Blackfishvoice (BFV)
Photo
ساواک او را "هنرمندی خطرناک" نامیده بود.
در اسفند ۱۳۴۹، دادگاه نظامی شاه از سوی سعید به محاکمه کشیده میشود و حکومت ناچار میشود او را تا مدتی آزاد کند. او همان زمان کتاب نوعی از هنر، نوعی از اندیشه را پنهانی چاپ میکند.
#سعید_سلطانپور در سال ۱۳۵۱ به جرم پخش دوباره کتاب ممنوعهٔ نوعی از هنر، نوعی از اندیشه بازداشت میشود و در «بند سه هزار» کنونی و چندی نیز در زندان قزلقلعه میماند. پس از چهل و پنج روز آزاد میشود و پس از آزادی بیدرنگ در پی برگزاری جشنهای ۲۵۰۰ سالهٔ حکومت شاهنشاهی نمایشنامهٔ چهرههای سیمون ماشار نوشتهٔ #برتولت_برشت را به صحنه برد. آوازهای بند دومین شعر سعید، در سال ۱۳۵۱ پنهانی دست به دست میگشت. سعید از سال ۱۳۵۱ تا ۱۳۵۳ به زندان کشیده میشود و سرانجام در سال ۱۳۵۳ به جرم انتشار آوازهای بند که در سلولهای کمیته و اوین سروده بود و به جرم داشتن افکار مارکسیستی و سوسیالیستی و به اتهام پیوند با سازمان چریکهای فدایی خلق ایران در اوین و بند پهلوی زندانی میشود.
سعید سلطانپور ۲۲ تیر ۱۳۵۶ از زندان آزاد شد. کانون نویسندگان ایران با انتشار بیانیهای چهل نفره، برای دومین بار گشایش یافت. نشست بنیانگذاران دومین دوره، همزمان با آزادی سعید از زندان بود. او مستقیماً از زندان به کانون رفت و گفت:
"من دیشب از زندان آزاد شدهام و امروز آمدهام تا در دفاع از آزادی بیان، اندیشه و اجتماعات، به کانون نویسندگان بپیوندم."
سعید در ۲۷ فروردین ۱۳۶۰ و در شب عروسیاش با سکینه قزلایاق به وسیلهٔ پاسداران دستگیر شد. سکینه قزلایاق خواهر ابوالفضل قزلایاق و از اعضای سازمان چریکهای فدایی خلق ایران بود. نخست دو پاسدار وارد شدند و خواستند او را به بهانۀ قاچاق ارز یا چیزی شبیه به آن دستگیر کنند. سعید همراهشان نرفت. پاسداران رفتند و با شمار بیشتری برگشتند و این بار پذیرفتند تا پایان مراسم مزاحمت نکنند اما بعد او را ببرند، چند سؤال بپرسند و دو ساعت بعد خودشان بازگردانند. اما سرانجام مراسم با شلیک هوایی پایان یافت؛ سعید را بردند و پس از ۶۶ روز شکنجه در سحرگاه اول تیر ۱۳۶۰ به جوخهٔ اعدام سپرده و تیرباران شد.
از او خواستند بیاید در نمایش و مصاحبه تلویزیونی ندامت کند تا اعدام نشود اما او نپذیرفت و جانش را در راه آرمانش داد.
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
#نه_سلطنت_نه_رهبری_دموکراسی_برابری
@Blackfishvoice1
در اسفند ۱۳۴۹، دادگاه نظامی شاه از سوی سعید به محاکمه کشیده میشود و حکومت ناچار میشود او را تا مدتی آزاد کند. او همان زمان کتاب نوعی از هنر، نوعی از اندیشه را پنهانی چاپ میکند.
#سعید_سلطانپور در سال ۱۳۵۱ به جرم پخش دوباره کتاب ممنوعهٔ نوعی از هنر، نوعی از اندیشه بازداشت میشود و در «بند سه هزار» کنونی و چندی نیز در زندان قزلقلعه میماند. پس از چهل و پنج روز آزاد میشود و پس از آزادی بیدرنگ در پی برگزاری جشنهای ۲۵۰۰ سالهٔ حکومت شاهنشاهی نمایشنامهٔ چهرههای سیمون ماشار نوشتهٔ #برتولت_برشت را به صحنه برد. آوازهای بند دومین شعر سعید، در سال ۱۳۵۱ پنهانی دست به دست میگشت. سعید از سال ۱۳۵۱ تا ۱۳۵۳ به زندان کشیده میشود و سرانجام در سال ۱۳۵۳ به جرم انتشار آوازهای بند که در سلولهای کمیته و اوین سروده بود و به جرم داشتن افکار مارکسیستی و سوسیالیستی و به اتهام پیوند با سازمان چریکهای فدایی خلق ایران در اوین و بند پهلوی زندانی میشود.
