دَِاَِسَِتَِاَِنَِڪَِدَِهَِ 💦
2.45K subscribers
570 photos
11 videos
489 files
707 links
دنـیـای داسـتـان صـکـصـی🙊
📍 #داستان
📍 #لز
📍 #گی
📍 #محارم
📍 #بیغیرتی
📍 #عاشقانه
📍 ُرد_سال
📍 #وویس_سکسی
📍 #محجبه
📍 #تصویری
📍 #چالش
#لف_دادن_خز_شده_بیصدا_کن‌_💞
Download Telegram
مون حین تلمبه زدن زینب داشتم با لپای کونشو سوراخ کونش ور میرفتم با انگشتام بعد چند دیقه تلمبه زدن بخاطره ویبره آب زینب داشت میومد گفتم بجب زینب دیلدو رو در بیار و همونجوری پشتت به منه بیا با کص بشین رو صورتم اونم امد با کص نشست رو صورتم البته ننشست همینجوری نزدیک بالای صورتم وایستاد ویبره داشت کار می‌کرد زینب خاموش کرد و گفت دیگه طاقت ندارم آبم داره میاد منم سریع اون دیلدو کوچیکه از تو کصشو درآوردم زینب هم آبش امد و پاشید تو صورت من منم کصشو نشوندم رو صورتمو حسابی شروع کردم کص زینب رو خوردن زینب موقعه ای که داشت آبش میومد حسابی آه و ناله کرد و وقتی شروع کردم کصشو لیس زدن آه و ناله اش دوبرابر شد من یه چند دیقه کصشو خودمو بعد از رو صورتم بلند شد و خوابید بغلم یه چند دیقه از هم لب گرفتیم و بعد بلند که بره هم لباسشو عوض کنه هم دیلدو دربیاره و کاندوم بندازه تو سطل آشغالی بعد اون روز شب اون اولین و آخرین باری بود که با زینب پگینگ کردم و چون زینب خوشش نمیومد دیگه انجامش ندادیم منم دیگه اصراری نکردم خب این بود از داستان من امیدوارم خوشتون آمده باشه دوست داشتید لایک کنید دوستم نداشتید دیس لایک کنید فدا سرتون خداحافظ
نوشته: امیر حسین

cнαɴɴεℓ: ‌ ♥️‌✘
🍓 @DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خرابی ماشین گی

#گی

سلام
داستان مربوط به ده سال پیشه وقتی ماشینم خراب شد و فقط 24سال داشتم رفتم ماشین رو گذاشتم تعمیرگاه رفتم تویه پارک بشینم چیزی بخورم تا آماده شه نزدیک تمرین پارک هم باید تاکسی میشستم ظهر تابستون بود و خیلی گرم.کنار اتوبان وایستادم تا ماشین بیاد کسی نیومد تا یه ماکسیما نقره ای یه مرده جا افتاده 50ساله وایستادن نشستم داستان رو گفتم خیس عرق بودم گفت بیا خونه ما همینجا جلو پارکه دست و صورتت رو بشور رفتم تو حیاتشون داشتم میشتم که شیلنگ در رفت و لباسم خیس شد و افتادم زمین کامل خیس شدم که گفت بیا بالا تا خشک بشه و ماشینت حاظر سه منم اصلا به فکر چیزی نبودم و رفتم بالا دیدم روی میز دوتا شیشه ویسکی معلوم بود دیشب مهمون داشته که یه لیوان آب آورد و با خنده گفتم دیشب مهمونی بود گفت میخوری بریزم منم بدم نیومد گفتم بریز ریخت و خوردیم چند تا پیک که یه پک گل در آوردم گفتم میکشید گفت چرا که نه خلاصه که یه رول توپول زدیم ماهواره داشت فیلم میداد اونم داشت صحبت میکرد منم تو حال خودم نبودم یهو به خودم اومدم دیدم دستش روی پامه و داره صحبت می‌کنه چون مست و چت بودم یه جوریم شد که گفت شلوارتو خیسه اینهمه وقت نشستی رو مبل که زدیم زیر خنده که گفت در بیار خشک شده منم دست خودم نبود در آوردم وقتی پاهامو دید حس کردم چشمش برق میزنه که کنارم نشست دیگه دستش از روی رونم تکون نمیخورد کم کم با هر کلمه دستش می‌رفت لای رونم دیگه منم حس کردم دارم سیخ میشه گفتم برم تا بلند شدم دستم رو گرفت و از روی مستی افتادم بین پاش صورتم خورد به کیرش که سفت شده بود بدنمو مالید منم اولین بارم بود آروم با کیرش بازی میکردم خیلی گنده نبود و کوچیکه نبود گفت دوس داری بخوری منم چون فیلم گی زیاد میدیدم آروم با دوتا انگشتم کلشو گرفتم دادم بالا از زیر تخمات میلیسیدم میومدم تا بالا دوباره یواش یواش میومدم پایین وقتی لبمو گذاشتم روی کله کیرش آروم لای لبمو وا کردم دیدم ناله میکرد منم خوشم نیومد هم میخوردم هم میک میزدم که خوابوندم وقتی شورتمو در آورد یه ااااه بلند کشید گفت این چه بلوریه…آروم با نوک زبونم کشید روی لبه سوراخم بازی میکرد و میخورد اینقدر اینکارو کرد تا حس میکردم سوراخم از رنگ صورتیش قرمز شده بعد آروم کله کیرش رو گذاشت روی سوراخم و بازی کرد و خیلی حرفی آروم آروم میل میل میکرد تو منم انگار تو فضا بودم وقتی که کامل کرد تو ده دقیقه طول کشید بعد تکونش نداد تا جا واکنه وقتی خوب جا وا کرد آروم آروم عقب جلو میکرد بعد کامل کرد تو کامل در میآورد چند بار اینکارو کرد که گفت ببین چجوری کونت داره مثل دهن ماهی باز و بسته میشه دوباره یه تف خیس کرد و تا ته کرد تو جوری که کمرم کامل چسبیده بود به شیکمش و تحملش رو زیر سوراخم حس میکرد منم لمبرای کونمو تکون میدادم و میلرزوندم…بعد خوابید منم نشستم روی کیرش آروم آروم کردم تو جوری که کامل چسبیدن به رونش بعد خودمو جلو عقب میکردم بعد خوابیدم روش کونمو بالا پایین میکرد اونم داشت مثل وحشی ها سینه ام رو میخورد که یهو حس کردم تمام وجودم داغ شده کامل خالی کرد همونجا منم تکون نخورد بعد سوراخمو تنگ‌ کردم تا کامل چلونده بشه بعد آروم عقب جلو میکرد آبش از کنار سوراخم و کوشه کیرش میزد بیرون لزجیش باعث شده بود تا صدای قلوپ قلوپ بده…دوبار دیگه باهاش بودم بعداً تعریف میکنم
نوشته: نوید


cнαɴɴεℓ: ‌ ♥️‌✘
🍓 @DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سینه های دختر روستایی

