کمپین بازگشت شاهزاده
28.8K subscribers
58.4K photos
55.3K videos
414 files
25.8K links
https://telegram.me/C_B_SHAHZADEH
کانال کمپین👆
https://t.me/joinchat/QGibi-Oc3jFYRx5E
ابرگروه کمپین👆

https://twitter.com/payandeiranam
توییتر

@azadi5555
ارتباط با ما
Download Telegram
گزارش #نوستالژیک شاهدی عینی از #گلستان_هفتم

از روزی که نام کوچه‌ی ما در #پاسداران به رسانه‌ها راه یافت، دل ما سه‌ تا خواهر مثل برگ بید می‌لرزد: #گلستان_هفتم برای شنوندگان #اخبار این روزها تنها نام یک کوچه است، اما برای ما ساکنان قدیمی آن، راستی که #گلستان یادهای #نوجوانی و خاطره‌های #جوانی است.

ما در این کوچه بزرگ شدیم، آن‌وقت‌ها که دو طرفش #خانه‌های_ویلایی قشنگ ردیف شده بود و ظهرها که از #مدرسه برمی‌گشتیم از پنجره‌ی خانه‌ها عطر #برنج_ایرانی و سبزی تازه بیرون می‌آمد. #چهارشنبه‌سوری‌ها در این کوچه #آتش برپا می‌کردیم، سرتا تهش را با #دوچرخه دور می‌زدیم و عاشقانمان را سر همین کوچه ملاقات می‌کردیم. یکی از قشنگ‌ترین خانه‌های این #کوچه درست روبه‌روی خانه‌ی ما بود، و وقتی صاحبانش خانه را فروختند و رفتند، قصه‌ی جدیدی در گلستان هفتم شروع شد. خانواده‌ی محترمی به نام «#تابنده» ساکن این خانه شدند و پنجره‌ به پنجره‌ی ما نشستند.

با آمدن خانواده‌ی تابنده به #گلستان_هفتم، فضای کوچه‌ی ما تغییر کرد. صبح‌های زود که می‌رفتیم مدرسه یا دانشگاه، می‌دیدیم #مردهای_سیبیلو جلو خانه ایستاده‌اند و خانم‌هایی با چادرنمازهای گل‌گلی به این خانه رفت‌وآمد می‌کنند. چهارشنبه‌ها مراسمی داشتند مثل #دعا یا #روضه، که جمعیتی را به آنجا می‌کشاند. کوچه پر می‌شد از آدم‌هایی که معلوم بود از #شهرستان‌ها آمده‌اند، و گاه از شب پیش در کوچه اتراق می‌کردند تا صبح زود به خانه‌ی همسایه‌ی نوآمده‌ی ما بروند. ما نمی‌دانستیم چه خبر است. تا آن موقع، که حوالی سال‌های ۷۷-۷۸ شمسی بود، نه اسم خانواده‌ی تابنده را شنیده بودیم و نه می‌دانستیم #درویش‌ چیست! از ناآگاهی ما بود. اطلاعاتِ خانواده‌ی ما از #دروایش منحصر می‌شد به دو سه مورد: یکی آهنگ #گلپا که بابا عاشقش بود و وقت سرمستی می‌خواندش: «#درویش_روهرگلیم پاره،شب_روسرمیاره،قطره_بایه_دریا،براش_فرقی_نداره...» دوم، آنچه در درس #عرفان و #تصوف رشته‌ی #ادبیات خوانده بودیم، که طبعاً اطلاعاتی #تاریخی بود و ما خیال نمی‌کردیم در زمانه‌ی ما هم مصداق دارد، و سوم هم #مستند «لحظاتی چند با #دراویش_قادریه» ساخته‌ی «#منوچهرطبری»، از تولیدات سازمان #رادیووتلویزیون_ملی_ایران. همین و همین. ما چیز دیگری از #درویش و درویش‌گری نمی‌دانستیم. طبعاً با این اندازه اطلاعات، نمی‌دانستیم با همسایه‌های تازه چه کنیم. صدای دعای آنها قاطی صدای MTV ما شده بود، و وقتی غروب‌ می‌شد و آنها #وضو می‌گرفتند، تازه ما بساط را در بالکن می‌چیدیم و تا آخرهای شب تو نمی‌رفتیم.
بابا که حوصلۀ صدای #دعاوروضه نداشت بنا کرد #اعتراض: «آقا چه خبر است اینجا؟ کوچه را به هم ریخته‌اید! صدای دعایتان را پایین بیاورید. مگر #مسجد است اینجا؟! #حسینیه است؟ حوصله نداریم....»
فردا صبح زنگ زدند. بابا با اوقات تلخ رفت دم در، و وقتی برگشت یک دسته گل دستش بود و یک سینی گوشت قربانی، گردنش هم بگویی‌نگویی کج. گفت: #آقای_تابنده بود، آمده بودند معذرت‌خواهی.

