کمپین بازگشت شاهزاده
28.8K subscribers
58.5K photos
55.4K videos
415 files
25.9K links
https://telegram.me/C_B_SHAHZADEH
کانال کمپین👆
https://t.me/joinchat/QGibi-Oc3jFYRx5E
ابرگروه کمپین👆

https://twitter.com/payandeiranam
توییتر

@azadi5555
ارتباط با ما
Download Telegram
نوش داروهای بعدمرگ #سهراب زیاد
شده اند
ومن پیوسته به دنبال #خربهلول
سرگردانم
کرکسهای #باتوم به دست درشهر
بی منطق
جولان می دهند
ومن درپی شراب ناب وا شعار
#سعدی و #حافظ
حیرانم
از #خزر تا #خلیج_فارس را در رویا،
سبزنقاشی می کنم
بازباخدایم درتسبیح وسجاده ای
چینی آشتی
می کنم
بازبی پروا #تورا درنقاشیم
عریان می کشم
بازمن رابخاطر انحراف جنسی
درملع عام میکشن

#احمدیار

https://t.me/joinchat/AAAAAEFfTeEwBlEKjszgVQ
جای ضرب #باتوم روی هیکل مثل کوه ایستاده دوستان کرمانشاهیم در این راه شهید میشیم ولی دست بر نمیداریم ...
جنگ جنگ تا پیروزی

🔵 @c_b_shahzadeh
🔴 #اشکان_خطیبی: خواسته های بحق مردم #گلوله و #باتوم نیست...

اعلام همبستگی هنرمندان با #تظاهرات_سراسری ایران

امیدواریم دیگر هنرمندان و ورزشکاران نیز همراه شوند

@c_b_shahzadeh
🔴نماینده #رژیم جمهوری اسلامی در سازمان ملل:

این جلسه #خارج از محدودیتهای این شوراست. این نشان دهنده #شکست_شورای_امنیت است و رویکرد آمریکا #خرابکارانه است!!!
این یک تلاش #ناامیدانه از سوی امریکاست و رویکرد متمدنانه ندارد. این مسائل داخی است و #معترضان هم پاسخ گرفته اند!!!( #گلوله و #باتوم )

https://t.me/joinchat/AAAAAEFfTeEwBlEKjszgVQ
سراپایش را درد فراگرفته است از #باتوم هایی که خورده بود به تار و پود بدنش.
به خودش میگفت فدای سر ملتم، آزاد که شدیم ملت که به حقشان رسیدند میشود افتخاری برایم شاید،ازدواج کردم شاید ......
هلش میدهند به داخل ون دسبندی که به دستش زده اند خراش میدهد دستش را دست هایی را که کل این سال ها کار کرده اند اما باز هم کم میاورد. دست هایش زیادی درد گرفته بودند.
گلویش هم خش برداشته بود از فریاد های حق طلبانه اش گاهی سرفه های خشکی میکرد .
دور و برش هم پر شده بود از همتبارانش یکی دکتر یکی وکیل یکی دانشجو یکی هم دیپلم اما همه یک درد مشترک داشتند نداشتن #آزادی.همه خواهان آزادی خواهان #عدالت .
جسم خورد شده اش را بالا میکشد برایش تمام سوال ها که میپرسند بی ربط است مگر گناهش چیست .
سیاهی هایی بالای سرش بودند که نگاه کردنشان هم کفاره واجبش میکردن سوال های عجیب ، تهدید میشد، تهدید به مرگ خانواده اش تهدید،به مرگ خودش.
به خودش میگوید مگر چند وقت قرار است بماند مردمش که بیکار نمیشینند همین روز هاست که زندان ها باز شوند و پرنده های آزادی ترک #قفس بگویند اما ......
به خودش میگوید مردم آن بیرون راهشان را ادامه میدهند کمی تا پیروزی مانده است مگر نه که مادرش یادش داده بود همیشه مرد بماند و میگفت مردمانشان مرد های چون مردان زمان جنگ دارند،بی شک آزاد میشد ..............
لحظه اخر سوال های اخر و وداع آخر بی دادگاه بی دیدار خانواده اش بی دیدن مادرش که چادرش را گوشه لبش گرفته حتما و هنوز سر همان کوچه کودکی و نوجوانیش حرص دیر آمدنش را میخورد و خواهرش هم چای،دم کرده منتظرش هست و برادرش که کل روز منتظر مانده تا برنامهای فردایش را به او بگوید .
بی خداحافظی میرفت ؟؟به خودش میگوید نه مردمم بی معرفت نیستن الان است که در های زندان را بشکنند و قدم های بی جانش را کند میکند مگر میشود به جرم آزادی خواهی #اعدام شد چشمانی که بسته میشود و #سینایی که دیگر نیست
راهت راه ازادی بود
زندان ها پر است از #سیناقنبری هایی که چشم امیدشان به ماست .
دیر بجنبیم این نسلمان هم در یک گور دسته جمعی دیگر دفن میشوند.

