س کرد و رسید دور سینه هم لمس کرد و گفت چون سینه های درشت دارید بهتره مدل یقه دلبری بدوزید و پر رو پر رو دستش رو سینه زنم اشاره کرد و گفت تا اینجا باز باشه ، هم من هم زنم سکوت کرده بودیم و فقط نگاه اونم ادامه میدادو گفت قدش هم زیر باسن میگیرم بهتون بیاد ، اب کیرم راه افتاده بود و حال میکردم اومدم خونه فوری چسبیدم به زنم که دیدم بله حسابی شرتش خیسه ، به روی هم نیاوردیم و سکس حسابی ، دو روز بعد زنگ زد گفت بیاین پرو ، مونده بودم پرو چه جوری کنه زنم که رفتیم و گفت بپوشید ، زنم رفت پوشید و شلوار و شالش در نیاورد و با شال سینه و دستاش پوشونده بود که پسره گفت اینجوری که نمیشه اینارو هم در بیارید ، با سر به زنم گفتم باشه و اونم انجام داد ، واااای پاهاس سفید زنم و نصف سینه هاش تو دید پسره بود . نشست رو زمین و شروع کرد از پشت تنظیم پایین لباس ، به نظرم تا شرت زنم هم میدید و همش باسنش لمس میکرد ، بعد اومد جلوش و گفت نباید سوتین ابری زیرش بپوشید ، دیگه داشتم از شق درد منفجر میشدم و زنم بدون معطلی رفت و سوتین در اورد که پسره گفت سینه هاش ازاده و باید ساز کنه ، بی شرف قشنگ یقه لباس باز کرد کشید جلو و مطمعنم تمام سینش میدید و دستش کرد تو با سینه زنم ور رفت و تنظیمش کرد تا بتونه یقه تنظیم کنه . دیدم کیرش سیخ شده و میبینه هیچی نمیگم ادامه میده که یکهو گفت خط شرت زشت زیر این لباس و باید لامبادا بپوشید ، زنم گفت تو مجلس رعایت میکنه که نامرد گفت الان نمیشه خوب سایز کنه اگر میشه شرت در بیارید که زنم نامردی مکرد و همونجا در اورد ، دوباره نشست زیر پای زنم و مطمعنم داشت کسشو میدید چون پشت لباس به هوای دوخت زدن زده بود بالاو حدود ده دقه ور رفت اونجا که دیدم زنم لرزید و فهمیدم ارضا شده . لباس گرفتیم و اومدیم خونه که یکهو زنم زد زیر خنده و گفت بیغیرت شدی که گفتم نه که بدت اومد که گفت پسره با یک انگشت چندبار کس و کونشو مالونده و منم گفتم همیشه همین لباس بدوزه واسمون ولی تو همین حد فقط پیش بریم.
نوشته: مبین
cнαɴɴεℓ: ♥️✘
🍓 @DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
نوشته: مبین
cнαɴɴεℓ: ♥️✘
🍓 @DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بدترین روز زندگیم
1401/12/26
#دوست_پسر #تجاوز
سلام دخترم ۲۵ سالمه. این فاجعه ای که تعریف میکنم مربوط به ۱۹ سالیگمه سال ۹۵… برای اولین بار بود که رل میزدم. شمارشو داد منم خیلی ازش خوشم اومد قد بلند بود و هیکلی چهره جذابی داشت… منم خوشگل بودم ولی خیلی خجالتی. با هزار زور و کلی فکر زنگ زدم بهش و گفتم راضیم دوست بشیم با هم اونم یه جا قرار گذاشت کلی حرف زدیم میگفت پولداره و تو اولین نفری که دلمو بردی و…😏 منم احمق به خودم میبالیدم چه فرشته ای نصیبم شده… بهش گفتم من با خونه قرار گذاشتن اوکی نیستم اگه سکس ازم بخوای نیستم برو دنبال یکی دیگه که خودش گف ن من ازدواجیم و بعد عروسیمون رابطه خواهیم داشت… بعد یه مدت یواش یواش رو مغزم رفت که نشون بدم و اون برام بخوره منم ساک بزنم براش. انقدر دوسش داشتم قبول کردم… کم کم با حماقت خودم پام به خونش باز شد در حد لاپایی و عشق بازی بود. یه روز تماس گرفت گفت حالم بده بیام دنبالت که گفتم نه دو ساعت دیگه(روزایی ک قرار داشتیم روز های زوج بود به بهانه کلاس زبان میرفتم پیشش وگرنه که پدرم یع عقاید مزخرف و پوسیده ای داشت و اجازه نمیداد تو جامعه باشم بلکه این بلا سرم نیاد😔) راس ساعت ۵ رفتم بیرون طبق معمول رفتم خونش ولی این بار فرق داشت عصبی بود گفت سریع لباساتو درار.دراوردم و منو انداخت رو تخت و دستمو با کمربند به تاج تحت بست. فکر کردم فانتزیشه و هیچی نگفتم ولی یه درصدم فکرشو نمیکردم بخواد بکنه. وازلین زد به واژنم و یه نگاهی بهم کرد و شروع کرد فشار دادن داخل. انقد تو شک بودم فقط نگاش میکردم که وقتی کامل فرو کرد یه درد و سوزش شدیدی حس کردم و جیغ میزدم که دهنمو گرفت و بی رحمانه بدون توجه به حالم تلمبه میزد. بعد بیست دیقه که آبش اومد ولم کرد. فوشش دادم و گفتم بازم کنه که برم… شروع کرد کتک زدم عوضی صورتمو نمیزد که خانوادم نفهمن… چند دیقه بعد برم گردوند و از پشت گذاشت که دردش چند برابر جلوم بود… حوصله توضیح کامل ندارم دوبار دیگه هم کرد منو و بعد کلی تحدید ولم کرد. تا یه سال با اجبار میرفتم خونش و یه سری هم دوستشو اورد و خیلی بد کردن منو. دیگه بیست سالم بود که رفتن ازین شهر با خانواده خراب شدش… صبح تا شبم آرزومه سر خواهر حروم زادش این بلا بیاد تا بفهمه تجاوز به دختر ساده چه عاقبتی داره… دو سال افسردگی داشتم ولی نذاشتم کسی بفهمه و یواشکی دکتر میرفتم که درمان شم… اگه بابای عوضیم میذاشت یکم تو جامعه باشم گول اون حرومی رو نمیخوردم… حتی رفتم برای دوختن پردم و دکتر گفت بافت پرده به طور کامل ازبین رفته و با دوختن پردت طرف آیندت میفهمه چندین بار رابطه کامل داشتی… بعد اون زبانمو ادامه دادم و تو همون آموزشگاه معلم شدم و تدریس میکنم… یه زندگی روتین وار با یه زخم عمیق قلبی دارم… امیدوارم هیچ کس هییییچ کس حال منو دچار نشه که داغون کنندس
نوشته: یه بدبخت
cнαɴɴεℓ: ♥️✘
🍓 @DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
1401/12/26
#دوست_پسر #تجاوز
سلام دخترم ۲۵ سالمه. این فاجعه ای که تعریف میکنم مربوط به ۱۹ سالیگمه سال ۹۵… برای اولین بار بود که رل میزدم. شمارشو داد منم خیلی ازش خوشم اومد قد بلند بود و هیکلی چهره جذابی داشت… منم خوشگل بودم ولی خیلی خجالتی. با هزار زور و کلی فکر زنگ زدم بهش و گفتم راضیم دوست بشیم با هم اونم یه جا قرار گذاشت کلی حرف زدیم میگفت پولداره و تو اولین نفری که دلمو بردی و…😏 منم احمق به خودم میبالیدم چه فرشته ای نصیبم شده… بهش گفتم من با خونه قرار گذاشتن اوکی نیستم اگه سکس ازم بخوای نیستم برو دنبال یکی دیگه که خودش گف ن من ازدواجیم و بعد عروسیمون رابطه خواهیم داشت… بعد یه مدت یواش یواش رو مغزم رفت که نشون بدم و اون برام بخوره منم ساک بزنم براش. انقدر دوسش داشتم قبول کردم… کم کم با حماقت خودم پام به خونش باز شد در حد لاپایی و عشق بازی بود. یه روز تماس گرفت گفت حالم بده بیام دنبالت که گفتم نه دو ساعت دیگه(روزایی ک قرار داشتیم روز های زوج بود به بهانه کلاس زبان میرفتم پیشش وگرنه که پدرم یع عقاید مزخرف و پوسیده ای داشت و اجازه نمیداد تو جامعه باشم بلکه این بلا سرم نیاد😔) راس ساعت ۵ رفتم بیرون طبق معمول رفتم خونش ولی این بار فرق داشت عصبی بود گفت سریع لباساتو درار.دراوردم و منو انداخت رو تخت و دستمو با کمربند به تاج تحت بست. فکر کردم فانتزیشه و هیچی نگفتم ولی یه درصدم فکرشو نمیکردم بخواد بکنه. وازلین زد به واژنم و یه نگاهی بهم کرد و شروع کرد فشار دادن داخل. انقد تو شک بودم فقط نگاش میکردم که وقتی کامل فرو کرد یه درد و سوزش شدیدی حس کردم و جیغ میزدم که دهنمو گرفت و بی رحمانه بدون توجه به حالم تلمبه میزد. بعد بیست دیقه که آبش اومد ولم کرد. فوشش دادم و گفتم بازم کنه که برم… شروع کرد کتک زدم عوضی صورتمو نمیزد که خانوادم نفهمن… چند دیقه بعد برم گردوند و از پشت گذاشت که دردش چند برابر جلوم بود… حوصله توضیح کامل ندارم دوبار دیگه هم کرد منو و بعد کلی تحدید ولم کرد. تا یه سال با اجبار میرفتم خونش و یه سری هم دوستشو اورد و خیلی بد کردن منو. دیگه بیست سالم بود که رفتن ازین شهر با خانواده خراب شدش… صبح تا شبم آرزومه سر خواهر حروم زادش این بلا بیاد تا بفهمه تجاوز به دختر ساده چه عاقبتی داره… دو سال افسردگی داشتم ولی نذاشتم کسی بفهمه و یواشکی دکتر میرفتم که درمان شم… اگه بابای عوضیم میذاشت یکم تو جامعه باشم گول اون حرومی رو نمیخوردم… حتی رفتم برای دوختن پردم و دکتر گفت بافت پرده به طور کامل ازبین رفته و با دوختن پردت طرف آیندت میفهمه چندین بار رابطه کامل داشتی… بعد اون زبانمو ادامه دادم و تو همون آموزشگاه معلم شدم و تدریس میکنم… یه زندگی روتین وار با یه زخم عمیق قلبی دارم… امیدوارم هیچ کس هییییچ کس حال منو دچار نشه که داغون کنندس
نوشته: یه بدبخت
cнαɴɴεℓ: ♥️✘
🍓 @DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کون دادن جلوی زنم
1401/12/26
#بیغیرتی #گی
سلام راستش داستانی ک میخوام بگم مربوط ب دوران نامزدیم میشه که قرار شد شب خونه نامزدم بخوابم اونم یه دختر خوشگل و خوش استایل و پایه س.
وقتی شروع کردم ب بغل کردنش و اون هم میمالید بدنمو رفت برام ساک بزنه که بهش گفتم زیر تخمامو بمال ک انقد داشت میرفت پایین گفت یهو بگو بکنم کونت منم لبخند زدم چیزی نگفتم بعد گفتم اخه پروستات داخل سوراخه و تحریک میشه ادم از اونجا اونم کم کم شروع کرد انگشت کردن منم واسه اینکه تابلو نکنم کونیم با یه انگشت اهو ناله میکردم دیگه شد کار هر روزمون و یه چند وقت بعد رفتیم سفر تو هتل بودیم که یهو شهوتیه شهوتی بودیم گفتم تحریکم کن ک جرت بدم اونم یهو پنجتا انگشتشوکرد تو راحت رفت هنگ کرد که چه راحت گفتم خب شهوتیم اینجوره گفت من ساده نیستم مال اینه قبلا اتفاقایی افتاده و این داستانا منم ک دیدم لو رفته براش تعریف کردم ک از بچگی اوبی شدم و با خیلیا خوابیدم اونم کم کم عادت کردو برام لباس زیر زنونه میخرید تا اینکه گفت دوس دارم جلوی من بکننت منم از خدا خواسته گفتم بریم تهران هتل استقلال زدیم تو اینستا نفر سوم سایز بزرگ…خلاصه از بین چندتا یکیو اوکی کردیم با کلی ترسو استرسو نگرانی بعد رسیدنش درو باز کردیم بیاد تو اتاق اونم اومدو دید زنو شوهری ست شورت بندی کردیمو حشریه حشری شد اومد افتاد رو زنم من گفتم کلیدکردن اون اول گاییدنه کون منه دیگه براش کلی ساک زدیم بعد قمبل کردم کیر ۲۲ سانتیو کرد داخل منم که تجربه ی کیرای گنده تر زیاد داشتم خیلی ریلکس کونمو میلرزوندم یارو گفت از جنده های فیلمام حرفه ی تری بعد منو ک کرد گفت زنت میده گفتم از خودش بپرس زنمم ک داغ شده بودگفت جرم بده اونم دل سیر زنموگایید تو اون چهار روز تهرانمون با چندتا رفیقاش اومدن هتل منو زنمو کلی گاییدن تازه بعد اون جریان فهمیدم زنمم شدیدا اهلش بوده و قبل من با خیلیا سکس داشته و منم چون کونی بودم لذت میبردم که هردومون مکمل همیم…با تشکر چون اولین داستان نوشتنم بود به بزرگی خودتون ببخشید بعدیا خفنترن
نوشته: Bigheyrat
cнαɴɴεℓ: ♥️✘
🍓 @DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
1401/12/26
#بیغیرتی #گی
سلام راستش داستانی ک میخوام بگم مربوط ب دوران نامزدیم میشه که قرار شد شب خونه نامزدم بخوابم اونم یه دختر خوشگل و خوش استایل و پایه س.
