Forwarded from بيدارزنى
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🟣 چه باحجاب، چه بیحجاب، پیش بهسوی انقلاب
⚪️ دیوارنویسی ارسالی از رشت
#ژن_ژیان_ئازادی
#اعتراضات_سراسری
#همبستگی_علیه_نابرابری_فقر_و_خشونت
@bidarzani
⚪️ دیوارنویسی ارسالی از رشت
#ژن_ژیان_ئازادی
#اعتراضات_سراسری
#همبستگی_علیه_نابرابری_فقر_و_خشونت
@bidarzani
Forwarded from کارگاه دیالکتیک
فوتبال ملی:
محملی سُست برای احیای ناسیونالیسم
شیعی-فارسی
نویسنده: کارگاه دیالکتیک
۳۰ آبان ۱۴۰۱
دستگاه تبلیغاتی دولت با جدیتی رقتانگیز در حال تقویت پارازیت جام جهانی فوتبال بر امواج بلند خیزش انقلابی ژیناست؛ جدیتی ماشینوار، همانگونه که ماشین از درک پیچیدگی جهان انسانی عاجز است. تورم پروپاگاندای دولتی حول «فوتبال ملی» بیگمان با هدفِ انحراف توجهات داخلی و جهانی از تداوم اعتراضات مردمی و نرمالیزهسازیِ سرکوب خونین معترضان از سوی دولت انجام میگیرد. اما با درنظرگرفتنِ زمینههای ساختاری و تاریخی، ابعاد موضوع قدری فراتر از این تصویر بیواسطه میرود. برای فهم خاستگاهها و دلالتهای وسیعتر این پروپاگاندای دولتی، بیایید در ابتدا (دستکم) تصویر زیر را در کنار تصویر فوق قرار دهیم، تا منظر نگاهمان را قدری وسعت ببخشیم:
هر قدر ناکامی و استیصال دولت ایران در مهار اعتراضات ستمدیدگان بیشتر میشود، دستگاه تبلیغاتی عریضطویل دولت (با همراهی زائدههای چپنمای بیرونیاش) با شدت و حدت بیشتری معترضان را به وابستگی به «بیگانگان» و «دشمنان» خارجی متهم میکند. معترضان خیابان و همراهان قیام ژینا که در ابتدا «اغتشاشگران» و/یا «(نو)جوانانی» خام و ناآگاه و صرفاً عاصی قلمداد میشدند، با گسترش دامنهی خیزش، بهزودی در ردیف دشمنان «منافع ملی» قرار گرفتند. اما مساله به همینجا ختم نشد: وقتی توسل فزآیندهی دولت به کشتار معترضان، خشم اخلاقی عمومی را در داخل و خارج کشور برانگیخت، لازم آمد که از معترضان و کُشتگان (و نیز جانباختگان آتی)، با برچسب «تروریست و داعشی»، انسانزُدایی شود تا در انظار عمومی از هولناکبودن قتل دولتیِ آنها کاسته شود: توگویی یک «دولت قانونی» در برابر «تهاجم تروریستها» از «نظم قانونی» و «امنیت عمومی» پاسداری میکند (بدینطریق، همچنین کشتن آنها برای نیروهای سرکوبگر تسهیل شده و عمل کشتار برای طیف خودی، موجهنمایی میگردد). اصرار دولتیان بر تروریستخواندن معترضان، اگرچه متکی بر کاربرد حربهی گوبلزی «دروغ هرچه بزرگتر، موثرتر!» در میدان «جنگ اطلاعاتی1» است، ولی بنیان نیرومندتری در ریشههای ناسیونالیستیِ دولت-ملتِ مدرن دارد. چون بار منفی واژهی «تروریست» صرفا وابسته به تداعی معنای خشونت کور در ذهن مخاطبان نیست. بلکه بار منفی آن، همچنین در پیوند فرضی بین تروریسم با تهاجم «دشمن خارجی» نهفته است؛ تهاجمی که عمدتا در قالبی مسلحانه تجلی مییابد. در بافتار تاریخیِ فراگیربودن منطق ناسیونالیسم، انسانزُدایی از کُشتگان و مجروحان اعتراضات در اثر خشونت کور دولتیْ زمانی کامل میشود که با برچسب «تروریست» بتوان آنها را بیرون از دایرهی شهروندان، و بیگانه با سرزمینِ ملی قلمداد کرد و به قلمرو «دشمن خارجی» متصل ساخت. حربهی دولتی انسانزُدایی از مخالفان و معترضانْ تنها با برانگیختن هراس از «دشمن خارجی» تکمیل میشود (گرچه، بسته به شرایط، تکفیر مذهبی و فساد اخلاقی هم مکملهای رایجی هستند).
حال برگردیم به فوتبال:
فوتبال یکی از محبوبترین بازیهای ورزشیِ جهان مدرن است و بههمین دلیل، توامان یکی از سیاسیترین و اقتصادیترین عرصههای ورزشی هم هست. وجه اقتصادی فوتبال نیازی به شرح و بسط ندارد (دستکم در این یادداشت کوتاه): همانگونه که محبوبیت عمومی سینما، سویهی هنری فیلم را خیلی زود به انقیاد «صنعت سینما» درآورد، محبوبیت عمومی/جهانی بازی فوتبال هم خیلی زود ورزش فوتبال را به انقیاد «صنعت فوتبال» درآورد. در همین راستا، هر دوی این صنعتهای پولساز، در فرآیندهای مشابهی بهطور ژرفی در ساختار صنعت جهانی سرگرمی گنجانده شدهاند. با نظر به محبوبیت فزآیندهی فوتبال و زمینههای مادی-اقتصادیِ گسترش جهانی این محبوبیت، سویهی سیاسیِ فوتبال دستکم با درنظرگرفتن دو عامل زیر قابل بیان است:
----------
نسخهی کامل این متن:
https://pdf.kaargaah.net/TeleKar-155a_Worldcup_Nationalism_and_Oppression_in_Iran.pdf
نسخهی ورد
-----------
#خیزش_انقلابی_ژینا
#ژن_ژیان_ئازادی
#زن_زندگی_آزادی
#تاکتیکهای_مبارزه
#تداوم_خیزش_انقلابی
#همبستگی_ستمدیدگان
#فوتبال_از_پایین
#ملتسازی_دولتی
#ناسیونالیسم_شیعی_فارسی
#ناسیونالیسم_دولتمحور
---------
کارگاه دیالکتیک:
@kdialectic
محملی سُست برای احیای ناسیونالیسم
شیعی-فارسی
نویسنده: کارگاه دیالکتیک
۳۰ آبان ۱۴۰۱
دستگاه تبلیغاتی دولت با جدیتی رقتانگیز در حال تقویت پارازیت جام جهانی فوتبال بر امواج بلند خیزش انقلابی ژیناست؛ جدیتی ماشینوار، همانگونه که ماشین از درک پیچیدگی جهان انسانی عاجز است. تورم پروپاگاندای دولتی حول «فوتبال ملی» بیگمان با هدفِ انحراف توجهات داخلی و جهانی از تداوم اعتراضات مردمی و نرمالیزهسازیِ سرکوب خونین معترضان از سوی دولت انجام میگیرد. اما با درنظرگرفتنِ زمینههای ساختاری و تاریخی، ابعاد موضوع قدری فراتر از این تصویر بیواسطه میرود. برای فهم خاستگاهها و دلالتهای وسیعتر این پروپاگاندای دولتی، بیایید در ابتدا (دستکم) تصویر زیر را در کنار تصویر فوق قرار دهیم، تا منظر نگاهمان را قدری وسعت ببخشیم:
هر قدر ناکامی و استیصال دولت ایران در مهار اعتراضات ستمدیدگان بیشتر میشود، دستگاه تبلیغاتی عریضطویل دولت (با همراهی زائدههای چپنمای بیرونیاش) با شدت و حدت بیشتری معترضان را به وابستگی به «بیگانگان» و «دشمنان» خارجی متهم میکند. معترضان خیابان و همراهان قیام ژینا که در ابتدا «اغتشاشگران» و/یا «(نو)جوانانی» خام و ناآگاه و صرفاً عاصی قلمداد میشدند، با گسترش دامنهی خیزش، بهزودی در ردیف دشمنان «منافع ملی» قرار گرفتند. اما مساله به همینجا ختم نشد: وقتی توسل فزآیندهی دولت به کشتار معترضان، خشم اخلاقی عمومی را در داخل و خارج کشور برانگیخت، لازم آمد که از معترضان و کُشتگان (و نیز جانباختگان آتی)، با برچسب «تروریست و داعشی»، انسانزُدایی شود تا در انظار عمومی از هولناکبودن قتل دولتیِ آنها کاسته شود: توگویی یک «دولت قانونی» در برابر «تهاجم تروریستها» از «نظم قانونی» و «امنیت عمومی» پاسداری میکند (بدینطریق، همچنین کشتن آنها برای نیروهای سرکوبگر تسهیل شده و عمل کشتار برای طیف خودی، موجهنمایی میگردد). اصرار دولتیان بر تروریستخواندن معترضان، اگرچه متکی بر کاربرد حربهی گوبلزی «دروغ هرچه بزرگتر، موثرتر!» در میدان «جنگ اطلاعاتی1» است، ولی بنیان نیرومندتری در ریشههای ناسیونالیستیِ دولت-ملتِ مدرن دارد. چون بار منفی واژهی «تروریست» صرفا وابسته به تداعی معنای خشونت کور در ذهن مخاطبان نیست. بلکه بار منفی آن، همچنین در پیوند فرضی بین تروریسم با تهاجم «دشمن خارجی» نهفته است؛ تهاجمی که عمدتا در قالبی مسلحانه تجلی مییابد. در بافتار تاریخیِ فراگیربودن منطق ناسیونالیسم، انسانزُدایی از کُشتگان و مجروحان اعتراضات در اثر خشونت کور دولتیْ زمانی کامل میشود که با برچسب «تروریست» بتوان آنها را بیرون از دایرهی شهروندان، و بیگانه با سرزمینِ ملی قلمداد کرد و به قلمرو «دشمن خارجی» متصل ساخت. حربهی دولتی انسانزُدایی از مخالفان و معترضانْ تنها با برانگیختن هراس از «دشمن خارجی» تکمیل میشود (گرچه، بسته به شرایط، تکفیر مذهبی و فساد اخلاقی هم مکملهای رایجی هستند).
