوری میگذره اون هم با سارا سکس داشت هم با رضا چون
رضا سپهر ور تهدید می‌کرد حتی یکبار گفت می‌کشمت …بخدا می‌کشمت سپهر
ولی یه روز تصمیم میگیره که به این موضوع خاتمه بده اون تصمیم میگیره که
پدر مادر خودشو و سارا رو در جریان بذاره و با سارا ازدواج کنه از قزوین برن یه شهر دیگه اونجا درس بخونن اونجا زندگی کنن و رضا رو ترک کنه
اما همچی اینجوری پیش نخواهد رفت !!!..
سپهر همین کارو میکنه و با سارا ازدواج می‌کنه ولی وقتی رضا این موضوع رو می‌فهمه تصمیم میگیره که سپهر رو از چنگ سارا در بیاره برا همین ظاهر سازی می‌کنه و خودشو خوشحال جلوه میده
رضا : سپهر منو ببخش من واقعا نباید اینکارو میکردم یه حسی یه تو داشتم ولی بخدا دیگه الان ندارم میدونم از دست من ناراحتی ولی برا آخرین بار می‌خوام یه مهمونی بگیرم با چند تا از دوستان مهمونی خودمونی بزار آقا دومادو پاگشا کنیم نمی‌خواستم رفاقتمون اینجوری تموم شه ولی بخاطر نون و نمکی که باهم خوردیم درخواستمو قبول کن
حالا مهمونی رو برگزار میکنه رضا و دوتا از دوستاش رو هم میگه بیان سپهر و سارا هم میان که برا آخرین بار رضا رو ببینه و از است شهر برن … برن تهران پیش خانوادشون که زندگی مشترکشون رو شروع کنن سارا از ماجرا بین سپهر و رضا هیچ خب
ر نداشت .
بعد مهمونی تازه نقشه شوم رضا عملی میشه سارا و سپهر که می خوان برن و برای رفتن آماده بشن ( این رو بگم که سپهر تو قزوین کسی رو نداشت و مدتی که پیش رضا نبود خونه عمه سارا بودن که آماده بشن و برن تهران چون خانواده اون دو تا تهران بود )
همین که میان برن اون دوتا دوست رضا ( پرهام ) و (سعید) جلوشونو میگیره سپهر : بچه ها چیکار می‌کنی ؟؟؟؟
رضا : ساراااا من یه شوهرتو دوست دارم عاشقشم بخاطر همین امشب می‌خوام جلو تو اونو واسه آخرین بار بکنمش بابااااا حال ممممن خرابهههه
سپهر من تورو دوست داشتم بی شرف بزار برا آخرین بار دوباره بعد مدت ها سکس کنیم جلو …زنت…
خلاصه بزور پرهام سپهرو می‌خوابونه زمین که رضا کارشو شروع کنه
سعید هم سارا رو میگیره که کاری نکنه
سپهر : دست به زن من نزن سعیددددد
سارا : سپهر س…سپ…سپهر…😭😭😭😭😭😭😭😭
سارا که خیلی شوکه شده بود و گریه اش بند نمی یامد نظاره گر گاییده شدن سپهر بود
رضا لباس سپهر و از تنش در میاره و لختش می‌کنه پرهام هم دستو پاشو می‌بنده رضا لباس خودشو در میاری جلو سارا که داره زجه میزنه کیر شو میزاره دهن سپهر و شروع می‌کنه تلمبه زدن تو دهنش بعد آبشو خالی می‌کنه تو دهن سپهر .
پرهام سپهر رو به پشت میخوابونه که رضا کیرشو تا ته فرو می‌کنه تو کون سپهر
رضا : ببین سارا نگا کن شوهرتو داره کووون میده به من سارا عشق منو از گرفتی حالا جلو خودت میگامش تا بفهمی اول عشق من بوده نه تووووووووو!!
رضا آبشو میریزه رو صورت سپهر رو و برای خداحافظی آخر هم سپهرو عقیم می کنه که اینجوری انتقام شو از سارا گرفته باشه
بعد رضا و سعید و پرهام از خونه میزنن بیرون بعدش هم سارا و سپهر با حال آشفته میرن وسایلشونو جمع کنم و برن از این شهر و میرن …
سارا و سپهر بعد این قضیه روزای خوبی رو باهم نداشتن البته همو دوست داشتن ولی دیگه سپهر عقیمه و سارا دلشکسته اونا اسیر یه مثلث عشقی شده بودند که راس آن یک پسر قرار داشت نه یک دختر
سارا و سپهر بیشتر از ۱ سال دوام نیاوردن و با اینکه هنوز همو دوست داشتن از هم جدا میشن
و فقط و فقط و فقط یک کلمه بهم گفتم :
« کاش اون مهمونی رو نمی رفتیم کاش …کاش …کاش »
امیدوارم از این داستان خوشتون آمده باشه میدونم که نقد هایی درش وجود داره که بهم بگید .
مشابه این داستان در سال ۱۳۹۲ اتفاق افتاده بود که خوب پایان خوبی نداشت
ممنون که وقت گذاشتید .
نوشته: محمد
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تری سام اجرا شد

#بیغیرتی #تریسام

نمی‌دونم این حسم از کی و چجوری به وجود اومد حتی نمی‌دونستم که آیا واقعیه یا نه .
حتی اینجا توی شهوانی در موردش چندین تاپیک زده بودم
به خاطر تاپیک هام هم حشری میشدم هم یک حس عذاب وجدان میومد سراغم ، بله من راجع به کاکولدی صحبت میکنم.
چند وقتی بود این حس بیشتر شده بود و خیلی قلقلکم میداد که اجراش کنم ولی میترسیدم. نهایتا چند بار به آپلود عکس در اینجا یا فرستادنشون برای شماهایی که عضو شهوانی هستید بسنده میکردم که همون موقع ها هم حس حشری میشدم هم عذاب وجدان پیدا میکردم .
وقتی می‌دیدم پسرها و مردای دیگه برای نرگس من چه به به و چهچه راه مینداختن یا اشتیاقشونو به کردنش نشون میدادن یا ازش تعریف میکردن، دروغ چرا خوشم میومد.
حقم داشتن تعریف کنن ازش.
یک دختر خوشگل با سینه های ۷۵ و باسن و رون پر و واقعا سکسی آرزوی هر مردیه.
بگذریم کم کم بریم سراغ اصل داستان.
یک روز با علی قرار گذاشتیم من و نرگس و علی و مبینا یک روزه بریم بیرون و یک ویلا اجرا کنیم و یک شب کنار دریا باشیم و بعدش برگردیم ، صبح همون روز وسیله هارو جمع کردیم من و نرگس باهم راه افتادیم و قرار شد علی و مبینا هم با هم بیان.
وسطای راه که بودیم علی زنگ زد گفت سامان داداش ما نمیتونیم بیاییم شرمنده که پرسیدم چی شده گفت مبینا کار پیش اومده براش نمیتونه بیاد گفتم خودت چی گفت خودم کار ندارم بخاطر مبینا نمیتونم بیام که گفتم خودت بیا اشکالی ندارد خلاصه چند بار گفتم تا راضی شد.
اون لحظه به هیچی فکر نکردم و چیزی تو سرم نبود فقط نمی‌دونم چرا دوست داشتم علی هم بیاد.
نرگس گفت مبینا نمیاد؟ جواب دادم که نه نمیاد پرسید خب چرا اصرار کردی علی بیاد گفتم نمی‌دونم شاید چون دلم سوخت دوست نداشتم بخاطر مبینا اموزش خراب بشه که با یک آها تمومش کرد.
رسیدیم دم ویلا و رفتیم تو و وسایل رو گذاشتیم و هوا خیلی گرم بود بعد یک ساعت گفتم نرگس بیا بریم استخر میچسبه تو این گرما که گفت باشه برو میام.
من رفتم تو آب و لباسمو کندم و یکم که موندم کم کم آب باعث شد کیرم یک کوچولو سیخ بشه. اون افکار دوباره به سراغم اومد و داشت دوباره پررنگ تر میشد تو همین افکار بودم که دیدم نرگس با لباس زیر اومد تو آب گفت چیه غرق افکار شدی بعد یک خنده ریزی کرد و گفتم هیچی ، توهم چقدر سکسی شدی شیطون
آروم آروم رفتم سمتش و گردنشو گرفتم و لباشو بوسیدم و گردنشو هم نوازش کردم‌و‌بوسدیم .
تو همین حین پرسید راستی نمیدونی علی کی میاد؟
با شنیدن اسم علی کیرم بیشتر از قبل سیخ شد با فکر اینکه یک پسر به غیر از من بدن ناز نرگسو‌ ببینه
چیزی نگفتم دست انداختم از پشت بند سوتینشو باز کردم وسینه هاشو که نصفش تو آب بود و شروع کردم میک زدن
یک خنده ای کرد و گفت نکن دیوونه یهو دیدی علی بیادا گفتم خب بیاد ایرادش چیه
یکم تعجب کرد از حرفم گفت ایرادش چیه ؟؟
گفتم آره دختر به این نازی دلبری سکسی و هاتی
فیض میبره
حرفمو جدی نگرفت و شاید پیش خودش فکر کرد خبر دارم علی دیر میاد اما خبر داشتم که علی پشت بند اون حرفم که گفتم بهش بیاد راه افتاده و باید نزدیک باشه.
داشتم همینجوری گردنشو و ممه هاشو می‌خوردم و میک میزدم که دیدم علی جلو در استخر ایستاده و داره مارو نگاه می‌کنه یک لحظه همینجوری موندم و نمی‌دونستم باید چیکار کنم اما در آنی تصمیم گرفتم دلو بزنم به دریا و یک بارهم که شده یک نفر از نزدیک بدن ناز نرگسو‌ ببینه.
نرگس که منو دید برگشت پشت سرشو نگاه کرد و هینی آروم گفتو‌ دستشو جلو سینه هاشو گرفت و خواست بره سمت سوتین که نذاشتم و چسبوندمش به خودم. علی یک سلامی کرد و گفت ببخشید بی هوا اومدم تو گفتم خوش اومدی گل پسر
بیا توهم بیا تو آب میچسبه تو این گرما که گفت نه مزاحم نمیشم گفت بیا باباجان تعارف نکن.
نرگس همون‌جوری تو بغلم بود و آروم گفت سامان من سوتین ندارم من بلند گفتم عشقم حالا که دیده دیگه بعدش علی خودش ممه ندیده نیست و یک چشمکی زدم به علی.