وقتی شروع کردم ب بغل کردنش و اون هم میمالید بدنمو رفت برام ساک بزنه که بهش گفتم زیر تخمامو بمال ک انقد داشت میرفت پایین گفت یهو بگو بکنم کونت منم لبخند زدم چیزی نگفتم بعد گفتم اخه پروستات داخل سوراخه و تحریک میشه ادم از اونجا اونم کم کم شروع کرد انگشت کردن منم واسه اینکه تابلو نکنم کونیم با یه انگشت اهو ناله میکردم دیگه شد کار هر روزمون و یه چند وقت بعد رفتیم سفر تو هتل بودیم که یهو شهوتیه شهوتی بودیم گفتم تحریکم کن ک جرت بدم اونم یهو پنجتا انگشتشوکرد تو راحت رفت هنگ کرد که چه راحت گفتم خب شهوتیم اینجوره گفت من ساده نیستم مال اینه قبلا اتفاقایی افتاده و این داستانا منم ک دیدم لو رفته براش تعریف کردم ک از بچگی اوبی شدم و با خیلیا خوابیدم اونم کم کم عادت کردو برام لباس زیر زنونه میخرید تا اینکه گفت دوس دارم جلوی من بکننت منم از خدا خواسته گفتم بریم تهران هتل استقلال زدیم تو اینستا نفر سوم سایز بزرگ…خلاصه از بین چندتا یکیو اوکی کردیم با کلی ترسو استرسو نگرانی بعد رسیدنش درو باز کردیم بیاد تو اتاق اونم اومدو دید زنو شوهری ست شورت بندی کردیمو حشریه حشری شد اومد افتاد رو زنم من گفتم کلیدکردن اون اول گاییدنه کون منه دیگه براش کلی ساک زدیم بعد قمبل کردم کیر ۲۲ سانتیو کرد داخل منم که تجربه ی کیرای گنده تر زیاد داشتم خیلی ریلکس کونمو میلرزوندم یارو گفت از جنده های فیلمام حرفه ی تری بعد منو ک کرد گفت زنت میده گفتم از خودش بپرس زنمم ک داغ شده بودگفت جرم بده اونم دل سیر زنموگایید تو اون چهار روز تهرانمون با چندتا رفیقاش اومدن هتل منو زنمو کلی گاییدن تازه بعد اون جریان فهمیدم زنمم شدیدا اهلش بوده و قبل من با خیلیا سکس داشته و منم چون کونی بودم لذت میبردم که هردومون مکمل همیم…با تشکر چون اولین داستان نوشتنم بود به بزرگی خودتون ببخشید بعدیا خفنترن
نوشته: Bigheyrat
cнαɴɴεℓ: ♥️✘
🍓 @DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 تعرفه ویژه ربات چت ناشناس
فقط تا 3 روز فرصت دارید 😱😍
تعرفه معرفی به 50,000 هزار تومان افزایش یافت 🤑
✅ 2000 تومن هنگام عضو شدن کاربر در کانال و 3000 تومن هنگام تکمیل کردن پروفایل و هدیه اولین خرید کاربر دعوت شده 45000 تومن
http://t.me/TeleChateBot?start=x_v5yzNQ6
❤️فقط تا سه روز❤️
فقط تا 3 روز فرصت دارید 😱😍
تعرفه معرفی به 50,000 هزار تومان افزایش یافت 🤑
✅ 2000 تومن هنگام عضو شدن کاربر در کانال و 3000 تومن هنگام تکمیل کردن پروفایل و هدیه اولین خرید کاربر دعوت شده 45000 تومن
http://t.me/TeleChateBot?start=x_v5yzNQ6
❤️فقط تا سه روز❤️
#کسب_درآمد_کاملا_رایگان
چگونه با ربات کسب درآمد ملوگپ میتونم درآمد زایی کنم؟! 👇کامل بخون👇
کافیه داخل ربات کسب درآمد ملوگپ از قسمت دریافت بنر اقدام کنی و بنر مخصوص خودت رو دریافت کنی و هر کجا که تونستی تبلیغ کنی
مثلا تو گروه ها پی وی ها یا حتی کانال هایی که دارید یا پیج اینستاگرام..... ❤️
به محض اینکه کسی که لینک مخصوص شما وارد ربات چت ملوگپ شده درکانال های اسپانسر ما عضو شود 2,000 هزارتومان و بعد اینکه پروفایل خودش تکمیل کرد 3,000 هزارتومان و اولین خرید انجام بده 40,000 هزارتومان به موجودی تون در ربات کسب درآمد ملوگپ اضافه میشه
بعد اینکه موجودی به حد نصاب رسید میتونی تسویه حساب کنی تا کمتر از چندساعت مبلغ واریز بشه به حسابی که تو ربات ثبت کردی❤️
کانال اثبات واریز های ملوگپ 👇
https://t.me/+U8acZVmaOta1LJRq
راهنمایی خواستید به پشتیبانی پیام بدید👇👇
@RIPACCOUNTEDBOT
پس منتظر چی هستی دیگه همین الان وارد دوتا ربات زیر شو و شروع کن پول جمع کردن
💠 http://t.me/MeloGapBot?start=x_v5yzNQ6
💠 http://t.me/MeloGapBot?start=x_nyEALOA
چگونه با ربات کسب درآمد ملوگپ میتونم درآمد زایی کنم؟! 👇کامل بخون👇
کافیه داخل ربات کسب درآمد ملوگپ از قسمت دریافت بنر اقدام کنی و بنر مخصوص خودت رو دریافت کنی و هر کجا که تونستی تبلیغ کنی
مثلا تو گروه ها پی وی ها یا حتی کانال هایی که دارید یا پیج اینستاگرام..... ❤️
به محض اینکه کسی که لینک مخصوص شما وارد ربات چت ملوگپ شده درکانال های اسپانسر ما عضو شود 2,000 هزارتومان و بعد اینکه پروفایل خودش تکمیل کرد 3,000 هزارتومان و اولین خرید انجام بده 40,000 هزارتومان به موجودی تون در ربات کسب درآمد ملوگپ اضافه میشه
بعد اینکه موجودی به حد نصاب رسید میتونی تسویه حساب کنی تا کمتر از چندساعت مبلغ واریز بشه به حسابی که تو ربات ثبت کردی❤️
کانال اثبات واریز های ملوگپ 👇
https://t.me/+U8acZVmaOta1LJRq
راهنمایی خواستید به پشتیبانی پیام بدید👇👇
@RIPACCOUNTEDBOT
پس منتظر چی هستی دیگه همین الان وارد دوتا ربات زیر شو و شروع کن پول جمع کردن
💠 http://t.me/MeloGapBot?start=x_v5yzNQ6
💠 http://t.me/MeloGapBot?start=x_nyEALOA
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
برایت سال خوبی آرزو دارم
برایت یک بغل آرامش، امنیّت
برایت عشق، ثروت، دلخوشی، لبخند، آزادی🌱
برایت سرزمینی، غرق آبادی...
برایت حالِ خوبی آرزو دارم!
برایت آشناییهای تازه، حرفهای ناب،
برایت سینهای بیتاب...
و میخواهم که امسالت، پر از سیر و سفر باشد،
خوشیهایت بماند، غصههایت در گذر باشد،
و لبخندت؛ ز هر سالی، عمیقا بیشتر باشد.. ❤️
برایت یک بغل آرامش، امنیّت
برایت عشق، ثروت، دلخوشی، لبخند، آزادی🌱
برایت سرزمینی، غرق آبادی...
برایت حالِ خوبی آرزو دارم!
برایت آشناییهای تازه، حرفهای ناب،
برایت سینهای بیتاب...
و میخواهم که امسالت، پر از سیر و سفر باشد،
خوشیهایت بماند، غصههایت در گذر باشد،
و لبخندت؛ ز هر سالی، عمیقا بیشتر باشد.. ❤️
💠 #فیلم_ایرانی_خارجی 👅💦
🍓 لینک دریافت : 👇
https://t.me/UPLOADERINGBOT?start=QD1uw1ea8e
💦💦💦🔥🔥🔥
💠 #گیف_سکسی 💦😋
🍓 لینک دریافت : 👇
https://t.me/UPLOADGIFBOT?start=fmL7gW0hnQ
💦💦💦🔥🔥🔥
#عکس_ایرانی_خارجی
لینک دریافت :👇
https://t.me/UPLOADERPICBOT?start=nWY8VsdVpb
🔥🔥🔥💦💦💦
🍓 #پشتیبانی
@RIPACCOUNTEDBOT
⚙ نحوه دریافت رسانه ها 👇
https://t.me/POURN_IR/965
لینکا رو به اشتراک بزارید ❤️
#حمایت_فراموش_نشه ✨
🍓 لینک دریافت : 👇
https://t.me/UPLOADERINGBOT?start=QD1uw1ea8e
💦💦💦🔥🔥🔥
💠 #گیف_سکسی 💦😋
🍓 لینک دریافت : 👇
https://t.me/UPLOADGIFBOT?start=fmL7gW0hnQ
💦💦💦🔥🔥🔥
#عکس_ایرانی_خارجی
لینک دریافت :👇
https://t.me/UPLOADERPICBOT?start=nWY8VsdVpb
🔥🔥🔥💦💦💦
🍓 #پشتیبانی
@RIPACCOUNTEDBOT
⚙ نحوه دریافت رسانه ها 👇
https://t.me/POURN_IR/965
لینکا رو به اشتراک بزارید ❤️
#حمایت_فراموش_نشه ✨
عاشق هم شدیم اون بیوه من متاهل
1402/01/01
#صیغه #عاشقی #زن_بیوه
سلام خدمت دوستان .
اسمم آرشه ۳۲ سالمه قد ۱۹۷ وزنم ۱۱۲ طبق گفته ی خیلی از اطرافیان چهره ی خوب و قابل اطمینانی دارم . متاهل هستم در ۲۱ سالگی ازدواج کردم قبل از ازدواج فقط با یک نفر دوست بودم ،فقط دوست .سکس نداشتیم نهایتا چندتا لب و بوس . (اسم ها مستعار هستند) اما متاسفانه بعد از ازدواج فقط تو فکر این بودم که با نفرات بیشتری سکس کنم واقعا چراشو هم نمیدونم .
خلاصه گذشت تا تقریبا ۲۸ یا ۲۹ سالم بود که با یه زن شوهر دار دوست شدم و اولین سکسم با اون بود و ۲ سالی باهام بودیم که خانومم فهمید و گندش دراومد با پا درمیونی بزرگترها و سر به راه شدن خودم خانومم از طلاق منصرف شد . هر چند که هنوز پس لرزه هاش تو زندگیم هس .
یک سال و نیم پیش بود که یه مغازه اجاره کردم یه سوپر مارکت کوچیک بیشتر مشتری ها اقا بودن چون مغازه تو خیابون اصلی بود و بیشتر راننده ها و مغازه های اطراف که تعمیراتی بودن خرید میکردن فقط چند تا خانوم بودن که میومدن مغازه .از بین این چندتا خانوم دوتاشون بیوه بودن که یکی جدا شده بود و نفر دوم همسرش فوت کرده بود که اسمش مریمه .خیلی از بچه ها بهم میگفتن تو مخ این مریم رو میزنی منم میکفتم اخه من ۳۲ ساله کجا مریم ۴۴ساله کجا خلاصه شرایط ب همین روال میگذشت و من هر روز بیشتر تو کفش بودم .واقعا کار ب جایی کشید که عاشق این زن شدم هرچند که قد و هیکل خوبی نداره ولی از نظره چهره بی نظیره .قدش ۱۶۵ وزنش ۸۰ تقریبا یه خانوم گرد و توپولو . چند باری که تو مغازه نشسته بودم بهش فکر میکردم که چجوری مخش رو بزنم همون موقعه ها پیداش شد و یه بار از همین موقعه ها بهش گفتم :چه جالب داشتم بهتون فکر میکردم که یهو پیداتون شد که در جواب گفت دل به دل راه دیگه .
