Blackfishvoice (BFV)
Photo
#محمد_داستان_خواه دانشآموز ۱۵ سالهای بود که روز ۲۵ #آبان۹۸ با رخت و لباس فرم مدرسه به خانه برمیگشت و در حوالی خیابان مولانای #شیراز گلوله مستقیم پاسداران خامنهای به قبلش اصابت کرد و جان باخت.
خانواده او از ساعت ۴ تا ۹ شب، تمام خیابانهای اطراف محل سکونت خود را جستوجو کردند تا فرزندشان را بیابند و در نهایت پیکر بیجانش را در سردخانه بیمارستان پیوند اعضای صدرا پیدا کردند، با لباس فرم مدرسه و در حالی که کیف و کتابش را کنار کشوی آهنی سردخانه گذاشته بودند. پزشکی قانونی علت مرگ این کودک را خونریزی وسیع داخلی ناشی از پارگی ریه، قلب، طحال به دنبال نفوذ جسم سخت اعلام کرد. مادر محمد میگوید: ما همان هفته اول دو شکایت مجزا تحویل مراجع قضایی دادیم. یکی به دادسرای نظام در مورد چرایی قتل و دومی شکایت از مدرسه که چرا بدون هماهنگی ما، محمد را در آن ساعت شلوغ
آشفتگی، راهی خانه کرده بودند. در مورد پرونده اولی گفتند پسرم با علم به ناامن بودن محل، در عمق اغتشاشات و ناآرامیهای شهر، جلوی بسیج حضور داشته که با توجه به تعرض مردم به مقر بسیج، پلیس برای اعاده نظم و دفاع مشروع، ناچار به تیراندازی شده و پسرم هم گلوله خورده و برای این شکایت، قرار
منع تعقیب صادر کردند.
به شکلی رای صادره را نوشته بودند که یعنی بچه، خودش مقصر بوده که داشته از خیابان عبور میکرده. بعد از آن بود که به حکم اعتراض کردیم؛ مبلغی هم گرفتند برای بررسی مجدد پرونده، ولی در نهایت گفتند دیگر تمام شد و فرزندتان مُرد. دنبال چه هستید که هی میآیید و میروید؟
خود مدیر و ناظم و بابای مدرسه گفتند که محمد آن روز در میان دانشآموزان بوده است. همه دانشآموزان هم تایید کردند. شب که مدیر مدرسه تماس گرفت تا جویای وضعیت محمد شود، به او گفتیم که محمد را کشتهاند. یکدفعه از مدرسه به اطلاعات و نهادهای امنیتی گفته شد که اصلا در آن روز محمد در مدرسه حضور نداشته است. بابای مدرسه میگفت هرکجا بخواهید میآیم تا شهادت دهم که محمد آن روز در مدرسه بوده. به نشانه آنکه حتی ساندویچ و تخمشربتی هم خریده بود؛ اما وقتی برای تحویل جنازه رفتیم، هیچکس برای شهادت نیامد. حتی مدیر و ناظم اعلام کردند که محمد ۳ ۴روز غیبت داشته است.» تعدادی
از دانشآموزان و همکلاسیهای محمد که حالا رفیق و همکلاسیشان را ازدستداده بودند، با دستخط خود نوشتند و امضا کردند که ۲۵ آبان، محمد در مدرسه حضور داشت. گفتند دوربینهای مدرسه را هم همان شب اطلاعات برده بود. بعید میدانم این بخش را هم حقیقت بگویند. مدیر مدرسه با اینکه پای تلفن به من گفت «خانم داستانخواه من محمد را تعطیل کردم و به خانه آمده» زیر حرفش زد و گفت متوجه نشده با مادر کدام دانشآموز صحبت میکند. ۲۹ آبان، پیکر محمد تحویل داده شد و جمعه ۱ آذر ۹۸ در روستای #کوه_سبز از توابع #مرودشت در کنار آرامگاه پدربزرگش به خاک سپرده شد.
