Blackfishvoice (BFV)
7.44K subscribers
4.89K photos
3.79K videos
101 files
272 links
Download Telegram
Blackfishvoice (BFV)
Photo
از مقدمه‌ی نویسنده:

در کوران قیام ژینا بود که ویدئویی کوتاه از دختربچه‌ای (احتمالا ۱۳- ۱۴ ساله) از صفحۀ #صدای_ماهی_سیاه  منتشر شد. در آن ویدئو، راوی این‌گونه آغاز کرد: «سلام. من یه دهه‌هشتادی هستم؛ یه دختر دهه‌هشتادی. که بهش می‌گین بچه. هیچ‌کدومتون تا الان نیومدید بگید دردت چیه؟ تو چی ‌می‌خوای؟ چرا داری انقلاب می‌کنی؟ چرا داری اعتراض می‌کنی؟ چرا داری ناآرامی ایجاد می‌کنید، البته به قول خودتون. ولی من بهتون می‌گم. درد من اون پیرمردیه که باید تو مترو فال بفروشه تا بتونه خرج زندگی را در بیاره. درد ما فقط حجاب نیست. یکی از دردهای ما حجابه .....»
بدون این‌که خواسته باشیم در دام سانتی‌مانتالیسم افراطی بیفتیم و از انقلاب دور شویم، باید آن ویدئوی معروفِ چنددقیقه‌ای را یکی از بهترین دلایل برای همان «ناآرامی‌ها» بر شمرد. قیام ژینا خاموش گردید، و شاید از حیث پژوهشی بهتر بتوان چند‌‌و‌چون؛ چم‌و‌خم؛ و کم‌و‌کیف آن را از منظر تحقیقی بررسی کرد. بدون تعارف، حتی در بین جبهه‌های قلمیِ چپ، بودند و هستند افرادی که قیام ژینا را همچون جنبش سبز، شورشی خرده‌بورژوایی و طبقه‌متوسطی تلقی کردند. ولی واقعیت آن است که مختصات قیام ژینا به‌قدری رادیکال بود که تمام تقاطع‌های ستم جنسی، جنسیتی، حاشیه- مرکز، اتنیکی- ملی، و حتی دستمزدی و معیشتی را پل زد، و همین مختصات تکان‌دهنده بود که این قیام را در بین تمامی قیام‌ها، شورش‌ها و جنبش‌های پسا۵۷ یگانه و یکتا کرده.
نگارنده در مقام یک پژوهشگر، در حوزۀ دیگری قلم می‌زند و در فضای اندیشه‌ای دیگر قدم، و به دور از هر کلیشه‌ای، سواد و دانشی در حوزۀ بسیار مهم و تخصصی «مطالعات کودک و کودکان» ندارد، ولی جرقۀ نگارش و جمع‌آوری مطلبی که پیش روی شماست، با دیدن همان ویدئو، عصیان‌گری کودکان در قیام ژینا و برخوردهای شخصی نگارنده با کودکانی که درگیرِ قیام ژینا بودند، رقم زده شد. در نوشتۀ پیش رو تلاش شده تا ضمن اشارۀ مختصری به «مداخلۀ کودک در سیاست»، پیداکردن «زبان سیاسی»، حضور توامان با «اکت سیاسی» در قیام ژینا و نقش‌آفرینی کودکان نشان داده شود. از آنجا که یکی از مباحث مهمِ مطرح‌شده از خلل قیام ژینا، یکی همین تقلیل اعتراض به نسل، و بی‌عرضه‌دانستن مابقیِ نسل‌ها بود، نگارنده پیشتر در مقاله‌ای، به خطای پژوهشیِ این نوع نگاه پرداخته، و به‌جهت مرور مجدد و پرهیز از دوباره‌گویی، در بخش پیوست، ضمیمۀ مطلبِ حاضر گردیده، تا خوانندگان پیگیرتر بتوانند نگاهی اجمالی یا مفصل به مقولۀ سن، نسل و کنشگری نسلی در سیاست داشته باشند. و اما مهم‌ترین بهانۀ این مطلب، مواجهۀ نگارنده با نقاشی‌های کودکان در مورد قیام ژینا بود، و برخی مصاحبه‌های پراکنده با آن‌ها. نقاشی‌هایی که اجازۀ انتشار آن را داشتم، در پیوست یک آمده.
سخن کوتاه می‌کنم، که مطلب پیش رو که در مورد نقش کودکان است و به زبان تصویریِ آن‌ها، زیاده بالغانه نشود. فقط می‌ماندَد توضیح نهایی در مورد عنوان نوشته. در ویدئویی کوتاه، سه دختربچۀ دبستانی حضور داشتند که با هر سه، «زن، زندگی، آزادی»گویان در راه بارگشت از مدرسه بودند. صفحۀ «صدای ماهی سیاه» در تیتری درست، این‌گونه خطاب کرد: «شکوفه‌های انقلاب» برخی شِبه‌فعالان خُرده گرفتند که اطلاق «شکوفه» به دختران، لفظی سکسیستی است و بار اروتیک دارد. گویا آن شِبه‌فعالان خبر نداشتند که «شکوفه» اصطلاحی تماما سیاسی است که ریشه در تاریخ مبارزه در این سرزمین دارد؛ ریشه‌ای که در پیوند با عبارت‌های «غنچه»، «بنفشه» و «گُل» در شعر «وارطان سخن نگفت»، سرودۀ شاملو، در سال ۱۳۳۳ در زندان قصر، برای وارطان سالاخانیان به نهایت رسید:
وارطان سخن نگفت
وارطان بنفشه بود، گُل داد و مژده داد:
«زمستان شکست» و رفت ...
پس چه عنوانی بهتر از «شکوفه‌های انقلاب» در این زمستان؟!


