🐱Naughty Cat & Wise Sprout🌱
80 subscribers
180 photos
87 videos
1 file
77 links
Download Telegram
یک مثال دنیای واقعیش که اخیرا برام اتفاق افتاد و متوجهم تقصیر منه رو براتون میگم. دوست دارم نظر شما رو هم بدونم.
مطمئنم همتون جملات کلیشه‌ای مثل : تو با بقیه دخترا فرق داری
یا
من تاحالا دختری ندیدم که فلان کار رو بکنه/دوست‌داشته باشه
شنیدین
از روی تجربه هم بهمون اثبات شده که این جملات معمولا تعریف نیست و پشتش یه «فکر نمیکنم دختر از پس فلان کاری بربیاد» نهان شده
👍4
اما آیا همیشه موضوع همینه ؟
یکی از دوستان جدید من توی تاریخ خیلی خوبه. رسما خوره تاریخ ایران و اسطوره هاست. رسما اسطوره شناسه، منم دلم میخواست باهاش صحبت کنم و ازش یاد بگیرم برای همین گشتم و نزدیک ترین موضوعی که پیدا کردم برای صحبت کردن باهاش یک کتاب بود
2
من این کتاب رو کامل نخوندم بلکه یکی از دوستای دخترم این کتاب رو خونده بود ‌‌و با ذوق برام تعریف کرد
منم ذوق کردم و‌ خریدمش ولی کامل نخوندم هنوز. وقت بره و نیاز به مطالعه جانبی به هنگام خوندن کتاب داره. من به این دوست جدید گفتم که اره دارم فلان کتاب رو میخونم و اونم ابروهاشو داد بالا و (فکر کنم؟) ذوق کزد
بعد بلافاصله گفت : من تاحالا دختری رو ندیدم که این کتاب رو خونده باشه
من بلافاصله رفتم توی حالت دفاعی و خشم. احساس کردم داره به همجنسام اهانت میشه و دلم میخواست بهش بگم شاید تو به اندازه کافی دختر ندیدی یا با آدمای اشتباهی میچرخی. حس میکردم با این جمله داره هوش، عمق مطالعات دخترای هم سن مارو میبره زیر سوال
سعی کردم خودمو کنترل کنم و بهش گفتم چه عجیب، چون یه دختر دیگه این کتاب رو به من معرفی کرده
👍5
🐱Naughty Cat & Wise Sprout🌱
من بلافاصله رفتم توی حالت دفاعی و خشم. احساس کردم داره به همجنسام اهانت میشه و دلم میخواست بهش بگم شاید تو به اندازه کافی دختر ندیدی یا با آدمای اشتباهی میچرخی. حس میکردم با این جمله داره هوش، عمق مطالعات دخترای هم سن مارو میبره زیر سوال سعی کردم خودمو کنترل…
ازم عذرخواهی کرد و گفت منظوری نداشته صرفا براش جالب بوده.
الان منم گیج شدم. این جمله مستقیما اون منظوری که من برداشت کردم رو نداشته، شاید صرفا آدم های هم سلیقه خودش ندیده.
سعی کردم برای خودم شبیه سازی‌کنم.
راستش من وقتی میبینم پسرا به موضوعات علوم اجتماعی علاقه دارن ذوق میکنم و بلافاصله توجه نشون میدم . تصورم این نیست که پسرا در درک این قضایا ناتوان هستن و اگر یکیشون مطالعه میکنه دز این مورد خیلی استثناییه. صرفا ‌پسرای هم سلیقه در این موضوع کم پیدا میکنم و وقتی میبینمشون‌دلم می‌خواد حتما موضوع رو از دیدگاه اونا بشنوم. پس اگر من بیام به یه پسر بگم وای تو کتابای سعید مدنی میخونی
منظورم این نیست که سایر پسرا درک این کتابارو ندارن، صرفا از همه سلیقه بودن با یکیشون خوشم اومده
👍3
نمیدونم این‌ شبیه سازی درستیه یا نه. سردرگمم
دوستان. ما باید یه book club بزنیم و داخلش درباره کتابای meatbun صحبت کنیم چون هم من هم میا داریم خفه میشیم از این وضعیت.
4
🐱Naughty Cat & Wise Sprout🌱
شبیه کسی بودیم که داشتیم پرواز می‌کردیم ولی در ارتفاع تیر خوردیم 🥹🥲
اصلا من نیاز دارم یه جایی این حجم از نقد و خشم رو تخلیه کنم. باز میا میتونه حداقل از نقطه نظر یک نویسنده نقد کنه. من صرفا یه خواننده عصبانیم.