#روستا #لزبین #لز

من مرضی هستم 30 سالمه و یه پزشکم و داستانی که میخوام براتون بگم برمیگرده به 4 سال پیش وقتی من توی یه روستا تو استان چهار محال و بختیاری دوره ی طرحم تو مناطق محروم رو میگذروندم. خب من توی یه کلینیک کوچیک با دوتا پرستار و یه پزشک آقا بودیم و معمولا سرمون خیلی شلوغ نبود ولی کلا با توجه به اینکه یه روستای محروم بود شرایط سخت بود.
داستانی که میخوام براتون بگم از جایی شروع شد که یه دختره حدودا 21 ساله چادری یه روز اومده بود کلینیک و دکتر احمدی که همون آقای دکتری بود که در موردش گفتم اومد پیش من و به یکم عصبانیت گفت این دختره رو تو ویزیت کن، گفتم باشه آقای دکتر ولی چیزی شده؟ گفت که اصلا حتی حاضر نمیشه بمن بگه مشکلش چیه و میگه شوهرم دعوام میکنه اگه بفهمه. گفتم مشکلی نیست آقای دکتر و خودم ویزیتش میکنم و اگه سوالی بود خودم میام خدمتتون و اونم تشکر کرد و رفت دنبال کارش و دختره اومد پیش من.
وایساده بود دم در واسه همین بهش گفتم خانوم لطفا در رو ببند و بیا بشین و اونم همین کارو کرد. وقتی اومد نشست و چشمم به چشماش خورد واقعا یه لحظه سوپرایز شدم از زیباییشون ولی خودمو جمع کردم و گفتم خب اسمتون چیه؟ گفت لیلا، خانوم دکتر. گفتم خب لیلا خانوم چی شده؟ گفت خانوم دکتر بچم شیر منو نمیخوره و از اون طرف خونوادم و شوهرم بهم سرکوفت میزنن و از طرفی هم سینه هام سوزش داره و همش دارم درد میکشم و چشماش پر از اشک شد. گفتم عزیزم اینکه مشکلی نیست و اصلا نگرانش نباش و یه دستمال بهش دادم تا اشکاش رو پاک کنه و اونم یه لبخندی زد و شروع کرد اشکاش رو پاک کنه. گفتم لباساتو در بیار تا ببینم سینه هات مشکل دیگه ای هم داره یا نه. شروع کرد با تعجب به من نگاه کردن و منم خندم گرفت و گفتم چیه نکنه انتظار داری از روی چادر ویزیت کنم؟حالا صرف نظر از اینکه منم مثل خودت خانمها!!
یکم خجالت کشید و گفت ببخشید خانوم دکتر. گفتم اشکالی نداره درک میکنم بخاطره فضاییه که داریم توش زندگی میکنیم. بعد از اون پاشد و شروع کرد چادرش رو درآورد و لباسش رو در بیاره و منم یه لحظه سرم گرمه نگاه کردن به تقویم روی میز شد و هم اینکه احساس کردم لباساش رو درآورده سرم رو بردم بالا و واقعا شوک شدم از صحنه ای که میدیدم. یک جفت سینه فوق العاده خوشگل که تو فیلمهای پورن فقط مثلش رو دیده بودم. اونقدر سفت و خوشگل بودن واقعا جا خوردم و چند لحظه ای زل زده بودم بهشون که یهو لیلا گفت خانوم دکتر چیزی شده؟ سینه هام مشکلی دارن؟ من فوری به خودم اومدم و گفتم نه عزیزم فک نکنم چیزی باشه یه لحظه نگران شدم و داشتم سعی میکردم با دقت ببینم ولی نگران نشو! گفت آهان و منم تو ذهنم داشتم به خودم فحش میدادم که چه مرضی پیدا کردم امروز و سریع پاشدم رفتم پشت صندلی که نشسته بود و مثلا سعی کردم قیمت کمرش رو معاینه کنم. من راستش تالا فیلمای لزبین دیدم بودم ولی اونقدر منو حشری نکرده بودن ولی دیدن این سینه ها حالم رو خیلی بد کرده بودم و گفتم هرجوری شده باید لمسشون کنم.
پس بهش گفتم لیلا جان من لمسشون میکنم تو ببین کجاش درد میگیره؟یهو پاشد و گفت اخه خانوم دکتر زشته…
منم که حالم داغون بود و میخواستم هرجور شده سینه هاش رو بمالم بهش گفتم باشه پس بزار برم به آقای دکتر بگم بیاد بررسی کنه که گفت نه نه خانوم دکتر قربون قدت خودت معاینه کن دستت درد نکنه و نشست رو صندلی و منم پشت صندلیش جفت سینه هاش رو باهم گرفتم و واقعا اونجا بود که فهمیدم چرا آقایون اینقدر سینه دوس دارن:)
همینطوری که داشتم سینه هاش رو ماساژ میدادم دیوونشون شده بودم و حاضر بودم هرکاری بکنم تا بتونم یکم بخورمشون. یکم که ماساژ دادم شروع کردم جوری انجامش بدم تا کم کم شیر هم خارج بشه از سر پستوناشو وقتی این اتفاق افتاد چون فشاری که روی سینه هاش بود کم شده خیلی حال کرده بود و البته که اونم بخاطره ماساژ حشری شده بود.
یه سه چهار دقیقه ای که اینکارو کردم و لیلا تو آسمونا بود با خودم گفتم باید یه کاری کنم که اون معتاد این کار بشه تا بتونم هر کاری دوس دارم بکنم وگرنه اینجوری نمیشه، پس یهو ولش کردم و رفتم نشستم رو صندلیم و اونم که تو آسمونا بود یهو برگشت سمت منو گفت خانوم دکتر پس چی شد؟گفتم مشکلت اینه که شیر مازاد تو پستانت مونده و راه حلش اینه که یه دستگاهی بنام شیر دوش رو تهیه کنی و شیرت رو خارج کنی تا مشکلت حل بشه ولی یه راه حل طبیعی تو و بهترم واسش هست که خب فک نکنم تو خوشت بیاد.
گفت خب چیه خانوم دکتر؟حداقل بگید بدونم و بهش گفتم روزایی که درد داری بعد از ظهرا بیای تا خودم برات شیر رو خارج کنم و دردتم نسبت به استفاده از شیردوش کمتره.
یکم بهش فک کرد و گفتم بعد از ظهر چه ساعتی؟ و اونجا اگه ب من بهشتم هدیه میدادن انقدر خوشحال نمی شدم ولی تمام تلاشمو کردم به روی خودم نیارم و گفتم ببین اینجا که نمیش
ه چون این یه لطف حساب میشه از طرف من به تو وگرنه کاری نیست که هیچ دکتری انجام بده و منم نمیخوام برا خودم و خودت مشکل ایجاد بشه پس باید بیای به سوییت من که نزدیک همین کلینیکم هست تا مشکلت رو حل کنم و برا ساعت 6 خوبه و آدرس دقیق رو بهش دادم.
پاشد شروع کرد لباساش رو پوشیدن و کلی تشکر کرد و گفت چشم خانوم دکتر و منم عذر خواهی کردم که شیرش رو موقع ماساژ ریختم رو شلوارش و تو دلم داشتم میگفتم ای کاش خورده بودم اون لعنتی رو ولی خودم رو جدی گرفتم و اصن بهش نگفتم که حالا حتما بیا و این چیزا تا فک نکنه خبریه و اونم اصن نگفت میاد یا نه و بعد از خدافظی رفت.
بعد که رفت ساعتو نگا کردم دیدم تازه ساعت ده شده و تا بعد از ظهر داشتم با خودم کلنجار میرفتم که چرا بهش نگفتم حتما بیا یا همچین چیزی.
ساعت 5 و نیم بود حدودا که خدافظی کردم از بقیه و رفتم سمت سویتم. لباسامو درآورده بودم و داشتم یه سیب میخوردم و یکی از کتابای پزشیکم رو ورق میزدم به امید اینکه یکم از فکره لیلا در بیام که یهو صدای زنگ در اومد و منم تعجب زده رفتم سمت در و پرسیدم کیه که دیدم صدای لیلا میاد که میگه لیلام خانوم دکتر جان. اون لحظه پشت در می خواستم جیغ بزنم از خوشحالی ولی خودمو جدی گرفتم و در رو باز کردم. گفت خانوم دکتر خیلی شرمندم ولی من باز دردم گرفته و مجبور شدم مزاحمتون بشم همونجوری که فرمودید و یه ظرف کره محلی هم آورده بود که گفت اینا رو هم برای شما آوردم خانوم دکتر و منم تشکر کردم و ظرف رو ازش گرفتم گفتم بیا تو.
با هم رفتیم تو و بهش گفتم ببین لیلا اگه میخوای خوب بشی و دیگه درد نداشته باشی کارایی که میگم رو باید مو به مو انجام بدی و منم به روش خودم مشکلت رو حل میکنم و اگه میخوای خجالت بکشی و نذاری کارم رو بکنم همین الان برو و همون دستگاه شیردوش رو تهیه کن که گفت نه فدات بشم من میخوام واقعا خوب بشم نه با این دستگاه ها و این چیزا. گفتم خب باشه پس چادرتو و لباست رو در بیار و با حالت دو زانو برو رو تخت خواب بشین.
با اون سینه های خوشگلش رفت نشست رو تخت و منم اومدم نشستم پشتش و کامل چسبیدم بهش که قشنگ نفسم میخورد به گردنش و شروع کردم سینه هاشو مالیدن و وقتی حس کردم اونم داره کم کم بی حال میشه چسبوندمش به خودم و سرمو بیشتر بردم تو گردنش و سینه هاشو بیشتر و محکم تر میمالیدم.
حدود 10 دقیقه همینجوری داشتم میمالیدم و اونم مسته مست بود که بهش گفتم لیلا بخواب و با یه صدای آرومی گفت چشم خانوم دکتر و وقتی خوابید من افتادم روش و دستاشم محکم گرفتم که تکون نخوره و شروع کردم سینه هاش رو بمکم. وقتی اولین قطره شیر گرمش اومد تو دهنم واقعا تو ابرا بودم و اون یهو به خودش اومد و دید من دارم سینه هاشو میخورم سعی کرد تکون بخوره که من محکم گرفتمش و جیغ زد ولم کن. یه دستش رو ول کردم و یه سیلی زدم تو صورتش و بهش گفتم جنده کوچولوی احمق تو که داری عشق میکنی پس خفه شو که گفت بلند شو از روم روانی. بهش الکی گفتم یه دوربین رو سقف نصب کردم و همه چیز رو تالا فیلم گرفتم و اگه میخوای پا میشم ولی مطمئن باش همش رو میفرستم برا خانوادت پس یا خفه میشی و میزاری هم خودت حال کنی و دردتم کم بشه و هم من حال کنم یا تا ابد بی آبرو میشی حالا کدومو انتخاب میکنی؟
گفت باشه هرکاری میخوای بکن. بهش گفتم نه همینجوریم نیست باید کارایی هم که میگم رو بکنی و باهام همراهی کنی وگرنه فایده نداره و دیدم ساکت شد و گفتم خب پس سکوت نشانه رضاست و شروع کردم اون لبای خوشگلش رو بخورم و اونم همراهی میکرد بعد رفتم سراغ گردنشو یکم خوردم ولی با پیش خودم گفتم اگه واقعا ناراحت بود و نمیخواست منم بیخیال میشم چون دلم یکم به حالش سوخته بود پس زیر چشمی بهش نگاه کردم و دیدم که همین جنده ای که برا من شاخ بازی در میاورد داره عشق میکنه و بعد از اینکه یه بوس محکم از لباش گرفتم دوباره رفتم سراغ سینه های خوشگلش و یه نیم ساعتی داشتم میخوردمشون…
اگه داستانم رو دوست داشتید بگید تا بقیه ماجراهام با لیلا رو هم براتون بگم.
نوشته: مرضی

cнαɴɴεℓ: ‌ ♥️‌✘
🍓 @DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
زندانی حشری

