Blackfishvoice (BFV)
7.45K subscribers
4.89K photos
3.79K videos
101 files
271 links
Download Telegram
فوتبال ملی:
محملی سُست برای احیای ناسیونالیسم 
شیعی-فارسی



نویسنده: کارگاه دیالکتیک
۳۰ آبان ۱۴۰۱


دستگاه تبلیغاتی دولت با جدیتی رقت‌انگیز در حال تقویت پارازیت جام‌ جهانی فوتبال بر امواج بلند خیزش انقلابی ژیناست؛ جدیتی ماشین‌وار، همان‌گونه که ماشین از درک پیچیدگی جهان انسانی عاجز است. تورم پروپاگاندای دولتی حول «فوتبال ملی» بی‌گمان با هدفِ انحراف توجهات داخلی و جهانی از تداوم اعتراضات مردمی و نرمالیزه‌سازیِ سرکوب خونین معترضان از سوی دولت انجام می‌گیرد. اما با درنظرگرفتنِ زمینه‌های ساختاری و تاریخی، ابعاد موضوع قدری فراتر از این تصویر بی‌واسطه می‌رود. برای فهم خاستگاه‌ها و دلالت‌های وسیع‌تر این پروپاگاندای دولتی، بیایید در ابتدا (دست‌کم) تصویر زیر را در کنار تصویر فوق قرار دهیم، تا منظر نگاه‌مان را قدری وسعت ببخشیم:

هر قدر ناکامی و استیصال دولت ایران در مهار اعتراضات ستمدیدگان بیشتر می‌شود، دستگاه تبلیغاتی عریض‌طویل دولت (با همراهی زائده‌های چپ‌نمای بیرونی‌اش) با شدت و حدت بیشتری معترضان را به وابستگی به «بیگانگان» و «دشمنان» خارجی متهم می‌کند. معترضان خیابان و همراهان قیام ژینا که در ابتدا «اغتشاش‌گران» و/یا «(نو)جوانانی» خام و ناآگاه و صرفاً عاصی قلمداد می‌شدند، با گسترش دامنه‌ی خیزش، به‌زودی در ردیف دشمنان «منافع ملی» قرار گرفتند. اما مساله به همین‌جا ختم نشد: وقتی توسل فزآینده‌ی دولت به کشتار معترضان، خشم اخلاقی عمومی را در داخل و خارج کشور برانگیخت، لازم آمد که از معترضان و کُشتگان (و نیز جان‌باختگان آتی)، با برچسب  «تروریست و داعشی»، انسان‌زُدایی شود تا در انظار عمومی از هولناک‌بودن قتل دولتیِ آنها  کاسته شود: تو‌گویی یک «دولت قانونی» در برابر «تهاجم تروریست‌ها» از «نظم قانونی» و «امنیت عمومی» پاسداری می‌کند (بدین‌طریق، همچنین کشتن آنها برای نیروهای سرکوب‌گر تسهیل شده و عمل کشتار برای طیف خودی، موجه‌نمایی می‌گردد). اصرار دولتیان بر تروریست‌خواندن معترضان، اگرچه متکی بر کاربرد حربه‌ی گوبلزی «دروغ هرچه بزرگ‌تر، موثرتر!» در میدان «جنگ‌ اطلاعاتی1» است، ولی بنیان‌ نیرومندتری در ریشه‌های ناسیونالیستیِ دولت-ملتِ مدرن دارد. چون بار منفی واژه‌ی «تروریست» صرفا وابسته به تداعی معنای خشونت کور در ذهن‌ مخاطبان نیست. بلکه بار منفی آن، همچنین در پیوند فرضی بین تروریسم با تهاجم «دشمن خارجی» نهفته است؛ تهاجمی که عمدتا در قالبی مسلحانه تجلی می‌یابد. در بافتار تاریخیِ فراگیربودن منطق ناسیونالیسم، انسان‌زُدایی از کُشتگان و مجروحان اعتراضات در اثر خشونت‌ کور دولتیْ زمانی کامل می‌شود که با برچسب «تروریست» بتوان آنها را بیرون از دایره‌ی شهروندان، و بیگانه با سرزمینِ ملی قلمداد کرد و به قلمرو «دشمن خارجی» متصل ساخت. حربه‌ی دولتی انسان‌زُدایی از مخالفان و معترضانْ تنها با برانگیختن هراس از «دشمن خارجی» تکمیل می‌شود (گرچه، بسته به شرایط، تکفیر مذهبی و فساد اخلاقی هم مکمل‌های رایجی هستند).

