کمپین بازگشت شاهزاده
28.8K subscribers
58.4K photos
55.3K videos
414 files
25.8K links
https://telegram.me/C_B_SHAHZADEH
کانال کمپین👆
https://t.me/joinchat/QGibi-Oc3jFYRx5E
ابرگروه کمپین👆

https://twitter.com/payandeiranam
توییتر

@azadi5555
ارتباط با ما
Download Telegram
#دلنوشته.......

سالهاست #ایران یا بوی خاک میدهد یا بوی دود همراه با خون
درست چهل سال است که آسمان کشورم را یا سیاه میبینم یا خاکی
درست چهل سال است که ایران روزهای خوشش رفته
چهل سال است که دیگر فرزندانش کودکی نمیکنند. زود بزرگ میشوند
#چهل سال است که ایرانی دیگر نه #پاسپورتش ارزش دارد و نه دیگر پولش. #نفتش هم گاه گاه میشود بلای جانش تا نان سفره اش
یا میشود پورشه و ویلاهای میلیاردی برای آنان که شعارشان نفت را سر سفره هایتان میاوریم یا میشود معمایی به بزرگی بیشتر از ۲۰۰ متر غرق در آتش بر روی آب به نام #سانچی
ایرانی سالهاست دارد خفه میشود زیر حجم سنگین اجبار زیر حجم سنگین خاک های همسایه که میگویند خاک کربلاست اما من میگویم خاک آن کشور ناهمسایه است که جان جوانانمان را گرفت تا خفه بمانیم تا حکومت به حیاطش ادامه دهد
هشت سال جانمان را گرفتند،و تجاوز کردند. چند سال هم خاکشان خون به جگر کرده ما را. دود هم #سینمارکس‌مان را نابود کرد #پلاسکو که نگویم خون گریه کردن هم کم است. سوختن قهرمانان #آتشنشانی که دستشان در جیب خودشان بود و جانمان در دستانشان. خودشان سوختند زیر آتشی که بوی فریب میداد. بوی پستی عده ای از خدا بی خبر....
خفه کردنمان زیر #باتوم! خفه کردنمان با زور! با زندان! سرکوب! سرکوب! #کهریزک ها! #اوین ها!
مدرک جنایاتشان همین دو جا دفن شدند. فریاد های حق طلبانه جوانانی که امید خانواده‌هایشان بودند را به دار زدند و آرزو هایی که یا سوختند یا غرق شدند تا ما حقمان را بگیریم. من آرزوهایم آرزو های کودکیم را کنار همون عروسک مو فرفری جا گذاشته ام. آرزو هایی که بسیاری از زنان و دختران کشورم داشتند . آرزوی آواز خواندن زن ایرانی را ممنوع کردند و پسرک‌هایی که الان حتی همان ماشین اسباب بازی را هم ندارند و شاید الان همان #گورخوابی باشند که سرمای یکی از همین شبا میشود بلای جانشان.
و یا دخترک ۱۰ ساله ای که آرزوهایش حتی به درجه فکر کردن هم نرسیدند چون مادرش توان تن فروشی را نداشت، توان نابودی آبرویش را نداشت، توان تحمل خفت را نداشت. آسمانی شدند سه تا از هموطنانم چون نان شبشان را برای ساخت #ضریح‌های طلای عراق برده بودند.
اینجا #ایران است همان کشور با تمدنی هزاران ساله! اینجا ایران است کشور ثروتمند خاورمیانه! اینجا ایران است کشور فرهنگ و هنر! اینجا ایران است کشور چهار فصل ها!

و اما اینجا ایران است! مردمش #سکوت نخواهند کرد. مردمی که مهر سکوت به لبانشان برای چپاول بیشتر زده بودند. مردمی که #حجاب را به اجبار سر ناموسشان کردند و ایران از آن حریر های شرقی چهل سال محروم شد. همان اجباری که مردانش را چشم چران میخواند! همان اجباری که #غیرت مرد ایرانی را زیر سوال میبرد!

همان مردان با غیرت امروز فریاد میکنند غیرتشان را. امروز مهر سکوت میزنند به این قسمت از تاریخ که نابودشان کرد. مهر سکوت میزنند به تمام کسانی که ایرانشان را #ویران کردند. به تمام آنهایی که جوی خون راه انداختند با قتل های دسته جمعی. تبرشان را میگیرند و به ریشه خودشان میزنند همان تبری که جوانان وطنم را پر پر کرد. امروز ایرانم بیدار است.
امروز روز #اعتصاب ما در براربر ظلمیست که شادی ایرانمان را ربودند.
من ایرانیم من دیگر #سکوت نمیکنم #حقم را میگیرم.

#ملودی

https://t.me/joinchat/AAAAAEFfTeEwBlEKjszgVQ
#دلنوشته........ #ملودی

صبح شده بود آسمان ابری و سفیدی لبه پنجره خبر از یه برف زیبا میداد.
بلند میشوم به سمت پنجره میروم پنجره را باز میکنم خنکای دلپذیر هوای پاک این روز هارا مهمان ریه هایم میکنم .
چند سالی بود که دود کمتر شده بود دیگر باران و برف اسیدی نمیبارید.
از سرما لرز میکنم و پنجره را میبندم.
آبی به صورتم میزنم طبق معمول این روز ها یک خط چشم پشت چشمانم میکشم و رژ سرخی میزنم. و موهایم را بالای سرم گوجه ای میبندم و پالتو را میپوشم و شال را دور گردنم میپیچم .
مقصد امروزم آن برج معروف بود امشب کنسرتی داشتم آن هم در معروفترین برج کشور .
دلم از خوشی قنج میرود وقتی که دانه های برف روی موهایم میشینند،و چتری های اتو کشیده ام را فر میدهند .
خیابان و ادمهایش چند سالی بود که دیگر اخم نداشتند.
از خیابان میگذرم مگر میشود این روز برفی زیبا را که لبو های داغ خوش رنگ آن طرف پارک دلانگیزش کرده بود با را ماشین بروم.
برعکس خیلی سال قبل که پارک ها خالی بودند این روزهای سرد اما پر از خانواده هایی بودند که دیگر دغدغه نان شب نداشتند لااقل پدری که امروز دختر ۶ساله اش را در ادم برفی درست کردن همراهی میکرد و شاید اگر درست چند سال قبل بود هرگز این روز زیبا را در خانه کنار خانواده و دخترش نبود و شاید سال ها ادم برفی درست نمیکرد.
چشم از آن منظره زیبا میگیرم و راهم را به سمت پیرمرد لبو فروش میبرم که چندتا پلیس هم کنارش هستند ناخوداگاه ترس آن روز ها به دلم مینشیند اما این اینبار پلیس ها و پیرمرد هر دو بلند بلند میخندیدند و پیرمرد رو به آن ها میگفت پیر بشی جون این لبو هام از طرف من برای زحمت های شما .
چند قدم مانده را طی میکنم، تمام آن روز ها با وجود چندسال گذشتن اما ......
انگار اینجا دیگر آن کشور نبود نه ترسی بود در چشمان کسی نه بساطی روی زمین ریخته شده بودند . سلامی به پیرمرد میدهم .دست در کیف پولم میکنم پول های طرح جدید را در میاورم سمت پیر مرد میگیرم پیرمرد با خوش رویی جوابم را میدهد شالم را کمی ازاد میکنم تا هوایی تازه کنم.ظرف را پر میکند از لبو های داغ و چنگالی به آن میزند ظرف را میگیرم و خداحافظی میکنم .بقیه راه را ماشینی میگیرم و از پنجره ماشین شهری را تماشا میکنم که ماشین های نو این روز ها را دارد اما عجیب که مردم دیگر با این ماشین ها تلفات جاده ای آن روز هارا ندارند .
سر چهاره پشت چراغ قرمز نگه میدارد شهر با کودک هایی پر شده است که دستان گرم مادرشان جای خالی گل هایی را که خارج از فصل در دستشان قرار میگرفت پرکرده است .پسر بچه کوچولویی زبانک می اندازد شیرینیش عجیب به دلم مینشیند .
راننده غرق در صدای بانو گوگوش میشود من میروم به آن سالن بزرگ که قرار بود امشب کنسرتی داشته باشم و صدایم کل سالن را در بر بگیرد و مست شوم از حضور هم میهنانم.
آن خیابان بلند که در خاورمیانه مشهور بود را نگاه میکنم شاید اشتباه گفته اند شانزه لیزه خیابان عاشقان است در حالی که دختر و پسر ها و زن شوهر هایی را میدیدم که دست در دست هم این خیابان پر درخت از برف پوشیده شده را در آغوش هم طی میکنند.و رقص موهای دختران شرقی که خرماییش چهره زیبایشان را شیرین میکرد،و مردانی که دلشان برای دلبرشان میرفت فارغ از دنیا بودند و مست عشق.
آن طرفتر گروه موسیقی خیابانی را میبینم که چند جوان با شور مینواختند و مردم دورشان جمع شده بودن.کرایه را حساب میکنم تشکری میکنم.
برج زیبا را میبینم با قدم های آهسته به سمتش قدم بر میدارم زنان مو بلوند مرد های مو بلوندی را میبینم که بعد از هر توضیح از قسمتی عکس میگیرند و باشوق تماشا میکنند این همه زیبایی را از کی توریست ها این فصل سال را میامدند شاید درست از چند سال پیش اینجا توریست هایش برای خودش می آمدند همان کشور چهار فصل که ندیدنش در هر فصلی حسرتی بزرگ میشد انگار دیدن این خاک زیادی مقدس برای همه دل انگیز بوده و انگار سال ها بود که منتظر بودند در هایش باز شود.
لبخندی،به این همه نشاط و شادی میزنم و وارد میشوم و به سمت سالن قدم را هماهنگ میکنم. این روز ها و این سال ها عجیب مردمم فقط عشق برداشته بودند و شاید این حکایت حال همه ما بود.هر روز جای عزا جشن های ملی بر پا بود کشور غرق درشادی بود.
لباس آستین حریر شب رنگم را میپوشم و پله ها را بالا میروم شب شده بود لحظه ای که سال ها آرزویش را داشتم همه آمده بودند و همه در پشت صحنه شوق داشتند امروز روز من بود روز دختران سرزمینم روز صدای بانوان کشورم.پا به سن گذاشتم و سوت دست هایی که که مدام به یادم میاورد چند سال قبل چقدر خوابش را دیده بودم و در خیالم این لحظه را هر بار تکرار میکردم ولی امروز روز من بود روز زنان ایرانی .
روزی که نه #کودک_کاری بود و نه بساط ریخته شده در زمین .روزی که نه #حجابی بود و نه #اجباری، روزی که فرودگاهایش پر بود از بوسه های عاشقانه و آغوش های خالصانه