(البته اینو بگم که هر وقت میومد مغازه با هم کمی خوش و بش میکردیم و خیلی سرسنگین نبودیم) وقتی که این جمله رو گفت واقعا قلبم از دهنم زد بیرون از شدت ذوق و خوشحالی . تقریبا ۴ یا ۵ ماه رابطمون ب همین روال میگذشت تا نزدیک روز ولتاین شد یکسری لوازم کادویی اورده بودم برای فروش بعلاوه یه شاخه گل که میخواستم بهش بدم چون میدونستم میاد واسه خرید کردن .اومد داخل مغازه مقداری خرید کرد و داخل مشما ی خریدش ی شکلات کادویی انداختم البته با کلی ترس و لرز چون همسایمون بودن و اگه به خانواده اش میگفت واقعا دیگه نمیتونستم تو اونجا کاسبی کنم .بعد شاخه گل رو هم از زیر اوردم بهش دادم که گل رو قبول نکرد فقط شکلات رو قبول کرد گفت گل رو ببر بده ب خانومت انگار ی پارچ اب یخ ریختن رووم .
خلاصه چند روز بعد دوباره اومد مغازه گفتم میخوام باهات حرف بزنم اگه میشه یه شماره تماس بده گفت بله حتما منم باهاتون حرف دارم تو دلم گفتم یا حسین وقتی یه خانوم اینجوری میگه قطعا حرف های خوبی نداره که شماره دادم بهش زنگ زد شروع کردیم ب احوال پرسی بعد گفت راستش ازت خوشم میاد ولی متاهلی .گفتم هرکسی جای خود اونروز نزدیک ب ۳ ساعت حرف زدیم و بالاخره راضی شد که واسه یکبار با من بیاد بیرون .نزدیک ب دو هفته با هم تلفنی حرف میزدیم و چت میکردیم از مشکلات از خانواده از همسرش که فوت شده و… و در ابن حین کمی بحث رو میبردم ب سمت سکس خلاصه بعد از دو هفته قرار شد بریم بیرون ساعت ۱۱ مغازه رو بستم زدیم بیرون رفتیم یه رستوران ناهار خوردیم .هر دومون منتظر ی فرصت بودیم که بشه سکس کنیم بهش گفتم سوییت اجاره میکنم تو دیوار یه سوییت پیدا کردم رفتیم رسیدیم ب مقصد .
وقتی داخل سوییت شدیم گفتم دوس ندارم کار حروم انجام بدیم قبل هر چیزی بیا صیغه محرمیت بخونیم که با یه سرچ تو گوگل جمله اش رو پیدا کردیم و
1402/01/01
#صیغه #عاشقی #زن_بیوه
سلام خدمت دوستان .
اسمم آرشه ۳۲ سالمه قد ۱۹۷ وزنم ۱۱۲ طبق گفته ی خیلی از اطرافیان چهره ی خوب و قابل اطمینانی دارم . متاهل هستم در ۲۱ سالگی ازدواج کردم قبل از ازدواج فقط با یک نفر دوست بودم ،فقط دوست .سکس نداشتیم نهایتا چندتا لب و بوس . (اسم ها مستعار هستند) اما متاسفانه بعد از ازدواج فقط تو فکر این بودم که با نفرات بیشتری سکس کنم واقعا چراشو هم نمیدونم .
خلاصه گذشت تا تقریبا ۲۸ یا ۲۹ سالم بود که با یه زن شوهر دار دوست شدم و اولین سکسم با اون بود و ۲ سالی باهام بودیم که خانومم فهمید و گندش دراومد با پا درمیونی بزرگترها و سر به راه شدن خودم خانومم از طلاق منصرف شد . هر چند که هنوز پس لرزه هاش تو زندگیم هس .
یک سال و نیم پیش بود که یه مغازه اجاره کردم یه سوپر مارکت کوچیک بیشتر مشتری ها اقا بودن چون مغازه تو خیابون اصلی بود و بیشتر راننده ها و مغازه های اطراف که تعمیراتی بودن خرید میکردن فقط چند تا خانوم بودن که میومدن مغازه .از بین این چندتا خانوم دوتاشون بیوه بودن که یکی جدا شده بود و نفر دوم همسرش فوت کرده بود که اسمش مریمه .خیلی از بچه ها بهم میگفتن تو مخ این مریم رو میزنی منم میکفتم اخه من ۳۲ ساله کجا مریم ۴۴ساله کجا خلاصه شرایط ب همین روال میگذشت و من هر روز بیشتر تو کفش بودم .واقعا کار ب جایی کشید که عاشق این زن شدم هرچند که قد و هیکل خوبی نداره ولی از نظره چهره بی نظیره .قدش ۱۶۵ وزنش ۸۰ تقریبا یه خانوم گرد و توپولو . چند باری که تو مغازه نشسته بودم بهش فکر میکردم که چجوری مخش رو بزنم همون موقعه ها پیداش شد و یه بار از همین موقعه ها بهش گفتم :چه جالب داشتم بهتون فکر میکردم که یهو پیداتون شد که در جواب گفت دل به دل راه دیگه .
(البته اینو بگم که هر وقت میومد مغازه با هم کمی خوش و بش میکردیم و خیلی سرسنگین نبودیم) وقتی که این جمله رو گفت واقعا قلبم از دهنم زد بیرون از شدت ذوق و خوشحالی . تقریبا ۴ یا ۵ ماه رابطمون ب همین روال میگذشت تا نزدیک روز ولتاین شد یکسری لوازم کادویی اورده بودم برای فروش بعلاوه یه شاخه گل که میخواستم بهش بدم چون میدونستم میاد واسه خرید کردن .اومد داخل مغازه مقداری خرید کرد و داخل مشما ی خریدش ی شکلات کادویی انداختم البته با کلی ترس و لرز چون همسایمون بودن و اگه به خانواده اش میگفت واقعا دیگه نمیتونستم تو اونجا کاسبی کنم .بعد شاخه گل رو هم از زیر اوردم بهش دادم که گل رو قبول نکرد فقط شکلات رو قبول کرد گفت گل رو ببر بده ب خانومت انگار ی پارچ اب یخ ریختن رووم .
خلاصه چند روز بعد دوباره اومد مغازه گفتم میخوام باهات حرف بزنم اگه میشه یه شماره تماس بده گفت بله حتما منم باهاتون حرف دارم تو دلم گفتم یا حسین وقتی یه خانوم اینجوری میگه قطعا حرف های خوبی نداره که شماره دادم بهش زنگ زد شروع کردیم ب احوال پرسی بعد گفت راستش ازت خوشم میاد ولی متاهلی .گفتم هرکسی جای خود اونروز نزدیک ب ۳ ساعت حرف زدیم و بالاخره راضی شد که واسه یکبار با من بیاد بیرون .نزدیک ب دو هفته با هم تلفنی حرف میزدیم و چت میکردیم از مشکلات از خانواده از همسرش که فوت شده و… و در ابن حین کمی بحث رو میبردم ب سمت سکس خلاصه بعد از دو هفته قرار شد بریم بیرون ساعت ۱۱ مغازه رو بستم زدیم بیرون رفتیم یه رستوران ناهار خوردیم .هر دومون منتظر ی فرصت بودیم که بشه سکس کنیم بهش گفتم سوییت اجاره میکنم تو دیوار یه سوییت پیدا کردم رفتیم رسیدیم ب مقصد .
وقتی داخل سوییت شدیم گفتم دوس ندارم کار حروم انجام بدیم قبل هر چیزی بیا صیغه محرمیت بخونیم که با یه سرچ تو گوگل جمله اش رو پیدا کردیم و
خوندیم .
همو بغل کردیمو شروع کردیم ب حوردن لب همدیگه (قبلا بهش گفته بودم کاری میکنم که یادت نره ) رفتم سراغ گردنش کلی گردنش رو خوردم
اینم بگم دوتا تاخیری انداخته بودم بالا .
بعد ممه هاشو که سایزش ۸۰هس رو خوردم نوک ممه هاش عین چوب سیخ شده بود و زده بود بیرون واقعا هر دو خیلی عطش داشتیم همینجوری اومدم پایین و شلوارشو خواستم در بیارم که کمی مقاومت کرد چون بخدا که هردومون هنوز کمی از هم خجالت و شرم داشتیم خلاصه با کمی نازو نوازش شلوارش رو در آوردم واییییییی کوس ب اندازه ی کف دست توپول سفید لای چاک بشدت خوشرنگ .
شروع کردم ب خوردن هیچ حرفی نمیزد و کامل توو شُک و حس بود .بهش گفتم نمیخوای بخوری اومد نشست جلوم شروع کرد ب خوردن با تمام لذت جوری میخورد که انگار تاحالا کیر نخورده
خوابوندمش رو تخت پاهاشو دادم بالا فکر میکردم اماده س که بکنم تا ته بره توش همین کارو کردم و مثل ی دختره باکره تنگ بود چون میگفت ۱۲ساله بعد فوت همسرش با کسی نبوده چون یه دختر ۱۳ ساله داشت و واقعا راست میگفت با چند بار عقب جلو کردن و درد کشیدنش بهش گفتم نترس نصف بیشترش جا رفته و ارووم تر شد و تقریبا ۴۰ ۵۰ دقیقه سکس کردیم انواع پوزیشن های مختلف .
دست دومم هم یک ساعت بعد شروع کردیم . بهم گفت واسه بار اول که اینقدر خوب سکس کرده چون همسرش اعتیاد داشته و زمان سکساشون کوتاه بوده . الان نزدیک ب یک ساله گه با همیم و هر روز بهتر و بیشتر همو درک میکنیم و درد و دل میکنیم .ای کاش میشد ب طور رسمی و علنی همسرم بشه .
اگه دوس داشتین از بقیه سکسامون تعریف میکنم ب.
بد نوشتمو طولانی معذرت .
هر کی فحش هم بده به خودش داده چون ماجرای واقعیه زندگیم هس
بدرود
نوشته: آرش
cнαɴɴεℓ: ♥️✘
🍓 @DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
همو بغل کردیمو شروع کردیم ب حوردن لب همدیگه (قبلا بهش گفته بودم کاری میکنم که یادت نره ) رفتم سراغ گردنش کلی گردنش رو خوردم
اینم بگم دوتا تاخیری انداخته بودم بالا .
بعد ممه هاشو که سایزش ۸۰هس رو خوردم نوک ممه هاش عین چوب سیخ شده بود و زده بود بیرون واقعا هر دو خیلی عطش داشتیم همینجوری اومدم پایین و شلوارشو خواستم در بیارم که کمی مقاومت کرد چون بخدا که هردومون هنوز کمی از هم خجالت و شرم داشتیم خلاصه با کمی نازو نوازش شلوارش رو در آوردم واییییییی کوس ب اندازه ی کف دست توپول سفید لای چاک بشدت خوشرنگ .
شروع کردم ب خوردن هیچ حرفی نمیزد و کامل توو شُک و حس بود .بهش گفتم نمیخوای بخوری اومد نشست جلوم شروع کرد ب خوردن با تمام لذت جوری میخورد که انگار تاحالا کیر نخورده
خوابوندمش رو تخت پاهاشو دادم بالا فکر میکردم اماده س که بکنم تا ته بره توش همین کارو کردم و مثل ی دختره باکره تنگ بود چون میگفت ۱۲ساله بعد فوت همسرش با کسی نبوده چون یه دختر ۱۳ ساله داشت و واقعا راست میگفت با چند بار عقب جلو کردن و درد کشیدنش بهش گفتم نترس نصف بیشترش جا رفته و ارووم تر شد و تقریبا ۴۰ ۵۰ دقیقه سکس کردیم انواع پوزیشن های مختلف .
دست دومم هم یک ساعت بعد شروع کردیم . بهم گفت واسه بار اول که اینقدر خوب سکس کرده چون همسرش اعتیاد داشته و زمان سکساشون کوتاه بوده . الان نزدیک ب یک ساله گه با همیم و هر روز بهتر و بیشتر همو درک میکنیم و درد و دل میکنیم .ای کاش میشد ب طور رسمی و علنی همسرم بشه .
اگه دوس داشتین از بقیه سکسامون تعریف میکنم ب.
بد نوشتمو طولانی معذرت .
هر کی فحش هم بده به خودش داده چون ماجرای واقعیه زندگیم هس
بدرود
نوشته: آرش
cнαɴɴεℓ: ♥️✘
🍓 @DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نفر سوم ثابت (۳ و پایانی)
1402/01/01
#تریسام #همسر
اونطوری که خواستیم پیش نرفت.
تصمیم گرفتیم برای اینکه از فکر محمد بیاد بیرون و تنوع بدیم (چون تا وقتی جوونی و بچه نداری میتونی از این فانتزی بازیا انجام بدی) با چندین نفر چت و تست و… انجام دادیم تا یکی با اسم ارشیا ۲۰ ساله بچه کرج دوست شدیم.خیلیا فیک بودن خیلیا کنجکاو و البته خیلیا به راحتی اون روی واقعیشون نشون میدادن کافی بود الکی باهاشون کات کنی ببینی واکنششون چیه.ارشیاخیلی زبون باز بود.اصلا بهش نمیخورد.به راحتی نگین رو اوکی کرد بعد از ازمایش منفی hivتصمیم گرفتیم وقتی رفتیم تهران بیاد دنبالمون و ببرمون خونه.چون زیاد تهران میرفتیم.
تهران از شهر ما ۴ ساعت فاصله داره.یروز که نگین خیلی حشری بود و داشت باهاش حرف میزد اونم سوار اتبوس شده بود و اومد شهر ما.نگین زنگم زد گفت شب میرسه برو بیارش خونه ماشین نداره.