حال برگردیم به فوتبال:
فوتبال یکی از محبوب‌ترین بازی‌های ورزشیِ جهان مدرن است و به‌همین دلیل، توامان یکی از سیاسی‌ترین و اقتصادی‌ترین عرصه‌های ورزشی هم هست. وجه اقتصادی فوتبال نیازی به شرح و بسط ندارد (دست‌کم در این یادداشت کوتاه): همان‌گونه‌ که محبوبیت عمومی سینما، سویه‌ی هنری فیلم را خیلی زود به انقیاد «صنعت سینما» درآورد، محبوبیت عمومی/جهانی بازی فوتبال هم خیلی زود ورزش فوتبال را به انقیاد «صنعت فوتبال» درآورد. در همین راستا، هر دوی این صنعت‌های پول‌ساز، در فرآیندهای مشابهی به‌طور ژرفی در ساختار صنعت جهانی سرگرمی گنجانده شده‌اند. با نظر به محبوبیت فزآینده‌ی فوتبال و زمینه‌های مادی-اقتصادیِ گسترش جهانی این محبوبیت، سویه‌ی سیاسیِ فوتبال دست‌کم با درنظرگرفتن دو عامل زیر قابل‌ بیان است:


----------

نسخه‌ی کامل این متن:

https://pdf.kaargaah.net/TeleKar-155a_Worldcup_Nationalism_and_Oppression_in_Iran.pdf

نسخه‌ی ورد

-----------

#خیزش_انقلابی_ژینا
#ژن_ژیان_ئازادی
#زن_زندگی_آزادی
#تاکتیک‌های_مبارزه
#تداوم_خیزش_انقلابی
#همبستگی_ستمدیدگان
#فوتبال_از_پایین
#ملت‌سازی_دولتی
#ناسیونالیسم_شیعی_فارسی
#ناسیونالیسم_دولت‌محور

---------
کارگاه دیالکتیک:

@kdialectic
پدران قاتل و‌ نفرین فرزندان

نویسنده: کارگاه دیالکتیک
۱۸ آذر ۱۴۰۱


این روزهای کشتار و اعدام بی‌گمان در شمار انبوهی از تاریک‌ترین روزهای تاریخ معاصر این سرزمین ثبت خواهند شد. قیام ژینا اساسا خیزشی انقلابی برای پایان‌دادن به همین تاریکی‌ست، که سال‌های سال حاکم بلامنازع بوده و با نخوت تمام خود را پایان‌ناپذیر قلمداد کرده است. انقلاب ادامه دارد، چون ستمدیدگان عزم‌شان را جزم‌ کرده‌اند که این خدایگان نخوت و قساوت را به زمین بزنند. در میانه‌ی این ستیز آشتی‌ناپذیر و سرنوشت‌ساز، نه حاکمان و نه ستمدیدگان راه برگشتی به وضعیت گذشته ندارند. خاک این سرزمین چنان خون‌آلود و آسمان‌اش چنان تاریک است، که تنها انقلاب می‌تواند سبزی و نور را برای مردمان ستمدیده‌اش به ارمغان بیاورد.

اما در این نوشتار استثنائا روی سخن ما نه با ستمدیدگان، بلکه با ستمگران است؛ یا دقیق‌تر بگوییم، با آنهایی که خواه از روی باورهای بت‌واره، خواه از روی نفع‌طلبی، و خواه از سر اضطرار وحشت و بی‌چارگی، در تحمیل و تکثیر مرگ مشارکت می‌کنند؛ آنهایی که کمک می‌کنند تا زیباترین جان‌های سرکش این جامعه، زنده‌ترین و عاشق‌ترین زندگان از نفس بیافتند و به زمهریر مرگ رانده شوند؛ و خصوصا رو به آنهایی سخن می‌گوییم که غافل‌اند که در همراهی چشم‌بسته‌شان با رژیم مسلط، ماشین کشتار را تقویت می‌کنند، تا همچنان دل‌های پرشمار بیشتری را داغ‌دار کند.

