شهریاری نماینده زاهدان:
بر اساس آمار مردم سیستان و بلوچستان فقیرترین مردم کشور هستند
این استان به حدی فقیر است که دانشآموزان #مدرسه ،بهدلیل #فقر شدید غذایی سر کلاس دچار ضعف میشوند
@C_B_SHAHZADEH
بر اساس آمار مردم سیستان و بلوچستان فقیرترین مردم کشور هستند
این استان به حدی فقیر است که دانشآموزان #مدرسه ،بهدلیل #فقر شدید غذایی سر کلاس دچار ضعف میشوند
@C_B_SHAHZADEH
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
وضعيت #مدرسه هاى ايران در #سرما
#دانش_آموزان با پتو ميان سركلاس و خيلى هاشون بيمار شدن
🤔اونوقت مارو از داعش ميترسونن كه خوشحال باشيد امنيت داريم
@C_B_SHAHZADEH
#دانش_آموزان با پتو ميان سركلاس و خيلى هاشون بيمار شدن
🤔اونوقت مارو از داعش ميترسونن كه خوشحال باشيد امنيت داريم
@C_B_SHAHZADEH
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#مدرسه ای که دانش آموز خودش باید برای بخاری قدیمی آن #نفت ببرد!
دلخوش به این مقدار نباشید ،،
ما #نفت را بر سر سفره های شما
می آوریم !
#کمپین_بازگشت_شاهزاده
@c_b_shahzadeh
دلخوش به این مقدار نباشید ،،
ما #نفت را بر سر سفره های شما
می آوریم !
#کمپین_بازگشت_شاهزاده
@c_b_shahzadeh
شاه #عربستان در نشست خبری: از زمان #انقلاب ایران، منطقه #خاورمیانه ارامش خود را از دست داده. اطلاعات کاملی داریم در خصوص اینکه اکثر #مقامات کنونی ایران لبنانی هستند. آنها دلشان به حال ایرانیها نمیسوزد.
مجلس ایران و #قوه_قضاییه ایران در اختیار #لاریجانی هاست که لبنانی هستند.
مقامات ایرانی زیاد دیگر هم هستند که بیش از دویست نفر می شوند و پستهای کلیدی دارند و لبنانی هستند.
ایرانیها باید کاری کنند که لبنانی ها پستهای کلیدی کشورشان را اشغال نکنند تا پول #نفت در ایران خرج شود.
مقامات لبنانی ایران، به بهانه جنگ با #اسرائیل پولهای زیادی به اقوام لبنانی خود داده اند و #ایران به وضعیتی رسیده که کودکانش در #مدرسه های #تاسف باری درس می خوانند.
او همچنین گفت کشورهای همسایه ایران دچار #مصیبت شده اند زیرا ایران انقدر جنگ در #لبنان را حمایت کرد تا بالاخره جنگ به مرزهای خودش منتقل شد.
ایران مسئول جنگهای منطقه است.
@c_b_shahzadeh
مجلس ایران و #قوه_قضاییه ایران در اختیار #لاریجانی هاست که لبنانی هستند.
مقامات ایرانی زیاد دیگر هم هستند که بیش از دویست نفر می شوند و پستهای کلیدی دارند و لبنانی هستند.
ایرانیها باید کاری کنند که لبنانی ها پستهای کلیدی کشورشان را اشغال نکنند تا پول #نفت در ایران خرج شود.
مقامات لبنانی ایران، به بهانه جنگ با #اسرائیل پولهای زیادی به اقوام لبنانی خود داده اند و #ایران به وضعیتی رسیده که کودکانش در #مدرسه های #تاسف باری درس می خوانند.
او همچنین گفت کشورهای همسایه ایران دچار #مصیبت شده اند زیرا ایران انقدر جنگ در #لبنان را حمایت کرد تا بالاخره جنگ به مرزهای خودش منتقل شد.
ایران مسئول جنگهای منطقه است.
@c_b_shahzadeh
Forwarded from دستیار
اولین #مدرسه ایرانی در #کمپ_آوارگان_میانماری شروع به کار کرد!