نرگسو‌ برگردوندم سمت خودم و دستاشو باز کردم و رفتم سمت سینه هاش گفت سامان چیکار میکنی ؟
من هیچی نمی گفتم و مشغول خوردن بودم و آروم آروم دستمو بردم سمت کصش و شروع کردم مالیدن
نمی‌دونم اون لحظه چی تو ذهنم می‌گذشت اما فقط میخواستم تا ته ماجرارو برم . میدونستم نرگس با خوردن انگشتهای پاش و مکیدن کصش خیلی حشری میشه همون‌جوری اروم آروم سعی کردم رو آب شناورش کنم و پاهاشو آوردم بالا و انگشتهای پاشو که واقعا هم نازه شروع کردم میک زدن.بعد رفتم بالا رونشو لیس زدن و رفتم سمت کصش
یکم کصشو خوردم و سرمو آوردم بالا دیدم علی همچنان خشکش زده گفتم بیا تو آب دیگه پسر که با این حرف انگار ناخودآگاه تی شرت و شلوارشو درآورد و اومد توی آب ولی نمی‌دونست چیکار کنه یک نگاه به نرگس انداختم دیدم تو ابراست فرصتو غنیمت شمردم و به علی گفتم بیاد و سر نرگسو بگیره زیر آب نره
که اونم اومد و همین کارو کرد
چند دقیقه ای همینجوری کس نرگسو داشتم می‌خوردم که دیگه بلندش کردم بردم لبه استخر و از آب اومدیم بیرون انگار هممون مسخ شده بودیم کسی نمیدونست چیکار داره می‌کنه ولی انگار هر سه تامون راضی بودیم تا ته ماجرارو بریم .
نرگسو خوابوندم دم لبه استخر و کیرمو از تو مایو که داشت میترکید بیرون کشیدم و گذاشتم تو کس نرگس و هل دادم تو
هیچ‌وقت اینقدر حشری نبودم با تمام قدرت داشتم تو کصش تلمبه میزدم و به علی با سر اشاره کردم که دست به کار بشه .
اولش تردید داشت اما کم کم دستشو آورد سمت سینه هاشو شروع کرد مالیدنشون . کیر علی هم داشت شورتشو جر میداد درش آورد و الان دیگه کیرش دقیقا بالای صورت نرگس بود
نرگس یک نگاه به من کرد و منم با سر تایید کردم.
نرگس کیر علی رو گرفت و کرد تو دهنش
با دیدن این صحنه من این فوران کرد و نعره ای زدم و کنار نرگس افتادم
داشتم می‌دیدم که نرگس من ، همون دختری که بارها دیده بودم بقیه پسرها چقدر تو کفشن چجوری داره کیر رفیقمو میخوره . گفتم علی صبر کن
انگار دکمه استپ رو زده باشم یک دفعه هردوشون متوقف شدن. ادامه دادم نرگس هنوز ارضا نشده کار ناتمام منو تمومش کن .
علی پاشد اومد روبه روی کس نرگس زانو زد دستاشو گرفت و بلندش کرد برش گردوند و حالت داگی بهش داد. از پست کیرشو هل داد تو کس نرگس من
اخ که چی می‌دیدم دقیقا صورت نرگس روبروی من بود و علیو می‌دیدم که داره از پشت کس تنگ دوست دختر منو جر میده عین فانتزی که داشتم
رو ابرا بودم بهترین حالو داشتم
من بالاخره انجامش دادم…
امیدوارم کسانی که اینجا عکسای نرگسمو دیدن یادآوری شده باشه براشون و لذت برده باشن
راستش این داستان فانتزی من بود و واقعی نبود.
اما اسامی و حس من واقعی بود
حتی اونجا که گفتم از این سایت چند نفر اومدن پی ویم و عکس های نرگس و دیدن هم واقعی بود
نوشته: سامان
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سکسی که تموم نشد

#سکس_در_اتوبوس

سلام.
اول خودمو معرفی کنم. من زینبم ۲۹ سالمه دو ساله جدا شدم. اندامم معمولیه ولی خب معمولا دوست دارن انداممو.
این جریان مال دو هفته پیشه. از ماهشهر اومده بودم تهران موقع برگشت بلیط پیدا نمیکردم. رفته بودم ترمینال جنوب اصلا واسه اهواز و ماهشهر نبود. جلو ترمینال ۱۵ یه آقایی گفت من راننده اهوازم میخوای بیای با اتوبوس . گفتم بله گفت صندلی پشتیه من خالیه ولی نباید ساکت باشی خوابم بگیره. قشنگ منظورشو فهمیدم که میخواد لاس بزنه.
گفتم نه بابا خودمم تو اتوبوس خوابم نمیبره از خدامه بحرفم.
راننده عرب بود خوش تیپم بود یکم ازش خوشم اومد. توی راه تا حدود ۵ خودش رانندگی میکرد و کلی گفتیم خندیدیم حتی یکم از مسیره رو پله پیشش نشستم. حدود ۵ صبح گفت من میرم ته بخوابم تو هم استراحت کن.
اون رفت منم رو صندلیم خوابیدم تا حدود ۹ ‌که دوباره اومد. وقتی رسیدیم اهواز واقعا گرم بود. مسافرا رو که پیاده کرد بهم گفت تو بمون بریم توی ترمینال واست ماشین گیر بیارم. ولی من فهمیده بودم قصدشو. به خودم گفتم بد نیست قبل رفتن خونه یه حالی بکنم. مسافرا رو که جلو ترمینال پیاده کرد شاگردش رفت رو صندلی منم رفتم کنار صندلی راننده نشستم دستمو گذاشتم رو پاش . بهم گفت اهل حال هستی؟ گفتم آره گفت تو اتوبوس مشکل نداری گفتم نه. گفت ایول. رفتیم تو ترمینال شاگردشو پیاده کرد رفت خودش پارک کرد همونجا که نشسته بود لبمو شروع کرد خوردن. دستمو گذاشتم از رو شلوار رو کیرش فهمیدم خیلی گنده هست. گفت بیا بریم ته اتوبوس اینجا میبینن ما رو. گفت باشه من جلو رفتم اون از پشت میومد کونمو انگشت میکرد و میمالید . به وسطای اتوبوس که رسیدیم دوتایی پرده ها رو بستیم همدیگرو بغل کردیم لب بازی میکردیم اونم کیرشو میمالید رو کوسم . مانتو و تاپمو درآورد سوتینمو پاره کرد سینم افتاد بیرون محکم گرفت تو دستش. چند تا چک محکم زد تو سینم.
دوباره شروع کرد لبامو خوردن خیلی محکم میک میزد. بلیزشو دراوردم سینش پشمالو و مردونه بود یکم مالیدم سینه هاشو نشستم کمربندشو باز کردم کشیدم پایین. شورتشو کشیدم پایین وای چه کیری داشت گنده و دراز . تو چشاش نگاه کردم گفت بخورش. شروع کردم ساک زدن اول یکم سرشو زبون زدم بعد بوسیدم کیرشو گفت مال خودته گفتم اره جنده کیرت شدم. سرشو کردم تو دهنم تا نصفه کردم تو بیشتر نمیرفت سرمو عقب جلو کردم. دراوردم گفتم کسمو نمیخوری؟ گفت نه خوشم نمیاد. گفتم خب من دوست دارم. گفت لباست دربیار بکنمت دوباره گفتم زد تو گوشم. منم هولش دادم عقب شروع کردم پوشیدن تیشرتم. گفت چیکار میکنی گفتم نمیخوام. گفت دست خودته مگه. گفتم داد و بیداد میکنم پلیس میاد. ترسید اونم لباس پوشید پیاده شدم.
نوشته: زینب
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بهترین سکسی که داشتم

#سکس_خشن #گی

دفعه پنجم بود که باهاش قرار میزاشتم. دیگه هردومون میدونستیم چجور سکسی میخوایم.
از شب قبلش شیو کرده بودم. رفتم دستشویی خودمو خالی کردم. تقریبا ساعت ۱۱ شب بود. بهش پیام دادم حرکت کنم؟
که گفت حرکت کن. ساعتای ۱۱ و نیم بود رسیدم. زنگ درو زدم و در باز کرد. تا رفتم تو امیر شروع کردن از لب گرفتن بعد دو دقیقه گفت زانو بزن. شلوار و شرتش درآورد شروع کردم براش ساک زدن. پنج دقیقه ای واسش ساک میزدم که کیرشو درآورد. یک تف توی دهنم انداخت و ایندفعه سرم و گرفت تا ته حلقم فقط تلمبه میزد. وقتی از دهنم خسته شد یه سیلی بهم زد و گفت برو توی اتاق. رفتم و خودش هم روی تخت دراز کشید بهم گفت کیرم و بکن توی دهنت و هیچ حرکتی نکن تا گوشیمو چک کنم. حدود ده دقیقه کیرش توی دهنم بود و اون بی اعتنا به من با گوشیش کار میکرد. وقتی کارش تموم شد حالا دوباره میخواست دهنمو بگاد. بلند شد و من دوباره جلوش زانو زدم یک تف انداخت توی دهنمو و بعد دوباره شروع کرد گاییدن دهنم.
حالا دیگ وقت گاییدن کونم بود روی تخت داگی شدم. تف انداخت روی سوراخم میخواست کارو شروع کنه که تلفنش زنگ خورد. گفت باید جواب بده. بهم گفت چهار دست و پا جلو پام بشین و هیچ زری نزن. اطاعت کردم. جلوش چهار دست و پا نشستم . پاهاش و گذاشت روی کمرم و گوشیش جواب داد. از سر کارش بود. یه پنج دقیقه ای حرف زد و توی کل اون مدت من مثل یک پایه واسه پاهاش بودم. وقتی تلفنش تموم شد بهم گفت بیا ساک بزن. یکم که دهنمو گایید داگی شدم. شروع کرد گاییدن کونم و هی اسپنک میزد. بعد چند دقیقه گفت به پشت دراز بکش. دراز کشیدم و اومد روم شروع کرد به گاییدن.در همین حین کمربندشو از کنار تخت برداشت و دور گردنم فیکس کرد وقتی از گاییدن کونم خسته شد کمربندشو گرفت دستش و از تخت اومد پایین و از اتاق رفت بیرون منم چهار دست و پا پشت سرش میرفتم. رسیدیم به آشپزخانه. یه لیوان آب خورد و دوباره منو کشوند سمت اتاق. وسط حال وایساد. باید براش ساک میزدم. با گفتن ساک بزن توله کونی ساک زدن شروع کردم.بعدش رفتم سراغ خایه هاش. یه دقیقه کامل تو دهنم داشتن خیس میخوردن. وقتی ساک زدنم تموم شد منو کشوند دوباره توی اتاق. با یک سیلی دوباره داگی شدم. داشت با تلمبه های سریع و قدرتیش‌منو می گایید که سرم گذاشت روی تخت و حین داگی‌ پاش گذاشت روی سرم. روی‌ ابرا بودم قشنگ. کم کم داشت آبش میومد. تصمیم گرفته بود آبش بده بخورم. منو آورد پایین و شروع کردم براش ساک زدن. اونقدر ساک زدم تا آبش اومد کلشو توی دهنم خالی کرد. بهم گفت اول آبمو نشون میدی بعد قورتش میدی. با چشم گفتن وظیفمو انجام دادم. وقتی
آبشو خوردم کیرشو با دهنم تمیز کرد. به رسم همیشه بعد سکس ازش تشکر کردم. اونم یه سیلی زد توی صورتمو گفت حالا میتونی بری دستشویی و خودتو تمیز کنی.
