Forwarded from نقد
▫️جنبش دادخواهی در ایران: کدام استراتژی؟
نوشتهی: مژده ارسی و همایون ایوانی
25 ژانویه 2023
🔸 شکنجه و سرکوبِ زندانیان و مخالفان سیاسی پیامدهای مختلفی را در هر کشور به دنبال داشته و دارد. یکی از این پیامدها، پاسخ به پرسشهایی از این گونهاند که با شکنجهگران، آمران و عاملان سرکوبها، چگونه بایستی رفتار کرد؟ عدالت و یا دادخواهی چگونه برقرار میشود؟ پیامدهای درازمدت سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی سیاست بیرحمی در جامعه چگونه خواهد بود؟ برای این پرسشها، مطمئناً پاسخهای گوناگونی وجود داشته و دارد.
🔸 یکی از این پاسخها، مبارزهی بین المللیای است که تحت عنوان «مبارزه علیه معافیت از مجازات» شناخته شده است. مبارزهای که سالهاست در کشورهای مختلف آغاز شده و با افت و خیزهایی تداوم داشته است. رویکردهای مختلفی در این زمینه در آرژانتین، شیلی، اروگوئه، پاراگوئه، گوآتمالا، افریقای جنوبی، روآندا، سییرالئون و… تجربه شده است. در ایران، «مبارزه علیه معافیت از مجازات» و دادخواهی زیر پوشش جنبشی ناهمگون و گاه ناهمگرا شکل گرفته است. دربارهی این جنبش که به عنوان جنبش دادخواهی شناخته می شود؛ در میان کنشگران و اپوزیسیون ایران بحثهای متفاوتی جریان دارد. علاوه بر این، جمهوری اسلامی، با توجه به امکانات دولتی که در اختیار دارد، انواع بحثهای تحریف شده را نیز از سوی سخنگویان رسمی یا غیررسمیاش تبلیغ میکند تا سیطرهی خود را بر این مباحثات داشته باشد یا دستکم، از گسترش منسجم و یکدستِ جنبشی پیگیر برای دادخواهی جلوگیری کند. توضیحات بیشتر در این زمینه یکی از سرفصلهای نوشتهایست که پیشِ رو دارید.
🔸 در دسامبر 2012، سندی جمعی از سوی گروهی از زندانیان سیاسی جانبهدربرده از کشتارهای رژیم جمهوری اسلامی، خانوادهها و وابستگان اعدامشدگان، جمعی از فعالان سیاسی و مدافعان حقوق زندانیان سیاسی، روشنفکران و هنرمندان تحت عنوان «جنبش دادخواهی از چشم انداز رهاییبخش» انتشار یافت. این سند حاصل بحث و توافقِ نظرِ افرادی بود که مستقیماً یا بهواسطهی یکی از بستگانشان در معرض آزار و آسیب حکومت جمهوری اسلامی قرار گرفته بودند. سند مشترک در 71 صفحه منتشر شد که بیان فشردهای از بحثهایی بود که در طول چند سال، توسط نیروهای چپ و زندانیان سیاسی جانبهدربرده از کشتارها مطرح شده بود و اینک به شکل منشوری برپایهی مباحثات پیشین در معرض دید عموم قرار میگرفت. پس از انتشار سند اصلی، منابع مربوط به این مباحث، در دو کتاب از طرف انتشارات گفتوگوهای زندان در شمارههای 11 (265 صفحه، 17 مقاله) و 12 (165 صفحه، 7 مقاله) تحت عنوان «جنبش دادخواهی و چالشهای پیش رو» منتشر شده است.