باری، آنها که در ازای چشم‌پوشی از شرف‌شان، به رفاه مادی و آتیه‌ی خود و خانواده‌شان چشم دوخته‌اند را به شعری از سیلویا پلات مهمان می‌کنیم، تا بدانند که فرزندان‌شان در آینده - یحتمل - چگونه از آنها یاد خواهند کرد. چون فرزندان‌شان برای رستگارشدن چاره‌ای جز گشودگی به حقیقت نخواهند داشت؛ چاره‌ای جز آنکه پدران‌شان را بی‌وقفه نفرین و انکار کنند.

پس ما هیچ‌گاه از حاکمان ستم‌گر انصاف و ترحم طلب نمی‌کنیم (مواجهه‌ی ما با آنان پیکاری آشتی‌ناپذیر بر سر هست و نیست خواهد ماند). بلکه صرفا قدرت مقاومت‌ناپذیر حقیقت و عظمت بنیان‌کن انقلاب را به حلقه‌های سست‌تر زنجیره‌ی همراهان ستم‌گری خاطرنشان می‌کنیم تا به خود و سرنوشت فرزندان‌شان رحم کنند. ... چون تاریخ داور بسیار سخت‌گیر و بی‌رحمی‌ست.


https://tinyurl.com/47aj2vny

---------------------------------------
#خیزش_انقلابی_ژینا
#ژن_ژیان_ئازادی
#زن_زندگی_آزادی
#انقلاب_ادامه_دارد
#نه_به_اعدام
#همبستگی_ستمدیدگان
#علیه_ماشین_کشتار
#سیلویا_پلات
#رزا_جمالی

-----------------------------------------
کانال تلگرامی کارگاه دیالکتیک:
@kdialectic
مردگان اغلب زنده می‌شوند: برخی در قامت قهرمان، و برخی زامبی

کارگاه دیالکتیک
۲۰ آذر ۱۴۰۱


سید محمد خاتمی، رئیس‌جمهور اسبق کشور و نماد «جنبش اصلاح‌طلبی» ایران اسلامی یک‌بار مرد. یک‌بار مردنش با احتساب آن است که صرفا از کل فرآیند مردن مکررش برآیند بگیریم؛ وگرنه طی این فرآیند (دست‌کم از ۱۳۷۶ تا ۱۳۹۶) بارها مرده بود. خودش و بسیاری دیگر هیچ‌گاه این مرگ را نپذیرفتند، یا اذعان نکردند. به‌ویژه آنکه بعد از برکناری اصلاح‌طلبان حکومتی، آنها نمایش مضحک باند احمدی‌نژاد و‌ یکه‌تازی فزآینده‌ی خامنه‌ای و مجذوبانش را دلیل حقانیت سیاسی خود تلقی/قلمداد کردند (درست همان‌طور که سلطنت‌طلبان فاجعه‌ی حکومت اسلامی را دلیل حقانیت سلطنت پهلوی می انگارند و جلوه می‌دهند.). اما در خیزش توده‌ای دی‌ماه ۹۶ خبر مرگ خاتمی و همراهانش در همه‌ی خیابان‌های کشور اعلام شد. طبعا از مرگ سیاسی او سخن می‌گوییم [وگرنه همه می‌دانیم که پیکرهای نخبگان و زمامداران اسلامی با چه حرص زایدالوصفی به «دنیای دون» چنگ زده‌اند].
خاتمی را البته کسی نکشت. او همانند بسیاری دیگر از اهالی سیاست، خودش قاتل خودش بود. خودکشی سیاسی او نه از سر اضطرار و فشار شرایط بیرونی، بلکه ناشی از باورهای درونی‌اش بود. باورهایی که با یک دال مرکزی پیوندی وثیق داشت که همان «حضرت امام» بود. این پیوند چنان جاذبه‌ی فلج‌کننده‌ای داشت که او حتی در خلال فاجعه‌بارترین و رسواترین تناقضات دستگاه حاکم هم هیچ‌گاه نتوانست تصور گسست از «نظام اسلامی» را در مخیله‌اش بگنجاند. [این میدان‌ جاذبه چنان قوی‌ست که میرحسین موسوی را از مقطع خیزش ۱۳۸۸ تاکنون در تله‌ی تناقضی رفع‌ناشدنی قرار داده است].
برخی از ما یکی از نخستین‌ مرگ‌های خودخواسته‌ی خاتمی را هنگامی مشاهده کردیم که او در مقام رئیس‌جمهور در پاسخ به خبرنگار روزنامه‌ی شرق صراحتا گفت: «اگر بنا باشد بین مردم و نظام یکی را انتخاب کنم، انتخاب من نظام است». بی‌گمان این یکی از معدود فاش‌گویی‌های خاتمی، از میان هزاران گزاره‌ی دوپهلو، جذاب و سهل‌وممتنعی بود که او طی این سالیان با لبخندی رضایت‌آمیز ازطریق رسانه‌ها تحویل مردم داده است. مضمون این گزاره را باید بسیار جدی گرفت، نه به‌خاطر خود خاتمی، که دیرزمانی‌ست در صحنه‌ی سیاست، مرده‌ی متحرکی بیش نیست. حتی نه بدین‌خاطر که این گزاره عصاره‌ی سیاست‌های اصلاح‌طلبان حکومتی را در خود جای داده است. بلکه بدین خاطر که این گزاره همچنین چکیده‌ی سیاست دولت جمهوری اسلامی بوده و هست. اگر فکر می‌کنید در این ارزیابی، اغراقی رتوریک [از سر بغض و غرض] نهفته است، بیایید معنای سرراست‌تر آن را مرور کنیم:
«نظام اسلامی مقدم بر مردم است، تحت هر شرایطی».