#جمهوری_کودک_کش_اسلامی
#حکومت_کودک_کش
#جمهوری_کشتار
#آبان_خونین
#علیه_فراموشی
#دادخواهی
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
@Blackfishvoice1
خانواده او از ساعت ۴ تا ۹ شب، تمام خیابانهای اطراف محل سکونت خود را جستوجو کردند تا فرزندشان را بیابند و در نهایت پیکر بیجانش را در سردخانه بیمارستان پیوند اعضای صدرا پیدا کردند، با لباس فرم مدرسه و در حالی که کیف و کتابش را کنار کشوی آهنی سردخانه گذاشته بودند. پزشکی قانونی علت مرگ این کودک را خونریزی وسیع داخلی ناشی از پارگی ریه، قلب، طحال به دنبال نفوذ جسم سخت اعلام کرد. مادر محمد میگوید: ما همان هفته اول دو شکایت مجزا تحویل مراجع قضایی دادیم. یکی به دادسرای نظام در مورد چرایی قتل و دومی شکایت از مدرسه که چرا بدون هماهنگی ما، محمد را در آن ساعت شلوغ
آشفتگی، راهی خانه کرده بودند. در مورد پرونده اولی گفتند پسرم با علم به ناامن بودن محل، در عمق اغتشاشات و ناآرامیهای شهر، جلوی بسیج حضور داشته که با توجه به تعرض مردم به مقر بسیج، پلیس برای اعاده نظم و دفاع مشروع، ناچار به تیراندازی شده و پسرم هم گلوله خورده و برای این شکایت، قرار
منع تعقیب صادر کردند.
به شکلی رای صادره را نوشته بودند که یعنی بچه، خودش مقصر بوده که داشته از خیابان عبور میکرده. بعد از آن بود که به حکم اعتراض کردیم؛ مبلغی هم گرفتند برای بررسی مجدد پرونده، ولی در نهایت گفتند دیگر تمام شد و فرزندتان مُرد. دنبال چه هستید که هی میآیید و میروید؟
خود مدیر و ناظم و بابای مدرسه گفتند که محمد آن روز در میان دانشآموزان بوده است. همه دانشآموزان هم تایید کردند. شب که مدیر مدرسه تماس گرفت تا جویای وضعیت محمد شود، به او گفتیم که محمد را کشتهاند. یکدفعه از مدرسه به اطلاعات و نهادهای امنیتی گفته شد که اصلا در آن روز محمد در مدرسه حضور نداشته است. بابای مدرسه میگفت هرکجا بخواهید میآیم تا شهادت دهم که محمد آن روز در مدرسه بوده. به نشانه آنکه حتی ساندویچ و تخمشربتی هم خریده بود؛ اما وقتی برای تحویل جنازه رفتیم، هیچکس برای شهادت نیامد. حتی مدیر و ناظم اعلام کردند که محمد ۳ ۴روز غیبت داشته است.» تعدادی
از دانشآموزان و همکلاسیهای محمد که حالا رفیق و همکلاسیشان را ازدستداده بودند، با دستخط خود نوشتند و امضا کردند که ۲۵ آبان، محمد در مدرسه حضور داشت. گفتند دوربینهای مدرسه را هم همان شب اطلاعات برده بود. بعید میدانم این بخش را هم حقیقت بگویند. مدیر مدرسه با اینکه پای تلفن به من گفت «خانم داستانخواه من محمد را تعطیل کردم و به خانه آمده» زیر حرفش زد و گفت متوجه نشده با مادر کدام دانشآموز صحبت میکند. ۲۹ آبان، پیکر محمد تحویل داده شد و جمعه ۱ آذر ۹۸ در روستای #کوه_سبز از توابع #مرودشت در کنار آرامگاه پدربزرگش به خاک سپرده شد.
#جمهوری_کودک_کش_اسلامی
#حکومت_کودک_کش
#جمهوری_کشتار
#آبان_خونین
#علیه_فراموشی
#دادخواهی
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
@Blackfishvoice1
Blackfishvoice (BFV)
Photo
#آذر_میرزاپور_زهابی، متولد ۱۳۵۰ در #خرم_آباد لود که در جریان قیام #آبان۹۸ به ضرب گلولهی پاسداران خامنهای جان خود را از دست داد.
آذر، پرستار و سرپرست خانواده و مادر چهار فرزند بود.
در روز ۲۵ آبان ۱۳۹۸ پس از دو شیفت کار پشت سر هم، در حال بازگشت به خانه که خیابانها شلوغ بود. خودروها خاموش وسط خیابان بودند. آذر میرزاپور با پای پیاده به طرف منزلش میرود؛ و به پسرش زنگ میزند و میگوید که خیابانها خیلی شلوغ است و تا دو دقیقه دیگر به خانه میرسد؛ ولی دیگر هیچ خبری از او نمیشود. بچههای خانم میرزاپور با خالهشان تماس میگیرند و ماجرا را به وی میگویند. سپس جمعی همهجا را جستجو میکنند. تا اینکه ردش را در بیمارستان کوثر پیدا میکنند؛ و میگویند که باید به پزشک قانونی مراجعه کنید. در گواهی فوت آذر میرزاپور علت مرگ اصابت گلوله به قلب عنوان شده بود.