🔸 نکتهی کلیدی در دیدگاه جانبهدربردگان از کشتارهای جمهوری اسلامی ایران که این سند را منتشر کردهاند پیوند جداییناپذیر دگرگونی رهاییبخش در کل اجتماع با مسئلهی پیگرد و مجازات بهاصطلاح مجرمان سیاسی است. سند در جملهی آغازین خود موضوع را چنین فرموله میکند:
«به من بگو چگونه «داد» خواهی خواست تا به تو بگویم جامعهی فردای تو، چگونه عدالتی را حاکم خواهد ساخت.»...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3nA
#مژده_ارسی #همایون_ایوانی
#جنبش_دادخواهی #زندانی_سیاسی
#نه_به_شکنجه #نه_به_اعدام
👇🏼
🖋@naghd_com
نوشتهی: مژده ارسی و همایون ایوانی
25 ژانویه 2023
🔸 شکنجه و سرکوبِ زندانیان و مخالفان سیاسی پیامدهای مختلفی را در هر کشور به دنبال داشته و دارد. یکی از این پیامدها، پاسخ به پرسشهایی از این گونهاند که با شکنجهگران، آمران و عاملان سرکوبها، چگونه بایستی رفتار کرد؟ عدالت و یا دادخواهی چگونه برقرار میشود؟ پیامدهای درازمدت سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی سیاست بیرحمی در جامعه چگونه خواهد بود؟ برای این پرسشها، مطمئناً پاسخهای گوناگونی وجود داشته و دارد.
🔸 یکی از این پاسخها، مبارزهی بین المللیای است که تحت عنوان «مبارزه علیه معافیت از مجازات» شناخته شده است. مبارزهای که سالهاست در کشورهای مختلف آغاز شده و با افت و خیزهایی تداوم داشته است. رویکردهای مختلفی در این زمینه در آرژانتین، شیلی، اروگوئه، پاراگوئه، گوآتمالا، افریقای جنوبی، روآندا، سییرالئون و… تجربه شده است. در ایران، «مبارزه علیه معافیت از مجازات» و دادخواهی زیر پوشش جنبشی ناهمگون و گاه ناهمگرا شکل گرفته است. دربارهی این جنبش که به عنوان جنبش دادخواهی شناخته می شود؛ در میان کنشگران و اپوزیسیون ایران بحثهای متفاوتی جریان دارد. علاوه بر این، جمهوری اسلامی، با توجه به امکانات دولتی که در اختیار دارد، انواع بحثهای تحریف شده را نیز از سوی سخنگویان رسمی یا غیررسمیاش تبلیغ میکند تا سیطرهی خود را بر این مباحثات داشته باشد یا دستکم، از گسترش منسجم و یکدستِ جنبشی پیگیر برای دادخواهی جلوگیری کند. توضیحات بیشتر در این زمینه یکی از سرفصلهای نوشتهایست که پیشِ رو دارید.
🔸 در دسامبر 2012، سندی جمعی از سوی گروهی از زندانیان سیاسی جانبهدربرده از کشتارهای رژیم جمهوری اسلامی، خانوادهها و وابستگان اعدامشدگان، جمعی از فعالان سیاسی و مدافعان حقوق زندانیان سیاسی، روشنفکران و هنرمندان تحت عنوان «جنبش دادخواهی از چشم انداز رهاییبخش» انتشار یافت. این سند حاصل بحث و توافقِ نظرِ افرادی بود که مستقیماً یا بهواسطهی یکی از بستگانشان در معرض آزار و آسیب حکومت جمهوری اسلامی قرار گرفته بودند. سند مشترک در 71 صفحه منتشر شد که بیان فشردهای از بحثهایی بود که در طول چند سال، توسط نیروهای چپ و زندانیان سیاسی جانبهدربرده از کشتارها مطرح شده بود و اینک به شکل منشوری برپایهی مباحثات پیشین در معرض دید عموم قرار میگرفت. پس از انتشار سند اصلی، منابع مربوط به این مباحث، در دو کتاب از طرف انتشارات گفتوگوهای زندان در شمارههای 11 (265 صفحه، 17 مقاله) و 12 (165 صفحه، 7 مقاله) تحت عنوان «جنبش دادخواهی و چالشهای پیش رو» منتشر شده است.