رفتم و سوارش کردم خیلی بچه خوبی بود.مودب و خوش حرف.
رسیدیم خونه نگین گفت مهدی میشه تنها پیشش باشم.قبلا هم بهم گفته بود که دوس داره تنها سکس کنه.
اخر شب فرستادمشون تو اتاق خواب.درم ققل کردن.گفتم بزار راحت باشن.
تا وقتی نگین اومد بیرون حدود ۲ ساعت بعد اصلا خوابم نبرد.ساعت ۲ شب میشد.
رفتم تو دیدم ارشیا با شرت وایستاده گفت بیا باهم بکنیمش.گفتم نه بزار راحت باشه.
ارشیا رفت حموم و فقط کیرش شست و اومد بیرون دوباره رفتن تو اتاق منم دیدم راحت نیستن رفتم بیرون.
تا صبح حسابی سکس کرده بودن.کیر خوبی داشت.
صبح هم بردمش ترمینال و فرستادمش.طبق قرار قبلی هم فقط یکبار باید میومد و بعدش کات.تا وابستگی مثل محمد پیش نیاد.
صبح خانمم انگار پشیمون شده بود و گفت دیگه کلا رابطه با غیر من رو کنار بزاریم.
گفتم باشه.تا یروز خیلی نگران اومد خونه.گفتم چی شده اعصابش خراب بود.گفت لو رفتم.محمد فهمید من زن توام.اون چیزی که ازش میترسدیم اتفاق افتاد
من ماشینم بخاطر رنگش و دوربین و مانیتوری که واسه نگین گزاشتم روش به راحتی همکارا تو شهر میشناسنش نگینم که گاهی باهاش میرفت بیرون و از شانس ما محمد ماشین میبینه و سربسرش میزاره میره ، پیشش و وقتی شیشه رو میاره پایین همو میبینن.محمد فقط میگه ببخشید و گازش میگیره.
گفتم شاید نشناخته ،گفت نه شناخت.
راستم میگفت چند ساعت زیرش بوده قیافش میشناسه.اونشب همه تحلیلا و براورد ها و…تا صبح نخوابیدیم.
حالا محمد از من اتو داشت.تنها نکته مثبت قضیه این بود که محمد قابل اعتماد و دوست صمیمی من بود.بچه شمال بود و مادر و پدرش جدا شده بودن و اون موقع ۲۳ سالش بود پیش عموش بزرگ شده بود.مادرش کویت زندگی میکرد.
ساعت ۳ شب تصمیم گرفتیم از بلاک گوشی خانمم درش بیاریم و ازش بخواد بمن چیزی نگه .که مثلا یعنی من نمیدونم.
بهش پیام داد.اونم نخوابیده بود.
-سلام.
سلام عشقم
-لطفا به مهدی چیزی نگو.من اونطوری که تو فک میکنی نیستم.
مهدی پسر خوبیه چرا بهش خیانت کردی.
-خیانت نبود تلافی بودفقطم اون یبار بود.
-بهش نگو شر میشه.
کسم خوله برم بگم مهدی من زنتو کردم و شب تا صبح زیر کیرم بوده.زنت جندس
-بیشعور گفتم فقط یبار بوده جنده خودتی
قربون چشای نازت نمیدونی چقد دوس داشتم یبار دیگه ببینمت ولی دوس نداشتم پیله باشم از همه جا بلاکم کردی.
-اون رابطه دیگه تموم شد.
الانم که پیدات کردم زن بهترین دوستمی.
خیالت راحت مهدی چیزی نمیفهمه ولی بلاکم نکن.من تو این شهر کسی رو ندارم.
-باشه بای
بای عشقم
دیگه از اینجا رابطه من و محمد عوض شد کافی بود اخر شب بشه و همش صحبت سکس.شیفتای من ۸ ساعته هستن.و شیفتای که ۱۰ شب تا صبح بود اگر محمد سرکار بود که پیشم بود اگر نه میومد پیشم و تا ساعت ۲ و ۳ میموند.
نگین ه
1402/01/01
#تریسام #همسر
اونطوری که خواستیم پیش نرفت.
تصمیم گرفتیم برای اینکه از فکر محمد بیاد بیرون و تنوع بدیم (چون تا وقتی جوونی و بچه نداری میتونی از این فانتزی بازیا انجام بدی) با چندین نفر چت و تست و… انجام دادیم تا یکی با اسم ارشیا ۲۰ ساله بچه کرج دوست شدیم.خیلیا فیک بودن خیلیا کنجکاو و البته خیلیا به راحتی اون روی واقعیشون نشون میدادن کافی بود الکی باهاشون کات کنی ببینی واکنششون چیه.ارشیاخیلی زبون باز بود.اصلا بهش نمیخورد.به راحتی نگین رو اوکی کرد بعد از ازمایش منفی hivتصمیم گرفتیم وقتی رفتیم تهران بیاد دنبالمون و ببرمون خونه.چون زیاد تهران میرفتیم.
تهران از شهر ما ۴ ساعت فاصله داره.یروز که نگین خیلی حشری بود و داشت باهاش حرف میزد اونم سوار اتبوس شده بود و اومد شهر ما.نگین زنگم زد گفت شب میرسه برو بیارش خونه ماشین نداره.
رفتم و سوارش کردم خیلی بچه خوبی بود.مودب و خوش حرف.
رسیدیم خونه نگین گفت مهدی میشه تنها پیشش باشم.قبلا هم بهم گفته بود که دوس داره تنها سکس کنه.
اخر شب فرستادمشون تو اتاق خواب.درم ققل کردن.گفتم بزار راحت باشن.
تا وقتی نگین اومد بیرون حدود ۲ ساعت بعد اصلا خوابم نبرد.ساعت ۲ شب میشد.
رفتم تو دیدم ارشیا با شرت وایستاده گفت بیا باهم بکنیمش.گفتم نه بزار راحت باشه.
ارشیا رفت حموم و فقط کیرش شست و اومد بیرون دوباره رفتن تو اتاق منم دیدم راحت نیستن رفتم بیرون.
تا صبح حسابی سکس کرده بودن.کیر خوبی داشت.
صبح هم بردمش ترمینال و فرستادمش.طبق قرار قبلی هم فقط یکبار باید میومد و بعدش کات.تا وابستگی مثل محمد پیش نیاد.
صبح خانمم انگار پشیمون شده بود و گفت دیگه کلا رابطه با غیر من رو کنار بزاریم.
گفتم باشه.تا یروز خیلی نگران اومد خونه.گفتم چی شده اعصابش خراب بود.گفت لو رفتم.محمد فهمید من زن توام.اون چیزی که ازش میترسدیم اتفاق افتاد
من ماشینم بخاطر رنگش و دوربین و مانیتوری که واسه نگین گزاشتم روش به راحتی همکارا تو شهر میشناسنش نگینم که گاهی باهاش میرفت بیرون و از شانس ما محمد ماشین میبینه و سربسرش میزاره میره ، پیشش و وقتی شیشه رو میاره پایین همو میبینن.محمد فقط میگه ببخشید و گازش میگیره.
گفتم شاید نشناخته ،گفت نه شناخت.
راستم میگفت چند ساعت زیرش بوده قیافش میشناسه.اونشب همه تحلیلا و براورد ها و…تا صبح نخوابیدیم.
حالا محمد از من اتو داشت.تنها نکته مثبت قضیه این بود که محمد قابل اعتماد و دوست صمیمی من بود.بچه شمال بود و مادر و پدرش جدا شده بودن و اون موقع ۲۳ سالش بود پیش عموش بزرگ شده بود.مادرش کویت زندگی میکرد.
ساعت ۳ شب تصمیم گرفتیم از بلاک گوشی خانمم درش بیاریم و ازش بخواد بمن چیزی نگه .که مثلا یعنی من نمیدونم.
بهش پیام داد.اونم نخوابیده بود.
-سلام.
سلام عشقم
-لطفا به مهدی چیزی نگو.من اونطوری که تو فک میکنی نیستم.
مهدی پسر خوبیه چرا بهش خیانت کردی.
-خیانت نبود تلافی بودفقطم اون یبار بود.
-بهش نگو شر میشه.
کسم خوله برم بگم مهدی من زنتو کردم و شب تا صبح زیر کیرم بوده.زنت جندس
-بیشعور گفتم فقط یبار بوده جنده خودتی
قربون چشای نازت نمیدونی چقد دوس داشتم یبار دیگه ببینمت ولی دوس نداشتم پیله باشم از همه جا بلاکم کردی.
-اون رابطه دیگه تموم شد.
الانم که پیدات کردم زن بهترین دوستمی.
خیالت راحت مهدی چیزی نمیفهمه ولی بلاکم نکن.من تو این شهر کسی رو ندارم.
-باشه بای
بای عشقم
دیگه از اینجا رابطه من و محمد عوض شد کافی بود اخر شب بشه و همش صحبت سکس.شیفتای من ۸ ساعته هستن.و شیفتای که ۱۰ شب تا صبح بود اگر محمد سرکار بود که پیشم بود اگر نه میومد پیشم و تا ساعت ۲ و ۳ میموند.
نگین ه
م از محمد زیاد میپرسید چی شد و چی گفت و…
خاستم ببینم چی تو فکر نگینه وسط سکس گفتم دوس داری دوباره به محمد بدی؟
گفت اگه بدت نمیاد اره.
گفتم پس اوکیش کن.از زیر کیرم اومد بیرون میدونست ارضا بشم ممکنه تصمیمم عوض بشه.
گفت چطوری.اون همکارته.ابروت میره و…
گفتم تا الان کسیو نگفته از این ببعدم نمیگه.
ولی شرطش اینه منم بدونم.
بهش بگو شوهرم راضی کن.(چون تو چتاشون زیاد ازش میخاست دوباره سکس کنن)
من و نگین هماهنگ کردیم باهم.تلفنی بهش گفته بود دیگه دوس ندارم خیانت کنم.
-اگر میخای شوهرم راضی کن که اونم بدونه و خیانت نباشه با رضایت.
یعنی برم به مهدی بگم زنتو بده بکنم؟
-نه دیوونه مثلا شرط بندی کن یا مستش کن یا باهش دوس شو بیا خونه و دیگه خودت میدونی
نمیشه نگین خودت راضیش کن.
-رو من حساب نکن.مهدی اینقدا هم که فک میکنی رو من تعصب نداره.یکم رو مخش راه بری اوکی میشه.همیشه تعریف تو میده که بهترین دوستشی و…
-باشه
منم همش هیجان و استرس داشتم.دوس داشتم بینم چطور میخاد بمن بگه زنتو بده بکنم.
تا اخر شب میشد و شیفت خلوت میشد میومد پیشم همش داستان سکس برام میفرستاد کلیپ سکس و… البته قبلا هم باهم تبادل عکس و فیلم میکردیم.ولی الان همش داستان بی غیرتی میفرستاد و کلیپ سکس سه نفره
پیش من کیرش در نمیاورد ولی شوخی سکسی داشتیم.دیگه داشت تند میرفت حتی تو روز هم داستان سکس تریسام و همسر و …میفرستاد.نگینم تو اوج انتظار و هیجان بود
شب که رفتم گفتم بی شعور نمیگی شاید خانمم گوشی رو بگیره.این گیفا چیه میفرستی؟
گفت ول کن زنا هم همشون دوس دارن فیلم و داستان بخونن.
گفتم باشه ولی چرا برا من میفرستی.برا دوس دخترت بفرست.
گفت دختر اصلا خوب نیست.بعد از کلی مخ زنی و خرج کردن و ناز کشیدن اخرشم میگن پرده داریم.یا انتظار ازدواح دارن یا فوق فوقش لاپایی بدن اونم به استرسو خرجش نمی ارزه.زنا خوبن هم اوپنن هم انتظار ازدواج ندارن.
-زنا هم دردسر دارن اگر شوهرش بفهمه میکشت زنه هم طلاق میده
نه یه دوست دارم گفت دوستم منو برده خونه و گفته بیا زنمو بکن.چون نمیتونسته ارضاش کنه و الان دوستم با زن دوستشه.
من کیرم شق شد فهمیدم داره بهممیگه زنتو بده بکنم.
اونم با این داستان الکی.
کار پیش اومد و مجبور شدم برم.گفتم بی خیال اخر شب در موردش حرف میزنیم دوس نداشتم کیر شق شدم ببینه
به نگین پیام داده بود گفته بود یا امشب مخ مهدی رو میزنم و فردا شب جلو شوهرت کیرم میزارم تو دهنت یا کلا بی خیال میشم.
نگین پیامش واسم فرستاد.
گفتم خوب چیکار کنم؟
-مهدی تورو خدا هر چی بگی قبول میکنم فقط نزار بی خیال بشه.
باشه نفسم فک کن فردا کیرش مال خودته.
-جبران میکنم
شب اومد پیشم.گفت حالم خرابه.گفتم چی شده دوباره؟
-دوستم هر شب پیش زن دوستشه و من هیچکی باهام دوست نمیشه.
توام کم دوس دختر نداری.
-ولشون کن بابا اینا بده نیستن دردسرن.
الان دوستم شده کمک خرجشون و کلا دیکه خوابگاه نمیره .