این دقیقا ترجمان همان جمله‌ی مشهور خمینی‌ست که با تحکم گفته بود حتی اصول دین و شریعت اسلام هم در برابر ضرورت حفظ نظام اسلامی قابل تعلیق هستند. خمینی صرفا به حرف‌زدن بسنده نکرد، بلکه کارنامه‌ی خونین و فاجعه‌بار رهبری سیاسی ده‌ساله‌ی او پیکریابی عیان همین باور مرکزی‌اش بود.

https://tinyurl.com/2c4whwr9

---------------------------------------
#خیزش_انقلابی_ژینا
#ژن_ژیان_ئازادی
#زن_زندگی_آزادی
#حقیقت_انقلابی_است
#انقلاب_ادامه_دارد
#همبستگی_ستمدیدگان
#علیه_قدرتمداران

-----------------------------------------
کانال تلگرامی کارگاه دیالکتیک:
@kdialectic
تزهایی درباره‌ی:

مسیرهای کنونی مواجهه‌ی قدرت‌ها با قیام ژینا

نویسنده: امین حصوری


۲ اسفند ۱۴۰۱


مقدمه: حدود پنج‌ماه از شروع قیام ژینا گذشته است؛ یکی از رشته خیزش‌هایی که از دی ۱۳۹۶ تاکنون دومینوی سقوط جمهوری اسلامی ایران را رقم زده‌اند. خیزش انقلابی ژینا هم به‌نوبه‌ی خود زمان تاریخی را فشرده کرده است: از یک‌سو شتاب تحولات، که حتی ترسیم طرح‌واره‌ای از تسلسل و ارتباطات درونی رویدادها و ریشه‌ها و پیامدهای آن‌ها را دشوار کرده است؛ و از سوی دیگر، تأثیرات چشمگیری که مجموع این تحولات در فضای فکری و سیاسی جامعه بر جای گذاشته‌اند، طوری‌که ردیابی و خصلت‌یابی آن‌ها با سنجه‌های متعارف گذشته به‌هیچ رو امکان‌پذیر نیست. تاریخ در جغرافیای ایران آبستن تحولات تعیین‌کننده‌ای‌ست، و در همین راستا، ذهنیت و ارزش‌های حاکم بر جامعه دستخوش تغییرات شگرفی شده‌اند. با این همه، برای جهت‌یابی در میدان ناهموار این مبارزه‌ي خطیر باید خطر کرد و شمایی از مسیر پرتلاطم و ناپایدار تحولات را به‌تصور درآورد، گیریم نارسا و موقتی‌بودنِ این تصویر از پیش مسلم باشد.