🔸 نکتهی کلیدی در دیدگاه جانبهدربردگان از کشتارهای جمهوری اسلامی ایران که این سند را منتشر کردهاند پیوند جداییناپذیر دگرگونی رهاییبخش در کل اجتماع با مسئلهی پیگرد و مجازات بهاصطلاح مجرمان سیاسی است. سند در جملهی آغازین خود موضوع را چنین فرموله میکند:
«به من بگو چگونه «داد» خواهی خواست تا به تو بگویم جامعهی فردای تو، چگونه عدالتی را حاکم خواهد ساخت.»...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3nA
#مژده_ارسی #همایون_ایوانی
#جنبش_دادخواهی #زندانی_سیاسی
#نه_به_شکنجه #نه_به_اعدام
👇🏼
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
جنبش دادخواهی در ایران: کدام استراتژی؟
نوشتهی: مژده ارسی و همایون ایوانی در نوشتهی کنونی تلاش کردیم با ترسیم شماتیک بحثهای جاری جنبش دادخواهی در ایران، تجربه و نگاه معینی به این جنبش را بهصورت فشرده توضیح دهیم. همانگونه که از ساختا…
Blackfishvoice (BFV)
🔺به این جملات گوش دهید: "کسانیکه میگویند #نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم، میخوان حسِ انتقامجویی رو ترویج بدن. نباید درون عقده، نفرت و عصبانیت باشد. فراموش نکنید ولی گذر کنید. باید به اونها فرصت دوباره داده بشه." فکر کنید ویدئویی در کار نبود و ما یا هر رسانه…
تراژدی حامد اسماعیلیون
این اظهار نظر شازده پهلوی دلالتهای بسیاری دارد و حتی میتواند برای کسانی که تاکنون با «نیتی خوب» و عملگرایانه، به رویکرد وحدت («همه با هم») دعوت میکردند، مسایل زیادی را روشن سازد. چون اظهارات شازده دیگر جایی برای رویهی «انشالله گربه است» باقی نمیگذارد. [همهچیز در شتابی گریزناپذیر بهسمت شفافیت پیش میرود؛ دستکم تفاوت راهها و چشماندازها هرچهبیشتر عیان میشود.]
ازجملهی این موارد، رویکرد صریح شازده برای تدارک چتر حفاظت برای سرکوبگران و جنایتکاران جمهوری اسلامی در تحولات سیاسی آتیست که نشان میدهد تاکیدات مکرر پیشین وی مبنی بر اینکه «نیروهای سپاه و بسیج هم فرزندان ایران هستند»، صرفا از جنس تعارفات سیاسی بیپشتوانه نبوده است. بلکه به تلافی حمایتهای آشکار و پنهان جمهوری اسلامی از فرآیند عروج سیاسی سلطنتخواهی (در برابر بخشهای مترقی اپوزیسیون*)، شازده هم وظایفی برعهده دارد که همانا مشارکت فعال در تضمین جایگاه ویژه و مرجح حاکمان و جنایتکاران کنونی در نظام سیاسی آتیست. بیگمان، گام نخست برای تدارک و تضمین چنین جایگاهی، مصونسازی حاکمان/قاتلان در برابر جنبش عدالت و دادخواهیست؛ همانند تجربیات مشابهی که در بسیاری از گذارهای سیاسی صوری از نظامهای دیکتاتوری رخ داد (از اسپانیا، شیلی تا آرژانتین، آفریقای جنوبی و غیره).
اما پرسش مهمی که در اینجا پیش میآید ناظر بر موضع سیاسی حامد اسماعیلیون است. چون بهاعتبار کارنامهی سیاسی و گفتههای خود اسماعیلیون، تمام پروژهی سیاسی او مرهون و معطوف به وفاداری به جنبش دادخواهیست. پس، اکنون اسماعیلیون قاعدتا باید در برابر این دو راهی قرار گرفته باشد که تا کجا حاضر است جادهصافکن و سوخترسان ماشین ارتجاعیای باشد که ضدیت بنیادیاش با اصلیترین دغدغهی اسماعیلیون (دادخواهی) اینک بیش از همیشه آشکار شده است. [اینک حتی سکوت او نیز انتخاب یکی از این دو راه است]. اسماعیلیون علیالاصول قادر نخواهد بود به همراهی با این مسیر منحط ادامه دهد، مگر اینکه هرچهبیشتر بنیان هویت سیاسی و سرمایهی اجتماعی خود را تخریب کند (ازجمله اینکه تعاریف خویش از جنبش دادخواهی را تا حد نیازهای مرتجعان فروبکاهد).