گفتم محمد دیوونه.نکنه منظورت منم (کیرم دوباره شق ولی پشت میزم معلوم نیست)
-نه بابا تو دوستمی و کلی دارم میگم سو تفاهم نشه.
اخه گفتم همش برا من میفرستی شاید منظورت منم.
-نه چون باهات راحتم برات میفرستم.
زن من از اون سختگیراست به هیچ کی پا نمیده.حتی اگر من موافق باشم کسی نمیتونه مخش بزنه.
-زن اگر مزه کیر بره زیر زبونش دیگه به همه پا میده
فک میکنی زن من بهت پا میده؟حتی محلت نمیزاره.
-هر زنی دوس داره تنوع داشته باشه.البته مال تو شاید اینجوری نباشه ولی اکثر زنای متاهل دوس پسرم دارن.
زنم تا حالا بجز من با کسی نبوده (دیدم یمقدار سرد شد.
میخای یکاری بکنیم.
-چی؟
بیا زنمو
خاستم ببینم چی تو فکر نگینه وسط سکس گفتم دوس داری دوباره به محمد بدی؟
گفت اگه بدت نمیاد اره.
گفتم پس اوکیش کن.از زیر کیرم اومد بیرون میدونست ارضا بشم ممکنه تصمیمم عوض بشه.
گفت چطوری.اون همکارته.ابروت میره و…
گفتم تا الان کسیو نگفته از این ببعدم نمیگه.
ولی شرطش اینه منم بدونم.
بهش بگو شوهرم راضی کن.(چون تو چتاشون زیاد ازش میخاست دوباره سکس کنن)
من و نگین هماهنگ کردیم باهم.تلفنی بهش گفته بود دیگه دوس ندارم خیانت کنم.
-اگر میخای شوهرم راضی کن که اونم بدونه و خیانت نباشه با رضایت.
یعنی برم به مهدی بگم زنتو بده بکنم؟
-نه دیوونه مثلا شرط بندی کن یا مستش کن یا باهش دوس شو بیا خونه و دیگه خودت میدونی
نمیشه نگین خودت راضیش کن.
-رو من حساب نکن.مهدی اینقدا هم که فک میکنی رو من تعصب نداره.یکم رو مخش راه بری اوکی میشه.همیشه تعریف تو میده که بهترین دوستشی و…
-باشه
منم همش هیجان و استرس داشتم.دوس داشتم بینم چطور میخاد بمن بگه زنتو بده بکنم.
تا اخر شب میشد و شیفت خلوت میشد میومد پیشم همش داستان سکس برام میفرستاد کلیپ سکس و… البته قبلا هم باهم تبادل عکس و فیلم میکردیم.ولی الان همش داستان بی غیرتی میفرستاد و کلیپ سکس سه نفره
پیش من کیرش در نمیاورد ولی شوخی سکسی داشتیم.دیگه داشت تند میرفت حتی تو روز هم داستان سکس تریسام و همسر و …میفرستاد.نگینم تو اوج انتظار و هیجان بود
شب که رفتم گفتم بی شعور نمیگی شاید خانمم گوشی رو بگیره.این گیفا چیه میفرستی؟
گفت ول کن زنا هم همشون دوس دارن فیلم و داستان بخونن.
گفتم باشه ولی چرا برا من میفرستی.برا دوس دخترت بفرست.
گفت دختر اصلا خوب نیست.بعد از کلی مخ زنی و خرج کردن و ناز کشیدن اخرشم میگن پرده داریم.یا انتظار ازدواح دارن یا فوق فوقش لاپایی بدن اونم به استرسو خرجش نمی ارزه.زنا خوبن هم اوپنن هم انتظار ازدواج ندارن.
-زنا هم دردسر دارن اگر شوهرش بفهمه میکشت زنه هم طلاق میده
نه یه دوست دارم گفت دوستم منو برده خونه و گفته بیا زنمو بکن.چون نمیتونسته ارضاش کنه و الان دوستم با زن دوستشه.
من کیرم شق شد فهمیدم داره بهممیگه زنتو بده بکنم.
اونم با این داستان الکی.
کار پیش اومد و مجبور شدم برم.گفتم بی خیال اخر شب در موردش حرف میزنیم دوس نداشتم کیر شق شدم ببینه
به نگین پیام داده بود گفته بود یا امشب مخ مهدی رو میزنم و فردا شب جلو شوهرت کیرم میزارم تو دهنت یا کلا بی خیال میشم.
نگین پیامش واسم فرستاد.
گفتم خوب چیکار کنم؟
-مهدی تورو خدا هر چی بگی قبول میکنم فقط نزار بی خیال بشه.
باشه نفسم فک کن فردا کیرش مال خودته.
-جبران میکنم
شب اومد پیشم.گفت حالم خرابه.گفتم چی شده دوباره؟
-دوستم هر شب پیش زن دوستشه و من هیچکی باهام دوست نمیشه.
توام کم دوس دختر نداری.
-ولشون کن بابا اینا بده نیستن دردسرن.
الان دوستم شده کمک خرجشون و کلا دیکه خوابگاه نمیره .
گفتم محمد دیوونه.نکنه منظورت منم (کیرم دوباره شق ولی پشت میزم معلوم نیست)
-نه بابا تو دوستمی و کلی دارم میگم سو تفاهم نشه.
اخه گفتم همش برا من میفرستی شاید منظورت منم.
-نه چون باهات راحتم برات میفرستم.
زن من از اون سختگیراست به هیچ کی پا نمیده.حتی اگر من موافق باشم کسی نمیتونه مخش بزنه.
-زن اگر مزه کیر بره زیر زبونش دیگه به همه پا میده
فک میکنی زن من بهت پا میده؟حتی محلت نمیزاره.
-هر زنی دوس داره تنوع داشته باشه.البته مال تو شاید اینجوری نباشه ولی اکثر زنای متاهل دوس پسرم دارن.
زنم تا حالا بجز من با کسی نبوده (دیدم یمقدار سرد شد.
میخای یکاری بکنیم.
-چی؟
بیا زنمو
تست کنیم بینم پا میده یا نه
-چطوری تستش کنی؟
ای دیش میدم بهت برو مخش بزن .
-خوب اگر مخش رو زدم چیکارش میکنی؟
هیچ.زنمه دوسشم دارم.مگه نمیگی همه زنا دوس پسر دارن.
-اره ولی نمیترسی مخشو بزنم؟هیچ دختری بمن نه نمیگه
برو بابا عمرا بتونی مخش بزنی.
-اگر اوکیش کردم چی؟
(روم نشد بگم بکنش)
اگر مخش رو زدی هر کاری بگی برات انجام میدم.ولی اگر مخش نزدی لخت میشی کونت میزارم.۲۴ ساعتم وقت داری
-هر کاری یعنی چی؟مرده و قولش.
چی میخای بگو؟
-نامردیه مخش بزنم و سرکارش بزارم.دوستامم اکثرا با زنای متاهلن .اگر مخش زدم میزاری اااااا…
اااااا چیه من دوستتم اشغال.
-نه فقط در حد یه بوس کوچیک…خودت گفتی هر چی.
بی شعور تو اصلا ندیدیش هنوزم مخش نزدی چطور میخای بوسش کنی.
-دیگه شرطه خودت گفتی هر چی باشه قبوله.
باشه قبوله ولی میکنمت.
-قسمبخور اگر مخش زدم ناراحت نشی.
این چه حرفیه .خودت میگی همه زنا دوس پسر دارن.کی بهتر از تو
ولی نمیتونی مخش بزنی.
-باشه
رفت بیرون و گفت مخش رو میزنم ولی اگر ناراحت شدی دیگه باهات حرف نمیزنم.
نه ای دی ازمن گرفت نه شماره و نه چیز دیگه
رفت بیرون.
به نگین زنگ زده بود.
نگین شوهرت میخاد تستت کنه من الکی بهت چند تا پیام میدم و تو همش بگو عاشق شوهرتی و دوس نداری خیانت کنی.
خیلی که من اسرار کردم بگو باشه بزار همدیگه رو ببینیم.
-باشه
نگین اگر بفهمه اوکی دادی به من نمیکشت؟
-نه دیوونه .همیشه از این شوخی و متلکا داریم.سخت گیر نیست.فوقش میگم سرکارت گزاشتم.
عواقبش پای خودت.
بعد نیم ساعت که اومد تو گفتم چخبر کجا رفتی؟گفت مرده و قولش
خاستم یقش بگیرم که بگم ای دیش از کجا اوردی و نامردی کردی که سریع گفت حالا ای دیش بده برم مخش بزنم.
اگر هم اوکی داد مسئولیتش با خودت ولی قسم بخور ناراحت نشی
-برو اماده شو میخام بکنمت.عمرا مخش بزنی.حتی اگر گوشیش خاموشم باشه میکنمت.(الکی فقط برا اینکه نقشه درست پیش بره)
ای دی رو بهش دادم و رفت کمتر از ۱ ساعت بعد اومد
گفتم چی شد مخش زدی یا باید بکنمت.
گوشیش داد دستم .
_سلام نگین من محمد دوست شوهرتم و…
نگینم بعد از کلی نه و وقت تلفی گفته بود باشه ولی فقط یبار اونم کاری نمیکنیم.
گوشی رو دادم بهش(نمیتونستم بگم بیا زنم بکن تو شرط رو بردی تابلو بود)
گفتم خوب کونی تو قیافت دختر پسنده الانم زنم نگفته بهت میدم .
گفت پس شرطمون چی؟
-برو گمشو الکی گفتم.
ناراحت شد گفتم ناراحت نشو.زنمه فقط خاستم تستش کنم.
باشه نارحت نیستم و رفت پیش دوستاش همیشه تایم استراحت شبکارش پیش من بود اون شب تا صبح پیش دوستاش بود و دیگه پیشم نیومد.
انگار نامید شده بود.
نگین زنگ زد گفت چیکارش کردی دیگه جوابم نمیده.
گفتم چی گفت بهت ،گفت پیام داده شوهرت زد زیر حرفش.دیگه بی خیال نباید از رابطمون خبردار بشه.همینجا تمومش کنیم.بای
منم گفتم باشه و کار پیش اومد و قطع کردم و رفتم.
صبح که تعویض شیفت بود یه سلام سرد کرد و رفت خیلی گناه داشت.
از پشت رسیدم بهش دستم انداختم گردنش گفتم بیا قبول شدی.
گفت این چیه؟
-کلید خونست
کلید خونه کی برای کی…
-مگه نمیخاستی بری یه بوس کوچیک کنی مرده و قولش
نه شوخی کردم و فقط برا سرگرمی بود و…
-کسشر نگو شمارش خو داری ازش ادرس بگیر.
پس تو نمیای؟
-نه من تا ۹ یا ۱۰ جلسه دارم بعد میام.
باورش نمیشد که جدی بگم.
-تو راه میری نونم بگیر.
باورش نشد.
مهدی بخدا شوخی کردم .
گوه نخور دیگه، مگه نمیگی دوستم با زن دوستشه.
بعدشم کی از تو بهتر برو من باید برم.فعلا بای.
دیگه نزاشتم حرف بزنه و رفتم.
وقتی رفتم خونه نگین دروباز کرد گفتم محمد کو.گفت ترسیده اینجاست.
محمد که دید لبخند دار
-چطوری تستش کنی؟
ای دیش میدم بهت برو مخش بزن .
-خوب اگر مخش رو زدم چیکارش میکنی؟
هیچ.زنمه دوسشم دارم.مگه نمیگی همه زنا دوس پسر دارن.
-اره ولی نمیترسی مخشو بزنم؟هیچ دختری بمن نه نمیگه
برو بابا عمرا بتونی مخش بزنی.
-اگر اوکیش کردم چی؟
(روم نشد بگم بکنش)
اگر مخش رو زدی هر کاری بگی برات انجام میدم.ولی اگر مخش نزدی لخت میشی کونت میزارم.۲۴ ساعتم وقت داری
-هر کاری یعنی چی؟مرده و قولش.
چی میخای بگو؟
-نامردیه مخش بزنم و سرکارش بزارم.دوستامم اکثرا با زنای متاهلن .اگر مخش زدم میزاری اااااا…
اااااا چیه من دوستتم اشغال.
-نه فقط در حد یه بوس کوچیک…خودت گفتی هر چی.
بی شعور تو اصلا ندیدیش هنوزم مخش نزدی چطور میخای بوسش کنی.
-دیگه شرطه خودت گفتی هر چی باشه قبوله.
باشه قبوله ولی میکنمت.
-قسمبخور اگر مخش زدم ناراحت نشی.
این چه حرفیه .خودت میگی همه زنا دوس پسر دارن.کی بهتر از تو
ولی نمیتونی مخش بزنی.
-باشه
رفت بیرون و گفت مخش رو میزنم ولی اگر ناراحت شدی دیگه باهات حرف نمیزنم.
نه ای دی ازمن گرفت نه شماره و نه چیز دیگه
رفت بیرون.
به نگین زنگ زده بود.
نگین شوهرت میخاد تستت کنه من الکی بهت چند تا پیام میدم و تو همش بگو عاشق شوهرتی و دوس نداری خیانت کنی.
خیلی که من اسرار کردم بگو باشه بزار همدیگه رو ببینیم.