حال برگردیم به فوتبال:
فوتبال یکی از محبوبترین بازیهای ورزشیِ جهان مدرن است و بههمین دلیل، توامان یکی از سیاسیترین و اقتصادیترین عرصههای ورزشی هم هست. وجه اقتصادی فوتبال نیازی به شرح و بسط ندارد (دستکم در این یادداشت کوتاه): همانگونه که محبوبیت عمومی سینما، سویهی هنری فیلم را خیلی زود به انقیاد «صنعت سینما» درآورد، محبوبیت عمومی/جهانی بازی فوتبال هم خیلی زود ورزش فوتبال را به انقیاد «صنعت فوتبال» درآورد. در همین راستا، هر دوی این صنعتهای پولساز، در فرآیندهای مشابهی بهطور ژرفی در ساختار صنعت جهانی سرگرمی گنجانده شدهاند. با نظر به محبوبیت فزآیندهی فوتبال و زمینههای مادی-اقتصادیِ گسترش جهانی این محبوبیت، سویهی سیاسیِ فوتبال دستکم با درنظرگرفتن دو عامل زیر قابل بیان است:
----------
نسخهی کامل این متن:
https://pdf.kaargaah.net/TeleKar-155a_Worldcup_Nationalism_and_Oppression_in_Iran.pdf
نسخهی ورد
-----------
#خیزش_انقلابی_ژینا
#ژن_ژیان_ئازادی
#زن_زندگی_آزادی
#تاکتیکهای_مبارزه
#تداوم_خیزش_انقلابی
#همبستگی_ستمدیدگان
#فوتبال_از_پایین
#ملتسازی_دولتی
#ناسیونالیسم_شیعی_فارسی
#ناسیونالیسم_دولتمحور
---------
کارگاه دیالکتیک:
@kdialectic
Forwarded from کارگاه دیالکتیک
«دیر یا زود، دیکتاتورها سقوط میکنند»
مصاحبه با یک شاهد عینی قیام سودان
{درسهای انقلاب سودان - متن چهارم}
مصاحبهی اما ویلده بوتا با محمد مصطفی دیاب
۲۴ مه ۲۰۱۹ (خرداد ۱۳۹۸)
ترجمه: کارگاه دیالکتیک | آذر ۱۴۰۱
نسخهی کامل مصاحبه
متن اول | متن دوم | متن سوم
----------------------
درآمدی بر متن چهارم:
گفتگوی حاضر روایت انقلاب سودان را از جایی پی میگیرد که پس از سقوط عمر البشیر، دستگاه نظامی-امنیتیْ کنترل سیاسی را بهدست گرفته و میکوشد خیزش انقلابی را به یک گذار سیاسیِ ضدانقلابی هدایت کند. در این روایت کوتاه، بهطور فشرده میخوانیم که: چگونه بافت قدرت سیاسی و ساختار اقتصادی در سودان با منافع قدرتهای منطقهای و جهانی پیوند داشته/دارد؛ اینکه شالودهی نظامی-امنیتیِ دولت سودان چگونه با سلب مالکیت آمرانه از مردم (و حراج همهچیز)، در جهت تحکیم منافع اقتصادی طبقهي حاکم عمل میکرده/میکند؛ اینکه دولت سودان چگونه با دامنزدن به تفاوتهای اتنیکی-مذهبیْ خیزشها و مقاومتهای مکرر تودهای را از درون تضعیف و مضمحل میکرد؛ اینکه زنان، دانشجویان و اتحادیههای کارگری، بهعنوان نیروی پیشران خیزش انقلابی اخیر، چگونه سازوکارهای معمول دستکاری سیاسی و سیادت دولت را مختل کردند؛ اینکه ایستادگی معترضان در برابر تلاش ضدانقلابی دستگاه نظامی-امنیتی سودان (برای مصادرهي انقلاب) چه مسیری را طی کرد؛ و اینکه آموزش سیاسی در متن خیزش انقلابی چه نقشی در ارتقای آگاهی عمومی و رشد همبستگی مبارزاتی ستمدیدگان دارد. با نظر به فراز و نشیبهای خیزش انقلابی در ایران، شاید مهمترین سویهی تجربهی انقلاب سودان که در این گفتگو برجسته میشود، ضرورت تداوم خیزش و حفظ عزم همبستهی ستمدیدگان است. انقلاب سودان با درسآموزی از خیزش بهار عربی، ضمن احیای3 شعار «الشعب یرید اسقاط النظام» [مردم سقوط نظام را میخواهند]، نشان داد که نیاز و قابلیت ستمدیدگان برای سرنگونسازی مناسبات سلطه و ستم مهمترین عامل پیوند و همبستگی فراملی آنهاست. درست همانطور که خیزش ژینا با فراگیرسازی شعار «ژن، ژیان، ئازادی»، بخشی از سویههای رهاییبخش جنبش روژآوا را درونی ساخته و امتداد داده است. / آذر ۱۴۰۱
----------------------
مقدمهی مصاحبهگر:
روند انقلابی در خاورمیانه و شمال آفریقا همچنان ادامه دارد. زیرا قیامهای سودان و الجزایر، موج ضدانقلابیای که پس از بهار عربیِ ۲۰۱۱ سراسر منطقه را در نوردیده، به چالش کشیده شدهاند. در الجزایر، یک جنبش اعتراضی پایدار، عبدالعزیز بوتفلیقه، رهبر اقتدارگرا را در 2 آوریل سال جاری سرنگون کرد. حدود یک هفته بعد، تداوم مقاومتِ مردمی در سودان، دیکتاتور حاکم - عمر البشیر - را از قدرت ساقط کرد. در هر دو کشور، ارتش همچنان در قدرت باقیمانده است، اگرچه سران رژیمهای قبلی رفتهاند. قیام سودان از سطح بالایی از سازماندهی برخوردار است و با رهبری چشمگیر دانشجویان، زنان و اتحادیههای کارگری همراه بوده است. از زمان سقوط البشیر، «شورای نظامی گذار4» تلاش میکند تا با حمایت کامل قدرتهای منطقهای و بینالمللی، قدرت خویش را تحکیم نماید. اما معترضان همچنان متعهدند که قیام را تا تغییر کامل رژیم قدیمی ادامه دهند. مبارزهی آنها چراغ امید و مایهی الهامِ برای همه کسانیست که برای آزادی پیکار میکنند.
محمد مصطفی دیاب یک پزشک و فعال سیاسی سودانیست که در خارطوم متولد شده و پرورش یافته است. دیاب که در حال حاضر در ایالات متحده زندگی میکند، در ژانویه [۲۰۱۹] به خانه بازگشت تا در قیام شرکت کند. با او دربارهی جنبش اعتراضی سودان و آیندهی آن گفتگو کردهایم. برای وضوح بیشتر و کوتاهسازی، متن اصلی مصاحبه کمی ویرایش شده است.
----------------------
لینک نسخهی کامل متن:
http://pdf.kaargaah.net/TeleKar-155c_Experiences_from_Sudans_Revolution_Text4_Botta.pdf
نسخهی ورد
----------------------
#درسهای_انقلاب_سودان
#خیزش_انقلابی_ژینا
#ژن_ژیان_ئازادی
#المرأة_الحیاة_الحریة
#زن_زندگی_آزادی
#همبستگی_انترناسیونالیستی_ستمدیدگان
#الشعب_یرید_اسقاط_النظام
#تسقط_بس
----------------------
@kdialectic
مصاحبه با یک شاهد عینی قیام سودان
{درسهای انقلاب سودان - متن چهارم}
مصاحبهی اما ویلده بوتا با محمد مصطفی دیاب
۲۴ مه ۲۰۱۹ (خرداد ۱۳۹۸)
ترجمه: کارگاه دیالکتیک | آذر ۱۴۰۱
نسخهی کامل مصاحبه
متن اول | متن دوم | متن سوم
----------------------
درآمدی بر متن چهارم:
گفتگوی حاضر روایت انقلاب سودان را از جایی پی میگیرد که پس از سقوط عمر البشیر، دستگاه نظامی-امنیتیْ کنترل سیاسی را بهدست گرفته و میکوشد خیزش انقلابی را به یک گذار سیاسیِ ضدانقلابی هدایت کند. در این روایت کوتاه، بهطور فشرده میخوانیم که: چگونه بافت قدرت سیاسی و ساختار اقتصادی در سودان با منافع قدرتهای منطقهای و جهانی پیوند داشته/دارد؛ اینکه شالودهی نظامی-امنیتیِ دولت سودان چگونه با سلب مالکیت آمرانه از مردم (و حراج همهچیز)، در جهت تحکیم منافع اقتصادی طبقهي حاکم عمل میکرده/میکند؛ اینکه دولت سودان چگونه با دامنزدن به تفاوتهای اتنیکی-مذهبیْ خیزشها و مقاومتهای مکرر تودهای را از درون تضعیف و مضمحل میکرد؛ اینکه زنان، دانشجویان و اتحادیههای کارگری، بهعنوان نیروی پیشران خیزش انقلابی اخیر، چگونه سازوکارهای معمول دستکاری سیاسی و سیادت دولت را مختل کردند؛ اینکه ایستادگی معترضان در برابر تلاش ضدانقلابی دستگاه نظامی-امنیتی سودان (برای مصادرهي انقلاب) چه مسیری را طی کرد؛ و اینکه آموزش سیاسی در متن خیزش انقلابی چه نقشی در ارتقای آگاهی عمومی و رشد همبستگی مبارزاتی ستمدیدگان دارد. با نظر به فراز و نشیبهای خیزش انقلابی در ایران، شاید مهمترین سویهی تجربهی انقلاب سودان که در این گفتگو برجسته میشود، ضرورت تداوم خیزش و حفظ عزم همبستهی ستمدیدگان است. انقلاب سودان با درسآموزی از خیزش بهار عربی، ضمن احیای3 شعار «الشعب یرید اسقاط النظام» [مردم سقوط نظام را میخواهند]، نشان داد که نیاز و قابلیت ستمدیدگان برای سرنگونسازی مناسبات سلطه و ستم مهمترین عامل پیوند و همبستگی فراملی آنهاست. درست همانطور که خیزش ژینا با فراگیرسازی شعار «ژن، ژیان، ئازادی»، بخشی از سویههای رهاییبخش جنبش روژآوا را درونی ساخته و امتداد داده است. / آذر ۱۴۰۱
----------------------
مقدمهی مصاحبهگر:
روند انقلابی در خاورمیانه و شمال آفریقا همچنان ادامه دارد. زیرا قیامهای سودان و الجزایر، موج ضدانقلابیای که پس از بهار عربیِ ۲۰۱۱ سراسر منطقه را در نوردیده، به چالش کشیده شدهاند. در الجزایر، یک جنبش اعتراضی پایدار، عبدالعزیز بوتفلیقه، رهبر اقتدارگرا را در 2 آوریل سال جاری سرنگون کرد. حدود یک هفته بعد، تداوم مقاومتِ مردمی در سودان، دیکتاتور حاکم - عمر البشیر - را از قدرت ساقط کرد. در هر دو کشور، ارتش همچنان در قدرت باقیمانده است، اگرچه سران رژیمهای قبلی رفتهاند. قیام سودان از سطح بالایی از سازماندهی برخوردار است و با رهبری چشمگیر دانشجویان، زنان و اتحادیههای کارگری همراه بوده است. از زمان سقوط البشیر، «شورای نظامی گذار4» تلاش میکند تا با حمایت کامل قدرتهای منطقهای و بینالمللی، قدرت خویش را تحکیم نماید. اما معترضان همچنان متعهدند که قیام را تا تغییر کامل رژیم قدیمی ادامه دهند. مبارزهی آنها چراغ امید و مایهی الهامِ برای همه کسانیست که برای آزادی پیکار میکنند.
محمد مصطفی دیاب یک پزشک و فعال سیاسی سودانیست که در خارطوم متولد شده و پرورش یافته است. دیاب که در حال حاضر در ایالات متحده زندگی میکند، در ژانویه [۲۰۱۹] به خانه بازگشت تا در قیام شرکت کند. با او دربارهی جنبش اعتراضی سودان و آیندهی آن گفتگو کردهایم. برای وضوح بیشتر و کوتاهسازی، متن اصلی مصاحبه کمی ویرایش شده است.
----------------------
لینک نسخهی کامل متن:
http://pdf.kaargaah.net/TeleKar-155c_Experiences_from_Sudans_Revolution_Text4_Botta.pdf
نسخهی ورد
----------------------
#درسهای_انقلاب_سودان
#خیزش_انقلابی_ژینا
#ژن_ژیان_ئازادی
#المرأة_الحیاة_الحریة
#زن_زندگی_آزادی
#همبستگی_انترناسیونالیستی_ستمدیدگان
#الشعب_یرید_اسقاط_النظام
#تسقط_بس
----------------------
@kdialectic
Forwarded from کارگاه دیالکتیک
پدران قاتل و نفرین فرزندان
نویسنده: کارگاه دیالکتیک
۱۸ آذر ۱۴۰۱
این روزهای کشتار و اعدام بیگمان در شمار انبوهی از تاریکترین روزهای تاریخ معاصر این سرزمین ثبت خواهند شد. قیام ژینا اساسا خیزشی انقلابی برای پایاندادن به همین تاریکیست، که سالهای سال حاکم بلامنازع بوده و با نخوت تمام خود را پایانناپذیر قلمداد کرده است. انقلاب ادامه دارد، چون ستمدیدگان عزمشان را جزم کردهاند که این خدایگان نخوت و قساوت را به زمین بزنند. در میانهی این ستیز آشتیناپذیر و سرنوشتساز، نه حاکمان و نه ستمدیدگان راه برگشتی به وضعیت گذشته ندارند. خاک این سرزمین چنان خونآلود و آسماناش چنان تاریک است، که تنها انقلاب میتواند سبزی و نور را برای مردمان ستمدیدهاش به ارمغان بیاورد.
اما در این نوشتار استثنائا روی سخن ما نه با ستمدیدگان، بلکه با ستمگران است؛ یا دقیقتر بگوییم، با آنهایی که خواه از روی باورهای بتواره، خواه از روی نفعطلبی، و خواه از سر اضطرار وحشت و بیچارگی، در تحمیل و تکثیر مرگ مشارکت میکنند؛ آنهایی که کمک میکنند تا زیباترین جانهای سرکش این جامعه، زندهترین و عاشقترین زندگان از نفس بیافتند و به زمهریر مرگ رانده شوند؛ و خصوصا رو به آنهایی سخن میگوییم که غافلاند که در همراهی چشمبستهشان با رژیم مسلط، ماشین کشتار را تقویت میکنند، تا همچنان دلهای پرشمار بیشتری را داغدار کند.
