دَِاَِسَِتَِاَِنَِڪَِدَِهَِ 💦
2.45K subscribers
571 photos
11 videos
489 files
708 links
دنـیـای داسـتـان صـکـصـی🙊
📍 #داستان
📍 #لز
📍 #گی
📍 #محارم
📍 #بیغیرتی
📍 #عاشقانه
📍 ُرد_سال
📍 #وویس_سکسی
📍 #محجبه
📍 #تصویری
📍 #چالش
#لف_دادن_خز_شده_بیصدا_کن‌_💞
Download Telegram
س: میدونم ما قبل از عاشق هم بودیم واسه همین تو رو بین خودمون قسمت کردیم
م: وااای چه خوشبختم من
من: الان تو خودتو لوس نکن پاشو صدرا رو بردار ببر تعمیرگاه ما دو کلام حرف زنانه داریم بزنیم
م: چشم فدای روی ماهتونم برم من
ما هردو خندیدیم مجید چایی شو خورد و با صدرا رفت تعمیرگاهش و ما پیش هم نشستیم و کلی حرف زدیم
من رو کاناپه چسبیده به سکینه نشسته بودم دستم رو گذاشتم رو شکم سکینه
من: چند ماه هستی
س: چهار ماه تو هم باید شش ماه باشی
من: اره من دو ماه از تو جلو ترم راستی سکینه زایمان طبیعی خیلی درد داره
س: اره خیلی هم قبلش هم بعدش فکر کن از کوست یه چیز سه کیلویی در میاد
من: وای نگو می ترسم می خوام زایمان سزارین کنم تو چی می گی
س: خودت میدونی اونم باید دو سه هفته بریدگی شکم و بخیه مکافات دیگشو تحمل کنی طبیعی بهتره
من: اخه می ترسم
س: نترس تو لگن و باسنت بزرگه راحت انجام میدی
من: والا چی بگم
س: نترس من میام پیشت
دستشو برد تو کسم و چوچلم رو مالید
س: اینطوری می مالمش تا دردت کم بشه
از دستش گرفتم و محکم به کسم فشارش دادم نوک انگشتهای سکینه چوچولم رو مالش میداد لذت تو وجودم حس می کردم صورتمو برگردونم و لباشو تو لبم گرفتم میک زدم دستمو بردم رو سینش گذاشتم و ممه هاشو فشردم
همدیگه رو لخت کردیم همدیگه رو بغل کردیم سکینه با دیدن شکم من خندش گرفت
س: حیف اون اندام قشنگت چقدر چاق شدی عشقم
من: بخند سرتو هم میاد
من به پشت رو کاناپه خوابیدم سکینه روم دراز کشید ضربان تند سکینه رو رو سینم حس می کردم
من: عزیزم چرا قلبت تند تند میزنه
س: از دوست داشتنته هربار پیشت تنها میشم ینطوری میشم عین روز اول
من : فدات بشم عزیز دلم که منو اینقدر دوسم داری
دوباره لب قرمزشو به لبم چسبوندم و زبونمون رو به دهن همدیگه کردیم و زبون هم دیگه رو می خوردیم
من: اجازه میدی ممه قشنگتو بخورم
س: بخور عشقم بخور مال خودت وجودم مال خودته
سکینه یه کم اومد بالاتر و من نوک پستونشو گذاشتم بین لبم و مثل یه بچه سینشو مکیدم سکینه یه آه بلندی کشید سینشو تو دهنم فشرد سینه سکینه سفید سفید بود و نوک ممه هاش رنگ صورتی داشت برعکس من که پوستم سبزه بود و نوک ممه هام قهوه ای شکلاتی رنگ بود واسه همین سکینه عاشق نوک سینه های من بود
من نوبتی سینه های سکینه رو محکم میک میزدم و سکینه آه و نالش در آومده بود انگشت فاکم رو بردم وسط پاهاش و لای لبه های کسش کشیدم حسابی لیز و آبکی شده بود انگشتم رو کردم تو کسش
س: هوووووف اه جونم
من: عشقم خوشت میاد
س: اره خیلی
انگشت وسطم رو داخل کسش می چرخودنم و سینه هاشو محکم ساک می زدم
س: میخوام ممه های کاکویی تو بخورم
من: بخور شیرشو دربیار می خوام شیرم در بیاری
س: باشه عشقم دلم شیر کاکائو می خواد
سکینه دوتا لبشو از هم باز کرد و دوباره تمام سینمو گرفت تو دهنش وای هوش از سرم پرید
محکم سینمو میک میزد و نوک زبونش رو هم رو کلاهک سینم می کشید حسابی آب داغ کسم وسط پاهام سرازیر شده بود سکینه فقط یه سینمو می مکید و واقعا میخواست از سینم شزر بخوره منم از پشت سرش گرفته بودم و محکم به سینم فشار میدادم
یهو احساس کردم یه مایعی از پستونم خارج شد و سکینه با صدای مممم بلندی اون مایع رو خورد
هر بار که میک محکم میزد مایع از سینم ترشح میشد و سکینه هم با ممم گفتن می خورد
با صدای خلا زیادی ممه مو از دهنش خارج کرد به نوک سینم فشار داد یه مایع سفید رنگ قهوه ای کم رنگی از نوک سینم خارج شد که اونم لیس زد
من: وای چطوری انجامش دادی چرا از مال تو نیومد من بخورم
س: عزیزم تو تو ۶ ماهگی هستی از پستونت یه ذره میاد ولی مال من زوده هنوز
من: طعمش چطوره؟
س: مثل خودت خوشمزه
من: نوش جونت بازم بخور
سکینه دهنشو برد اون یکی سینم و دوباره مکید و ازاونم شیر در آورد من هنوز زیرش بودم دو انگشتش رو وارد کسم کرد و از مکیدن سینم دست نمی کشید
دوتا انگشتش رو تند تند تو کسم عقب و جلو می کرد و با شدت زیادی سینمو میک میزد تو اوج لذت بودم
من: اااه اه دارم میشم اه
بدنم شروع به لرزیدن کرد و من ارضا شدم
من: تو بخواب اون کست قشنگتو بخورم می خوام حسابی بهت حال بدم که دیگه از پیشم نری
س: من مال خودتم هر کاری دوست داری باهام بکن
به پشت رو کاناپه خوابید رفتم وسط پاهاش روانهای خوش تراش و سفید شو انداختم رو شونه هام و کسشو تند تند لیس زدم زبونمو داخل کسش می چرخوندم و سکینه آه بلندی می زد
پنج دقیقه کسشو لیس میزدم سکینه سرشو بلند کرده بود و به چشمام نگاه می کرد و سرمو محکم تو کسش فشار میداد و آه و ناله می کرد
س: ااااه منم شدم