خواهر آذر میرزاپور میگوید:
«من مطمئنم که آذر اصلاً خبر از گران شدن بنزین هم نداشته چون تلویزیونشان سوخته بود. تلویزیون نداشتند. او نه ماشین داشت نه خانه. خواهرم حتی تلفن دستیاش معمولی بود «گوشی غیرهوشمند» یعنی نه میتوانسته عکس بگیرد و نه فیلم. اما مستقیم به قلبش شلیک کردهاند؛ و اینگونه او را شهید کردند.»
#آبان_خونین #علیه_فراموشی #جمهوری_کشتار #دادخواهی #نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
@Blackfishvoice1
آذر، پرستار و سرپرست خانواده و مادر چهار فرزند بود.
در روز ۲۵ آبان ۱۳۹۸ پس از دو شیفت کار پشت سر هم، در حال بازگشت به خانه که خیابانها شلوغ بود. خودروها خاموش وسط خیابان بودند. آذر میرزاپور با پای پیاده به طرف منزلش میرود؛ و به پسرش زنگ میزند و میگوید که خیابانها خیلی شلوغ است و تا دو دقیقه دیگر به خانه میرسد؛ ولی دیگر هیچ خبری از او نمیشود. بچههای خانم میرزاپور با خالهشان تماس میگیرند و ماجرا را به وی میگویند. سپس جمعی همهجا را جستجو میکنند. تا اینکه ردش را در بیمارستان کوثر پیدا میکنند؛ و میگویند که باید به پزشک قانونی مراجعه کنید. در گواهی فوت آذر میرزاپور علت مرگ اصابت گلوله به قلب عنوان شده بود.
خواهر آذر میرزاپور میگوید:
«من مطمئنم که آذر اصلاً خبر از گران شدن بنزین هم نداشته چون تلویزیونشان سوخته بود. تلویزیون نداشتند. او نه ماشین داشت نه خانه. خواهرم حتی تلفن دستیاش معمولی بود «گوشی غیرهوشمند» یعنی نه میتوانسته عکس بگیرد و نه فیلم. اما مستقیم به قلبش شلیک کردهاند؛ و اینگونه او را شهید کردند.»
#آبان_خونین #علیه_فراموشی #جمهوری_کشتار #دادخواهی #نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
@Blackfishvoice1
#علیرضا_استوان ۱۷ساله اهل #رباط_کریم بود.
ساعت ۱۹ شامگاه ۲۵ #آبان۹۸ در حوالی میدان فرمانداری رباطکریم در نزدیکی پادگان سپاه، با اصابت گلولهی پاسداران خامنهای به پیشانیاش، جان خود را از دست داد.
#آبان_خونین #علیه_فراموشی #حکومت_کودک_کش #جمهوری_کودک_کش_اسلامی
#دادخواهی #نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
@Blackfishvoice1
ساعت ۱۹ شامگاه ۲۵ #آبان۹۸ در حوالی میدان فرمانداری رباطکریم در نزدیکی پادگان سپاه، با اصابت گلولهی پاسداران خامنهای به پیشانیاش، جان خود را از دست داد.
#آبان_خونین #علیه_فراموشی #حکومت_کودک_کش #جمهوری_کودک_کش_اسلامی
#دادخواهی #نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
@Blackfishvoice1
#محمد_حشم_دار متولد جوان متولد ۲۰سالهای بود که در جریان قیام #آبان۹۸ به ضرب گلولهی پاسداران خامنهای جان خود را از دست داد.
صبح شنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۸ با قرار قبلی برای تعمیر میز تلویزیون یک مشتری از منزل خارج شد.
محمد در میان معترضانی که در خیابان گود چهک #بهبهان نزدیک جایی که به آن گود بقال گفته میشود، مقابل فروشگاه زنجیرهای افق کوروش تجمع کرده بودند، از ناحیهی گلو، هدف تکتیراندازی که بالای مسجد بود، قرار گرفت.
در این هنگام یکی از آشناهایش که در آن نزدیکی بودهاست، پیکر او را بر روی موتورش میاندازد و به بیمارستان میبرد، پس از آن با همان موتور و لباسهای آغشته به خون به منزل محمد مراجعه کرده و حدود ساعت ۳:۳۰ بعدازظهر، مادر محمد حشمدار را به بیمارستان میرساند. در این زمان پیکر او به سردخانه منتقل شده بود.
۳ روز پس از شهادت، پیکر او درحالیکه کفن شده و آماده خاکسپاری بود در فرمانداری اهواز به خانواده تحویل داده شد.
محمد متاهل بود و سرپرستی مادر و برادر ۲۵سالهی مبتلا به سندروم داون را بر عهده او داشت.
