✔️@BoomrangInstitute
🔴 از خسارتهای خردهخوانی (۱)
✍ یزدان منصوریان
این روزها شبکههای اجتماعی لبریز از نقلقولها، گزینگویهها و نیمصفحههای برگرفته از کتابها و آثار مختلف هستند. کافی است چنددقیقهای در اینستاگرام، تلگرام یا فیسبوک جستجو کنیم و ببینیم که چه مجموعه عجیبوغریبی از تکهپارههای کتابهای معروف دستبهدست میچرخند.
البته استناد به آثار بزرگان در ذات خود نهتنها مذموم نیست بلکه بسیار هم پسندیده است و اشکالی ندارد. من خودم به نقلقولهای آگاهیبخش از نویسندگان و هنرمندان بسیار علاقهمندم و معمولاً در نوشتههایم به نمونههای مرتبط با موضوع استناد میکنم. اما هرگز گمان نمیکنم که خواندن چند جمله از یک کتاب بتواند جایگزینی برای مطالعه متن آن باشد.
متأسفانه همیشه این خطر وجود دارد که انسان با مرور چند گزاره یا یکی دو صفحه از آثار مختلف، خود را از مطالعه آنها بینیاز بداند یا تصور کند که از کلیت اثر آگاهی یافته است.
وضعیت فعلی شبکههای اجتماعی همچون کتابخانهای بههمریخته است که زمین آن پوشیده از برگهای جداشده کتابهایی قدیمی است و کاربران کتابخانه در میان این آشفتگی قدم میزنند و گهگاه برگی از زمین برمیدارند و به آن نگاهی میاندازند و بعد آن را به گوشهای رها میکنند و سراغ برگ دیگری میروند. مرور این تکهپارههای جداشده از متن اصلی را فعلاً «خردهخوانی» میخوانم شاید در آینده واژه بهتری برایش پیدا کنم یا شاید شما پیشنهاد بهتری داشته باشید.
تعریف من از خردهخوانی این است: «شیوهای نسبتاً رایج از مطالعه در شبکههای اجتماعی که خواننده بهجای مطالعه متون مستقل بهمرور سریع خردههایی از آنها میپردازد بیآنکه از کلیت آثار مورد استناد آگاه باشد و فقط با استناد به بخش کوچکی از متن درباره دیدگاه نویسنده داوری میکند.» در خردهخوانی انبوهی از مطالب پراکنده در اختیار خوانندگان است بدون آنکه امکان و فرصتی برای تحلیل آنها و برقراری ارتباط میان بخشهای مختلف وجود داشته باشد. درنتیجه بهجای آنکه مخاطب به دانش یا بینش تازهای از یک موضوع خاص دست یابد بیشتر دچار پریشانی ذهن خواهد شد.
میان این مفهوم با «گزیدهخوانی» تفاوت اساسی وجود دارد. در گزیدهخوانی خواننده به بررسی آثار موجود میپردازد و بر اساس معیارهایی مشخص بهترین عناوین را انتخاب میکند که روشی مؤثر و مطلوب برای مطالعه منسجم و مستمر است. اما در خردهخوانی مخاطب نقشی در انتخاب منابع ندارد و حین جستجوهای بیهدف در شبکههای اجتماعی با گزیدههایی پراکنده از مطالب آثار مختلف مواجه میشود.
گروهی نیز در این شبکهها با اهداف گوناگون و معمولاً به قصد سودجویی، کانالها و گروههایی برای توزیع این مطالب ایجاد میکنند و مروج خردهخوانی هستند. به نظرم در خردهخوانی پنج اشکال اساسی وجود دارد:
(۱) تردید جدی در اصالت و درستی نقلقولها و استنادها؛
(۲) بافتزدایی از متن اصلی؛
(۳) بیتوجهی به گفتمان حاکم بر متن؛
(۴) فقدان پیوند میان مطالب پراکنده؛
(۵) استفاده از خردهخوانی با هدف ترویج انواع مغالطهها.