😢2
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
امروز رفتم کتاب فروشی و این موضوع خیلی ذهنم رو مشغول کرده. یه پدیده هست که من (و فکر میکنم خیلی ادم ها پیش از من هم به این ایده رسیدن) اسمشو میذارم تلهِ روشنفکری. این تله فکر میکنم خیلی واضح تر در زیر شاخه های علوم انسانی و اندیشمندان علوم انسانی خودشو نشون میده به خاطر ماهیت رشته شون.
منظورم چیه؟
توی رشته های علوم تجربی و مهندسی و کلا سایر رشته ها که مضمون علم انسان نیست و موضوع بیشتر یک ابزار یا یک روند تجربیه، خیلی حساسیتی روی این نیست که محقق همیشه ا از اصطلاحات تخصصی در همه ثانیه در همه چیز استفاده کنه. به هیچ عنوان منظورم این نیست که سایر علوم اصطلاح های تخصصی ندارن یا اینکه این اصطلاح ها اهمیتی نداره یا استفاده نمیشه. بیشتر منظورم اینکه در سایر رشته ها اگر یک کارشناس در یک مقاله گاهی خودمونی تر صحبت بکنه اسمون به زمین نمیاد و مجبور نیست بار وسواس گونه بار معنایی تمام کلمات رو چک بکنه و میتونه پدیده هارو حتی ساده سازی بکنه برای توضیح دادن چون اون فرایند ساده سازی چیزی از واقعیت پدیده کم نمی کنه. اگر یک کارشناس موسیقی یه جایی اشتباهی به یک قطعه موسیقی بگه اهنگ شاید بقیه صرفا بگن بی سواده ولی خود موسیقی و ماهیت قطعه و اهنگ زیر سوال نمیره. یه فیزیکدان میتونه دو واژه "توصیف" و "توضیح" رو به جای هم توی مقاله اش استفاده کنه و تغییری در ماهیت پدیده فیزیکی (برای مثال میعان) اتفاق نمیوفته. یعنی ماهیت علم از تغییر واژه اسیب نمیبینه. امثال انیشتین و غیره حتی فیزیکدان هارو تشویق می کنن به ساده تر توضیح دادن و مدل سازی های قابل فهم تر برای عام مردم. اگر یک فیزیکدان اشتباهی به فرایند تبخیر بگه میعان، بقیه به راحتی میتونن اون رو تصحیح کنن و اشتباهش قابل شهوده.
علوم انسانی این شکلی نیست.
چون موضوع اکثر رشته های علوم انسانی، خود انسان هست که ماهیت ثابتی نداره و به سختی قابل پیشبینیه و قواعد همواره ثابتی وجود نداره درباره اش، محقق ها همیشه باید سعی کنن اصطلاحات دقیقی به کار بگیرن که بتونن راحت تر تفکیک قائل بشن بین پدیده های علوم انسانی و اون هارو بهتر توضیح بدن. وسواسی که در مقاله های علوم انسانی در انتخاب واژه های ساده به کار میره واقعا گاهی روانی کنندس چون این واژه ها در مقاله های علوم انسانی بار معنایی قوی تری دارن.
4
برای مثال وسواس در انتخاب بین چند واژه مترادف اما با بار معنایی کاملا متفاوت مثل "تخمین، تحلیل، برآورد ،محاسبه ، تقریب" یک بیشتر توی مقاله علوم انسانی خودش رو نشون میده. همچنین یک سری واژه ها که صرفا مرتبط با احساسات و یا تجربه های انسانیه و تعریف گنگی داره باید با وسواس در مقالات علوم انسانی استفاده بشه. مثال؟
عدالت، خشونت، اسیب، تروما، تمدن، جامعه، اجتماع، قدرت، نهاد، و....
اگر یک کارشناس علوم انسانی اشتباهی یکی از این واژه هارو به کار ببره میتونه معنایی کاملا متفاوت انتقال بده که هم روی ماهیت و اینده اون علم انسانی تاثیر میذاره هم روی زندگی روزمره مردم و قسمت خطرناکش اینکه خیلی سخت تر میشه اون محقق علوم انسانی رو تصحیح کرد یا متوجه اشتباهش شد یا اصلا غلطش رو اثبات کرد چون این تعاریف گنگن.