باری، آنها که در ازای چشمپوشی از شرفشان، به رفاه مادی و آتیهی خود و خانوادهشان چشم دوختهاند را به شعری از سیلویا پلات مهمان میکنیم، تا بدانند که فرزندانشان در آینده - یحتمل - چگونه از آنها یاد خواهند کرد. چون فرزندانشان برای رستگارشدن چارهای جز گشودگی به حقیقت نخواهند داشت؛ چارهای جز آنکه پدرانشان را بیوقفه نفرین و انکار کنند.
پس ما هیچگاه از حاکمان ستمگر انصاف و ترحم طلب نمیکنیم (مواجههی ما با آنان پیکاری آشتیناپذیر بر سر هست و نیست خواهد ماند). بلکه صرفا قدرت مقاومتناپذیر حقیقت و عظمت بنیانکن انقلاب را به حلقههای سستتر زنجیرهی همراهان ستمگری خاطرنشان میکنیم تا به خود و سرنوشت فرزندانشان رحم کنند. ... چون تاریخ داور بسیار سختگیر و بیرحمیست.
https://tinyurl.com/47aj2vny
---------------------------------------
#خیزش_انقلابی_ژینا
#ژن_ژیان_ئازادی
#زن_زندگی_آزادی
#انقلاب_ادامه_دارد
#نه_به_اعدام
#همبستگی_ستمدیدگان
#علیه_ماشین_کشتار
#سیلویا_پلات
#رزا_جمالی
-----------------------------------------
کانال تلگرامی کارگاه دیالکتیک:
@kdialectic
نویسنده: کارگاه دیالکتیک
۱۸ آذر ۱۴۰۱
این روزهای کشتار و اعدام بیگمان در شمار انبوهی از تاریکترین روزهای تاریخ معاصر این سرزمین ثبت خواهند شد. قیام ژینا اساسا خیزشی انقلابی برای پایاندادن به همین تاریکیست، که سالهای سال حاکم بلامنازع بوده و با نخوت تمام خود را پایانناپذیر قلمداد کرده است. انقلاب ادامه دارد، چون ستمدیدگان عزمشان را جزم کردهاند که این خدایگان نخوت و قساوت را به زمین بزنند. در میانهی این ستیز آشتیناپذیر و سرنوشتساز، نه حاکمان و نه ستمدیدگان راه برگشتی به وضعیت گذشته ندارند. خاک این سرزمین چنان خونآلود و آسماناش چنان تاریک است، که تنها انقلاب میتواند سبزی و نور را برای مردمان ستمدیدهاش به ارمغان بیاورد.
اما در این نوشتار استثنائا روی سخن ما نه با ستمدیدگان، بلکه با ستمگران است؛ یا دقیقتر بگوییم، با آنهایی که خواه از روی باورهای بتواره، خواه از روی نفعطلبی، و خواه از سر اضطرار وحشت و بیچارگی، در تحمیل و تکثیر مرگ مشارکت میکنند؛ آنهایی که کمک میکنند تا زیباترین جانهای سرکش این جامعه، زندهترین و عاشقترین زندگان از نفس بیافتند و به زمهریر مرگ رانده شوند؛ و خصوصا رو به آنهایی سخن میگوییم که غافلاند که در همراهی چشمبستهشان با رژیم مسلط، ماشین کشتار را تقویت میکنند، تا همچنان دلهای پرشمار بیشتری را داغدار کند.
باری، آنها که در ازای چشمپوشی از شرفشان، به رفاه مادی و آتیهی خود و خانوادهشان چشم دوختهاند را به شعری از سیلویا پلات مهمان میکنیم، تا بدانند که فرزندانشان در آینده - یحتمل - چگونه از آنها یاد خواهند کرد. چون فرزندانشان برای رستگارشدن چارهای جز گشودگی به حقیقت نخواهند داشت؛ چارهای جز آنکه پدرانشان را بیوقفه نفرین و انکار کنند.
پس ما هیچگاه از حاکمان ستمگر انصاف و ترحم طلب نمیکنیم (مواجههی ما با آنان پیکاری آشتیناپذیر بر سر هست و نیست خواهد ماند). بلکه صرفا قدرت مقاومتناپذیر حقیقت و عظمت بنیانکن انقلاب را به حلقههای سستتر زنجیرهی همراهان ستمگری خاطرنشان میکنیم تا به خود و سرنوشت فرزندانشان رحم کنند. ... چون تاریخ داور بسیار سختگیر و بیرحمیست.
https://tinyurl.com/47aj2vny
---------------------------------------
#خیزش_انقلابی_ژینا
#ژن_ژیان_ئازادی
#زن_زندگی_آزادی
#انقلاب_ادامه_دارد
#نه_به_اعدام
#همبستگی_ستمدیدگان
#علیه_ماشین_کشتار
#سیلویا_پلات
#رزا_جمالی
-----------------------------------------
کانال تلگرامی کارگاه دیالکتیک:
@kdialectic
Telegraph
پدران قاتل و نفرین فرزندان
این روزهای کشتار و اعدام، بیگمان در شمار انبوهی از تاریکترین روزهای تاریخ معاصر این سرزمین ثبت خواهند شد. قیام ژینا اساسا خیزشی انقلابی برای پایاندادن به همین تاریکیست، که سالهای سال حاکم بلامنازع بوده و با نخوت تمام خود را پایانناپذیر قلمداد کرده است.…
Forwarded from کارگاه دیالکتیک
مردگان اغلب زنده میشوند: برخی در قامت قهرمان، و برخی زامبی
کارگاه دیالکتیک
۲۰ آذر ۱۴۰۱
سید محمد خاتمی، رئیسجمهور اسبق کشور و نماد «جنبش اصلاحطلبی» ایران اسلامی یکبار مرد. یکبار مردنش با احتساب آن است که صرفا از کل فرآیند مردن مکررش برآیند بگیریم؛ وگرنه طی این فرآیند (دستکم از ۱۳۷۶ تا ۱۳۹۶) بارها مرده بود. خودش و بسیاری دیگر هیچگاه این مرگ را نپذیرفتند، یا اذعان نکردند. بهویژه آنکه بعد از برکناری اصلاحطلبان حکومتی، آنها نمایش مضحک باند احمدینژاد و یکهتازی فزآیندهی خامنهای و مجذوبانش را دلیل حقانیت سیاسی خود تلقی/قلمداد کردند (درست همانطور که سلطنتطلبان فاجعهی حکومت اسلامی را دلیل حقانیت سلطنت پهلوی می انگارند و جلوه میدهند.). اما در خیزش تودهای دیماه ۹۶ خبر مرگ خاتمی و همراهانش در همهی خیابانهای کشور اعلام شد. طبعا از مرگ سیاسی او سخن میگوییم [وگرنه همه میدانیم که پیکرهای نخبگان و زمامداران اسلامی با چه حرص زایدالوصفی به «دنیای دون» چنگ زدهاند].
خاتمی را البته کسی نکشت. او همانند بسیاری دیگر از اهالی سیاست، خودش قاتل خودش بود. خودکشی سیاسی او نه از سر اضطرار و فشار شرایط بیرونی، بلکه ناشی از باورهای درونیاش بود. باورهایی که با یک دال مرکزی پیوندی وثیق داشت که همان «حضرت امام» بود. این پیوند چنان جاذبهی فلجکنندهای داشت که او حتی در خلال فاجعهبارترین و رسواترین تناقضات دستگاه حاکم هم هیچگاه نتوانست تصور گسست از «نظام اسلامی» را در مخیلهاش بگنجاند. [این میدان جاذبه چنان قویست که میرحسین موسوی را از مقطع خیزش ۱۳۸۸ تاکنون در تلهی تناقضی رفعناشدنی قرار داده است].
برخی از ما یکی از نخستین مرگهای خودخواستهی خاتمی را هنگامی مشاهده کردیم که او در مقام رئیسجمهور در پاسخ به خبرنگار روزنامهی شرق صراحتا گفت: «اگر بنا باشد بین مردم و نظام یکی را انتخاب کنم، انتخاب من نظام است». بیگمان این یکی از معدود فاشگوییهای خاتمی، از میان هزاران گزارهی دوپهلو، جذاب و سهلوممتنعی بود که او طی این سالیان با لبخندی رضایتآمیز ازطریق رسانهها تحویل مردم داده است. مضمون این گزاره را باید بسیار جدی گرفت، نه بهخاطر خود خاتمی، که دیرزمانیست در صحنهی سیاست، مردهی متحرکی بیش نیست. حتی نه بدینخاطر که این گزاره عصارهی سیاستهای اصلاحطلبان حکومتی را در خود جای داده است. بلکه بدین خاطر که این گزاره همچنین چکیدهی سیاست دولت جمهوری اسلامی بوده و هست. اگر فکر میکنید در این ارزیابی، اغراقی رتوریک [از سر بغض و غرض] نهفته است، بیایید معنای سرراستتر آن را مرور کنیم:
«نظام اسلامی مقدم بر مردم است، تحت هر شرایطی».
این دقیقا ترجمان همان جملهی مشهور خمینیست که با تحکم گفته بود حتی اصول دین و شریعت اسلام هم در برابر ضرورت حفظ نظام اسلامی قابل تعلیق هستند. خمینی صرفا به حرفزدن بسنده نکرد، بلکه کارنامهی خونین و فاجعهبار رهبری سیاسی دهسالهی او پیکریابی عیان همین باور مرکزیاش بود.
https://tinyurl.com/2c4whwr9
---------------------------------------
#خیزش_انقلابی_ژینا
#ژن_ژیان_ئازادی
#زن_زندگی_آزادی
#حقیقت_انقلابی_است
#انقلاب_ادامه_دارد
#همبستگی_ستمدیدگان
#علیه_قدرتمداران
-----------------------------------------
کانال تلگرامی کارگاه دیالکتیک:
@kdialectic
کارگاه دیالکتیک
۲۰ آذر ۱۴۰۱
سید محمد خاتمی، رئیسجمهور اسبق کشور و نماد «جنبش اصلاحطلبی» ایران اسلامی یکبار مرد. یکبار مردنش با احتساب آن است که صرفا از کل فرآیند مردن مکررش برآیند بگیریم؛ وگرنه طی این فرآیند (دستکم از ۱۳۷۶ تا ۱۳۹۶) بارها مرده بود. خودش و بسیاری دیگر هیچگاه این مرگ را نپذیرفتند، یا اذعان نکردند. بهویژه آنکه بعد از برکناری اصلاحطلبان حکومتی، آنها نمایش مضحک باند احمدینژاد و یکهتازی فزآیندهی خامنهای و مجذوبانش را دلیل حقانیت سیاسی خود تلقی/قلمداد کردند (درست همانطور که سلطنتطلبان فاجعهی حکومت اسلامی را دلیل حقانیت سلطنت پهلوی می انگارند و جلوه میدهند.). اما در خیزش تودهای دیماه ۹۶ خبر مرگ خاتمی و همراهانش در همهی خیابانهای کشور اعلام شد. طبعا از مرگ سیاسی او سخن میگوییم [وگرنه همه میدانیم که پیکرهای نخبگان و زمامداران اسلامی با چه حرص زایدالوصفی به «دنیای دون» چنگ زدهاند].
خاتمی را البته کسی نکشت. او همانند بسیاری دیگر از اهالی سیاست، خودش قاتل خودش بود. خودکشی سیاسی او نه از سر اضطرار و فشار شرایط بیرونی، بلکه ناشی از باورهای درونیاش بود. باورهایی که با یک دال مرکزی پیوندی وثیق داشت که همان «حضرت امام» بود. این پیوند چنان جاذبهی فلجکنندهای داشت که او حتی در خلال فاجعهبارترین و رسواترین تناقضات دستگاه حاکم هم هیچگاه نتوانست تصور گسست از «نظام اسلامی» را در مخیلهاش بگنجاند. [این میدان جاذبه چنان قویست که میرحسین موسوی را از مقطع خیزش ۱۳۸۸ تاکنون در تلهی تناقضی رفعناشدنی قرار داده است].