سعید سلطانپور ۲۲ تیر ۱۳۵۶ از زندان آزاد شد. کانون نویسندگان ایران با انتشار بیانیهای چهل نفره، برای دومین بار گشایش یافت. نشست بنیانگذاران دومین دوره، همزمان با آزادی سعید از زندان بود. او مستقیماً از زندان به کانون رفت و گفت:
"من دیشب از زندان آزاد شدهام و امروز آمدهام تا در دفاع از آزادی بیان، اندیشه و اجتماعات، به کانون نویسندگان بپیوندم."
سعید در ۲۷ فروردین ۱۳۶۰ و در شب عروسیاش با سکینه قزلایاق به وسیلهٔ پاسداران دستگیر شد. سکینه قزلایاق خواهر ابوالفضل قزلایاق و از اعضای سازمان چریکهای فدایی خلق ایران بود. نخست دو پاسدار وارد شدند و خواستند او را به بهانۀ قاچاق ارز یا چیزی شبیه به آن دستگیر کنند. سعید همراهشان نرفت. پاسداران رفتند و با شمار بیشتری برگشتند و این بار پذیرفتند تا پایان مراسم مزاحمت نکنند اما بعد او را ببرند، چند سؤال بپرسند و دو ساعت بعد خودشان بازگردانند. اما سرانجام مراسم با شلیک هوایی پایان یافت؛ سعید را بردند و پس از ۶۶ روز شکنجه در سحرگاه اول تیر ۱۳۶۰ به جوخهٔ اعدام سپرده و تیرباران شد.
از او خواستند بیاید در نمایش و مصاحبه تلویزیونی ندامت کند تا اعدام نشود اما او نپذیرفت و جانش را در راه آرمانش داد.
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
#نه_سلطنت_نه_رهبری_دموکراسی_برابری
@Blackfishvoice1
آه ای بختبرگشتگان!
برادرتان را میکوبند و شما پلک بر هم میفشارید!
مجروح فریاد میکشد و شما سکوت میکنید؟
سفّاک راستراست میچرخد و قربانی انتخاب میکند
و شما می گوئید:
کاری به کارِ ما ندارد، پس متوجه خویشاش نکنیم.
این چه شهریست و شما چگونه انسانهائی هستید!
وقتی که در شهری ستمی میشود، مردم باید بشورند
و جائی که شورش نباشد
همان به که شهر نابود شود در شعلههای آتش
پیش از آنی که شب فروافتد.
#برتولت_برشت
برگردان: #شهاب_برهان
نقاشی " اشکِ خون" از #اسوالدو_گوایاسمین نقاش و مجسمهسازِ اکوادوری که آثار پرشماری علیه، جنگ، نژادپرستی، ستمِ طبقاتی، امپریالیسم و استبداد سیاسی خلق کرد.
@Blackfishvoice1
برادرتان را میکوبند و شما پلک بر هم میفشارید!
مجروح فریاد میکشد و شما سکوت میکنید؟
سفّاک راستراست میچرخد و قربانی انتخاب میکند
و شما می گوئید:
کاری به کارِ ما ندارد، پس متوجه خویشاش نکنیم.
این چه شهریست و شما چگونه انسانهائی هستید!
وقتی که در شهری ستمی میشود، مردم باید بشورند
و جائی که شورش نباشد
همان به که شهر نابود شود در شعلههای آتش
پیش از آنی که شب فروافتد.
#برتولت_برشت
برگردان: #شهاب_برهان
نقاشی " اشکِ خون" از #اسوالدو_گوایاسمین نقاش و مجسمهسازِ اکوادوری که آثار پرشماری علیه، جنگ، نژادپرستی، ستمِ طبقاتی، امپریالیسم و استبداد سیاسی خلق کرد.
@Blackfishvoice1