کمرشو رو بالا کرد و یه آه بلندی کشید و دوباره کمرشو آروم آورد و سست رو کاناپه افتاد فهمیدم که اون ارضا شده
س: خیلی دلم برای اینکار با تو تنگ شده بود
من: منم خوشخالم که دوباره مال منی
بلند ش کردم و بغلش کردم سرشو گذاشت رو شونم
س: تو کدوم فرشته بودی که وارد زندگیم شدی
من: ما یه روح در دو بدنیم
با هم رفتیم حموم همدیگه رو لیف کشیدیم تو حموم بدنهامون کفی شده بود و وقتی بدنامون رو به هم می مالیدیم لذت خوبی داشت مثل ماهی تو بدن همدیگه لیز می خوردیم از پایین همدیگه رو محکم بغل کردیم در حالی که دستهای هم رو به باسن هم فشار می دادیم کسمون رو به هم می ساییدیم
من: میخوای سه تایی تو حموم با مجید سکس کنیم
س: اره خیلی دلم می خواد ولی صدرا دو چکار کنیم او
من: نگران اونش نباش فردا وقتی صدرا رفت مدرسه من دو ساعت زودتر میام و مجید رو هم می کشونیم خونه
س: تو شیطونم درس میدی
من: هههه
مجید و صدرا اومدن خونه مجید از بیرون کباب کوبیده تو زر ورق خریده بود دیگه ما شام درست نکردیم و شام خوردیم و یه آهنگ شاد گذاشتیم و مثل گذشته همه نوبتی رقصیدیم رقص مجید خیلی خنده داره هرکی که اولش نگاه کنه حسابی می خنده
بعد دوتا دوتا و بعد همگی با هم رقصیدیم و اون شب خیلی خوش گذشت
شب که می خواستیم بخوابیم من گفتم من امشب خیلی خستم میرم اتاق بغلی بخوابم زود قراره بیدار بشم
صدرا: ماما منم میرم بخوابم شب بخیر یه بوس بابای با مزه کرد رفت اتاقش
من به سکینه چشمک زدم با اشاره گفتم بره پیش مجید بخوابه مجید رفت اتاقش و سکینه هم دنبالش رفت
من چراغها رو خاموش کردم و رفتم اتاق خودم ولی کنجکاو بود اونا دوتایی چکار می کنند
تا نیم ساعت من بیدار بودم اتاق صدرا سرک کشیدم دیدم خوابیده
پاورچین رفتم کنار در اتاق خواب دیدم صدای بوسه میاد
در چفت نشده بود اروم در رو هل دادم و از کنار در نگاه کردم چراق خواب اتاق خواب روشن بود بله لخت مادر زاد بودن و مجید مثل یه عقاب که رو شکارش نشسته باشه روی سکینه خوابیده بود داشت لب و بینی و لپ همه جای صورت سکینه رو بوس بارون می کرد ناخود آگاه دستم رفت تو کسم و با چوچولم بازی کردم مجید خودش رو بلند کرد و یه سیلی به کون سکینه زد که برگرده سکینه حالت داگی خوابید و مجید به مقدمه کیرشو کرد تو کس سکینه و شروع کرد تلمبه زدن من از کنار در سکس اونا رو تماشا می کردم هر بار که مجید به کس سکینه تلمبه میزد سکینه خودشو به عقب هل میداد تا بیشتر لذت ببره
مجید چون تو خوردن به خودش کم نمی گذاشت واسه همین تو سکس هیچ وقت کم می آورد
مجید ده دقیقه تو کس سکینه تلمبه های وحشتناک میزد تا اینکه تو کس سکینه خالی کرد و شل افتاد روش و خوابید
من که حسابی حشری شده بودم رفتم اتاقم یه کم با کسم و چوچولم ور رفتم و خودمو ارضا کردم و منم خوابیدم
فردا صبح زود بلند شدم و نهار رو آرام پز بار گذاشتم و رفتم مدرسه. ساعت ۱۱ شد رفتم از مدیر مدرسه اجازه خواستم دو ساعت زودتر رفتم خونه در رو باز کردم
سکینه تو خونه بود داشت خم شده بود و رختها رو از لباسشویی در می آورد نفهمید من وارد شدم از پشت آروم بغلش کردم یه جیغ بلندی زد
من: نترس عزیزم منم
س: خدا نکشتت از ترس مردم
من: دیشب از لای در دیدم مجید این باسن بزرگ رو گرفته بود حسابی می کرد
س: مگه خواب نبودی
من: نه چون صدای آه و نالتون نمی گذاشت
س: وای صدرا که بیدار نبود
من: خخخ نترس اون خواب بود راستی خوش گذشت
س: جات خالی بود
من: دیروز حسابی حشریم کردین الان این دفعه نوبت توه بری زنگ بزنی مجید بیاریش خونه
س: من مثل تو وارد نیستم چی بگم
من: نمیدونم ببینم چکار می کنی
سکینه رفت گوشی خونه رو برداشت شماره گرفت و منتظر شد
س: الو سلام مجید کسی پیشت نیست؟
گوشی المیرا می خواد چیزی بگه
من: هوووف یه دروغ بلد نیستی بگی بدش من
من: سلام مجید بیا خونه صدرا رو با خودت نیا…
م: فهمیدم الان میام گرفتم هههه
من: لوس ،خیلی لوس بارت آوردیم
الان میام بخودتون برسید باشه
من: از اون خبرها نیست تنهایی بیا کارت داریم
م: چشم عشقم
یه چشم غره به سکینه نگاه کردم رفتم طرف حموم
س: آها حالا گرفتم
رفتم حموم رو تمیز کردم حوله هامون رو بردم داخل حموم گذاشتم
سکینه رفت اتاق تا آرایش کنه
من: خانم خانومها تو حموم آرایش به هم میخوره مگه نمی دونی
س: باشه ما روستایی تو شهری
من: شوخی کردم عشقم ناراحت نشی
س: بعضی وقتها شوخی و جدی تو رو نمی تونم تشخیص بدم
من: فعلا بیا بریم حموم مجید خودش میاد
رفتیم حموم و من اون شهوت شب قبلی رو هم داشتم
حموم ما تقریبا بزرگ بود یه وان بزرگ داشت و یه سکوهم برای ماساژ کنار وان بود
لخت شدیم و وارد حموم شدیم
س: بیا یکم همدیگه رو ماساژ بدیم تا مجید بیاد
من: باشه تو رو به خواب تا من ماساژت بدم
یه کم شامپو بدن به لیف زدم و کفشو به پشت سکینه ریختم با دوتا کف دستم شروع کردم کون و کمر و شونه هاشو مالیدن
س: وای چه حالی میده دستت درد نکنه
من: دیگه از پیشم نری قول میدی
س: باشه ازت معذرت می خوام دیگه تنهات نمی زارم