برخی از ما یکی از نخستین مرگهای خودخواستهی خاتمی را هنگامی مشاهده کردیم که او در مقام رئیسجمهور در پاسخ به خبرنگار روزنامهی شرق صراحتا گفت: «اگر بنا باشد بین مردم و نظام یکی را انتخاب کنم، انتخاب من نظام است». بیگمان این یکی از معدود فاشگوییهای خاتمی، از میان هزاران گزارهی دوپهلو، جذاب و سهلوممتنعی بود که او طی این سالیان با لبخندی رضایتآمیز ازطریق رسانهها تحویل مردم داده است. مضمون این گزاره را باید بسیار جدی گرفت، نه بهخاطر خود خاتمی، که دیرزمانیست در صحنهی سیاست، مردهی متحرکی بیش نیست. حتی نه بدینخاطر که این گزاره عصارهی سیاستهای اصلاحطلبان حکومتی را در خود جای داده است. بلکه بدین خاطر که این گزاره همچنین چکیدهی سیاست دولت جمهوری اسلامی بوده و هست. اگر فکر میکنید در این ارزیابی، اغراقی رتوریک [از سر بغض و غرض] نهفته است، بیایید معنای سرراستتر آن را مرور کنیم:
«نظام اسلامی مقدم بر مردم است، تحت هر شرایطی».
این دقیقا ترجمان همان جملهی مشهور خمینیست که با تحکم گفته بود حتی اصول دین و شریعت اسلام هم در برابر ضرورت حفظ نظام اسلامی قابل تعلیق هستند. خمینی صرفا به حرفزدن بسنده نکرد، بلکه کارنامهی خونین و فاجعهبار رهبری سیاسی دهسالهی او پیکریابی عیان همین باور مرکزیاش بود.
https://tinyurl.com/2c4whwr9
---------------------------------------
#خیزش_انقلابی_ژینا
#ژن_ژیان_ئازادی
#زن_زندگی_آزادی
#حقیقت_انقلابی_است
#انقلاب_ادامه_دارد
#همبستگی_ستمدیدگان
#علیه_قدرتمداران
-----------------------------------------
کانال تلگرامی کارگاه دیالکتیک:
@kdialectic
Telegraph
مردگان اغلب زنده میشوند: برخی در قامت قهرمان، و برخی زامبی
سید محمد خاتمی، رئیسجمهور اسبق کشور و نماد «جنبش اصلاحطلبی» ایران اسلامی یکبار مرد. یکبار مردنش با احتساب آن است که صرفا از کل فرآیند مردن مکررش برآیند بگیریم؛ وگرنه طی این فرآیند (دستکم از ۱۳۷۶ تا ۱۳۹۶) بارها مرده بود. خودش و بسیاری دیگر هیچگاه این…
Forwarded from کارگاه دیالکتیک
درسهای انقلاب سودان – متن پنجم:
زندگی بر مدار انقلاب:
درک دینامیسیم خیزشهای سودان و الجزایر
نویسنده: آن الکساندر
۲۶ ژوئن ۲۰۱۹ (تیر ۱۳۹۸)
ترجمه: حمید بردبار
نسخهی پی.دی.اف. / نسخهی ورد
متن اول | متن دوم | متن سوم | متن چهارم
* * *
درآمدی بر متن پنجم:
مقالهی حاضر روایتیست تحلیلی از انقلاب سودان همزمان با مشاهدهی فراز و فرودهای فرآیند انقلابی و با نظر به ملزومات پیروزی نهایی. هدف این تحلیل، مشارکت در روند انقلابی ازطریق سنتز درسهای انقلابهای گذشته با شرایط سیال اکنون است، که مشارکتیست درجهت غنای بازاندیشیهای انتقادی در فضای درونی خیزش. نویسنده با ارجاع به آرای لوکزامبورگ خاطرنشان میکند که که بحران انقلابی پیامدیست از دینامیسم اثرات متقابل بین مبارزات اقتصادی و سیاسی؛ و اینکه چنین موقعیتی هم حوزهی آماج مبارزهی انقلابی را گسترش میدهد و هم دامنهی مشارکتکنندگان در فرآیند انقلابی را. در این معنا، قیامهای الجزایر و سودان تبلور «جشن ستمدیدگان» هستند، که نمود آن در خیابانها در حضور پرشور و مبارزهجویانهی زنان و همهی گروههایی که در معرض تبعیضهای سیستماتیک قرار داشتهاند/دارند نمایان شده است. به باور نویسنده، امواج انقلابی در خاورمیانه از سال ۲۰۱۰ بدینسو نشان دادهاند که در این جوامع ملغمهای از اشکال ناموزون و مرکبِ توسعهی اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و ایدئولوژیک پدید آمده که کیفیتی انفجاری دارد و واجد این پتانسیل است که جریانهایی از تحولات بسیار ژرفتر را آزاد سازد. خط سیر قیامها و مبارزات اجتماعی در الجزایر و سودان مؤید آن است که ایجاد وحدت بین شاغلان و بیکاران، بین کسانی که نسبتاً دارای امتیازاتی هستند (از نظر دستمزد، یا سطح تحصیلات، و یا موقعیت حرفهای)، و افراد بهحاشیه راندهشده و بهلحاظ اجتماعیْ مطرود، برای اقدام و پیکار مشترک، امکانپذیر است. اما آزادشدن همهی این پتانسیلها بهخودی خود نمیتواند ضامن پیروزی نهایی باشد، اگر برپایهی این نیروی آزادشده شالودهی نهاد دولت درهمشکسته نشود. در اینجا نویسنده معتقد است که رهبری مبارزه بهمنظور درهمشکستن دولت نیازمند وجود یک حزب انقلابی یا سازمانی از انقلابون حرفهایست، که البته جایگزینی برای سازمانهای تودهای طبقهی کارگر و فقرا، که موتور جنبش انقلابی هستند، نخواهد بود. شاید تا همینجا مخاطب این متن هم تصدیق نماید که همهی این مباحث و پرسشها اهمیتی حیاتی برای پیشبرد مبارزهي انقلابی در ایران در مقطع کنونی قیام ژینا دارند. امیدواریم تجارب مبارزات انقلابی در سودان و دیگر جوامع همزنجیر، به توشهی آگاهی ستمدیدگانِ جغرافیای ایران در مسیر انقلاب راه یابند.
کارگاه دیالکتیک - بهمن ۱۴۰۱
* * *
لینک دسترسی به متن:
https://kaargaah.net/?p=1317
نسخهی ورد
نسخهی پی.دی.اف.
http://pdf.kaargaah.net/157_Experiences_from_Sudans_Revolution_Text5_Alexander.pdf
---------------------------------------
#درسهای_انقلاب_سودان
#خیزش_انقلابی_ژینا
#ژن_ژیان_ئازادی
#المرأة_الحیاة_الحریة
#زن_زندگی_آزادی
#همبستگی_انترناسیونالیستی_ستمدیدگان
#الشعب_یرید_اسقاط_النظام
#ماتم_نگیریم_سازماندهی_کنیم
#انقلاب_ادامه_دارد
-------------------------------------
کانال تلگرام کارگاه دیالکتیک:
@kdialectic
زندگی بر مدار انقلاب:
درک دینامیسیم خیزشهای سودان و الجزایر
نویسنده: آن الکساندر
۲۶ ژوئن ۲۰۱۹ (تیر ۱۳۹۸)
ترجمه: حمید بردبار
نسخهی پی.دی.اف. / نسخهی ورد
متن اول | متن دوم | متن سوم | متن چهارم
* * *
درآمدی بر متن پنجم:
مقالهی حاضر روایتیست تحلیلی از انقلاب سودان همزمان با مشاهدهی فراز و فرودهای فرآیند انقلابی و با نظر به ملزومات پیروزی نهایی. هدف این تحلیل، مشارکت در روند انقلابی ازطریق سنتز درسهای انقلابهای گذشته با شرایط سیال اکنون است، که مشارکتیست درجهت غنای بازاندیشیهای انتقادی در فضای درونی خیزش. نویسنده با ارجاع به آرای لوکزامبورگ خاطرنشان میکند که که بحران انقلابی پیامدیست از دینامیسم اثرات متقابل بین مبارزات اقتصادی و سیاسی؛ و اینکه چنین موقعیتی هم حوزهی آماج مبارزهی انقلابی را گسترش میدهد و هم دامنهی مشارکتکنندگان در فرآیند انقلابی را. در این معنا، قیامهای الجزایر و سودان تبلور «جشن ستمدیدگان» هستند، که نمود آن در خیابانها در حضور پرشور و مبارزهجویانهی زنان و همهی گروههایی که در معرض تبعیضهای سیستماتیک قرار داشتهاند/دارند نمایان شده است. به باور نویسنده، امواج انقلابی در خاورمیانه از سال ۲۰۱۰ بدینسو نشان دادهاند که در این جوامع ملغمهای از اشکال ناموزون و مرکبِ توسعهی اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و ایدئولوژیک پدید آمده که کیفیتی انفجاری دارد و واجد این پتانسیل است که جریانهایی از تحولات بسیار ژرفتر را آزاد سازد. خط سیر قیامها و مبارزات اجتماعی در الجزایر و سودان مؤید آن است که ایجاد وحدت بین شاغلان و بیکاران، بین کسانی که نسبتاً دارای امتیازاتی هستند (از نظر دستمزد، یا سطح تحصیلات، و یا موقعیت حرفهای)، و افراد بهحاشیه راندهشده و بهلحاظ اجتماعیْ مطرود، برای اقدام و پیکار مشترک، امکانپذیر است. اما آزادشدن همهی این پتانسیلها بهخودی خود نمیتواند ضامن پیروزی نهایی باشد، اگر برپایهی این نیروی آزادشده شالودهی نهاد دولت درهمشکسته نشود. در اینجا نویسنده معتقد است که رهبری مبارزه بهمنظور درهمشکستن دولت نیازمند وجود یک حزب انقلابی یا سازمانی از انقلابون حرفهایست، که البته جایگزینی برای سازمانهای تودهای طبقهی کارگر و فقرا، که موتور جنبش انقلابی هستند، نخواهد بود. شاید تا همینجا مخاطب این متن هم تصدیق نماید که همهی این مباحث و پرسشها اهمیتی حیاتی برای پیشبرد مبارزهي انقلابی در ایران در مقطع کنونی قیام ژینا دارند. امیدواریم تجارب مبارزات انقلابی در سودان و دیگر جوامع همزنجیر، به توشهی آگاهی ستمدیدگانِ جغرافیای ایران در مسیر انقلاب راه یابند.
کارگاه دیالکتیک - بهمن ۱۴۰۱
* * *
لینک دسترسی به متن:
https://kaargaah.net/?p=1317
نسخهی ورد
نسخهی پی.دی.اف.
http://pdf.kaargaah.net/157_Experiences_from_Sudans_Revolution_Text5_Alexander.pdf
---------------------------------------
#درسهای_انقلاب_سودان
#خیزش_انقلابی_ژینا
#ژن_ژیان_ئازادی
#المرأة_الحیاة_الحریة
#زن_زندگی_آزادی
#همبستگی_انترناسیونالیستی_ستمدیدگان
#الشعب_یرید_اسقاط_النظام
#ماتم_نگیریم_سازماندهی_کنیم
#انقلاب_ادامه_دارد
-------------------------------------
کانال تلگرام کارگاه دیالکتیک:
@kdialectic
Forwarded from کارگاه دیالکتیک
تزهایی دربارهی:
مسیرهای کنونی مواجههی قدرتها با قیام ژینا
نویسنده: امین حصوری
۲ اسفند ۱۴۰۱
مقدمه: حدود پنجماه از شروع قیام ژینا گذشته است؛ یکی از رشته خیزشهایی که از دی ۱۳۹۶ تاکنون دومینوی سقوط جمهوری اسلامی ایران را رقم زدهاند. خیزش انقلابی ژینا هم بهنوبهی خود زمان تاریخی را فشرده کرده است: از یکسو شتاب تحولات، که حتی ترسیم طرحوارهای از تسلسل و ارتباطات درونی رویدادها و ریشهها و پیامدهای آنها را دشوار کرده است؛ و از سوی دیگر، تأثیرات چشمگیری که مجموع این تحولات در فضای فکری و سیاسی جامعه بر جای گذاشتهاند، طوریکه ردیابی و خصلتیابی آنها با سنجههای متعارف گذشته بههیچ رو امکانپذیر نیست. تاریخ در جغرافیای ایران آبستن تحولات تعیینکنندهایست، و در همین راستا، ذهنیت و ارزشهای حاکم بر جامعه دستخوش تغییرات شگرفی شدهاند. با این همه، برای جهتیابی در میدان ناهموار این مبارزهي خطیر باید خطر کرد و شمایی از مسیر پرتلاطم و ناپایدار تحولات را بهتصور درآورد، گیریم نارسا و موقتیبودنِ این تصویر از پیش مسلم باشد.