فایل پی‌دی‌اف جزوه در پیوست


#طاها_رادمنش #زن_زندگی_آزادی #ژن_ژیان_ئازادی #نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم



@Blackfishvoice1
Blackfishvoice (BFV)
Video
🔺️انقلابی کبیر، #رودی_دوچکه گفته بود:

"آن‌هایی‌که خود را مدافع مبارزه‌ی بدون خشونت می‌پندارند، در واقع ارتفاع خود را بر مبنای سنجه‌های نیروی سرکوب‌گری که به ایشان مسلط است، تنظیم می‌کنند."

🔺️ در فقره‌ی پهلوی که سال‌هاست عفو و بخششِ متجاوزین، شکنجه‌گران و جنایت‌کاران را به مرکز ثقلِ اراجیفِ همایونی تبدیل کرده است، دیگر حتی مسأله، دفاع از مبارزه‌ی بدون خشونت نیست بلکه دقیقا دفاع از نهادِ سرکوب است. ارتفاعِ او توسط خود نیروی سرکوب‌گر تنظیم شده است. چنین است که اگر امروز افکار عمومی متوجهِ ابعاد تازه‌ای از وحشی‌گری اوباش سپاهی در فقره‌ی قتل و تعرض به #نیکا_شاکرمی شده است، باید از یاد نبرد که تفاله‌ی سلطنت پیش‌تر قفلِ بخششِ متجاوزین را باز کرده و #دادخواهی را به کشتار ترجمه است.
او گفته بود:
"کسانی‌که می‌گویند #نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم، می‌خوان حسِ انتقام‌جویی رو ترویج بدن. نباید درون عقده، نفرت و عصبانیت باشد. فراموش نکنید ولی گذر کنید. باید به اون‌ها فرصت دوباره داده بشه."