ادامه این متن را در 👈اینجا بخوانید.
#خواندن
#مطالعه
#فضای_مجازی
🔴 از خسارتهای خردهخوانی (۱)
✍ یزدان منصوریان
این روزها شبکههای اجتماعی لبریز از نقلقولها، گزینگویهها و نیمصفحههای برگرفته از کتابها و آثار مختلف هستند. کافی است چنددقیقهای در اینستاگرام، تلگرام یا فیسبوک جستجو کنیم و ببینیم که چه مجموعه عجیبوغریبی از تکهپارههای کتابهای معروف دستبهدست میچرخند.
البته استناد به آثار بزرگان در ذات خود نهتنها مذموم نیست بلکه بسیار هم پسندیده است و اشکالی ندارد. من خودم به نقلقولهای آگاهیبخش از نویسندگان و هنرمندان بسیار علاقهمندم و معمولاً در نوشتههایم به نمونههای مرتبط با موضوع استناد میکنم. اما هرگز گمان نمیکنم که خواندن چند جمله از یک کتاب بتواند جایگزینی برای مطالعه متن آن باشد.
متأسفانه همیشه این خطر وجود دارد که انسان با مرور چند گزاره یا یکی دو صفحه از آثار مختلف، خود را از مطالعه آنها بینیاز بداند یا تصور کند که از کلیت اثر آگاهی یافته است.
وضعیت فعلی شبکههای اجتماعی همچون کتابخانهای بههمریخته است که زمین آن پوشیده از برگهای جداشده کتابهایی قدیمی است و کاربران کتابخانه در میان این آشفتگی قدم میزنند و گهگاه برگی از زمین برمیدارند و به آن نگاهی میاندازند و بعد آن را به گوشهای رها میکنند و سراغ برگ دیگری میروند. مرور این تکهپارههای جداشده از متن اصلی را فعلاً «خردهخوانی» میخوانم شاید در آینده واژه بهتری برایش پیدا کنم یا شاید شما پیشنهاد بهتری داشته باشید.
تعریف من از خردهخوانی این است: «شیوهای نسبتاً رایج از مطالعه در شبکههای اجتماعی که خواننده بهجای مطالعه متون مستقل بهمرور سریع خردههایی از آنها میپردازد بیآنکه از کلیت آثار مورد استناد آگاه باشد و فقط با استناد به بخش کوچکی از متن درباره دیدگاه نویسنده داوری میکند.» در خردهخوانی انبوهی از مطالب پراکنده در اختیار خوانندگان است بدون آنکه امکان و فرصتی برای تحلیل آنها و برقراری ارتباط میان بخشهای مختلف وجود داشته باشد. درنتیجه بهجای آنکه مخاطب به دانش یا بینش تازهای از یک موضوع خاص دست یابد بیشتر دچار پریشانی ذهن خواهد شد.
میان این مفهوم با «گزیدهخوانی» تفاوت اساسی وجود دارد. در گزیدهخوانی خواننده به بررسی آثار موجود میپردازد و بر اساس معیارهایی مشخص بهترین عناوین را انتخاب میکند که روشی مؤثر و مطلوب برای مطالعه منسجم و مستمر است. اما در خردهخوانی مخاطب نقشی در انتخاب منابع ندارد و حین جستجوهای بیهدف در شبکههای اجتماعی با گزیدههایی پراکنده از مطالب آثار مختلف مواجه میشود.
گروهی نیز در این شبکهها با اهداف گوناگون و معمولاً به قصد سودجویی، کانالها و گروههایی برای توزیع این مطالب ایجاد میکنند و مروج خردهخوانی هستند. به نظرم در خردهخوانی پنج اشکال اساسی وجود دارد:
(۱) تردید جدی در اصالت و درستی نقلقولها و استنادها؛
(۲) بافتزدایی از متن اصلی؛
(۳) بیتوجهی به گفتمان حاکم بر متن؛
(۴) فقدان پیوند میان مطالب پراکنده؛
(۵) استفاده از خردهخوانی با هدف ترویج انواع مغالطهها.