#زن_شوهردار #زندایی

سلام بر دوستان شهوانی
به نظر من سکس گناه نیست یک چیز مقدسه چون اوج لذته.
من نیما هستم ۲۷ سالمه کیرم 18 سانته و کلفت قدم 178 بدنم خوبه بد نیست.
اسم دوست دخترم لیلا هستش اون 30 سالشه از من بزرگتر هستش با بدنی خوب سینه و باسن خوشگل.
یک روز مادرم زنگ زد گفت دایی اینجاست دارم شام درست میکنم برو زندایی الهام بیار گفتم باشه زنگ زدم جواب داد گفتم زندایی جون مادرم گفت بیام دنبالت اونم گفت من آماده هستم رفتم در خونه سوار ماشین شد کلی سلام و احوالپرسی حرکت کردیم.
زندایی الهام قدش از من بلندتر بود سفید با سینه های بزرگ صورت کشیده.
داشتم می رفتیم سمت خونه دیدم پیام آمده از طرف لیلا دوست دخترم ، اشغال عوضی خیانتکار بی شرف برو گمشو دیگه نمیخوام ببینمت سریع ماشین پارک کردم از ماشین پیاده شدم بهش زنگ زدم جواب نمی‌داد ، با خودم گفتم چش شده مگه چیکار کردم ؟
دوباره پیام داد زنگ نزن عوضی ، بهش پیام دادم فقط یک لحظه جواب بده بگو چرا مگه چیکار کردم.
زنگ زد گفت اشغال اون کیه جلو نشسته بود فکر کردی ندیدمت ،
خندیدم بهش گفتم الان کجایی ؟
گفت در فلان پاساژ گفتم آمدم زندایی گفت چی شده گفتم هیچی سو تفاهم شده الان میرم خونه با زن دایی رفتم در پاساژ بهش زنگ زدم گفتم بیا آمد زندایی دید چپ چپ نگاه میکرد صداش کردم بهش گفتم بیا تو ماشین بشین به زور آمد عقب ماشین نشست سلام سردی کرد با زندایی سلام کرد گفت این خانوم کیه ؟
بهش گفتم از خودش بپرس زندایی گفت شما دوتا دوست دختر و دوست پسر هستید ؟
گفت بله بهش گفت من زندایی نیما هستم دیدم هیچی نگفت رنگش پرید حرکت کردیم خندیدم بهش گفت خو چرا نگفتی ؟
بهش گفتم اگر میگفتم باور نمیکردی گفتم با خودش بیام حالا بریم زندایی ببریم خونه مادرم بعد لیلا جان ( دوست دخترم) بعد دوتایی میرم بیرون گفت نه عزیزم ببخشید من شرمنده شدم منو پیاده کن یک خرید دارم بعد زود برم خونه شب یا فردا قرار میزاریم زدم کنار آمد صورتم بوسید معذرت خواهی کرد و رفت.
حالا نوبت زندایی الهام شد شروع کرد به حسودی کردن خخخخخ
این دختره خرابه این مشکل داره من ازش خوشم نمیاد.
بهش گفتم زندایی خو حق داره.
گفت آره حق داره ولی نباید تو رو جلوی من می‌بوسید.
( آخه من با زندایی الهام خیلی راحت هستیم توی تمام مهمانی ها و جشن ها شوخی میکنیم)
زندایی بهم گفت ولش کن بدرت نمیخوره بهش گفتم نمیشه همیشه کنارمه هر وقت لازمش داشتم آمده.
گفت هر جور صلاح میدونی.
رسیدیم خونه من رفتم تو اتاق خواب خودم زنگ زدم با لیلا داشتم صحبت میکردم دیدم در باز شد زندایی الهام بود فهمید که دارم با لیلا حرف میزنم از عمد آمد شروع کرد با صدای بلند قربون صدقه رفتن من که حرص لیلا رو دربیاره لیلا ناراحت شد قطع کرد.
نگاه کردم گفتم این چه کاری آخه ؟
خندید گفت غمت نباشه دوست دختر می‌خوای چیکار زندایی من هستم.
منم عصبانی شدم گفتم بله تو هستی حالا جاش پر میکنی پس سکسمو چیکار کنم ؟
بلند شد از اتاق رفت بیرون.
هرچی زنگ زدم به لیلا و پیام دادم جواب نداد.
منم رفتم بیرون تا شب چند بار دیگه بهش زنگ زدم و پیام دادم فایده نداشت.
شب آمدم خونه خوابیدم صبح تقریباً ساعت 9 بود گوشیم زنگ خورد فکر کردم لیلا دوست دخترم دیدم زندایی الهام سلام کردم گفت کجای ؟
گفتم تو تخت خواب گفت بیا کارت دارم گفتم کجا گفت خونه هستم بلند شدم دست و صورتم شستم لباس پوشیدم سوار ماشین شدم رفتم زنگ زدم درب باز کرد رفتم داخل دیدم با یک شلوارک تنگ که خط کسش پیدا بود یک تک پوش بندی خط سینه ی سفیدی که داشت ساق پای سفید ، یک لحظه خشکم زد گفت چیه بیا جلو باورم نمیشد تا حالا اینجوری ندیده بودم خودش آمد جلو دستم گرفت انگشتم گذاشت تو دهنش و میک زدن بعد بغلم کرد ازم لب گرفتن قلبم تند تند میزد تعجب کردم باهاش همکاری کردم و لب گرفتن ادامه دادم و منم بغلش کردم لبش جدا کرد گفت چیه ناراحت شدی دوست دختر نداری باهاش سکس کنی ؟ دایت خو بلد نیست ببینم تو چی ؟ میگن حلال زاده سر داییش میره امیدوارم تو مثل اون نباشی ، بهش گفتم زندایی دایی کجاست ؟ گفت اولاً نگو زندایی بگو الهام دوماً اون سر کاره عصری میاد سوما بیا ببینم چیکاره ای.
دوباره همدیگه بغل کردیم و لب گرفتیم گفت اینجا جاش نیست بریم تو اتاق رفتیم سمت تخت خواب هلم داد افتادم رو تخت چهار دست و پا آمد ازم لب گرفت گفت خوب ببینم چی داری ؟ گفتم تو چی میخوای ؟ گفت همونی که به دوست دخترت میدادی ، گفتم باشه مال خودت کمربند باز کردم دکمه شلوار باز کردم شلوار و شورت با هم کشیدم پایین کیرم افتاد بیرون گفت ای جونم با دست بازی می کرد ازم لب گرفت منم لباسشو درآوردم عجب سینه های چه بدن لطیفی سینه هاش فشار میدادم دیدم رفت پایین شروع کرد به خوردن کیرم البته فقط سر کیرم رفت تو دهنش چون کلفته کیرم زبون میزد با دست بازی میکرد منم تو اوج بودم وا
ی خدا باورم نمیشه این همون زندایی الهامه دارم باهاش سکس میکنم.
بلندش کردم خوابوندمش رو تخت شلوار و شورت کامل درآوردم شلوار و شورت زندایی جون درآوردم پاهاش بست گفت نگاه نکن بیا تو بقلم گفتم نه پاهاش باز کردم چه کس سفید و بی مویی شروع کردم به خوردن و زبون زدن و انگشتم میکردم تو کسش اونم همش هی ناله میکرد و سینه های خودشو فشار میداد واقعاً کسش از کس دوست دخترم سفید تر بود گفت بسه نیما بکن داخل بلند شدم کیرم گذاشتم تو کسش با یک فشار تا نصف کردم توش جیغ کشید گفت یواش پاره شدم آروم تا آخر کردمش داخل تلمبه زدن یواش و شروع کردم خوابیدم تو بقلش و میکردم و مثل دیونه ها همدیگه رو میخوردیم با ناخون هاش محکم رو کمرم چنگ کشید لبشو ازم جدا کرد لرزه شدید کرد کیرم خیس خیس شد تو کسش آروم شد نگاش کردم خندید گفتم ارضا شدی ؟ با سرش آورد پایین گفت آره و من به تلمبه زدن ادامه دادم هنوز به دو دقیقه نشد آبم داشت میومد کیرم درآوردم آبم ریختم رو کسش ازش دستمال گرفتم اول اونو تمیز کردم بعد خودمو جفتش دراز کشیدم گفت این همه عصبانی شدی به خاطر سکس دوست دخترت همش همین بود به این سرعت تمام شد ؟
بهش گفتم نه عزیزم بعد از چند روز سکس داشتم اونم با کسی اولین باره اوج لذت بودم برای همین زود آمد.
گفت یکم استراحت کن من دوباره میخوام نگاش کردم گفتم جدی زندایی ؟
گفت زندایی مرض بهم بگو الهام جون گفتم چشم گفت بله باید جور دایتو بکشی ، گفتم حرفی نیست بلند شدم رفتم دستشویی خودمو تمیز کردم آمدم بهش گفتم حالا ساک بزن شروع کرد به خوردن کیرم دوباره کیرم سفت شد بهش گفتم بشین روش دراز کشیدم پاهاش باز کرد نشست رو کیرم چشماش بست و سرش آورد بالا گفت احححححح ودستاش گذاشت رو سینم یکم عقب و جلو کرد شروع کرد به بالا و پایین کردن منم حرکت سینه هاش دیدم دیون شدم و سینه هاش گذاشتم تو دهنم نوبتی نوک سینه هاش میخوردم بلند شد برعکس نشست رو کیرم کونش رو به صورتم گذاشت دستاش گذاشت رو پاهام کون قلمبه و نرمش همش بالا و پایین میشد رو کیرم چند دقیقه ای همینجوری داشت میکرد منم چندتا محکم زدم رو کونش بلند آح میکشید ارضا شد روبه کمر آمد تو بقلم خوابید هنوز کیرم تو کسش سینه هاش فشار دادم کیرم مثل فنر از کسش پرید بیرون گفت حالا نوبت تو هستش بلندش کردم بهش گفتم از کون بهم میدی گفت صد سال با کیر به این کلفتی پارم میکنی حالت داگی گذاشتمش از پشت کردم تو کسش و تلمبه زدن کون نرم و سفید کیرم خودمو داشتم میدیدم که چطوری تو کس زندایی عقب و جلو میشه حال میکردم ده دقیقه همینجوری تلمبه میزدم گفت خسته شدم کمرم درد گرفت درش آوردم خوابید پاهاش باز کرد رفتم تو بقلش کیرم گذاشتم داخل چون یک بار آبم اومد بود طول کشید برای بار دوم بقلش کردم و تلمبه زدن سینه رو سینه لب رو لب دیونه شدیم دوتامون گفتم الهام جون میزاری ایندفعه بریزمش داخل همه لذتش اینه گفت بریزش عزیزم اشکال نداره منم شدت تلمبه رو بیشتر کردم داشتیم همدیگه رو میخوردیم از لذت آبم اومد تا آخر خالیش کردم تو کسش گفت اوف سوختم عزیزم دیگه بی حال افتادم کنارش دیگه جون نداشتم گفت خوب بود ؟
گفتم عالی بود همیشه بهم میدی گفت هر روز بهت میدم ولی به شرطی که لیلا رو مسدود کنی.
گفتم چشم
جلوی خودش بهش پیام دادم لیلا هیچ وقت دیگه بهم زنگ نزن برای همیشه خداحافظ و بعد مسدودش کردم و شمارشم پاک کردم.
هرچند چند باری با خط های دیگه زنگ زد ولی من تحویل نگرفتم.
از اون روز به بعد دنیا و زندایی جون ولی زندایی آنقدر حشری بود بهم گفت هرچند بار اول تقریباً ده دقیقه و بار دوم بیست دقیقه طول کشید ولی کمه قرص بگیر از داروخانه یک ساعت قبل از اینکه بیای بخور تا سکس طولانی تر داشته باشیم.
از اون روز تا الان بالای یک ساعت هر سکسمون زمان میبره و جالبیش اینه فقط برای سکس زنگ میزنه میگه بیا دلم میخواد.
خوشحال هستم که چنین چیزی رو پیدا کردم که هیچ وقت کمبود سکس ندارم.
نوشته: نیما

cнαɴɴεℓ: ‌ ♥️‌✘
🍓 @DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
قدم اول رو من برداشتم بقیشو فروردین (۱)