کف دستمو وسط کون و کسش کردن و شروع کردم به مالیدن شیار کون و کسش
س: اوفف چه حالی میده
دو دقیقه ماساژ دادم
س: بخواب منم ماساژت بدم
من به پشت خوابیدم سکینه دوتا دستشو تمام بدنم رو کف شامپو زد و با دو دستش شروع کرد سینه های منو فشار دادن و یه دست دیگشو برد وسط کسم
من: اوفففف تمام بدنم رو لمس کن
سکینه دستشو به تمام بدنم با کف صابون می کشید که یه صدای در از بیرون اومد
مجید : اجازه هست منم بیام دوش بگیرم
هردوتایی باهم: بیا تو
م: چشم اومدم یا االه
من: صبر کن روسریمو ببندم
س: خخخخ
مجید لخت مادر زاد اومد تو من وان حموم رو با آب داغ پر کرده بودم رفت تو وان دراز کشید
م: اوهههههه جان چی گرمه
س: المیرا جون خیلی خوب بلده ماساژ بده
مجید: واقعا ؟ المیرا میشه زحمت بکشی
من: باشه بیا رو سکو
مجید رو سکو دراز کشید و من شروع کردم به ماساژ دادن اول از سینه شروع کردم و دستمو آروم آروم به پایین می کشیدم تا دستم به اطراف کیرش رسید مثل فنر سیخ کرد حسابی کلفت و دراز شده بود
دوباره دستم کف زدم و دو دستی کیرشو ماساژ دادم
سکینه هم پاهاش و روناشو ماساژ میداد
م: اه چه زندگی لذت بخشی دارم خدایا شکرت
من: خوشت میاد نه؟
م: چرا که نه تو بهشتم بهشت
موهامو با عشوه خاصی انداختم کنار صورتم و کیرشو کردم تو دهنم و شروع کردم به ساک زدنش
من : اووم ممممم اوم بیا فرشته هاتو بکن مممم
س: ما فرشته ایم پس تو چی هستی
م: من بکن فرشته ها هستم هاهاها
حالت دورانی دستمو دور کیرش می چرخوندم و براش ساک میزدم سکینه هم صورتشو جلو آورد و اونم شروع به ساک زدن کرد نوبتی ساک می زدیم
مجید رو کون یه سیلی زد گفت بیا بشین روش دارم شق درد می گیرم
حالت چمباتمه رو کیرش آروم نشستم یه کیر کلفت وارد کسم شد بزرگیشو تو کسم حس می کردم حتی کلاهک کیرش رو تو جداره کسم حس کردم حسابی کلفت کرده بود خودمو بالا پایین می کردم حسابی شهوتی شده بودم سکینه هم مثل دیروز سینمو گرفته بود تو دهنش میک میزد و از سینم شیر می خورد
تو اوج لذت بودم صدای کسم و کیر مجید و خوردن سینم و صدای شرشر آب گرم حموم صدایی بود که شنیده میشد
نخواستم مجید زود ارضا بشه از رو کیرش بلند شدم
سکینه رفت داخل وان شد مجید هم رفت داخل وان
سکینه مثل دیشب حالت داگی خوابید مجید کیرشو کف صابون زد و دم سوراخ کون سکینه تنظیم کرد و یه فشار همشو تو کون سکینه جای داد
س: اخخخ سوختم ویش دربیار درد دارم
من: عشقم صبر کن الان دوباره خوشت میاد
مجید به اه و ناله سکینه گوش نمی داد تند تند تو کونش تلمبه میزد و یه چک هم به لمبه های کون بزرگ و سفید سیکنه میزد رنگ کون سکینه صورتی شده بود
سکینه داخل وان جلو عقب میشد و آب وان رو به بیرون می ریخت
منم رفتم زانمو گذاشتم پایین سکو و شکمم رو رو سکو گذاشتم و کونمو به مجید نشون دادم
مجید یه جون گفت و کیرشو از کون سکینه در آورد و ایندفعه من نرمی نوک کیرشو تو سوراخ کونم حس کردم
کیرشو با فشار ایندفعه تو کون من کرد یه سوزش و درد زیادی رو تو کونم حس کردم جیغ زدم ولی مجید دستهامو از پشت گرفته بود و تند تند تو کونم تلمبه میزد
دردش تموم نمی شد
من: مجید تو کسم بکن درد دارم
م: الان خوب میشی به سکینه اشاره کرد اونم بیاد پیش من مثل من رو سکه قمبل کنه
سکینه هم مثل من پیشم رو به سکو دراز کشید و پاهاشو پایین سکو انداخت
مجید رفت کیرشو با وان حموم شصت و ایندفعه تو کس سکینه کرد و تند تند و وحشیانه توکسش تلمبه زد
بعد اومد پشت من کیرشو کرد تو کسم سر کیرش حسابی بزرگ شده بود و داخل کسم حسش می کردم
خیلی لذت می کردم منو سکینه هر لحظه که می گذشت داغتر و داغتر می شدیم
من: اه اه اوف بکن اوف
م: جون فداتون بشم
درش آورد رفت پشت سکینه کیرشو کرد تو کسش
س: اوف چه کیرت داغ شده عزیزم
م: اه اه
س: اه اه
س: اااه اااه من شدم ای
من: نوش جونت عشقم
سکینه ارضا شد و سست رو سکو افتاد ولی مجید همچنان مثل وحشی ها از عقب کسش رو می کرد
من رفتم زیر دوش و کف صابونها از بدنم با آب اومدن پایین مجید کیرشو از کس سکینه کشید اومد منو ایستاده بغل کرد منم گردنش رو گرفتم مجید از زیر باسنم گرفت و منو از زمین بلند کرد
پاهامو دور کمرش قلاب کردم و کیرشو از پایین گرفتم و وارد کسم کردم . کسم حسابی داغ بود می خواستم آبشو توم خالی کنه تا آتیشش خاموش بشه
تو گوشش آروم گفتم آبتو میخوام
مجید منو تند تند رو کیرش بالا پایین می کرد و دوباره لذتم بیشتر شد سه چهار دقیقه همون حالت کیر مجید تو کسم وول می خورد یه حس خوبی بهم اومد و منم ارضا شدم بدنم شل شد ولی مجید همچنان ادامه داد تا آب داغشو تو کسم حس کردم
من: اه چه عجوبه ای هستی
س: خسته نباشی دلاور
م: خخخخ شرمندم می کنید
دوش گرفتیم اومدیم بیرون و لباسهامون رو پوشیدیم
مجید: صبرکنیم صدرا هم بیاد نهار مهمون من میریم رستوران غذا بخوریم
من: به قول سکینه خسته نباشی دلاور باید تقویت بشی
خندیدیم و رفتیم رستوران و اون روز خوب هم تموم شد