ادامه این متن را در 👈اینجا بخوانید.
#خواندن
#مطالعه
#فضای_مجازی
✔️@BoomrangInstitute
🔴 از خسارتهای خردهخوانی (۲)
✍ یزدان منصوریان
. . . نمیتوان بدون توجه به کلیت یک اثر درباره تکجملهها و گزارههای آن داوری کرد. داوری بیرون از گفتمان اصلی ناقص و نارواست. بهویژه آنکه خواننده بخواهد یک یا چند گزاره برگرفته از یک متن مفصل را به کلیت آن اثر تعمیم دهد که یک تعمیم نارواست و اعتباری ندارد.
نمونههای آن در شبکههای اجتماعی فراوان است که میشود تحقیق مستقلی درباره آن انجام داد تا دامنه آن را بهتر بشناسیم. در اینجا فقط به ذکر یک مثال اکتفا میکنم. مثلاً کسانی که شاهنامه را نمیشناسند دو بیت زیر را بهعنوان شاهدی بر نگرش مردسالاری و زنستیزی فردوسی از شاهنامه نقل میکنند:
که پیش زنان راز هرگز مگوی /
چو گویی سخن بازیابی به کوی
مکن هیچ کاری به فرمان زن /
که هرگز نبینی زنی رایزن
درحالیکه این دو بیت بخشی از داستان مفصل اسفندیار است. ماجرای اسفندیار که خود قسمت کوچکی از شاهنامه است بهتنهایی یک کتاب مفصل و مستقل محسوب میشود و بخشهای فراوان دارد. از هفتخوان اسفندیار تا نبردش با ارجاسب فرمانروای تورانی و درنهایت تراژدی تلخ نبردش با رستم دستان و آن پایان اندوهبار.
این دو بیت مربوط به بخشهای میانی داستان است که اسفندیار از جنگ با تورانیان پیروزمندانه به ایران بازگشته و انتظار دارد پدرش گشتاسب – که در آن زمان پادشاه ایران است – به قولی که به او درباره واگذاری تاجوتخت بهشرط پیروزی بر تورانیان داده عمل کند. اما چون گشتاسب عهد خود را شکسته اسفندیار غمگین است و با مادرش کتایون درد و دل میکند و از نقشههایی که برای انتقام در سر دارد سخن میگوید. ولی کتایون از سر خیرخواهی بهجای همراهی با او طرف گشتاسب را در این ماجرا میگیرد و نصیحتش میکند که به حرف پدر گوش کند. درنتیجه ناگهان اسفندیار برآشفته میشود و این دو بیت را در اعتراض به مادر میگوید.
بنابراین، آنچه در این دو بیت آمده فقط بخش بسیار کوتاهی از یک داستان مفصل است و بههیچوجه بیانگر دیدگاه فردوسی درباره زنان نیست. اصلاً گوینده این حرف فردوسی نیست. گوینده اسفندیار است آنهم در حالت عصبانیت در بخشی از یک داستان طولانی. بنابراین، تعمیم آنچه در این دو بیت آمده به کل جهانبینی فردوسی ستمی آشکار بر اوست. حتی افزون بر آن بیانگر شخصیت اسفندیار هم نیست. زیرا اسفندیار درمجموع انسانی فرهیخته و فروتن است و خشم او در این بخش از داستان برای خواننده غیرمنتظره است. درنتیجه، حتی نمیتوان این موضوع را به کلیت شخصیت اسفندیار هم نسبت داد چه رسد به کلیت کتاب شگفتآور و سترگی همچون شاهنامه.
حال تصور کنید که این دو بیت در شبکههای اجتماعی دستبهدست میچرخد و خوانندگان بیاطلاع از کل ماجرا را اینگونه فریب میدهد که چه نشستهاید که فردوسی چنین است و چنان . . .