🔻 ادامه #دلنوشته
روزی که برج میلاد هم صدای بانوی شرقی، بانوی ایرانی را در خود تجربه کرد.
روزی که #شهیاد را دیگر ازادی نمگیفتن چون که دیگر قلبش هم آزاد بود .روزی که پلیس ها دزد های واقعی را میگرفتند روزی که ایران ازاد شد روزی که مردم دغدغه هایشان دیگر #نان نبود #آبادی کشور بود. روزی که #دکل ها سر جایشان بودو جایی از بحر فریب مردم #نمیسوخت
اینجا ایران است کشوری که ساخته شد.
امروز تاریخ
۱.../۱۰/۲۶
پر کردن جا خالی سال با شما #ملودی.❤️❤️❤️❤️❤️

https://t.me/joinchat/AAAAAEFfTeEwBlEKjszgVQ
#دلنوشته..

آخرین روز های سال اخر دبیرستانش بود تمام نمراتش عالی بود اما این اخری ها ترسی به جانش ریخته بود ۱۸سال تمامش که میشد باید دل از همه آرزو هایش میکند ۲سال تمام ۲سال از عمرش که شاید بیشترین انرژی برای تحصیل در وجودش بود.
۲سال #اجبار به پیراهن سربازی و آن پتوی نفت خورده۲سال را عقب میماند از زندگی. تمام علاقه اش رشته ریاضی بود مهندسی اینکه ساعت ها در کتابخانه باشد و برای کنکور تست بزند .اجباری که او را مجبور به تحمل هر شرایطی میکرد در حالی که کمترین علاقه ای نداشت به نظامی بودن تازه اگر شانس میاورد #نقطه_صفرمرزی نمیافتاد .تازه اگر شانس میاورد تیرهایش جانی را هدف نمیگرفت نه روحیش را داشت و نه دلش را.
واکس میزند #پوتین چرم سربازیش را موهای مشکیش را مادرش با اشک تراشیده بود آن شبرنگ هایی که عشقش بی اندازه دوستش داشت.میگفتن باید میرفت چون اجبار بود باید به اجبار مرد میشد از خودش میپرسد مگر مردی به صبح زود بیدار شدن است مگر به تمرین های سخت طاقت فرساست مگر به زیر باران و برف ایستادن است مگر نمیشود در لباس پزشکی مرد شد مگر نمیشد به کشورش با علمش خدمت کند تمام روزهای خدمتش را باید یاد میگرفت چطور بجنگد مگر فقط،مرد باید بجنگد چرا نباید جانی نجات میداد شرافت فقط دفاع از خاک نیست شرافت آبادی خاک هم هست نجات جان هموطن هم هست. پوتین واکس خورده را نگاهی میکند و بند هایش را گره کوری میزند بلند میشود قامت راست میکند سر مادرش را میبوسد و در گوشش میگوید حواست باشد ۲سال فقط۲سال حواست به شیرینم باشد بعد از آن باید برایم آستین بالا بزنی مادرش لبخندی میزند و زمزمه گونه میگوید تو برگرد سروسامان دادنت با من.شاید دعا میکرد اشرار پسرکش را نکشند شاید دعا میکرد وقتی برمیگردد همان پسرک درسخوانش بماند شاید دعا میکرد شیرین پسرکش عقد نکند شاید.
جرمش چه بود که روحش دخترانه بود جسمش پسرانه ساعت ها کنج دیوار خانه در اغوش خواهرش گریه کرده بود ترس داشت وحشت از بودن در جایی که بی شک میدانست از انان نیست اگر بفهمند چه اگر از صدای نازکش مسخره اش کنند چه ،اگر تجاوزکنند چه کند بارها دوستانش ترسانده بودنش از آنجا اجبار ها میکشد آدم ها را از درون زره زره .
به خودش میگوید چرا پدرش راضی نشد به جراحیش چرا همه میخواهد مرد شود و مرد باشد مگر خودش خواسته بود ترنس باشد مگر روح دخترانه اش را میتوانست سرکوب کند یادش آمده بود که توی سایتی خوانده بود خواهری از بردارش گفته بود که ترنس بوده و خودکشی کرده.مرگ را انتخاب میکرد یا خفت کشیدن های بعدش را چند بار تیغ روی صورت نرمش میکشید تا شاید باور کنن مرد است چند ساعت تمرین صدا میکرد امان از اجباری که میکشد روح ادم ها را.
دستان یخ زده اش را با ها کردن میخواست گرم کند سنگر گرفته بود پشت سنگ های یک کوه برای دیدبانی آن هم در نقطه صفر مرزی کم کم داشت انرژیش تحلیل میرفت شب شده بود و ترس از تاریکیش در کل این دوسال خدمت هم کم نشده بود ماه های آخرش بود دیگر آن شور شوق قبل را برای ادامه گرداندن مغازه پدرش را هم نداشت چند ماهی شده بود که قلب مادرش هم بیشتر درد گرفته بود هیچکس نمیدانست خودش،که خوب فهمیده بود چقدر دوریش مادرش را عذاب میداد خیال خانه هم گرمش میکرد هم استرسش را زیاد میکرد دفترچه کوچکش را باز میکند خودکارش را برداشت نوشت از اینکه چند ماه دیگر بیشتر نمانده که چقدر اینجا جایش خوب است .پوزخندی میزند و مینویسد از علاقه اش به مغازه طراحی کاغذ دیواری پدرش از ذوقی که دوسال خدمت کورش کرده بود.صدای تیر امد و هیاهوی پایین پایش نشان از حمله اشرار بود دفترش از دستش افتاد و اسلحه اش را به سمت پایین پاییش نشانه گرفت اما دیر بود دیر شده بود سرش را نشانه رفته بودن مادرش مادرش.
مرد شدن نیازی به اجبار های ما نیست نیازی به اجبار سربازی .
اسلحه گاهی آدم ها را نامرد میکند گاهی همین اجبار مقدس جوانی را معتاد میکند.گاهی همین #اجبارمقدس آرزوهای یک جوان را در خودش غرق میکند .سربازی را اجباری کرده اند برای پسر محصلی که مخ بود برای پسری که آرزویش،زمین تا آسمان با آن محیط خشن فرق داشت .اجبار ها گاهی آدم را محکم نمیکند بلکه پراز عقده میکند جامعه ای که با اجبار مرد بسازد نابود میشود هزاران جوانی که نان اور خانواده هستن هرچند ۶برادر هم باشند اما تهیه جهیزیه کار ساده ای نیست داشتن مسکن ساده نیست بگذریم اما اجبار ها این نسل را میکشد این ۲سال اجبار که اوج جوانی را هدف میگیرد آینده سازان این مملکت را نابود میکند دل مرده میشوند پسران ایرانم وقتی که بر میگردند و هیچ چیز مثل سابق نیست.
اجبار ها مثل همان قهوه داغ و تلخ وسط گرمای تابستان است که جای نوشیدن یک شربت خنک داده میشود همانقدر نچسپ و همانقدر آزاردهنده .همه که قهوه تلخ دوست ندارند.
#اجبارها سالهاست جوانی این مردم را دزدیده سالهاست که مردمم اجبار کشیده اند .
#سربازی_مقدس_نیست
#ملودی
🔵 @c_b_shahzadeh
#دلنوشته...... #ملودی