نوشته: رها کونی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
من پرستارم (۳)

#دنباله_دار #پرستار

...قسمت قبل
سلام به همه خوانندگان سایت شهوانی
خاطره ای که مینویسم داستان نیست و بر اساس واقعیته…من یک پرستارم و سنم حدود ۴۲ و قد ۱۷۸ و وزن ۶۵ و چند سالی هست بیوه شدم و با تک فرزندم زندگی میکنم …
خیلی سکسی هستم و سکس خشن رو خیلی دوست دارم…
چندین رابطه متفاوت رو تست کردم کی یکیشون رو براتون مینویسم ‌…
تو یکی از شبای آخر شهریور ماه بعد از اینکه از سرکار برگشتم و ی استراحتی کردم پسرمو برای گردش بردم تو سطح شهر و مرکز خرید نزدیک خونمون…
تو حین گشت و تاب زدن دیدم ی آقایی افتاده دنبالمون و بقول معروف نخ میده…تا اینکه تاب نیاورد و اومد کنارم و گفت میشه چند لحظه وقتتو بگیرم و اومدیم ی کناری شروع کرد به حرف زدن…از خودش گفت و گفت میتونه باهام ی رابطه خوبی داشته باشه و شماره منو گرفت و شماره خودشو داد و رفت…
وقتی برگشتم رفتم یه دوش گرفتم و اومدم استراحت کنم که دیدم پیام داده و شروع کردیم به چت کردن…
چند روزی گذشت خوب باهم دیگه چت کرده بودیم و آشنا شده بودیم و تلفن و تماس داشتیم تا اینکه روز جمعه رسید و من استراحت بودم…تا نزدیک ظهر خواب بودم و بعد ناهار و تا ساعت دو که دیدم پیام داد میتونی امروز بیای پیشم خونم…
منم که تو اوج شهوت بودم و خیلی وقت بود خودمو خالی نکرده بودم با چندتا پیام عشوه آخرش گفتم باشه و ساعت ۴ وعده کردیم و لوکیشن فرستاد‌‌…منم رفتم دوش گرفتن و ترو تمیز کردم خودمو و سر راه پسرمو گذاشتم تو خونه مادرم و رفتم سر قرار…
تا رسیدم بهش زنگ زدم که گفت کدوم در رو کدوم طبقه و بیا بالا…
رفتم بالا و درو برام باز کرد و وارد خونش شدم ی خونه جمع و جور ولی خوشگل و مرتب داشت…نشستم رو مبل و بعد سلام و احوالپرسی گفت برات چایی بریزم و بیام و تو راحت باش و لباساتو در بیار…منم مانتو بازی که داشتم درآوردم و یه بلوز یقه باز که زیرش فقط ی تاپ پوشیده بودم بدون سوتین و یه ساپورت تنگ با ی شورت قرمز توری
نشستم باز رو مبل که چایی آورد و نشست کنارم و شروع به حرف زدن کردیم و چایی خوردیم و یکم گذشت اومد نزدیک من و دستشو دور گردنم گذاشت و منو کشید سمت خودش و لباشو گذاشت رو لبام …وای داغ شدم ی حس خوب اومد تو وجودم…
کلی لب گرفت ازم و گردنمو خورد تا دید من ول شدم گفت بریم رو تخت که گفتم باشه و رفتیم تو اتاق خوابش رو تخت…
دراز کشیدم که اومد کنارم دراز کشید بدون لباس با ی شرت فقط و بلوز و تاپ منو یهو با هم درآورد و افتاد روم و شروع کرد به خوردن لب و گردن و گوش هام …داشتم آه و ناله میکردم دیگه بدجور حشری شده بودم که تازه افتاد به جون ممه هام و رد دستاش رو سینه های سایز ۸۰ سفید من می‌افتاد…
کم کم رفتم تو اوج که رفت سمت کسم و ساپورتم رو درآورد و شورتمم دراورد با دستش یکم کسمو مالید …اولش مردد بود بخوره ولی تا کس سفید و تپل و ناز تمیز منو دید دلش تاب نیاورد افتاد به جون کسم شروع کرد ب خوردن …داشتم دیونه میشدم …اومد نشست رو شکمم کیرشو در آورد از تو شرتش و گذاشت بین ممه هام و یکم بالا پایین کرد و بعدش آوند نزدیک تر و گذاشت دم دهنم و شروع کردم به ساک زدن براش و تو حین خوردن رو زانوهاش می استاد و دهن من می رفت زیر بیضه هاش و سوراخ کونش و منم با ولع تمام لیس میزدم براش …بدجور حشری شده بود و کیف داشت می‌کرد…
بعد خوابید کنارم اشاره کرد من بلند شدم نشستم روش یکم کسمو مالیدم به کیرش و اومدم کسمو گذاشتم رو دهنش شروع کردم بالا پایین کردن…زبونش تا ته میرفت تو کسم و در میومد و من دیگه اوج شهوت بودم که ارضا شدم و بی حال افتادم کنارش …پاشد و اومد پاهامو داد بالا و کیرشو مالید رو کسم و یهو تا ته کرد تو کسم و درآوردم و باز همین کارو چند بار کرد و شروع کرد به تلمبه زدن و سه چهار دقیقه ای خوب تلمبه زد که من داشتم روانی میشدم…بعد گفت برگردم مدل داگی بشم…داگی شدم باز کیرشو کرد تو کسم با انگشت می‌کرد تو سوراخ کونم .منم با دوتا دست لای کونمو باز میکردم و اونم تلمبه میزد که یهو کیرشو درآورد و گذاشت دم سوراخ کونم و آروم کیرشو هلش داد تو کونم…اولش ی دادی زدن و دردم گرفت ولی یکم آروم عقب و جلو کرد و بعد تا دید من آه و ناله میکنم شروع کرد به تلمبه زدن و محکم و محکم می‌کرد تو کونم و منم باز رفتم تو اوج شهوت و نزدیک ارضا شدن بود که گفت داره آبم میاد و هم زمان باهم ارضا شدیم و همه آبشو ریخت تو کونم…داغ داغ شده بود کونم ولی ی حالی داشت که نگو…
یکم کنارم دراز کشید و بهم ور رفت و نوازش کرد و بعد بلند شدم و لباس پوشیدم و اومدم بیرون…
ادامه دارد…
نوشته: ELi_ka
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ماجرای ساختمان پزشکان

#بیغیرتی

سلام به همه خوبان. محمدرضا هستم و۴۷سالمه متاهل هستم و ورزشکارم یعنی الان دیگه باشگاه خودمو دارم.مربی دفاع شخصی در ارتش بودم یگان تکاوری و۱۹۰قد دارم و۱۰۵کیلو وزن.که ۱۰کیلو اضافه دارم ولی اصلا چاق نیستم و دنبه چربی اصلا …بقیه اش بماند کدوم شهر.در ضمن خاطره اصلی بدون کم وکاست… ولی اسامی تماما مستعاره.از۱۸سالگی استخدام نیروی زمینی شدم با افتخار وموفق خدمت کردم.بعداز۲۷سال خدمت در۴۵سالگی بازنشست شدم.به دلایل شخصی که مهمترینش بیماری سرطان همسرم و آسم شدید مادرم است که هیچکدوم کسی رو بغیر من ندارند.دخترم ازدواج کرده و رفته سر زندگی خودش که اونم دامادم نظامی زندگی خوبی دارن ولی شهر دیگه هستن.پسرم هم دانشکده افسریه مجرده.ولی پسرم هم ماشالله جزو قهرمانان رزمی کشوره…داستان اصلا ربطی به اینها نداره.توی ماجرا اصلا وجود ندارند.فقط برای این گفتم که بدونید چرا تنهاییم.مادرم فرزند دیگه ای نداره.دختری داشت که خواهرم پارسال فوت شد.الان دیگه خودمم و همسرم ومادرم وهمسرم که فقط یک خواهر داره که از دماغ فیل افتاده که اگه نمی داشت بهتر بود…مجبور شدم زود با بدبختی خودمو بازنشست کنم.مجبورم داروهای گرونی بخرم.خدا بیماری و گرفتاری روقسمت هیچکی نکنه.یعنی تمام حقوقم میره پای دارو.فقط حقوق بازنشستگی پدرم خدا رحمتی که مادرم میگیره با یارانه برامون میمونه.و اینکه یک خونه دوطبقه است که از پدرم مونده ومادرم طبقه اول بود اومده پیش من اونم برای کمک خرج دادیمش اجاره.که بهتر شد.ولی وضعمون کی بهتر شد زمانی که باشگاه زدم و حراست ساختمون پزشکان رو قبول کردم.در ضمن ما در یک شهر متوسط جمعیت زندگی می‌کنیم با تعصبات فرهنگی مذهبی خودش.من برای تهیه دارو هر ماهی یکبار باید برم مرکز استان…چندتا از هم رزمها وشاگردای سابقم ازم خواهش کردن که توی شهر باشگاه دفاع شخصی راه بندازم.یک شیفت خالی توی یک باشگاه که متعلق به یکی از ارگانها بود گیرم اومد واز۷تا۹غروب روزهای فرد.بیشتر از اونم دیگه نه حوصله نه وقتشو داشتم تمریناتم شروع شد.ازبچه۷ساله تاجوون ومیانسال شاگرد دارم وزیادم دارم.ولی باشگاهه برام توی این دوسال خوب شده خیلی شاگرد دارم و درضمن چندتا خانوم وآقا هم که اکثرا خودشون جا مکان دارن خصوصی تمرین میدم که پولدارند و خوب بهم می‌رسندهمه۱۰شب تا۱۲.شکر خدا وضع مالیم بهتر شده.حالا من چطوری با این داستان‌ها و چیز میزا آشنا شدم بماند.بهتون میگم چطوری استخدام ساختمون پزشکان شدم.اینجا یک منشی خوشگل هست که مال یک متخصص پوسته خیلی دم پر من میچرخه بیوه است و بد نیست جوونه.میخام داستان اینو هم بگم براتون که چطوری ترکوندمش.چیکار کنم خودش دوست داره. اون بهم کار با کامپیوتر رو یاد داد.من اصلا حتی بلد نبودم روشنش کنم چی برسه به اینکه باهاش کار کنم و متن تایپ کنم.بی سواد نیستم دیپلم دارم.ولی زمان ما این چیزا کجا بود.توی ساختمون پزشکان طبقه همکف یک دکه کوچولو بهم دادن با یک کامپیوتر و یک میز قشنگ تلویزیون بزرگ با دستگاه دوربین و غیره. وحقوقی که درست با مزایا و ارفاق پزشکان اونجا حتی به ۲برابر حقوق خودمم میرسه.یک روز منشی دکتره اومد منو دید بهم گفت استاد چرابیکاری فیلم ببین بازی کن برو توی اینترنت…گفتم بلد نیستم که.گفت عه وا چرا؟گفتم خب من ارتشی بودم شغلم مربوط به این چیزها نبود که. گفت خودم یادت میدم.همین شد بهانه دوستی ما.