ادامه این متن را در 👈 اینجا بخوانید.
#خواندن
#مطالعه
#فضای_مجازی
🔴 از خسارتهای خردهخوانی (۲)
✍ یزدان منصوریان
. . . نمیتوان بدون توجه به کلیت یک اثر درباره تکجملهها و گزارههای آن داوری کرد. داوری بیرون از گفتمان اصلی ناقص و نارواست. بهویژه آنکه خواننده بخواهد یک یا چند گزاره برگرفته از یک متن مفصل را به کلیت آن اثر تعمیم دهد که یک تعمیم نارواست و اعتباری ندارد.
نمونههای آن در شبکههای اجتماعی فراوان است که میشود تحقیق مستقلی درباره آن انجام داد تا دامنه آن را بهتر بشناسیم. در اینجا فقط به ذکر یک مثال اکتفا میکنم. مثلاً کسانی که شاهنامه را نمیشناسند دو بیت زیر را بهعنوان شاهدی بر نگرش مردسالاری و زنستیزی فردوسی از شاهنامه نقل میکنند:
که پیش زنان راز هرگز مگوی /
چو گویی سخن بازیابی به کوی
مکن هیچ کاری به فرمان زن /
که هرگز نبینی زنی رایزن
درحالیکه این دو بیت بخشی از داستان مفصل اسفندیار است. ماجرای اسفندیار که خود قسمت کوچکی از شاهنامه است بهتنهایی یک کتاب مفصل و مستقل محسوب میشود و بخشهای فراوان دارد. از هفتخوان اسفندیار تا نبردش با ارجاسب فرمانروای تورانی و درنهایت تراژدی تلخ نبردش با رستم دستان و آن پایان اندوهبار.
این دو بیت مربوط به بخشهای میانی داستان است که اسفندیار از جنگ با تورانیان پیروزمندانه به ایران بازگشته و انتظار دارد پدرش گشتاسب – که در آن زمان پادشاه ایران است – به قولی که به او درباره واگذاری تاجوتخت بهشرط پیروزی بر تورانیان داده عمل کند. اما چون گشتاسب عهد خود را شکسته اسفندیار غمگین است و با مادرش کتایون درد و دل میکند و از نقشههایی که برای انتقام در سر دارد سخن میگوید. ولی کتایون از سر خیرخواهی بهجای همراهی با او طرف گشتاسب را در این ماجرا میگیرد و نصیحتش میکند که به حرف پدر گوش کند. درنتیجه ناگهان اسفندیار برآشفته میشود و این دو بیت را در اعتراض به مادر میگوید.
بنابراین، آنچه در این دو بیت آمده فقط بخش بسیار کوتاهی از یک داستان مفصل است و بههیچوجه بیانگر دیدگاه فردوسی درباره زنان نیست. اصلاً گوینده این حرف فردوسی نیست. گوینده اسفندیار است آنهم در حالت عصبانیت در بخشی از یک داستان طولانی. بنابراین، تعمیم آنچه در این دو بیت آمده به کل جهانبینی فردوسی ستمی آشکار بر اوست. حتی افزون بر آن بیانگر شخصیت اسفندیار هم نیست. زیرا اسفندیار درمجموع انسانی فرهیخته و فروتن است و خشم او در این بخش از داستان برای خواننده غیرمنتظره است. درنتیجه، حتی نمیتوان این موضوع را به کلیت شخصیت اسفندیار هم نسبت داد چه رسد به کلیت کتاب شگفتآور و سترگی همچون شاهنامه.
حال تصور کنید که این دو بیت در شبکههای اجتماعی دستبهدست میچرخد و خوانندگان بیاطلاع از کل ماجرا را اینگونه فریب میدهد که چه نشستهاید که فردوسی چنین است و چنان . . .
ادامه این متن را در 👈 اینجا بخوانید.