ایران، ایران کشور فاجعه های انسانیست فاجعه های آتش آب خاک و تیر، فاجعه قتل های فجیع و گورهای دسته جمعی اینجا ایران است کشوری که زنانش به #حجاب اجبارند و مردانش به #سربازی .
فاجعست از لحاظ موقعیت سربازی و رفاه سربازان و حقوقشان اخرین باشیم فاجعست که در رده اخرین ها باشیم و هر ساله ۴۰۰۰۰۰سرباز داشته باشیم اما حقوقو مزایایشان هیچ باشد تمام کشور ها سربازی #اختیاری باشد و جانشان بیمه و سربازانشان خدمتشان قلبی باشد و سرباز ایرانی حتی مینی بوسشان هم خراب ، خدمتی که در کشور های اروپایی و همین آمریکای کفر هم شغل است و علاقه ولی دولت مردانشان و مردمشان آن را لطف و از جان گذشتگی جوانانشان میدانند اما در ایران نشان مرد شدن است و وظیفه .کدام مردی کدام مرد شدنی وقتی که ۲سال از عمرشان را هیچ چیز جز جنگ و جنگیدن یاد نمیگیرند وقتی که باید درس بخوانند باید پشت مرز ها مراقب کالای قاچاق #برادران قاچاقچی باشند و از حمله اشرار نیز در امان نباشند اینجا ایران است سربازانش وسیله ای برای مانور دادن این نظام میشود حقوقشان خرج یک ماه که نه یک هفته خودشان هم نمیشود.بودجه های در نظر گرفته هم که خرج خودشان نمیشود
اینجا ایران است کشور نمایش ها همه چیز نمایشی بوده و هست برای ملت .
۲سال میرود سربازی با روزی هزار بار تحقیر از انفرادی هایش نگویم از پارتی بازی ها که #ژن های خوب دارند نگویم از ساعت ها ایستادن روی برجک ها نگویم از هر بار خطا یکـماه اضافه خدمت هایش نگویم از آزار های جنسیشم هم که نگویم بهتر است دوسال تحمل تمام اینها ساده نیست اخرش هم که چه مرد شد به چه قیمت؟ به قیمت روحیه از دست رفته دو سال مرگ تدریجی و فقط وفقط فرمان شنیدن کجایش مردی داشت و مرد شدن داشت پسری که دو سال از زندگیش ارزو هایش هم بر باد رفت روحیه تحصیلش را باخت دوسال دویدن بی هدف وقتی که حتی پولی در جیبش نمیرفت که بعد از ان بگوید گور پدر ان دو سال #اجبار .
پسری که موقعیت های شغلیش یکی پس از دیگری نابود شده بود و مجبور بود بعد از اتمام سربازیش دست به دامان هر مرد و نامردی بشود .
پسری که تمام خانواده اش،به بودنش نیاز داشتند اما این دوسال خیلی چیزها برایشان عوض کرده بود مادرش پیرتر شده بود برادر عزیزش آن پسرک سرحال دیروز قبل از رفتنش حالا کمی لبش سیاه شده بود و گاهی چرت میرفت .مرد میشدند اما نامردی را هم یاد گرفته بودند اما سال ها تاوان و حسرت همان۲۲ماه خدمت خیلی چیز هارا عوض میکرد .همان ۲سالی که میتوانست وقتش را بگذارد برای کنکور چون آن روزها اشتیاق داشت انگیزه اما امروز چی فقط هیکلش مردانه تر شده بود اشتیاقهایش را وقتی که باید کنکور میداد اما به اجبار دستشویی های محل خدمتش،را طی میکشید کشتند ارزوهایش رنگ پیری گرفته بودند و سر تراشیده اش هم برایش عادی،شده بود دیگر حالتی مثل قبل برایش جذابیت نداشت .
بگذریم بهتر است خیلی چیز ها نگفته بماند مانند همان پسرکی که تجاوز سالها کنج مغزش نشسته بود تبدیل به کابوس های شبانه اش شد .بگذریم از پسری که صورتی لبهایش را رنگ پریده کرده بود سیگار یادگاری یکی از هم خدمتی هایش و حالا کل جانش را هم کوفته کرده بود آن تنبیه های همیشگی از آن #پارتی درشت های چاپلوس.
بگذریم از پسری که دختر مورد علاقه اش یک سال بود که ازدواج کرده بود حسرت داشتنش را باید به گور میبرد حالا باید فکر روز مرگی هاش میشد.
بگذریم از همه جوانانی که آرزوهایشان مرد در همان دو سال خدمت بگذریم از مادرانی که پسرانشان قربانی بی فکری و بی وجدانی این دولت شد و جانشان هر روز به یک دیلیل گرفته میشد.
مرد کردنشان را هم دیدیم اینطور مرد کردن نوبر است سربازان را مقابل مردم قرار دادن مقابل پدر و برادر و خواهر و مادر و ملتشان قرار دادن نوبر است مرد شدن بی شک وقتی که در #اعتراضات مقابل همان ملتی قرارشان دادید که وعده خدمت به مردم شد فریبی برای حفظ خودتان.
سربازی که شرمنده میشود از نفس کشیدنش وقتی که مجبور به اطاعت از فرمانده ای میشود که هر تخطی از فرمان یکـماه اضافه خدمت برایش داشت.
اینجا ایران است #سربازیش دلی نیست بلکه #اجبار است اجباری که میکشد روزهای جوانی را میکشد آرزوهای تازه جوانه زده را خفه میکند هوای جوانی را.
#اینجا_ایران_است .
تکان نخوری تکانت میدهند یا #زلزله یا #نفتکش یا #پلاسکو
اینجا سالهاست قتلگاه مردمانیست که مادرارن و پدرانشان #حماقت کرده اند.

https://t.me/joinchat/AAAAAEFfTeEwBlEKjszgVQ
#دلنوشته..... #ملودی

مجازی با تمام خوبیهایش با تمام آدم های گاهی خوب گاهی بدش زیادی پیچیده و بزرگ است .
هر چند پشت تمام این گوشی ها و صفحات یک قلب تپنده وجود دارد.
هر قلب هم جنس خودش را دارد .سفید سیاه آبی سبز صورتی قرمز و قرمز خوشرنگ گاهی هم شکسته .اگر حواست نباشد به قلبت به باورهایت به خوبی های درونت رفته رفته سیاهش میکنن این مجازی ها ان هایی که قلبشان هم قلب نیست سیاهی مطلق است آن ها که کمین کرده اند برای دزدیدن اعتمادت برای یک شبه کشتن تمام خوش قلبی هایت .اینجا مجازی است و تو در واقعی گاهی تبعاتش را میبینی اینجا زیادی برایت خوش رنگ ظاهر میشوند تقصیر آن ها هم نیست بعضی از ما ادم ها زیادی خوش باوریم .
گاهی چشمانمان را میبندیم ندیده و نشناخته دل میدهیم .گاهی هم خواهرانه های دروغیشان را باور و گاهی هم جواب برادرانه های ناپاکشان را میدهیم.
اما مجازی منو توی مبارز کمی احتیاط کردنش واجبتر است چوب اعتمادمان سنگین روی تنمان فرود می اید تمام روزگارمان سیاه میشود،از یک اعتماد بیجا ،
اینجا مجازی است باورهایت که به مزاجشان خوش نیاید یا بلاکت میکنن یا ریپورت و یا بدتر دوستت میشوند،و تبر به دست به دنبال ریشه ات میگردند ریشه تو تمام اطلاعات توست و اعتماد تو تبر دست اوست همان مزدورانی که کارشان خفه کردن حق طلبیهای ماست .مجازی که باشی بی شک در واقعیت یک قلب داری و یک خانواده و یک ملت اما مراقب آدمکاهی پروفایل زیبای اطرافت باش همان هایی که دردل هایشان رفته رفته زیاد میشود همان هایی که سرک کشیدن هایشان اطراف واقعیت زیاد میشود همان هایی که باورت میشود عکسشان و اطلاعاتشان کاملا واقعیست اما ظاهر خوبشان واقعی،نیست . خیلی ها خوش شانس،نبوده اند که میان تمام ان سیاها گاهی نابترین مجازی هارا پیدا کنند انقدرخوش شانس نبودند که دوستان واقعی داشته باشند
مجازی آنقدر ها هم وحشنتاک نیست این خود ماییم که تبر به دست دیگران میدهیم با هر اعتماد بی جا با هر جابه جایی مرز ها و حدود ها با هر عکس و ویس با هر بار دل سوزاندن و دل دادن ما خودمان پیروزیمان را با هر فاش،کردن اطلاعاتمان به عقب میاندازیم ما خودمان واقعیمان را با همین دنیای مجازی نابود میگنیم .
دوست مجازیه من اینجا جایی برای پیش بردن خواسته های ملیمان هست جایی برای اطلاع رسانی مکانی برای باور های متفاوت اینجا امنترین جای ممکن برای مبارزست اگر خودمان حدود ها را حفظ کنیم.