این درحالی ست که چندی پیش وزیر #آموزش_وپرورش به #کودکان_بلوچستانی که روی زمین نشسته بودند وعده حل #مشکلات آنها را تا سه سال آینده میدهد
#فرقه_تبهکار
#ایران_رو_پس_میگیریم
#براندازم
#اعتراضات_سراسری
🔵 @c_b_shahzadeh
این درحالی ست که چندی پیش وزیر #آموزش_وپرورش به #کودکان_بلوچستانی که روی زمین نشسته بودند وعده حل #مشکلات آنها را تا سه سال آینده میدهد
#فرقه_تبهکار
#ایران_رو_پس_میگیریم
#براندازم
#اعتراضات_سراسری
🔵 @c_b_shahzadeh
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
گزارش #نوستالژیک شاهدی عینی از #گلستان_هفتم
از روزی که نام کوچهی ما در #پاسداران به رسانهها راه یافت، دل ما سه تا خواهر مثل برگ بید میلرزد: #گلستان_هفتم برای شنوندگان #اخبار این روزها تنها نام یک کوچه است، اما برای ما ساکنان قدیمی آن، راستی که #گلستان یادهای #نوجوانی و خاطرههای #جوانی است.
ما در این کوچه بزرگ شدیم، آنوقتها که دو طرفش #خانههای_ویلایی قشنگ ردیف شده بود و ظهرها که از #مدرسه برمیگشتیم از پنجرهی خانهها عطر #برنج_ایرانی و سبزی تازه بیرون میآمد. #چهارشنبهسوریها در این کوچه #آتش برپا میکردیم، سرتا تهش را با #دوچرخه دور میزدیم و عاشقانمان را سر همین کوچه ملاقات میکردیم. یکی از قشنگترین خانههای این #کوچه درست روبهروی خانهی ما بود، و وقتی صاحبانش خانه را فروختند و رفتند، قصهی جدیدی در گلستان هفتم شروع شد. خانوادهی محترمی به نام «#تابنده» ساکن این خانه شدند و پنجره به پنجرهی ما نشستند.
با آمدن خانوادهی تابنده به #گلستان_هفتم، فضای کوچهی ما تغییر کرد. صبحهای زود که میرفتیم مدرسه یا دانشگاه، میدیدیم #مردهای_سیبیلو جلو خانه ایستادهاند و خانمهایی با چادرنمازهای گلگلی به این خانه رفتوآمد میکنند. چهارشنبهها مراسمی داشتند مثل #دعا یا #روضه، که جمعیتی را به آنجا میکشاند. کوچه پر میشد از آدمهایی که معلوم بود از #شهرستانها آمدهاند، و گاه از شب پیش در کوچه اتراق میکردند تا صبح زود به خانهی همسایهی نوآمدهی ما بروند. ما نمیدانستیم چه خبر است. تا آن موقع، که حوالی سالهای ۷۷-۷۸ شمسی بود، نه اسم خانوادهی تابنده را شنیده بودیم و نه میدانستیم #درویش چیست! از ناآگاهی ما بود. اطلاعاتِ خانوادهی ما از #دروایش منحصر میشد به دو سه مورد: یکی آهنگ #گلپا که بابا عاشقش بود و وقت سرمستی میخواندش: «#درویش_روهرگلیم پاره،شب_روسرمیاره،قطره_بایه_دریا،براش_فرقی_نداره...» دوم، آنچه در درس #عرفان و #تصوف رشتهی #ادبیات خوانده بودیم، که طبعاً اطلاعاتی #تاریخی بود و ما خیال نمیکردیم در زمانهی ما هم مصداق دارد، و سوم هم #مستند «لحظاتی چند با #دراویش_قادریه» ساختهی «#منوچهرطبری»، از تولیدات سازمان #رادیووتلویزیون_ملی_ایران. همین و همین. ما چیز دیگری از #درویش و درویشگری نمیدانستیم. طبعاً با این اندازه اطلاعات، نمیدانستیم با همسایههای تازه چه کنیم. صدای دعای آنها قاطی صدای MTV ما شده بود، و وقتی غروب میشد و آنها #وضو میگرفتند، تازه ما بساط را در بالکن میچیدیم و تا آخرهای شب تو نمیرفتیم.