اسماعیلیون پس از چرخش سیاسی بهسمت ائتلاف با جبههی راست ناسیونالیست و سلطنتطلب، وارد پروسهای شده است که خواهناخواه از زندگی خودش داستانی «ماندگار» خلق خواهد کرد: او شخص اول داستانیست که تاریخ از چندی پیش در کار نوشتن آن است. بهنظر میرسد که بهزودی در کتابهای تاریخ از «تراژدی اسماعیلیون» بهسان تالی تراژدی رابرت اوپنهایمر یاد خواهد شد. پرسش این است که آیا او فاعلیت انسانیاش را باز پس خواهد گرفت؟
* پینوشت:
شیوهی عروج سیاسی سازمان حماس از دل مبارزات خلق فلسطین نمونهی تاریخی مهمیست که نشان میدهد چگونه یک دولت سرکوبگر میکوشد - با کمک سایر قدرتهای جهانی و منطقهای - زمینهی عروج نوع اپوزیسیون مورد علاقهی خود را فراهم سازد. در این مورد مشخص، دولت اسرائیل با کمک سایر قدرتهای امپریالستی و قدرتهای ارتجاعی منطقه قادر شد بنیادگرایی اسلامی حماس را در برابر نیروهای سکولار چپ یا متمایل به چپ به قدرت برساند، تا پتانسیلهای رهاییبخش مقاومت فلسطین و حمایتهای بینالمللی از آن را مهار کند.
-----------------------------------
#دادخواهی_رهاییبخش
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
#ژن_ژیان_ئازادی
#انقلاب_ادامه_دارد
#جنبش_دادخواهی
#تراژدی_حامد_اسماعیلیون
--------------------------
@kdialectic
@Blackfishvoice1
این اظهار نظر شازده پهلوی دلالتهای بسیاری دارد و حتی میتواند برای کسانی که تاکنون با «نیتی خوب» و عملگرایانه، به رویکرد وحدت («همه با هم») دعوت میکردند، مسایل زیادی را روشن سازد. چون اظهارات شازده دیگر جایی برای رویهی «انشالله گربه است» باقی نمیگذارد. [همهچیز در شتابی گریزناپذیر بهسمت شفافیت پیش میرود؛ دستکم تفاوت راهها و چشماندازها هرچهبیشتر عیان میشود.]
ازجملهی این موارد، رویکرد صریح شازده برای تدارک چتر حفاظت برای سرکوبگران و جنایتکاران جمهوری اسلامی در تحولات سیاسی آتیست که نشان میدهد تاکیدات مکرر پیشین وی مبنی بر اینکه «نیروهای سپاه و بسیج هم فرزندان ایران هستند»، صرفا از جنس تعارفات سیاسی بیپشتوانه نبوده است. بلکه به تلافی حمایتهای آشکار و پنهان جمهوری اسلامی از فرآیند عروج سیاسی سلطنتخواهی (در برابر بخشهای مترقی اپوزیسیون*)، شازده هم وظایفی برعهده دارد که همانا مشارکت فعال در تضمین جایگاه ویژه و مرجح حاکمان و جنایتکاران کنونی در نظام سیاسی آتیست. بیگمان، گام نخست برای تدارک و تضمین چنین جایگاهی، مصونسازی حاکمان/قاتلان در برابر جنبش عدالت و دادخواهیست؛ همانند تجربیات مشابهی که در بسیاری از گذارهای سیاسی صوری از نظامهای دیکتاتوری رخ داد (از اسپانیا، شیلی تا آرژانتین، آفریقای جنوبی و غیره).