#علیه_فراموشی #جمهوری_کشتار
#آبان_خونین #دادخواهی #نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
@Blackfishvoice1
صبح شنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۸ با قرار قبلی برای تعمیر میز تلویزیون یک مشتری از منزل خارج شد.
محمد در میان معترضانی که در خیابان گود چهک #بهبهان نزدیک جایی که به آن گود بقال گفته میشود، مقابل فروشگاه زنجیرهای افق کوروش تجمع کرده بودند، از ناحیهی گلو، هدف تکتیراندازی که بالای مسجد بود، قرار گرفت.
در این هنگام یکی از آشناهایش که در آن نزدیکی بودهاست، پیکر او را بر روی موتورش میاندازد و به بیمارستان میبرد، پس از آن با همان موتور و لباسهای آغشته به خون به منزل محمد مراجعه کرده و حدود ساعت ۳:۳۰ بعدازظهر، مادر محمد حشمدار را به بیمارستان میرساند. در این زمان پیکر او به سردخانه منتقل شده بود.
۳ روز پس از شهادت، پیکر او درحالیکه کفن شده و آماده خاکسپاری بود در فرمانداری اهواز به خانواده تحویل داده شد.
محمد متاهل بود و سرپرستی مادر و برادر ۲۵سالهی مبتلا به سندروم داون را بر عهده او داشت.
#علیه_فراموشی #جمهوری_کشتار
#آبان_خونین #دادخواهی #نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
@Blackfishvoice1
#علی_تمیمی اگر توسط پاسداران خامنهای به قتل نمیرسید امروز ۳۱ ساله میشد.
علی در تاریخ ۲۵ #آبان۹۸ در اهواز به ضرب گلولههای جنایتکاران جمهوری نکبت اسلامی از ناحیهی سر و گردنش مجروح شد و در روز ۸ آذر در اثر شدت جراحات وارده، جان باخت.
علی متولد ۲۱ تیر ۱۳۷۱ بود و هنگام مرگ فقط ۲۷ سال داشت.
#جمهوری_کشتار #آبان_خونین #علیه_فراموشی #دادخواهی #نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
@Blackfishvoice1
علی در تاریخ ۲۵ #آبان۹۸ در اهواز به ضرب گلولههای جنایتکاران جمهوری نکبت اسلامی از ناحیهی سر و گردنش مجروح شد و در روز ۸ آذر در اثر شدت جراحات وارده، جان باخت.
علی متولد ۲۱ تیر ۱۳۷۱ بود و هنگام مرگ فقط ۲۷ سال داشت.
#جمهوری_کشتار #آبان_خونین #علیه_فراموشی #دادخواهی #نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
@Blackfishvoice1
Blackfishvoice (BFV)
Photo
"سلام مادر عزیزم. خوبی؟ آره؟
من که باور نمیشه مادر جان که تو شهید شدی.
کاشکی من جای تو شهید میشدم.
من املا ۲۰ شدم، ولی تو نبودی که ببینی."
#گلنار_صمصامی ۳۴ سال داشت، متأهل و مادر یک پسر ۸ ساله به نام رُهام بود.
گلنار ساکن #فردیس کرج بود ولی در آزمایشگاه خصوصی آبان در #شهریار کار میکرد.
روز یکشنبه ۲۶ #آبان۹۸، گلنار به دلیل اعتراضات تصمیم گرفت با اتومبیل خودش سرکار نرود. ولی در محل کار، دکتر صاحب آزمایشگاه با او تماس گرفت و خواستار بستن آزمایشگاه شد.
گلنار صمصامی و همکارش نیز همین کار را کرده و به سر کوچهای که آزمایشگاه در آن قرار داشت رفتند. آنها منتظر آژانس بودند که به منزل برگردند، که ناگهان گلنار مورد اصابت گلوله قرار گرفت. گلنار پس از اصابت گلوله، به زمین افتاد و دچار مرگ مغزی شد.
با توجه به اینکه گلوله به فرق سر گلنار اصابت کرد، مشخص است که ضارب از بالای یکی از ساختمانهای مشرف به خیابان ، او را هدف قرار داده بود.
همکارش بعد از تماس با خانواده و اطلاع رسانی موضوع، گلنار را به بیمارستان منتقل کرد. در اتاق عمل، جمجمه او را شکافتند تا گلوله را خارج کنند. اما یک ساعت پس از انتقال به آیسییو حوالی ساعت ۶ عصر همان روز (یکشنبه) جان سپرد.