#ملودی

https://t.me/joinchat/AAAAAEFfTeEwBlEKjszgVQ
#دلنوشته...... #ملودی

پینه های دستش زیادی خش میانداخت روی پوست لطیف دختر فرشته گونه اش و با تمام خود داری دخترک باز هم گاهی چشمانش جم میشد .این روزها هم شرمنده و بود هم عصبی مگر پرنسسش دل نداشت که با وجود اینهمه کار کردن باز هم مجبور بود لباس های دست دوم برایش بگیرد و غر غر های ریزش را با ندارم های تند جواب بدهد و در دلش بگوید لعنت به جیب خالی و دست پینه بسته ای که صبح تا شب باید سنگ از دل کوه میکند اما ۱۰ماه حقوقش را ندهند انصاف نبود اینهمه دوری اخرش باز هم به حسرت های چشمان دخترش برسد گاهی از مشت کردن های دستانش خودش هم ذله میشد.آینده چندسال بعد دخترش و فرزندان در راه هم غمی روی دلش بود نمیدانست از که دلخور باشد از خودش که نمیرفت به خیابان ها تا حقش را بگیرد یا از پدر و مادرش و نسلشان که زندگی الانش را خراب کرده بودند.
پیرمرد گوشه خانه افتاده بود و نگاهش گاه پی آن عصای قدیمی کشیده میشد
که سالهاست هر روز یاداور روزهای رفته جوانیش را میکند همان روز هایی که گرانی نبود و زندگی نرمالشان هم هم سطح طبقه متوسط جامعه بود و اکثرا آبگوشتتشان در نداری هم به راه بود حالا بیشتر از یک ماه میشد که فقر زیادی کمر پسرش را خم کرده بود یاد همان سال هایی افتاد که خام آب برق مجانی شده بود که حالا نان از سفره شان گرفته بود آب و برق مجانیش که بماند این روز ها نمیدانست کی آبش قطع میشود کی برقش نانشان که یکی درمیان بود همان روزهایی که حماقتشان امروز گریبان خیلی ها را گرفته بود خبر هایی میشنید گاهی که شاید انقلاب شود و خیلی ها صبرشان به سر رسیده از اختلاس ها از اعدام ها از زمین خواری های دولتی ها از همان هایی که نسل خودش بانی آمدنشان بود حالا خودشان برای گرفتن حقوق بازنشستگی شان باید خواهش میکردن یادش میامد که آن روز ها مرگ شاه را میخواستند و از اموال برده شکایت داشتن اما الان چه از نان سفره خودشان هم نباید میپرسیدن.بلند میشود و لرزان لرزان به سمت آن تکه چوب پر از تلنگر میرود که این مدت شده بود خوره روحش و بلای اعصابش برش میدارد و میرود بیرون مگر چند وقت دیگر زنده بود برای جبران گذشته ای که جوانان دیروز آتش به روز های جوانی نسل بعدش زد.امروز روزی بود،که شاید هرچند به تنهایی اما میخواست جبران کند آن طمع هایی که بوی سیب حوا را میداد کل ایران را از بهشتش بیرون کردند .عصایش را محکم میگیرد باید بود کنار جوانانی که امروز خواهان آزادی بودند.
این روز ها حتی دختران هم جسارتشان بیشتر شده بود شاید زیادی خواسته های معقولشان در حبس این نظامی بود که از آن محروم بودند چهارشنبه هایی داشتند که محک میزد چشمان مردان سرزمینش را تا نشان دهد جز آن بسیجی ها مردان سرزمینش کاری به او نداشتند عده ای هم با تحسین شجاعتش را به تماشا نشسته بودند وقتش کی میرسید مگر امیدی هم به اصلاحات مانده بود کشوری که طوسی هایش آزاد بودند و تبرئه میشدند دختران لاک زده یا ،شالشان کمی عقب بود پرونده دار شده بودند مگر میشد اصلاح شود .شاید زیادی در خانه ماندن برایشان تنگ آمده بود.این روزها زن ها و مرد های کشورم صبرشان به سر رسیده .وقتش رسیده که ایران را پس بگیریم از کسانی که ایرانمان را ویران کرده اند .کمبود آب داریم و نفتی که رو به تمامیست تا چقدر غارت کنند بیدار میشوید.
#ملودی

https://t.me/joinchat/AAAAAEFfTeEwBlEKjszgVQ
Forwarded from اتچ بات
#دلنوشته...... #ملودی
رج به رج خط به خط باور به باور روح من اسیر تمام شعر هاییست که داد میزدند امروز وطنم را.
علف های هرز این حکوت رشد کرده و تمام ایرانم را خفه در اعمال پوچشان کرده .
رنگ سیاهی زده اند به تمام رنگی های ایرانم عجیب این روز ها بعضی شعر ها حکایت امروز ماست همان شعر های ممنوعه را میگویم همان های که میگوید:
ترکه بی داد و ستم
مونده هنوز رو تن ما
ماندگاریش به کنار تازه بودنش و هر روز بودنش را کجای دلم بگذارم .
گربه مچاله شده در دل خاورمیانه را چه کار کنم جانش را زره زره میگیرند اگر دیر بجنبیم .
مادر زخم خورده ام ایران را چه کنم که هر روز شاهد بی عدالتی از سمت بیگانگان به مردمش هست نه آن بی گانه همسایه را نمیگویم همان هایی که کوچ کرده اند به قصد ویرانی خاکم به این خاک .
زخم های تنش قسمتی ویران شده اش چقدر تلخ اما واقعی خوابشان تعبیر شد همان شاعران آینده بین ممنوعه.
باید نجاتش داد وطن را باید درمان بود درمان کرد این زخم ها ر باید ویرانی های این خانه خراب کن ها را آباد کرد و باید پس گرفت خاکی را که سهم من و توست .
حک شده اسم من و تو
رو تن این تخته سیاه
این نظام سالهاست ثابت کرده هرزه تموم علفاش تموم آدماش.

کی میتونه جز من و تو درد مارو چاره کنه؟
آهای یار دبستانی من آهای هم نسل های شور های رفته به باد موهای حسر در شالهای استبداد آهای نسل های سوخته ایران منتظر ماست تا تن خسته اش را تیمار کنیم تا دست نوازشی پر مهر بر سر این گربه زیبا و اصیل بکشیم تا شیر ها باز هم در این بیشه نگهدار خاکمان شوند بیشیمان شغال دارد این روز ها نه شیر.
ایران غرق در خوابم روی بیدار میشود
شیرهای خفته در قفس آزاد میشود
ایران من آباد میشود ایرانم من ایوان میشود.
💚☁️❤️

https://t.me/joinchat/AAAAAEFfTeEwBlEKjszgVQ
Forwarded from اتچ بات
اینجا #ایران است خاک مردمان غیور! خاک بزرگ مردان #فارس، #لر، #کرد، #گیلک و #مازنی، #ترک، #عرب، #بلوچ و......
اینجا سرزمین من ایران است. من یک ایرانیم تاوقتی که شناسنامه‌ام حدود این گربه زیبا هست؛ تا وقتی تنفس میکنم هوای این خاک را نمک گیر میکند این خاک مقدس مرمانش را. آن سر دنیا هم که باشی حتی از شنیدن اسمش خون در قلبت تندتر پمپاژ میشود.
ایرانی غیرت دارد! نژاد و قومیتش هم هیچ فرقی نمیکند.
کرد پان ندارد لر پان ندارد فارس پان ندارد ترک پان ندارد بلوچ پان ندارد... #غیرت دارد! #شرف و #غرور #ملی دارد!
لر که باشی کافیست نام ایران توی شناسنامه ات حک باشد. ناموس فارس هم میشود ناموس تو. فارس، ترک، عرب، لرد، کرد ناموسشان مشترک است. خاکشان یکی، هوایشان یکی.
ایران سرزمین فرش های هزار رنگ و فصل های هزار شگفتیست! ایران سرزمین قوم های #اصیل و #ناب است. هر کدام نقش و نگاری میشوند در فرش بافته به دست مادرم ایران.

آهای تویی که #پان شده ای!

تو نه ترکی نه ایرانی تو فقط و فقط یک پان هستی! یادت نرود دختران ترک دختران ایرانند! دختران آذربایجان، ارومیه و.... دختران تمام ایرانند! میلیون ها خواهر و میلیون ها برادر دارند! غیرت هیچ یک از مردان و زنان این خاک را حتی محک هم نزن! به باد میدهند هر کسی را که دخت ایران را حراج کند. به باد میدهند دودمان بی غیرتتان را!
یادتان نرود بی غیرتان! حتی کودکان ایرانی هم غیرت دارند قلبتان را نشانه میروند. حتی اگر نگاه هرزی به این خاک کنید.
اینجا ایران است! کشور #اتحاد! کشور یکپارچه خوش رنگ و نگار! اینجا وطنمان (کرد، فارس، لر، ترک، گیلک، مازنی، بلوچی، ارمنی، عرب) ایران است.