🔺️"تیم مسلم‌بن عقیل، یگان امام رضا، گردان امام حسن مجتبی" مستقیما در بازداشت، آزار و قتل نیکا مشارکت داشته‌اند و تیم پهلوی هم در ماله‌کشی به جنایت آن‌ها و سرباز میهن دانستنِ متجاوزانی که در رؤیای پارانویایی همایونی، به او سلام نظامی خواهند داد.

#علیه_فراموشی #دادخواهی #مرگ_بر_ستمگر_چه_شاه_باشه_چه_رهبر #نه_سلطنت_نه_رهبری_دموکراسی_برابری #سلطنت_ولایت_یکصدسال_جنایت #پهلوی_سوپاپ_اطمینان_جمهوری_اسلامی #پهلوی_استفراغ_ملت_ایران
#ساواکی_سپاهی_پیوندتان_مبارک


@Blackfishvoice1
Blackfishvoice (BFV)
Photo
۴ سال پیش در چنین روزی #ابراهیم_گوکچک نوازنده‌ی #گروپ‌_یوروم پس از ۳۲۳ روز، روزه‌ی مرگ، جان باخت.

گوکچک از کادرهای رده‌بالایِ "جبهه آزادی‌بخش خلقِ انقلابی" بود که به‌همراه تنی چند از اعضای #گروپ_یوروم بازداشت و زندانی شد.
اعضای گروه در ژوئن ۲۰۱۹ اعتصاب غذایی را در اعتراض به بازداشت و محاکمه‌ی بی‌پایه‌ی خود آغاز کردند‌.
لغو ممنوعیت کنسرت‌های گروپ یوروم، خارح کردن نام موزیسین‌های گروه از لیست سیاه، پایان فشارها بر اعضای مرکز فرهنگی گروپ یوروم و آزادی اعضای زندانی گروه از جمله خواست‌های اعتصاب‌کنندگان بود.
از تاریخ ۴ ژانویه ابراهیم و #هلین_بولک اعتصاب غذای خود را به روزه‌ی مرگ تبدیل کردند.
گرچه دادستان برای ابراهیم درخواست حبس ابد کرده بود، اما او در ماه فوریه ۲۰۲۰ به علت شرایط وخیم جسمانی از زندان آزاد شد. اما آزادی نقطه‌ی پایانی بر اعتصاب او و هلین نشد و آن‌ها بر عهد خود استوار ماندند.
با درخواست‌های مکرر اعضای گروه و حامیان یوروم، ابراهیم در ۵ ماه می به اعتصاب خود پایان داد و به بیمارستان منتقل شد اما در اثر آسیب‌های جبران‌ناپذیر حاصل از ۳۲۳ روز اعتصاب غذا، جان خود را از دست داد.

روز بعد، حامیان یوروم در مراسمی به یاد گوکچک در محله #سلطان‌_گزی شرکت کردند اما توسط پلیس ترکیه متوقف و با گاز اشک‌آور متفرق شدند.
پلیس دروازه‌های محل را شکست، تعدادی از اعضای گروه یوروم را بازداشت کرد و تابوت حاوی پیکر گوکچک را ضبط کرد. او سرانجام در کایسری به خاک سپرده شد.
نئونازی‌های موسوم به "گرگ‌های خاکستری" تهدید کرده بودند که پیکر ابراهیم را از خاک بیرون کشیده و آتش خواهند زد؛ امری که مانند اغلب لاف‌های فاشیست‌ها بدون حمایت دولتی محقق نمی‌شد و دولت ترکیه نیز از ترس شعله‌ور شدن آتش خشم حامیان گروه، برای مدتی دفتر آن‌ها را تعطیل کرد.

لازم به ذکر است که هلین بولک و #مصطفی_کوچاک دو عضو دیگر گروه نیز پیش از ابراهیم در اثر آسیب‌های ناشی از اعتصاب طولانی‌مدت جان باخته بودند.