-باشه
نگین اگر بفهمه اوکی دادی به من نمیکشت؟
-نه دیوونه .همیشه از این شوخی و متلکا داریم.سخت گیر نیست.فوقش میگم سرکارت گزاشتم.
عواقبش پای خودت.
بعد نیم ساعت که اومد تو گفتم چخبر کجا رفتی؟گفت مرده و قولش
خاستم یقش بگیرم که بگم ای دیش از کجا اوردی و نامردی کردی که سریع گفت حالا ای دیش بده برم مخش بزنم.
اگر هم اوکی داد مسئولیتش با خودت ولی قسم بخور ناراحت نشی
-برو اماده شو میخام بکنمت.عمرا مخش بزنی.حتی اگر گوشیش خاموشم باشه میکنمت.(الکی فقط برا اینکه نقشه درست پیش بره)
ای دی رو بهش دادم و رفت کمتر از ۱ ساعت بعد اومد
گفتم چی شد مخش زدی یا باید بکنمت.
گوشیش داد دستم .
_سلام نگین من محمد دوست شوهرتم و…
نگینم بعد از کلی نه و وقت تلفی گفته بود باشه ولی فقط یبار اونم کاری نمیکنیم.
گوشی رو دادم بهش(نمیتونستم بگم بیا زنم بکن تو شرط رو بردی تابلو بود)
گفتم خوب کونی تو قیافت دختر پسنده الانم زنم نگفته بهت میدم .
گفت پس شرطمون چی؟
-برو گمشو الکی گفتم.
ناراحت شد گفتم ناراحت نشو.زنمه فقط خاستم تستش کنم.
باشه نارحت نیستم و رفت پیش دوستاش همیشه تایم استراحت شبکارش پیش من بود اون شب تا صبح پیش دوستاش بود و دیگه پیشم نیومد.
انگار نامید شده بود.
نگین زنگ زد گفت چیکارش کردی دیگه جوابم نمیده.
گفتم چی گفت بهت ،گفت پیام داده شوهرت زد زیر حرفش.دیگه بی خیال نباید از رابطمون خبردار بشه.همینجا تمومش کنیم.بای
منم گفتم باشه و کار پیش اومد و قطع کردم و رفتم.
صبح که تعویض شیفت بود یه سلام سرد کرد و رفت خیلی گناه داشت.
از پشت رسیدم بهش دستم انداختم گردنش گفتم بیا قبول شدی.
گفت این چیه؟
-کلید خونست
کلید خونه کی برای کی…
-مگه نمیخاستی بری یه بوس کوچیک کنی مرده و قولش
نه شوخی کردم و فقط برا سرگرمی بود و…
-کسشر نگو شمارش خو داری ازش ادرس بگیر.
پس تو نمیای؟
-نه من تا ۹ یا ۱۰ جلسه دارم بعد میام.
باورش نمیشد که جدی بگم.
-تو راه میری نونم بگیر.
باورش نشد.
مهدی بخدا شوخی کردم .
گوه نخور دیگه، مگه نمیگی دوستم با زن دوستشه.
بعدشم کی از تو بهتر برو من باید برم.فعلا بای.
دیگه نزاشتم حرف بزنه و رفتم.
وقتی رفتم خونه نگین دروباز کرد گفتم محمد کو.گفت ترسیده اینجاست.
محمد که دید لبخند دار
م و عصبی نیستم ترسش ریخت.
نگینو بوس کردم و گفتم صورتت بوی بوس محمد میده.
محمد بهش گفته بود بگو هیچ کاری نکردیم.
نگینم گفت فقط بوس؟خیلی از خودت حشری تره.
محمد باز ترس از قیافش معلوم شد.
گفتم کونی مگه نگفتم فقط بوس.
گفت چرا نگاه نگین کرد نگین خندید که لوش داده و رفت تو اتاق.
به محمد گفتم میزاشتی من بیام.الانم اشکال نداره.تا وقتی نگین دوس داره و خودت دوس داری میتونی بیای پیشمون.یا اینجا بخوابی.
ما اینجا فامیل نداریم که بیان بگن تو چیکاره ای.
هیچ کس نباید از رابطه تو خبر داشته باشه وگر نه هم برای تو و هم نگین بد میشه.
مهمونای ما از شهرستان میان ۲۴ ساعت قبل اومدنشون تا ۲۴ بعد رفتنشون محو میشی،
پیش همسایه ها میگید داداش و ابجی هستین.
ماهی هم ۲ یا نهایت ۳ بار میای پیشش.
قبوله؟
اره.
سرکار هم کونت میزارم باشه؟(بچه خوشکله)
باشه.
از موارد فوق فقط وقتی مهمون میومد غیب میشد.
وگر نه هر وقت سرکار بودم میرفت پیش نگین.حتی وقتای که پریود بود براش خوراکی میرد.
باهم بیرون میرفتن.
خرید لباس و تفریح با محمد بود.
۲ سالی باهم بودیم و محمد جزوی از خانواده ما بود خیلی رابطمون خوب بود و بهترین روزای که داشتیم.
الان بخاطر اینکه میخایم برای بچه دار شدن اقدام کنیم
بهش گفتم حق سکس ندارن.اونم فقط تایمی که با هم میرن دانشگاه پیش همن.میدونم تنها تو خونه باشن سکس میکنن.
وقتی هم بهش گفتم بیا کونت بزارم قسم خورد تا حالا کون نداده و دوس نداره بده.منم سخت نگرفتم
گفتم با اسرار قبول میکنه بهم بده.
به نگین پناه اورده بود .نگین وقتی فهمید قسمم داد اذیتش نکنم.
منم گفتم شوخی کردم و بی خیالش شدم.
خیلی سکسا با هم داشتیم .نوبتی، ۳تایی(خیلی کم)
تو کوه و تفریح تو چادر خوابای ۳ نفره .
الانم پشیمون نیستیم و خوشهایم .
محمد بیشتر از من تعصبیه وقتی کسی چپ به نگین نگاه کنه.
من و محمد با هم دعوا داشتیم ولی ارتباطش به سکسش با نگین ندادیم.همینطور من و نگین.اصلا تو اوج دعوا اسم محمد نمیاوردم.
اونام به سختی باهم دعوا میکردن نهایت سر ندادن یا دادن.
منم دیگه هیچگرایشی به همجنس نداشتم و از رابطمون لذت میبردم.
شاید اخرین لذتی که از همجنس بردم بوس کردن صورت نگین بود وقتی کیر محمد توش بود ،چون خیلی خوب میخورد.
محمد چندباری سعی کرد منو بکنه خصوصا تو چند باری که سکس ۳ نفره داشتیم ولی موفق نشد و نزاشتم . دوس نداشتم فک کنه کون میدم.نگینم از رابطه ۳ نفره بدش میومد و اکثرا تکی بهمون حال میداد.
فعلا رابطمون ادامه داره.شاید بعد از حاملگی یا بدنیا اومدن بچه تغییر کنه ولی قطعا محمد حتی اگر ازدواجم کنه تا اخر باهم دوستیم.فعلا میگه بخاطر شرایط اقتصادی نمیتونه زن بگیره.(وقتی تو سکس به نگین گفتممحمد اگر زن بگیره زنشو میکنم ،گفت غلط میکنی تو بجز من حق نداری با کسی سکس کنی😀)
این رابطه ظرفیت زیادی میخاد.اگر جنبش ندارین وارد نشین.
ببخشید سکسی نبود یکم تغییر محتوا دادم تا خلاصه و داستانی بشه.
نوشته: مهدی
cнαɴɴεℓ: ♥️✘
🍓 @DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
نگینو بوس کردم و گفتم صورتت بوی بوس محمد میده.
محمد بهش گفته بود بگو هیچ کاری نکردیم.
نگینم گفت فقط بوس؟خیلی از خودت حشری تره.
محمد باز ترس از قیافش معلوم شد.
گفتم کونی مگه نگفتم فقط بوس.
گفت چرا نگاه نگین کرد نگین خندید که لوش داده و رفت تو اتاق.
به محمد گفتم میزاشتی من بیام.الانم اشکال نداره.تا وقتی نگین دوس داره و خودت دوس داری میتونی بیای پیشمون.یا اینجا بخوابی.
ما اینجا فامیل نداریم که بیان بگن تو چیکاره ای.
هیچ کس نباید از رابطه تو خبر داشته باشه وگر نه هم برای تو و هم نگین بد میشه.
مهمونای ما از شهرستان میان ۲۴ ساعت قبل اومدنشون تا ۲۴ بعد رفتنشون محو میشی،
پیش همسایه ها میگید داداش و ابجی هستین.
ماهی هم ۲ یا نهایت ۳ بار میای پیشش.
قبوله؟
اره.
سرکار هم کونت میزارم باشه؟(بچه خوشکله)
باشه.
از موارد فوق فقط وقتی مهمون میومد غیب میشد.
وگر نه هر وقت سرکار بودم میرفت پیش نگین.حتی وقتای که پریود بود براش خوراکی میرد.
باهم بیرون میرفتن.
خرید لباس و تفریح با محمد بود.
۲ سالی باهم بودیم و محمد جزوی از خانواده ما بود خیلی رابطمون خوب بود و بهترین روزای که داشتیم.
الان بخاطر اینکه میخایم برای بچه دار شدن اقدام کنیم
بهش گفتم حق سکس ندارن.اونم فقط تایمی که با هم میرن دانشگاه پیش همن.میدونم تنها تو خونه باشن سکس میکنن.
وقتی هم بهش گفتم بیا کونت بزارم قسم خورد تا حالا کون نداده و دوس نداره بده.منم سخت نگرفتم
گفتم با اسرار قبول میکنه بهم بده.
به نگین پناه اورده بود .نگین وقتی فهمید قسمم داد اذیتش نکنم.
منم گفتم شوخی کردم و بی خیالش شدم.
خیلی سکسا با هم داشتیم .نوبتی، ۳تایی(خیلی کم)
تو کوه و تفریح تو چادر خوابای ۳ نفره .
الانم پشیمون نیستیم و خوشهایم .
محمد بیشتر از من تعصبیه وقتی کسی چپ به نگین نگاه کنه.
من و محمد با هم دعوا داشتیم ولی ارتباطش به سکسش با نگین ندادیم.همینطور من و نگین.اصلا تو اوج دعوا اسم محمد نمیاوردم.
اونام به سختی باهم دعوا میکردن نهایت سر ندادن یا دادن.
منم دیگه هیچگرایشی به همجنس نداشتم و از رابطمون لذت میبردم.
شاید اخرین لذتی که از همجنس بردم بوس کردن صورت نگین بود وقتی کیر محمد توش بود ،چون خیلی خوب میخورد.
محمد چندباری سعی کرد منو بکنه خصوصا تو چند باری که سکس ۳ نفره داشتیم ولی موفق نشد و نزاشتم . دوس نداشتم فک کنه کون میدم.نگینم از رابطه ۳ نفره بدش میومد و اکثرا تکی بهمون حال میداد.
فعلا رابطمون ادامه داره.شاید بعد از حاملگی یا بدنیا اومدن بچه تغییر کنه ولی قطعا محمد حتی اگر ازدواجم کنه تا اخر باهم دوستیم.فعلا میگه بخاطر شرایط اقتصادی نمیتونه زن بگیره.(وقتی تو سکس به نگین گفتممحمد اگر زن بگیره زنشو میکنم ،گفت غلط میکنی تو بجز من حق نداری با کسی سکس کنی😀)
این رابطه ظرفیت زیادی میخاد.اگر جنبش ندارین وارد نشین.
ببخشید سکسی نبود یکم تغییر محتوا دادم تا خلاصه و داستانی بشه.