#تابو #تجاوز #زن_مطلقه

از همون اولشم من بخت و اقبال درستی نداشتم اونی که فکر میکردم دوستم داره و شوهرمه خیانتکار از آب دراومد و مجبورم کرد توافقی طلاق بگیرم و خودش رفت با یه زن دیگه که عاشقش شده بود ازدواج کرد بابای درستی هم نداشتم مامانمم از شوهر صیغه ایش یه پسر لال که فقط یه گوشش می شنید داشت که یه سال بعد طلاقم مرد و منو با سیروس لال و کو شنوا تنها گذاشت کل داراییمون فقط یه خونه کلنگی قدیمی بود که توش زندگی میکردیم منم مجبور شدم برم سرکار توی یه شرکت به عنوان منشی کار پیدا کردم صاحبکارم یه مرد مسن حدود ۶۰ ساله بود که بخاطر محبتی که بهم داشت جای پدر نداشتم قبولش کرده بودم و گهگاه باهاش درد دل میکردم اما از وقتی براش زندگی و شرایطم رو گفتم دیگه رفتارش عوض شده بود مشخص بود بهم نظر پیدا کرده یه روز آخر وقت ازم چای خواست وقتی رفتم بیارم توی آبدار خونه خفتم کرد و از پشت بهم چسبیده بود و به سینک فشارم میداد آبدار خونه کوچیک بود و فقط انقدری جا داشت که دو نفر ایستاده کنار هم بایستن و من جلو ایستاده بودم و آقای ساجی از پشت بغلم کرده بود در گوشم میگفت من زن و بچه هام خارج از کشورن اگه با من باشی لازم نیست بیای سرکار بمون خونه کنار برادرت همینجوری حرف میزد و دستاشو دور کمرم حلقه کرده بود و کوسمو میمالید گفتم نه نمی خوام گفت میخوای خوب فکر کنی می خوای برم گردوند و جلوم زانو زد و صورتشو به کوسم میمالید میگفت می خوای کوست داره میگه کیر می خواد کوسم خیس شده بود و شلوارمو کشید پایین گفت آفرین تو دختر خوبی هستی بذار هم مشکل تو حل بشه هم مشکل من گفت ببین شورتت خیس شده ؟ آخرین بار کی موهاشو زدی ؟ بعد از طلاقت؟ این چیه ؟ چرا این همه مو؟ خودت میری دستشویی اذیت نمیشی؟ خوشش نیومد و ولم کرد و رفت بیرون یهو برگشت داخل گفت اینجوری نمیشه کیرشو از توی شلوارش کشید بیرون و گفت بخورش تا آبم بیاد با این موهای کوست کوفتم کردی نمی خواستم بخورم که یه سیلی محکم زد و به زور کیرشو کرد توی دهنم که یهو زنگ واحد رو زدن گفت کسی قرار بود بیاد ؟ گفتم نه گفت پس کیه ؟ گفتم خانم ساروی حسابدار باید باشه گفت تا عصر قراره یه چک رو بیاره خانم ساروی خواهر زاده زنش بود کیرشو کرد توی شلوارش گفت لباستو درست کن برو زود در رو باز کن و خودشم رفت توی اتاقش منم لباسمو درست کردم و در رو باز کردم و خانم ساروی رفت توی اتاق آقای ساجی منم وسایلمو جمع کردم و اومدم دم اتاقش و ازشون خداحافظی کردم و رفتم می خواستم دیگه نرم شرکت اما سفته داشت ازم شب بهم پیام داد برای فردا اون موضوع رو حل کن گفتم کدوم موضوع گفت همون که از بعد طلاقت دست نزدی گفتم من از فردا نمیام گفت مگه دست خودته ازت سفته دارم میندازمت زندان و اون برادر کر و لالتم آواره می کنم فردا نرفتم زنگ زد و گفت ۲۴ ساعت بهت وقت میدم اومدی که هیچ نیومدی ازت به جرم دزدی از شرکت شکایت می کنم منم گوشی رو قطع کردم شب ساعت ۱۰ بود که زنگ خونمون رو زدن رفتم دم در دیدم آقای ساجیه گفت به نفعته بذاری بیام داخل وگرنه داد و بیداد میکنم توی این محل آبرو برات نمیذارم مجبور شدم بذارم بیاد داخل گفتم خیلی پستی من تو رو جای پدرم میدونستم پیشت درد و دل کردم الان این درسته تو ازم سو استفاده کنی ؟ گفت سو استفاده کدومه ؟ تو یه زن بیوه ای منم یه مرد مجرد که دستم به دهنم میرسه می خوام کمکت کنم تو هم کمک من کن گفت حداقل یه بار بده من سفته هاتو میدم دیگه نیا گفتم نمیشه الان داداشم هست گفت گفتی که اون کر و لاله گفتم کر نیست گفت حالا هر چی میدی سفته هاتو بگیری ؟ گفتم بریم توی زیر زمین گفت بریم رفتیم اونجا تاریک بود گفت خیال کردی من خرم می خوای اینجا چیکار کنی دختره حرومزاده ؟خوبه یه بیوه زشتی این همه ناز میکنی با اون کوس زشتت فردا که سفته هاتو گذاشتم اجرا می فهمی گفتم باشه باشه بیا کارتو بکن برو گفت اینجا نه گفتم پس کجا ؟ گفت توی خونه روی تخت خودت گفتم داداشم هست گفت کوس ننش که هست به کیرم موهامو گرفت و می کشید و رفتیم توی خونه سیروس داشت تلویزیون نگاه میکرد که با دیدن من که موهام توی دستای ساجی بود اومد سمت ما که گفتم ولم کن تا اینو ببرم توی اتاقش بردمش توی اتاقش و گفتم این آقا دکتر منه اومده پامو که درد میکرد خوب کنه سیروس تو اینجا بمون و تا من نیومدم دنبالت نیای بیرونا؟ قبول نمی کرد انگار فهمیده بود چه خبره نگاه بدی بهم کرد که واقعا خجالت کشیدم بغلش کردم بهش گفتم مجبورم بذارم کارشو کنه بره ازم سفته داره سیروس میندازتم زندان تو هم آواره میشی بفهم سیروس قول میدم بعدش دیگه تکرار نشه با هزار بدبختی آرومش کردم و قبول کرد توی اتاق بمونه در اتاق رو بستم خواستم قفلش کنم که نمیدونم چرا اینکارو نکردم شاید ترسیدم شایدم … اون لحظه همه وجودم پر از ترس بود و استرس ساجی لخت روی مبل توی هال نشسته بود ک
یرش دستش بود و گفت این جمیله رو می خواد که روش برقصه بیا بشین روش که بدجور بی تابه رفتم جلوش ایستادم گفت نکنه موهاشو نزدی ؟ گفتم نه نزدم گفت که اینطور گفت باشه کیرشو کرد توی دهنم منم به بدترین شکل براش خوردم گفت نشونت میدم جنده حرومزاده مادر جنده شلوار و شورتم رو کشید پایین و روی مبل خمم کرد و کیرشو کرد توی کونم گفت خشک خشک می کنمت تا بفهمی باید موهاتو میزدی درد داشت خیلی زیاد اما کیر خودشم درد گرفت و مجبور شد توف بزنه اما تلمبه های بدی میزد کیر کلفتشو به زور توی کونم فرو میکرد چون کونمم مو داشت باید مدام توف میزد تا بتونه تند تند تلمبه بزنه و براش سخت بود و کیر کثیفشو درآورد و مجبورم کرد بخورمش تا آبش بیاد و بعدشم گفت سفته ای در کار نیست دفعه دیگه موهاتو میزنی میکنم سفته هاتو میدم تقصیر خودت بود اگه موهاتو زده بودی الان سفته هاتو میدادم زدم زیر گریه گفتم سفته هامو بده من بار دیگه نمی تونم گفت مشکل من نیست تقصیر خودته به پاش افتادم گفتم بمون میرم حمام موهاشو میزنم میام بلندم کرد روی مبل خوابوندم و گفت قمبل کن فکر کردم دوباره می خواد بکنه اما یهو حس کردم یه چیزی رو داره میکنه توی کونم گفتم این چه کاریه گفت مگه سفته هاتو نمی خوای من فقط اینجوری بهت میدم خیلی درد داشت اما تحمل کردم تا چپوندش توی کونم و رفت دست کردم و درش آوردم دیدم سفته هامه کلی گریه کردم از همه زندگی خسته بودم همه دنبال سو استفاده بودن ازم دو ماه بعد خونه رو فروختم و از اون محل رفتیم و رفتیم به یکی از شهرستان های اطراف تهران اونجا یه خونه رهن کردم و مدرک فنی حرفه ای شیرینی پزی گرفتم و یه کارگاه کوچیک اجاره کردم تا برای خودم کار کنم و نخوام دیگه برای کسی کار کنم کم کم کارم گرفت و سفارش های زیادی داشتم اما این بار هیچی درباره زندگی شخصیم به هیچ کس نگفتم با هیچ کس صمیمی نشدم و به هیچ کس اعتماد نداشتم سیروس هم براش ps4خریدم تا توی خونه سرگرم باشه .
تا اینکه یه روز زودتر اومدم خونه در رو باز کردم صدای آه و ناله سکسی میومد تعجب کردم در رو آروم بستم و رفتم داخل صدا از داخل اتاق سیروس بود دیدم روی تخت دراز کشیده و کیرش توی دستشه و داره میماله و با موبایلش فیلم سکسی میدید تا منو دید هول کرد موبایل از دستش افتاد دیدم یه مرد سیاه پوست داره یه زن سفید کون گنده رو از کون میکنه سیروس زود فرار کرد رفت دستشویی منم رفتم در خونه رو قفل کردم و رفتم حموم کلی گریه کردم که بدبختی هام کمه الان اینم داره خودارضایی میکنه خودمم که دیگه از سکس زده شده بودم چون خاطره تلخ سکس با آقای ساجی پدر سگ هنوز از ذهنم نرفته بود و می ترسیدم حتی به خودم دست بزنم چه برسه به اینکه به سکس فکر کنم اومدم بیرون رفتم از یخچال آب بخورم بدجوری تشنم بود دیدم سیروس نیست رفتم دیدم در اتاقش بسته است خواستم برم داخل که قفل بود نمیدونم ترسیده بود یا خجالت می کشید رفتم خودمو خشک کردم و لباس پوشیدم و یکم دراز کشیدم اون صحنه ای که سیروس کیرش دستش بود از یادم نمیرفت عجب کیری بود گفتم این سیروس واقعا حق منه نه می تونه به کسی حرفی بزنه نه ازم سو استفاده میکنه و نه آبرو ریزی راه میندازه تازه امروز فهمیدم خیلیم حشریه آقا واسم سوال بود این فیلم سکسی ها رو از کجا پیدا کرده بود؟ تو همین فکرا بودم که یه فکری به ذهنم رسید گفتم از همین امشب تو حق من شدی سیروس و منم حقمو می خوام امشب همون شبیه که منتطرش بودم به خودم گفتم جمیله تردید نکن بلند شو و گرنه تا ابد دیگه نمی تونی تجربه یه سکس امن و بی دردسر رو داشته باشی تا صبح با خودم کلنجار رفتم صد بار به خودم نهیب زدم که نه جمیله درست نیست بی خیال اما گفتم الان بی خیال این بشم خریت نیست؟ یه پسر جوون حشری کیر کلفت کیر تیز شهوتی رو بی خیال بشم تا یه پیرمرد عوضی کیر کج و کوله اش رو بکنه توی کوسم؟ تازه اونم…
ساعت ۵ صبح بود رفتم حمام و تمام موهای بدنم رو زدم گفتم گور بابای همه چیز و همه کس من کیر می خوام نمی تونم از کیر سیروس بگذرم نه کسی زن سیروس میشه نه کسی منو میگیره فقط ما دو تا به درد هم می خوریم کلی دلیل و برهان آوردم و خودمو قانع کردم که این کارو بکنم اومدم بیرون و موهامو خشک کردم با سشوار و یه رژ لب هم زدم و لباس لختی مناسبی نداشتم یه شورت و سوتین صورتی پوشیدم و رفتم توی هال نشستم مطمئن بودم نهایت تا ۷ صبح بیدار میشه چون همیشه ۷ صبحانه میخوردیم و ۷و نیم من میرفتم سر کار اما ۷ شد در اتاقش باز نشد گفتم فهمیدم این لنتی می خواد ۷ و نیم بشه تا من برم بعد بیاد رفتم پشت مبل توی هال نشستم تا منو نبینه دیدم بله آقا یه ربع به ۸ اومد بیرون رفت دستشویی تحملش خیلی سخت بود چند ساعت منتظر کیرش مونده بودم حتی وقتی صبح دیدمش کوسم خیس شد از دستشویی اومد رفت توی آشپزخونه منم بلند شدم رفتم توی آشپز خونه