#جمهوری_کشتار #علیه_فراموشی #از_یاد_مبر_خون_را #دادخواهی #نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
@Blackfishvoice1
من که باور نمیشه مادر جان که تو شهید شدی.
کاشکی من جای تو شهید میشدم.
من املا ۲۰ شدم، ولی تو نبودی که ببینی."
#گلنار_صمصامی ۳۴ سال داشت، متأهل و مادر یک پسر ۸ ساله به نام رُهام بود.
گلنار ساکن #فردیس کرج بود ولی در آزمایشگاه خصوصی آبان در #شهریار کار میکرد.
روز یکشنبه ۲۶ #آبان۹۸، گلنار به دلیل اعتراضات تصمیم گرفت با اتومبیل خودش سرکار نرود. ولی در محل کار، دکتر صاحب آزمایشگاه با او تماس گرفت و خواستار بستن آزمایشگاه شد.
گلنار صمصامی و همکارش نیز همین کار را کرده و به سر کوچهای که آزمایشگاه در آن قرار داشت رفتند. آنها منتظر آژانس بودند که به منزل برگردند، که ناگهان گلنار مورد اصابت گلوله قرار گرفت. گلنار پس از اصابت گلوله، به زمین افتاد و دچار مرگ مغزی شد.
با توجه به اینکه گلوله به فرق سر گلنار اصابت کرد، مشخص است که ضارب از بالای یکی از ساختمانهای مشرف به خیابان ، او را هدف قرار داده بود.
همکارش بعد از تماس با خانواده و اطلاع رسانی موضوع، گلنار را به بیمارستان منتقل کرد. در اتاق عمل، جمجمه او را شکافتند تا گلوله را خارج کنند. اما یک ساعت پس از انتقال به آیسییو حوالی ساعت ۶ عصر همان روز (یکشنبه) جان سپرد.
#جمهوری_کشتار #علیه_فراموشی #از_یاد_مبر_خون_را #دادخواهی #نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
@Blackfishvoice1
Blackfishvoice (BFV)
Video
یکهفته است مردم در #السویدا در اعتراض به تورم افسارگسیخته، حذف یارانههای سوخت، فساد حکومتی و سرکوب سیاسی، در اعتصاب و تظاهرات بهسر میبرند.
شگفتآور است!
🔺️۱۲ سال پیش، انقلابِ تهیدستان با خواستهایی مشابه از میان حاشیهنشینانِ کلانشهرهای سوريه آغاز شد و پایههای دیکتاتوری اسد را به لرزه درآورد.
اما دیری نپائید که با ورود جنایتکاران سپاه پاسداران، معترضان به خاک و خون کشیده شدند و متعاقبا، دیگر اوباشِ منطقه (قطر، عربستان، ترکیه و ...) جهادیون آدمخوار را برای جلوگیری از سنگین شدن کفهی نفوذ جمهوری اسلامی به این کشور گسیل کردند.
در نهایت مجموعهای از قدرتهای جهانی، جنگی نیابتی را آغاز کردند که نتیجهاش قتلعام بیش از نیممیلیون انسان، آوارگی ۱۲میلیون سوری و با خاک یکسان شدنِ کشور بود.
مجموعهی قدرتهای ریز و درشت از شرق و غرب دست به دست هم دادند، تا انقلاب سوریه را سر بِبُرند و نامِ انقلاب را به اسمِ رمزِ ویرانی تبدیل کنند: سناریویی که مو به مو در لیبی عملیاتی کردند که صدالبته نتايج آن بسیار هولناکتر از سوریه شد.
با اینهمه، انسانِ غربِ آسیا، هنوز تسلیم نشده است.
باوجود قتلعام شدنِ بیش از ۵۰۰هزار تن از هموطنانشان، ترس نمیشناسند، از کار دست میکشند و به خیابان میآیند.
با علمِ به اینکه قتل توسط اوباش #بشار_اسد، از رگ گردن به آنها نزدیکتر است، با صورتهای باز، در خیابان فریاد میکشند:
مرگ بر اسد، سرنگون باد حزب بعث.
🔺️به ایران نگاه کنیم.
جمهوری اسلامی گمان میکرد که با تجربهی سوریه، میتواند بکشد تا صداها خفه شوند و بدون دردسر، بماند.
چه کسی فکر میکرد بعد از کشتار هزاران معترضِ تهیدست در #آبان۹۸، فقط چند ماه فرصت لازم باشد، تا در تابستان ۹۹ ستمدیدگان مجددا به خیابان بازگردند؟ شاید خوشبینترین تحلیلگران سیاسی نیز با متر و شاقولهای آکادمیک، گمان میکردند که کشتاری وحشیانه از آندست، تا چند سال، هرگونه اعتراضی را از صحنهی اجتماعی ایران، دور کرده باشد. ولی از تابستان ۹۹، تا پايان تابستان ۱۴۰۱، هر چندماه شاهد یک شورش تهیدستان بودیم.