نوشته: مهدی
cнαɴɴεℓ: ♥️✘
🍓 @DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خانه ما (۴)
1402/01/01
#عاشقی #تابو #خواهر
دوستان خیلی ها گفته بودین که روند داستان کند پیش میره بخاطر همین دو قسمت آخر فصل اول با هم ترکیب کردم و فصل دوم هم بزودی شروع میشه
خانه ما فصل اول قسمت چهار و پنج
رضوان رو عاشقانه تو بغلم گرفته بودم و صورتم لای موهاش بود و سرش رو میبوسیدم برعکس من که تو خواب کوچیکترین صدایی بیدارم میکنه رضوان مثل مامان ناهیدم خوابش فوق العاده سنگینه به قول بابام تو این خونه توپ در کنن این دوتا بیدار نمیشن،رضوانم چشماشو که میبست مثل فرشته ها میشد پلکای کشیده و بلندی داشت و صورت لپ دارش و لبای نازش انگار خدا واسه تک تک اجزای صورتش بیشترین کارو کرده؛معصومانه خوابیده بود و کم کم سرش اومد رو پام و خودشو جمع کرد رو مبل که باعث شد دقیقا سرش بیفته رو کیرم،کیر بی جنبه ی منم که فقط منتظر موقعیت به دقیقه نکشید آماده باش شد واقعا ریدم به خودم و از طرفی اعصابم بهم ریخت که چرا انقد زود سیخ میکنم تازگیا،چاره ای نبود و واقعا داشت بهم حال میداد یه لحظه چشمامو بستم و تصور کردم همینطور که سرش رو کیرمه و صورتشو برگردونه طرف کیرم و واسم ساک بزنه واقعا تصورش هم رویایی بود برام با اینکه خجالت میکشیدم از خودم که دارم همچین تصوراتی رو میکنم نسبت به خواهرمولی اون فقط خواهرم نبود عشقم بود کسی که حاضر بودم براش هرکاری بکنم به خودم اومدم دیدم یه ربعی هست رضی تو بغلم خوابیده؛دیگه بیشتر ازاین نمیشد تو اون حالت میموندیم هر لحظه ممکنه بود بابا یا مامان واسه آب خوردن یا دسشویی رفتن بیان بیرون واسه همین تو همون حالت که سرش رو کیرم بود دستمو انداختم زیر گردنش و اون یکی دستمو انداختم زیر رونش و آروم طوری که بیدار نشه بردمش سمت اتاقش گرچه رضوان بیدارشدنی نبود به این راحتیا به اتاقش که رسیدم برای اینکه درو باز کنم مجبور بودم دستی که زیر رونشه بالاتر ببرم تا دسگیره ی درو تکون بدم واسه همین دستم دقیقا رفت زیر کون نرمش که حالی به حالی شدم و انگار دلم نمیخواست درو باز کنم به هر شکلی که میشد درو باز کردم بردمش رو تختش خوابوندمش و دستمو از زیر کون و گردنش برداشتم واقعا ناز شده بود تو خواب اون تاپ و شلواری که پاش بود با اینکه بدنشو پوشونده بود ولی بازم هیکلش نمایان بود و سینه هاش تو چشم بودن
یه لحظه دستم رفت برای سینه هاش چون بازم رفتارمو ، شهوتم کنترل میکرد ولی یه آن ازین ترسیدم که شاید خواب نباشه و بلندشه برینه بهم ولی اگه خواب بود خیالم راحت بود که به این راحتیا بیدار نمیشه بازم شهوتم و کیر سیخ شدم به مغزم غلبه کرد و آروم دستمو گذاشتم رو تاپش و رو شکمش هیچ تغییری تو صورتش نبود که خیالمو راحت کرد انگشتمو آروم از روی تاپ رو شکمش بازی میدام و با نافش ور میرفتم و وقتی دیدم خبری نیست جراتم بیشتر شد و دستمو بردم بالاتر و آروم سینشو لمس میکردم و کم کم تو مشتم گرفتم ولی همه حرکاتمو بی سر وصدا و آروم بود انگار اومده بودم دزدی آب دهنم خشک شده بود و کیرم بیش از حد سیخ که نتونستم اون وضع رو تحمل کنم و کیرمو از لای زیپ شلوارم انداختم بیرون تا راحت تر باشه در همین حین که سینه ی درشت و سربالاشو میمالیدم اون یکی دستم هم بکار گرفتم و هردوتا سینشو میمالیدم خیلی نرم و گوشتی بود واقعا هیچی برام مهم نبود فقط اون لحظه میخواستم سینه هاشو لخت ببینم واسه همین اینکه خوابه یا بیداره یا ممکنه واسم شر شه مهم نبود چون فقط کیرم بود که به کارام دستور میداد واسه ی دیدن سینه هاش آروم گوشه های تاپشو زدم بالا و ناف خوشگلش پیدا شد.
رضوان پوست بدنش خیلی خووب بود که اینم به مادرم رفته بود یه پوست که مثل پوست نوزاد لطیف و نرم و خوشرنگ بود…تاپشو
1402/01/01
#عاشقی #تابو #خواهر
دوستان خیلی ها گفته بودین که روند داستان کند پیش میره بخاطر همین دو قسمت آخر فصل اول با هم ترکیب کردم و فصل دوم هم بزودی شروع میشه
خانه ما فصل اول قسمت چهار و پنج
رضوان رو عاشقانه تو بغلم گرفته بودم و صورتم لای موهاش بود و سرش رو میبوسیدم برعکس من که تو خواب کوچیکترین صدایی بیدارم میکنه رضوان مثل مامان ناهیدم خوابش فوق العاده سنگینه به قول بابام تو این خونه توپ در کنن این دوتا بیدار نمیشن،رضوانم چشماشو که میبست مثل فرشته ها میشد پلکای کشیده و بلندی داشت و صورت لپ دارش و لبای نازش انگار خدا واسه تک تک اجزای صورتش بیشترین کارو کرده؛معصومانه خوابیده بود و کم کم سرش اومد رو پام و خودشو جمع کرد رو مبل که باعث شد دقیقا سرش بیفته رو کیرم،کیر بی جنبه ی منم که فقط منتظر موقعیت به دقیقه نکشید آماده باش شد واقعا ریدم به خودم و از طرفی اعصابم بهم ریخت که چرا انقد زود سیخ میکنم تازگیا،چاره ای نبود و واقعا داشت بهم حال میداد یه لحظه چشمامو بستم و تصور کردم همینطور که سرش رو کیرمه و صورتشو برگردونه طرف کیرم و واسم ساک بزنه واقعا تصورش هم رویایی بود برام با اینکه خجالت میکشیدم از خودم که دارم همچین تصوراتی رو میکنم نسبت به خواهرمولی اون فقط خواهرم نبود عشقم بود کسی که حاضر بودم براش هرکاری بکنم به خودم اومدم دیدم یه ربعی هست رضی تو بغلم خوابیده؛دیگه بیشتر ازاین نمیشد تو اون حالت میموندیم هر لحظه ممکنه بود بابا یا مامان واسه آب خوردن یا دسشویی رفتن بیان بیرون واسه همین تو همون حالت که سرش رو کیرم بود دستمو انداختم زیر گردنش و اون یکی دستمو انداختم زیر رونش و آروم طوری که بیدار نشه بردمش سمت اتاقش گرچه رضوان بیدارشدنی نبود به این راحتیا به اتاقش که رسیدم برای اینکه درو باز کنم مجبور بودم دستی که زیر رونشه بالاتر ببرم تا دسگیره ی درو تکون بدم واسه همین دستم دقیقا رفت زیر کون نرمش که حالی به حالی شدم و انگار دلم نمیخواست درو باز کنم به هر شکلی که میشد درو باز کردم بردمش رو تختش خوابوندمش و دستمو از زیر کون و گردنش برداشتم واقعا ناز شده بود تو خواب اون تاپ و شلواری که پاش بود با اینکه بدنشو پوشونده بود ولی بازم هیکلش نمایان بود و سینه هاش تو چشم بودن
یه لحظه دستم رفت برای سینه هاش چون بازم رفتارمو ، شهوتم کنترل میکرد ولی یه آن ازین ترسیدم که شاید خواب نباشه و بلندشه برینه بهم ولی اگه خواب بود خیالم راحت بود که به این راحتیا بیدار نمیشه بازم شهوتم و کیر سیخ شدم به مغزم غلبه کرد و آروم دستمو گذاشتم رو تاپش و رو شکمش هیچ تغییری تو صورتش نبود که خیالمو راحت کرد انگشتمو آروم از روی تاپ رو شکمش بازی میدام و با نافش ور میرفتم و وقتی دیدم خبری نیست جراتم بیشتر شد و دستمو بردم بالاتر و آروم سینشو لمس میکردم و کم کم تو مشتم گرفتم ولی همه حرکاتمو بی سر وصدا و آروم بود انگار اومده بودم دزدی آب دهنم خشک شده بود و کیرم بیش از حد سیخ که نتونستم اون وضع رو تحمل کنم و کیرمو از لای زیپ شلوارم انداختم بیرون تا راحت تر باشه در همین حین که سینه ی درشت و سربالاشو میمالیدم اون یکی دستم هم بکار گرفتم و هردوتا سینشو میمالیدم خیلی نرم و گوشتی بود واقعا هیچی برام مهم نبود فقط اون لحظه میخواستم سینه هاشو لخت ببینم واسه همین اینکه خوابه یا بیداره یا ممکنه واسم شر شه مهم نبود چون فقط کیرم بود که به کارام دستور میداد واسه ی دیدن سینه هاش آروم گوشه های تاپشو زدم بالا و ناف خوشگلش پیدا شد.
رضوان پوست بدنش خیلی خووب بود که اینم به مادرم رفته بود یه پوست که مثل پوست نوزاد لطیف و نرم و خوشرنگ بود…تاپشو
بیشتر دادم بالا و رسیدم به سینه هاش دیگه طاقت نیاوردم و تاپشو دادم بالای سینه هاش ، همون سوتینی که موقع حموم رفتن دیدم با خودش برده حموم بسته بود و خوبیش این بود که از جلو باز میشد وگرنه اگه از عقب بود باید قید دیدنشو میزدم…سوتینشو باز کردم و سینه هایی که همیشه از فاصله دور دیده بودم اونم فقط چندبار بصورت محدود و گذرا الان چند سانتیم بود واقعاااا بی نظیر سینه هاش درشت بود حتی درشت تر از بهار و نوک سینه های نازش رو به بالا و خود سینه ها سفت در عین حال نرم بود حاله ی دور نوک سینه هاش صورتی پررنگ بود و از همه نظر همه چیش فوق العاده بود.
واقعا داااغ کرده بودم و کیرم هم بام هم نظر بود بی اختیار دستام رفت طرف سینه هاش و بازم شروع به مالیدن کردم ولی کارم با مالیدن حل نمیشد همینطور که گفتم هیچی برام مهم نبود تو اون لحظه و همینطور که میمالیدم صورتمو به شکمش نزدیک کردم و لبامو خیلی آروم روی شکمش کشیدم که یه لحظه شکمش تکون خورد که داشتم درجا سکته میزدم ولی تکون شکمش زود تموم شد و به حالت عادی برگشت هنوز تو شوک بودم ولی بازم سینه هاش حواسمو به خودش جلب کرد بازم لبمو نزدیک شکمش کردم و شکمشو بوس میکردم و زبونمو توی نافش تکون میدادم کم کم زبونم به طرف بالا حرکت کرد و خودمو و لبامو روبروی نوک سینه هاش دیدم بدون معطلی لبم گذاشتم رو نوک سینه هاش و تو دهنم کردم و آروم میمکیدم ازاین سینه به اون سینه و واقعا مثل روانیا شده
بودم و حرکاتم دست خودم نبود فقط سعی میکردم تا جای ممکن آروم رفتار کنم داشتم سینه های نازشو مک میزدم و کیف دنیارو میکردم انگار تو اون لحظه تو دنیا نبودم اصلا فقط درحال خوردن یه لحظه چشمم به ساعت روی میز کنار تخت رضوان افتاد که نشون میداد نزدیک نیم ساعته من اونجام و مشغول ور رفتن با خواهرمم و سینه هاشو دارم قورت میدم،صورت رضوان حالتش تغییراتی کرده بود ولی هنوزم نمیدونستم خوابه و تغییر چهرش ناشی از کاراییه که باهاش کردم یا بیداره و خودشم داره حال میکنه چون اگر بیدار بود و خودش ناراضی بود مسلما پامیشد و دعوام میکرد اینجوری خودمو داشتم قانع و آروم میکردم؛هیچ جوره از خوردن اون انارای شیرین سیر نمیشدم و با لب و زبونم گیرشون انداخته بودم تو دهنم کیرم هم نزده میرقصید واسه خودش و حسابی قد علم کرده بود تو همین حین که سینه هاش تو دهنم بود دستامو دو طرف شکمش گذاشتم و پوست داغشو لمس میکردم خیلی دوست داشتم دستم بره پایین تر ولی جرات انقدر پیشروی رو نداشتم اما بازهم جرات و قدرت تفکرم پوچ شده بود و کیر و شهوتم حاکم بود