بابا که حوصلۀ صدای #دعاوروضه نداشت بنا کرد #اعتراض: «آقا چه خبر است اینجا؟ کوچه را به هم ریختهاید! صدای دعایتان را پایین بیاورید. مگر #مسجد است اینجا؟! #حسینیه است؟ حوصله نداریم....»
فردا صبح زنگ زدند. بابا با اوقات تلخ رفت دم در، و وقتی برگشت یک دسته گل دستش بود و یک سینی گوشت قربانی، گردنش هم بگویینگویی کج. گفت: #آقای_تابنده بود، آمده بودند معذرتخواهی.
ما ده پانزده سال با خانوادهی #تابنده همسایه بودیم. در این سالها جز مردمی، همراهی، مرافقت و مهربانی چیزی از ایشان ندیدیم. در خانهمان را که باز میکردیم برویم بیرون، بزرگ و کوچک تا کمر جلو ما خم میشدند و ما همیشه از اینهمه تواضع خجالتزده میشدیم. آشنایانی که اطلاعاتشان بیشتر از ما بود، وقتی کمکم از سکونت آقای تابنده در همسایگی ما مطلع شدند، میگفتند: «خوش به سعادتتان که با این #مردخدا مجاور شدید.» طبعاً سبک زندگی ما با آنها متفاوت بود و شاید برو بیایِ خانهی ما، صدای #موزیک و مهمانی و... هم سبب ناراحتیشان میشد، اما آنها جز با لبخند و ادب و احترام با ما رفتار نمیکردند. آزارشان به مورچه هم نمیرسید. پس میتوان فهمید که چقدر برای ما دشوار است انتساب رفتارهای #خشونتآمیز به #درویشها را باور کنیم. دشوار، در حد ناممکن.
روزی که در #گلستان_هفتم آتشافروزی به اوج رسیده بود، ماشینم را چند کوچه بالاتر پارک کردم تا بتوانم پیاده خودم را به مدرسهی دخترم برسانم. از میان #جمعیت_معترض که میگذشتم با یک نگاه تشخیص میدادم کدامها درویشند و کدامها #عابر یا #تماشاچی. ناگهان چشمم خورد به چند نفر با سبیلهای کلفت که #قمههای خیلی بزرگ و #چاقو به دست داشتند. از ترس قالب تهی کردم. به جوانی که از شمایل آرام و محجوبش فهمیدم #درویش است گفتم: «آقا! اینجا #مدرسهی_دخترانه است! جان بچههای مردم در خطر افتاده، دخترها ترسیدهاند. چاقو و قمه چیست؟!» گفت: «خانم، ما نیستیم. قاطی ما شدهاند. بیایید من شما را رد کنم.» همراه من شد و تا جلو مدرسه با من آمد. گفتم: «ممنون». گفت: «مثل تخم چشممان مراقب دخترهایتان هستیم. خیالتان راحت باشد...
#فرقه_تبهکار
#ایران_رو_پس_میگیریم
#براندازم
#اعتراضات_سراسری
🔵 @c_b_shahzadeh
از روزی که نام کوچهی ما در #پاسداران به رسانهها راه یافت، دل ما سه تا خواهر مثل برگ بید میلرزد: #گلستان_هفتم برای شنوندگان #اخبار این روزها تنها نام یک کوچه است، اما برای ما ساکنان قدیمی آن، راستی که #گلستان یادهای #نوجوانی و خاطرههای #جوانی است.
ما در این کوچه بزرگ شدیم، آنوقتها که دو طرفش #خانههای_ویلایی قشنگ ردیف شده بود و ظهرها که از #مدرسه برمیگشتیم از پنجرهی خانهها عطر #برنج_ایرانی و سبزی تازه بیرون میآمد. #چهارشنبهسوریها در این کوچه #آتش برپا میکردیم، سرتا تهش را با #دوچرخه دور میزدیم و عاشقانمان را سر همین کوچه ملاقات میکردیم. یکی از قشنگترین خانههای این #کوچه درست روبهروی خانهی ما بود، و وقتی صاحبانش خانه را فروختند و رفتند، قصهی جدیدی در گلستان هفتم شروع شد. خانوادهی محترمی به نام «#تابنده» ساکن این خانه شدند و پنجره به پنجرهی ما نشستند.