و اما اصل ماجرا که از اینجا شروع میشه…چند روزی بود این دندون عقل من درد میکرد اعصابمو خورد کرده بود.خانومم گفت خب برو پیش پارسا،گفتم نه اونجا نمیرم از پدرش بدم میاد.عه مگه باباش میخواد معاینه ات کنه یا که پولشو نمیخوای بدی؟.حالا پارسا کیه پسر باجناقه منه که باجناقم معلم بازنشسته است و دوتا پسر داره هر دو دندانپزشک وازدواج کردن.هر دو هم خانوادشون دندانپزشک. ولی بزرگه که پسر گلی بود رفته سوئد اصلا نیست ولی کوچیکه که این داستان متعلق به این کونی است و توی شهر ما با خانمش که تازه ازدواج کردن مطب زدن توی ساختمون پزشکان.این پسره سفیده و یکم زاله ولی خوب خوشگله.یک دختره که اونم همکلاسی خودش بود رو گرفت که از افغانهای قدیمی مقیم ایران هستن و پدر دختره بشدت پولداره.این ساختمون پزشکان هم مال بابای دختره است که۴طبقه است از همون همکف هر طبقه اش دوتا پزشک مستقر هستن.وطبقه۴که به شکل تجاری مسکونی شیک تره برای دامادش پارسا کونی خان و دخترش نجمه خانوم ساخته‌.یارو خر پوله آدم خوبیه فقط هم دوتا دختر داره.که بزرگه زنه همین پارساست.اینا یکی شون دندون میکشه و عصب کشی میکنه یکی دیگه توی مطبش کارش زیباسازی دهان و دندانه…در ضمن خیلی هم ابزار و ادوات کاملی دارند.همه بیمارانشون ازشون راضی هستن.گفتم هر چی بادا باد من که پول میدم اگه نرم پیش اینا بعدا بفهمند که من جای ديگه رفتم فکر می‌کنند حتما حسودیم شده.خلاص
ه که رفتم بالا ساعت۱۰صبح بود.تازه هم بازنشست شده بودم داشتم باشگاه گسترش میدادم.باور کنید فقط یک گوشی سامسونگ خوب خریده بودم برام اسنپ نصب کرده بودن‌.از کم پولی و گرفتاری کار می‌کردم.مجبور بودم.مشکلاتم خیلی بود.رفتم داخل ولی خودمو معرفی نکردم هر دوتا مریض داشتن.خانومش منو می‌شناخت چون عروسیشون رفته بودم و خانومم یکی دوباری دعوتشون کرده بود‌.بلاخره فامیل بودیم دیگه.نشستم منتظر تا نوبتم بشه.چون بعضی ها رو که معاینه می‌کنند میگن عصب کشی میخواد یا کار دیگه وقت میدن برای بعد.یا که اگه عفونت داره نمیشه دندون رو کاریش بکنند میگن دارو بخورین تا چرکش خشک بشه.به من هم گفتن صبر کنید بین مریض یا وقتیکه دکتر منتظره آمپول بی‌حسی اثر کنه بیادشما رو معاینه کنه.تعریف از خود نباشه.خب من هم ماشالله هیکل درست خدا میدونه که همیشه خوش لباس بودم و هستم.اون روز عمدا شیکتر پوشیدم که یکوقت نگن.شوهر خاله دکتر مث فقیرها اومده مطب.همون لحظه که نشسته بودم ویک کاتالوگ دندون پزشکی رو میخوندم خانوم پارسا دکتر نجمه اومد از اتاقش بیرون با منشی اولش کار داشت.درضمن اینا سه تا منشی دارند یکی برای وقت دادن ونفر یکی وردست خودشون که حین جراحی وعصب کشی ابزار بده بهشون و کمک کنه و آلودگی و فضا رو پاک کنه.مث آچار فرانسه باشه.اومد بیرون تا منو دید خیلی خوشحال شد بدون سلام علیک طفلک رفت پیش پارسا گفت پارسا بیا ببین کی اومده.افتخار داده بهمون.گفت الان میام.خودش اومد و سلام و احوالپرسی خوبی کرد و گفت خیلی خوش اومدین چرا توی نوبت هستین.به منشیش گفت چرا استاد رو منتظر گذاشتین.گفت من نشناختمش.خودشون هم معرفی نکردن بدونم کی هستن.گفت شوهر خاله دکتر هستن.استاد رزمی شهرمون.سرگرد با ارزش و قدیمی کشورمون.گفتم عزیزم دخترم چوب کاریمون نکن.گفت نه بخدا عمو رضا اینقدر من همیشه ازت تعریف میکنم.همیشه از وقتی شناختمتون به بابام گفتم پارسا یک شوهر خاله داره تکه اینقدری که مهربونه.همون موقع پارسا اومد بیرون.گفت به به عمو رضای گل گلاب چی عجب این طرفها.گفتم من که نمیومدم کار داشتم دندونم منو کشید آورد اینجا.گفت پس مادیدن شما رو مدیون دندونتون هستیم.گفتم عموجان ببین این لامصب چش شده امون منو بریده.گفت نجمه تو ببین من مریض دارم.گفت چشم کی بهتر از عمو رضا.رفتم نشستم اول عکس گرفت.بعد گفت عفونیه ولی چون دندون عقل بالاست اصلا ساختنش فایده ای نداره از اول هم از ریشه کج بوده بکشیش.راحت میشی.گفتم هرچی صلاحه.گفت کشیدن کار پارساست زورش بیشتره ولی میخوام خودم برات بکشمش.بی حسی زد و.گفت همینجا باش نرو بیرون.چند دقیقه کشید که دهن و لثه همه با هم بی حس شد.عنبرش و برداشت و کشید.پارسا اومد دید گفت نمیتونی بیام بکشمش.درضمن این پارسا صداش نازک مث دخترهاست.قدبلنده ها ولی فک میکنی دختره اینقدر که لطیفه.خانومش گفت نخیرم خودم کشیدمش.ببین چطوریه.گفت عمو بیا دهنتو خوب بشورم.پانسمان بزارم.دهنم خونی بود شستم نمتونستم حرف بزنم.گاز استریل رو گذاشت روش گفت محکم دندونش کن تاخونش وایسته.رفتم حسابش کنم هر کاری کردم پول نگرفتن.پول ورودی ویزیت ومعاینه اولیه رو داده بودم امامعلوم نبودکه بایدچکارکنند تا بدونن مبلغش چقدره.پول کشیدن رو نگرفتن.تشکر کردم و اومدم بیرون.آسانسور پایین بود‌.گفتم ولش کن از پله میرم پایین…توی راه پله دوتا ازین جاهل خالکوبی ها میومدن بالا.اولی قدکوتاه تره گفت ناصر تو کارت نباشه من میگم دندون منو ساختی موادش که پر کردی ریخته
یا پولمو پس میدی یا که دندون رفیقمو جاش درست میکنی.دکتره با زنشه مثل سگ ترسیده.پیش زنش میترسه حرفی بزنه.کسخله.چی خوشگله زنش نگاهش کنی کیرت شق میشه.بی ناموسا بلند بلند هم حرف میزدن خجالتم نمی کشیدن…از این ماجرا بوی خوشی نمیومد.ولی من داشتم میرفتم پایین اونا میومدن بالا.برگشتم دنبالشون.رفتن داخل من هم رفتم پشت سرشون.ولی دهن پر خون بود رفتم سرویس تف کنم.گاز دوم رو بزارم روی دندونم.شنیدم صدا میاد داد میزد بد مادر یا پولمو پس میدی یا دندون رفیقمو درست میکنی.منشی میگفت آقا برین بیرون.گمشین.پارسا ترسو میگفت تو رو خدا ساکت باشین…باشه درستش میکنم.خانومش اومد بیرون گفت چی چی رو درستش میکنم.ازون روز که این اومده تا حالا ۴تا دندونش رو به بهانه همون دندونش درست کردی.الانم رفیقشو آورده.بزار زنگ بزنم ۱۱۰.گفت هر گوه میخوری بخور زنیکه جنده.فک کرده من از پلیس میترسم.زنگ بزن۲۲۰.همون موقع رفتم بیرون.تا زن پارسا منو دید مث بچه که پدرشو پیدا میکنه بازوی منو گرفت.خوب نمیتونستم حرف بزنم ولی گفتم برو توی مطب خودت دخترم.پارسا گفت عمو رضا ولشون کن شر میشن.اینا لات هستن.گفتم برای تو لاتن.برای من شکلاتم نیستن.گفتم میری بیرون یا تمام دندوناتو بریزم کف دستت.گوشیم از گوشه جیب پیرهنم بیرون بود‌.گفت زرت.رفتین شوهرتون رو آ
وردین. گوشیمو برداشت.انداخت زمین.یک لگد هم بهش زد.گفتم برو بیرون نمیخوام بهت آسیب بزنم.ناصر رفیقش گفت ممد بیا بریم من اینو میشناسمش.دهنت و سرویس میکنه ها …گفت هیچ گوهی هم نمیتونه بخوره.ضامن دار رو کشید بیرون بازش کرد.زن پارسا رفت پشتم پارسا ریده بود به خودش.با چاقو رو کشید طرف ضربه زد که خط بندازه بترسونه.چپ دست هم بود.چنان دستشو از کتف در آوردم که از صدای در رفتنش بخدا رفیقش حالت تهوع گرفت.خم شد چنان با زانو زدم دهنش فک مک و تمام دندوناش به گای سگ رفت.صدای ناله و گریه اش تمام ساختمون رو برداشت. رفیقش فرار کرد.این موند.و به گوه خوردن افتاده بود.دستش رو به پشت کج برگشته بود.مردم از پایین جمع شدن.دکتر طبقه۳ارتوپدی بود.اومد بالا گفت چی شده پارسا.بازهم که این لات و لوتا هستن.باهم درگیر شدن.خانومش گفت نه دکتر عمو رضا فامیل ماست این به من و پارسا فحش بد داد عمو رضا باهاش جروبحث کرد هم گوشی عمو رو شکوند هم.با چاقو به عمو رضا حمله کرد.نمیدونست باکی طرفه.عمو رضا حسابشو رسید.دکتره گفت وای این دستش هم از آرنج در رفته هم کتف.اینو چطوری باید جا بندازم.گفتم اینجوری.اول کتفشو جا انداختم دوم آرنجش.که از درد بیهوش شد.بردنش توی اتاق.دکتره دستشو بست.گفت ایوالله از من هم بهتر جا انداختی.گفتم روزی چند بار توی باشگاه ما از این چیزها داریم نمیریم دکتر که.خودمون جا میندازیم.