#دلنوشته...... #ملودی

#کمپین_بازگشت_شاهزاده
https://t.me/joinchat/AAAAAEFfTeEwBlEKjszgVQ
Forwarded from اتچ بات
#دلنوشته...... #ملودی

هیچ میدانی هموطن مرگ هایمان از کجا شروع شد ؟؟
مرگهایمان از همان روزی شروع شد که مرگ بر گفتنهایمان شروع شد .مرگ بر این مرگ بر آن .تمام آن مدت مرگ ها را برای امروز خودمان میخریدیم .
جای تمام درود ها جای تمام تشکر هایمان از داشتن زندگی آسوده و آزادی فقط مرگ فرستادیم و نمک خوردیم و نمکدان هارا شکستیم نسل من نبودند اما تاوان دیروز را سخت میدهیم.
سالهاست از بلند گوها برایمان پخشکردند یا خیابان یا مدرسه همان سروده هایی که فریاد میزند امروزمان را .
از ظلم امروزمان میگوید آن انقلاب ننگین و عده های پوچش.
هرچه گوش میدهم آن سروده های انقلابی را بیشتر پی به ممنوعه بودنش میبرم زیادی بوی فریب زیادی بوی خون میدهد زنان میخوانند در آن و همخوانیشان در هر آهنگ دیگری ممنوع میشود فریب چیست غیر از این.شاعران آن سروده ها این روز ها را به تماشا نشسته بودند و برایش میسرودند .

ستمگر ه نيرنگ و تزوير و زور
زده خيمه بر تار و پود جهان
بنا كرده كاخ ستم بر زمين
زده داغ غم بر جبين زمان
همه جنگ و خون ، آتش و دود و آه
همه ظلم و بيداد و روز سياه
به نظم نوين و حقوق بشر
كنون مي دهد نسل ها را فریب
تمام خیابان های شهرمان شاهد تمام این ظلمهاست.پیر و جوانش حسرت گذشته ای را میخوردند که به بادش دادند
سالهاست میبینیم ممنوعه هستن همان سروده هایی که شاعرانشان یا نیستن یا زیادی فرسوده اند تا بدانند چه سروده اند.
این بیشه سالهاست قریب به ۴۰سال دیگر حتی پرچمش هم شیر ندارد و خورشیدش دیگر طلوع نکرد مانده پشت همان کوهی به طمع آب و برق مجانی و آزادی نداشته مان گذاشتیم.
هرچند بیشتر شیر های این بیشه را بعد از همان مرگ بر هایتان یا در سال ۵۸در جبهه ها کشتن یا ۶۸دفنشان کردن آن هم دسته جمعی از ۸۸ هم که نگویم اینم از ۹۶بوی خون سالهاست ایرانم را گرفته.
اما من یقین دارم هنوز مرد وجود دارد میشود ایران را پس گرفت میشود خون های ریخته را پاس داشت و حرمتشان داد .
میشود فریاد زد اینبار اما زنده باد هایمان گوش دنیا را کر میکند چه برسد به این شغالان.
زنده باد آزادی زنده باد ایران و ایرانی زنده باد جوان مردی زنده باد شیر و خورشید.
مرگ بر گفتنهایمان هم برای همان هایی که ۴۰ سال ایرانم را کشتند
من ایرانیم ما همه ایرانی هستیم مالک این آب و این خاک پس میگیریم کشورمان را با اتحاد.اینبار اما به قصد آزادی از ظلم استبداد.

#کمپین_بازگشت_شاهزاده
https://t.me/joinchat/AAAAAEFfTeEwBlEKjszgVQ
Forwarded from اتچ بات
#دلنوشته...... #ملودی

خورشید میدرخشد از هر جا که باشند قلبشان پرتوهای مهر دارد و نگاهشان جای جای این خاک میچرخد و نگهداری میکند،از این سرزمین.
فارق از نظام و حکومت جایی میان قلب های مردم دارند جایی که گاهی صدایشان میزند گاهی همراهی میخواهند .
همان لباس سبز هایی که همه جا و در هر راهی پشت ملت ایستاده اند .
فرقی نمیکند زلزله باشد یا سیل بهمن باشد یا جنگ هر جای این سرزمین کنار هر دردی ایستاده اند تا مبادا ملتشان خاری به پایش برود.
میدانی هموطن ، هموطن ارتشی را میگویم همان که مادرش عکسش را هم میبیند قلبش میلرزد و دعا به جان جوانش تنومندش میکند با آن قلب بزرگ.
دختر و پسر کوچکش که بزرگ میشوند و پدری که در راه خدمت به ملت ماها شاید خانه نرود و بزرگ شدن ثمره زندگیش را نبیند.
نمیدانم میدانی ارتشی غیور عزت ایرانی ؟؟میدانی ملتت چشم به راه بازگشتتان به سمتشان هستند میدانی ایران را گرفته اند و مردمش را ۴۰سال زخم میزند و میدانی ناموس وطنت را صیغه اعراب میکنند؟؟،و به ریشت میخندند .همان خورده شیشه دار هایی که دورتان کرده اند از ملت. میدانی مردمت را ۴۰سالخون به جگر کرده اند .
مگر یادتان رفته ارتشی دلش آسمانیست و دریایی غیرتد دارد برای ملتش .
ارتشی وطن تو شاید ندانی اما امروز ملتت تو را صدامیزند امروز که به تنگ آمده اند از ظلم.
میدانی میدانم چه قسم ها را خورده ای برای دفاع از میهنت میدانم جانت را فدای ملتت میکنی و دم هم نمیزنی میدانم سالهاست تو را هم خواستند از ملت جدا کنند اما نشد که نشد در رگت میجوشد خون وطن پرستی.
با ما باش پشت ملت اینجا ایران بیشه شیران تو را کم دارد برادر ارتشی.

#کمپین_بازگشت_شاهزاده
https://t.me/joinchat/AAAAAEFfTeEwBlEKjszgVQ
Forwarded from اتچ بات
#دلنوشته...... #ملودی

مینویسم و منیویسیم مبارزه هزاران شکل دارد اعتراض هم.
یکی شعر میگوید یکی دکلمه و یکی هم دلنوشته.
یکی مینویسد از مرگ وطنش از ظلم ها از استبداد از اجبار هایی که روحمان را هم به اسارت برده اند .
مینویسیم از خفه شدن آدما ها در خاک و حبس شدن صاحب شالی سفید در زندان مینویسیم از آزادی خواهان در اوین منیوسم از مردمم همان مردمی که برای،گرفتن حقوق ۱۰ماهشان میروند زندانـ.
مینویسم از آدم های گذشته و ناشکریهایشان مینویسم از رضا شاه و پل ورسک .مینویسم از محمد رضا شاه و عزت ایرانی مینویسم از همان مردی که وطن پرستیش اجازه نداد خون ملتش را بریزد.
قلمم پر توان تر میشود فکر میکنی نشنیده ام از اعدام قلم ها یا شکستنشان چرا خوب هم شنیده ام اما من اما ما مینویسیم نه برای گرفتن آب و برق و خانه مجانی نه برای آدم شدن .چون ما انسانیم.
ما طمع نمیکنیم حق خواستن را تو بگو آشوب اما من میگویم آزادی زندان های سیاسی .تو بگو تخریب اموال عمومی و بی حجابی اما من میگویم حجاب اختیاری اما من میگویم آزادی عقیده .
من شعر نمیگویم تا خوابتان ببرد از لالایی فریبهای ۵۷ من قلمم درد دارد و خون. درد دارد و مینویسد از گربه کم جان خاورمیانه مینویسد از مادر های سیاه پوش جنگ مینویسد از پدران خسته ای که فرزندانشان برنگشت مینویسد از خون های به ناحق ریخته.
مینویسم برای همان هموطنی که در رگ هایش میجوشد غیرت و وطن پرستی مینویسم برای هموطنم همانی که سالهاست از حقوق پایه اش هم محروم است.
مینویسم از سال ها ظلمی که به اسم دین به نام حق روا داشتند بر این ملت ستم دیده .
من سرود ها را از بهرم همان سرود هایی که غرور ملیت را جریهه دار میکند و نداشته هایت را به رخ میکشد .
خط بزن اسم های نمادینش را و بخوان به نامـ آزادی بخوان به نام آن روزی که ایرانم به دست مردمانش از ظلم آزاد میشود اما اینبار نه به خاطر طمع بلکه به خاطر همان ظلمی که ۴۰سال است بر ایران حاکم است.
قلمم سلاح من است جانم فدای ملتم .ای هموطن سلاح تو چیست ؟؟غیرتت را کجا خرج میکنی ؟؟ ایرانت را دزدیده اند بارهایت راهم .نوبت ایران و ملتش رسیده است.
بخوان با من هموطن شعر ازادی را .