نوشته: المیرا

cнαɴɴεℓ: ‌ ♥️̶͢✘
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
@DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آقامون جنتلمنه
1401/10/28
#گی

سلام دوستان.من پارسا هستم. 32 سالمه. از بچگی تمایلات دخترونه داشتم. ناز میکردم. دلم میخاست آرایش کنم و دوست پسر داشته باشم.بگذریم. تو سایت تایپیک گذاشتم یکی دو روز بعد بهم از طریق اسکایپ زنگ زد. براش لخت شدم اونم کلی از کونم تعریف کرد. ولی صورتشو بهم نشون نداد میگفت نمیشه به هرکسی اعتماد کرد. منم اصراری نداشتم تا مکانش اوکی بشه. تا اینکه بالاخره اوکی شد. اسنپ گرفت اومد دنبالم . من تو خیابون ایستاده بودم و از استرس داشتم می مردم. همین که رسید با دست اشاره ای بهم کرد و منم رفتم صندلی عقب پیشش نشستم دستمو با مهربونی گرفت و با راننده درطول مسیر درباره مسائل اقتصادی حرف میزد. کت و شلوار سرمه ای پوشیده بود و حدود 190 قدش بود. ریشاشو کاملا تراشیده بود و حدود 45 سال داشت . کاملا مشخص بود که کارمند یک اداره ایه. وضعش خوب بود اینو از گوشی که دستش بود فهمیدم. آنلاین هزینه و پرداخت کرد و رسیدیم به مقصد . یه آپارتمان تو بالاشهر. البته من حدس میزدم. پیاده شدیم همونجا تو کوچه بغلم کرد و بوسید. منم از هیجان داشتم منفجر میشدم .و از این رفتارش تعجب کردم. خونه یکی از فامیلیاش بود که معمولا ماموریت خارج از شهر میرفت ولی کلید درو باز نکرد. اصلا این کلید واسه این درب نبود. کلی خودشو فحش داد که چرا کلید اشتباهیو آورده و الان باید برگرده اداره و دیگه نمیتونه مرخصی بگیره و کلا کنسله. از منم معذرت خواهی کرد و دوباره اسنپ گرفت البته بهم یه مقدارپول داد آخه میدونست من بیزنسی ام. این قضیه تموم شد تا اینکه با ذوق و شوق بهم زنگ زد و گفت خانوم بچه هاش رفتن خونه خالشون و خونشون خالیه. منم رفتم. صبحش کاملا خودمو شیو کرده بود.و کلی به خودم رسیده بود. واقعا ماه شده بود. یک و هشتاد قد . لاغر. سفید سفید. با یک کون گنده و دخترونه. رسیدم خیلی آهسته رفتم تو خونشون.دربو آهسته بست و بغلم کرد. بعدش یه فیلم پورن گذاشت و هی ازم لب گرفت واقعیت منم شق کرده بودم آخه خیلی دلم میخاست. هی بهم میگفت تو عشق منی زن منی . داشتم دیوونه میشدم.گفت لخت شو. کاملا لباسامو در آوردم و جلوی یه آینه قدی بزرگ که روی دیوار نصب شده بود براش رقصیدم. کرک و پرش از اندام من ریخته بود فکرشو نمیکرد یه پسر همچین اندامی داشته باشه.اونم رفت و یه چیزی مثل پماد یا کرم آورد . شلوارک پوشیده بود. شلوارشو در آوردم .کیرش کاملا صاف شده بود. خیلی هول بود. تا کشیدم پایین. سرمو با دستاش گرفته و کیرشو فرو کرد تو دهنم. براش ساک زدم اونم حسابی دهنمو گایید. جوری که نفسم در نمی اومد. پمپاد زد به کیرش وبعد کاندوم زد. منم ایستاده بود و دستامو به مبل تکیه دادم اونم مثل این پلیس ها که خلافکارو میگیرین با پاش به پاهای منو ضربه زد تا پاهاموبیشتر باز کنمو با کیرش تنظیم بشم. یه جورایی براش نیمه چهارپایه شده بودم.سر کیرشو آروم فرو کرد تو ویه چند ثانیه ای نگه داشت. معلوم بود دفعه اولش نیست. بالاخره متاهل بود. بعدش چند بار آروم عقب جلو کرد تا سوارخم باز شد . منم که داشتم عشق دنیارو میکردم . فقط کونی ها میفهمن چه لذتی داره کون دادن. اینکه یه نفرخصوصی ترین اندامشو فرو میکنه تو بدنت و به بالاترین لذت میرسه خیلی هیجان انگیزه. واسه من کون دادن مثل اعتیاد شده بود برام. اگه نمیدادم افسرده میشدم. مخصوصا به همچین آدمی که حتی حرف پولو باهاش نزدم چون مشخص بود اصلا پول براش معنی نداشت. یه ربعی منو کرد. تا اینکه یه لحظه محکم بهم چسبید و ارضا شد. گرمی آب کیرشو حتی از توی کاندوم هم احساس میکردم. ازم لب گرفت و واسم یه نوشیدنی آورد. منم لباسامو پوشیدم و رو مبل نشستم. اومدم پیشم و چند تا تروال صدی گذاشت تو جیبم. یه خرده قربون صدقم رفت واسم تاکسی گرفت و باهاش خداحافظی کردم. تجربه خوبی واسم بود. لذت بردم با وجود اینکه خودم ارضا نشدم . راستش این مسیر ارضا شدن و اینکه لحظه به لحظه لذت ببری و طرف مقابلتو با خودت همراه کنی خیلی حس خوبیه.حس مسیر وصل از خود وصل شیرینتره. اگه قرار جدیدی داشتم حتما داستانشو براتو میگم. تمام.

نوشته: پارسا

cнαɴɴεℓ: ‌ ♥️̶͢✘
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
@DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
منو خواهر زاده ۱۵ ساله زنم
1401/10/28
#دختر_نوجوان #مرد_متاهل #اقوام