همون لحظه پدر نجمه هم اومد منو شناخت گفت استاد چی شده.با دهن خونی کم وبیش بهش گفتم.خیلی تشکر کرد. پارسا و خانومش دهن مهن یارو رو تمیز کردن چندتا دندون جلوش کامل شکسته بود.دو ساعت روی دهنش کار کردن.باقی ریشه دندوناش رو بیرون کشیدن.پدر نجمه گفت شما برو من تمام دیه و خسارت رو گردن میگیرم.همون لحظه رفیقش با۱۱۰اومد.دکترها جریان گفتن فیلمو دیدن.و فهمیدن مقصر کیه و کی حمله کرده.پسره گفت دندونامو درست کنند من شکایتی ندارم.ولی با این کار دارم. ماموره منو می‌شناخت.گفت پسر جان مگه از جونت سیر شدی.حیای تو نمیشه.کار دست خودت میدی.گفتم بزار ویز ویزش رو بکنه.گفت معلوم میشه.مامورها صورت جلسه کردن و نوشتن که دندوناش درست بشه شکایتی نداره.امضا و فلان.وشاهد.گفتن اگه دوباره مزاحم بشی الان دیگه همه چی توی دوربین معلومه سابقه هم که داری.گفت نه من با اینا کار ندارم فقط با این کار دارم.ماموره گفت همین تهدید کردنت برات دردسره.گفتم بزار قدقدش و بکنه.برین به کارتون برسید.گفتم من هم برم ببینم گوشیم درست میشه یانه.از کار موندم.کم مونده بود شر بشه‌.لاته گفت هنوز شرش مونده.گفتم منتظرتم …نشستم تا کارش تموم شد.با دهن درب و داغون نمیتونست درست حرف بزنه با SMSو زنگ و هر کلکی بود رفیقاشو خبر کرد.خند ه ام گرفته بود‌.این پارسا همچین ترسیده بود که نگو.پدر زنش خجالت می کشید.گفت ببخشید سرگرد من نمیدونم چطوری تشکر کنم.الان دندونتون رو هم کشیدین نمیدونم چطور پذیرایی کنم.دخترش گفت بابا فرستادم بستنی بیارند برای دندونش خوبه خنک میشه خونریزی نمیکنه.گفتم ممنونم دخترم کار دارم باید برم.خاله و مادرم مریض هستن خانه منتظرند.لاته گفت آره برو از ترس ریدی به خودت بهانه ننه و زنتو میگیری.گفتم پسر جان یک کاری نکن از مردی بندازمت‌.من اگه عصبی بشم شمر هم جلودارم نیست ها.اگه میخای هر گوهی بخوری من معطل توام.اگه نه برم به زندگیم برسم.گفت فقط ده دقیقه صبر کن معلومت میشه.هنوز حرفش تموم نشده بود.۳تا داغون دیگه اومدن داخل.تا دومی رسید.گفت ممد مادر جنده ما رو گفتی بیایم.ننه مون گاییده بشه.کوسخول این همون استاد منه که شبها میرم پیشش تمرین.استاد سلام چطوری.گفتم تو رو گفته بیای حساب منو برسی.گفت گوه خورده.این چیزمیز میکشه توهمیه.گفت لاشی ازچی مترسی.گفت مشنگ کم بلا سرت آورده.ناصر تب خال زده ریده به خودش ما رو بدتر میکنه.پاشو بریم.گفتم پاشو باباجان پاشو.تا اینا رو هم مث خودت ناقص نکردی.نجمه براش وقت دیگه گذاشت تا بیاد بقیه کار دندوناشو درست کنه.اونا رفتن و ما ازخنده روده بر شده بودیم.پدرزن پارسا گفت.استاد سرگرد نمیدونم چی بگم.گفتم همون سرگرد قشنگتره.گفت مدیونتم.این بچه ها درس خونده هستن دعوا و خرابکاری که ندیدن.گفتم عین بچه خودم هستن.گفت الان چکار میکنی.گفتم راستشو بگم گفت صددرصد.گفتم ۳سال زودتربازنشست شدم چون خانومم سرطان داره مادرم آسم.هزینه زندگی بالاست.الان باشگاه زدم.اما فقط شیفته شبه.ولی روزها از۹تاشبها بوق سگ با همین پژو قراضه اسنپ دنده صدتا یک غاز عوض میکنم.اون هم که الان گوشیم شکست باید برم بدم درستش کنند تا از کار نمونم.گفتم اجازه مرخصی بدین ممنون میشم.بنده خدا گفت فردا که دندونتون خوب شد تونستین بهتر صحبت کنیم کارتون دارم زیاد.گفتم بروی چشم.گوشیمو گرفت خودش درستش کنه.نمیدادم اما خیلی اصرار کرد.شبش دندونم جاش خیلی درد میکرد.فرداش غروب رفت
م پیش پدر زن پارسا.دفتر املاک داشت نبش پاساژ کنار ساختمون پزشکان.خیلی باهام خوب برخورد کرد و احترام گذاشت.زنگ زد پارسا و دخترش و بقیه پزشکا اومدن.ولی رفتیم همون ساختمون پزشکان.گفت استاد ما از شما میخواهم که هر روز از ۸صبح تا۱ونیم ظهرو۵عصر تا۹شب بعنوان حراست اینجا در خدمتتون باشیم برای ما کار کنید.حقوقتون هم ماهانه.در خدمتیم.از خوشحالی نمیدونستم چی بگم.گفتم فقط روزهای فرد من باید۷برم باشگاه تعهد دارم تمرین دارم.گفتن اشکالی نداره.کلا اینجا۵شنبه عصرها تعطیله.و دوربین هم هست.اون دو روز یکشنبه و سه شنبه مهم نیستن.گفتم بروی چشم خیلی هم خوبه.دیگر استخدام شدم.خیلی عالی بود بنده خدا یک گوشی درجه یک هم بهم داد.طبق قرارم هر روز۸تا۲من وایمیستادم چون دکتر بودن دیر و زود میشد تا نمی رفتن من نمی‌رفتم خونه.پایین بودم منشی ها بودن چخ چخ میکردم کیف میداد.خانومم به واسطه مریضی پیر شده و افتاده بود.ولی همو دوست داشتیم.شاید شما باور نکنید چون اینجا همه راست نمیگن دروغ وجفنگ زیاده.من خیلی وقت بود مزه سکس رو اصلا نچشیده بودم.خدا میدونه من فقط تو فیلم‌ها دیدم که زنها کیر شوهراشون رو می‌خورند.یکبار به خانومم گفتم.گفت محمدرضا من با این دهن نماز میخونم ذکر خدا میگم.اونوقت بیام مال تو رو بخورم.دیگه هیچچی نگفتم.توی این دوسال اخیر هم هیچ سکسی نداشتم.فقط چرا دروغ وقتی با خانومم میرم حموم.یا لا پایی یا برام می‌میماله. اونم اینقدر لاغر شده که نگوونپرس.خودشم میدونه.که من دلم چی میخواد اما نمیشه که
توی این ساختمون که هستم از وقتی اومدم تازه فهمیدم زندگی چی هست.ماکه زندگی نمی‌کنیم زنده مانی می کنیم.بعضی از دکترها.ظهر ها مطبشون هستن.بعضی ها دخترها و خانوم هایی میان اینجا توی تایم و زمانی که خلوته که با خودت میگی خدایا کی اینها رو میکنه.من ساعت۲درب ورودی رو میبندم.بعضی مواقع یکی از دکترها مجرده کوس زیاد میاد پیشش.نزدیک۴۰سالشه باهم رفیق شدیم.میگه رضا برو پیتزا یا ناهار بگیر بیا پیشم.پول میده میرم میخرم.باهم خیلی ایاق شدیم.اسمش مسعوده.متخصص داخلی هستش.توی چند ماه اول با اون خیلی رفیق شدم.حتی ظهرها پول خوبی میده میگه ماشینو ببر بشورش.شاید۳برابر پول شستشو بهم میده میخواد یجور جبران محبت کنه.ولی من هم کاری به کارش ندارم.یکبار که ناهار می‌خوردیم.گفت رضا داداش چقدر این فامیلتو میشناسی گفتم فامیل هستیم اما از چیزای خصوصی هم خبری نداریم.گفت راسته پسره کونی بی غیرته.گفتم نگو مسعود.بچه خوبیه اما چون ترسو و بی دل و جرات براش حرف در آوردن.گفت نه.من شنیدم هم برای خودش بکن جور میکنه هم زنش.دختره میخواد جدا بشه.گفتم خدا نکنه دختر خوبیه.گفت اون خوبه فامیل تو بد و خرابه.گفتم ب من چه هر گوهی می‌خورند بزار خودشون بخورند.گفت مشنگ چرا دیگران بکنند.خودمون بکنیم.من تو کف کون این پسره دکتره هستم. کاری به زنش ندارم مال تو.گفتم احمق تو گی هستی گفت نه.هم پسر هم دختر دوست دارم.ولی کوس دورو برم زیاده دختره مثل چینی هاست لاغر و مردنی قشنگ هم نیست اما پسره توی استخر دیدم کونش طلاست.میگن خوب هم کون میده.اما چون پدر زنش نزدیکه اینجاست می‌ترسه.زنش برای تو.گفتم خجالت بکش اون تقریبا همسن دختر منه.بخدا من بخاطر خانومم که مریضه الان شاید نزدیک دوساله رابطه جنسی باهاش نداشتم ولی دنبال این کارا نبودم.گفت کوسخولی،ولی بهتر بازار آزاد که هست تنوع هم داره.گفتم مسعود من هنوز بغلمو به حرومی باز نکردم و به زنم خیانت نکردم.گفت بخدا کوسخولی.مشنگ دوسال خانومت و نکردی چون مریضه خب حق داری.اما به کیرت چرا خیانت کردی حیف تو نیست با این هیکلت.آخ بزار من هیکل تو رو داشتم.کوس توی این شهر سالم نمیذاشتم.گفتم حالا کو کوس که به ما بده.من جنده خیابونی بدم میاد.مریضی دارن.گفت کوس مخ این همه منشی های ما دور و برت هستن ما میکنیم تو هم بکن.یکی از منشیهای فامیلت میاد پیشم کوس وکون میده روال.عین هلو میمونه.گفتم کدوم گفت قد کوتاه مانتو بلند میپوشه باحجاب تره.اون بیوه است.کونش میخاره.میکنی بیارمش.گفتم منو سرکار نزار.گفت بخدا.صبر کن یکشنبه بیکارم ظهری میگم بیاد.روی این تخت چنان بکنش که از دلت در بیاد.میدونم از روز دعوا ازت خیلی خوشش میاد بمن گفته عاشق موهای جو گندمی زیباش هستم.چه قلدره.دمش گرمه.گفتم جدی گفت بخدا.تو خودتو دست کم گرفتی.این منشی پایینه خیلی سفت وسخته اما دائم پیش تو توی دکه نگهبانیته. گفتم اون بنده خدا بهم کامپیوتر یاد میده.گفت چقدر اسکلی. مگه اون مربی آموزشکده کامپیوتره یا بروی تو ماه دیده.خب کونش میخاره دیگه.گفتم مسعود منو انتریک نکن.بخدا من تا حالا از این کارا نکردم میترسم.عه عه تو با این هیکلت چقدر بی دست وپایی. من در موردت چی فکر میکردم چی شد.گفتم چیکار کنم دیگه از ابروم میترسم.گفت خنگه مگه اونا آبرو ندارند یا از ا
ینکه آبروشون بره نمی‌ترسند.اونا هم مث ما مردها.گفت دو رو بر زن شوهردار نباش اما بیوه مث میوه هست بچین بخور برو بعدی.پابند هم نشو.