برای روشن‌کردن نقطه‌ی عزیمت و پیش‌فرض‌های این نوشتار، برخی از رویدادها و موقعیت‌هایی که در مقطع کنونی اهمیت ویژه‌ای دارند را برمی‌شماریم: الف) اعتراضات مستمر خیابانی کمابیش فروکش کرده‌اند (با استثنای بزرگ جمعه‌های اعتراضی زاهدان)، اما همان‌طور که انتظار می‌رفت وضعیت به روال «عادی» گذشته بازنگشت و همه می‌دانند که وضع کنونی حکایت آتش زیر خاکستر است؛ ب) حربه‌ی اعدام‌ دستگیرشدگان و تهدید زندان با شرایطی موحش‌تر، نتوانست سازوکار ارعاب مورد انتظار حاکمان را تأمین نماید. درعوض، مقاومت در اشکال مختلف همچنان ادامه دارد؛ ج) در اثر مبارزات گسترده‌ی مردمی و سرکوب‌های قساوت‌بار حاکمیت، بازمانده‌ی مشروعیت رژیم نزد اکثریت مردم فروریخته است. ضرورت عبور از جمهوری اسلامی به یک توافق نانوشته‌ی عمومی بدل شده است؛ د) روند ریزش نیروهای «خودی» در ساختار درونی حاکمیت به‌طور آشکار و پنهان افزایش یافته و با بیانیه‌ی موسوی مسیر آن هموارتر شده است؛‌ ه) سرکوب عریان اعتراضات مردمی این‌بار بهانه‌ای شد برای تشدید انزوای سیاسی دولت ایران در عرصه‌ي بین‌المللی و تعلیق مذاکرات برجام (گرچه دلیل واقعی این فشارهای شدت‌یافته پافشاری رژیم ایران در همراهی با روسیه بود، اما وجهه‌ی جهانی خیزش ژینا محمل اجرای آن واقع شد)؛ و) حاکمان در چرخشی نسبتا غیرمنتظره، ظاهراً به‌مناسبت ۲۲ بهمن و با داعیه‌ی پیروزی و اقتدار و در قالب عفو رهبری، برخی از زندانیان سیاسی را آزاد کرده‌اند؛ ز) هسته‌ی سخت قدرت شتاب‌زده سازوکاری شبه‌قانونی برای واگذاری باقیمانده‌ی ثروت‌های عمومی (تحت مالکیت دولت) به نخبگان خودی تدارک دیده است؛ ح) روند آلترناتیوسازی از بالا برای آینده‌ی سیاسی ایران در قالب همراهی اپوزیسیون راستگرا با دولت‌های غربی شتاب گرفته است؛ ط) با کاهش نسبی فضای امنیتی خیابان‌ها، اعتراضات و اعتصابات کارگری بار دیگر سیر صعودی یافته‌اند و ناقوس بحران‌ فزآینده‌ی اقتصادی [و پیامدهای سیاسی تهدیدآمیز آن برای دولت] را به‌صدا درآورده‌اند؛ ی) حاکمان در مراودات دیپلماتیک با قدرت‌های غربی پیغام‌های مصرانه‌ای برای بازگشت به پای میز مذاکره ارسال می‌کنند و برای نشان‌دادن حسن‌نیت، شروع به آزادی شهروندان غربی گروگان‌ در زندان‌های ایران کرده‌اند.

با این مقدمات، که فهرست آن می‌تواند بلندتر باشد، شاید خواننده‌ی این سطور هم تصدیق نماید که با نقطه‌ی عطفی در روند تحولات جاری مواجهیم که نیازمند واکاوی و تحلیل (جمعی و مستمر) است. نوشتار حاضر، که برای سهولت در قالب چند تزِ مرتبط ارائه می‌شود، تلاشی‌ست در این جهت. خاطرنشان می‌کنیم که با توجه به نارسایی و ناتمامی این تزها، عرضه‌ی آن‌ها صرفاً محملی‌‌ست برای دعوت از نیروهای چپ و مترقی به هم‌اندیشی حول دلالت‌های موقعیت کنونی، که خود ضرورتی‌ست برای راهجویی‌های جمعی. چون خیزش ژینا به‌ناگزیر به میدان زنده و خطیری برای پیکارهای هژمونیک و ضدهژمونیک نیروهای متعارض بدل شده است. با توجه به پیشروی مشهود راست‌گرایان به‌پشتوانه‌ی قدرت‌های داخلی و خارجی، آینده‌ی فرودستان و ستمدیدگانِ (طبقه‌ی کارگر در معنای وسیع آن) جغرافیای ایران در گرو آن است که بتوانند هرچه زودتر بلوک نیروهای مستقل خود را تشکیل دهند.