🔺️انقلاب و رستاخیر مطرودان موکول به تقویم و سالگرد و سالمرگ نیست. فرض کنید در سالگرد قیام #زن_زندگی_آزادی آب از آب تکان نخورد. فریاد مرگ بر جمهوری اسلامی مجددا از جایی برخواهد خواست که شاید هیچکس توقعاش را نداشته باشد. انقلاب، نمیکنند. انقلاب میشود.
#الشعب_يريد_اسقاط_النظام
@Blackfishvoice1
شگفتآور است!
🔺️۱۲ سال پیش، انقلابِ تهیدستان با خواستهایی مشابه از میان حاشیهنشینانِ کلانشهرهای سوريه آغاز شد و پایههای دیکتاتوری اسد را به لرزه درآورد.
اما دیری نپائید که با ورود جنایتکاران سپاه پاسداران، معترضان به خاک و خون کشیده شدند و متعاقبا، دیگر اوباشِ منطقه (قطر، عربستان، ترکیه و ...) جهادیون آدمخوار را برای جلوگیری از سنگین شدن کفهی نفوذ جمهوری اسلامی به این کشور گسیل کردند.
در نهایت مجموعهای از قدرتهای جهانی، جنگی نیابتی را آغاز کردند که نتیجهاش قتلعام بیش از نیممیلیون انسان، آوارگی ۱۲میلیون سوری و با خاک یکسان شدنِ کشور بود.
مجموعهی قدرتهای ریز و درشت از شرق و غرب دست به دست هم دادند، تا انقلاب سوریه را سر بِبُرند و نامِ انقلاب را به اسمِ رمزِ ویرانی تبدیل کنند: سناریویی که مو به مو در لیبی عملیاتی کردند که صدالبته نتايج آن بسیار هولناکتر از سوریه شد.
با اینهمه، انسانِ غربِ آسیا، هنوز تسلیم نشده است.
باوجود قتلعام شدنِ بیش از ۵۰۰هزار تن از هموطنانشان، ترس نمیشناسند، از کار دست میکشند و به خیابان میآیند.
با علمِ به اینکه قتل توسط اوباش #بشار_اسد، از رگ گردن به آنها نزدیکتر است، با صورتهای باز، در خیابان فریاد میکشند:
مرگ بر اسد، سرنگون باد حزب بعث.
🔺️به ایران نگاه کنیم.
جمهوری اسلامی گمان میکرد که با تجربهی سوریه، میتواند بکشد تا صداها خفه شوند و بدون دردسر، بماند.
چه کسی فکر میکرد بعد از کشتار هزاران معترضِ تهیدست در #آبان۹۸، فقط چند ماه فرصت لازم باشد، تا در تابستان ۹۹ ستمدیدگان مجددا به خیابان بازگردند؟ شاید خوشبینترین تحلیلگران سیاسی نیز با متر و شاقولهای آکادمیک، گمان میکردند که کشتاری وحشیانه از آندست، تا چند سال، هرگونه اعتراضی را از صحنهی اجتماعی ایران، دور کرده باشد. ولی از تابستان ۹۹، تا پايان تابستان ۱۴۰۱، هر چندماه شاهد یک شورش تهیدستان بودیم.
🔺️انقلاب و رستاخیر مطرودان موکول به تقویم و سالگرد و سالمرگ نیست. فرض کنید در سالگرد قیام #زن_زندگی_آزادی آب از آب تکان نخورد. فریاد مرگ بر جمهوری اسلامی مجددا از جایی برخواهد خواست که شاید هیچکس توقعاش را نداشته باشد. انقلاب، نمیکنند. انقلاب میشود.
#الشعب_يريد_اسقاط_النظام
@Blackfishvoice1
Blackfishvoice (BFV)
Photo
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#پژمان_قلی_پور اگر توسط پاسداران خامنهای به قتل نمیرسید امروز ۲۲ساله میشد.
🌹پژمان در تاریخ، ۲۶ آبان ۱۳۹۸، شش روز پیش از جشن عروسی برادر بزرگش، به قصد خرید کت و شلوار برای عروسی از منزل خارج شد.
او در میان جمعیت معترض، در #مارلیک کرج با شلیک پنج گلوله توسط نیروهای امنیتی کشته شد، سه گلوله به سینه، یک گلوله به قلب که از پشتش خارج شده بود و یک گلوله دیگر به ابرویش اصابت کرد.