با آمدن خانوادهی تابنده به #گلستان_هفتم، فضای کوچهی ما تغییر کرد. صبحهای زود که میرفتیم مدرسه یا دانشگاه، میدیدیم #مردهای_سیبیلو جلو خانه ایستادهاند و خانمهایی با چادرنمازهای گلگلی به این خانه رفتوآمد میکنند. چهارشنبهها مراسمی داشتند مثل #دعا یا #روضه، که جمعیتی را به آنجا میکشاند. کوچه پر میشد از آدمهایی که معلوم بود از #شهرستانها آمدهاند، و گاه از شب پیش در کوچه اتراق میکردند تا صبح زود به خانهی همسایهی نوآمدهی ما بروند. ما نمیدانستیم چه خبر است. تا آن موقع، که حوالی سالهای ۷۷-۷۸ شمسی بود، نه اسم خانوادهی تابنده را شنیده بودیم و نه میدانستیم #درویش چیست! از ناآگاهی ما بود. اطلاعاتِ خانوادهی ما از #دروایش منحصر میشد به دو سه مورد: یکی آهنگ #گلپا که بابا عاشقش بود و وقت سرمستی میخواندش: «#درویش_روهرگلیم پاره،شب_روسرمیاره،قطره_بایه_دریا،براش_فرقی_نداره...» دوم، آنچه در درس #عرفان و #تصوف رشتهی #ادبیات خوانده بودیم، که طبعاً اطلاعاتی #تاریخی بود و ما خیال نمیکردیم در زمانهی ما هم مصداق دارد، و سوم هم #مستند «لحظاتی چند با #دراویش_قادریه» ساختهی «#منوچهرطبری»، از تولیدات سازمان #رادیووتلویزیون_ملی_ایران. همین و همین. ما چیز دیگری از #درویش و درویشگری نمیدانستیم. طبعاً با این اندازه اطلاعات، نمیدانستیم با همسایههای تازه چه کنیم. صدای دعای آنها قاطی صدای MTV ما شده بود، و وقتی غروب میشد و آنها #وضو میگرفتند، تازه ما بساط را در بالکن میچیدیم و تا آخرهای شب تو نمیرفتیم.
بابا که حوصلۀ صدای #دعاوروضه نداشت بنا کرد #اعتراض: «آقا چه خبر است اینجا؟ کوچه را به هم ریختهاید! صدای دعایتان را پایین بیاورید. مگر #مسجد است اینجا؟! #حسینیه است؟ حوصله نداریم....»
فردا صبح زنگ زدند. بابا با اوقات تلخ رفت دم در، و وقتی برگشت یک دسته گل دستش بود و یک سینی گوشت قربانی، گردنش هم بگویینگویی کج. گفت: #آقای_تابنده بود، آمده بودند معذرتخواهی.
ما ده پانزده سال با خانوادهی #تابنده همسایه بودیم. در این سالها جز مردمی، همراهی، مرافقت و مهربانی چیزی از ایشان ندیدیم. در خانهمان را که باز میکردیم برویم بیرون، بزرگ و کوچک تا کمر جلو ما خم میشدند و ما همیشه از اینهمه تواضع خجالتزده میشدیم. آشنایانی که اطلاعاتشان بیشتر از ما بود، وقتی کمکم از سکونت آقای تابنده در همسایگی ما مطلع شدند، میگفتند: «خوش به سعادتتان که با این #مردخدا مجاور شدید.» طبعاً سبک زندگی ما با آنها متفاوت بود و شاید برو بیایِ خانهی ما، صدای #موزیک و مهمانی و... هم سبب ناراحتیشان میشد، اما آنها جز با لبخند و ادب و احترام با ما رفتار نمیکردند. آزارشان به مورچه هم نمیرسید. پس میتوان فهمید که چقدر برای ما دشوار است انتساب رفتارهای #خشونتآمیز به #درویشها را باور کنیم. دشوار، در حد ناممکن.