#خواندن
#مطالعه
#فضای_مجازی
Forwarded from بومرنگ
✔️@BoomrangInstitute
🔴 از خسارتهای خردهخوانی (۱)
✍ یزدان منصوریان
این روزها شبکههای اجتماعی لبریز از نقلقولها، گزینگویهها و نیمصفحههای برگرفته از کتابها و آثار مختلف هستند. کافی است چنددقیقهای در اینستاگرام، تلگرام یا فیسبوک جستجو کنیم و ببینیم که چه مجموعه عجیبوغریبی از تکهپارههای کتابهای معروف دستبهدست میچرخند.
البته استناد به آثار بزرگان در ذات خود نهتنها مذموم نیست بلکه بسیار هم پسندیده است و اشکالی ندارد. من خودم به نقلقولهای آگاهیبخش از نویسندگان و هنرمندان بسیار علاقهمندم و معمولاً در نوشتههایم به نمونههای مرتبط با موضوع استناد میکنم. اما هرگز گمان نمیکنم که خواندن چند جمله از یک کتاب بتواند جایگزینی برای مطالعه متن آن باشد.
متأسفانه همیشه این خطر وجود دارد که انسان با مرور چند گزاره یا یکی دو صفحه از آثار مختلف، خود را از مطالعه آنها بینیاز بداند یا تصور کند که از کلیت اثر آگاهی یافته است.
وضعیت فعلی شبکههای اجتماعی همچون کتابخانهای بههمریخته است که زمین آن پوشیده از برگهای جداشده کتابهایی قدیمی است و کاربران کتابخانه در میان این آشفتگی قدم میزنند و گهگاه برگی از زمین برمیدارند و به آن نگاهی میاندازند و بعد آن را به گوشهای رها میکنند و سراغ برگ دیگری میروند. مرور این تکهپارههای جداشده از متن اصلی را فعلاً «خردهخوانی» میخوانم شاید در آینده واژه بهتری برایش پیدا کنم یا شاید شما پیشنهاد بهتری داشته باشید.
تعریف من از خردهخوانی این است: «شیوهای نسبتاً رایج از مطالعه در شبکههای اجتماعی که خواننده بهجای مطالعه متون مستقل بهمرور سریع خردههایی از آنها میپردازد بیآنکه از کلیت آثار مورد استناد آگاه باشد و فقط با استناد به بخش کوچکی از متن درباره دیدگاه نویسنده داوری میکند.» در خردهخوانی انبوهی از مطالب پراکنده در اختیار خوانندگان است بدون آنکه امکان و فرصتی برای تحلیل آنها و برقراری ارتباط میان بخشهای مختلف وجود داشته باشد. درنتیجه بهجای آنکه مخاطب به دانش یا بینش تازهای از یک موضوع خاص دست یابد بیشتر دچار پریشانی ذهن خواهد شد.
میان این مفهوم با «گزیدهخوانی» تفاوت اساسی وجود دارد. در گزیدهخوانی خواننده به بررسی آثار موجود میپردازد و بر اساس معیارهایی مشخص بهترین عناوین را انتخاب میکند که روشی مؤثر و مطلوب برای مطالعه منسجم و مستمر است. اما در خردهخوانی مخاطب نقشی در انتخاب منابع ندارد و حین جستجوهای بیهدف در شبکههای اجتماعی با گزیدههایی پراکنده از مطالب آثار مختلف مواجه میشود.
گروهی نیز در این شبکهها با اهداف گوناگون و معمولاً به قصد سودجویی، کانالها و گروههایی برای توزیع این مطالب ایجاد میکنند و مروج خردهخوانی هستند. به نظرم در خردهخوانی پنج اشکال اساسی وجود دارد:
(۱) تردید جدی در اصالت و درستی نقلقولها و استنادها؛
(۲) بافتزدایی از متن اصلی؛
(۳) بیتوجهی به گفتمان حاکم بر متن؛
(۴) فقدان پیوند میان مطالب پراکنده؛
(۵) استفاده از خردهخوانی با هدف ترویج انواع مغالطهها.