پیکر پژمان روز یکشنبه ۳ آذر ۱۳۹۸ در روستای ملاط لنگرود، به خاک سپرده شد.
#محبوبه_رمضانی مادر پژمان، از آبان ۹۸ تاکنون یکی از رساترین صداهای #دادخواهی بوده است. برای او آرزوی سربلندی، پایداری و دیدن روز #دادخواهی را داریم.
#مادران_دادخواه #آبان۹۸
#از_یاد_مبر_خون_را
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم #علیه_فراموشی #جمهوری_کودک_کش_اسلامی #حکومت_کودک_کش
#قسم_به_خون_یاران_ایستاده_ایم_تا_پایان
@Blackfishvoice1
🌹پژمان در تاریخ، ۲۶ آبان ۱۳۹۸، شش روز پیش از جشن عروسی برادر بزرگش، به قصد خرید کت و شلوار برای عروسی از منزل خارج شد.
او در میان جمعیت معترض، در #مارلیک کرج با شلیک پنج گلوله توسط نیروهای امنیتی کشته شد، سه گلوله به سینه، یک گلوله به قلب که از پشتش خارج شده بود و یک گلوله دیگر به ابرویش اصابت کرد.
پیکر پژمان روز یکشنبه ۳ آذر ۱۳۹۸ در روستای ملاط لنگرود، به خاک سپرده شد.
#محبوبه_رمضانی مادر پژمان، از آبان ۹۸ تاکنون یکی از رساترین صداهای #دادخواهی بوده است. برای او آرزوی سربلندی، پایداری و دیدن روز #دادخواهی را داریم.
#مادران_دادخواه #آبان۹۸
#از_یاد_مبر_خون_را
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم #علیه_فراموشی #جمهوری_کودک_کش_اسلامی #حکومت_کودک_کش
#قسم_به_خون_یاران_ایستاده_ایم_تا_پایان
@Blackfishvoice1
Blackfishvoice (BFV)
Photo
یکسال پیش، کاربری تصویرِ دختری نوجوان با پسزمینهی اخرایی را فرستاد و گفت:
ظاهرا این بچه هم بازداشت شده. خالهاش نوشته که خبری از او نیست.
ناماش #نیکا_شاکرمی بود. در میان انبوه اخبار بازداشتشدگان نام و تصویر او را هم منتشر کردیم.
تا اینکه چند روز بعد، نوجوانِ دیگری پیام داد و گفت: "نیکا فامیل من بوده و متأسفانه کشته شده". بعد هم یک فایل صوتی فرستاد از اجرای "سلطان قلبها" با صدای نیکا در یک مهمانی دوستانه.
خبر را منتشر نکردیم تا زمانیکه خانوادهاش تأیید کنند. تا زمانیکه خبر بهطور رسمی تأیید شود، مشتی از این لاشخورهای خبرِ فوری با افکار عمومی همهکار کردند. یکی از آنها فردی بود به نام "داریوش معمار" کارمند ایندیپندنت فارسی که برای چندین توئیت کذب با شرح فراوان از شیوهی قتل را منتشر کرد و مدعی تجاوز جنسی شد.
چنین به نظر میرسید که مواجههی برخی با زنان رزمنده، بیشتر نشان از قربانیستایی دارد و کم نیستند کسانیکه پدیدهی مشمئزکنندهی آزار جنسی زندانیان سیاسی را به گونهای رانهی سادیسمِ خبری تبدیل میکنند برای برانگیختنِ احساسات مخاطبانشان.
تا اینکه مادر نیکا ضمن تایید خبر شهادت او این اخبار را تکذیب کرد.
خب! ما نه خبرنگار هستیم و نه کارمند. لاجرم مواجههمان با رخدادها، مواجههای از خودبیگانه و کالایی نیست. از همینرو، در آن یکهفته مفقودی نیکا، رنج کشیدیم و با مشاهدهی جسدمعاشیها دندان بههم سائیدیم.
تا اینکه ویدئوی سی ثانیهای از بلوار کشاورز منتشر شد که نیکا را نشان میداد: صفِ اول، نفر اول در صف اول، روی سطل زباله، حجاب این نماد انقیاد را آتش کشیده و فریاد میزند چشم در چشمِ سپاهیانِ جنایتکار، #مرگ_بر_دیکتاتور.