تا منو دید فرار کرد که از پشت گرفتمش و انداختمش روی زمین کشیدمش کف هال که از اتاقش دور باشه و نشستم روش داشت گریه میکرد اما خوب که بهم نگاه کرد و دید فقط یه شورت و سوتین دارم فقط نگام میکرد دستمو به نشونه سکوت روی لبهام گذاشتم سوتینم رو باز کردم و سینه هامو بردم جلوی صورتش و تکونشون دادم هنوز بهت زده نگام میکرد که سینه راستمو گذاشتم توی دهنش و شروع کرد خوردن عزیزم مثله قحطی زده ها و ندیده ها بود با دندوناش داشت سینه هامو زخم میکرد که پیرهنشو از تنش دراوردم و سینه اش رو براش لیس زدم و زبون زدم و گاز گرفتم چندین بار اینکارو کردم و بعدش دوباره سینه هامو دادم بخوره الان واقعا داشتم لذت میبردم اولین مردی بود که داشت سینه هامو با لذت و ولع میخورد منم کوسمو به کیرش میمالیدم کیر کلفتشو روی کوسم حس میکردم و شورتم خیس شده بود دیگه فهمیده بود کاریش ندارم که هیچ قراره مثله اون بکن سیاه پوسته جرم بده بلند شدم و دستشو گرفتم و بردمش توی اتاق خودم و خوابیدم روی تخت و اونم خوابوندم روی خودم و سینه هامو دادم بخوره بعدش سرشو فشار دادم پایین تر و نافمو لیس زد فشار دادم پایین تر و بهش اشاره کردم که شورتمو در بیاره و تا نصفه کشید پایین و کوسمو دید وحشی شد زود کیرشو دراورد و خوابید روم کیرش لای کوسم میمالید خندم گرفته بود بدبخت ندیده حتی بلد نبود بکنه با دستم موهاشو گرفتم و اشاره کردم بلند بشه واااای عزیزم شهوت حالت چشماشو یه جوری کرده بود خیلی خوشگل شده بود و از حالت حشری چشماش خوشم اومد شورتمو دراوردم کامل و پامو باز کردم و اشاره کردم بیاد جلو و کیرشو بکنه توی کوسم کیرشو گرفتم و گذاشتم دم سوراخمو خوابید روم کیرش تا ته رفت توی کوسم گفتم فدای کیرت سیروس من جمیله حق خودته بکن خیلی وحشی بود و تند تند تلمبه میزد داد میزدم وحشی من بکن من وحشی دوست دارم بکن مثله همون مرد سیاه پوسته میکرد و منم لذتی رو تجربه میکردم که هیچ مردی تا حالا بهم نداده بود که زود آبش اومد و ریخت توی کوسم و کیرشو دراورد که بره گرفتمش گفتم گوساله کجا؟ باید حالا حالا ها بکنی درست نشنید چی میگم بلند شدم و انداختمش روی تخت و شروع کردم خوردن کیرش نمیذاشت براش بخورم یه تلنگر زدم به تخمش و دستمو به نشان سکوت روی لبام گذاشتم و شروع کردم خوردن کیرش تا دوباره بلند شد این بار نشستم روش و بالا پایین میکردم براش با سینه هام بازی میکرد و سرشو بالا میاورد تا بخوره شون بعدش بلند شدم و من خوابیدم و پامو باز کردمو و اون کیرشو کرد توی کوسم تلمبه میزد و سرعت تلمبه ها بیشتر و بیشتر میشد و در نهایت آبش اومد و ریختش توی کوسم دستامو دورش حلقه کردم و سفت گرفته بودمش اونم هیچی نمیگفت و بعد از چند دقیقه ولش کردم که لبشو روی لبم گذاشت و بوسیدم گفتم فدای تو بشم چه حالی داد این بوس تشکرت و چندین لب از هم گرفتیم سیروس رفت حمام منم خوابیدم وقتی بیدار شدم رفتم حمام و یه شورت سفید و یه سوتین مشکی تنم کردم و اومدم توی هال سیروس داشت بازی میکرد تا منو دید پرید بغلم و بوسیدم ولم که کرد یادش دادم از پشت بغلم کنه و کیرشو بذاره لای کونم اونم خوشش اومده بود چون با دستش کونمو توی دستاش میگرفت گفتم قربون تو برم که نرمی کونمو دوست داری و از پشت سینه هامو بگیره چه لذتی داشت تازه فهمیدم کار درستی کردم چون هیچ مردی نبود یا اصلا حاضر نمیشد برام چنین کارهایی بکنه همشون فقط می خواستن بی هیچ مقدمه ای بکنن توی کوسم و تا ابشون بیاد برن ارضا شدن من براشون مهم نبود تازه بعدش هم می خواستن که با دوستشون باهام بخوابن و بشم جنده آقایون بشم بعدشم دیگه آبرویی برام توی این شهر نذارن برای یه زن کوس دادن مهم نیست در امنیت کوس دادن مهمه اینکه طرف نامردی نکنه و نکته ای که برای من خیلی مهمه اینکه پیرمرد نباشه من زشت ترین زن دنیا هم باشم دوست ندارم با پیرمرد بخوابم من ۲۸ سالمه تمام لذت هامو با سیروس تجربه میکنم گور پدر همه چیز و همه کس مهم اینه که هر دومون لذت هامون رو میبریم ناهار از بیرون سفارش دادم و خوردیم و تا شب هم چندین بار دیگه از پشت بغلم کرد و شب یه پتو پهن کردم کف هال و با هم توی هال خوابیدیم چه حس خوبی داشت بعد از سالها دوباره توی بغل یه مرد می خوابیدم از پشت بغلم کرده بود که شورتمو کشید پایین و کیرشو چسبونده بود به سوراخ کونم گفتم لنتی دوست داره از کون بکنه شورتمو کشیدم بالا و بهش اخم کردم شروع کرد بوسیدن کونم بگم صد بار بوسیدش دروغ نگفتم بهش اشاره کردم صبر کنه الان میام رفتم کرم آوردم و به کونم زدم و یکمم به کیرش زدم و کاملا چربش کردم و داگی شدم براش خودش کیرشو کرد توی سوراخمو و تا ته فشار داد داخل و نگهداشت و شروع کرد تلمبه زدن گفتم این لنتی می خواد مثله اون مرد سیاه پوسته بکنتم گفتم فدای تو بکن خودم بشم بکن سیروس جونم وسط تلمبه زد
ن ها چندین بار کیرشو با فشار زیاد و محکم میکرد توی کونم گفتم جوووونم چه خوب از سیاه پوسته تقلید میکنه با اینکه از کون دادن خوشم نمیومد اما بهترین و لذت بخش ترین کونی که دادم به سیروس بود بعد از اینکه آبش اومد شورتمو پام کرد و کنارم خوابید لبامو غنچه کردم که بوس یادت رفت و چند تا لب ازم گرفت و کونمم چند بار بوسید و از پشت بغلم کرد گفتم اینجوری حال نمیده جمیله پاشدم لخت شدم و سیروس هم لخت کردم و دوتایی لخت توی بغل هم خوابیدیم اون روز سر کار نرفتم و با سیروس حال کردیم و فرداش رفتم سر کار زووود زووود کارهامو انجام میدادم تا زودتر بیام خونه و سیروس بهم طعم شیرین لذتهای سکسی رو بهم بچشونه چون دیدم از فیلم خیلی خوب تقلید میکنه فیلترشکن خریدم و از سایت های فیلم های سکسی فیلم هایی که دوست داشتم اونجوری سکس کنیم دانلود کردم تا نشونش بدم و مثله اونا با هم سکس کنیم یکسال گذشت انقدر فیلم دانلود کردم و مثله اونا سکس کردیم سیروس یه حرفه ای شده بود انقدر که جمیله شهوت بالا بهش تحویل میدادم جمیله ارضا شده کوس و کون کرده شده تحویل می گرفتم.
کم کم با یکی از کارمندام بنام فروردین خیلی صمیمی شدم و بهش میگفتم فروی جون اونم خیلی بهم علاقه داشت و یه روز که با هم توی کارگاه تنها بودیم درد دل کرد و گفت که از وقتی شوهرش مرده ۳ تا داداشاش نذاشتن یه آب خوش از گلوش پایین بره از همه بدتر داداش کوچیکشه که نمیزاره هیچ خواستگاری براش بیاد و تا الان یکی دو تا از خواستگاراشو لت و پار کرده البته چون پیر بودن گفتم دمش گرم گفت نه بابا اونم بفکر خودشه گفتم چطور ؟ گفت هیچی بابا الان داداشم میاد دنبالم دیگه باید برم تا دم در بدرقش کردم و داداش کوچیکشو دیدم یه پسر لاغر و قد بلند خوش تیپ بود که یه موتور داشت و خیلی مودب حرف میزد اصلا باورم نمیشد که چنین کسی اونجوری که فروید می گفت باشه شب خیلی به حرف فروی درباره داداش کوچیکش که اسمش حسام بود فکر کردم اون به فکر خودشه !
زدن خواستگارهای فروی چه سودی برای داداش حسامش داره ؟ از اون روز بیشتر با فروی صمیمی و راحت شدم و کم کم از زیر زبونش یه چیزایی کشیدم اما بازم مطمئن نبودم فروی خیلی دختر شیطونی بود شهوت بالایی هم داشت بهم میگفت شوهرت بیشتر از کون میکنتت مگه نه ؟ (من به کسی نگفتم مطلقه ام و با برادرم زندگی می کنم گفتم متاهلم و شوهر دارم )گفتم بخاطر کون گندم میگی ؟ گفت منم دلم خواست چه برسه به اون گفتم جوووون بیا بکن دستشو از روی شلوار لای کونم می کشید و به کونم ضربه میزد میگفت جووون الان پامو تا زانو کنم میره توش؟ گفتم با سرم بری جا داره خندید و گفت پس کوست باید آس باشه گفتم نه کارش درسته کوس و کون رو با هم میکنه گفت آخ جون از این کمر سفتاست ؟ گفتم اولش نبود من کمرشو سفت کردم گفتم با چی ؟ گفتم برای چی می پرسی؟ تو که شوهر نداری با این داداشاتم تا موهات مثله دندونات سفید بشه رنگ کیر رو نمی بینی گفت خیلی بیشعوری خیلی بد حقایق رو به روی آدم میاری هر روز بیشتر از قبل به فروی علاقمند میشدم و بیشتر صمیمی تر میشدیم صد بار احساس کردم می خواد یه چیزی بگه اما نمی گفت تا اینکه یه روز بهم گفت میشه من نرم خونه ؟ نمی خوام امشب برم خونه میشه بگی چون شب عیده سفارش زیاد داریم و باید تا صبح کار کنیم گفتم سفارش داشتیم اما همشو تا عصر آماده می کنیم به شب نمیکشه گفت الکی به داداشم بگو گفتم واسه چی؟ گفت یه مهمون دادیم نمی خوام برم خونه ببینمش بهش گفتم بیا بریم توی انبار رفتیم اونجا بهش گفتم منو تو با هم خیلی رفیقیم مگه نه ؟ گفت اره گفتم یه سوال ازت میپرسم راستشو بگی خودم پشتتم دروغ بگی همه چیز بین ما تمومه گفت جمیله من جز تو هیچ کسو ندارم مطمئن باش بهت دروغ نمیگم دستمو روی کوسش گذاشتم گفتم حسام طعم اینو چشیده و الان بیشتر می خواد ؟ زد زیر گریه و گفت آره گفتم حتما هم از ایناست که تا ابش میاد ولت میکنه واسه همینه تو ارضا نمیشی و
بعضی روزها شهوتت بالاست ؟ گفت آره از کجا فهمیدی ؟ گفتم چون شهوتت بحدی بالا بود کونمو انگشت میکردی و دستمالی خندید گفت کون گلابی منی تو گفتم دمت گرم راستشو گفتی من یه فکر بکر دارم که با هم لذت ببریم اهلش هستی گفت هر کاری تو بگی انجام میدم گفتم بهش بگو صاحب کارم می خوان برن شمال و یه دو سه روزی نیستن کلید خونشون رو داده به من که برم براشون خونه رو تمیز کنم قبل اومدنشون گفت نه به خدا اینو بگم هر شب می خواد بریم اونجا گفتم برید اصلا هر سه شب اونجا بمونید گفت چیز میکنه گفتم بذار بکنه خودتو کامل در اختیارش بذار هر کاری خواست بذار بکنه گفت واسه چی ؟ گفتم بعد اون ۳ روز بهت میگم گفت با اینکه دوست ندارم اما باشه رفتم توی هتل ۳ شب جا گرفتم سیروس رو بردم اونجا و خودم یه نصاب دوربین مدار بسته آوردم و گفتم می خوام دوربین بذاری که کل خونه