اما پرسش مهمی که در اینجا پیش میآید ناظر بر موضع سیاسی حامد اسماعیلیون است. چون بهاعتبار کارنامهی سیاسی و گفتههای خود اسماعیلیون، تمام پروژهی سیاسی او مرهون و معطوف به وفاداری به جنبش دادخواهیست. پس، اکنون اسماعیلیون قاعدتا باید در برابر این دو راهی قرار گرفته باشد که تا کجا حاضر است جادهصافکن و سوخترسان ماشین ارتجاعیای باشد که ضدیت بنیادیاش با اصلیترین دغدغهی اسماعیلیون (دادخواهی) اینک بیش از همیشه آشکار شده است. [اینک حتی سکوت او نیز انتخاب یکی از این دو راه است]. اسماعیلیون علیالاصول قادر نخواهد بود به همراهی با این مسیر منحط ادامه دهد، مگر اینکه هرچهبیشتر بنیان هویت سیاسی و سرمایهی اجتماعی خود را تخریب کند (ازجمله اینکه تعاریف خویش از جنبش دادخواهی را تا حد نیازهای مرتجعان فروبکاهد).
اسماعیلیون پس از چرخش سیاسی بهسمت ائتلاف با جبههی راست ناسیونالیست و سلطنتطلب، وارد پروسهای شده است که خواهناخواه از زندگی خودش داستانی «ماندگار» خلق خواهد کرد: او شخص اول داستانیست که تاریخ از چندی پیش در کار نوشتن آن است. بهنظر میرسد که بهزودی در کتابهای تاریخ از «تراژدی اسماعیلیون» بهسان تالی تراژدی رابرت اوپنهایمر یاد خواهد شد. پرسش این است که آیا او فاعلیت انسانیاش را باز پس خواهد گرفت؟
* پینوشت:
شیوهی عروج سیاسی سازمان حماس از دل مبارزات خلق فلسطین نمونهی تاریخی مهمیست که نشان میدهد چگونه یک دولت سرکوبگر میکوشد - با کمک سایر قدرتهای جهانی و منطقهای - زمینهی عروج نوع اپوزیسیون مورد علاقهی خود را فراهم سازد. در این مورد مشخص، دولت اسرائیل با کمک سایر قدرتهای امپریالستی و قدرتهای ارتجاعی منطقه قادر شد بنیادگرایی اسلامی حماس را در برابر نیروهای سکولار چپ یا متمایل به چپ به قدرت برساند، تا پتانسیلهای رهاییبخش مقاومت فلسطین و حمایتهای بینالمللی از آن را مهار کند.
-----------------------------------
#دادخواهی_رهاییبخش
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
#ژن_ژیان_ئازادی
#انقلاب_ادامه_دارد
#جنبش_دادخواهی
#تراژدی_حامد_اسماعیلیون
--------------------------
@kdialectic
@Blackfishvoice1
Forwarded from کارگاه دیالکتیک
https://tinyurl.com/42z7vdba
مرگبنیادیِ جمهوری اسلامی و جدال بین پیوستگی و گسست
امین حصوری
(بخشی از متن در دست انتشار)
کارگاه دیالکتیک | ۱۵ تیر ۱۴۰۳
شری که نظام جمهوری اسلامی میکوشد نرمالیزه کند، مرگبنیادیِ این رژیم است که از ماهیت آن بهسان «رژیم کشتار» و «ماشین مرگ» برمیآید. در حالی که مفهوم نخست ناظر بر قتل دولتی و هدفمند مخالفان، معترضان و دگراندیشان است؛ دومی ناظر بر آن دسته از کارکردهای ساختاری و معمول دولت است که به مرگهای اجتنابپذیر شهروندان (ازجمله مرگهای تدریجی) منجر میشوند. همینجا باید خاطرنشان کنیم که این دو خصلت در ساحت واقعی درهمتنیدهاند، چرا که هر دو از ماهیت مرگبنیاد و مرگآورِ جمهوری اسلامی برمیآیند و هر دو بخشی از کارکردهای بنیادین این نظام هستند (بهواقع، مفهوم «رژیم کشتار» خود ذیل مفهوم «ماشین مرگ» میگنجد). پیوند درونماندگار این نظام با مرگ صرفا بدین معنا نیست که حاکمان سیاسی برای جان و زندگی انسانها (شهروندان صوری) هیچ ارزش و حرمتی قایل نیستند، بلکه بیش از آن معطوف به این معناست که حیات و بازتولید این رژیم بر کشتار و مرگگستری استوار (بوده) است. این پدیده البته گرایشی متاخر نیست و ریشههای تاریخی ژرفی دارد. جمهوری اسلامی گسترش بنیانهای شیعی خود را با ستایش مرگ و تقدیس شهادت بنا گذاشت و گسترش داد؛ انتخابی که بهویژه با برجستهسازیِ دولتیِ عزاداری محرم و مناسک مشابه بهسان مهمترین نماد شیعهگری مفصلبندی شده بود. نقطهی اوج تقدیس ایدئولوژیک مرگ در موسم «نعمتِ» جنگ با عراق نمایان شد؛ جایی که حاکمان وقت در لوای تقدیس شهادت، انبوه نوجوانان کمسال را به روی مینها و مقابل گلولهها میفرستادند ...