نیکا، صرفا یک چهرهی معصومِ جانباخته نیست که صرفا نمادِ سبعیت حاکمیت شود؛
نیکا نمادِ به چالش کشیدن و به هیچ گرفتن ماشین کشتاری است که در #آبان۹۸ ظرف دو روز چندهزار انسان را قتلعام کرده بود و نرینگانِ حاکماش گمان داشتند با علم کردن موشک و پهپاد، ترس اصلیترین خصلتِ محکومان خواهد شد.
نیکا در خاطرهی جمعی ثبت شد بهعنوانِ زنِ ۱۷سالهای که با تنِ کوچک ولی شعورِ بزرگش، کلِ ساز و برگ ایدئولوژیکِ دولت را به سخره گرفت. نیکا، قربانی نبود، تبلورِ سوژهی آگاهی که نظام آموزشی، رسانه، جامعهی مصرف و کنترل، او را به انقیاد نکشیده است.
نیکا یادآور آن برش از شعرِ شکافِ شاملوست که:
آه، از که سخن میگویم؟
ما بیچرازندگانیم
آنان به چِرامرگِ خود آگاهانند.
#شهید_نمیمیرد #زن_زندگی_آزادی
#قسم_به_خون_یاران_ایستاده_ایم_تا_پایان
@Blackfishvoice1
ظاهرا این بچه هم بازداشت شده. خالهاش نوشته که خبری از او نیست.
ناماش #نیکا_شاکرمی بود. در میان انبوه اخبار بازداشتشدگان نام و تصویر او را هم منتشر کردیم.
تا اینکه چند روز بعد، نوجوانِ دیگری پیام داد و گفت: "نیکا فامیل من بوده و متأسفانه کشته شده". بعد هم یک فایل صوتی فرستاد از اجرای "سلطان قلبها" با صدای نیکا در یک مهمانی دوستانه.
خبر را منتشر نکردیم تا زمانیکه خانوادهاش تأیید کنند. تا زمانیکه خبر بهطور رسمی تأیید شود، مشتی از این لاشخورهای خبرِ فوری با افکار عمومی همهکار کردند. یکی از آنها فردی بود به نام "داریوش معمار" کارمند ایندیپندنت فارسی که برای چندین توئیت کذب با شرح فراوان از شیوهی قتل را منتشر کرد و مدعی تجاوز جنسی شد.
چنین به نظر میرسید که مواجههی برخی با زنان رزمنده، بیشتر نشان از قربانیستایی دارد و کم نیستند کسانیکه پدیدهی مشمئزکنندهی آزار جنسی زندانیان سیاسی را به گونهای رانهی سادیسمِ خبری تبدیل میکنند برای برانگیختنِ احساسات مخاطبانشان.
تا اینکه مادر نیکا ضمن تایید خبر شهادت او این اخبار را تکذیب کرد.
خب! ما نه خبرنگار هستیم و نه کارمند. لاجرم مواجههمان با رخدادها، مواجههای از خودبیگانه و کالایی نیست. از همینرو، در آن یکهفته مفقودی نیکا، رنج کشیدیم و با مشاهدهی جسدمعاشیها دندان بههم سائیدیم.
تا اینکه ویدئوی سی ثانیهای از بلوار کشاورز منتشر شد که نیکا را نشان میداد: صفِ اول، نفر اول در صف اول، روی سطل زباله، حجاب این نماد انقیاد را آتش کشیده و فریاد میزند چشم در چشمِ سپاهیانِ جنایتکار، #مرگ_بر_دیکتاتور.
نیکا، صرفا یک چهرهی معصومِ جانباخته نیست که صرفا نمادِ سبعیت حاکمیت شود؛
نیکا نمادِ به چالش کشیدن و به هیچ گرفتن ماشین کشتاری است که در #آبان۹۸ ظرف دو روز چندهزار انسان را قتلعام کرده بود و نرینگانِ حاکماش گمان داشتند با علم کردن موشک و پهپاد، ترس اصلیترین خصلتِ محکومان خواهد شد.
نیکا در خاطرهی جمعی ثبت شد بهعنوانِ زنِ ۱۷سالهای که با تنِ کوچک ولی شعورِ بزرگش، کلِ ساز و برگ ایدئولوژیکِ دولت را به سخره گرفت. نیکا، قربانی نبود، تبلورِ سوژهی آگاهی که نظام آموزشی، رسانه، جامعهی مصرف و کنترل، او را به انقیاد نکشیده است.
نیکا یادآور آن برش از شعرِ شکافِ شاملوست که:
آه، از که سخن میگویم؟
ما بیچرازندگانیم
آنان به چِرامرگِ خود آگاهانند.
#شهید_نمیمیرد #زن_زندگی_آزادی
#قسم_به_خون_یاران_ایستاده_ایم_تا_پایان
@Blackfishvoice1