گفتم دکتر منو اینجور نبین درسته از درگیری و دعوا مرافه نمی‌ترسم در عوض از آبرو ریزی و دادگاه و…میترسم بد هم میترسم.گفت من بهت میگم نگران نباش یکشنبه ظهر نرو باش کارت دارم…با خجالت خندیدم گفت شرمشو قربون.پسرم خجالتیه. خلاصه که هفته بعدش یکشنبه بود دیدم تاظهر۱۲ردبود خبری نشد ازش…گفتم حتما کله اش داغ بوده گوهی خورده الان پشیمونه. ساعت۲شد دیگر پارسا و خانومش هم در مطب و بستن.من طبقه به طبقه همه رو چک میکنم بعد میبندم درب اصلی رو.زمانی که ابن مسعود دکتر داخلی هست.درب رو میبندم اما اگه چیزی خواست از درب پشت ساختمون که به پارکینگ وصله میرم میام.دیدم همه طبقه ها خالی هستن در مطب مسعودم بسته است.گوشیم زنگ خورد…گفتم جانم دکتر گفت در ها رو بستی گفتم آره.دارم طبقه ها و مطب‌ها رو در هاشون رو چک میکنم قفل باشه.در مطبت قفل بود خیالت راحت.گفت مشنگ من داخل با میترا منتظرتیم.خودم از داخل قفل کردم.مگه کلید نداری؟گفتم همه رو محض احتیاط دارم بهم دادن اما تا زمانی که لازم نباشه که من نمیتونم ازش استفاده کنم.فقط چک میکنم کسی داخل ساختمون نمونده باشه درها قفل باشند. بعدشم میترا کیه دیگه.گفت منشی پارسا دیگه.خیلی دلش میخواد تورو ببینه.نگاه کن برات پول زدم برو ناهار و نوشیدنی بگیر بیا اینجا.حواستو جمع کن کسی نفهمه.گفتم باشه.دیدم راست میگه پیامک اومده برام پول زده بود.چون همیشه براش خرید میکنم شماره کارتم رو داره.دلم هوس کوبیده کرده بود رفتم۴تاگرفتم.برای خودم دوتا پورس‌.خرید تموم شد رفتم اونجا بی ادبی نکردم زنگ در رو زدم در طبقه رو زدم.نه ورودی پایین.در رو باز کرد رفتم داخل.اه چی میدیدم این ناکس با یک شلوار تنگ تاپ تنگ تنش.کونش و سینه هاش میخواست بزنه بیرون.قدش کوتاه بود اما خیلی خوشگل بود.موهای رنگ شده طلایی.ناخن ها بلند و رنگی.چه آرایشی‌.اینو اصلا وقتی میدیدم کم آرايش می‌کرد سر به زیر بود.چی فک میکردم چی شد.سلام دادم جواب دادن.رفتم سریع دستامو شستم میز ناهار چیدم.گفتم که تمام طبقات همه دو واحدی دو خواب حال و پذیرایی ولی بزرگتر تجاری مسکونی با هم بود.یعنی همه سرویس ها تکمیل و آشپز خانه دار مرتب بود.شیک و اعیونی. ولی آخری مرتبط بود. بخدا من تا الان زن اینجوری با این تیپ فقط توی فیلم‌ها دیده بودم.از نزدیک عمرا.تا بچه بودیم که زمان ما اینجور چیزا نبود.بعد انقلاب بود و مردم متعصب و مذهبی وکمیته بود و فلان…بعدشم که درگیر شغل بودیم چندین سال توی پادگان ها ازین شهر به اون شهر انتقالی میدادن و بره کنار…از وقتی هم که یادمه درگیر زن و زندگی شدم…و مادرم و خانمم مریض شدن.شدم پرستار و گرفتار این دوتا.حتی یکبار زنم به شوخی گفت محمودرضا زن بگیر من به دردت نمی‌خورم… گفتم تو رو گرفتم چی گلی سرم زدی که بعدی بزنه.گفت پررو من شوخی میکنم چی زود باور میکنه.گفتم متلک انداختی یکی شنیدی.خلاصه که نفهمیدم چطوری ناهار خوردم.لامصب چاک سینه هاش دیده می‌شد.یکجور کفم می‌برید.دستشو که بالا می داد این زیر بغل هاش تپل و کبود بودن یک‌جور دیگه کف کردم.اصلا فضای سنگینی بود.دکتره مسعود می‌خندید.ولی من عرق میکردم.فقط خوب شد همون موقع میترا تلفنش زنگ خورد.گفت ساکت باشید هیچی نگین مادرم بفهمه با کسی هستم منو میکشه…رفت توی سالن صحبت کنه مادرشو بپیچونه.دکتر سریع دوتا قرص شکل هم داد گفت زود بخور با یک لیوان و نصفی آب زیاد زودتر تا نیومده.گفتم چیه اینا.گفت لامصب خیلی وقته رابطه نداشتی الان داری نگاهش میکنی میخواد خودتو خراب کنی آبت بیاد.اونوقت میخوای چطوری سیرابش کنی.این شهوتیه باید زیاد و مدت بالا بکنیش دیر ارضاست. بخور کیرت خوب شق بشه آبت دیر بیاد.اگرم بیاد بازم شقه دوباره میتونی بکنیش اولین بار بود که اینجور خودمونی تر و بی پرده حرف میزد…گفتم خطر نداشته باشه.گفت لامصب من دکترم کنارتم.بخور تا نیومده.بدش میاد کسی بهش کلک بزنه میگه طبیعی باشید.کرم و اسپری تاخیری هم نزنید.دوست داره که پیشش کم بیاری تحقیرت کنه.گفتم پس ولش کن یک وجبی میخواد منو مسخره کنه.گفت بخور حرف نزن میدونم چکارش کنم.گفتم باشه هنوز داشت حرف میزد من سریع دوتا رو انداختم بالا ودولیوان آب خوردم نشستم بقیه غذامو تموم کردم.گفتم مسعود من پیش تو خجالت میکشم ها.گفت میدونم تازه کاری کوسخولی.مردم رفیقا باهم دونفری جنده می‌میگایند رفیق ما خجالت میکشه.گفتم من اینجوریم دیگه.گفت باشه بابا.میرم بیرون تا بیام تمومش کن.کونش خیلی با حاله بکن تو کوسش کونشو انگشت کن.عاشق اینجور دادنه.گفتم میزاره بکنم کونش.گفت جنده است دیگه چرا نزاره.گفتم باور کن من تا الان نه کسی برام کیرمو خورده نه کون کسی گذاشتم.تو هم جای برادرمی خانومم
می گفت کلفته دردم میاد نمیذاشت ازپشت بکنم.گفت وای چقدر تو بدبختی.گفتم خودت بدبختی چی میگی اصلا.گفت کوسخول بکن توی کون وقتی ناله میکنه دلت حال میاد.بده بخوره آبتو بریز دهنش کیف کن.گفتم تو بیماری کی آب کیر میخوره.گفت میترا میخوره صبرکن.
ناهار منو مسعود تموم شد ولی حرف زدن میترا تموم نشد.غذاش سرد شد.بعد چند دقیقه اومد.گفتم بیا غذاتو بخور دیگه سرد شد.گفت اشتهام کور شد.مادرم بود بچه ام حال نداره شوهر سابقم هم اومده بچه مریض رو برده پیش مادرش.ننه اونم زنگ زده که نوه منو مریض کردین.هرچی دهنش اومده به مادرم گفته.بچه ها من باید برم۴باید خونه باشم که بچه رو میاره بیارمش اینجا مسعود ببینتش چکارش شده.مسعود گفت حالا کو۴.رضاخودش میرسوندت. ناهارتو بخور باهم باشیم خودم درستش میکنم کارهاتو.گریه اش گرفت گفت من خیلی بدبختم مهریه ازش نگرفتم معتاد بود بجاش حضانت بچه رو گرفتم.چند ماه نه نفقه منو داده نه بچه رو دو قورت و نیم خودش و مادرش هم باقیه.من رفتم بیرون بدبختی نمیدونم این بی پدر چی داده بود خورده بودم.کیرم داشت مث دسته کلنگ سفت میشد.توی شورتم جا نمیشد.رفتم سرویس خالی کردم خودمو شستمش.آبسرد هم گرفتم روش ولی باز هم شقه شق بود.شلوار که پوشیدم برای اینکه دیده نشه راست سر بالا گذاشتمش زیر کش شورت و شلوار پوشیدم کمربند و آروم بستم راسته راست بود.رفتم بیرون دیدم مسعودنیست.گفتم کجاست گفت روی تراس سیگار میکشه گفتم دکتره سیگار میکشه.گفت عمو رضا این دکترها از همه پدرسوخته ترند.همه چی مصرف می‌کنند.رفتم پیشش.گفت اینجا چکار میکنی برو توی اتاق ببرش بکنش.گفتم بابا چی بگم بهش خجالت میکشم من سن بابای اینم.گفت زر نزن دیگه برای من معلم اخلاق شده.دو تومن پول زدم کارتش الان برای تو که وایسته بهت بده برو بکن منتظرته میدونه میخوای بکنیش خجالت نداره.اون جنده داشت فیلم بازی می‌کرد که بره مثلا.رفیقش بود زنگ زد نه مادرش.مادرش گورستونه.روستاست گوه میخوره.شوهرش دید جنده است میاد بچه رو میبره پیش خودش که این بچه رو خراب نکنه.گفتم جدی؟؟گفت بخدا داشت فیلم بازی می‌کرد تیغمون بزنه.