سلام من همه چیو تو سکس میبینم هیچ محدودیتی هم ندارم هر کی میخواد باشه مهم نیست میکنم داستان البته واقعی زیاد دارم دونه دونه مینویسم براتون الان ۳۶ سالمه متاهلم این که میگم برایه اوایل که عقد کرده بودمه خانومم همیشه خونه خواهرش بود خواهرش سنش زیاده با خواهر زاده هاش هم سنه تقریبا ۴ تا خواهر زاده داره این که طرف این داستانه کوچیکترینشون بود که از زنم ۵ سال کوچیکتر بود ۱۵ سالش بود اون موقع خیلی ناز بود از اول که دیدمش بهش حس داشتم کلا من هر کیو میبینم بهش حس پیدا میکنم دنبال راهی بودم باهاش رابطه داشته باشم گفتم اون زمان عقد بودیم زنمم خونه اونا میموند من بعضی وقتا میرفتم اونجا شبا میموندم اتاق جدا داشتیم با هم فیلم میدیدم اونم میومد پیش ما فیلم میدید یه شب که رفتم اونجا در اون باز کرد گفتم تو چرا باز کردی کم مونده بود تورو با خالت اشتباه بگیرم خندیدو رفتیم تو فرداش پیام داد که اشتباه گرفته بودی میخواستی چکار کنی بهش نگفتم البته اینا همش نقشه بود هی اصرار کرد گفتم امشب اومدم بهت نشون میدم چکار میخواستم بکنم اومدم تو درو باز کن شب که رفتم اون در باز کرد تا دیدمش سینه هاشو گرفتمو یکم فشار دادم کپ کرد بنده خدا خجالت کشید خودش کشید کنارو رفت تو هیچی نگفت از اونجا فهمیدم کار تموم شدست شام خوردیم همش نگاهمون به هم بود رفتیم تو اتاق طبق معمول اونم اومد زنم رو پام دراز کشیده بود رو به تلوزیون اونم بالایه سر ما نشسته بود آروم دستمو بردم سمته سینه هاش مالیدم چیزی نگفت چند دیقه گذشت دیگه داشت از حال میرفت بلند شد رفت از فرداش دیگه پیام ها شروع شد فقط از سکس حرف میزدیم بهم گفت چند وقت پیش با دوست پسرش رابطه داشته اونم از جلو کرده یکبار ولی خون نیومده فکر کنم پردم ارتجاعی یا حلقوی باشه همینجوری گذشت منتظر یه فرصت با جایه مناسب بودم تا کیر کلفتمو تو اون کس کوچولو جا بدم تا اینکه خونه ما یک روز خالی بود بهش گفتم فردا به مامانت بگو بعد مدرسه میرم خونه دوستم خودم میام دم مدرسه دنبالت گفت باشه از صبحش لحظه شماری میکردم که ساعت ۱۲ بشه برم دنبالش اینم بگم کس زیاد کرده بودم ولی با این سن کم نه خیلی دوست داشتم تجربش کنم رفتم دم مدرسه دنبالش بردم خونمون از در که رفتیم تو از پشت بغلش کردم بردمش تو اتاقم مثل بقیه بهش شربت ندادم مثل اسب سریع لختش کردم سینه هاش عالی بودن ۶۵ یا ۷۰ برایه این سن یکم بزرگ بود ولی سفت رو به بالا شروع کردم لیسیدنو بوسیدن بدنش حول شده بودم نمیدونستم از کجاش شرو کنم ولی همش دستم روسینه هاش بود ولشون نمیکردم لباشو بوسیدمو گوشو گردنشو زبون زدم خوابوندمش رو تخت شورتشم در آوردم واییییی یه کلوچه سفید تپل با لبه هایه بهم چسبیده عالی بود اونم هیچی نمیگفت چشماشو بسته بود و تو آسمونا بود رفتم سراغ کس نازش از هم بازش کردم صورتیه ناز وای الان کیرم بازم داره راست میشه براش زبونمو بهش زدم مزه بهشت میدم حسابی هم خیس بود سوراخ کونشو کسشو حسابی لیسیدمو خوردم حالا نوبته اون بود تا با کیرم آشنا بشه بلندشمو لخت شدم کیرمو که دید چشماش گرد شد کیرم طولش ۱۷ سانته ولی حسابی کلفته گفت نمیذارم بکنیش توم جر میخورم واقعا ترسیده بود گفتم فعلا بخورش بلد نبود یکم با دست باهاش بازی کردو زبون زد گفتم بسه میخوام بکنمت گفت نمیذارم میترس بازم براش خوردم تا حسابی حشری بشه بعد بهش گفتم من دراز میکشم خودت بشین رو کیرم اگر دردت اومد نکن تو قبول کرد کیرمو تف زدمو اومد روم با دست میزون کسش کرد آروم نسشت روش واقعا راست میگفت خیلییییییی تنگ بود سر کیرم رفت تو ولی داشت جر میخورد چون خوشش اومده بود گفت درد دارم ولی لذتبخشه میخوام تا تهش بکنم آروم آروم کم کم همشو کرد تو کسش منم همزمان سینه هاشو میخوردم واااای کیرم تو بهشت بود ولی داغی و تنگیش مثل جهنم بود وقتی تا تهش رفت دیگه آروم آروم بالا پایین میکرد تو کسش صدایه ناله هاش کل اتاق و پر کرده بود کیرمو در آوردمو گفتم حالا دیگه نوبته من تلمبه بزنم رو کمر دراز کشید پاهاشو از هم باز کرد چندتا لیس به کسش زدم کیرمو با آب کسش خیس کردم با فشار تا خایه کردمش تو کسش خیلییی خوب بود داشت جیغ میزد از دردو لذت تندتند تو کسش تلمبه میزدمو همزمان قربون صدقش میرفتمو سینه هاشو میمالیدم دیگه کسش به کیرم عادت کرده بود هر چند لحظه یه بار هم بدنش میلرزیدو ارضا میشد بلندش کردمو حالت داگی سرشو گذاشت رو تخت کونشو کامل داد بالا کمرشو قوص داد پاهاشم باز کردم از هم کس و سوراخ کون کوچولوش جلوم بود دوباره سوراخ کون و کسشو لیسیدم کیرمو مالیدم به کس و سوراخ کونش دوباره با فشار کردم تو کسش بازم کیرم تحت فشار کس تنگش بود حسابی ناله میکرد چنان تو کسش تلمبه میزدم که تختو گاز میگرفت یه چند دیقه تو همون حال تلمبه زدم دلم نمیخواست آبم بیاد ولی وقت کم بود تحمل هم نتونستم بکنم کیرمو تا ته
فشار دادم تمام آبمو تو کسش خالی کردم همونجور دراز کشید منم روش کیرمم همچنان تو کسش آروم آروم کیرم خوابید در اومد از تو کسش بلند شدیم گفت چرا ریختی تو کسم بدبخت شدم گفتم سر راه برات قرص اورژانسی میگیرم ازش پرسیدم چطور بود گفت تا عمر دارم فراموش نمیکنم حال راه رفتن هم ندارم تا ده بار ارضا شدنو شمردم دیگه آمارش از دستم در رفت همو بوسیدیمو لباس پوشیدیم سر راه براش قرص هم گرفتم بعد اون تا دو سال با هم ماهی یکی دوبار ارتباط داشتیم تا زنم متوجه شد ولی بنظرم ارزششو داشت داستان زیاد دارم با بقیه خواهر زاده هاش و دوستش که بعدا براتون مینویسم

نوشته: میثم کیر کلفت

cнαɴɴεℓ: ‌ ♥️̶͢✘
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
@DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
میم مثل مادرزن (۱)
1401/10/28
#مادرزن #همسر #تریسام

سلام خدمت هموطنان حشری عزیزم امیدوارم هرجاکه هستین خوب و خوش و سالم باشید.سجاد هستم با قد و ظاهر بسیار معمولی نه آرنولدم نه دیویدبکهام. تک فرزندم اهل یکی از شهرستان های ایرانم ولی بعد از فوت پدر و مادرم برای زندگی و کار به تهران کوچ کردم الانم میخوام بخشی از زندگی متاهلی که خودم هنوز باورم نمیشه رو براتون تعریف کنم،برای احتیاط و توصیه دوستان اسامی رو عوض کردم. قسمت اول زیادسکسی نیست ولی خوندنش خالی از لطف نیست شما هم با استقبال گرمتون میتونین به قسمتای سکسیش برسین.

بریم سراغ خاطره اصلی که برمیگرده به چندماه پیش…من و حدیثه همسرم دو سالی میشد که با هم زیر یه سقف رفته بودیم و زندگی خوب و معمولی داشتیم و همو واقعا دوست داشتیم چون ازاول زندگیمون ساده و باعشق شروع شده بود. حدیثه هم غیر از مادرش و یکی دو تاعمو وخاله کسیو نداشت برای همین جفتمون بهم زیاد وابسته بودیم روابط جنسی خوب و عادیم باهم داشتیم نه با هم سرد بودیم نه دیگه هر هفته ده بارسکس داشتیم همه چیزمون معتدل بود تا اینکه یک شب وقتی زنم روی کیرم داشت بالا پایین میشد زل زد به چشمام وگفت سجاد میشه یچیزی ازت بخوام نه نیاری گفتم جانم بگو همینطورکه داشت ناله میکرد گفت چندوقته یه فانتزی دارم ولی روم نمیشه که بگم گفتم منوتوکه خجالتی باهم نداریم خب بگو ببینم چیه اونم وقتی اینو شنید کمی مکث کرد هی اب دهنشو قورت میداد بالاخره گفت سکس سه نفره! من که اینوشنیدم بهم ریختم از روی کیرم بلندش کردم خوابوندمش روی تخت بااخم وچشمای پرازخشم گفتم معلوم هست چی میگی یعنی من بشینم اینجا یکی صاف صاف بیاد تورو بکنه چی پیش خودت فکرکردی، فکرکردی من انقد بیغیرتم؟؟ حدیث که خیلی ترسیده بودگفت نه نه اصلاچیزی که تو فکرمیکنی نیست یعنی منظورم اینه یه زن دیگه بهمون اضافه بشه من که از خشمم کم شده بود ولی همچنان متعجب بودم گفتم نه عزیزم اصلا حرفشوهم نزن نمیخوام زندگیمون خراب بشه حدیثم گفت باشه ولی بازم به پیشنهادم فکر کن منم گفتم باشه و درازکشیدم روی تخت و بیخیال ادامه سکس شدم حدیثم لباساشو پوشید و خوابید.