تقدیس مرگ در عین حال، با ارزشزُدایی از زندگی و تحقیر زندگی و ضدیت با نمادهای سرزندگی (مثل شادی، موسیقی و رقص) همراه است و این بهنوبهی خود عادینماییِ مرگ را تسهیل میکند. تقدیس دولتی مرگ، همچنین با حق انحصاری دولت بر توزیع مرگ همراه است. جایگاه ویژهی اعدام در مشی حکمرانی جمهوری اسلامی و نمایش عمومی آن، بخشا معطوف به تثبیت این حق انحصاری و عادینماییِ آن است. جان کلام آنکه مرگآوری، نمایش مرگ و تهدید مرگ همواره بخشی جداییناپذیر از شیوهی حکمرانی جمهوری اسلامی بودهاند. ولی در اینجا با پارادوکسی روبرو میشویم: از یکسو، مرگآوری بهعنوان بنیان حکمرانی در تضاد با میل اگزیستانسیال مردم به زیستن (زندگی) قرار دارد؛ کما اینکه منشاء بسیاری از مقاومتهای فردی و اجتماعی هم وجود همین تضاد بنیادی بوده است. از سوی دیگر، کارکرد انقیادآورِ مرگآوری (درجهت اغراض دولت) نیز درست بهدلیل تهدیدیست که متوجه حیات افراد میکند. پس پرسش این است که نظامی که بر پایهی ضدیت با زندگی و تهدید دایمی مرگ بنا شده است، چگونه قادر شده است از شکنندگی بگریزد و تداوم خود را تضمین کند.
استمرار جمهوری اسلامی در قامت یک نظام سیاسیْ متکی بر حفظ و بازنمایی نوعی پیوستگی تاریخیست که بیش از همه در ساحت ایدئولوژیک بازسازی و بازتولید میشود. انواع پروپاگاندای ایدئولوژیک در فضاهای آموزشی و رسانهای؛ تکرار منظم مناسک دولتیِ معطوف به آیینها و مناسبتهای مذهبی؛ برگزاری منظم و مصرانهی مناسک سیاسیِ سالانه (مثل دههی فجر و ۱۳ آبان، ۱۵ خرداد، سالگرد رویدادهای جنگ، سالگردهای «شهادتِ» این و آن، و موارد مشابه)؛ در کنار سایر نمادپردازیهای ایدئولوژیک دولتی (و بعضا برساختهای نوظهور)، حربههایی برای القای این پیوستگی بودهاند. در این معنا، رژیم تداوم خود را در تکرار مناسکی میجوید که نفس برگزاری آنها میتواند قدرت رژیم برای حفظ روال عادیِ حکمرانیاش (بهرغم هر چالش و تلاطم سیاسی) را به شهروندان (ازجمله به همراهان رژیم) القاء کند.
حفظ و بازنمایی این پیوستگی نهفقط ثبات و قدرت نظام را به محکومان (شهروندان) القاء میکند، بلکه تصویری ابدی از وضعیت عادیِ امور عرضه میکند. بدینطریق، کشتارها و مرگهای دولتی و بهطور کلی مرگبنیادیِ جمهوری اسلامی در سایهی تداوم خدشهناپذیرِ فعلیتِ هستیِ آن به حاشیه میروند. کشتارها و مرگها(ی اجتنابپذیر) در کنار سایر ستمها و فجایعی که مرگ تدریجی (یا حیات ذلتبار در مرزهای نیستی) را بر فرودستان تحمیل میکنند، طبعا شکافها و گسستهایی واقعی در پیوستار فرضیِ هستیِ جمهوری اسلامی هستند. اما توان نفیآمیز و دگرگونساز آنها بهسان نقاط گسستگیْ منوط به برجستهشدنِ آنها در گفتار عمومی و پراتیک جمعیست.