روزی که در #گلستان_هفتم آتشافروزی به اوج رسیده بود، ماشینم را چند کوچه بالاتر پارک کردم تا بتوانم پیاده خودم را به مدرسهی دخترم برسانم. از میان #جمعیت_معترض که میگذشتم با یک نگاه تشخیص میدادم کدامها درویشند و کدامها #عابر یا #تماشاچی. ناگهان چشمم خورد به چند نفر با سبیلهای کلفت که #قمههای خیلی بزرگ و #چاقو به دست داشتند. از ترس قالب تهی کردم. به جوانی که از شمایل آرام و محجوبش فهمیدم #درویش است گفتم: «آقا! اینجا #مدرسهی_دخترانه است! جان بچههای مردم در خطر افتاده، دخترها ترسیدهاند. چاقو و قمه چیست؟!» گفت: «خانم، ما نیستیم. قاطی ما شدهاند. بیایید من شما را رد کنم.» همراه من شد و تا جلو مدرسه با من آمد. گفتم: «ممنون». گفت: «مثل تخم چشممان مراقب دخترهایتان هستیم. خیالتان راحت باشد...
#فرقه_تبهکار
#ایران_رو_پس_میگیریم
#براندازم
#اعتراضات_سراسری
🔵 @c_b_shahzadeh
Forwarded from اتچ بات
🔴#سیستان_و_بلوچستان
خشکسالی همه چیز را از سیستان و بلوچستان گرفته است #گورستانها و خرابههای زابل پر از #جوانان_معتاد است.
مردم از #سوءتغذیه و #بیماریهای_ تنفسی رنج میبرند و کودکان از #گرسنگی #جانی برای درس خواندن ندارند.
اینها حرفهای نماینده سیستان و بلوچستان در شورای عالی استانهاست.
وی میگوید مردم از #بی_آبی و #فقر و #بیکاری و #گرسنگی و رنج #اعتیادی که دامن #جوانانشان را گرفته است در حال کوچ از این #استان_ثروتمند اما #فقیر هستند.
سارانی میگوید: هیچ #کارخانه و #کارگاهی در اینجا وجود ندارد. در گذشته مردم #کشاورزی می کردند که دیگر با #خشکسالی اینهم ممکن نیست. از سال ۹۶ به بعد همه #درآمدهای مردم از بین رفت و غیر از یارانه ساکنان اینجا منبع درآمد دیگری ندارند.
وی ادامه داد: خشکسالیهای پیدرپی، #ریزگردها و #شنهای روان همه چیز را از سیستان و بلوچستان گرفته است و بیکاری موجب شده که در اکثر شهرهاو روستاها جوانان به اعتیاد روی آورند.
شبها در خیابانهای و حاشیه قبرستانها #کارتن_خوابها و معتادان را میبینید. بیکاری باعث همه این بدبختیها و مشکلات شده است. در میان این کارتنخوابها؛ #زنان، #کودکان و #دختران هم دیده میشوند.
سارانی با تاکید بر اینکه اعتیاد باعث نابودی و بیچارگی خانوادههای سیستان و بلوچستانی شده است، افزود: اکثر آنها، روزها مشغول #جمعآوری_زباله و #گدایی هستند و بعضا در #خرابههایی که فاصله کوتاهی با شهر دارند،#زندگی میکنند.
نماینده استان سیستان و بلوچستان در شورای عالی استانها با اشاره به شیوع سوءتغذیه شدید میان کودکان این منطقه و با تاکید بر اینکه خود نیز به کار آموزشی اشتغال دارد، افزود:
ما شدیداً با مشکل سوءتغذیه مواجه هستیم و شاهدیم که برخی دانشآموزان بدون #صبحانه وارد #مدرسه شده و تا ظهر که مدرسه تعطیل میشود چیزی برای #خوردن ندارند.
باید گفت اینجا شرایط #وحشتناک است.
#اتحاد_عمل_سرنگونی_فرقه_تبهکار
#اعتراضات_سراسری
#اعتصابات_سراسری
#هرروز_6_عصر
@c_b_shahzadeh
خشکسالی همه چیز را از سیستان و بلوچستان گرفته است #گورستانها و خرابههای زابل پر از #جوانان_معتاد است.