ادامه این متن را در 👈اینجا بخوانید.
#خواندن
#مطالعه
#فضای_مجازی
🔴 از خسارتهای خردهخوانی (۱)
✍ یزدان منصوریان
این روزها شبکههای اجتماعی لبریز از نقلقولها، گزینگویهها و نیمصفحههای برگرفته از کتابها و آثار مختلف هستند. کافی است چنددقیقهای در اینستاگرام، تلگرام یا فیسبوک جستجو کنیم و ببینیم که چه مجموعه عجیبوغریبی از تکهپارههای کتابهای معروف دستبهدست میچرخند.
البته استناد به آثار بزرگان در ذات خود نهتنها مذموم نیست بلکه بسیار هم پسندیده است و اشکالی ندارد. من خودم به نقلقولهای آگاهیبخش از نویسندگان و هنرمندان بسیار علاقهمندم و معمولاً در نوشتههایم به نمونههای مرتبط با موضوع استناد میکنم. اما هرگز گمان نمیکنم که خواندن چند جمله از یک کتاب بتواند جایگزینی برای مطالعه متن آن باشد.
متأسفانه همیشه این خطر وجود دارد که انسان با مرور چند گزاره یا یکی دو صفحه از آثار مختلف، خود را از مطالعه آنها بینیاز بداند یا تصور کند که از کلیت اثر آگاهی یافته است.
وضعیت فعلی شبکههای اجتماعی همچون کتابخانهای بههمریخته است که زمین آن پوشیده از برگهای جداشده کتابهایی قدیمی است و کاربران کتابخانه در میان این آشفتگی قدم میزنند و گهگاه برگی از زمین برمیدارند و به آن نگاهی میاندازند و بعد آن را به گوشهای رها میکنند و سراغ برگ دیگری میروند. مرور این تکهپارههای جداشده از متن اصلی را فعلاً «خردهخوانی» میخوانم شاید در آینده واژه بهتری برایش پیدا کنم یا شاید شما پیشنهاد بهتری داشته باشید.
تعریف من از خردهخوانی این است: «شیوهای نسبتاً رایج از مطالعه در شبکههای اجتماعی که خواننده بهجای مطالعه متون مستقل بهمرور سریع خردههایی از آنها میپردازد بیآنکه از کلیت آثار مورد استناد آگاه باشد و فقط با استناد به بخش کوچکی از متن درباره دیدگاه نویسنده داوری میکند.» در خردهخوانی انبوهی از مطالب پراکنده در اختیار خوانندگان است بدون آنکه امکان و فرصتی برای تحلیل آنها و برقراری ارتباط میان بخشهای مختلف وجود داشته باشد. درنتیجه بهجای آنکه مخاطب به دانش یا بینش تازهای از یک موضوع خاص دست یابد بیشتر دچار پریشانی ذهن خواهد شد.
میان این مفهوم با «گزیدهخوانی» تفاوت اساسی وجود دارد. در گزیدهخوانی خواننده به بررسی آثار موجود میپردازد و بر اساس معیارهایی مشخص بهترین عناوین را انتخاب میکند که روشی مؤثر و مطلوب برای مطالعه منسجم و مستمر است. اما در خردهخوانی مخاطب نقشی در انتخاب منابع ندارد و حین جستجوهای بیهدف در شبکههای اجتماعی با گزیدههایی پراکنده از مطالب آثار مختلف مواجه میشود.
گروهی نیز در این شبکهها با اهداف گوناگون و معمولاً به قصد سودجویی، کانالها و گروههایی برای توزیع این مطالب ایجاد میکنند و مروج خردهخوانی هستند. به نظرم در خردهخوانی پنج اشکال اساسی وجود دارد:
(۱) تردید جدی در اصالت و درستی نقلقولها و استنادها؛
(۲) بافتزدایی از متن اصلی؛
(۳) بیتوجهی به گفتمان حاکم بر متن؛
(۴) فقدان پیوند میان مطالب پراکنده؛
(۵) استفاده از خردهخوانی با هدف ترویج انواع مغالطهها.