افزون بر این، حاکمان با بهرهگیری از مناسک سیاسیِ موسمی مثل انتخابات و غیره میکوشند برای ترمیم شکنندگی ساختاریِ پیوستار نظامْ دقایق بازسازی فراهم کنند.
---
#مقاومت_زندگی_است
#زن_زندگی_آزادی #ژن_ژیان_ئازادی
#جنبش_دادخواهی #همبستگی_ستمدیدگان
#رژیم_کشتار #ماشین_مرگ
#ابتذال_شر #نرمالیزه_کردن_شر
--
@kdialectic
مرگبنیادیِ جمهوری اسلامی و جدال بین پیوستگی و گسست
امین حصوری
(بخشی از متن در دست انتشار)
کارگاه دیالکتیک | ۱۵ تیر ۱۴۰۳
شری که نظام جمهوری اسلامی میکوشد نرمالیزه کند، مرگبنیادیِ این رژیم است که از ماهیت آن بهسان «رژیم کشتار» و «ماشین مرگ» برمیآید. در حالی که مفهوم نخست ناظر بر قتل دولتی و هدفمند مخالفان، معترضان و دگراندیشان است؛ دومی ناظر بر آن دسته از کارکردهای ساختاری و معمول دولت است که به مرگهای اجتنابپذیر شهروندان (ازجمله مرگهای تدریجی) منجر میشوند. همینجا باید خاطرنشان کنیم که این دو خصلت در ساحت واقعی درهمتنیدهاند، چرا که هر دو از ماهیت مرگبنیاد و مرگآورِ جمهوری اسلامی برمیآیند و هر دو بخشی از کارکردهای بنیادین این نظام هستند (بهواقع، مفهوم «رژیم کشتار» خود ذیل مفهوم «ماشین مرگ» میگنجد). پیوند درونماندگار این نظام با مرگ صرفا بدین معنا نیست که حاکمان سیاسی برای جان و زندگی انسانها (شهروندان صوری) هیچ ارزش و حرمتی قایل نیستند، بلکه بیش از آن معطوف به این معناست که حیات و بازتولید این رژیم بر کشتار و مرگگستری استوار (بوده) است. این پدیده البته گرایشی متاخر نیست و ریشههای تاریخی ژرفی دارد. جمهوری اسلامی گسترش بنیانهای شیعی خود را با ستایش مرگ و تقدیس شهادت بنا گذاشت و گسترش داد؛ انتخابی که بهویژه با برجستهسازیِ دولتیِ عزاداری محرم و مناسک مشابه بهسان مهمترین نماد شیعهگری مفصلبندی شده بود. نقطهی اوج تقدیس ایدئولوژیک مرگ در موسم «نعمتِ» جنگ با عراق نمایان شد؛ جایی که حاکمان وقت در لوای تقدیس شهادت، انبوه نوجوانان کمسال را به روی مینها و مقابل گلولهها میفرستادند ...
تقدیس مرگ در عین حال، با ارزشزُدایی از زندگی و تحقیر زندگی و ضدیت با نمادهای سرزندگی (مثل شادی، موسیقی و رقص) همراه است و این بهنوبهی خود عادینماییِ مرگ را تسهیل میکند. تقدیس دولتی مرگ، همچنین با حق انحصاری دولت بر توزیع مرگ همراه است. جایگاه ویژهی اعدام در مشی حکمرانی جمهوری اسلامی و نمایش عمومی آن، بخشا معطوف به تثبیت این حق انحصاری و عادینماییِ آن است. جان کلام آنکه مرگآوری، نمایش مرگ و تهدید مرگ همواره بخشی جداییناپذیر از شیوهی حکمرانی جمهوری اسلامی بودهاند. ولی در اینجا با پارادوکسی روبرو میشویم: از یکسو، مرگآوری بهعنوان بنیان حکمرانی در تضاد با میل اگزیستانسیال مردم به زیستن (زندگی) قرار دارد؛ کما اینکه منشاء بسیاری از مقاومتهای فردی و اجتماعی هم وجود همین تضاد بنیادی بوده است. از سوی دیگر، کارکرد انقیادآورِ مرگآوری (درجهت اغراض دولت) نیز درست بهدلیل تهدیدیست که متوجه حیات افراد میکند. پس پرسش این است که نظامی که بر پایهی ضدیت با زندگی و تهدید دایمی مرگ بنا شده است، چگونه قادر شده است از شکنندگی بگریزد و تداوم خود را تضمین کند.