برای روشنکردن نقطهی عزیمت و پیشفرضهای این نوشتار، برخی از رویدادها و موقعیتهایی که در مقطع کنونی اهمیت ویژهای دارند را برمیشماریم: الف) اعتراضات مستمر خیابانی کمابیش فروکش کردهاند (با استثنای بزرگ جمعههای اعتراضی زاهدان)، اما همانطور که انتظار میرفت وضعیت به روال «عادی» گذشته بازنگشت و همه میدانند که وضع کنونی حکایت آتش زیر خاکستر است؛ ب) حربهی اعدام دستگیرشدگان و تهدید زندان با شرایطی موحشتر، نتوانست سازوکار ارعاب مورد انتظار حاکمان را تأمین نماید. درعوض، مقاومت در اشکال مختلف همچنان ادامه دارد؛ ج) در اثر مبارزات گستردهی مردمی و سرکوبهای قساوتبار حاکمیت، بازماندهی مشروعیت رژیم نزد اکثریت مردم فروریخته است. ضرورت عبور از جمهوری اسلامی به یک توافق نانوشتهی عمومی بدل شده است؛ د) روند ریزش نیروهای «خودی» در ساختار درونی حاکمیت بهطور آشکار و پنهان افزایش یافته و با بیانیهی موسوی مسیر آن هموارتر شده است؛ ه) سرکوب عریان اعتراضات مردمی اینبار بهانهای شد برای تشدید انزوای سیاسی دولت ایران در عرصهي بینالمللی و تعلیق مذاکرات برجام (گرچه دلیل واقعی این فشارهای شدتیافته پافشاری رژیم ایران در همراهی با روسیه بود، اما وجههی جهانی خیزش ژینا محمل اجرای آن واقع شد)؛ و) حاکمان در چرخشی نسبتا غیرمنتظره، ظاهراً بهمناسبت ۲۲ بهمن و با داعیهی پیروزی و اقتدار و در قالب عفو رهبری، برخی از زندانیان سیاسی را آزاد کردهاند؛ ز) هستهی سخت قدرت شتابزده سازوکاری شبهقانونی برای واگذاری باقیماندهی ثروتهای عمومی (تحت مالکیت دولت) به نخبگان خودی تدارک دیده است؛ ح) روند آلترناتیوسازی از بالا برای آیندهی سیاسی ایران در قالب همراهی اپوزیسیون راستگرا با دولتهای غربی شتاب گرفته است؛ ط) با کاهش نسبی فضای امنیتی خیابانها، اعتراضات و اعتصابات کارگری بار دیگر سیر صعودی یافتهاند و ناقوس بحران فزآیندهی اقتصادی [و پیامدهای سیاسی تهدیدآمیز آن برای دولت] را بهصدا درآوردهاند؛ ی) حاکمان در مراودات دیپلماتیک با قدرتهای غربی پیغامهای مصرانهای برای بازگشت به پای میز مذاکره ارسال میکنند و برای نشاندادن حسننیت، شروع به آزادی شهروندان غربی گروگان در زندانهای ایران کردهاند.
با این مقدمات، که فهرست آن میتواند بلندتر باشد، شاید خوانندهی این سطور هم تصدیق نماید که با نقطهی عطفی در روند تحولات جاری مواجهیم که نیازمند واکاوی و تحلیل (جمعی و مستمر) است. نوشتار حاضر، که برای سهولت در قالب چند تزِ مرتبط ارائه میشود، تلاشیست در این جهت. خاطرنشان میکنیم که با توجه به نارسایی و ناتمامی این تزها، عرضهی آنها صرفاً محملیست برای دعوت از نیروهای چپ و مترقی به هماندیشی حول دلالتهای موقعیت کنونی، که خود ضرورتیست برای راهجوییهای جمعی. چون خیزش ژینا بهناگزیر به میدان زنده و خطیری برای پیکارهای هژمونیک و ضدهژمونیک نیروهای متعارض بدل شده است. با توجه به پیشروی مشهود راستگرایان بهپشتوانهی قدرتهای داخلی و خارجی، آیندهی فرودستان و ستمدیدگانِ (طبقهی کارگر در معنای وسیع آن) جغرافیای ایران در گرو آن است که بتوانند هرچه زودتر بلوک نیروهای مستقل خود را تشکیل دهند.
-----------
ادامهی مقاله:
https://kaargaah.net/?p=1326
نسخهی ورد
نسخهی پی.دی.اف:
http://pdf.kaargaah.net/159_Theses_on_current_confrontations_of_powers_with_Jina_Uprising.pdf
-----------
#خیزش_انقلابی_ژینا
#انقلاب_ادامه_دارد
#بدیلسازی_از_بالا
#استبداد_و_امپریالیسم
#زن_زندگی_آزادی
#همبستگی_ستمدیدگان
#سازماندهی_جای_ماتم
#کمیتههای_مقاومت_محلات
#گفتگوی_انقلابی_ستمدیدگان
#اعتصابات_سراسری
------------
کانال تلگرام کارگاه دیالکتیک:
@kdialectic
مسیرهای کنونی مواجههی قدرتها با قیام ژینا
نویسنده: امین حصوری
۲ اسفند ۱۴۰۱
مقدمه: حدود پنجماه از شروع قیام ژینا گذشته است؛ یکی از رشته خیزشهایی که از دی ۱۳۹۶ تاکنون دومینوی سقوط جمهوری اسلامی ایران را رقم زدهاند. خیزش انقلابی ژینا هم بهنوبهی خود زمان تاریخی را فشرده کرده است: از یکسو شتاب تحولات، که حتی ترسیم طرحوارهای از تسلسل و ارتباطات درونی رویدادها و ریشهها و پیامدهای آنها را دشوار کرده است؛ و از سوی دیگر، تأثیرات چشمگیری که مجموع این تحولات در فضای فکری و سیاسی جامعه بر جای گذاشتهاند، طوریکه ردیابی و خصلتیابی آنها با سنجههای متعارف گذشته بههیچ رو امکانپذیر نیست. تاریخ در جغرافیای ایران آبستن تحولات تعیینکنندهایست، و در همین راستا، ذهنیت و ارزشهای حاکم بر جامعه دستخوش تغییرات شگرفی شدهاند. با این همه، برای جهتیابی در میدان ناهموار این مبارزهي خطیر باید خطر کرد و شمایی از مسیر پرتلاطم و ناپایدار تحولات را بهتصور درآورد، گیریم نارسا و موقتیبودنِ این تصویر از پیش مسلم باشد.
برای روشنکردن نقطهی عزیمت و پیشفرضهای این نوشتار، برخی از رویدادها و موقعیتهایی که در مقطع کنونی اهمیت ویژهای دارند را برمیشماریم: الف) اعتراضات مستمر خیابانی کمابیش فروکش کردهاند (با استثنای بزرگ جمعههای اعتراضی زاهدان)، اما همانطور که انتظار میرفت وضعیت به روال «عادی» گذشته بازنگشت و همه میدانند که وضع کنونی حکایت آتش زیر خاکستر است؛ ب) حربهی اعدام دستگیرشدگان و تهدید زندان با شرایطی موحشتر، نتوانست سازوکار ارعاب مورد انتظار حاکمان را تأمین نماید. درعوض، مقاومت در اشکال مختلف همچنان ادامه دارد؛ ج) در اثر مبارزات گستردهی مردمی و سرکوبهای قساوتبار حاکمیت، بازماندهی مشروعیت رژیم نزد اکثریت مردم فروریخته است. ضرورت عبور از جمهوری اسلامی به یک توافق نانوشتهی عمومی بدل شده است؛ د) روند ریزش نیروهای «خودی» در ساختار درونی حاکمیت بهطور آشکار و پنهان افزایش یافته و با بیانیهی موسوی مسیر آن هموارتر شده است؛ ه) سرکوب عریان اعتراضات مردمی اینبار بهانهای شد برای تشدید انزوای سیاسی دولت ایران در عرصهي بینالمللی و تعلیق مذاکرات برجام (گرچه دلیل واقعی این فشارهای شدتیافته پافشاری رژیم ایران در همراهی با روسیه بود، اما وجههی جهانی خیزش ژینا محمل اجرای آن واقع شد)؛ و) حاکمان در چرخشی نسبتا غیرمنتظره، ظاهراً بهمناسبت ۲۲ بهمن و با داعیهی پیروزی و اقتدار و در قالب عفو رهبری، برخی از زندانیان سیاسی را آزاد کردهاند؛ ز) هستهی سخت قدرت شتابزده سازوکاری شبهقانونی برای واگذاری باقیماندهی ثروتهای عمومی (تحت مالکیت دولت) به نخبگان خودی تدارک دیده است؛ ح) روند آلترناتیوسازی از بالا برای آیندهی سیاسی ایران در قالب همراهی اپوزیسیون راستگرا با دولتهای غربی شتاب گرفته است؛ ط) با کاهش نسبی فضای امنیتی خیابانها، اعتراضات و اعتصابات کارگری بار دیگر سیر صعودی یافتهاند و ناقوس بحران فزآیندهی اقتصادی [و پیامدهای سیاسی تهدیدآمیز آن برای دولت] را بهصدا درآوردهاند؛ ی) حاکمان در مراودات دیپلماتیک با قدرتهای غربی پیغامهای مصرانهای برای بازگشت به پای میز مذاکره ارسال میکنند و برای نشاندادن حسننیت، شروع به آزادی شهروندان غربی گروگان در زندانهای ایران کردهاند.
با این مقدمات، که فهرست آن میتواند بلندتر باشد، شاید خوانندهی این سطور هم تصدیق نماید که با نقطهی عطفی در روند تحولات جاری مواجهیم که نیازمند واکاوی و تحلیل (جمعی و مستمر) است. نوشتار حاضر، که برای سهولت در قالب چند تزِ مرتبط ارائه میشود، تلاشیست در این جهت. خاطرنشان میکنیم که با توجه به نارسایی و ناتمامی این تزها، عرضهی آنها صرفاً محملیست برای دعوت از نیروهای چپ و مترقی به هماندیشی حول دلالتهای موقعیت کنونی، که خود ضرورتیست برای راهجوییهای جمعی. چون خیزش ژینا بهناگزیر به میدان زنده و خطیری برای پیکارهای هژمونیک و ضدهژمونیک نیروهای متعارض بدل شده است. با توجه به پیشروی مشهود راستگرایان بهپشتوانهی قدرتهای داخلی و خارجی، آیندهی فرودستان و ستمدیدگانِ (طبقهی کارگر در معنای وسیع آن) جغرافیای ایران در گرو آن است که بتوانند هرچه زودتر بلوک نیروهای مستقل خود را تشکیل دهند.