مردم از #سوءتغذیه و #بیماریهای_ تنفسی رنج میبرند و کودکان از #گرسنگی #جانی برای درس خواندن ندارند.
اینها حرفهای نماینده سیستان و بلوچستان در شورای عالی استانهاست.
وی میگوید مردم از #بی_آبی و #فقر و #بیکاری و #گرسنگی و رنج #اعتیادی که دامن #جوانانشان را گرفته است در حال کوچ از این #استان_ثروتمند اما #فقیر هستند.
سارانی میگوید: هیچ #کارخانه و #کارگاهی در اینجا وجود ندارد. در گذشته مردم #کشاورزی می کردند که دیگر با #خشکسالی اینهم ممکن نیست. از سال ۹۶ به بعد همه #درآمدهای مردم از بین رفت و غیر از یارانه ساکنان اینجا منبع درآمد دیگری ندارند.
وی ادامه داد: خشکسالیهای پیدرپی، #ریزگردها و #شنهای روان همه چیز را از سیستان و بلوچستان گرفته است و بیکاری موجب شده که در اکثر شهرهاو روستاها جوانان به اعتیاد روی آورند.
شبها در خیابانهای و حاشیه قبرستانها #کارتن_خوابها و معتادان را میبینید. بیکاری باعث همه این بدبختیها و مشکلات شده است. در میان این کارتنخوابها؛ #زنان، #کودکان و #دختران هم دیده میشوند.
سارانی با تاکید بر اینکه اعتیاد باعث نابودی و بیچارگی خانوادههای سیستان و بلوچستانی شده است، افزود: اکثر آنها، روزها مشغول #جمعآوری_زباله و #گدایی هستند و بعضا در #خرابههایی که فاصله کوتاهی با شهر دارند،#زندگی میکنند.
نماینده استان سیستان و بلوچستان در شورای عالی استانها با اشاره به شیوع سوءتغذیه شدید میان کودکان این منطقه و با تاکید بر اینکه خود نیز به کار آموزشی اشتغال دارد، افزود:
ما شدیداً با مشکل سوءتغذیه مواجه هستیم و شاهدیم که برخی دانشآموزان بدون #صبحانه وارد #مدرسه شده و تا ظهر که مدرسه تعطیل میشود چیزی برای #خوردن ندارند.
باید گفت اینجا شرایط #وحشتناک است.
#اتحاد_عمل_سرنگونی_فرقه_تبهکار
#اعتراضات_سراسری
#اعتصابات_سراسری
#هرروز_6_عصر
@c_b_shahzadeh
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
شروع سال تحصیلی جدید و دانش آموزانی که از ابتدایی ترین امکانات آموزشی محروم هستند.
یکی از شعارهای انقلاب «ایران را #مدرسه کنیم» بود، که نه تنها تحقق نیافت، بلکه طبق آمارهای غیررسمی به علت فقر و نبود امکانات، حدود 1/5 میلیون دانش آموز محروم از تحصیل در کشور وجود دارد.
چرا همه منتظرند معجزه شود تا اوضاع عوض شود و هیچ کس باور ندارد از خود ماست که دنیامان تغییر میکند
سکوت جایز نیست
#اتحاد_عمل_سرنگونی_فرقه_تبهکار
#ایرانو_پس_میگیریم
@c_b_shahzadeh
یکی از شعارهای انقلاب «ایران را #مدرسه کنیم» بود، که نه تنها تحقق نیافت، بلکه طبق آمارهای غیررسمی به علت فقر و نبود امکانات، حدود 1/5 میلیون دانش آموز محروم از تحصیل در کشور وجود دارد.
چرا همه منتظرند معجزه شود تا اوضاع عوض شود و هیچ کس باور ندارد از خود ماست که دنیامان تغییر میکند
سکوت جایز نیست
#اتحاد_عمل_سرنگونی_فرقه_تبهکار
#ایرانو_پس_میگیریم
@c_b_shahzadeh
Telegram
attach 📎