ادامه این متن را در 👈اینجا بخوانید.
#خواندن
#مطالعه
#فضای_مجازی
Forwarded from بومرنگ
✔️@BoomrangInstitute
🔴 از خسارتهای خردهخوانی (۲)
✍ یزدان منصوریان
. . . نمیتوان بدون توجه به کلیت یک اثر درباره تکجملهها و گزارههای آن داوری کرد. داوری بیرون از گفتمان اصلی ناقص و نارواست. بهویژه آنکه خواننده بخواهد یک یا چند گزاره برگرفته از یک متن مفصل را به کلیت آن اثر تعمیم دهد که یک تعمیم نارواست و اعتباری ندارد.
نمونههای آن در شبکههای اجتماعی فراوان است که میشود تحقیق مستقلی درباره آن انجام داد تا دامنه آن را بهتر بشناسیم. در اینجا فقط به ذکر یک مثال اکتفا میکنم. مثلاً کسانی که شاهنامه را نمیشناسند دو بیت زیر را بهعنوان شاهدی بر نگرش مردسالاری و زنستیزی فردوسی از شاهنامه نقل میکنند:
که پیش زنان راز هرگز مگوی /
چو گویی سخن بازیابی به کوی
مکن هیچ کاری به فرمان زن /
که هرگز نبینی زنی رایزن
درحالیکه این دو بیت بخشی از داستان مفصل اسفندیار است. ماجرای اسفندیار که خود قسمت کوچکی از شاهنامه است بهتنهایی یک کتاب مفصل و مستقل محسوب میشود و بخشهای فراوان دارد. از هفتخوان اسفندیار تا نبردش با ارجاسب فرمانروای تورانی و درنهایت تراژدی تلخ نبردش با رستم دستان و آن پایان اندوهبار.
این دو بیت مربوط به بخشهای میانی داستان است که اسفندیار از جنگ با تورانیان پیروزمندانه به ایران بازگشته و انتظار دارد پدرش گشتاسب – که در آن زمان پادشاه ایران است – به قولی که به او درباره واگذاری تاجوتخت بهشرط پیروزی بر تورانیان داده عمل کند. اما چون گشتاسب عهد خود را شکسته اسفندیار غمگین است و با مادرش کتایون درد و دل میکند و از نقشههایی که برای انتقام در سر دارد سخن میگوید. ولی کتایون از سر خیرخواهی بهجای همراهی با او طرف گشتاسب را در این ماجرا میگیرد و نصیحتش میکند که به حرف پدر گوش کند. درنتیجه ناگهان اسفندیار برآشفته میشود و این دو بیت را در اعتراض به مادر میگوید.
بنابراین، آنچه در این دو بیت آمده فقط بخش بسیار کوتاهی از یک داستان مفصل است و بههیچوجه بیانگر دیدگاه فردوسی درباره زنان نیست. اصلاً گوینده این حرف فردوسی نیست. گوینده اسفندیار است آنهم در حالت عصبانیت در بخشی از یک داستان طولانی. بنابراین، تعمیم آنچه در این دو بیت آمده به کل جهانبینی فردوسی ستمی آشکار بر اوست. حتی افزون بر آن بیانگر شخصیت اسفندیار هم نیست. زیرا اسفندیار درمجموع انسانی فرهیخته و فروتن است و خشم او در این بخش از داستان برای خواننده غیرمنتظره است. درنتیجه، حتی نمیتوان این موضوع را به کلیت شخصیت اسفندیار هم نسبت داد چه رسد به کلیت کتاب شگفتآور و سترگی همچون شاهنامه.
حال تصور کنید که این دو بیت در شبکههای اجتماعی دستبهدست میچرخد و خوانندگان بیاطلاع از کل ماجرا را اینگونه فریب میدهد که چه نشستهاید که فردوسی چنین است و چنان . . .