ما ده پانزده سال با خانواده‌ی #تابنده همسایه بودیم. در این سال‌ها جز مردمی، همراهی، مرافقت و مهربانی چیزی از ایشان ندیدیم. در خانه‌مان را که باز می‌کردیم برویم بیرون، بزرگ و کوچک تا کمر جلو ما خم می‌شدند و ما همیشه از اینهمه تواضع خجالت‌زده می‌شدیم. آشنایانی که اطلاعاتشان بیشتر از ما بود، وقتی کم‌کم از سکونت آقای تابنده در همسایگی ما مطلع شدند، می‌گفتند: «خوش به سعادتتان که با این #مردخدا مجاور شدید.» طبعاً سبک زندگی ما با آنها متفاوت بود و شاید برو بیایِ خانه‌ی ما، صدای #موزیک و مهمانی و... هم سبب ناراحتی‌شان می‌شد، اما آنها جز با لبخند و ادب و احترام با ما رفتار نمی‌کردند. آزارشان به مورچه هم نمی‌رسید. پس می‌توان فهمید که چقدر برای ما دشوار است انتساب رفتارهای #خشونت‌آمیز به #درویش‌ها را باور کنیم. دشوار، در حد ناممکن.

روزی که در #گلستان_هفتم آتش‌افروزی به اوج رسیده بود، ماشینم را چند کوچه بالاتر پارک کردم تا بتوانم پیاده خودم را به مدرسه‌ی دخترم برسانم. از میان #جمعیت_معترض که می‌گذشتم با یک نگاه تشخیص می‌دادم کدام‌ها درویشند و کدام‌ها #عابر یا #تماشاچی. ناگهان چشمم خورد به چند نفر با سبیل‌های کلفت که #قمه‌های خیلی بزرگ و #چاقو به دست داشتند. از ترس قالب تهی کردم. به جوانی که از شمایل آرام و محجوبش فهمیدم #درویش است گفتم: «آقا! اینجا #مدرسه‌ی_دخترانه است! جان بچه‌های مردم در خطر افتاده، دخترها ترسیده‌اند. چاقو و قمه چیست؟!» گفت: «خانم، ما نیستیم. قاطی ما شده‌اند. بیایید من شما را رد کنم.» همراه من شد و تا جلو مدرسه با من آمد. گفتم: «ممنون». گفت: «مثل تخم چشممان مراقب دخترهایتان هستیم. خیالتان راحت باشد...
#فرقه_تبهکار
#ایران_رو_پس_میگیریم
#براندازم
#اعتراضات_سراسری
🔵 @c_b_shahzadeh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 اهنگ #شاهنشاه
خواننده #گلپا

فقط اونجاش که میگه:

مردم ما تو خوابن
چشمهای شاهنشاه ما بیدار

افسوس از ملت عقل باخته

@C_B_SHAHZADEH
کمپین بازگشت شاهزاده
‍ خیانت های هوشنگ ابتهاج (سایه) همیشه در رادیو مسکوت ماند . محمد حیدری در مورد بیکاری خودش و جلیل شهناز و فرهنگ شریف و...تعداد زیادی از هنرمندان گله مند است . از تعداد افرادی که بواسطه ابتهاج توده ای خود فروخته از رادیو بیکار و مطرود شدند چند نفر را میشناسید…
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴درود بر استاد اکبرگلپایگانی (#گلپا) گرامی که هیچ‌وقت حاضر نشد حتی ذره‌ای با جمهوری اسلامی سازش کند. به امید برگزاری جشن آزادی ایران در کنار شما و تمام هنرمندان میهن‌پرست.



🔺امثال #شجریان و #ابتهاج چه #خیانت_هایی که به #رایو_ملی و حذف #هنرمندان_میهن_پرست واقعی که نکرده اند..

این پست را با پست ریپلی شده ببینید تا خیانت چپ و توده ای و کمونیست ها ی امثال ابتهاج وشجریان را ببینید...