بر سر کوه‌های سربلند آتشی برپاست
عاشقان در اطراف آن گرد آمده‌اند
روزی می‌رسد که هرزگی‌ها برملا شود
وقتی جمو رو به دشت سرازیر می‌شود
ای یار
با بره‌ ستاره‌نشانش بر سر
و مسلسلش در دست
زدن به کوه‌های درسیم و ترانه خواندن، چه لذتی دارد
آه جمو جانم جمو
ابرها چون خبری خوش به روی دشت فرود می‌آیند
طوفانی در راه است
و در هیاهوی آن روز باشکوه
کودکان به رقص و پایکوبی صف خواهند کشید


#علیه_فراموشی
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم


@Blackfishvoice1
۱۴ سال پیش در چنین روزی، #فرزاد_کمانگر به همراه #شیرین_علم_هولی، #فرهاد_وکیلی  #مهدی_اسلامیان و #علی_حیدریان، اعدام شدند.
آن‌ها پس از ماه‌ها شکجنه، در بی‌دادگاهی به مدت ۷ دقیقه بدون امکان دفاع از خود و حق داشتنِ وکیل، به اعدام محکوم شدند.

در سحرگاه ۱۹ اردیبشهت هر پنج تن توسط جلادان جمهوری اسلامی به قتل رسیدند و پیکرهای‌شان هرگز تحویل داده نشد.


#جمهوری_اعدام #علیه_فراموشی
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم #دادخواهی


@Blackfishvoice1
Forwarded from Blackfishvoice (BFV)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در سحرگاه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۹ #معلم_رهایی، #فرزاد_کمانگر توسط حاکميتِ انسان‌ستیزِ جمهوری اسلامی اعدام شد.

او چند روز پیش از اعدام، خطاب به معلمان زندانی نوشت:

"مگر می‌توان در قحط سال عدل و داد معلم بود اما الفبای امید و برابری را تدریس نکرد حتی اگر راه ختم به اوین و مرگ شود؟
نمی.توانم تصور کنم در سرزمین صمد و خانعلی و عزتی معلم باشیم و همراه ارس جاودانه نگردیم. نمی‌توانم تجسم کنم که نظاره‌گر رنج و فقر مردمان این سرزمین باشیم و دل به رود و دریا نسپاریم و طغیان نکنیم.
می.دانم روزی این راه سخت و پر فراز و نشیب هموار گشته و سختی‌ها و مرارت‌های آن نشان افتخاری خواهد شد برای تو معلم آزاده تا همه بدانند که معلم، معلم است حتی اگر سد راه‌اش فیلتر و گزینش باشد و زندان و اعدام که آموزگار نام‌اش را و افتخارش را ماهیان کوچولوی‌اش به او بخشیده‌اند نه مرغان ماهیخوار."



#ماهی_سیاه_کوچولو #صمد_بهرنگی #قسم_به_خون_یاران_ایستاده_ایم_تا_پایان #دادخواهی #نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم


@Blackfishvoice1
۱۶ ساعت رنجی که خانواده‌‌‌ی رئیسی تحمل کردند تا پیکر متعفن‌اش پیدا شود، در قیاس با ۴دهه انتظار #مادران_دادخواه سرِ سوزن هم نیست. گرچه هیچ رنج، مرگ و سقط‌شدنی از این‌دست، قابل هم‌ارز‌سازی با خواستِ محاکمه‌ی جنایت‌کارانی نظیر #ابراهیم_رئیسی نیست اما
سَقَط شدن فردی که در فاصله‌ی ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۷ در ترور، ربودن، شکنجه و قتل‌عامِ هزاران تن از نستوه‌ترین انقلابیون این کشور مشارکت مستقیم داشت و در بالاترین مقامات قضایی و اجرایی در کشتار روشنفکران، معترضان و تهیدستان ایفای نقش کرد، حتما مبارک است.
جایِ #مادران_خاوران در این‌روز خالی‌ست و به امید طول عمر با عزت برای دیگر دادخواهان و تحققِ #دادخواهی‌.