*
آری، آری، حفظ ایرانم همت می خواهد
نجات انسان، عزت می خواهد
*
(بقای مکتب، وحدت می خواهد)
*
سلاح را برگیریم، زجای خود برخیزیم
رو در رو با دشمن تا محو اهریمن
***
💚☁️🌹

#کمپین_بازگشت_شاهزاده
https://t.me/joinchat/AAAAAEFfTeEwBlEKjszgVQ
Forwarded from اتچ بات
#دلنوشته...... #ملودی

نمیدانم از کی زمستانهای ایرانم خشک شده اند و از آسمان زیبایش به جای باران و برف غبار و غم شاید هم مرگ میبارد.
نمیدانم از کی تورم بالا رفت و پایین نیامد .یا از کی موهای زنان کشورم شد شعله های آتش و مردان چشم پاک کشورم را لقب بی غیرت دادند و چشم ناپاکشان جلوه دادند.
یا از کی پیرمرد خیابان پایینی دیگر گاریش را هم ندارد. گوشه جوبی لب خیابان چرت میزند و گاهی سرش را بالا میگیرد و به نشانه افسوس سری تکان میدهد .
حتی درست یادم نمی اید از کی زنان جوان کشورم کنار خیابان می ایستند و تنشان را میفروشند .
یا از کی پیرزن نحیفی دست در دست پسر بچه ای سطل های آشغال نزدیک رستوران را کندو کاو میکند جای نشستن زیر کرسی و گفتن داستان های شیرین به نوه اش.
میدانی نمیدانم از کی خیابان های شهر را فیلتر های سیگار افتاده از دستان کوچک پسر و دختران ۱۳و ۱۲ ساله شاهد شده است. از کی شرم میکنم از دیدن این چهره غمبار شهر حتی زیر پا.
خیلی ها میگویند منشاءش از ۴۰سال پیش است و خیلی های دیگر میگویند از همان روز هایی که بهمنی آمد و سرمایش مغز ها را منجمد کرد و همه سالهاست تنمان به درد آمده زیر فشار این حجم از آوار .
اما من بیرون آمده ام از زیرش و دیگر مغزم منجمد از تفکرات پوشالی که برایم ساختند خالی است. بیدار شده ام از خواب زمستانی که سالهاست فقط، سرما دارد . زمستانمان سرد است اما زایینده رود خشک خشک ارومیه نابود شده و ایرانم مردمش در خاک خود هم غریبن.
تو را نمیدانم اما من دیگر زیر بار ظلم نمیمانم. هموطن خیابان های این شهر را جانی دوباره ببخش! حیفش نییست پر باشد از دود و از مرگ و فقر هموطنت؟ حیفش نیست که زنان وطنت تن بفروشند و مردمان وطن جان؟
غیرتت به درد نمی آید جایی شاید مادری سطل های زباله را زیر رو کند؟
بیدار باش و مردانه بجنگ برای میهنت. شاید زمستان سال دیگر زایینده رود پر آب شد و ارومیه رو به احیا رفت شاید فیلتر های سیگار کمتر دست کودکان وطنت بود و تن های کمتری چوب هراج خورد.
ایرانم جان میخواهد و سربازان غیور ایرانی میخواهد. جوانانی که ترمیمش کنند و نجاتش دهند از مرگ تدریجی .
هموطن تا دیر نشده به پا خیز سپیده دم نزدیک است و بهار هم.
بیدار باش ایرانی تا خاک را به تاراج نبرده اند کامل .

#کمپین_بازگشت_شاهزاده
https://t.me/joinchat/AAAAAEFfTeEwBlEKjszgVQ
Forwarded from اتچ بات
#دلنوشته...... #ملودی

هموطن نمیدانم این روزها حالت چطور میگذرد نکه ندادنم نه فقط نمیدانم چطور میگذرانیش نمیدانم چطور سر میشود شایدچون هرکس طوری غمش را به دوش میکشد اما بعضی درد ها عمیق مشترک است نداریهایمان زیادی برای جیبمان آشناست .
گاهی دستمان خالی میشود گوش زمین و زمان را میکشیم و غر غر هایمان از نداری سر کوچک و بزرگ خیابان یا خانه خالی میشود و عجیب حتی فکرش را هم نمیکنیم مسببش کیست آینده چه میشود؟؟
تا کی این گسل های طبقاتی محله فرشته با محله آذر عمیقتر میشود، تا کی قرار است زحمت های بی مزدمان خشت های ویلای نیاوران شود و تا کی سهممان از نفت تحریم هایش باشد و جیب های آن بالایی ها هر روز پر تر شود و در آخر دزد یک گوسفند بشود،دزد و دستش را بگیرند و دزدی آن بالایی های بشود،اختلاس و تور اروپا برایش در نظر بگیرند.
نمیدانم تا به امروز چند بار انگشتانت را رنگی کرده اند و چند بار سوژه دوربین های رسانه های دروغ گویشان شدی آن هم با شالی عقب رفته یا با لباس آستین کوتاهی که تتو هایت پیداست و یا با عصایی در دستت با کت و دامن دوران شاه یا آن کراوات خوش رنگ قرمز رنگ از تو نمایش ملی ساخته اند و برای خود بی آبرویشان آبرو میخرند و پز میدهند با آن فریب بزرگ احساست مردم کشورم فریبی که غرور ملیت را جریحه دار میکند.
نمی‌انم تا کی قصد کرده ای هموطن که به تاراج ببرند نفت و گاز خودت وفرزندانت را تا کی بدزدند .
تا کی در نمایش مزحکشان عروسک خیمه شب بازی شویم و تمام درد هایمان و غم هایمان را تمام اختلاس هایشان را تمام قتل هایشان را مرگ کنیم و بکوبیم بر سر استکبار فرضی.
استکبار را سالهاست اشتباه فهمیده ایم استکبار همان کسانی هستند که تو را بر سر هر اعتراضت آشوبگر میخوانند و موهای سرت را آتش جهنم خطاب میکنند و طوسی ها را تبرئه .
من شور ملیم را در پس گرفتن وطنم نشان میدهم عزت ایرانی را میخواهم و جانم را فدای خاکم میکنم دشمنان من خارجی نیستند داخلی هستند همان هایی که در روز های خاص جنایتشان را با حضور تک تک ما در خیابان ها در دیده جهانیان کم اهمیت میکنند و سرپوشی میشویم بر جنایاتشان بر خودمان.
من میروم بیرون اما نه روزی که آنا بگویند بلکه روزی که عزم کرده ام خاکم را پس بگیرم.
میخوانیم باز هم از همان لاله های غرق در خون این روز ها
میخوانیم از همان جوانان وطن که راه آزادی راه انتخابیشان بود راه آرزو های زیبایشان بود.
میخوانم همان سرود های انقلابی را برای انقلاب پیش رو برای خیزش ملتی که دیگر ظلم را تاب و توان ندارند.
💚☁️🌹

#کمپین_بازگشت_شاهزاده
https://t.me/joinchat/AAAAAEFfTeEwBlEKjszgVQ
Forwarded from اتچ بات
#دلنوشته...... #ملودی

سرزمینم سرزمین لاله های گلگون به خاک افتاده است .
سرزمین شیران غرق شده در دجله شیران دست بسته به خاک افتاده.همان شیرانی که غرششان تن دشمن را میلرزاند.
پلاک افتاده به خاکشان که تنها نشانشان نبود هر لاله که سر از این خاک بیرون آورد میشود حساری دور وطنم از جنس قهرمانان هشت سال جنگ تحمیلی.نشانشان تمام لاله هاب روئیده در این خاکند.
همان ۸سال فریبی که جانشان را گرفت حفظ کردند خاکمان را از دست همان بی وجودانی ۸سال با خود خواهیشان ایران را ماتم زده کرد.
شهیدان وطنم همان شیران خفته در خاک و همان جانبازان هستند که از دست دشمنن داخلی و خارجی ایرانم را نجات دادن.
همان جوانان شاه پسر همان مادر بی حجاب پسر همان مادر روسری به سر .
پدرم را میگویم همان جانباز شیمیایی همان جانباز چندین درصدی همان که این روزها گاری سبزیش را برای سیر کردن فرزندانش دور شهر میچرخاند .
سالهاست گفتن بابا نان داد اما من میگویم دستانش را داد اعصابش را داد قطره قطره خونش را ریختند همان دشمنان امروز برادر را میگویم همان هایی که شیر دلان وطنم را گشتند .میدانی این خاک را نه بسیجی ها حفظ کردند و نه سپاهی ها ارتش بود و مردم ارتش بود جوانانی از جنس فرشته های زمینی .بالهایشان را سپر کردند و ایرانم را حفظ .
میدانی جنگ را که آورد میدانی پدران وطنم را چه کسی گرفت میدانی گل های تازه شکوفته وطنمان را چه کسی پر پر کرد نمیدانی شاید که نشسته ای و باز هم چشم به پینه دستان پدرت دوخته ای که میگذاری نانت را ببرند آبت را هم اما خاکشان برای تو هوای ناپاکشان را برای تو بیاورند میدانی کدام نا برادر را میگویم که.
میدانی چندسال ایرانت را به ناحق برای خفه کردن مردم زخم زدند نه نمیدانی اگر میدانستی درد آن آب ریخته و مسافری که برنگشته را هم میفهمیدی.
من پدرم جان داد و جان داد و خون داد و وطنم را تمام کمال به من داد بالهایشان را زیر آب قیچی کردند و با خاک پوشاندن اما زره ای از خاک وطنم را با غرش شیران همیشه بیدارمان نتوانستند بگیرند .
من نمیگذارم خونشان پایمال شود. بالهایم را نمیگذارم بچینند و نمیگذارم پینه های پیشانیشان از پینه های دست پدرم نان بخورند نمیگذارم زره از خاک وطنم را از هموطنم بگیرن، و در دهان دیگری کنند..
من ایرانمـرا پس خواهم گرفت چون درسش را یاد گرفته ام.
الف بایم الف بای پدرانم هست
راهم راه همان شیران همیشه بیدار ناموس پرستم هست
اینجا ایران است تو نمتوانی بخوابی وقتی که مادرت از درد ناله میکند زیر زخم های بیگانگان داخلی.