گفتم باشه میدونم چکارش کنم.گفتم مسعود چی بود دادی خوردم بلند شده بی دلیل نمی‌نمیخوابه. گفت دمت گرم اثر کرده برو حلال کن پول رو.رفتم پیشش خجالتو گذاشتم کنار گفتم بریم اون اتاق گفت باشه بریم.تخت زیبایی بود.هم رفتیم سریع تمام لباساشو در آورد.من هم پیرهنمو در آوردم لخت که دیدمش بدتر شق کردم.کیرم زیر کش و کمربند درد میکرد کمربندشو باز کردم.خودش اومد جلو کشید پایین شلوارمو.تا سر کیرمو دید گفت وای مامان چقدر بزرگه چی سر کلفتی داره.شورتو که داد پایین بچه آزاد شد عین دایو استخر تکون می‌خورد.گفت ایوالله این چه کیریه. مگه داریم مگه میشه توی ایران و ازین کیرها. دمت گرم فک میکردم فقط خارجی ها توی فیلم‌ها ازین کیرها دارند.حلالت عمو رضا.گفتم چی فایده دوسال کوس به خودش ندیده.گفت نگران نباش این کوس دیگه در خدمت این سالاره. اگر سالار هم هست اینه.چه دستی می کشید به سر وگوش بچه.داد بالا خایه ها رو دید گفت ماشالله اندازه تخم غاز هستن.بلند شد زیرپیراهن منو هم درآورد گفت دمت گرم بدنشو نگاه توی ۴۵سالگی.چه خوشگله.جان بیا بغلم وای چی مرد بی‌نظیری.سگ تو روحش چی بدنی داشت سفید تپل ناز عین آهو بره چشماش برق میزد خوشگل و تو دل برو،کونش اینقدر بزرگ بود نمیتونستم باهاش چکار کنم.گفت بشین رو تخت پاهات از تخت آویزون باشه ماشالله قدت بلنده سرپا اذیت میشم روی تخت که باشی من بشینم راحت تریم.گفتم باشه نشستم پاهام پایین بود.کیر و گذاشت دهنش در آورد بیرون خندید گفت بخدا اینقدر کلفته نتونستم نفس بکشم.گفت اصلا دوست داری واسه تو میخوامش.گفتم آره عالیه دمت گرم.دوباره شروع کرد تخمها رو با کف دستش میمالوند گاه گداری اونا رو هم مک میزد.می کشید توی دهنش دلم هری می‌ریخت پایین.گفت دمت گرم عجب کیری داری.گفت تو هم مال منو میخوری یا نه.گفتم بیارش بالا ببینمش.اومد بالا کوس طرف صورتم دهنش روی کیر بود.چی کوسی بود.بخدا بهشتی بود.چی سفید چی تپل خدا قسمت همتون بکنه.کیرمو گذاشت لای سینه هاش.گفتم میترا جون تکون نخور کوستو بخورم.گفت بخورش نوش جونت.یک بوس گنده کردم و شروع کردم زبون کوسشو کشیدم توی دهنم.حال اومد آه کشید.دوباره اون کیرمو کرد دهنش.زبونمو محکم لوله ای میدادم توی کوسش.یک لحظه چشمم افتاد به کون ناز و تپلش.چندتا گاز محکم کوچولو گرفتمش.گفت شیطون خوشت اومده.نازه دوستش داری گفتم عالیه.گفت عجله نکن میدم بکنیش.بزار یک‌کم کیرتو سرحالش بیارم.گفتم دمتگرم خانوم خوشگله.انگشتمو خیس کردم گذاشتم توی کونش.آروم دادم داخلش…آخ آخ می‌کرد میگفت انگشتاتم کلفته لامصب…کوسو لیس میزدم انگشتو عقب جلو میکردم.اونم کیرمو می‌خورد.بلند شدم گفتم بشین روتخت.گفتم سینه هاتو نگه دار.گذا
شتم لای سینه ها میدادم می‌رفت توی دهنش.لباشو غنچه کرده بود کیرو محکم می‌گرفت با لبهاش.گفتم میترا آبمو بیارم میخوریش گفت.چندشم میشه ولی تو رو دوست دارم میخورم برات.گفتم مرسی نازنین.تندتند لای سینه هاش تلمبه میزدم.ولی دلم میخواست آبم بیاد نمیومد.گفتم دراز بکش کوس نازتو بکنمش.گفت نه اینجوری بزار ازین کوسکش ژل روان کننده بگیرم‌.این داره.این کیر که بره توش جرم میده ولی روان کننده بهم حال میده.لخت رفت بیرون من نشستم روی تخت تا بیاد.یک آن در باز شد مسعود بود يکدفعه اومد تو گفت عه دمتگرم چه کیری داری ایوالله.فکرشو میکردم ولی نه این اندازه.گفتم در رو ببند لاشی خجالت میکشم.گفت نه جون رضا اونم اومد داخل زودی لخت شد.گفت بدو بیا میترا.کیرش کلفت و کوتاه بود.جالب بود.سر کیرش نازک تهش کلفت بود‌.گفتم کله قند گذاشتی توی شلوارت خندید گفت خوشگله.گفتم گورت خوشگله.کیر و دادم بالا گفتم این خوشگله.گفت اون که دمش گرمه.چطوری دلت اومده این کیر رو فقط برای شاشیدن استفاده کنیش. گفت بیا دیگه جنده دلم کوس خواسته.گفت اومدم دیگه رفتم دستشویی جیشم اومد.این بره توی کوسم جا نمیمونه برای هیچ چی که.گفت تو بکن من میدم بخوره…روی تخت داگی ایستاد.مسعود خودش ژل زد زیادم زد…گفتم بکنم.گفت بکن معطلم نکن.گذاشتم سرشو دم کوسش یک فشار کوچولو دادم رفت داخلش…گفت وای وای وای…صبرکن تو رو جون میترا صبر کن.کوسم جر خورد.مث آدمی که لقمه دهنش گیر میکنه میخواست خفه بشه.خندیدم.دکتر گفت میترا امروز رضا جرت میده.پولو حلال میکنه.گفت بخدا اگه میدونستم کیرش انقدر با۵هم راضی نمی‌شدم.چی برسه دو تومن دونفری.گفتم از اول نقشه دوتایی داشتی.گفت پس چی خیال کردی.اینو باید دوتایی گایید تا سیرکیر بشه.این مادر جنده نصف رفتارش فیلمه.بهش رحم نکن بکن جرش بده.گفتم چشم.کیرو کردم توی کوس تا نصفه فرو کردم لیز و روان بود گفت مسعود خدا لعنتت کنه که چیز بهش یاددادی.پفیوس کوسمو جر داد.پاره کرد.من دیگه رحم نکردم تلمبه میزد وحشتناک دیگه آخ آخ نمی‌کرد.جیغ میزد.گفتم ساکت بابا صدات رفت بیرون.مسعود گفت الان ساکتش میکنم.کیرشو داد دهنش.به چی حالی بود.من مشنگ تا حالا خودمو از چی نعمتی محروم کرده بودم.چقدر اون روز من تلمبه زدم.
مسعود گفت میترا بیاکنار رضا دراز بکش.میترا برو رو کیرش بزار داخل کوست.گفت بخدا اگه بزارم دوبل بکنی.گفت غلط میکنی.برو روش بشین.گفت لعنتی مگه این بره تو کوسم جا میمونه که تو اون کیر بدم دلت رو بزاری کونم.گفتم میخای دو کیره بکنیم.گفت آره من عاشق این مدلم. بهش میگن تری سام. گفتم گناه داره دردش میاد جر میخورد.گفت بخدا عمو رضا دردم میاد این بی رحمه نمی‌فهمه.گفت فقط یکبار بکنم.بخدا یک تومن دیگه میدم.گفت دوتومن. گفت یک میدم زر نزن.گفت درد داره خب.گفت باشه سگ خورد.گفت اول بزن برام بعد.اگه نزنی میدونم دیگه نمیزنی.گفت بخدا میزنم.رضا ضامن.گفت عمو رضا اگه نزد چی گفتم خودم حقوق گرفتم میزنم.گفت آخه کوس نسیه میکنید.مسعود اینقدر خندید که داشت دیوونه میشد.رفت گوشیش رو آورد براش زد.گفت بیا گدا.ولی میخوام بکنم.کیف کنم حرفی نباشه.گفت حالا بکن.من کردم از زیر توی کوس نشست کامل نرفته بود داخلش.ولی خودشو خم کرد روی من لب میداد،سینه هاش چسبیده بود به سینه من. مسعود نامرد یکضرب کرد توی کونش.چنان جیغی کشید باور کنید پرده گوشم ایراد پیدا کرد.گفت ساکت باش جنده محله همه فهمیدن داری کوس میدی.گفت مسعود بخدا کوس وکونم داره پاره میشه.درش بیار بخدا پولتو با سودش پس میدم.غلط کردم.میخواست کوسشو بکش بالا.مسعود گفت رضا محکم نگهش دار دیگه مگه مردی.گفتم گناه داره بابا.کیر من اون تو دردش اومد.کوس این با کونش یکی شد.ولش کن.نوبتی بکنیمش.طفلکی همچی گریه میکرد حد نداشت.گفت وایستا وایستا.ابم اومد.آخیش چقدر کیف داد.آخه عاشق این فانتزی بودم.بایک کیر کلفت یکی رو دونفره جر بدیم.وقتی کشید بیرون کیرش هم خونی بود هم گوهی.گفت لامصب کثیفم کردی‌.اون رفت کنار گفتم میترا بلندشو آقاجان من نمیکنمت. برو خودتو بشور برسونمت خونه.بلند شد چشماش پر اشک بود رفت دستشویی صدای گریه اش میومد.گفتم مسعود مهربون باش اون اگه پول لازم نبود.با این جوونی زیر خواب منو تو نمیشد.گفت دل نسوزون داداش.اینا کارشون همینه.ندیدی تا پول نگرفت.دم نداد.گفتم نه دیگه نشد رفیق انسانیت کجاست پس.تو اومدی به من تازه رفیقت حال بدی …دمت گرم لطف کردی خرج هم کردی.ولی حال منو بد گرفتی.هر چی هست دختره زنه ظریفه گناه داره.داداش تو که آقایی میدونم به خیلی ها خیرت میرسه.دیگه این کارو نکن.گفت وقتی مست میشم دست خودم نیست.گفتم مگه نجسی خوردی.گفت نجسی چیه دهن سرویس ویسکی اصل خوردم کله داغ شده.گفتم ای بابا مگه تگزاسه. خندید گفت با ما باش فکرشو نکن.الان براش پول میزنم خودشم خوشحال میشه.طفلکی اومد بیرون گفت مسعود