تو را چه سود
               فخر به فلک بَر
                                فروختن
هنگامی که
             هر غبارِ راهِ لعنت‌شده نفرینَت می‌کند.

#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم



@Blackfishvoice1
Blackfishvoice (BFV)
Video
تهیدستانِ معترض به ریاضت‌های اقتصادی و منویاتِ #صندوق_بین_المللی_پول را در #آبان۹۸ قلع و قمع کرده‌ بودند، ولی آن‌روزها لمپن‌سلبریتی‌هایی نظیر #علی_کریمی #مهناز_افشار #حمید_فرخ_نژاد و ... با دست‌بند‌های بنفش‌شان قول داده بودند که تا ۱۴۰۰ با روحانی باشند. دانشجویان را سرکوب کرده بودند و پتی‌بورژواهایِ محورمقاومتی در فضای امن و با حمایتِ بسیج، عاروقِ آنتی‌امپریالیستی می‌زدند و با سوزاندنِ پرچم آمریکا به ارگاسمِ مقاومتی می‌رسیدند.

#ابراهیم_رئیسی هم گمان کرده بود که فضا امن است و ریشه‌ی اعتراض خشکیده شده؛ برای همین در آذر ۱۴۰۰ تصمیم گرفت به مناسبت #روز_دانشجو در #دانشگاه_تهران سخنرانی کند.

اما غافلگیر شدند! دانشگاه زنده بود و دانشجویان به محض رسیدن رئیسی، شعار سر دادند " رئیسی جلادان، مقدم‌تان خون‌باران".

قریب به چهار دهه از قتل‌عام زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ سپری شده بود و بسیاری از آن دانشجويان در آن‌روزها حتی متولد نشده بودند. ولی می‌دانستند که باید #علیه_فراموشی ایستاد و دستِ راستِ حاکم را به نامِ راستین‌اش صدا کرد: جلاد، ولاغیر.

امروز به رئیسی بگویند شهید و رهبر حقیر، سقط‌شدن‌اش را "شهیدگونه" بنامد‌. بی‌خیال!
شهید، #ناصر_سلیمی است که با دستِ گلوله‌خورده؛ با سرِ بلند و قامتِ استوار در برابر دسته‌ی اوباشِ ایستاد و حسرتِ ندامت را بر دلِ خمینی گذاشت.
تا تاریخ، تاریخ است، شهید همان زندانیانی خواهند بود که گفتند "نه" و بر سرِ جان‌شان چانه نزدند تا خون‌شان سندِ رسواییِ ضد انقلابِ رذل باشد. و نامِ او که هزاران زندانی سیاسیِ سربلند و استوار را به جوخه‌های اعدام سپرد، تا ابد، جلاد می‌ماند؛ جلاد و لاغیر.

#قسم_به_خون_یاران_ایستاده_ایم_تا_پایان #نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم #حافظه_تاریخی #خاوران_هنوز_سرخ_است #مادران_دادخواه #مادران_خاوران #دانشگاه_سنگر_مقاومت

@Blackfishvoice1
Blackfishvoice (BFV)
Video
ویدئویی که مشاهده می‌کنید، گوشه‌ای‌ست از مراسم لاشه‌کِشیِ رئیسی. مداحِ مراسم که به‌خوبی واقف است رئیسی نامی ندارد مگر "جلاد"، روبه خانواده‌هایِ هزاران اعدامیِ #تابستان۶۷ می‌گوید:

تاریخ بنویسد هر آن‌چیزی که دیده‌ست / این صحنه فرق بین جلاد و شهید است / آری ادامه دارد آن راهی که رفتش / راه رئیسی راه سال شصت‌ و هفتش

این‌را بگذارید کنارِ زمزمه‌هایی مبنی بر تغییر نامِ خیابانِ #خاوران که نمادِ شهدای آزادی و برابری است به خیابان ابراهیم رئیسی تا به عمقِ پلشتی و دنائت جمهوری نکبت اسلامی پی ببرید.