#ملودی

https://t.me/joinchat/AAAAAEFfTeEwBlEKjszgVQ
#دلنوشته....

یقه لباسش را مرتب میکند شانه ای دوباره به موهای جوگندمیش میکشد سال ها خدمت هر روزش همین بود.چند سال بود کسی به استقبالش دیگر تا دم در نمیآمد عادی شده بود یا حسش میکرد هنوز .سوار ماشینش میشود و از کوچه خارج میشود یادش بود خیلی سال قبل ها وقتی با پای پیاده تا ایستگاه اتوبوس میرفت چندتا پیرمرد و پیرزن ، خیر ببینی جوان نثارش میکردند اما الان شاید ته چشمان همان پیرمرد همیشه سر کوچه دیگر آن برق تحسین نبود جایش را تاسف گرفته بود .عجیب امروزش با همه روز ها فرق میکرد نگاه مردم دیگر حتی مثل دیروز هم نبود #خشم بود یا دلخوری یا هم ........
دخترش را چند روز بود ندیده بود اما یادش مانده بود چند وقتی هست یک روز خاص تمام سفید بیرون میرود. پسرش هم از اخرین باری که از #آزادی حرف زده بود برایش از #خفقان این کشور از اینکه دوست هایش از او به سبب شغل پدرش فرارین یک سیلی خورد. و تا امروز دیگر حرفی نشنیده بود ازش.
یا زنش دیگر مدت ها بود از طلاهای گران قیمتش تشکر و ذوق نمیکرد.
روز عجیبش با یک خبر #اغتشاش کامل شد #دستورشلیک و #باتوم استفاده از گاز اشک اور!
مگر چه کسی اغتشاش کرده بود قاتل بودند یا جانی؟؟
اما از همه قشر مردم بودند #اغتشاش بود یا #حق_طلبی
پیر بود ، جوان هم بود از کی زن ها هم صبرشان سر ریز میکرد. از کی جوان هایی که تا دیروز با فاصله زیاد از کنارش میگذشتند امروز #سینه سپر کرده اند و سرش فریاد میکشند از کی یک زن مرد شده بود .از کی دخترش چهارشنبه ها #شال_سفید به سر میکرد از کی پسرش دیگر دوستش نبود از کی مردمش به او بی اعتماد شده بودند از کی .......
زیر دستانش و سربازان برق خوش خدمتی در چشمانشان بود و عده ای شرم میکردند و عقب مانده بودن. خوش خدمتی به کی به #نظام یا #مردم ؟

#باتومش امشب به جان چند نفر نشست؟ چند،نفر به دستورش امشب #بازداشتگاه بودند ؟.
چند مادر امروز نفرینش کردند و چند جوان دیگر .....
امشب شب عجیبی بود فردا هم به همین منوال چرا یادش رفته بود سوگندش را چرا آرزوی دوران بچگیش را فراموش کرده بود؟ قسمی که خورده بود برای #دفاع از جان #مردمش پس چه میشد؟ چرا #آخوند های محل فقط نزدیکش میشدند نه مردم؟ چند سال بود که وعده کودکیش تحسین پدرش و هدف تحصیلش که خدمت به مردم بود را به پول این نظام فروخته بود. از کی #مدافع جان #ملاها شده بود؟
از کی مردمش به او بی اعتماد،بودند؟
از کی تا این حد انسانیتش را فروخته بود،که #پوتین سربازش روی خون ملتش بنشیند؟
از کی کفش هایش راه میرفتند برای نابودی مردمش،از کی فریاد های مردمش شده بود بازگشنتش به سوی آنها. مردمش صدایش میکردند یعنی اعتمادی دوباره یعنی فراموش نکن قسمت برای حفظ جان این ملت بود. یعنی فراموش نکن روزی با افتخار گفتی تا آخرین قطره خونم فدای ملت.
امشب عجیب بود چون پسرش،خانه نبود و دخترش نفرت داشتند چشمانش.
برگرد مردمت هنوز منتظر آن #مدافع_وطن هستند که شهامتش را با انتخاب این لباس نشان داد. فرزندانت هم جزوی از همین مردمند برگرد تا در آینده تا ابد پشیمان مردمت نشده ای.

قسمت پس چه میشود ای #ارتشی..!!
قسمت پس چه میشود ای #نظامی..!!
قسمت به حفاظت از جان مردم پس چه میشود..!!

#ملودی

https://t.me/joinchat/AAAAAEFfTeEwBlEKjszgVQ