@C_B_SHAHZADEH
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در اثبات وطن پرستی استاد #گلپا همین فیلم کافیه. در روز های تاریک و خفقان ایران میخونده :

من آن شیرم که شمشیرم به مشته
هزاران ساله خورشیدم به پشته

@C_B_SHAHZADEH
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در اثبات وطن پرستی استاد #گلپا همین فیلم کافیه. در روز های تاریک و خفقان ایران میخونده :
من آن شیرم که شمشیرم به مشته
هزاران ساله خورشیدم به پشته

@C_B_SHAHZADEH
📝📝📝📝



🔸️بشنوید برنامه ای از (بزم شاعران) با همکاری استادان💎 (اکبر گلپایگانی، حبیب الله بدیعی) در دستگاه (سه گاه و مخالف سه گاه)🎼

🔸️قبل از انقلاب در رادیوی ملی، بزمی برای شاعران وجود داشت که در بخشی از آن برنامه، هر بار یک یا چند نفر از خوانندگان و نوازندگانِ بی تکرارِ موسیقی اصیل ایرانی نیز در آن هنرنمایی می کردند.

🔸️گاهاً آوازهایی که در این برنامه ها خوانده میشد، ساختارشکنیِ حِسّی و شور و حالِ بیشتری نسبت به برنامه های گلها داشت چرا که خواننده، نوازنده، شاعر و.... همگی در فضایی دوستانه و صمیمانه گردِ هم جمع می شدند و فقط سخن از عشق و شعر و موسیقی🎶 بینِ آنها برقرار بود.

🔸️متاسفانه این نوع بزم ها در آن زمان به کامِ برخی از متحجران و مسلسل نوازان و چکُش نوازانِ🔨 خائنی مانند لطفی و ابتهاج و... شیرین نمی آمد و آنها را بزم هایی کاباره ای و مطربی و... می نامیدند، چرا که حال و احساس و شورِ فراوانی در صدای خواننده و نوازنده بود و بسیاری از اوقات از حالت تکرار مکرراتِ ردیف های خشک و کلیشه ای خارج میشد و خواننده احساس و حالِ درونی اش را در آن لحظه بطور کامل با هنرش نشان می داد و این جماعتِ (چَکُش نوازِ 🔨ردیف زَن و ریش و پَشمی و آخوند مَسلَک) بطورِ کلی با شور و حال و غِنا و احساس در موسیقی مشکل داشتند!

🔸️ساز و آوازی که در این بزم ها اجرا میشد، شور و حالی دیگر داشت که اساسش بر (بداهه خوانی و بداهه نوازی) بود و خواننده و نوازنده، خود را به دست احساس و حال درونی شان در آن لحظه می سپرد که حاصل آن نغمات و نواهایِ شورانگیز و تاثیرگذاری بود که در دیگر برنامه های موسیقی، کمتر یافت میشد.

🔸️زیباترین نغمه پردازی ها و خلق جملات و ملودی های ناب در موسیقیِ اصیل ایرانی، زمانی صورت میگیرد که خواننده و نوازنده در آن لحظه خود را بدست احساس و دل و حالَش بسپارد و به بداهه خوانی و بداهه نوازی بپردازد و برنامه های بزم شاعران رادیو در قبل از انقلاب دقیقا همین فرصت را برای خواننده و نوازنده فراهم می کرد.

🔸️در بسیاری از اوقات، لحظاتی در این برنامه (بزم شاعران) بوجود می آمد که باعث خلق جملات سازی و آوازی ناب و غیر قابل تکرار میشد که در زمره شاهکارهایِ بداهه نوازی و بداهه خوانی بشمار میرود.





🎼🎼🎼🎼




#گلپا #بزم_شاعران #فرهنگ_شریف #جلیل_شهنار #بزم #اکبر_گلپا #اکبر_گلپایگانی #شعر #بداهه_نوازی #بداهه_خوانی #رادیو #آواز_گلپا #پرویز_یاحقی #حبیب_الله_بدیعی #اسدالله_ملک #مهدی_خالدی #محمود_محمودی_خوانساری #آواز_اصیل #آواز_سنتی #آواز_ایرانی #سازوآواز #عود #تار #سنتور #ویولن #ویلن #ویولون 



🎼🎼🎼🎼


https://t.me/C_B_SHAHZADEH/154059
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
واقعا به به🤌 این شعرو باید قاب کنیم یه جایی که هرروز ببینیم✨️
.
.
حضرت گلپا
.
#گلپا #آهنگ_قدیمی #شعر #شعرفارسی #حج



@C_B_SHAHZADEH