دستمو کم کم از کنارای شکمش رو به پایین اوردم از روی شلوار سفیدش گذاشتم روی رون گوشتیه پاش که مثل ژله زیر دستام میلرزید فاصله ی دستام با کسش چند سانت بود و این منو بدجوری هوسی کرده بود و رد داده بودم دستمو نزدیک به کسش بردم ولی هنوز نرسیده بودم که صدای در از بیرون اومد و دیدم چراغ دستشویی روشن شد.فکر کنم واقعا یه سکته رو رد کردم از ترس و توی لحظه کیرم هم ترسید و خودشو جمع کرد…کیرم که درحال ارضا بود تقریبا یهو خوابید،معطل نکردم اول کیرمو انداختم تو شلوارم و بعد سینه های رضوانو انداختم زیر سوتینش و تاپشو دادم پایین با اینکه نمیتونستم از اون بدن دل بکنم ولی مجبور بودم برم تا واسه خودم و رضی دردسر درست نکردم آروم به طرف در اتاقش رفتم و بازش کردم سرمو بیرون کردم و کسیو ندیدم سریع زدم بیرون و در اتاقو بستم و به سرعت نور دویدم تو راه پله و رفتم طبقه ی بالا وقتی به واحد خودم رسیدم یه نفس عمیق کشیدم و رفتم سمت اتاقم ولو شدم رو تخت تا افتادم رو تخت یاد چند دقی
واقعا داااغ کرده بودم و کیرم هم بام هم نظر بود بی اختیار دستام رفت طرف سینه هاش و بازم شروع به مالیدن کردم ولی کارم با مالیدن حل نمیشد همینطور که گفتم هیچی برام مهم نبود تو اون لحظه و همینطور که میمالیدم صورتمو به شکمش نزدیک کردم و لبامو خیلی آروم روی شکمش کشیدم که یه لحظه شکمش تکون خورد که داشتم درجا سکته میزدم ولی تکون شکمش زود تموم شد و به حالت عادی برگشت هنوز تو شوک بودم ولی بازم سینه هاش حواسمو به خودش جلب کرد بازم لبمو نزدیک شکمش کردم و شکمشو بوس میکردم و زبونمو توی نافش تکون میدادم کم کم زبونم به طرف بالا حرکت کرد و خودمو و لبامو روبروی نوک سینه هاش دیدم بدون معطلی لبم گذاشتم رو نوک سینه هاش و تو دهنم کردم و آروم میمکیدم ازاین سینه به اون سینه و واقعا مثل روانیا شده
بودم و حرکاتم دست خودم نبود فقط سعی میکردم تا جای ممکن آروم رفتار کنم داشتم سینه های نازشو مک میزدم و کیف دنیارو میکردم انگار تو اون لحظه تو دنیا نبودم اصلا فقط درحال خوردن یه لحظه چشمم به ساعت روی میز کنار تخت رضوان افتاد که نشون میداد نزدیک نیم ساعته من اونجام و مشغول ور رفتن با خواهرمم و سینه هاشو دارم قورت میدم،صورت رضوان حالتش تغییراتی کرده بود ولی هنوزم نمیدونستم خوابه و تغییر چهرش ناشی از کاراییه که باهاش کردم یا بیداره و خودشم داره حال میکنه چون اگر بیدار بود و خودش ناراضی بود مسلما پامیشد و دعوام میکرد اینجوری خودمو داشتم قانع و آروم میکردم؛هیچ جوره از خوردن اون انارای شیرین سیر نمیشدم و با لب و زبونم گیرشون انداخته بودم تو دهنم کیرم هم نزده میرقصید واسه خودش و حسابی قد علم کرده بود تو همین حین که سینه هاش تو دهنم بود دستامو دو طرف شکمش گذاشتم و پوست داغشو لمس میکردم خیلی دوست داشتم دستم بره پایین تر ولی جرات انقدر پیشروی رو نداشتم اما بازهم جرات و قدرت تفکرم پوچ شده بود و کیر و شهوتم حاکم بود
دستمو کم کم از کنارای شکمش رو به پایین اوردم از روی شلوار سفیدش گذاشتم روی رون گوشتیه پاش که مثل ژله زیر دستام میلرزید فاصله ی دستام با کسش چند سانت بود و این منو بدجوری هوسی کرده بود و رد داده بودم دستمو نزدیک به کسش بردم ولی هنوز نرسیده بودم که صدای در از بیرون اومد و دیدم چراغ دستشویی روشن شد.فکر کنم واقعا یه سکته رو رد کردم از ترس و توی لحظه کیرم هم ترسید و خودشو جمع کرد…کیرم که درحال ارضا بود تقریبا یهو خوابید،معطل نکردم اول کیرمو انداختم تو شلوارم و بعد سینه های رضوانو انداختم زیر سوتینش و تاپشو دادم پایین با اینکه نمیتونستم از اون بدن دل بکنم ولی مجبور بودم برم تا واسه خودم و رضی دردسر درست نکردم آروم به طرف در اتاقش رفتم و بازش کردم سرمو بیرون کردم و کسیو ندیدم سریع زدم بیرون و در اتاقو بستم و به سرعت نور دویدم تو راه پله و رفتم طبقه ی بالا وقتی به واحد خودم رسیدم یه نفس عمیق کشیدم و رفتم سمت اتاقم ولو شدم رو تخت تا افتادم رو تخت یاد چند دقی
قه پیش افتادم که دستام چند سانتیه کس عشقم بود و سینه های ناز آبجیمو با لب و زبونم له کردم و کیرم حتی با تصور کردن این قضایا سریع سیخ شد و دلم نیومد بیشتر ازین اذیتش کنم و درش آوردم و شروع کردم به جق زدن
خودم و رضوانو دوباره تصور کردم که سینه هاش تو دهنمه و دارم با دندونام نوکشو گاز میگیرم از طرفی هم کس نازش تو دستام بود وداشتم میمالیدم گرچه کسش رو ندیده بودم واسه همین تو تصورم کس بهارو به جای کس رضوان ترسیم میکردم و یاد وقتی که سرش رو کیرم بود افتادم و تصور کردم رضوان جلوم زانو زده و من رو مبل نشستم و اون سرتاسر کیرمو به زبون گرفته تو این فکرا بودم که آب کیرم فوران کرد و به طور عجیبی پرتاب میشد که نشون دهنده ی مقدار شهوتم شده بود خیلی ازم آب رفت جوری که دیگه نتونستم چشمام رو باز نگه دارم و نفهمیدم کی خوابیدم و کی صبح شد.
صدای آلارم گوشیم بیدارم کرد،با اینکه میلی نداشتم به بیدار شدن ولی مجبور بودم برم دانشگاه کلاسای مهمی داشتم از طرفی هم باید عشقمو میرسوندم مدرسش
یهو یاد دیشب افتادم و باورم نمیشد همچین کارایی کرده باشم با رضوان و فکر میکردم همش خواب بوده ولی آبی که روی شلوارم ریخته بود یادآور جق قبل از خواب و دلیل جقی که زدم بود و نشون داد که خوابی در کار نبوده و دیشب سینه های خواهرم تو دهنم بوده و با بدنش بازی میکردم
به ساعتم نگاه کردم دیدم پنج دقیقس نشستم و داره دیرم میشه یهو یاد رضوان افتادم نکنه مثل دیروز رفته خودش رفته مدرسه،سریع لباسامو پوشیدم و سرسری موهامو شونه ای زدم رفتم پایین درو باز کردم چشمم افتاد به آشپزخونه,تنها نشسته بود و صبحونه حاضر کرده بود،رفتم طرفش و دیدم واسه منم حاضر کرده و منتظر بوده منم بیام و باهم شروع کنیم،حسابی ذوق کردم و گفتم " به به کدبانووو چی کردی؟ صبحت بخیر پشمک" خندید گفت"دو تا نیمرو زدن و چایی دم کردن آپولو هوا کردن نیست که،زودی بیا بخور مدرسم داره دیر میشه"
رفتم روی صندلی نزدیک بهش نشستم و شروع کردیم به خوردن بازم مثل زن و شوهرا،واسش چایی میریختم و بعضی وقتا لوسش میکردم لقمه میزاشتم دهنش اونم خواست تلافی کنه و یه لقمه بزرگ درست کرد آورد طرف دهنم منم کم نیاوردم و خوردمش و قبل ازاینکه انگشتشو بکشه عقب،انگشتشم کردم تو دهنم و یه گاز کوچیک گرفتم که یه آخخخخ گفت که دلم ضعف کرد،"وحشی انگشتم کند"داشت انگشتشو بررسی میکرد که رد دندونم روش افتاده بود ازش معذرت خواهی کردم و دستشو گرفتم و انگشتشو نزدیک دهنم کردم باز فکر کرد میخوام گازش بگیرم خواست دستشو بکشه عقب ولی قبلش انگشتشو نزدیک لبم کردم و بوسش کردم،خوشش اومد و پوزخند زد"درس زیادی ببین چی کار میکنه با آدم،خل شدی رفت…"گفتم درس زیادی خل نمیکنه،یه فسقلی مثل تورو آدم داشته باشه خل میشه"بیشتر خندید که
با هر خندش دلم ضعف میرفت واسش
یهو نگام به ساعت افتاد حسابی دیر کرده بودیم و وقت جمع کردن میز نبود سریع زدیم بیرون.تو ماشین بودیم و پشت چراغ قرمز سرمو برگردوندم طرفش داشت بیرونو نگاه میکرد تو لباس مدرسشم خیلی ناز بود باز چشمای من آنالیزشو شروع کرده بود و داشتم سینه هاشو با چشام میخوردم یهو زد رو پام و بازم فهمید دارم دیدش میزنم و گفت " برو دیگه تا دعوا درست نکردی" دیدم چراغ سبز شده و چندتا ماشین پشت سرم دارن بوق میزنن سریع راه افتادم و دیگه تا مدرسش نگاش نکردم رسوندمش دم مدرسه و دیدم بهار داره میاد طرفمون قبل از اومدنش خدافظی کردم و رضوانم فهمید دارم میپیچونم بهارو خوشحال شد،گازشو گرفتم و رفتم طرف دانشگام،یه چندباری بهار زنگ شد که بیخیال جواب دادن شدم چون واقعا حوصلش رو نداشتم
خودم و رضوانو دوباره تصور کردم که سینه هاش تو دهنمه و دارم با دندونام نوکشو گاز میگیرم از طرفی هم کس نازش تو دستام بود وداشتم میمالیدم گرچه کسش رو ندیده بودم واسه همین تو تصورم کس بهارو به جای کس رضوان ترسیم میکردم و یاد وقتی که سرش رو کیرم بود افتادم و تصور کردم رضوان جلوم زانو زده و من رو مبل نشستم و اون سرتاسر کیرمو به زبون گرفته تو این فکرا بودم که آب کیرم فوران کرد و به طور عجیبی پرتاب میشد که نشون دهنده ی مقدار شهوتم شده بود خیلی ازم آب رفت جوری که دیگه نتونستم چشمام رو باز نگه دارم و نفهمیدم کی خوابیدم و کی صبح شد.
صدای آلارم گوشیم بیدارم کرد،با اینکه میلی نداشتم به بیدار شدن ولی مجبور بودم برم دانشگاه کلاسای مهمی داشتم از طرفی هم باید عشقمو میرسوندم مدرسش
یهو یاد دیشب افتادم و باورم نمیشد همچین کارایی کرده باشم با رضوان و فکر میکردم همش خواب بوده ولی آبی که روی شلوارم ریخته بود یادآور جق قبل از خواب و دلیل جقی که زدم بود و نشون داد که خوابی در کار نبوده و دیشب سینه های خواهرم تو دهنم بوده و با بدنش بازی میکردم
به ساعتم نگاه کردم دیدم پنج دقیقس نشستم و داره دیرم میشه یهو یاد رضوان افتادم نکنه مثل دیروز رفته خودش رفته مدرسه،سریع لباسامو پوشیدم و سرسری موهامو شونه ای زدم رفتم پایین درو باز کردم چشمم افتاد به آشپزخونه,تنها نشسته بود و صبحونه حاضر کرده بود،رفتم طرفش و دیدم واسه منم حاضر کرده و منتظر بوده منم بیام و باهم شروع کنیم،حسابی ذوق کردم و گفتم " به به کدبانووو چی کردی؟ صبحت بخیر پشمک" خندید گفت"دو تا نیمرو زدن و چایی دم کردن آپولو هوا کردن نیست که،زودی بیا بخور مدرسم داره دیر میشه"
رفتم روی صندلی نزدیک بهش نشستم و شروع کردیم به خوردن بازم مثل زن و شوهرا،واسش چایی میریختم و بعضی وقتا لوسش میکردم لقمه میزاشتم دهنش اونم خواست تلافی کنه و یه لقمه بزرگ درست کرد آورد طرف دهنم منم کم نیاوردم و خوردمش و قبل ازاینکه انگشتشو بکشه عقب،انگشتشم کردم تو دهنم و یه گاز کوچیک گرفتم که یه آخخخخ گفت که دلم ضعف کرد،"وحشی انگشتم کند"داشت انگشتشو بررسی میکرد که رد دندونم روش افتاده بود ازش معذرت خواهی کردم و دستشو گرفتم و انگشتشو نزدیک دهنم کردم باز فکر کرد میخوام گازش بگیرم خواست دستشو بکشه عقب ولی قبلش انگشتشو نزدیک لبم کردم و بوسش کردم،خوشش اومد و پوزخند زد"درس زیادی ببین چی کار میکنه با آدم،خل شدی رفت…"گفتم درس زیادی خل نمیکنه،یه فسقلی مثل تورو آدم داشته باشه خل میشه"بیشتر خندید که
با هر خندش دلم ضعف میرفت واسش
یهو نگام به ساعت افتاد حسابی دیر کرده بودیم و وقت جمع کردن میز نبود سریع زدیم بیرون.تو ماشین بودیم و پشت چراغ قرمز سرمو برگردوندم طرفش داشت بیرونو نگاه میکرد تو لباس مدرسشم خیلی ناز بود باز چشمای من آنالیزشو شروع کرده بود و داشتم سینه هاشو با چشام میخوردم یهو زد رو پام و بازم فهمید دارم دیدش میزنم و گفت " برو دیگه تا دعوا درست نکردی" دیدم چراغ سبز شده و چندتا ماشین پشت سرم دارن بوق میزنن سریع راه افتادم و دیگه تا مدرسش نگاش نکردم رسوندمش دم مدرسه و دیدم بهار داره میاد طرفمون قبل از اومدنش خدافظی کردم و رضوانم فهمید دارم میپیچونم بهارو خوشحال شد،گازشو گرفتم و رفتم طرف دانشگام،یه چندباری بهار زنگ شد که بیخیال جواب دادن شدم چون واقعا حوصلش رو نداشتم