#کمپین_بازگشت_شاهزاده
https://t.me/joinchat/AAAAAEFfTeEwBlEKjszgVQ
Forwarded from اتچ بات
#دلنوشته...... #ملودی

این روز ها درد میکشد چشمانم درد دارد دهانم و پاهایم درد قلبم به کنار.
درد دارد ببینی هموطنت برای گرفتن ۵۰تومن حقوق بیشتر مجبور میشود چشمانش را ببندد روی مرگ آینده فرزندش .
درد دارد ببینی کشورت را که دولت نامردانش وقاحت را به جایی رسانده اند که مردمان کشورت را تهدید به حقوق نداده میکنند تهدیدی از جنس حقارت برای خودشان کاری که نکردنش فرقی ندارد وقتی که نه تنها سودی ندارد که ضرر هم دارد وقتی که یا ماها داده نمیشود یا وقتی هم که میدهند از مالیات مردم است.
نمیدانم اما این روز ها انگار عده ای از مردمم کور شده اند .خرج های میلیاردی این راهپیمایی های فرمایشی را نمیبینند و خرج های میلیاردی عزاداری های بی فایده را نمیبینند ولی آن زمان جشن هایی که عزت ایرانی را نشان میداد ول خرجی میدیدند.
میدانی مردمم را به خفت کشیده اند کاری کرده اند که مردمم از مرگ یک بیگانه عزادار میشوند و از نابودی وطنشان به دست خودشان خوش حال.
مگر میشود مرگ سرمایه هایت به دست این لاشخوران وطن را ببینی و عزادار نشوی اما هموطن عده ای آن خودکشی سال ۵۷را جشن میگیرند میدانی یعنی چه یعنی مرگ ملی ماتم ملی .و آنها هر ساله تو را به زور به خیابان میاورند و با خرج های انچنانی از جیب منو تو میخواهند مشروعیت بدهند به نظامی از پایه فاسد.
شریک جرم میکنند مردمی را که حقوق چندماهشان را نداده اند و موقع این نمایش های مزحک وعده صد خرمن میدهند.
میدانی هموطن درد دارد که حتی نخل های ایرانم از چهل سال به اینسو مثل بید ها از ریشه میلرزند و درختان نارنج خیابان ارم دیگر بهار نارنج نمیدهند و گز های اعلای اصفهان دیگر مثل قدیم داخلی هایش پر پسته نیستند .
و سهم ایرانی از صادرات پسته دانه ای قیمت گذاری میشود و سال تا سال هم سهمی از منابع ملی ندارند.
باغ هایش دیگر بهار پر بار نمیشود و من مانده ام میان آن درختان پرتقالی که سهم من و تو پوک هایش میشود و چینی های وارداتی و سهم آن نابرادر همسایه آن سرخ و نارنجی های پر آبش .
از جان منو تو میکنند و به جان طلب کارهای خودی میریزند .
میکشند مارا اگر قیام نکنیم و بنشینیم میکشند این خاک را اگر پسش نگیریم .
با هم متحد نشویم بهار که هیچ جانمان هم دیگر مال خودمان نیست سرمایه های ملی که هیچ آینده مان هم دیگر مال ما نیست.

#کمپین_بازگشت_شاهزاده
https://t.me/joinchat/AAAAAEFfTeEwBlEKjszgVQ
Forwarded from اتچ بات
#دلنوشته...... #ملودی

چشمان بسته ام را باز میکنم و خیره به آتش آرزو هایم را قطره قطره از چشمانم میگیرم و به آسمان میفرستمشان آرزوهایی که برای بدست ݪآوردنش جنگیدیم امروز جلوی چشمانم جان گرفته بودند من آرزوهای یک سال نمیدانم شاید هم دو سال شاید....اما براورده شده بودند این را بهار نشسته کنج لبخند مادرم میگفت و شکوفه های گلیاس خوش رنگی که روی لب های دختران اطراف آتش میدیدم میگفت. دست های عاشقانه ای که در هم قفل شده بودند زیبایی غیر قابل وصفی از شهر امروزم ساخته بود پدر هایی که دست مادر هایمان را گرفته بودند و از آتش میپریدند یا جوانتر ها.و بوسه های زیبایی که ما بین شلوغی های دور آتش دزدکی از گونه های دخترک گرفته میشد و کسی با خشم نگاهشان نمیکرد.
آرزوهایم و تلاشهایمان نتیجه داده بود و من امروز خانواده ها و جوان ها را خارج از هر چشم زهر آگین کنار هم میدیدم .
و جوان هایی که دیگر انرژیشان به هدر نمیرفت آن روز مرگی ها آن فشار ها دیگر روی دوششان نبود که یک چهار شنبه تمام دردهایشان ترقع و بمب بشود و آزادش کنند هیجانی که خفه میشد.
چشمانم را میبندم و آرزوی دیگری در کنار آرزوهای قبلیم میگذارم ایرانم همیشه به روز باشد و کاش این روز زیبا خواب نباشد.چشمانم را باز میکنم از روی آتش میپرم و دوباره با چشمانم این حجم از زیبایی و شادی را میبلعم و تو باور کن این روز می آید .
میشود زمستانی آغاز بهاری ابدی باشد اگر تو بخواهی.
آتش شعله کشیده چهارشنبه سوری تمام خاطرات تلخ و غم های سال های گذشته را در خودش حل میکرد و گرمای دل انگیزش و نور زیبایش این زندگی بخش سرخ آبی که به زیباترین وجه ممکن شده بود یکی از جشن های ایرانی تمام غمهایمان را میسوزاند و گرما میبخشید به تن خسته و سرما زده ایرانم.آسمان چهارشنبه سوری ایران روی زمین آتشش ستاره میشدن و نوید بهاری دل انگیز را میدادندـ.
و من محو مردمی بودم که امسال نه آتش جانشان را گرفت نه کوه نه آب و نه جاده و نه هواپیما های فرسوده .امسال چهار شنبه سوری من بوی خوش آزادی میدهد.
فرخنده باد این جشن زیبا .

#کمپین_بازگشت_شاهزاده
https://t.me/joinchat/AAAAAEFfTeEwBlEKjszgVQ
Forwarded from اتچ بات
#دلنوشته........ #ملودی

آرامِ جانِ میهنم! آرامِ جانِ وطنم!
پدرِ ایرانم رضا شاه بزرگ!
پدرِ ایران نوین!
ایرانم! ایرانم مانده بود سالها!
بی آرامِ جانش! بی پدر مهربانش!

آرامِ جان میهنم #رضا_شاه بزرگ طلوع کرد. درست از دل زمین جایی میان شهر ری زمانی که ایرانم در سیاه ترین برهه زمانیش بوده و هست.
از جنس ناجی های آسمانی همانقدر پر نور همانقدر پر اقتدار.

خورشید طلوع کرد بی گمان پدری در این روز های پشیمانی و پریشانی ملتی دردمند و ناسپاس در این روز های کم جانی ایرانم! در این روزهایی که از هر گوشه ایرانم صدایش میزنند و طلب بخشش میکنند!
مردی که نامش بر زبان ها افتاده و طپش های نامنطم قلب های ملتی شده که از شوق سر پا بند نیستند! قلب هایی که بوی تن #پدر را حس کرده اند بوی خوش #آزادی و #آبادی را حس میکنند. آمدنش بی دلیل نیست او بخشیده فرزندان قدر نشناسش را!
طنین پوتین های خاک خورده سربازی این روز ها گوش های زیادی را نوازش میدهد.

خوب میدانم دلیل آمدنش را! درست چهار ماه پیش #فریاد های ملتی که پدرشان را #صدا میکردند به گوشش خورده!
چه باغ هایی که به بار ننشسته پژمردند! چه دریاچه های که خشکید و چه پل‌هایی که در نبود خاندانش فروریخت و چه عزت هایی که بی عزت شد!