کونم پاره شده.خون میاد یه کاریش بکن.دارم از درد میمیرم.گفت برو رو تخت معاینه.اونجا دمرو شد.گفت رضا بیا لپای کون گنده اینو نگه دار جمع نشه.رفت یک اسپری آورد مال جراحی های جزئی بدون بیهوشی بود.زد کونش گفت هر وقت بی حس شد بگو.کونش طفلکی گوشتش زده بود بیرون.بین کوس وکون جر خوردگی داشت…دستکش دستش کرد.اروم گوشته رو داد داخل.روش وبا آب مقطر شستشو داد.نمیدونم چی بود با یک سرنگ مخصوص پمپاژ کرد چند تا توی کونش.یک شیافم گذاشت داخل کونش.گفت بخواب همینجا بلند نشو تا یک ساعت دیگه.حالت خوب میشه.گفت کونی این قرصها چی بود بهم دادی نه آبم میاد نه کیرم می‌خوابه.گفت تا خایه هات خالی نشه کیرت شقه شقه.خندید رفت بیرون.میترا دمرو بود.گفت بهت نگفتم این دکترها بی پدر ومادرند. گفت بیا جلوی من بشین برات میمالم آبت بیاد.گفتم نه نمیخواد.گفت عمو رضا اگه ارضا نشی تا فردا کیرت شقه بعدا مریض میشی خایه هات درد میگیرن.شق درد نشنیدی همینه دیگه.گفتم باشه.همون ژل رو بده.دادم بهش.زد دستش.چقدر ناز و آروم میمالوند.گفت دفعه دیگه که حالم خوب شد دوست دارم تنهایی باهم حال کنیم این کلفت خان رو با آرومی بکنی توی کوسم.کوسمو دوست داشتی خوب بود.گرم و نرم بود.گفتم آره.داشت باهام حرف میزد که زودتر ارضا بشم.گفتم بمالش عزیزم داره توی دلم حال میاد.گفت باشه الان ابتو میارم .خودشو آروم کشید بالا.منم رفتم روی تخت.پاهامو باز کردم یکی این طرفش بود یکی اون طرف.کیرم وسط بود.داشت می‌مالید.دوباره خودشو کشید بالاتر کیر رو کرد توی دهنش فقط سر کیر رو میمکید.یک آن دستشو آروم رسوند به خایه ها.با انگشتش آروم کرد توی سوراخ کونم.انگشت کوچولوش.گفت نگران نباش اگه بدتم میاد کاری نکن.بزار پروستات منقبض بشه خالی بشی.گفتم باشه.لامصب می‌خورد می‌مالید.منم با دستام توی موهای قشنگشو بهم می‌ریختم.یک آن آبی از کمرم رفت توی خایه هام و پاشید توی دهنش که تا دهنشو کشید بیرون چندتا پمپاژ محکم کردم از روی سرش پاشید روی پشت و کمرش.تا حالا اینجوری آبم نیومده بود.گفتم آخ.گفت جانم راحت شدی.گفتم آره باوجودیکه آب کیرمو قورت داده بود دهنش کیری بود.ناخودآگاه لبامو گذاشتم روی لبهاش.گفت جانم چقدر حال کردی مگه.جونم جونم.لباشو میداد توی دهنم.هنوزم داشت آبم میومد.بادستهاش میمالوند.ولو شدم روی تخت.گفتم آفرین ممنونم.گفت قابلتو
نداشت.بزار خوب شم دفعه بد برات جبران میکنم.امروز اگه تو نبودی این شمر منو پاره پاره می‌کرد.بخاطر همون ۴تومن.گفتم فک کنم الان برات پول بزنه.گفت خسیسه نمیزنه.گفتم میزنه ب من قول داد.گفت چند روز دیگه تولد دخترمه بهش قول دادم براش یک دوچرخه بخرم اونم ده تومنه کم پول بودم پارسال براش خریدم توی کوچه بوده دزد از دستش گرفته با موتور فرار کردن…باشه ولی عزیزم حیف تو این کارا رو نکن.گفت من که خیری ندیدم بزار اون بچه کیف کنه.بعدشم سرشو گذاشت روی تخت.هیچی نگفت خوابید.من هم رفتم بیرون.رفتم خودمو خالی کردم شستم اومدم بیرون لباس پوشیدم.گفتم مسعود شماره کارتشو بده بهم.تولد دخترشه میخواست براش دوچرخه بخره.تن به این کار داده.گفت دروغ میگه خودم پارسال برای بچه اش دوچرخه خریدم.گفتم بهم گفته ولی مث اینکه بچه توی کوچه بوده دزد زده ازش.الانم نگرانه اونه.گفت اشکال نداره.چقدر تو دل نازکی.رفتم پیشش پیشونیش رو بوسیدم گفتم رفیق عزیزم.دلتو صاف کن.خدا بهت داده تو هم بده بنده هاش بزار خوشحال بشن.گفت نمیدونم چی بگم. گفتم شماره اشو بده.گفت الان براش میزنم.دمشگرم ده تومن یکجا زد.گفتم ایوالله.گفت نصفش از طرف تو نصفش از طرف من کادوی تولد دخترش.از توی اتاق داد زد.مسعود دمت گرم.بخشیدمت.اینم گفت کوفتت بشه. این ده تومن کادوی تولد دخترته نصفش مال منه نصفش مال عمو رضاست.گفت دستتون درد نکنه.خیلی آقایین. نيم ساعتی بود بلندشد یک‌کم آرایش کرد.گفت عمو رضا بدنم درد میکنه منو برسون تا خونه مادر شوهرم بچه رو بیارم ببینم چش شده.گفتم پاشو بریم.بلندشد.لباس پوشید رفتیم توی ماشین توی پارکینگ.خم شد تند تند چندتا بوس خوشگل از گردن و لپام کرد.راه افتادیم رسیدیم ناکجا آباد شهرمون.منتظرش بودم دیدم یک مفنگی شوهرش بهش بدوبیراه میگه اینم ساکته چیزی نمیگه.گفت آره ببرش مث خودت جنده کنش.تا اومدم برم پایین نشست توی ماشین گفت عمو رضا این الان خماره نمیدونه چی میگه ازم پول خواست ندادم.داره فحش میده.یارو رو صدا زدم گفتم بیا.ازدور گفت چیه ها چیه.گفتم بیا جلو نترس دست کردم جیبم یک ۵۰تومنی تراول بهش دادم.گفت دمت گرم داداش خیلی آقایی.برو دمت گرم زنده باشی.خلاصه که راه افتادیم طرف مطب.گفت چرا بهش پول دادی گفتم آخه بزار بکشه تا خفه بشه اینا که خوب نمیشن فقط انگل جامه هستن.باید بدی اینقدر بکشن تا بمیرند.گفت این هم منطق خوبیه.بچه اش دختر بود.۷سالش میشد گفت چی شده مامانی چیه.طفلک گریه
کرد خودشو انداخت بغل مامانش.گفت مامان گرسنه ام از صبحی هیچچی نخوردم.دستای بابا کثیفه نمیخوام چیزی میده بخورم.خونه مامان بزرگم بو گند میده همش فحشم میده.گفتم میترا این مریض نیست دلش شکسته.گفتم بریم چیزی بخوریم.چی دوست داری پیتزا یا ساندویچ.گفت چیزبرگر‌.مامانش گفت عه دخترم عمو رضا شوخی میکنه.گفت چرت نگو خودتم ناهار خوب نخوردی.گفت بخدا اینقدر گشنمه که نگو.گفتم باشه. رفتیم نزدیک ساختمون خودمون دلی از عزا در آوردیم سیر شدیم.با دخترش خیلی حال میکردم.بیشتر از سنش می‌فهمید.درب و باز کردم بردمش توی دکه خودم بلد بود تلویزیون رو روشن کرد زد شبکه کارتون کودک میدید.مادرش رفت بالا.گفتم میترا شب خواستی بری باهات کار دارم.میتونم ببینمت.گفت آره سعی میکنم آخر وقت بیام باهم بریم خونه.گفتم باشه. رفت بالا من هم توی ساختمون میچرخیدم.شیلنگ ابو بردم بیرون یکمم آب‌پاشی کردم.همون موقع سارا منشی دکتر پوست رسید سلام داد برگشت گفت عه وا عمو رضا تو هم.گفتم چی شده سارا خانوم گفت لامصب آثار جرم معلومه.گفتم چی میگی گفت شیطونی کردی جاش معلومه.گفتم من که از حرفهای تو چیزی نفهمیدم.گفت صبر کن.گوشیش رو درآورد ازم عکس گرفت زوم کرده بود.دیدم وای روی گردنم یقه لباسم قرمز و جای رژ لب بود.گفتم ای وای.گفت نترس برو پاکش کن جای خودمون میمونه.سریع رفتم سرویس تا تونستم پاک کردم ولی یقه معلوم بود دستمالی شده.بی شعور پشتم اومد داخل گفت حالا کار کی بوده گفتم سارا قرار نبود که توی مسائل خصوصی همدیگه دخالت کنیم.مث اینکه من متاهلم ها.گفت آهان.منظورت خانومته.پس خوشبحالش با شوهرش.خندیدم گفت جونم به این خنده هات.گفتم برو سر کارت.وقتی برگشت من هم دنبالش برگشتم.دید توی دکه بچه نشسته گفت.اهان بچه میتراست که.پس کار خودشه.گفتم خجالت بکش.گفت آخه رنگ رژ لب خانومت با رژ لب مادر بچه یکی بوده صورتشو ببین.گفتم تو دیگه شیطون رو درس میدی.برو فضولی نکن.چقدر زرنگی تو چرا کارآگاه پلیس نشدی.گفت من پلیس اینجام دیگه.تو که مثبت بودی.نکنه مسعود تو رو هم آورده توی خط.گفتم تو چی فضولی.گفت فضولم اما دهنم قرصه.ولی با ما به ازین باش آقا.خندید رفت بالا.گفتم خدایا شر نشه برام چی گوهی خوردم ها.رفتم از یخچال برای خودم ابمعدنی آوردم برای بچه هم آبمیوه.چقدر خوشحال شد.منشی ها و مریضها میومدن.بعضی از مریضها خیلی سوال میپرسیدن دیگه داشت حوصله ام سر می‌رفت.پارسا و زنش هم اومدن سلام دادن رفتن بالا.زنش برگشت گفت
عمو رضا این دختر میترا نیست.گفتم چرا هست داره برنامه کودک میبینه.گفت شوهرش دیوونه است نیاد شر درست کنه.گفتم نه بهش ۵۰دادم بره نعشه کنه.نیاد شر بشه.گفت باج سبیل دادی.گفتم بعضی وقتا لازمه کنار بیای دیگه.همیشه زور که کارساز نیست دخترم.گفت نمیدونم سر از کار شما مردها آدم در نمیاره.گفتم آخه همه چیز که گفتنی نیست.برو بالا چیزی لازم داشتی زنگ بزن بهم.گفت ماشینم جای مغازه باباست‌.از دیروز ظهر مونده اونجاست پارسابودبرده اونجا گذاشته،میری برام بیاریش بزاری توی پارکینگ اینجا باشه توی خیابون نباشه.چون با ماشین پارسا رفت و آمد می کنیم.گفتم باشه عزیزم.بده سوییچ تو.گرفتم رفتم اول با پدرش سلام و احوالپرسی کردم.تا دید سوییچ دست منه گفت وای جناب سرگرد.بخدا شرمنده شما شدم.دختره زنگ میزد میگفتم بچه ها بیان ماشینو جابجا کنند.گفتم این حرفها چیه بیکار بودم خودم خواستم.عین بچه های خودمون. هستن گفت بخدا شرمندتم.گفتم نوکرتم.امری باشه گفت یک روز باید بیای ویلا عشق وحال میخوام تلافی کنم.گفتم کردی خبر نداری.بیکار بودم این شغل زندگیمو عوض کرد.ممنونتم.ماشینو برداشتم و رفتم توی پارکینگ لامصب دنده اتومات بود توی روندنش مشکل داشتم چند تا دفترچه و کتاب و۱جعبه روی صندلی شاگرد بود ترمز که زدم لیز خوردن افتادن پایین.پارکش کردم.اونا رو داشتم جمع میکردم که.جعبه چپه افتاده بود تا برداشتمش درش باز شد.ازش یک کیر مصنوعی گنده قرمز افتاد بیرون که تا دستم خورد به دکمه اش لرزشش شروع شد تکون تکون می‌خورد خنده دار بود.دوباره زدمش بجای اینکه خاموش بشه رقصش عوض شد.دوباره زدم سرعتش بیشتر شد.چند بار زدم تا خاموش شد.اومدم بزارم جعبه اش دیدم داخلش یک کیر مصنوعی بشکل موشک کوچیک بود دسته اش دم روباهی کوچیک داشت فلزی براق بود.ولی سرش کلفت بود.دیگه به این زن و شوهر مشکوک شدم.گذاشتم همه چیزو سر جاشون رفتم بیرون.رفتم دکه ببینم چی به چیه دیدم این شوهر مفنگی میترا اومده دوباره بچه رو ببره با خودش بچه هم در رو بسته بود.این هم داد و بیداد می‌کرد فحش میداد.میترا هم خواهش تمنا می‌کرد.من رسیدم از پشت مث گربه که بچه اشو میگیره به دندوناش.با پنجه پشت گردن اینو گرفتم.هرچی میخواست خودشو آزاد کنه و دست و پا میزد نمی تونست.حتی نمیتونست برگرده پشتشو ببینه.تا رسیدم دم در.از پشت بند شلوار