-----------

ادامه‌ی مقاله:

https://kaargaah.net/?p=1326

نسخه‌ی ورد

نسخه‌ی پی.دی.اف:

http://pdf.kaargaah.net/159_Theses_on_current_confrontations_of_powers_with_Jina_Uprising.pdf

-----------

#خیزش_انقلابی_ژینا
#انقلاب_ادامه_دارد
#بدیل‌سازی_از_بالا
#استبداد_و_امپریالیسم
#زن_زندگی_آزادی
#همبستگی_ستمدیدگان
#سازماندهی_جای_ماتم
#کمیته‌های_مقاومت_محلات
#گفتگوی_انقلابی_ستمدیدگان
#اعتصابات_سراسری

------------
کانال تلگرام کارگاه دیالکتیک:
@kdialectic
https://tinyurl.com/42z7vdba

مرگ‌‌بنیادیِ جمهوری اسلامی و جدال بین پیوستگی و گسست

امین حصوری
(بخشی از متن در دست انتشار)

کارگاه دیالکتیک | ۱۵ تیر ۱۴۰۳

شری که نظام جمهوری اسلامی می‌کوشد نرمالیزه کند، مرگ‌بنیادیِ این رژیم است که از ماهیت آن به‌سان «رژیم کشتار» و «ماشین مرگ‌» برمی‌آید. در حالی که مفهوم نخست ناظر بر قتل دولتی و هدفمند مخالفان، معترضان و دگراندیشان است؛ دومی ناظر بر آن دسته از کارکردهای ساختاری و معمول دولت است که به مرگ‌های اجتناب‌پذیر شهروندان (ازجمله مرگ‌های تدریجی) منجر می‌شوند. همین‌جا باید خاطرنشان کنیم که این دو خصلت در ساحت واقعی درهم‌تنیده‌اند، چرا که هر دو از ماهیت مرگ‌بنیاد و مرگ‌آورِ جمهوری اسلامی برمی‌آیند و هر دو بخشی از کارکردهای بنیادین این نظام هستند (به‌واقع، مفهوم «رژیم کشتار» خود ذیل مفهوم «ماشین مرگ» می‌گنجد). پیوند درون‌ماندگار این نظام با مرگ صرفا بدین معنا نیست که حاکمان سیاسی برای جان و زندگی انسان‌ها (شهروندان صوری) هیچ ارزش و حرمتی قایل نیستند، بلکه بیش از آن معطوف به این معناست که حیات و بازتولید این رژیم بر کشتار و مرگ‌گستری استوار (بوده) است. این پدیده البته گرایشی متاخر نیست و ریشه‌های تاریخی ژرفی دارد. جمهوری اسلامی گسترش بنیان‌های شیعی خود را با ستایش مرگ و تقدیس شهادت بنا گذاشت و گسترش داد؛ انتخابی که به‌ویژه با برجسته‌سازیِ دولتیِ عزاداری محرم و مناسک مشابه به‌سان مهم‌ترین نماد شیعه‌گری مفصل‌بندی شده بود. نقطه‌ی اوج تقدیس ایدئولوژیک مرگ در موسم «نعمتِ» جنگ با عراق نمایان شد؛ جایی که حاکمان وقت در لوای تقدیس شهادت، انبوه نوجوانان کم‌سال را به روی مین‌ها و مقابل گلوله‌ها می‌فرستادند ...
تقدیس مرگ در عین حال، با ارزش‌زُدایی از زندگی و تحقیر زندگی و ضدیت با نمادهای سرزندگی (مثل شادی، موسیقی و رقص) همراه است و این به‌نوبه‌ی خود عادی‌نماییِ مرگ را تسهیل می‌کند. تقدیس دولتی مرگ، همچنین با حق انحصاری دولت بر توزیع مرگ همراه است. جایگاه ویژه‌ی اعدام در مشی حکمرانی جمهوری اسلامی و نمایش عمومی آن، بخشا معطوف به تثبیت این حق انحصاری و عادی‌نماییِ آن است. جان کلام آنکه مرگ‌آوری، نمایش مرگ و تهدید مرگ همواره بخشی جدایی‌ناپذیر از شیوه‌ی حکمرانی جمهوری اسلامی بوده‌اند. ولی در اینجا با پارادوکسی روبرو می‌شویم: از یک‌سو، مرگ‌آوری به‌عنوان بنیان حکمرانی در تضاد با میل اگزیستانسیال مردم به زیستن (زندگی) قرار دارد؛ کما اینکه منشاء بسیاری از مقاومت‌های فردی و اجتماعی هم وجود همین‌ تضاد بنیادی بوده است. از سوی دیگر، کارکرد انقیادآورِ مرگ‌آوری (درجهت اغراض دولت) نیز درست به‌دلیل تهدیدی‌ست که متوجه حیات افراد می‌کند. پس پرسش این است که نظامی که بر پایه‌ی ضدیت با زندگی و تهدید دایمی مرگ بنا شده است، چگونه قادر شده است از شکنندگی بگریزد و تداوم خود را تضمین کند.