ادامه این متن را در 👈 اینجا بخوانید.
#خواندن
#مطالعه
#فضای_مجازی
🔴 از خسارتهای خردهخوانی (۲)
✍ یزدان منصوریان
. . . نمیتوان بدون توجه به کلیت یک اثر درباره تکجملهها و گزارههای آن داوری کرد. داوری بیرون از گفتمان اصلی ناقص و نارواست. بهویژه آنکه خواننده بخواهد یک یا چند گزاره برگرفته از یک متن مفصل را به کلیت آن اثر تعمیم دهد که یک تعمیم نارواست و اعتباری ندارد.
نمونههای آن در شبکههای اجتماعی فراوان است که میشود تحقیق مستقلی درباره آن انجام داد تا دامنه آن را بهتر بشناسیم. در اینجا فقط به ذکر یک مثال اکتفا میکنم. مثلاً کسانی که شاهنامه را نمیشناسند دو بیت زیر را بهعنوان شاهدی بر نگرش مردسالاری و زنستیزی فردوسی از شاهنامه نقل میکنند:
که پیش زنان راز هرگز مگوی /
چو گویی سخن بازیابی به کوی
مکن هیچ کاری به فرمان زن /
که هرگز نبینی زنی رایزن
درحالیکه این دو بیت بخشی از داستان مفصل اسفندیار است. ماجرای اسفندیار که خود قسمت کوچکی از شاهنامه است بهتنهایی یک کتاب مفصل و مستقل محسوب میشود و بخشهای فراوان دارد. از هفتخوان اسفندیار تا نبردش با ارجاسب فرمانروای تورانی و درنهایت تراژدی تلخ نبردش با رستم دستان و آن پایان اندوهبار.
این دو بیت مربوط به بخشهای میانی داستان است که اسفندیار از جنگ با تورانیان پیروزمندانه به ایران بازگشته و انتظار دارد پدرش گشتاسب – که در آن زمان پادشاه ایران است – به قولی که به او درباره واگذاری تاجوتخت بهشرط پیروزی بر تورانیان داده عمل کند. اما چون گشتاسب عهد خود را شکسته اسفندیار غمگین است و با مادرش کتایون درد و دل میکند و از نقشههایی که برای انتقام در سر دارد سخن میگوید. ولی کتایون از سر خیرخواهی بهجای همراهی با او طرف گشتاسب را در این ماجرا میگیرد و نصیحتش میکند که به حرف پدر گوش کند. درنتیجه ناگهان اسفندیار برآشفته میشود و این دو بیت را در اعتراض به مادر میگوید.
بنابراین، آنچه در این دو بیت آمده فقط بخش بسیار کوتاهی از یک داستان مفصل است و بههیچوجه بیانگر دیدگاه فردوسی درباره زنان نیست. اصلاً گوینده این حرف فردوسی نیست. گوینده اسفندیار است آنهم در حالت عصبانیت در بخشی از یک داستان طولانی. بنابراین، تعمیم آنچه در این دو بیت آمده به کل جهانبینی فردوسی ستمی آشکار بر اوست. حتی افزون بر آن بیانگر شخصیت اسفندیار هم نیست. زیرا اسفندیار درمجموع انسانی فرهیخته و فروتن است و خشم او در این بخش از داستان برای خواننده غیرمنتظره است. درنتیجه، حتی نمیتوان این موضوع را به کلیت شخصیت اسفندیار هم نسبت داد چه رسد به کلیت کتاب شگفتآور و سترگی همچون شاهنامه.
حال تصور کنید که این دو بیت در شبکههای اجتماعی دستبهدست میچرخد و خوانندگان بیاطلاع از کل ماجرا را اینگونه فریب میدهد که چه نشستهاید که فردوسی چنین است و چنان . . .
ادامه این متن را در 👈 اینجا بخوانید.
#خواندن
#مطالعه
#فضای_مجازی