استمرار جمهوری اسلامی در قامت یک نظام سیاسیْ متکی بر حفظ و بازنمایی نوعی پیوستگی تاریخیست که بیش از همه در ساحت ایدئولوژیک بازسازی و بازتولید میشود. انواع پروپاگاندای ایدئولوژیک در فضاهای آموزشی و رسانهای؛ تکرار منظم مناسک دولتیِ معطوف به آیینها و مناسبتهای مذهبی؛ برگزاری منظم و مصرانهی مناسک سیاسیِ سالانه (مثل دههی فجر و ۱۳ آبان، ۱۵ خرداد، سالگرد رویدادهای جنگ، سالگردهای «شهادتِ» این و آن، و موارد مشابه)؛ در کنار سایر نمادپردازیهای ایدئولوژیک دولتی (و بعضا برساختهای نوظهور)، حربههایی برای القای این پیوستگی بودهاند. در این معنا، رژیم تداوم خود را در تکرار مناسکی میجوید که نفس برگزاری آنها میتواند قدرت رژیم برای حفظ روال عادیِ حکمرانیاش (بهرغم هر چالش و تلاطم سیاسی) را به شهروندان (ازجمله به همراهان رژیم) القاء کند.
حفظ و بازنمایی این پیوستگی نهفقط ثبات و قدرت نظام را به محکومان (شهروندان) القاء میکند، بلکه تصویری ابدی از وضعیت عادیِ امور عرضه میکند. بدینطریق، کشتارها و مرگهای دولتی و بهطور کلی مرگبنیادیِ جمهوری اسلامی در سایهی تداوم خدشهناپذیرِ فعلیتِ هستیِ آن به حاشیه میروند. کشتارها و مرگها(ی اجتنابپذیر) در کنار سایر ستمها و فجایعی که مرگ تدریجی (یا حیات ذلتبار در مرزهای نیستی) را بر فرودستان تحمیل میکنند، طبعا شکافها و گسستهایی واقعی در پیوستار فرضیِ هستیِ جمهوری اسلامی هستند. اما توان نفیآمیز و دگرگونساز آنها بهسان نقاط گسستگیْ منوط به برجستهشدنِ آنها در گفتار عمومی و پراتیک جمعیست.
افزون بر این، حاکمان با بهرهگیری از مناسک سیاسیِ موسمی مثل انتخابات و غیره میکوشند برای ترمیم شکنندگی ساختاریِ پیوستار نظامْ دقایق بازسازی فراهم کنند.
---
#مقاومت_زندگی_است
#زن_زندگی_آزادی #ژن_ژیان_ئازادی
#جنبش_دادخواهی #همبستگی_ستمدیدگان
#رژیم_کشتار #ماشین_مرگ
#ابتذال_شر #نرمالیزه_کردن_شر
--
@kdialectic
Telegraph
مرگبنیادیِ جمهوری اسلامی و جدال بین پیوستگی و گسست
کارگاه دیالکتیک | ۱۵ تیر ۱۴۰۳ (بخشی از متن در دست انتشار) شری که نظام جمهوری اسلامی میکوشد نرمالیزه کند، مرگبنیادیِ این رژیم است که از ماهیت آن بهسان «رژیم کشتار» و «ماشین مرگ» برمیآید. در حالی که مفهوم نخست ناظر بر قتل دولتی و هدفمند مخالفان، معترضان…