استمرار جمهوری اسلامی در قامت یک نظام سیاسیْ متکی بر حفظ و بازنمایی نوعی پیوستگی تاریخی‌ست که بیش از همه در ساحت ایدئولوژیک بازسازی و بازتولید می‌شود. انواع پروپاگاندای ایدئولوژیک در فضاهای آموزشی و رسانه‌ای؛ تکرار منظم مناسک دولتیِ معطوف به آیین‌ها و مناسبت‌های مذهبی؛ برگزاری منظم و مصرانه‌ی مناسک سیاسیِ سالانه (مثل دهه‌ی فجر و ۱۳ آبان، ۱۵ خرداد، سالگرد رویدادهای جنگ، سالگردهای «شهادتِ» این و آن، و موارد مشابه)؛ در کنار سایر نمادپردازی‌های ایدئولوژیک دولتی (و بعضا برساخت‌های نوظهور)، حربه‌هایی برای القای این پیوستگی بوده‌اند. در این معنا، رژیم تداوم خود را در تکرار مناسکی می‌جوید که نفس برگزاری آنها می‌تواند قدرت رژیم برای حفظ روال عادیِ حکمرانی‌اش (به‌رغم هر چالش و تلاطم سیاسی) را به شهروندان (ازجمله به همراهان رژیم) القاء کند.

حفظ و بازنمایی این پیوستگی نه‌فقط ثبات و قدرت نظام را به محکومان (شهروندان) القاء می‌کند، بلکه تصویری ابدی از وضعیت عادیِ امور عرضه می‌کند. بدین‌طریق، کشتارها و مرگ‌های دولتی و به‌طور کلی مرگ‌بنیادیِ جمهوری اسلامی در سایه‌ی تداوم خدشه‌ناپذیرِ فعلیتِ هستیِ آن به حاشیه می‌روند. کشتارها و مرگ‌ها(ی اجتناب‌پذیر) در کنار سایر ستم‌ها و فجایعی که مرگ تدریجی (یا حیات ذلت‌بار در مرزهای نیستی) را بر فرودستان تحمیل می‌کنند، طبعا شکاف‌ها و گسست‌هایی واقعی در پیوستار فرضیِ هستیِ جمهوری اسلامی هستند. اما توان نفی‌آمیز و دگرگون‌ساز آنها به‌سان نقاط گسستگیْ منوط به برجسته‌شدنِ آنها در گفتار عمومی و پراتیک جمعی‌ست.

افزون بر این، حاکمان با بهره‌گیری از مناسک سیاسیِ موسمی مثل انتخابات و غیره می‌کوشند برای ترمیم شکنندگی ساختاریِ پیوستار نظامْ دقایق بازسازی فراهم کنند.
---

#مقاومت_زندگی_است
#زن_زندگی_آزادی #ژن_ژیان_ئازادی
#جنبش_دادخواهی #همبستگی_ستمدیدگان
#رژیم_کشتار #ماشین_مرگ
#ابتذال_شر #نرمالیزه_کردن_شر
--
@kdialectic