مثلا این جمله ها رو در نظر بگیرید
"مالیات همان هزینه زندگی در جامعه متمدن است"
"مالیات همان هزینه زندگی در جامعه است "
"مالیات تعرفه زندگی در جامعه است"
"مالیات عامل زندگی در جامعه است"
"مالیات جریمه زندگی در جامعه است"
1👏1
همه این جملات دارن سعی میکنن ارتباط پرداخت مالیات و خود مالیات و زندگی در جامعه رو توضیح بدن اما هر یک حس متفاوتی را به خواننده القا می کنن که هم متمایز است هم شباهت هایی دارن که منجر به اشتباه می شود. مالیات می تواند یک هزینه تلقی بشود و یا یک تعرفه. بار معنایی تعرفه مثبت تر از هزینه است و هزینه مثبت تر از جریمه است. جمله اول القا می کند که می شود در جامعه زندگی کرد و مالیات نداد اما ان جامعه متمدن نخواهد بود و عامل حضور تمدن در یک جامعه درواقع مالیات است اما جمله دوم القا می کند که هرگونه گردآمدن انسان ها و زندگیشون (فرای از اینکه متمدنانه است یا نه و حالا اصلا معیار و تعریف تمدن چیست) مستلزم پرداخت مالیات است. جمله چهارم اصلا بوجود امدن جامعه را مدیون مالیات می داند و به نحوی میگوید اول مالیات امد و بعد جامعه. پنجمی هم مالیات را با بار منفی به خواننده القا می کند. به علت تشابه ماهیت انسانی مالیات ، این پدیده می تواند در عین حال هر 5 جمله باشد و هیچ کدام نیز نباشد و بسته به مکتب فکری محقق تغییر کند. همچنین این جمله می تواند روی نظر مردم که مالیات پرداخت می کند تاثیر قابل توجه و خطرناکی داشته باشد و همچنین نظر محقق های اینده رو درباره ماهیت مالیات تغییر بدهد. یک سیاست مدار به راحتی می تواند با انتخاب یکی از این جمله ها ، روی میزان پرداخت مالیات و همچنین تحقیقات اینده دانشمندان علوم اقتصادی روی مالیات تاثیر بگذارند چون سخت است خلاف ان را اثبات کردن.
1🥰1
همچنین علوم انسانی یک خاصیت دیگری دارد که من شخصا به ان "اصطلاح سازی" می گویم. دانشمندان علوم انسانی برای توضیح دادن و اصلا طبقه بندی پدیده های انسانی مجبورن پدیده هارو توصیف کنن و برای علمی تر کردن ان مجبورند اصطلاح خلق کنن. یک مثال این در رشته اقتصاد اصطلاحاتی مثل "ُسرمایه انسانی" "ُسرمایه اجتماعی" سرمایه تولید و غیره است که در عین تشابه تفاوت های زیادی دارند که ادم های خارج از این علم اطلاعی از ان ندارد. سرمایه انسانی به معنایی ویژگی ها و پتانسیل های درون انسان برای ایجاد پوله. سرمایه اجتماعی اما به سطح اعتماد بین اجزای یک جامعه اشاره داره که باعث پایین امدن هزینه معامله میشه و سهولت پرداخت در جامعه ایجاد می کنه و کلا اصطکاک رو کم میکنه. سرمایه تولید هم به ماشین الات و ساختمان های تولیدی اشاره داره.
این خلق اصطلاحات باعث میشه جامعه محققان علوم انسانی گاهی خودشون رو تافته جدا بافته از مردم عادی بدونن که با اصطلاحات خاص پدیده های ساده روزمره زندگی مردم رو توصیف می کنن. مثلا شما میگی "به بانک بدهکارم" و اونا میگن "خیر شما از بانک اخذ اعتبار کردین" و باعث میشه فکر کردن گاهی درک خیلی عمیق تری از مردم عادی دارن. این خطرناکه. اونا فکر میکنن مردم عادی حرف دهن اینارو نمیفمن و فقط اینان که درک سیستماتیک از اجتماع و زندگی انسانی دارن و خودشون رو از توده مردم جدا میکنن. این خود به خود درکشون از اجتماع رو تضعیف میکنه و یک سیکل باطل ایجاد میکنه.
1
اول ادبیاتشون از مردم رو جدا میکنن، بعد نحو تحلیل پدیده و بعد خودشون رو زیادی بالاتر از بقیه مردم میدونن برای اینکه اصلا به مسائل مردم درست بپردازن و یا درک درستی از پدیده های اجتماعی داشته باشن. همچنین گاهی پدیده های خیلی ساده رو زیادی با این اصطلاحات پیچیده میکنن و فکر میکنن این یعنی باهوش تر و یا محقق های بهتری هستن که کاملا معکوس عمل میکنه.
1
این اتفاق زیاد در تاریخ ایران به ویژه به هنگام انقلاب های مردمی میوفته که محقق های علوم انسانی به جای بررسی وضعیت جامعه بدون هیچگونه bias، بیشتر به اصطلاح بازی و لفظ پراکنی می پردازن و هی بین 5 تا دوست " روشنفکر " خودشون میچرخن و این میگه اون تایید میکنه.من به این میگه تله روشنفکری. از نظر من برای محقق های علوم انسانی باید یک مرزی باشه بین لفظ بازی و عمل و تحلیل درست پدیده.
3
دلم میخواد بدونم از نظر شما این مرز کجاست
1
*پایین خزیدن از منبر*