-----------
ادامهی مقاله:
https://kaargaah.net/?p=1326
نسخهی ورد
نسخهی پی.دی.اف:
http://pdf.kaargaah.net/159_Theses_on_current_confrontations_of_powers_with_Jina_Uprising.pdf
-----------
#خیزش_انقلابی_ژینا
#انقلاب_ادامه_دارد
#بدیلسازی_از_بالا
#استبداد_و_امپریالیسم
#زن_زندگی_آزادی
#همبستگی_ستمدیدگان
#سازماندهی_جای_ماتم
#کمیتههای_مقاومت_محلات
#گفتگوی_انقلابی_ستمدیدگان
#اعتصابات_سراسری
------------
کانال تلگرام کارگاه دیالکتیک:
@kdialectic
Forwarded from کارگاه دیالکتیک
درسهای انقلاب سودان – متن ششم:
کمیتههای مقاومت محلات در سودان -
از تداوم مقاومت مردمی تا تدوین منشور سیاسی انقلاب
گزارش دریافتی از یک نشست
کارگاه دیالکتیک
۱۴ اسفند ۱۴۰۱
نسخهی پی.دی.اف. / نسخهی ورد
متن اول | متن دوم | متن سوم | متن چهارم | متن پنجم
* * *
درآمدی بر متن ششم:
متن پیش رو عمدتا مبتنی بر گزارش جلسهایست که در فوریهی ۲۰۲۳ بین تعدادی از رفقای تبعیدی ایران و سودان برای تبادلنظر حول فرایندهای انقلابی در دو کشور برگزار گردید. چهار رفیق سودانی حاضر در این نشست در زمان حضورشان در سودان در «انجمن متخصصان سودان»، کمیتههای مقاومت محلات خارطوم، و در نهادهای مقاومت در منطقهي دارفور فعال بودهاند. این گزارش از جانب رفقای ایرانی برای کارگاه ارسال شد تا در چارچوب متون «درسهای انقلاب سودان» منتشر گردد. آنها برگزاری این نشست را در پیوند با فراخوان یک پلتفرم همبستگی فرامحلیِ جمعهای چپ معرفی کردند که در بزرگداشت انقلاب ۵۷ و انقلابهای خاورمیانه اکسیونهای هماهنگی را در ۱۱ فوریه با عنوان« همراه با انقلاب: علیه ستم و ارتجاع، برای رهایی») برگزار کرد. گفتنیست که در تنظیم نهایی متن حاضر، در هماهنگی با این رفقا، تنها به موضوع «کمیتههای مقاومت محلات» و نقش آنها در پویش انقلابی سودان و نیز در فرآیند تدوین «منشور سیاسی انقلابی» بسنده کردهایم؛ چرا که بسیاری از تحلیلگران بر این نظرند که کمیتههای مقاومت محلات از بازیگران اصلی در تداوم و پویایی فرآیند انقلابی سودان بودهاند. همچنین، برای تکمیل مفاد گزارش یادشده حول این موضوع مشخص، در مواردیْ از منابع بیرونی استفاده شده است. در شرایطی که قیام ژینا در کنار همهی سرکوبهای خشونتبار دولتیْ (ازجمله، حملات شیمیایی به مدارس دختران)، با سازوکارهای تحریف و استحاله و مصادره از سوی نیروهای ارتجاعی و قدرتهای جهانی روبروست، تجارب مبارزاتی کمیتههای مقاومت محلات در سودان میتواند به ستمدیدگان جغرافیای ایران بصیرتهای ارزندهای برای تداوم مبارزهی انقلابی عرضه کند.
کارگاه دیالکتیک - اسفند ۱۴۰۱
* * *
لینک دسترسی به متن:
https://kaargaah.net/?p=1330
نسخهی ورد
نسخهی پی.دی.اف.
http://pdf.kaargaah.net/160_Experiences_from_Sudans_Revolution_Text6_Resistance_Committees.pdf
---------------------------------------
#درسهای_انقلاب_سودان
#خیزش_انقلابی_ژینا
#ژن_ژیان_ئازادی
#المرأة_الحیاة_الحریة
#زن_زندگی_آزادی
#همبستگی_انترناسیونالیستی_ستمدیدگان
#الشعب_یرید_اسقاط_النظام
#سازماندهی_جای_ماتم
#انقلاب_ادامه_دارد
-------------------------------------
کانال تلگرام کارگاه دیالکتیک:
@kdialectic
کمیتههای مقاومت محلات در سودان -
از تداوم مقاومت مردمی تا تدوین منشور سیاسی انقلاب
گزارش دریافتی از یک نشست
کارگاه دیالکتیک
۱۴ اسفند ۱۴۰۱
نسخهی پی.دی.اف. / نسخهی ورد
متن اول | متن دوم | متن سوم | متن چهارم | متن پنجم
* * *
درآمدی بر متن ششم:
متن پیش رو عمدتا مبتنی بر گزارش جلسهایست که در فوریهی ۲۰۲۳ بین تعدادی از رفقای تبعیدی ایران و سودان برای تبادلنظر حول فرایندهای انقلابی در دو کشور برگزار گردید. چهار رفیق سودانی حاضر در این نشست در زمان حضورشان در سودان در «انجمن متخصصان سودان»، کمیتههای مقاومت محلات خارطوم، و در نهادهای مقاومت در منطقهي دارفور فعال بودهاند. این گزارش از جانب رفقای ایرانی برای کارگاه ارسال شد تا در چارچوب متون «درسهای انقلاب سودان» منتشر گردد. آنها برگزاری این نشست را در پیوند با فراخوان یک پلتفرم همبستگی فرامحلیِ جمعهای چپ معرفی کردند که در بزرگداشت انقلاب ۵۷ و انقلابهای خاورمیانه اکسیونهای هماهنگی را در ۱۱ فوریه با عنوان« همراه با انقلاب: علیه ستم و ارتجاع، برای رهایی») برگزار کرد. گفتنیست که در تنظیم نهایی متن حاضر، در هماهنگی با این رفقا، تنها به موضوع «کمیتههای مقاومت محلات» و نقش آنها در پویش انقلابی سودان و نیز در فرآیند تدوین «منشور سیاسی انقلابی» بسنده کردهایم؛ چرا که بسیاری از تحلیلگران بر این نظرند که کمیتههای مقاومت محلات از بازیگران اصلی در تداوم و پویایی فرآیند انقلابی سودان بودهاند. همچنین، برای تکمیل مفاد گزارش یادشده حول این موضوع مشخص، در مواردیْ از منابع بیرونی استفاده شده است. در شرایطی که قیام ژینا در کنار همهی سرکوبهای خشونتبار دولتیْ (ازجمله، حملات شیمیایی به مدارس دختران)، با سازوکارهای تحریف و استحاله و مصادره از سوی نیروهای ارتجاعی و قدرتهای جهانی روبروست، تجارب مبارزاتی کمیتههای مقاومت محلات در سودان میتواند به ستمدیدگان جغرافیای ایران بصیرتهای ارزندهای برای تداوم مبارزهی انقلابی عرضه کند.
کارگاه دیالکتیک - اسفند ۱۴۰۱
* * *
لینک دسترسی به متن:
https://kaargaah.net/?p=1330
نسخهی ورد
نسخهی پی.دی.اف.
http://pdf.kaargaah.net/160_Experiences_from_Sudans_Revolution_Text6_Resistance_Committees.pdf
---------------------------------------
#درسهای_انقلاب_سودان
#خیزش_انقلابی_ژینا
#ژن_ژیان_ئازادی
#المرأة_الحیاة_الحریة
#زن_زندگی_آزادی
#همبستگی_انترناسیونالیستی_ستمدیدگان
#الشعب_یرید_اسقاط_النظام
#سازماندهی_جای_ماتم
#انقلاب_ادامه_دارد
-------------------------------------
کانال تلگرام کارگاه دیالکتیک:
@kdialectic
Forwarded from بيدارزنى
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🟣 #بیدارزنی: حضور جمعی از «فعالین زنان گیلان» بر مزار #رومینا_اشرفی در سالگرد قتل این نوجوان ۱۴ساله به دست پدر، همچنین حضور همزمان جمعی از «فعالین زنان مریوان» بر مزار #فرشته_نجاتی برای یادبود این قربانیان قتلهای ناموسی و اعتراض علیه خشونت سیستماتیک علیه زنان
#ژن_ژیان_ئازادی
#قتلهای_ناموسی
#همبستگی_علیه_نابرابری_فقر_و_خشونت
@bidarzani
#ژن_ژیان_ئازادی
#قتلهای_ناموسی
#همبستگی_علیه_نابرابری_فقر_و_خشونت
@bidarzani
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
امیرحسین، کودک کارگری بود که تابِ استثمار و تحقیر را نیاورد و به زندگی خود پایان داد.
هدف از انتشار این ویدئو، نشاندادنِ معصومیت "امیرحسین" یا تقدسدادن به کاری که کرده؛ نیست. هدفِ ما نشاندادن پیچیدگیِ زندگی انسانهاست و این که قویترینها هم میتوانند خسته شوند. اینکه حواسمان به دیگران باشد؛ خاصه در این روزهایی که بخش بزرگی از ما با انواع و اقسام بحرانهای روحی ناشی از شرایط مادی زندگی دست و پنجه نرم میکنند.
گاهی یک همدلی ساده با انسانها چه نزدیک و چه دور میتواند، آنها را از افکار ویرانگر دور کند.
شاید اگر حواسمان بیشتر به امیرحسین بود، ما میتوانستیم یک شاعرِ با احساس به نامِ "امیرحسین" داشته باشیم.
#کودکان_کارگر #کودکان_کار #کودک_کار #کار_کودک #تهیدستان #همبستگی
#علیه_بی_تفاوتی
@Blackfishvoice1
هدف از انتشار این ویدئو، نشاندادنِ معصومیت "امیرحسین" یا تقدسدادن به کاری که کرده؛ نیست. هدفِ ما نشاندادن پیچیدگیِ زندگی انسانهاست و این که قویترینها هم میتوانند خسته شوند. اینکه حواسمان به دیگران باشد؛ خاصه در این روزهایی که بخش بزرگی از ما با انواع و اقسام بحرانهای روحی ناشی از شرایط مادی زندگی دست و پنجه نرم میکنند.
گاهی یک همدلی ساده با انسانها چه نزدیک و چه دور میتواند، آنها را از افکار ویرانگر دور کند.
شاید اگر حواسمان بیشتر به امیرحسین بود، ما میتوانستیم یک شاعرِ با احساس به نامِ "امیرحسین" داشته باشیم.
#کودکان_کارگر #کودکان_کار #کودک_کار #کار_کودک #تهیدستان #همبستگی
#علیه_بی_تفاوتی
@Blackfishvoice1
Blackfishvoice (BFV)
Photo
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#اریک_کانتونا اسطورهی تمام ادوارِ #منچستریونایتد و کنشگر اجتماعیِ آنتیفاشیست:
اگر غزه باقی نماند، درندهترینها و وحشیترینها (بربرها) پیروز میشوند.
#همبستگی_با_فلسطین #رژیم_آپارتاید #صهیوفاشیسم #علیه_فاشیسم #نسل_کشی_در_غزه #جنایت_علیه_بشریت #علیه_بی_تفاوتی #بایکوت_اسرائیل
#westandwithpalestine🇵🇸
@Blackfishvoice1
اگر غزه باقی نماند، درندهترینها و وحشیترینها (بربرها) پیروز میشوند.
#همبستگی_با_فلسطین #رژیم_آپارتاید #صهیوفاشیسم #علیه_فاشیسم #نسل_کشی_در_غزه #جنایت_علیه_بشریت #علیه_بی_تفاوتی #بایکوت_اسرائیل
#westandwithpalestine🇵🇸
@Blackfishvoice1
Forwarded from کارگاه دیالکتیک
https://tinyurl.com/42z7vdba
مرگبنیادیِ جمهوری اسلامی و جدال بین پیوستگی و گسست
امین حصوری
(بخشی از متن در دست انتشار)
کارگاه دیالکتیک | ۱۵ تیر ۱۴۰۳
شری که نظام جمهوری اسلامی میکوشد نرمالیزه کند، مرگبنیادیِ این رژیم است که از ماهیت آن بهسان «رژیم کشتار» و «ماشین مرگ» برمیآید. در حالی که مفهوم نخست ناظر بر قتل دولتی و هدفمند مخالفان، معترضان و دگراندیشان است؛ دومی ناظر بر آن دسته از کارکردهای ساختاری و معمول دولت است که به مرگهای اجتنابپذیر شهروندان (ازجمله مرگهای تدریجی) منجر میشوند. همینجا باید خاطرنشان کنیم که این دو خصلت در ساحت واقعی درهمتنیدهاند، چرا که هر دو از ماهیت مرگبنیاد و مرگآورِ جمهوری اسلامی برمیآیند و هر دو بخشی از کارکردهای بنیادین این نظام هستند (بهواقع، مفهوم «رژیم کشتار» خود ذیل مفهوم «ماشین مرگ» میگنجد). پیوند درونماندگار این نظام با مرگ صرفا بدین معنا نیست که حاکمان سیاسی برای جان و زندگی انسانها (شهروندان صوری) هیچ ارزش و حرمتی قایل نیستند، بلکه بیش از آن معطوف به این معناست که حیات و بازتولید این رژیم بر کشتار و مرگگستری استوار (بوده) است. این پدیده البته گرایشی متاخر نیست و ریشههای تاریخی ژرفی دارد. جمهوری اسلامی گسترش بنیانهای شیعی خود را با ستایش مرگ و تقدیس شهادت بنا گذاشت و گسترش داد؛ انتخابی که بهویژه با برجستهسازیِ دولتیِ عزاداری محرم و مناسک مشابه بهسان مهمترین نماد شیعهگری مفصلبندی شده بود. نقطهی اوج تقدیس ایدئولوژیک مرگ در موسم «نعمتِ» جنگ با عراق نمایان شد؛ جایی که حاکمان وقت در لوای تقدیس شهادت، انبوه نوجوانان کمسال را به روی مینها و مقابل گلولهها میفرستادند ...