رو پوشش بده و کاملا مخفی باشه و هیچ کس نفهمه پسره خیلی حرفه ای بود و خیلی خوب برام درستشون کرد و گفت فقط یه رمز داره که اون رو به انتخاب خودتون تغییر بدید که دسترسی اش فقط در اختیار خودتون باشه و تنظیم کرد که فیلم ها رو روی موبایلم ببینم و در سیستم توی اتاق سیروس هم سیو بشه منم در اتاق سیروس رو قفل کردم و گفتم فقط از اتاق من و هال استفاده کنن و رفتم کارگاه کلید رو به فروی دادم و رفتم هتل پیش سیروس شب بود حدود ساعت ۱۱ شب که حسام و فروی اومدن خونه ما غذا از بیرون گرفته بودن و غذا رو خوردن و حسام رفت جلوی تلویزیون نشست و کانالای ماهواره رو بالا پایین میکرد انگار دنبال یه کانال خاصی بود اما پیدا نمی کرد گذاشت یه شبکه که یه فیلم امریکایی بود پر از صحنه های سکسی فروی یه تاپ مشکی و شلوار کرمی پاش بود دو تا استکان چای ریخت و رفت کنار حسام نشست حسام بلند شد لخت شد و کیرشو میکرد توی دهن فروی لنتی خیلی خشن بود رفت روی مبل ایستاد و کیرشو تا ته میکرد توی دهن فروی جوری که فروی داشت خفه میشد و دست و پا میزد گفتم جووونم من خشن خیلی دوست دارم کوفتت بشه فروی حسام باید ماله من باشه و ماله من میشه فردی رو از موهاش می کشید و بردش توی اتاقم روی تخت و پاهاشو داد بالا و کیرشو کرد توی کوسش و با شدت زیاد کیرشو توی کوس فروی میکرد همون موقع سیروس داشت کوسمو میخورد و منم بی خیالش شدم و حواسمو دادم به سکس با سیروس و گوشیو گذاشتم کنار بعدشم خوابیدیم صبح رفتیم با سیروس بیرون یکم خرید کردیم و یه زنگ زدم به فروی گفتم دیشب رفتید ؟ گفت آره گفتم پس حله دو شب دیگه هم می خوای برید کار از محکم کاری عیب نمیکنه گفت فشار زیادی روی منه دوست ندارم اذیت میشم گفتم خب نرو می خوای بگو زودتر اومدن گفت باشه امشب میریم تمیز می کنیم برای فردا گفتم آها عالیه خداحافظ اون روز تا شب بیرون بودیم و کلی خرید کردیم برای فروی و حسام کلی چیز خریدم برای خودمون و شبهای رویایی که قراره در آینده داشته باشیم شب از خستگی خوابیدیم و صبح ساعت ۱۱ اومدیم خونه خودمون همه جا تمیز بود رفتم همه دوربین ها رو خاموش کردم و فیلم های ضبط شده رو دیدم لنتی حسام ترکونده بود همه جوره فروی رو سرویس کرده بود تازه به وحشی ترین شکل موجود کپی کردم روی فلش و دو شب بعد همه چیز رو مهیا کردم و از فروی و حسام دعوت کردم خونمون به سیروس گفتم از اتاقت بیرون نیا و وقتی فروی و حسام اومدن چای خوردیم و فروی رو صدا زدم بردمش دم اتاق سیروس گفتم شوهرم کارشو خیلی خوب بلده فقط بعد از تصادف تکلمش مشکل پیدا کرده و یکم گوشش سنگینه فقط کافیه براش لخت بشی طعم سکس واقعی رو بهت می چشونه گفت نه تو رو خدا حسام پس چی؟ گفتم امشب حسام ماله منه برو داخل امشب حسام ماله منه تو ماله سیروس گفت نه به زور هولش دادم داخل و در رو بستم حسام گفت اینجا چه خبره ؟ گفتم خبری نیست میشه با من بیای توی اتاقم ؟ گفت واسه چی؟ گفتم باید چیزی رو نشونت بدم و رفتیم توی اتاقم در رو قفل کردم که ترسید گفتم ساکت باش و بیا اینجا فیلم سکس اش با فروی رو نشونش دادم گفتم اگر می خوای پخش نشه هر کاری من میگم میکنی که یهو گوشی رو ازم گرفت و زدش توی دیوار گفتم میدونی چند تا ازش دارم ؟ میدونی که خیلی بود توی هال توی آشپزخونه روی مبل روی اوپن بعدشم که حموم دوتایی رنگش مثله گچ سفید شده بود گفتم نترس فکر کن منم فروی ام یالا شروع کن انداختمش روی تخت و سوتینم رو باز کردم و گفتم میدونی همیشه اول باید از سینه های یه زن شروع کنی ؟ سینه هامو خوب نمی خورد که یه سیلی زدمش گفتم بخوای گوه بازی دربیاری امشب با شوهرم و فروی جرت میدیم گفت فروردین کجاست ؟ گفتم توی اون اتاق پیش شوهرمه گفت نه گفتم نه و کیر شوهرم،که الان داره کوسشو جر میده این همه تو مثله وحشیا کردیش الان شوهرم بکنه طوریه ؟ ناراحتی داره خواهرتو میکنه ؟ خب تو هم زنشو بکن گفتم امشب کاملا در اختیارتم میکنی اما اون جور که من دوست دارم و سینه هامو کردم توی دهنش و شروع کرد خوردن گفتم سینه هامو توی دستات بگیر و نوکشو مک بزن و یه گاز کوچولو بگیر مجبورش کردم حسابی سینه هامو بخوره انقدر که دیگه کبود شده بودن بلند شدم گفتم بلند شو و خوابیدم و گفتم چرا معطلی ؟ شورتمو در بیار شورتمو درآورد گفتم شروع کن که شلوارشو دراورد گفتم نه اول باید بخوریش برای کردنش زوده فکر کردی چرا فروی دوست نداشت بهت بده ؟ چون سکس واقعی رو بلد نیستی چوچولمو بهش نشون دادم گفتم هر کاری دوست داری بکن بمالش مکش بزن بخورش که گفت اینجوری نه 69شدیم و من برای اون میخوردم و اونم برای من میخورد کیرشو تا ته میکردم توی دهنم میگفت جووون کیرخوریت ملسه کیرش کلفت نبود اما دراز بود بر عکس سیروس که کیرش کلفت بود حسابی شهوتش بالا زده بود و بلند شد و پاهامو داد بالا و کیرشو کرد توی کوسم و وحشی
انه تلمبه میزد گفتم جوووونم حالا این وحشی بودن به یه زن حال میده میگفت جووونم جمیله جنده منی گفتم تو بهترین کوس کن دنیایی از شوهرمم بهتر بکن کوسمو جووونم چه حالی میده فروی داداشت خیلی خوبه صدامو آروم کردم گفتم حسام کوس کش از امروز خواهرتو نکن از الان تو ماله منی کوسکش میگفت دوتاتون رو می کنم گفتم جون منو بیشتر منو بیشتر بکن میگفت باشه جرت میدم که دیگه نتونی راه بری جنده تا اینکه آبش اومد و ریخت توی کوسم و افتاد کنارم گفتم حسام بهت حال ندادم ؟ گفت عالی بود گفتم پس بوس بعد سکس چی میشه ؟ بوسیدم و گفت فقط همین امشب بود ؟ گفتم نه تا هر زمان که فروی با شوهرم بخوابه تو هم می تونی با من بخوابی حسام رفت دستشویی و منم رفتم در اتاق سیروس رو باز کردم دیدم فروی رو داگی کرده و داره توی کوسش تلمبه میزنه در رو بستم و دم دستشویی منتظر حسام موندم و تا اومد پریدم بغلش و پاهامو دور کمرش حلقه کردم و گفتم بریم توی حال روی مبل بشین بهش گفتم بشین الان میام کرم آوردم به کیرش زدم و چربش کردم و کیرشو به سوراخ کونم مالیدم و روش نشستم کیرش کامل رفت توی کونم و شروع کردم بالا پایین کردن میگفت جونم چه تصویر قشنگیه از پشت من دارم کون به این بزرگی و خوشگلی رو میکنم جووون جوووون های بلندی میگفت بهم گفت زن جنده آبم داره میاد گفتم بیاد و تندترش کردم گفتم اومد ؟ اومد؟ اومد؟ و آه کشید و گفت اومد اومد اومد .
بهش گفتم از پشت بغلم کن کیرتو بذار لای کونم و سفت فشار بده و از پشت سینه هامو بگیر ولم نکنیا گفت تا کی؟ گفتم تا هر وقت بخوای اصلا تا صبح گفت جوووونم طرفای ۷ صبح بود که حسام گفت من باید برم یه سر خونه وگرنه داداش بزرگم میاد گفت برو فروردین رو صدا کن بریم گفتم بگو فروردین رو رسوندی سر کار مگه نگفتید اومدید خونه ما ؟ گفت چرا گفتیم اما نگفتیم شما هستید گفتیم برای نظافت میایم گفتم تو برو بگو فروی رو رسوندی محل کارش و بنده خدا رفت گفت دفعه بعد کیه؟ گفتم شما می تونید هر شب بیاید ؟ گفت نه گفتم پس هر زمان شما بخواید ما که همیشه آماده ایم بوسیدم و گفت جمیله تو جذاب ترین زنی بودی که کردمش گفتم جذاب تر از فروی؟ گفت خیلی جذاب تر از اون گفتم پس از این به بعد فقط با من سکس کن قبوله ؟گفت قبوووله و بوسیدم و کونمم بوسید و گفت با فتح این کون حس نادر شاه رو دارم بعد از فتح هند گفتم پس حالا حالاها این حسو تجربه میکنی و چند دقیقه ای از پشت بغلم کرده بود و سینه هامو توی مشتاش گرفته بود و میگفت می خوام هر شب این کون رو بکنم گفتم پس هر شب بیا گفت درستش می کنم و رفت یهو صدای فرویاومد که گفت کلک بدجور رامش کردی حاضر نبود ازت دل بکنه گفتم مردها قلق دارن وگرنه حسام بهترین مردیه که دیدم گفتم تو راضی هستی؟ گفت ببین دختر عالی بود شوهرت عالی بود حسام دو بار میکرد گریه می افتادم دیشب تا الان ۴ بار کوس دادم بهش اونم حسابی لذت بردم که سیروس از اتاق اومد بیرون و فروی رو از پشت بغل کرد و سینه هاشم توی مشت گرفته بود گفتم ببین چیکار کردی منو ندید چشماش فقط تو رو می بینه گفت من عاشق این از پشت بغل کردناشم منم رفتم دستشویی وقتی اومدم دیدم سیروس فروی رو داگی کرده و داره از کون میکنه و فروی میگفت شما مردا تا زنا رو از کون نکنید سکستون سکس نیست بکن تا سکست تکمیل بشه بکن سیروس که آبش اومد رفت حمام و فروی اومد کنارم روی مبل نشست و گفت دمت گرم چطور حسام رو قانع کردی که اصلا سراغم نیاد؟ تازه با تو سکس کنه ؟ گفتم با فیلم سکس های اون شبهایی که میومدید اینجا گفت فیلم گرفتی ؟ واقعا ؟ ببینم رفتیم توی اتاق سیروس نشونش دادم گفت جنده واقعا عقلت کار میکنه ها؟ گفت من دیشب تا چند مدت فقط توی اتاق ایستاده بودم و شوهرت نگاهم میکرد بدبخت و سر جاش نشسته بود نتونستم تحمل کنم و اومدم دم اتاق شما که شنیدم میگفتی گازش بگیر حالا این یکیو گاز بگیر فهمیدم مشکلی نیست و دارید با هم حال می کنید بعد رفتم داخل اتاق برای سیروس لخت شدم خیلی مرد با احساسیه و خیلی استاد مرحله به مرحله رفت تا چندین بار ارگاسم شدم گفتم از الان شر حسام رو از سرت کم کردم و می تونی با سیروس باشی گفت با کاری که تو کردی میشه خیلی کارا کرد گفتم مثلا چیکار؟ گفت میشه به جز حسام و سیروس با مردای دیگه هم سکس کرد گفتم نه تجربه خوبی نیست مردا تا نقطه ضعف شون رو میدونی رامتن ما که از همه مردا نقطه ضعف نداریم گفت نقطه ضعف هاشون با من تازه می تونیم هم باهاشون سکس کنیم هم ازشون پول بگیریم گفتم نه دختر جون من اهل این کثافت کاریا نیستم حسام و سیروس برام کافین گفت باشه بابا پیشنهاد بود گفتم خیلی پیشنهاد بدی بود دیشب تا الان گایدنت الان به فکر دادن های بیشتری واقعا کی هستی تو ؟ گفت فروردین جم گفتم خانم فروردین جم قانع باش گفت من قانعم اما دوست دارم فقط یه بار واسه یه بارم که شده
با پسرخالم آرش سکس کنم عشق نوجونیم بود یه چند باریم اون زمان بهش لاپایی داده بودم یه بارم سر کیرشو کرد توی کونم که دردم گرفت و باهاش کات کردم خندیدم و گفتم الان می خوای به تلافی اون روز بهش کون بدی ؟ گفت یه جورایی و خندید گفتم بخاطر یه سر کیری که رفت توی کونت از عشقت گذشتی؟ گفت نه همین حسام دید و از همون موقع دیگه ولم نکرد و آرشم کتک زد و اونم دیگه نیومد سراغم اما خودش از اون روز … گفتم پس از قبل ازدواج به حسام دادی تا الان ؟ خیلی باحالی پس خودتم می خواستی سلیته خانم گفت اینم یه جورایی گفتم حالا نقطه ضعف آرش چیه ؟ گفت من میارمش اینجا تا باهام سکس کنه تو فیلمشو بگیر مثله ماله من و حسام بعد این یه زن پولدار گرفته تهدیدش می کنیم که اگر حرفی بزنه یا بهمون فلان مبلغ رو نده فیلمو برای زنش می فرستیم گفتم خیلی حرومزاده ای دختر گفت من شاگردتم فیلم منو حسام رو که یادته؟ اما جمیله پاکش کنیا؟ کسی نفهمه گفتم خیالت تخت نگهش داشتم تا حسام بی خیالت باشه و تو هرزگی کنی بده ؟ گفت نه محشره .
نوشته: جمیله