خورشید ایرانم #طلوع کرد
مردی آمد مردی که پدر بود و جان بود! برای #کشورم مردی با پوتین های سربازی معروفش همان پوتین هایی که جای جای #ایرانم را ساخته بود همان مردی که قدم های استوارش چنان پر جذبه و #ایران‌ساز بود که بزرگترین و دلسوز ترین و با سواد ترین سیاست مداران هم به پایش نرسیدند. مردی که عشقش عمیق بود.

دلیل آمدنش را میدانم چرا ، چون چهل سال است لاشخوران گرسنه ایرانم را به تاراج بردند و مردمان ناسپاس کشورم #چهل‌سال است پشیمانند از ظلمی که به پدر شان و پسرش کردند و این روز ها ندای پوزش خواهیشان چنان بلند و رسا شده که به تار پود پدر ایرانم هم رسیده.
تنش از زیر خروار ها خاک بیرون امده اما این آمدن هم گواه #بخشیدن ماست گواه بزرگی پدریست که فرزندانش را از جان بیشتر دوست داشت.

آمد چون تن رنجور و خمیده #مادرم‌ایران برایش عذاب آور بود چون عزت #دختران و #زنان ایران زمینش زیر دست و پای #داعشیان‌وطنی رفته چون پسران و مردان سرزمینش این روزها کمرشان زیر فشار های مالی و..... خم شده.
چون ارومیه اش خشک شده چون زاینده رودش دیگر زاینده نیست و نابود شده! چون مردمانش به تنگ امده اند چون دیر بجنبیم ایرانمان مرده.

این روز ها اما روزهای آمدن بهار واقعیست #رضاشاه‌بزرگ کهنه #سرباز و پدر ایران زمین شاه ایران ساز میهنم که فرزندانش چون خودش از جان برای ایرانمان گذاشته اند و من میدانم این آمدن و این اقتدار یعنی زیر #ننگ نمانید .

ایرانم را بی پدر دیده بودند که زخم میزدند و تکه تکه اش میکردند
ایرانم بی سایه مانده بود بی دست های نوازشگر پدرانش همان دست های ایرانساز را میگویم!
همان که لرزه بر تن #دین‌فروشان #وطن‌فروشان #ایران‌ستیزان میاندازد همان دستانی که شکوفایی ایران را مدیونش هستیم همان دستانی که #از_خرابه‌ای_ایران_ساخت
همان پدری که جای بوسه بر دستانش فرزندانش را هم از خود راندیم ناسپاس تمام لطف هایشان بودیم.
اما انگار بخشیده شدیم! گفته اند پدران بی حد بخشنده اند اما این روز ها این حرف باورم شده! درست در این برهه زجر اورد!
آمده تا شاهد آمدن تنها یادگار فرزندش به ایران باشد ایران را به دست نیمه دیگرش بدهد! #شاهزاده را میگویم که کم از پدرانش ندارد چون در رگ هایش خون بزرگ مرد ایران جوشش دارد.
فردای ایرانم رسیده چون ایرانم دیگر بی سایه سر نیست چون ایرانم این روز ها فرخنده ترین روزها را در پیش دارد پدرش آمده همان مرد محکم سالهای دور...
#وطنم_محتاج_درمان_است
درود بر بزرگ مرد و پدر ایران

#کمپین_بازگشت_شاهزاده
https://t.me/joinchat/AAAAAEFfTeEwBlEKjszgVQ
#دلنوشته........ #ملودی

مردمی که زخم های کهنه و عمیقی دارند .آنقدر عمیق که برای کسی چهل سال برای دیگری سی سال و همینطور ادامه دار.
نمیدانم از زخم های بیست ساله خودم بگویم یا از درد های چهل ساله پدرم
زخم های پدرم اما به قدمت همان زخم چهل ساله کشورم هست زخم های میلیون ها ایرانی.
درد و زخم هایی که چهل سال است بیشتر و بیشتر میشود از حماقت نسلی که نازپروده بود نمک نشناسی نسلی که پدرانشان را با ناسپاسی تمام دل آزرده کردند اما همان نسل و فرزندانشان سالهاست اقرار میکنند اشتباه کرده اند.
این مردم اما امروز خاک پای پدرشان را سرمه چشمانشان میکنند و در بدترین روز های ممکن مثل کودکی بی پناه به دنبال پدر میگردند.
به گمانمت مردم بعد از آمدن ناجیشان چه حسی دارند.؟؟
پدری که صدایش کردند و چهار ماه بعد اما سینه خاک را شکافت چون توان نشنیدن نداشت چون فرزندان پشیمانش نالهایشان جگر سوز بود.
میدانی عمق فاجعه برایتان چقدر است همان آخر خط را میگویم . ای دشمن ایرانم ای ایرانستیزان که خون مردم را در شیشه کردید چهل سال.
رضا شاه مثل کوه مثل شیر بیشه ای که پیکرش هم به تن شغال هایی مثل شما لرزه می اندازد ـ.
بدان تا آخرین قطره خون پاسدار پیکر پدر ایران میشویم . از امروز هر ایرانی غیوری غیرتش را در کنار بانوان و مردان کشورش برای حفظ پیکر پاک پدرشان میگذارند.
میبینم لرزه های ستون سستی را که در پی نابودی حقانیت هر ایرانی هستند شما دشمنان قسم خورده ایرانم هستین.

هشدار! هشدار!
پدرم! پاره تنم را آسیبی رسد فاتحه ریز و درشتتان خوانده است.
زخم ها اگر باز شوند و مردمی ظلم دیده که بی شک این بار از خاک پدر نمیگذرند.
خون ایرانی به جوش آمده کافیست تا خطا کنی سر ریز که شود هم شما میسوزید و هم کاخ ها و قصر های کاسبیتان!
میدانم آنقدر خطر برایتان نزدیک است که میترسید! از پیکرش میترسید! از مردمی که روشن شده اند! مردمی که از این یکی نخواهند گذشت! نمیگذارند ریشه های این کهنه سرباز ایرانم آسیبی ببیند. اینبار اما آخر خط است اگر پیکر پدر را بی حرمتی شود.
شغالان به گمانم فراموششان شده
#ایرانم_این_شیر_زخمی_هنوز_نفس_میکشد
#وطنم_محتاج_درمان_است

#کمپین_بازگشت_شاهزاده
https://t.me/joinchat/AAAAAEFfTeEwBlEKjszgVQ
#دلنوشته........ #ملودی

موضوع: #فیلتر کردن تلگرام
عذابم از این است که سالهاست با #سکوت بی جایمان دیوار های این زندان که خالقش این نظام فاسد است را آجر به آجر تنگتر میکنیم هر روز هم نفس های زیادی تنگ میشود و تن های زیادی از این #خفقان به مرگ میرسند
این روزها به دلیل خیانت این دولت به مردم شبکه های اجتماعی خارجی از جمله تلگرام که از بهترین های پیام رسان های خارجی هست تنها راه مطمئن برای مبارزه و اطلاع رسانی به هموطنانن عزیزمان هست .
پیام رسان های داخلی نه تنها امنیت ندارند که به تمام فعالیت های شما نظارت میشود.
فراموش نکنیم #ایران را تبدیل به زندانی کرده اند برای مردم تا به چپاول و خیانت های خودشان برسند.
این پیام رسان های داخلی از جمله سروش و غیره ...به مانند سلول های انفرادی این #زندان بزرگ است .
زندانی که حتی اگر کوچکترین اعتراضی هم به وضع مملکت آب و هوا مسکن پول یا هر چیز دیگری داشته باشیم در این پیام رسان ها در نتفه خفه میشود.
دوست هموطن من اگر امروز تن به این خفت بدهیم و اجازه بدهیم که پیامرسان را هم به نظر خودشان برای ما انتخاب کنند ، تنها روزنه های اعتراض و آگاهی رسانی ما هم بسته خواهد شد و بی شک جوانان بیکار زیادی دوباره به جامعه تزریق خواهد شد و عواقب تلخی که این بی کاری در پی خواهد داشت فاجعه بار است ......
تلگرام بهترین راه تبادل اخبار درست و رو کردن خیانت های این کشور است و همچنین منبع درامدی برای جوانان این کشور .
این درصورتی هست که هم دلار بالا رفته هم به پول آب و برق گاز هم اضافه میشود. تمام این روزها یاداور همان وعده های پوچی هست که چه #اصلاح_طلب و چه #اصولگراها میدهند مرگ ایران و چپاول ایرانی تنها هدف این نظام و وعدهای فریبنده ای که روز به روز پوچ بودنش بیشتر زخم بر پیکر ایرانمان میزند .
تلگرام تنها یک پیام رسان نیست بلکه فضای امنیست که با هیچ پول و مدال و جایگاهی از بین نمیرود و مصداق این حرف ایستادگی #پاول_دروف در ندادن اطلاعت به روسیه خودش گویای همه چیز هست.
فراموشمان نشود خیلی ها خرجشان از #تلگرام است.
به امید فردایی #آزاد بدون #دیکتاتوری.


#ایرانو_پس_میگیریم
#اعتراضات_سراسری
#رضاشاه_روحت_شاد
#کمپین_بازگشت_شاهزاده
@c_b_shahzadeh