تقدیس مرگ در عین حال، با ارزشزُدایی از زندگی و تحقیر زندگی و ضدیت با نمادهای سرزندگی (مثل شادی، موسیقی و رقص) همراه است و این بهنوبهی خود عادینماییِ مرگ را تسهیل میکند. تقدیس دولتی مرگ، همچنین با حق انحصاری دولت بر توزیع مرگ همراه است. جایگاه ویژهی اعدام در مشی حکمرانی جمهوری اسلامی و نمایش عمومی آن، بخشا معطوف به تثبیت این حق انحصاری و عادینماییِ آن است. جان کلام آنکه مرگآوری، نمایش مرگ و تهدید مرگ همواره بخشی جداییناپذیر از شیوهی حکمرانی جمهوری اسلامی بودهاند. ولی در اینجا با پارادوکسی روبرو میشویم: از یکسو، مرگآوری بهعنوان بنیان حکمرانی در تضاد با میل اگزیستانسیال مردم به زیستن (زندگی) قرار دارد؛ کما اینکه منشاء بسیاری از مقاومتهای فردی و اجتماعی هم وجود همین تضاد بنیادی بوده است. از سوی دیگر، کارکرد انقیادآورِ مرگآوری (درجهت اغراض دولت) نیز درست بهدلیل تهدیدیست که متوجه حیات افراد میکند. پس پرسش این است که نظامی که بر پایهی ضدیت با زندگی و تهدید دایمی مرگ بنا شده است، چگونه قادر شده است از شکنندگی بگریزد و تداوم خود را تضمین کند.
استمرار جمهوری اسلامی در قامت یک نظام سیاسیْ متکی بر حفظ و بازنمایی نوعی پیوستگی تاریخیست که بیش از همه در ساحت ایدئولوژیک بازسازی و بازتولید میشود. انواع پروپاگاندای ایدئولوژیک در فضاهای آموزشی و رسانهای؛ تکرار منظم مناسک دولتیِ معطوف به آیینها و مناسبتهای مذهبی؛ برگزاری منظم و مصرانهی مناسک سیاسیِ سالانه (مثل دههی فجر و ۱۳ آبان، ۱۵ خرداد، سالگرد رویدادهای جنگ، سالگردهای «شهادتِ» این و آن، و موارد مشابه)؛ در کنار سایر نمادپردازیهای ایدئولوژیک دولتی (و بعضا برساختهای نوظهور)، حربههایی برای القای این پیوستگی بودهاند. در این معنا، رژیم تداوم خود را در تکرار مناسکی میجوید که نفس برگزاری آنها میتواند قدرت رژیم برای حفظ روال عادیِ حکمرانیاش (بهرغم هر چالش و تلاطم سیاسی) را به شهروندان (ازجمله به همراهان رژیم) القاء کند.
حفظ و بازنمایی این پیوستگی نهفقط ثبات و قدرت نظام را به محکومان (شهروندان) القاء میکند، بلکه تصویری ابدی از وضعیت عادیِ امور عرضه میکند. بدینطریق، کشتارها و مرگهای دولتی و بهطور کلی مرگبنیادیِ جمهوری اسلامی در سایهی تداوم خدشهناپذیرِ فعلیتِ هستیِ آن به حاشیه میروند. کشتارها و مرگها(ی اجتنابپذیر) در کنار سایر ستمها و فجایعی که مرگ تدریجی (یا حیات ذلتبار در مرزهای نیستی) را بر فرودستان تحمیل میکنند، طبعا شکافها و گسستهایی واقعی در پیوستار فرضیِ هستیِ جمهوری اسلامی هستند. اما توان نفیآمیز و دگرگونساز آنها بهسان نقاط گسستگیْ منوط به برجستهشدنِ آنها در گفتار عمومی و پراتیک جمعیست.
افزون بر این، حاکمان با بهرهگیری از مناسک سیاسیِ موسمی مثل انتخابات و غیره میکوشند برای ترمیم شکنندگی ساختاریِ پیوستار نظامْ دقایق بازسازی فراهم کنند.
---
#مقاومت_زندگی_است
#زن_زندگی_آزادی #ژن_ژیان_ئازادی
#جنبش_دادخواهی #همبستگی_ستمدیدگان
#رژیم_کشتار #ماشین_مرگ
#ابتذال_شر #نرمالیزه_کردن_شر
--
@kdialectic
مرگبنیادیِ جمهوری اسلامی و جدال بین پیوستگی و گسست
امین حصوری
(بخشی از متن در دست انتشار)
کارگاه دیالکتیک | ۱۵ تیر ۱۴۰۳
شری که نظام جمهوری اسلامی میکوشد نرمالیزه کند، مرگبنیادیِ این رژیم است که از ماهیت آن بهسان «رژیم کشتار» و «ماشین مرگ» برمیآید. در حالی که مفهوم نخست ناظر بر قتل دولتی و هدفمند مخالفان، معترضان و دگراندیشان است؛ دومی ناظر بر آن دسته از کارکردهای ساختاری و معمول دولت است که به مرگهای اجتنابپذیر شهروندان (ازجمله مرگهای تدریجی) منجر میشوند. همینجا باید خاطرنشان کنیم که این دو خصلت در ساحت واقعی درهمتنیدهاند، چرا که هر دو از ماهیت مرگبنیاد و مرگآورِ جمهوری اسلامی برمیآیند و هر دو بخشی از کارکردهای بنیادین این نظام هستند (بهواقع، مفهوم «رژیم کشتار» خود ذیل مفهوم «ماشین مرگ» میگنجد). پیوند درونماندگار این نظام با مرگ صرفا بدین معنا نیست که حاکمان سیاسی برای جان و زندگی انسانها (شهروندان صوری) هیچ ارزش و حرمتی قایل نیستند، بلکه بیش از آن معطوف به این معناست که حیات و بازتولید این رژیم بر کشتار و مرگگستری استوار (بوده) است. این پدیده البته گرایشی متاخر نیست و ریشههای تاریخی ژرفی دارد. جمهوری اسلامی گسترش بنیانهای شیعی خود را با ستایش مرگ و تقدیس شهادت بنا گذاشت و گسترش داد؛ انتخابی که بهویژه با برجستهسازیِ دولتیِ عزاداری محرم و مناسک مشابه بهسان مهمترین نماد شیعهگری مفصلبندی شده بود. نقطهی اوج تقدیس ایدئولوژیک مرگ در موسم «نعمتِ» جنگ با عراق نمایان شد؛ جایی که حاکمان وقت در لوای تقدیس شهادت، انبوه نوجوانان کمسال را به روی مینها و مقابل گلولهها میفرستادند ...
تقدیس مرگ در عین حال، با ارزشزُدایی از زندگی و تحقیر زندگی و ضدیت با نمادهای سرزندگی (مثل شادی، موسیقی و رقص) همراه است و این بهنوبهی خود عادینماییِ مرگ را تسهیل میکند. تقدیس دولتی مرگ، همچنین با حق انحصاری دولت بر توزیع مرگ همراه است. جایگاه ویژهی اعدام در مشی حکمرانی جمهوری اسلامی و نمایش عمومی آن، بخشا معطوف به تثبیت این حق انحصاری و عادینماییِ آن است. جان کلام آنکه مرگآوری، نمایش مرگ و تهدید مرگ همواره بخشی جداییناپذیر از شیوهی حکمرانی جمهوری اسلامی بودهاند. ولی در اینجا با پارادوکسی روبرو میشویم: از یکسو، مرگآوری بهعنوان بنیان حکمرانی در تضاد با میل اگزیستانسیال مردم به زیستن (زندگی) قرار دارد؛ کما اینکه منشاء بسیاری از مقاومتهای فردی و اجتماعی هم وجود همین تضاد بنیادی بوده است. از سوی دیگر، کارکرد انقیادآورِ مرگآوری (درجهت اغراض دولت) نیز درست بهدلیل تهدیدیست که متوجه حیات افراد میکند. پس پرسش این است که نظامی که بر پایهی ضدیت با زندگی و تهدید دایمی مرگ بنا شده است، چگونه قادر شده است از شکنندگی بگریزد و تداوم خود را تضمین کند.
استمرار جمهوری اسلامی در قامت یک نظام سیاسیْ متکی بر حفظ و بازنمایی نوعی پیوستگی تاریخیست که بیش از همه در ساحت ایدئولوژیک بازسازی و بازتولید میشود. انواع پروپاگاندای ایدئولوژیک در فضاهای آموزشی و رسانهای؛ تکرار منظم مناسک دولتیِ معطوف به آیینها و مناسبتهای مذهبی؛ برگزاری منظم و مصرانهی مناسک سیاسیِ سالانه (مثل دههی فجر و ۱۳ آبان، ۱۵ خرداد، سالگرد رویدادهای جنگ، سالگردهای «شهادتِ» این و آن، و موارد مشابه)؛ در کنار سایر نمادپردازیهای ایدئولوژیک دولتی (و بعضا برساختهای نوظهور)، حربههایی برای القای این پیوستگی بودهاند. در این معنا، رژیم تداوم خود را در تکرار مناسکی میجوید که نفس برگزاری آنها میتواند قدرت رژیم برای حفظ روال عادیِ حکمرانیاش (بهرغم هر چالش و تلاطم سیاسی) را به شهروندان (ازجمله به همراهان رژیم) القاء کند.
حفظ و بازنمایی این پیوستگی نهفقط ثبات و قدرت نظام را به محکومان (شهروندان) القاء میکند، بلکه تصویری ابدی از وضعیت عادیِ امور عرضه میکند. بدینطریق، کشتارها و مرگهای دولتی و بهطور کلی مرگبنیادیِ جمهوری اسلامی در سایهی تداوم خدشهناپذیرِ فعلیتِ هستیِ آن به حاشیه میروند. کشتارها و مرگها(ی اجتنابپذیر) در کنار سایر ستمها و فجایعی که مرگ تدریجی (یا حیات ذلتبار در مرزهای نیستی) را بر فرودستان تحمیل میکنند، طبعا شکافها و گسستهایی واقعی در پیوستار فرضیِ هستیِ جمهوری اسلامی هستند. اما توان نفیآمیز و دگرگونساز آنها بهسان نقاط گسستگیْ منوط به برجستهشدنِ آنها در گفتار عمومی و پراتیک جمعیست.
افزون بر این، حاکمان با بهرهگیری از مناسک سیاسیِ موسمی مثل انتخابات و غیره میکوشند برای ترمیم شکنندگی ساختاریِ پیوستار نظامْ دقایق بازسازی فراهم کنند.