cнαɴɴεℓ: ‌ ♥️‌✘
🍓 @DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
با حرفای کاربران بدبخت شدم

#مرد_متاهل #شهوانی

با سلام خدمت دوستان عزیز شهوانی نمیدونم از کجا شروع کنم. ولی طرف صحبت بنده با کار بران و مخاطبین محترم شهوانی که مدتهای طولانی هم خواننده و داستان سرایان این سایت هستن،میباشد.
یه خواهشی از تمام کاربران عزیز دارم و اون اینکه خیلی به نظرات بعضی از کاربران که فقط اومدن تو این سایت داستان بخونن بعد داستان هر چی باشه فقط فحش بدن،اهمیت ندین.
به دو علت:اول اینکه کاربران فحاش محترم شخصیت خانوادگی خودشون رو نشون می‌دهند برای اینکه،تا مرد سخن نگفته باشد
عیب هنرش نهفته باشد
دوم اینکه فحش دادن اینا موجب میشود آدم از اومدن تو این سایت و نوشتن و خوندن داستان تو این سایت منصرف بشود.چرا که فکر کنم خیلی کار شاقّی نیست که آدم بخواد یه غلطی که نکرده دروغ هم ببافه. چون اینجا نه به کسی درجه میدن و نه از کسی درجه میگیرن.
همه یه عده آدمایی هستیم که تو این سایت جمع شدیم بخاطر لذت جنسی یه عده دیگر خاطرات سکسی حرام خود را در قالب یک داستان تعریف کنیم تا باشد مثلا با خاطره سکسی و غیر اخلاقی خود موجب جلق زدن یه عده از کاربران دست به کیر باشیم،که خود یک عمل غیر اخلاقی میباشد چه دینی و چه علمی حالا کاری ندارم. چون خودم هم یکی از این کاربران میباشم.
توجه داشته باشید که اینجا سایت شهوانی هستش کلاس آموزش تفسیر قرآن و احکام دینی نیست. هرکسی تو این سایت اومده کلا فکر نمیکنم بیاد سکس با شریک زندگی حلال خودش برای دیگران تعریف کنه.
کلا موارد سکس و طرف مقابل غیر اخلاقی و حرام میباشد حالا بعضیا با محارم و عمل ممنوعه از قبیل خواهر مادر دختر خاله و عمه یا مادر زن که دیگر عمل این عزیزان نهایت بی حرمتی به بنیان خانواده می باشد،کاری ندارم.
یه عده مثل من با نوامیس مردم و خانم های شوهردار اونم نتیجه اعتماد دوستانه یا فامیلی می باشد که باز عمل ممنوعه و نابخشودنیست.
یه عده هم که حس تنوع طلبی دارن کلا دوست دارن هر روز با کسی باشن حالا تو این مسیر هر چی بطور شون خورد،زن شوهردار،بیوه،مطلقه،پسر و یا هر چی و هرکسی بتونن فقط خودشون رو خالی بکنن و خوش باشن.
ولی کلا بنده توصیه ام بکل کاربران عزیز شهوانی اینه که ابداً به نظرات کارشناسانه بعضی صاحب نظران متخصص این سایت توجه نکنید که بنده رو همین صاحب نظران بدبخت و خانه ویران کردن.
لطفا هر کاری که تو این مسیر خودتون بهتر میدونید انجام بدین.
خلاصه بگذریم یه دل نوشته ای بود که مقدمتا ً به عرض خوانندگان و عاملان سایت شهوانی رسوندم که در طول داستان خودتون علتش را خواهید فهمید.
بنده جمشید هستم از متولدین دهه ۴۰ که چند تا داستان با عناوین مختلف به سایت شهوانی فرستادم.
آخرین داستانم تحت عنوان "عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد"با خواهر زن شوهردارم بود. که تنها یکبار نبود حدود ۳،۴ ماهی سکسهای متعددی باهاش داشتیم تا حدی که دیگه تو باور خودمون همدیگرو زن و شوهر هم خطاب می کردیم خواهر زنه دیگه قید شوهر خود را زده بود منم قید زنم رو و این عمل رو یه کار عاشقانه و اخلاقی میدونستیم و احساس هیچ گناهی نمی کردیم و تو این عمل خودمون رو متمایز از دیگران میدانستیم. حتی چند باری این خواهر زنم که قبلا اسمشو گفتم،لاله خانم مدام به من میگفت جمشید تو رو خدا فکر نکنی من زن خرابی هستم ها بجز تو تا حالا کسی جرأت نکرده به من چپ نگاه کنه و اگر با تو هستم این مال عشق چندین ساله هستش که هر دوتامون در سینه داشتیم. ما عاشق و معشوق همدیگر هستیم و هیچ کار نامشروعی هم انجام نمیدیم. منم چون واقعا خیلی سال بود که آرزوی سکس باهاش رو داشتم و خیلی راحت به خواسته شوم و شیطانی خود رسیده بودم،بهش میگفتم نه بابا اصلا این حرف به زبان نیار تو زن خرابی نیستی ما عاشق همدیگریم الان هم شدیم زن و شوهر و به کسی هم مربوط نیست. بالاخره با این توجیه دوطرفه حدود ۴ ماه به عمل غیر اخلاقی خود ادامه دادیم از هر فرصتی که پیش می اومد استفاده می کردیم که فقط سکس کنیم که شاید تو این ۴ ماه بالغ بر ۲۰ بار سکسای مختلف داشتیم عقب جلو دهانی با تمام پوزیشنهای مختلف که فقط بنده خاطره اولین سکس مقعدی خود را با ایشان اینجا خواهم گفت ولی قبل از آن میخوام در مورد توصیه ای که در مقدمه عرض کردم دو سه خط بنویسم.
در داستان قبلی بنده گفتم که من به یه خانمی پیام دادم نگو که خط خانم به خط پسرش دایورت شده پسرش فهمید بهم بدوبیراه گفت.
یه عده از کاربران متخصص نوشته بودن که پیام دایورت نمیشه منم گفتم شاید من اشتباه میکنم اون پسره از تو گوشی مادرش دیده الکی گفته که خط مادرش دایورت بوده. بر حسب نظریه کارشناسان متخصص شهوانی دیگه هر روز و هر شب با لاله خانم خواهرزنم علاوه بر سکسهای متعدد،کارمون شده بود فقط سکس چت. فقط به همدیگر می گفتیم که هر چی بهم پیام میدیم آخر کار همه رو از گوشی حذف کنیم حتی از سطل زباله هم حذف میکردیم که یه م
وقع پیامی دست کسی نیفته. حتی خواهر زنم به من میگفت یکی از خطام به گوشی پسرم دایورت شده تو واتساپ اینا بهم پیام مثبت ۱۸ نده یا عکس نفرست که میره به گوشی پسرم. من بهش میگفتم خیالت راحت فقط وقتی یکی بهت زنگ بزنه دوسه بار گوشیت زنگ بخوره خودت جواب ندی پسرت گوشی برمیداره والا پیام نمیره.
با این اطمینان عرض کردم حدود ۴ ماه هم سکس میکردیم و هم سکس چت. اینم بگم که منم دوتا خط موبایل دارم که خواهر زنم گفته بود که فقط با خط ایرانسلم بهش پیام بدم که نه شوهرش و نه بچه‌هاش اون شمارمو نداشتن. میگفت اون شمارتو بنام شماره دوم‌ یکی از دوستان خانمم ذخیره کردم.
که بالاخره بعد ۴ ماه که دیگه رسما همدیگرو زن و شوهر رسمی میدونستیم من تمام نیازهای مالی اونو برطرف میکردم اونم دیگه صددرصد خودشو در اختیار من قرار داده بود هر طوری دلم میخواست بهم سرویس میداد.
ناگفته نماند من شهرستانم خواهرزنم تهران ولی موقعیت کاری من طوری هستش که من اکثر اوقات تهرانم.
حدودا یه ماه پیش که میخواستم بیام تهران تو یکی از چتامون شب برا چند روزی که قرار بود من تهران هستم،برنامه می ریختیم که چکار کنیم کجا بریم چطور سکس کنیم کی من برم خونشون کی اون بیاد خونه پسر من تو چت صحبت کردیم. به همدیگه حال میدادیم مثل دوتا جوان نامزد واقعا تو حال خود نبودیم بالاخره شب خوابیدیم فردا صبح دوباره یکی دوساعت چت کردیم تا اینکه بعد از ظهر میخواستن برن ختم شوهرش اومد فقط با چند تا استیکر بوس و بغل خداحافظی کردیم که اونا رفتن منم تو شهر خودمون رفتم ختم یکی از دوستان. تو مجلس ختم که نشسته بودم گوشیم زنگ خورد یه شماره ناشناس بود جواب دادم دیدم یه خانمی که من تا حالا باهاش حرف نزدم،اسم منو گفت که این گوشی مال فلانیه گفتم آره.
گفت آقای فلانی وقت داری چند دقیقه ای حرف بزنیم منم گفتم تو مجلس ختمم بعد تمام شدن ختم خودم بهت زنگ میزنم. گفتم فقط منتظرم حتما زنگ بزنید خداحافظی کردیم هی با خودم فکر می‌کردم که این خانم کی بوده با من چکار داره ولی از صداش مشخص بود که خانم جوانیه. تا اینکه بعد ختم اومدم بیرون رفتم تو ماشین بهش زنگ زدم،آقا چشمتون روز بد نبینه تا زنگ زدم دیدم اون خانم دختر با جناقمه شروع کرد،بی شرف و بی ناموس با مادر جنده من بهم ریختین از اعتماد بابام سوء استفاده کردین دارین به بابای من خیانت میکنین خجالت نمیکشین.
