روزها را یکی پس از دیگری با سلام و صلوات به خاک میسپریم و از گذشتن آن هم افسوس نداریم. همه چیز این مملکت مال آدمهای بخصوصی است. کیف، لذت، گردش و همه چیز. نصیب ما این میان، گند و کثافت و مسئولیت شد. مسئولیتش دیگر خیلی مضحک است! آنهای دیگر مسئولیت اتومبیلسواری و قمار و هرزگی دارند.
از میان نامه ها به حسن #شهید_نورایی
#صادق_هدایت
https://t.me/joinchat/AAAAAEFfTeEwBlEKjszgVQ
از میان نامه ها به حسن #شهید_نورایی
#صادق_هدایت
https://t.me/joinchat/AAAAAEFfTeEwBlEKjszgVQ
ما در اثر سالها تجربه تلخ دریافتیم که مردم دنیا خوش باور و احمق و توسری خورند و عقلشان به چشمشان میباشد و همچنان دنیا خر تو خر است. اگر ما از حماقت مردم استفاده می کنیم گناه از ما نیست. چشمشان کور شود و دنده شان نرم، اگر شعور دارند بزنند و پدرمان را در بیاورند. اما حالا که ریگی به کفش دارند و قلدر پرستند پس فضولی موقوف، بیخود صورت حق بجانب بخود نگیرند، زیرا حق نُطُق کشیدن ندارند. آخر ما هم بیکار نمی نشینیم و با قصه "بی بی گوزک" سرشان را گرم خواهیم کرد. چنان آنها را ترغیب به گذشت و فقر و مرده پرستی و گریه و وافور و توسری میکنیم که دست روی دستشان بگذارند و بگویند، باید دستی از غیب برون آید و کاری بکند!
#توپ_مرواری
#صادق_هدایت
https://t.me/joinchat/AAAAAEFfTeEwBlEKjszgVQ
#توپ_مرواری
#صادق_هدایت
https://t.me/joinchat/AAAAAEFfTeEwBlEKjszgVQ
نمیدانم گردنهگیران و دزدان معروف که عده زیادی از مردم را به کشتن دادند چه اصلاح و چه کاری را از پیش خواهند برد؟ به درک هرچه میخواهد بشود! مملکتی که بجز مسئولیتش هیچ چیز دیگرش نصیب ما نشده و روزبروز در این لجن بیشتر باید فرو رفت!
نامه به حسن #شهید_نورایی
#صادق_هدایت
https://t.me/joinchat/AAAAAEFfTeEwBlEKjszgVQ
نامه به حسن #شهید_نورایی
#صادق_هدایت
https://t.me/joinchat/AAAAAEFfTeEwBlEKjszgVQ
شاخص #فلاکت استانهای
ایران در سال 97 چقدر بود؟
شرح در تصویر!!
🔺ملاباجیها در مکتبخانههای شنگول و منگول مسائل مهمی راجع به شک میان دو و سه و استحاضه کثیره و متوسطه و قلیله و مبطلات روزه و وطی و مقاربت و ادخال حشفه به قبل و دبر و ریزهکاریهای زبان دلنازک عربی مطرح میکردند و به هندوها حقنه مینمودند و در منافع تعدد زوجات و تقیه و محلل و خواص تربت اصل داد سخن میدادند. شیخ پشمالدین کتابی در نجاسات تالیف کرد که حاوی هزار و پانصد مسئله در باب آداب خلا رفتن و کونشویی بود، خواص آب کر و آب مضاف و جلو گذاشتن پای چپ هنگام ورود به محل تخلیه.
#توپ_مرواری
#صادق_هدایت
https://t.me/joinchat/AAAAAEFfTeEwBlEKjszgVQ
ایران در سال 97 چقدر بود؟
شرح در تصویر!!
🔺ملاباجیها در مکتبخانههای شنگول و منگول مسائل مهمی راجع به شک میان دو و سه و استحاضه کثیره و متوسطه و قلیله و مبطلات روزه و وطی و مقاربت و ادخال حشفه به قبل و دبر و ریزهکاریهای زبان دلنازک عربی مطرح میکردند و به هندوها حقنه مینمودند و در منافع تعدد زوجات و تقیه و محلل و خواص تربت اصل داد سخن میدادند. شیخ پشمالدین کتابی در نجاسات تالیف کرد که حاوی هزار و پانصد مسئله در باب آداب خلا رفتن و کونشویی بود، خواص آب کر و آب مضاف و جلو گذاشتن پای چپ هنگام ورود به محل تخلیه.
#توپ_مرواری
#صادق_هدایت
https://t.me/joinchat/AAAAAEFfTeEwBlEKjszgVQ
چرا ریختشان غمناک و موذی است و شعرشان مرثیه و آوازشان چسناله است؟
چون كه با ندبه و زوزه و پرستش اموات همهاش سر و كار دارند.
#توپ_مرواری
#صادق_هدایت
https://t.me/joinchat/AAAAAEFfTeEwBlEKjszgVQ
چون كه با ندبه و زوزه و پرستش اموات همهاش سر و كار دارند.
#توپ_مرواری
#صادق_هدایت
https://t.me/joinchat/AAAAAEFfTeEwBlEKjszgVQ
چه دردسرتان بدهم، آنقدر پیزر لای پالان حسینی گذاشتند و در چاپلوسی و خاکساری نسبت به او زیادهروی کردند و متملقها و شعرا و فضلا و دلقکها و حاشیهنشینها دمش را توی بشقاب گذاشتند و او را سایۀ خدا و خدای روی زمین وانمود کردند که کمکم از روی حسینی بالا رفت. شکمش گوشت نو بالا آورد و خودش را باخت و گمان کرد علیآباد هم شهریست، بطوریکه کسی جرأت نمیکرد باو بگوید: بالای چشمت ابروست. بعد هم بگیر و ببند راه انداخت و بزور دوستان و گزمه و قراول چنان چشمزهرهای از مردم گرفت که همه آنها بستوه آمدند.