بعد از چند روز فکرکردن به این موضوع دائم باخودم کلنجارمیرفتم که اینکارخوبیه یا بدیه ازطرفی میترسیدم زندگیم خراب بشه از طرفیم بدم نمیومد طعم یه کس جدیدو امتحان کنم برای اینکه حرفشو پیش بکشم یه شب موقع خوردن شام با مکث گفتم خب حدیث خانم حالا منظورت از نفرسوم کی هست؟حدیث که اینو شنید چشمش برق زد و گفت چیشد اقاراضی شدن گفتم نه فقط میخوام بدونم کی هست طرف? حدیث گفت اینطوری روم نمیشه بگم فردا که سرکاربودی تلگرام برات مینویسم که کیه من که بازم تعجب کرده بودم پیش خودم گفتم کیه که روش نمیشه اسمشو بگه اخه حدیث غیر چند تا دوستاش و یه دخترخاله کسیو نداره اونا هم که اکثرا متاهلن ولی شک اصلیم به یکی ازدوستاش بودکه باهم صمیمی بودن با همه این فرضیات گفتم باشه فردابهم بگو…اونشب خوابیدیم و صبح شد من که سرکاررفته بودم و پر از استرس بودم که شخص سوم ماجرا کی میتونه باشه حدود ساعت یازده صبح بودکه پیام تلگرام اومد برام دل تو دلم نبود. پیامو بازکنم اماوقتی بازکردم دهنم ده متر بازشد. کرک و پرم ریخت هیچ پشمی برام نموند.متن پیام این بود:

سلام عزیزم کسی که دوست دارم وارد تخت خوابمون بشه"مامانمه" اخه مامانم هیچوقت تو زندگیش از چیزی لذت نبرد. بابام همیشه اذیتش میکرد و هیچ حس خوبیو تو زندگی براش نساخت حتی وقتی باهام دردودل میکرد میگفت به تعداد انگشتای یک دست تو زندگیش ارضای جنسی شده سجاد مامانم خیلی اذیت شده اگر تو قبول کنی ما دو نفر بهش کمک کنیم و یکم ازاین افسردگی بیاریمش بیرون امیدوارم که دست رد به سینه های نرم خانمت نزنی…نمیدونستم ازاین حرف اخرش بخندم یا از پیشنهادش همچنان فکم بازبمونه. یعنی زنم با دستای خودش میخواد شریک جنسی بیاره تو خونمون اونم چی مادرخودش! سریع یه مرخصی گرفتم و خودمو به خونه رسوندم واردکه شدم حدیثه شوکه شد که چقد سریع برگشتم بهم سلام کرد ولی من بدون جواب سریع گفتم حدیث دیوونه شدی؟ مخت عیب کرده؟ چی میگی؟ اونم در جواب گفت سجاد مامانمه عاشقشم نمیتونم ببینم جلوی چشمم آب میشه و داره هر روز افسرده ترمیشه. گفتم اخه از دست ما چه کاری برمیاد گفت مطمئنم با سکس و رابطه گرم سه نفرمون حالش بهترمیشه گفتم اخه ازکجا انقدر مطمئنی گفت خودش بهم گفته چشمام گرد شد. گفتم یعنی چی،چی گفته مگه؟ گفت یه شب که اینجا خوابیده بوده و تو داشتی منو میکردی از لای در داشته تماشا میکرده و خودشو میمالیده.
با این حرف یکم داغ کردم و کیرم تکونی خورد اما خودمو جمع کردم گفتم وای حدیث دارم گیج میشم هیچی نمیدونم حدیث هم اومدکنارم دستاشوگذاشت روی شونم گفت سجادبخاطرمن لطفایه نگاه به چشماش کردم گفتم اگرهمه چیزبینمون خراب بشه چی گفت قسم میخورم اجازه نمیدم هیچوقت زندگیمون نابودبشه منم که اصراروتوی چشماش دیدم دلم نیومدنه بگم وزیرلب گفتم چشم هرچی توبگی اونم لباشوروی لبم گذشت بعدازیه بوسه طولانی گفت مرسی پس شب جمعه دعوتش میکنم منم ازهمون لحظه استرس تمام وجودموفراگرفت.خلاصه گذشت تاروزموعودفرارسید پنجشنبه به محض اینکه خونه رسیدم لباساموبرداشتم که برم دوش بگیرم دیدم همسرم پیام داده که منومامان رفتیم بازارخرید وشب برمیگردیم منم رفتم حموم وکیرموتامیتونستم برق انداختم وکلی خوشبوکننده بهش زدم واومدم بیرون سریع ماشینوبرداشتم رفتم داروخونه تاخیری وکاندوم خریدم وقتی رسیدم خونه اوناهم اومده بودن ازاسترس زیادسلامی دادم وبه اتاق رفتمولباسامو عوض کردم اون دونفرهم مشغول پختن شام بودن وبرعکس من زیاداسترسی داخل چهرشون پیدانبود شام روکه توسکوت خوردیم چون همه میدونستیم چه اتفاقی قراره بیوفته برای همین ازخجالت حرفی نمیزدیم،بعدازجمع کردن سفره وشستن ظرفهاتوسط خانما همسرم ومادرش ازاشپزخونه بیرون اومدن بعدازنیم ساعت حدود ده ونیم شب بودکه پاشدن گفتم کجا زنم گفت منومامان میریم داخل اتاق خواب شماهم هروقت صدات کردم میتونی بیای منم گفتم باشه اوناکه رفتن یه اب به صورتم زدم تاخستگیوبرطرف کنم چون عصرش استراحت نکرده بودم اصلابعدم یکی ازقرصایی که خریده بودم انداختم بالا چهل دقیقه که گذشته بودزنم صدام کردکه برم تواتاق اضطراب به اوج خودش رسیده بودنمیدونستم تواتاق باچه صحنه ای مواجه میشم وقتی دستم روی دستگیره اتاق رفت قلبم هزارتامیزد یه نفس عمیق کشیدم بالاخره درو بازکردم وای خدای من چی میدیدم دوتاچراغ خواب قرمزروشن بود دوتاحوری بهشتی باست مشکی وسفیدروی تخت نشسته بودن حدیثه باست سفید ومامانش خاطره خانم باست مشکی جوری هم ارایش کرده بودن انگارامشب عروسیشونه واقعاکفم بریده بودخیلی جذاب وسکسی شده بودن مخصوصابااین لباسا سینه های جفتشون داشت سوتین روجر میدادولی خاطره خانم کلاسرش پایین بودوکاملاسرخ شده بود،منم باگفتن یه جوون بلند و کش دار در اتاقو بستم و به سمتشون رفتم…

ادامه دارد…

دوستان اگراستقبال خوب باشه ادامشوهم خدمتون تعریف میکنم
مخلص همگی

نوشته: سجاد

cнαɴɴεℓ: ‌ ♥️̶͢✘
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
@DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
۱۰ ساله با همیم
1401/10/28
#دوست_دختر