رئیسی و رهبرش خامنه‌ای نه تنها هرگز بابت قتل‌عام زندانیان سیاسی در سراسر دهه‌ی شصت و به‌وطور خاص در سال ۶۷ پاسخگو نبودند بلکه رهبر حقیر با تجلیل از سرشکنجه‌گر و قصابِ زندان‌های تهران و کرج یعنی #اسدالله_لاجوردی تاکید داشت که او مظلوم بود و باید مراقب بود جای او را با ظالمان عوض نکنند.
کشتار زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ به‌قدری مهلک بود که #منتظری اعضای هیئت مرگ از جمله رئیسی را کسانی توصیف کرد که تاریخ از آن‌ها به‌عنوان جنایت‌کار یاد خواهد کرد؛ دقت بفرمائید این‌را مارکسيست‌ها و مجاهدین نگفتند، کسی گفت با چنان جایگاهی در هسته‌ی اصلی ضد انقلاب، که بنا بود جانشین خمینی شود‌.

جمهوری اسلامی در مراسم جابجائی لاشه‌ی رئیسی، به جنایت تابستان ۶۷ افتخار می‌کند و تلاش می‌کند آن جانیِ به‌درک‌واصل‌شده، با همان کشتارها تداعی شود، بعد گروهی وسط‌باز و مشتی لجنِ محورمقاومتی _که عمدتا در اروپا و آمریکای شمالی سکونت دارند_ در عزایِ رئیس‌جمهورِ جلادشان نشسته‌‌ و شعفِ افکار عمومی ایران بابت سقط شدن یک سلاخِ سیاسی را نشانه‌ی بی‌اخلاقی دانسته‌اند. همین‌ها شادی مردم از اسکاتلند و ایرلند تا ولز و انگلیس بابت مرگ #مارگارت_تاچر را برون‌ریز خشمِ ستم‌دیدگان بریتانیا می‌دانند؛ که صدالبته صحیح است و چنین هم بوده. شادی بر گور و لاشه‌ی جنایت‌کاران، ابرازِ احساساتِ جمعیتِ مستاصلی‌ست که زیر بار سرکوب و وحشی‌گری از رساندن فریاد حق‌طلبی و #دادخواهی محروم ماندند؛ اتفاقی که با مرگ #هیتلر در اروپا و با مرگ #پینوشه در شیلی رخ داد و با مرگ اشراری نظیر #نتانیاهو و #جرج_بوش در جای‌جای جهان رخ خواهد داد.

لبخندِ تلخی که با سقط شدن رئیسی بر لب‌های دادخواهان آمد ( به راستِ برانداز کاری نداریم چرا که اولا همو بر نسل‌کشی هم می‌خندد، از کشتارهای ۶۷ رضایت دارد و اساسا مبارزه را با لش‌بازی و لودگی یکی گرفته است) بیش از آن‌که نشانه‌ی خوشحالی باشد، نشانه‌ی این است که دست‌کم خانواده‌اش ولو برای ساعاتی، معنای شکنجه‌ی حاصل از بی‌خبری و فقدان را درک کنند؛ شکنجه‌ای که ده‌ها خانواده‌ی دادخواه از دهه‌ی شصت تا امروز تحمل کردند و با استقامت‌شان، کاری کردند که جلاد، تا ابد، جلاد نامیده شود.


آری! بر لاشه‌ی جانی می‌خوانیم کلام بامداد را:

آنجا که عشق
غزل نیست
که حماسه‌ایست،
هر چیز را
صورتِ حال
باژگونه خواهد بود:

زندان
باغِ آزاده مردم است
و شکنجه و تازیانه و زنجیر
نه وهنی به ساحتِ آدمی
که معیارِ ارزش‌های اوست.

کشتار
تقدس و زهد است و
مرگ
زندگی‌ست.