#آب_زندگی
#صادق_هدایت
@c_b_shahzadeh
#آب_زندگی
#صادق_هدایت
@c_b_shahzadeh
جایی که منجلاب گوه است دم از #اصلاح زدن خیانت است .
اگر به یک تکهٔ آن انتقاد بشود قسمت های دیگرش تبرئه خواهد شد.
تبرئه شدنی نیست.
باید همهاش را دربست محکوم کرد و با یک تیپا توی خلا پرت کرد.
چیز #اصلاح_شدنی نمی بینم .
#صادق_هدایت
@c_b_shahzadeh
اگر به یک تکهٔ آن انتقاد بشود قسمت های دیگرش تبرئه خواهد شد.
تبرئه شدنی نیست.
باید همهاش را دربست محکوم کرد و با یک تیپا توی خلا پرت کرد.
چیز #اصلاح_شدنی نمی بینم .
#صادق_هدایت
@c_b_shahzadeh
حقیقت اینست که امروزه ملت #بیپشت_و_پناه و سرپرست است و کسی به فکر او نیست و از دو راه یکی را باید انتخاب کند.
یا تا جان دارد #رنج ببرد و جور #آقابالاسرهایش را بکشد که به ریشش بخندند و یا اینکه علیرغم عقیده ناجیان فداکارش، ثابت بنماید که حق زندگی دارد.
#صادق_هدایت
@c_b_shahzadeh
یا تا جان دارد #رنج ببرد و جور #آقابالاسرهایش را بکشد که به ریشش بخندند و یا اینکه علیرغم عقیده ناجیان فداکارش، ثابت بنماید که حق زندگی دارد.
#صادق_هدایت
@c_b_shahzadeh
همین پریروز که عید قربان بود رفتم خانه یکی از اعیان که پیشتر معلم سرخانه بودم. بمن گفتند که بروم دعا برای گوسفند بخوانم، قصاب بیمروت حیوان زبانبسته را بلند کرد بزمین کوبید. داشت کاردش را تیز میکرد، حیوان تقلا کرد. از زیر پایش بلند شد. نمیدانم چه روی زمین بود، دیدم چشمش ترکیده ازش خون میریخت. دلم مالش رفت، به بهانه سردرد برگشتم، همه شب هی کله خونآلود گوسفند جلو چشمم میآمد. آنوقت از دهنم در رفت کفر گفتم، کفر خیال کردم... نه زبانم لال، در خوبی خدا که شکی نیست، اما این جانوران زبانبسته، گناه دارد. خدایا، پروردگارا، تو خودت بهتر میدانی، هرچه باشد انسان محل نسیان است.
آمیرزا یدالله لختی بفکر فرو رفت، دوباره گفت:
آره، اگر میتوانستم هرچه تو دلم هست بگویم...! آخر نمیشود همهچیز را گفت. استغفرالله زبانم لال.
#محلل
#صادق_هدایت
@c_b_shahzadeh
آمیرزا یدالله لختی بفکر فرو رفت، دوباره گفت:
آره، اگر میتوانستم هرچه تو دلم هست بگویم...! آخر نمیشود همهچیز را گفت. استغفرالله زبانم لال.
#محلل
#صادق_هدایت
@c_b_shahzadeh
دیدم دختر هشت یا نه سالهای در آن میان میپلکید.
آقا به یک نظر گلویمان پیش او گیر کرد جوانی است و هزار چم و خم...
پیش از او دو تا صیغه داشتم که هر دو را مطلقه کرده بودم، ولی این چیز دیگری بود - میگویند که لیلی را بچشم مجنون باید دید. باری دو روز بعد یک دستمال آجیل آچار و سه تومان پول نقد فرستادم، عقدش کردم. شب که او را آوردند، آنقدر کوچک بود که بغلش کرده بودند. من از خودم خجالت کشیدم. از شما چه پنهان؟ این دختر تا سه روز مرا که میدید مثل جوجه میلرزید. حالا من که سی سالم بود، جوان و جاهل بودم. اما آن مردهای هفتاد ساله را بگو که با هزار جور ناخوشی دختر نهساله میگیرند.
#محلل
#صادق_هدایت
#کمپین_بازگشت_شاهزاده 👇
@c_b_shahzadeh
آقا به یک نظر گلویمان پیش او گیر کرد جوانی است و هزار چم و خم...
پیش از او دو تا صیغه داشتم که هر دو را مطلقه کرده بودم، ولی این چیز دیگری بود - میگویند که لیلی را بچشم مجنون باید دید. باری دو روز بعد یک دستمال آجیل آچار و سه تومان پول نقد فرستادم، عقدش کردم. شب که او را آوردند، آنقدر کوچک بود که بغلش کرده بودند. من از خودم خجالت کشیدم. از شما چه پنهان؟ این دختر تا سه روز مرا که میدید مثل جوجه میلرزید. حالا من که سی سالم بود، جوان و جاهل بودم. اما آن مردهای هفتاد ساله را بگو که با هزار جور ناخوشی دختر نهساله میگیرند.
#محلل
#صادق_هدایت
#کمپین_بازگشت_شاهزاده 👇
@c_b_shahzadeh