یه روز گرم تابستونی از خونه زدم بیرون برم محل کارم چون تویه مسکن مهر زندگی میکردم و تازه جز اولین بلوکایی بود که واگذار شده بود توی اون منطقه خیلی خیلی خلوت بود و به سختی ماشین یا اتوبوس یا تاکسی پیدا میشد ولی من یه ۲۰۶ مدل پایین داشتمو واسه دوری ۳۰ کیلومتری تا شهر خیلی کار راه انداز بود . روزش تا از مجتمع زدم بیرون و یه خیابون رو طی کردم جلوتر دیدم یه خانمی دست به بچه پسر ۳ یا ۴ ساله رو گرفته بود و داشت پیاده میرفت منم وحشتناک دنبال مخ زنی و سکس بودمو با اینکه همون زمان کلی با این دختر و اون دختر بودم ولی بازم واسه کیس جدید له له میزدم . خیالم راحت بود اگه بهش گیر هم بدم اون اطراف سگ هم رد نمیشه که بخاد بهم گیر بده . اینم بگم من تویه دختر بازی و مخ زنی رقیب نداشتم و همیشه دوستام واسه جاهایی که میخاستن بساط خنده و مسخره بازی و زبون بازی و تیکه بازی باشه منو با خودشون میبردن و وقتایی که کل کل میکردیم که فلانی رو مخ بزنیم همیشه بهم شرط رو میباختن اینم بگم تیپم اون زمان خیلی خوب بود و اکثر کسایی که روشون کراش میزدم بهم نه نمیگفتن .
قبل اینکه به این خانمه برسم یه بوق زدم که برگرده سمتم و صورتشو برگردونه ببینم مالی هست و به کارم میاد یا نه اونم برگشت دیدم بله یارو فیسش اوکیه و تیپشم معمولی بود تا رسیدم بهش چن متر جلوتر وایستادم بهش گفتم سلام خانم بفرمایین بالا برسونمتون اونم گفت زحمتتون میشه و گفتم نه بفرمایین . دستگیره رو گرفت و با بچش نشست عقب منم سریع جلو روش آیینه وسط رو تنظیم کردم رو صورتشو شروع کردم به حرف زدن . گفت میره آموزشگاه تا بعدا بتونه سالن زیبایی بزنه و اینکه ۲۱ سالشه و اینجا غریبه و به واسطه ازدواجش مجبور شده بیاد جنوب و کلی حرف زدیم تا رسوندمش دم آموزشگاه . تا خواست پیاده شه بهش گفتم شمارتو بهم بده اونم گفت باشه و سریع یه تک انداختم رو گوشیش . تا خاست پیاده شه برگشتم کونشو دید زدم با اون سن کم خوب کون و کپلی داشت منم از همون اول توو فکر کردنش بودم . اینم بگم واقعا خوش فیس بود مخصوصا چشاش واقعا زیبا بود . از همون اولم یه جوری حرف میزد و کرشمه میومد که احساس کردم بدجور اونم دلش سکس میخاد .
وقتی شمارشو بهم داد گفت به هیچ وجه تو زنگ نزنی وقتی خودم بتونم باهات تماس میگیرم . خلاصه از فرداش تا شوهرش میرفت سرکار بهم ز میزد و کلی با هم حرف میزدیم و صمیمی شدیم . اینم بهش گفتم که متاهلمو خیلی زندگی خوبی دارم و عاشق زنمم اونم دقیق همینارو گفت که اصلا دوس نداره زندگیش بخاطر یه دوستی بگای سگ بره منم واقعا نمیخاستم واسه خودم شر درست کنم و همیشه از اینکه زنم مچمو بگیره میترسیدم چون واسه این زندگی صبح و شب جون کنده بودم و همه مدل بدبختی و بیپولی رو طی کرده بودم نمیخاستم یه اشتباه آخرین اشتباهم باشه ولی لامصب این ارتباط با دخترا و زنای جورواجور همیشه واسم نهایت لذت رو داشت .
یه چن روزی گذشت یه روز صحبت اینو کردم که بیا خونمون و اینحرفا اونم گفت زنت پس کجاست منم گفتم صبحا که میرم سرکار اونم میبرم خونه باباش که تنها نباشه چون از تنهایی میترسید . اونم برداشت گفت باهات هماهنگ میکنم یه روز . یه روزی دوباره بهش گفتمو اونم گفت میام . خیلی خوشحال شدم همه چیزو مرتب کردمو زودم اومدم خونه منتظر شدم بیاد اونم اومد و نشست رو مبل . یه چن دیقه گذشت نشستم کنارشو داشتم از شدت شهوت میمردم . تا کنارش نشستم دستشو گرفتم توو دستم و یهو صورتشو برگردوند سمتم بهش گفتم میشه چشماتو ببندی اونم چشماشو بست منم سریع لبامو چسبوندم به لباش و شروع کردم یه خوردن اونم چسبید به لبام ‌. لب بالایی و لب پایینیشو هی میخوردمو و زبونمو میکردم توو دهنشو اونم هی زبونشو میداد بیرون منم میخوردمش همینجوری از روی مانتو دستمم به سینه هاش بود اینم بگم با اینکه فاطی قد کوتاه و هیکل پری داشت ولی واقعا سینه هاش خشک بودن و خودشم زیاد خوش نداشت با سینه هاش ور برم و هی دستمو از روی سینش پس میزدو دستمو میداد پایین روی کوسش . منم از خدام بود زودتر برم سر اصل مطلب . یادم نیس تاپ و شورت و سوتینش چجوری و چه مدلی بود ولی به سرعت درشون آوردم و لخت و مادرزادش کردم شروع کردم به خوردن سر تا پاش جز سینه هاش . نمیدونم چرا هیچوقت دوس نداشت سینه هاشو دست بزنم منم کلا با سینه زیاد حال نمیکنم و واسم زیاد مهمم نبود . همه جاشو لیس میزدم شاید نیم ساعت فقط کوس و سوراخ کونشو خوردمو حتی انگشتای پاشم میخوردم و وحشتناک روانی شده بود و هی میگفت بزار توو کوسم .
منم چون واقعا داشتم حال میکردم نمیخاستم زود ول کنش بشمو میخاستم نهایت استفاده رو ازش ببرم و واقعا با کوس و کونش و حتی خالهای بدنش آشنا بشم .
فاطی وحشتناک شهوتی شده بود و بهش گفتم ساک بزن اونم شروع کرد به خوردن واقعا هم خوب ساک میزد و بهم میگفت هیچوقت تا حالا شوهرش کوسشو نخورده بوده با اینکه خیلی دوس داشته ولی من برعکس عاشق لیس زدن و مکیدن و خوردن بودم . ساک زدنش که تموم شد البته خودم بهش گفتم بسه خوابوندمش رفتم وسط پاهاش و کیرمو میمالیدم روی کوسش . تویه این فاصله اگه اشتباه نکنم دو بار ارضا شده بود و کیرمو اول آروم فشار دادم توو کوسش و دیدم چشمای فاطی بسته شد و شروع کردم به تلمبه زدن چمشاشو که باز کرد چشمای خمار و خوشگلشو میدیدم بیشتر هیجان زده میشدمو تلمبه هام سریع تر میشد . همینجوری که میکردمش ازش لب میگرفتم و گوشاشو میخوردم یا لنگاشو اونقد بالا میدادم که بتونم انگشتای پاشو حین سکس لیس بزنم اونم واقعا دیوانه شده بود و ازم لب میگرفت و لبامو گاز میزد . آبمو ریختم رو شکمشو بعدش کنارش خابیدم و شروع کردم به انگولک کردنش اونم خوشش میومد .
این جریان شروع دوستی منو فاطی بود دوستی که خیلی فراز و نشیب داشتو ما دوتا یجورایی به هم وابسته شده بودیمو ولی دوتامون خیلی عاقل بودیم که نزاریم رابطمون به زندگیمون صدمه بزنه . الان ده ساله با همیم ولی دیگه مثه چن سال اول که همش با هم سکس داشتیم دیگه بی کله و بی پروا جلو نمیریم . فاطی واقعا دختر خوبیه و از هم صحبتی باهاش لذت میبرم با اینکه این مدت با صد نفر دیگم بودم . اینم بگم اونم بارها به من و شوهرش خیانت کرده ولی دیگه مثه قدیما واسم مهم نیست .
کوچیک شما رضا