گفتم حسنا خانم از چی حرف میزنی خیانت چیه بهم ریختن چیه من با مامانت هيچ رابطه ای نداریم. برگشت گفت خفه شو بی شرف فکر می من بچه ام تمام چتاتونو با مامانم الان چند وقته باهام بهم ریختین هر چی به هم پیام دادین عکس دادین در مورد رابطه ها و سکساتون هر چی بهم گفتم همه رو برادرم نگه داشته امروز آورده به من نشون داده،آبروتو میبرم. من فقط یه جمله گفتم که حسنا خانم آبروی من آبروی مامانته آبروی خودته اولا هیچ اتفاقی بین منو مامانت نیفتاده اگر هم تو فکر میکنی افتاده،برملا بشه تو خودت هم نمیتونی پیش شوهرت و خانوادش سرتو بالا بگیری مادرت هم دیگه یا خودکشی میکنه یا هر کار دیگه لطفا دیگه این حرفارو جمع کنید. اونم دیگه هر چی از دهانش در میومد بهم میگفت از اون طرف هم صدای دو تا برادر دوقلویش میومد که داشتن به من فحش میدادن. بالاخره یه جورایی حسنا خانمو اجالتاً منصرف کردم که به کسی چیزی نگه اونم فقط گفت که دیگه تورو خونه بابام نبینمت نبینمت به مامان زنگ بزنی یا پیام بدی.
قطع کرد استرس و اضطراب افتاد تو جون من دیگه واقعا به مرض سکته رسیدم یه وقت دیدم پسرم به من زنگ زد تا جواب دادم شروع کرد به گریه و داد بیداد که بابا این چه کاریه با خاله کردین آبرومونو بردین بالاخره داستانو طولانی نکنم به پسرم هم گفتم بعدا توضیح میدم هیچ اتفاقی بین منو خالت نیفتاده فقط زود برو با دختر خاله و پسر خاله هات صحبت کن که الکی آبروریزی نکنن. بعد نیم ساعت دیدم لاله خانم خودش زنگ زد با گریه و زاری گفت جمشید دیدی چقدر بدبخت شدیم هر چی به هم پیام دادیم حرف زدیم یا هر کاری کردیم تو گوشی پسرم هست. بچه‌ها میگن به بابا نشون میدیم یا خدا منو میگی یک لحظه برا هر کاری که خودمو نیست کنم تصمیم میگرفتم که برم خودمو دار بزنم یا قرص بخورم بالاخره یکی دو ساعت تو دنیا نبودم و مدام با لاله در ارتباط بودیم. که تو یکی از تماسا لاله بهم گفت جمشید من دیگه میخوام خودمو راحت کنم رفتم قرص برنج خریدم. گفتم لاله تو حق نداری این کار رو بکنی ولی بچه‌ها رو تهدید کن بگو اگر به باباتون بگید خودمو میکشم.
لاله گفت اتفاقا به بچه‌ها همچین چیزی گفتم اونا میگن بهتر تو خودتو بکشی ما راحت آبروی آقا جمشید و میبریم. منم قسمش دادم که لاله جان پس بخاطر آبروی منو بچه‌هات این کارو نکن. اونم بهم قول داد که اون قرصا رو دور بندازه. فقط گفتم برو رو مخ دخترت کار کن که به باباشون چی
زی نگن بالاخره داستانو بیش از این طولانی نکنم با هزار مکافات پسر منو بچه‌های لاله رو راضی کردیم که این راز رو فاش نکنن. ولی لاله باز با یه خط دیگه که بچه‌هاش از اون اطلاعی ندارن و یک گوشی ساده قدیمی که تو خونشون جامونده وقتی شوهرش و بچه‌هاش نیستن با من در ارتباطه. و فقط میگه آسمون به زمین بیاد من مال تو هستم تو هم مال من هرچی میگم لاله جمع کن میگه نمیتونم بالاخره فعلا دورادور هفته ای یکی دوبار تلفنی باهم حرف می زنیم. و الان هم که این داستانو مینویسم تهران هستم دیروز تو مراسم ختم یکی از بستگان نزدیک با شوهرش اومده بود همدیگرو دیدیم و حال و احوال کردیم چون خدا را شکر شوهرش چیزی نمیدونه.
و اما داستان اولین سکسمان از عقب لاله خانم که قول داده بودم براتون تعریف کنم مقدمه رو گفتم که حواسمون باشه نمیدونم دایورته یا هر گوی دیگه تمام پیامای مارو پسرش داره.
بله همون اول که من رو مخ لاله بودم بیشتر حرف سکس با عقب و پیش میکشیدم اونم شدیدا با این امر مخالفت خود رو نشون میداد تا حدی که میگفت جمشید خواهش میکنم دیگه اصلا در مورد سکس از عقب با من حرف نزن چون من خیلی بدم میاد. گفتم مگر تا حالا به شوهرت ندادی طوری حاشا کرد که گفت اصلا شوهرم جرأت نمیکنه در موردش حرف بزنه. تو فکرش از سرت بیرون کن. حتی گفت اگر دوباره در این مورد حرف بزنی من بکلی باهات کات میکنم. ولی من با استیکر خنده بهش پیام دادم که لاله من بالاخره میکنم او کونتو،دیدم با چند تا استیکر تأسف و قهر قطع کرد و نوشت دیگه بهم پیام نده. منم چیزی نگفتم و قطع کردیم. همون روز بعد از ظهرش من پیام دادم سلام. و رمزمون هم این بود که من فقط پیام سلام بدم و حال مادرشو بپرسم. اگر میتونست حرف بزنه پیام میداد قربونت برم خوبه ولی اگر نمیتونست حرف مثلا بچه‌هاش یا شوهرش بود میگفت ننه هم هست دیگه پیر و تنها،من دیگه پیام نمیدادم.
بالاخره پیام دادم دیدم نوشت قربونت برم خوبه فهمیدم میتونه حرف بزنه گفتم یه کاری کن فردا بیا خونه پسرم به بهانه تمیز کردن خونه. گفت اولا اون قضیه سکس از عقب رو بی خیال شو،بعدش هم پاشو بیا خونه ما شب با شوهرم اینا صحبت کن هماهنگ کنیم صبح بعد اینکه بچه‌ها رفتن مدرسه شوهرم بچه‌ها رو میبره میزاره بربری میخره میاره صبحونه میخوره میره سرکار ما هم با هماهنگی شوهرم میریم اونجا. منم از خدا خواسته به بهانه اینکه ماشینم بیرون میمونه اونا پارکینگ دارن رفتم خونشون شب صحبت انداختم که فردا خواهرام زن داداشم میان خونه رو تمیز کنن لاله خانم گفت که منم میام. گفتم نه بابا تو خودت کار داری دست تنهایی خیلی کار نداره اونا انجام میدن!بالاخره لاله جون گفت نه من فردا جاروبرقی خودم هم میبرم میام کمکشون. بنده خدا شوهرش هم بی خبر از نقشه شوم و شیطانی ما با کمال میل گفت فردا با آقا جمشید برو. بالاخره شب خوابیدیم منو شوهرش تو پذیرایی پسراش تو اتاق خواب خودشون اونم رفت تو اتاق خواب خودش ولی تا چند ساعت بعد نصف شب داشتیم باهم چت میکردیم تو چت قرار گذاشتیم که به محض اینکه فردا شوهرش بچه‌ها رو برد لاله بیاد پیش من تا شوهرش بیاد یک سکسی بکنیم،با این قرار تقریبا ساعت ۲ بعد نصف شب با استیکر های بوس و بغل خوابیدیم صبح حدود ساعت ۶ونیم دیدم داره بچه‌ها رو بیدار میکنه منم خودمو زدم به خواب .خیلی یواشکی بچه‌ها رو بیدار کردن تو آشپزخونه صبحونه بچه‌ها رو دادن فقط پچ پچ داشتن حرف میزدن که مثلا منو بیدار نکنن. دیدم شوهرش بهش میگه بابا شب من چند بار بیدار شدم دیدم جمشید با گوشی مشغوله دیر وقت خوابیده سر و صدا نکنید بذارین بخوابه. شنیدم لاله هم بهش میگه حتما جمشید هم عاشق شده یا با اون یکی خانمش چت میکرده،مثلا با شوخی هر چهار تاشون خندیدن. شوهرش گفت ول کن بابا جمشید اونجور آدمی نیست. لاله هم برگشت گفت تو فکر میکنی این‌طوریه جاش بیفته این از همه بدتره. در حقیقت لاله راستشو میگفت ولی شوهرش به شوخی میگرفت. بالاخره اونا پا شدن رفتن منم که واقعا از استرس داشتم عین بید تو رختخواب میلرزیدم هر چند اولین بارم نبود ولی واقعا داشتم میلرزیدم. تا اونا با ماشین از پارکینگ رفتن بیرون دیدم لاله جون شلوارو با شورت کشید پایین یه تیشرت آستین کوتاه هم تنش بود فوری اونم در آورد فقط با یه سوتین اومد زیر لحاف من همدیگرو بغل کردیم در حد دو سه دقیقه لبهای همدیگرو خوردیم ممه هاشو مالیدم گفت فقط زود باش خیلی وقت نداریم نهایت تا نیم ساعت شوهرم میاد تا بره بربری بخره حدود ۴۰ دقیقه وقت داشتیم. که منم سریع شلوارمو با شورتم با هم درآوردم یه بالش گذاشتم زیر باسنش تا کوسش بیاد بالا سرمو بردم لای پاش بخورم کوسشو گفت جمشيد فعلا وقت برا این کارا نیست زود کارتو بکن تا شوهرم نیومده. من گفتم فقط دو دقیقه بخورم گفت بابا میخواییم بریم خونه پسرت اونجا هر چقدر دوست داشتی