---
#مقاومت_زندگی_است
#زن_زندگی_آزادی #ژن_ژیان_ئازادی
#جنبش_دادخواهی #همبستگی_ستمدیدگان
#رژیم_کشتار #ماشین_مرگ
#ابتذال_شر #نرمالیزه_کردن_شر
--
@kdialectic
Telegraph
مرگبنیادیِ جمهوری اسلامی و جدال بین پیوستگی و گسست
کارگاه دیالکتیک | ۱۵ تیر ۱۴۰۳ (بخشی از متن در دست انتشار) شری که نظام جمهوری اسلامی میکوشد نرمالیزه کند، مرگبنیادیِ این رژیم است که از ماهیت آن بهسان «رژیم کشتار» و «ماشین مرگ» برمیآید. در حالی که مفهوم نخست ناظر بر قتل دولتی و هدفمند مخالفان، معترضان…
Forwarded from کارگاه دیالکتیک
https://tinyurl.com/2nsxd3m4
متن دریافتی:
دربارهی برخی دلالتهای رشد جهانیِ مهاجرستیزی
بهبهانهی تشدید فشارها بر مهاجران افغانستانی در ایران و آلمان
نیما صبوری
کارگاه دیالکتیک | شهریور ۱۴۰۳
مهاجرت در اغلب موارد نام رسمیتر و بههمینسان بیخطرتری برای نامیدن پدیدهی آوارگی و گریز اجباریست. مهاجرتِ اجباریْ آوارگیست، حتی زمانی که دلایل آن صرفا جستجوی امکان بهتر برای تامین معیشت و چشمانداز امنتر برای زندگی آینده باشد. پناهجویانْ مهاجرینی هستند که راه آسانتری برای این گریز اجباری پیدا نکردهاند و بههمین گناه، در قعر هرم مهاجران اجباری جای دارند. پناهجویان و مهاجران اجباری (با تفکیک صوری) گروهی از بیدفاعترین انسانها در جوامع میزبان هستند که در عین سودرسانی به چرخهی کار ارزان (بیگاری) در جوامع میزبان و/یا تامین نسل آتی کارگران ارزان و مالیاتدهندگان در این جوامع (خصوصا در جوامع غربی)، در مواقع لازم ابژههایی سهلالوصول برای دولتهای مربوطهاند تا تنشها و بحرانهای برآمده از سیاست داخلیشان را مدیریت و بازتنظیم کنند. مشخصا از اینطریق که این دولتها، در مواجهه با تجمیع این تنشها، مشکلات اقتصادی و اجتماعی ساختاری را به نفس حضور مهاجران (معمولا بیپناهترینِ آنها) نسبت میدهند و بدین ترتیب، نارضایتی و خشم تودههای فرودست را به سوی این گروه «بیگانه» کانالیزه میکنند. کانالیزهکردن دولتیِ نارضایتی و خشمِ عمومی بهسوی پناهندگان و «خارجیها» نهفقط سوپاپ اطمینانی برای تنفس حاکمان است، بلکه بازتولید ناسیونالیسم را که از ارکان ایدئولوژیک دولتهای سرمایهداریست تسهیل میکند.
خارجیستیزی در زمانهی ما پدیدهای حادث و موقتی نیست، بلکه ثمرهی ساختاری مناسبات دورانیست که بحرانها و نابرابریهای فزآینده ابعادی جهانی و کیفیتی مزمن یافتهاند. دورانی که از یکسو رنج و دهشت آوارگی را بر بسیاری از مردمان جنوب جهانی تحمیل کرده است؛ و از سوی دیگر، همزمان، مرزهای ملی را با دیوارهای ناسیونالیستی مستحکم کرده است. دورانی که ستم و استثمار و نابرابریْ جهانی شدهاند، اما انبوه ستمدیدگان بهمیانجی ایدئولوژیها، مرزهای ملی و سازوکارهای مهندسی اجتماعی و تحکیم سلسلهمراتب تبعیض (از جانب دولتها) پراکندهتر و گسیختهتر از همیشه شدهاند. خارجیستیزی دستمایهای سهلالوصول برای دولتها درجهت حفظ این پراکندگیها و پنهانسازی سازوکارهای اصلی ستم و نابرابریست، که هر دوی آنها تداوم سیادت دولت و مناسبات مسلط را تضمین میکنند. بر همین اساس، توسل دولتها به خارجیستیزی (مشخصا پناهندهستیزی) نهفقط امری حادث نیست، بلکه مختص انواع خاصی از دولت و جغرافیای سیاسی هم نیست. هم دولتهای قدرتمند و هم دولتهای پیرامونی به فراخور شرایط داخلی (و خارجی) و نیازهایشان به این حربه متوسل میشوند. اکنون برای مثال، بیش از هر زمانی میتوان دید که چگونه نحوهی مواجههی دولت لیبرال-دموکرات آلمان با پناهندگان افغانستانی تفاوتی ماهوی با برخورد شووینیستی دیرین دولت خودکامهی ایران با مهاجران افغانستانی (که اخیرا ابعاد موحشی یافته) ندارد؛ و یا خویشاوندی آن با نحوهی برخورد دولت شووینیستی ترکیه با پناهندگان سوری. از این نظر، «خارجی»ها و خصوصا پناهندگان/پناهجویان در عصر ما همان نقش بلاگردانی را برای دولتها ایفا میکنند که زمانی دراز با نام یهودیان پیوند داشت. پناهجویان و آوارگانْ یهودیان زمانهی ما هستند؛ زمانهای که استثمار بیامان انسان و طبیعت را بر پایهی آوارهسازیِ نظاممند و انسانیتزُدایی از آوارگان و بیپناهان و «بازندگان» بازتولید میکند.
حقوق پناهندگان بهمثابه شهروندان درجهی سه یا بهواقع «ناشهروندان» همواره از شکنندهترین حقوقِ قانون بورژوایی بوده است و لذا همزمان شاخصی برای تشخیص درجهی فعلیتیابی تناقضات درونی دولتهای بورژوایی. با این حال، در سالهای اخیر بهموازات تشدید بحرانهای جهان سرمایهداری و چرخش فراگیر بهسوی راستگرایی افراطی، حقوق پناهندگان بیش از هر زمانی در معرض تعدی دولتها قرار گرفته است. البته دولتها بهمدد سازوکارهای مهندسی اجتماعی با دستکاری رویدادها و افکار عمومی، چنین تعدیاتی را در پوشش خواست عمومی جامعه و منافع جامعه پیش میبرند، یعنی در پشت ارتجاعیترین نگرشهایی سنگر میگیرند که از قضا در اثر سیاستهای متناقض خود دولت نزد بخشی از تودهها برانگیخته شدهاند. برای مثال، اکنون دولت ائتلافی آلمان (حزب سوسیالدموکرات و حزب سبزها) با سهولتی خیرهکننده اجرای رسمی سیاستهایی را در پیش گرفته است که حزب نئوفاشیستی آ. اف.د. (آلترناتیو برای آلمان)، که عروج سیاسیاش مدیون طرح شعارهایی در اینجهت بوده، دیرزمانی رویای تحقق آنها را داشته است.
#همه_ما_افغانستانی_هستیم
#همبستگی_جهانی_ستمدیدگان
متن دریافتی:
دربارهی برخی دلالتهای رشد جهانیِ مهاجرستیزی
بهبهانهی تشدید فشارها بر مهاجران افغانستانی در ایران و آلمان
نیما صبوری
کارگاه دیالکتیک | شهریور ۱۴۰۳
مهاجرت در اغلب موارد نام رسمیتر و بههمینسان بیخطرتری برای نامیدن پدیدهی آوارگی و گریز اجباریست. مهاجرتِ اجباریْ آوارگیست، حتی زمانی که دلایل آن صرفا جستجوی امکان بهتر برای تامین معیشت و چشمانداز امنتر برای زندگی آینده باشد. پناهجویانْ مهاجرینی هستند که راه آسانتری برای این گریز اجباری پیدا نکردهاند و بههمین گناه، در قعر هرم مهاجران اجباری جای دارند. پناهجویان و مهاجران اجباری (با تفکیک صوری) گروهی از بیدفاعترین انسانها در جوامع میزبان هستند که در عین سودرسانی به چرخهی کار ارزان (بیگاری) در جوامع میزبان و/یا تامین نسل آتی کارگران ارزان و مالیاتدهندگان در این جوامع (خصوصا در جوامع غربی)، در مواقع لازم ابژههایی سهلالوصول برای دولتهای مربوطهاند تا تنشها و بحرانهای برآمده از سیاست داخلیشان را مدیریت و بازتنظیم کنند. مشخصا از اینطریق که این دولتها، در مواجهه با تجمیع این تنشها، مشکلات اقتصادی و اجتماعی ساختاری را به نفس حضور مهاجران (معمولا بیپناهترینِ آنها) نسبت میدهند و بدین ترتیب، نارضایتی و خشم تودههای فرودست را به سوی این گروه «بیگانه» کانالیزه میکنند. کانالیزهکردن دولتیِ نارضایتی و خشمِ عمومی بهسوی پناهندگان و «خارجیها» نهفقط سوپاپ اطمینانی برای تنفس حاکمان است، بلکه بازتولید ناسیونالیسم را که از ارکان ایدئولوژیک دولتهای سرمایهداریست تسهیل میکند.
خارجیستیزی در زمانهی ما پدیدهای حادث و موقتی نیست، بلکه ثمرهی ساختاری مناسبات دورانیست که بحرانها و نابرابریهای فزآینده ابعادی جهانی و کیفیتی مزمن یافتهاند. دورانی که از یکسو رنج و دهشت آوارگی را بر بسیاری از مردمان جنوب جهانی تحمیل کرده است؛ و از سوی دیگر، همزمان، مرزهای ملی را با دیوارهای ناسیونالیستی مستحکم کرده است. دورانی که ستم و استثمار و نابرابریْ جهانی شدهاند، اما انبوه ستمدیدگان بهمیانجی ایدئولوژیها، مرزهای ملی و سازوکارهای مهندسی اجتماعی و تحکیم سلسلهمراتب تبعیض (از جانب دولتها) پراکندهتر و گسیختهتر از همیشه شدهاند. خارجیستیزی دستمایهای سهلالوصول برای دولتها درجهت حفظ این پراکندگیها و پنهانسازی سازوکارهای اصلی ستم و نابرابریست، که هر دوی آنها تداوم سیادت دولت و مناسبات مسلط را تضمین میکنند. بر همین اساس، توسل دولتها به خارجیستیزی (مشخصا پناهندهستیزی) نهفقط امری حادث نیست، بلکه مختص انواع خاصی از دولت و جغرافیای سیاسی هم نیست. هم دولتهای قدرتمند و هم دولتهای پیرامونی به فراخور شرایط داخلی (و خارجی) و نیازهایشان به این حربه متوسل میشوند. اکنون برای مثال، بیش از هر زمانی میتوان دید که چگونه نحوهی مواجههی دولت لیبرال-دموکرات آلمان با پناهندگان افغانستانی تفاوتی ماهوی با برخورد شووینیستی دیرین دولت خودکامهی ایران با مهاجران افغانستانی (که اخیرا ابعاد موحشی یافته) ندارد؛ و یا خویشاوندی آن با نحوهی برخورد دولت شووینیستی ترکیه با پناهندگان سوری. از این نظر، «خارجی»ها و خصوصا پناهندگان/پناهجویان در عصر ما همان نقش بلاگردانی را برای دولتها ایفا میکنند که زمانی دراز با نام یهودیان پیوند داشت. پناهجویان و آوارگانْ یهودیان زمانهی ما هستند؛ زمانهای که استثمار بیامان انسان و طبیعت را بر پایهی آوارهسازیِ نظاممند و انسانیتزُدایی از آوارگان و بیپناهان و «بازندگان» بازتولید میکند.
حقوق پناهندگان بهمثابه شهروندان درجهی سه یا بهواقع «ناشهروندان» همواره از شکنندهترین حقوقِ قانون بورژوایی بوده است و لذا همزمان شاخصی برای تشخیص درجهی فعلیتیابی تناقضات درونی دولتهای بورژوایی. با این حال، در سالهای اخیر بهموازات تشدید بحرانهای جهان سرمایهداری و چرخش فراگیر بهسوی راستگرایی افراطی، حقوق پناهندگان بیش از هر زمانی در معرض تعدی دولتها قرار گرفته است. البته دولتها بهمدد سازوکارهای مهندسی اجتماعی با دستکاری رویدادها و افکار عمومی، چنین تعدیاتی را در پوشش خواست عمومی جامعه و منافع جامعه پیش میبرند، یعنی در پشت ارتجاعیترین نگرشهایی سنگر میگیرند که از قضا در اثر سیاستهای متناقض خود دولت نزد بخشی از تودهها برانگیخته شدهاند. برای مثال، اکنون دولت ائتلافی آلمان (حزب سوسیالدموکرات و حزب سبزها) با سهولتی خیرهکننده اجرای رسمی سیاستهایی را در پیش گرفته است که حزب نئوفاشیستی آ. اف.د. (آلترناتیو برای آلمان)، که عروج سیاسیاش مدیون طرح شعارهایی در اینجهت بوده، دیرزمانی رویای تحقق آنها را داشته است.
#همه_ما_افغانستانی_هستیم
#همبستگی_جهانی_ستمدیدگان
Telegraph
دربارهی برخی دلالتهای رشد جهانیِ مهاجرستیزی
بهبهانهی تشدید فشارها و نفرتپراکنیها علیه مهاجران افغانستانی در ایران و آلمان نیما صبوری | متن دریافتی کارگاه دیالکتیک | شهریور ۱۴۰۳ مهاجرت در اغلب موارد نام رسمیتر و بههمینسان بیخطرتری برای نامیدن پدیدهی آوارگی و گریز اجباریست. مهاجرتِ اجباریْ…