نوشته: رضا

cнαɴɴεℓ: ‌ ♥️̶͢✘
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
@DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پتیاره
1401/10/28
#ارباب_و_برده

-از پشت سر صدای نفس کشیدن هایش را شنیدم،اهمیتی ندادم.پُک سنگینی به سیگارم زدم و به سیاهی آسمان خیره شدم.هوا گرگ و میش و سوز سردی می وزید…
-آن موقع از سال همیشه کرمانشاه سرد بود.برای انجام کارهای اداری به خانه حبیب آمده بودم.جوانی مهربان و یکی از صمیمی ترین دوستانم بود.اتاقی اجاره کرده و در شهر مغازه ای داشت.گاهی پیش می آمد بدون آن که خبری بدهم به خانه اش می آمدم و گاهی پیش می آمد بی آن که جمله ای بگویم درب خانه را چفت می کردم و می رفتم.
-همیشه می گفت: شبیه روح می مانی.هر موقع دلت می خواهد می آیی و هر موقع دلت می خواهد می روی و می خندید…
-هیچ گاه چهره عبوس او را ندیده بودم.گاها پیش می آمد که دمغ و مچل و گرفته باشم اما او همیشه ملنگ و نشئه بود…
بالفطره موجودی شاد و خندان بود…
-هنوز پشت سرم ایستاده بود و صدای نفس هایش آزارم می داد.علاقه داشتم برگردم و مزخرف و مهمل بگویم شاید دست از سرم بردارد و برود.اما می دانستم آن دخترک سمج و بی حیاتر از آن است که بی خیال شود.
خانه ی حبیب نسبتا عریض و وسیع بود…
عادت داشتم به پشت بام بیایم و سیگاری بار کنم و در انزوا و اعتزال دود کنم.آن شب خواب از سرم پریده بود، کم حوصله و بی طاقت راهی پشت بام شدم.پله های نسبتا طولانی و بلندی داشت و بعد از آن درب آهنی بود و بعد آسمان بود و آسمان و آسمان …
از پشت بام نیمی از شهر پیدا بود.
-هنوز حضورش را پشت سرم احساس می کردم.سیگار را روی دیوار خاموش کردم.دندان هایم را روی هم فشردم و برگشتم.
موهای سیاهش روی شانه هایش می رقصید.چشم های عیاش و لاابالی اش ناگاه روی شکم و زیر شکمم قفل شد.لپ هایش گلگون شده بود.نگاهم به نوک سینه هایش افتاد،به نظر تلخ مزه و گس بود.لب های بدقواره و بد شکلش حالم را بهم می زد.
-زیر لب حبیب را لعن و لعنت کردم.سرشب هنگامیکه داشت آن پتیاره را می گائید زیر گوشش گفت:
-سپهر، آمیزش را به نحوی دیگر مطلع و واقف است.
اما آن دخترک فردی عادی،مبتذل و عام بود.گویا به دنبال تفرج و تفنن بود تا مجامعت!
-لحظه ای از خود بی خود شدم و پنجه و چنگول هایم ناگاه به داخل موهایش رفت.به سختی و شدت او را روی زمین کشاندم و روی پله ها خم و خمیده کردم.
خوف و تشویش را در وجودش احساس می کردم.موهای سیاهش را دور دست چپم پیچ و تاب دادم و نیمی از چهره و رخش را روی پله ها با زور و فشار نگه داشتم.
آه بلندی کشید و از درد و رنج کمی به خود پیچید و شروع به دست و پا زدن کرد.
دست راستم ناخودآگاه روی گردنش لغزید و محکم آن را گرفتم و فشار دادم.
او را خمیده کرده بودم و کفل هایش را روی آلتم احساس می کردم.
آرام آرام دست هایم دور گردنش حلقه شد و کمی بعد دخترک دیگر لرزش و جنبشی نداشت!
گویی به سکون رسیده بود!
-چهره اش مایل به لاجوری و نیلگون بود که شلوار تیره اش را همراه با شورتش پایین آوردم و آلتم را در سوراخ مقعدش گذاشتم.خشکی و سرما را روی کفل هایش احساس می کردم.
یک باره آلتم را داخل مقعدش فرو کردم.تمام تنش منقبض و چروک شد.
-دست هایم را بیشتر دور گردنش حلقه کردم و شروع به گاییدن کردم.کمی بعد احساس کردم دست هایم تکه گوشتی بی تحرک و بی روحی را لمس می کند.نمی دانم به چه مدت او را خم و خمیده کرده بودم و با تمام توان و زور او را گاییده بودم!
-آلتم به نعوظ کامل رسیده بود و در حالیکه به اقناع و لرزش بدن رسیدم،آه بلند و گوشخراشی کشیدم. آب دهانم بی اختیار سرازیر و روی کمرش لیز و سُر خورد.ناگاه دو دستی روی ران و لنگ هایش کوبیدم.آن قدر سفت و سخت این عمل را انجام دادم که صدای تازیانه طنین انداز شد.دخترک آهی از ته دل کشید.
-او را رها کردم و درحالیکه شورتم را از پاهایم در می آوردم نگاهی به چهره ارزق و تیره اش انداختم.شورتم را محکم و با زور داخل حلقش تپاندم…
بی علاقه و بی التفات از پله ها پایین رفتم…
صبح شده بود،آسمان براق و شفاف بود…
(دیگر از پشت سر صدای نفس کشیدن هایش را نمی شنیدم)

نوشته: مستر سپهر

cнαɴɴεℓ: ‌ ♥️̶͢✘
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
@DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#وطنی #وطنی #وطنی

💾 حجم ویدیو : 31.76 MB
بمب ارسالی با دوس دخترش که زیر کـیر اربده میزنه کوصم داره حال میاد رو استایل دَمَر کـیر ۲۰ سانتی رو تا ته میکنه توش اونم ناله میکنه و حرفای سـکسی میزنه از باسن میخاد بزاره توش که نمیره توش...

📥 https://t.me/UPLOADEX_ROBOT?start=get_FHkMmNUFKfm

💾 حجم ویدیو : 86.57 MB

حال دادن به کص دختر توسط مادر ایرانی چه لیسی به واژن دخترش میزنه حاضره خودش به دختر حال بده تا نزاره دخترش به غریبه ها بده اول خوب کوصشو لیس میزنه و میخوره بعد با اجازه شما دیلدو میبنده و...

📥 https://t.me/UPLOADEX_ROBOT?start=get_GOkJlbDKG2k

💾 حجم ویدیو : 62.8 MB
🇮🇷پـورن وطنی ولی در سطح جهانی
خانم کـونش در ابعاد کـون الکسیسه آقا هم کـیرش در حد جانی سینز اما خانم به گشادی خاله الکسیس نیست و خیلی تنگه میگه یواش بکن دردم میاد، ولی بعدش که حـشری تر میشه داد میزنه...

📥 https://t.me/UPLOADEX_ROBOT?start=get_tbA1k7FIUDT

💾 حجم ویدیو : 27.56 MB
ایرانی جدید خواهر برادر دخترە وقتی دلش کیر میخواد غریبە اشنا حالیش نیست
📥 https://t.me/UPLOADEX_ROBOT?start=get_1riYmH1le7d

@RIPACCOUNTEDBOT
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دوستان‌ برا ربات یه مشکل کوچولو پیش اومده فعلا کار نکنین باهاش تا رفعش کنیم ❤️