و آن که چوبه‌ی دار را بیالاید
با مرگی شایسته‌ی پاکان
به جاودانگان
پیوسته است.


#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم #شهید_نمیمیرد #قسم_به_خون_یاران_ایستاده_ایم_تا_پایان #علیه_فراموشی #خاوران_هنوز_سرخ_است #مادران_خاوران


@Blackfishvoice1
Blackfishvoice (BFV)
Photo
متن دریافتی به یادِ شهید ۸۸ #امیر_اسلامیان

سنِ کسانی‌که در انتخابات با افتخار کاندید ریاست جمهوری شده‌اند را روی شناسنانه لعنتی‌شان می‌بینم و می‌گویم تو چند ساله بودی که کشته شدی امیرجان؟
هنوز به ۲۵ نرسیده بودی.
امیر را در آذر ۸۸ کشتند. او دانشجوی جامعه‌شناسی و دانشجویی فعال و آزادیخواه بود که دغدغه‌های صنفی_سیاسی را به درستی پیگیری می‌کرد. در سال ۱۳۸۶ مراسم سالگرد شهدای #حلبچه را برگزار کرد که از جانب "ارژنگ" ریاست وقت دانشگاه و "زرنگار" رئیس حراست #دانشگاه_یاسوج تهدید شد و مقامات امنیتی استان کهگیلویه و بویراحمد، لحظه‌ای از آزار و اذیت او دست برنداشتند و مدام او را تهدید می‌کردند.
یکی از تهدیدها این بود:
"رای ما سخت نیست که با ماشین از روی تو رد بشیم و جنازت رو بندازیم جای پرتی".
امیر را بعد از برگزاری مراسم حلبچه در بهمن ۸۶، به دو ترم تعلیق و محرومیت از تحصیل محکوم کردند و به دانشگاه همدان تبعید شد.
با وجود گذراندن یک ترم تحصیل در دانشگاه همدان، بدون درج نمرات درسی، به دلیل افشاگری علیه کشتار در دانشگاه همدان و گزارش دستگاه امنیتی، دوباره به یاسوج منتقل کردند و در تابستان ۸۷ از دانشگاه یاسوج نیز اخراج شد.
امیر باز هم نترسید و حافظه تاریخی کشتار آزادی‌خواهان در دهه ۶۰ را، در ذهن دانشجویان و مردم تقویت کرد. در سال ۱۳۸۸ مثل تمام دانشجویان آزادی‌خواه در اعتراضات خیابانی شرکت فعال کرد و با فعالیت در ستاد مهدی کروبی، دوباره علیه کشتار دهه ۶۰ و قتل‌های زنجیره‌ای دست به افشاگری زد. در جایی که منطقه محروم نام داشت و نشر هرگونه مجله و صدایی را ممنوع کرده بودند، این تنها تریبونی بود که کسانی مثل امیر بتوانند صدای دادخواهی را به گوش مردم برسانند. امیر خود زاده مناطق محروم و فرودست کردستان بود و صدای فرودستان شد. او سرانجام پس از تهدیدها و فشارهای امنیتی از جانب دستگاههای امنیتی و بخصوص سپاه پاسداران استان کهکیلویه و بویراحمد و همدان به صورت مخفی زندگی کرد و از سوی نهادهای امنیتی در آذر ۸۸ به قتل رسید و جسدش را همانگونه که تهدید کرده بودند در حوالی روستای زادگاهش، #چراخ_وال واقع در شهرستان #بوکان رها کردند.
امیر خانواده فرودست و زحمت‌کشی داشت که حتی نتوانستند صدای #دادخواهی او شوند.





صدایت در گوش من زمزمه می‌کند ای رفیق:
عصیانگر همیشه زنده است، اما زنان عصیانگر خطوط سرخ تاریخ را خواهند نوشت.


#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم #علیه_فراموشی #قسم_به_خون_یاران_ایستاده_ایم_تا_پایان


@Blackfishvoice1