Blackfishvoice (BFV)
Photo
🔺لمپنسلبریتیها روی حافظهی ضعیفِ افکار عمومی حساب ويژهای باز کردهاند. آنها وقتیکه میبینند تنها شرطِ شفیت کردن از کارمندان شاخهی فرهنگی جمهوری اسلامی به مبغان شاخهی فرهنگی ارتجاعِ در تبعید، ذکر شهادتینِ پهلوی است، درحالی خود را اپوزیسیون جا میزنند که تا واپسین دقیقهی زندگی در ایران، از اموال عمومی بلعیدند و یک ثانیه کنارِ سرکوبشدگان نایستادند.
🔺یکی از اصلیترین فیگورهای لمپنسلبریتیها، #حمید_فرخ_نژاد است که اساسا بهعنوان سلبریتی ارگانهای امنیتی جمهوری اسلامی، شناخته میشد. رد پای فرخنژاد در بسیاری از پروژههای فرهنگی وزارت اطلاعات و سپاه پاسداران بهچشم میخورد.
🔺فرخنژاد دوستِ و همکار برخی از امنیتیترین کارگردانان ایران از جمله #ابراهیم_حاتمی_کیا و #محمدحسین_مهدویان بود و در تعداد زیادی از زبالههای سفارشیِ اطلاعات و سپاه نقشآفرینی کرد. علاوه بر این، او بهعنوان سلبریتیِ تولیدشده توسط شاخهی فرهنگی نظام، همواره وظیفه داشت تا در کنار نقدهای پاستوریزه و برساختنِ یک فیگورِ جعلی از "هنرمند معترض" مخاطبان خود را به شرکت در انتخابات ترغیب کند.
🔺فرخنژاد در حالی امروز یقهی"دیگران" را بابت موضعگیری علیه نسلکشی میگیرد گه خود تا آخرین سالِ ریاستجمهوری #حسن_روحانی حامی او بود، در جریان اعتراضات تهیدستان در #دی۹۶ و #آبان۹۸ او مشغول بازی در سریالها و فیلمهای امنیتی یا بنجلهای فرهنگی بود. او مهمترین سلبریتی حامی #باقر_قالیباف بود. که تنها همین فقرهی آخر میتواند ماهیت شیاد این فرد را افشا میکند: قالیباف و روحانی نمایندگان دو جناحِ سیاسی-اقتصادی جمهوری اسلامی هستند که سالهاست دوگانهی اصلاحطلب/اصولگرا را برای داغ کردن انتخابات بازسازی میکنند. آقای فرخنژاد، در آنِ واحد، مبلغ، حامی و مزدبیگرِ هر دو جریان بود.
🔺فرخنژاد به دریافت دستمزدهای بالا شهرت داشت. جالب اینجاست که او بالاترین دستمزدها را همان ارگانهای حکومتی دریافت میکرد که منابع مالیشان مستقیم از طریق سرقت از اموال عمومی تهیه میشود.
از ویلای خیابان پاسداران و پورشهسواری فرخنژاد که بگذریم، درآمد او بهحدی بود که ماهیانه ۱۰هزار دلار برای خانوادهی او به آمریکا ارسال میکرد. بله! خانواده زیر سایهی دولت آمریکا زندگی میکردند و مبارزِ فیکِ ما از طریق همکاری با جمهوری اسلامی، ماهیانه ۱۰هزار دلار به حلق خانوادهاش در آمریکا میریخت. او فقط بابت بازی در فیلم آخر خود برای دو ارگان حکومتی ۴.۵ میلیارد تومان پول نقد دریافت کرد.
🔺فرخنژاد بهقدری خود و بیخطر محسوب میشد، که با وجود خروج از ایران همزمان با قیام #زن_زندگی_آزادی و پیوستن به کمپِ اوباشِ پهلویگرا، وقفهای در پخش سریالهایاش در جمهوری اسلامی ایجاد نشد: او در اینستاگرام برای تفالهی سلطنت تبلیغ میکرد و جمهوری اسلامی سریالهایاش را در داخل کشور بهطور قانونی و با مجوز نهادهای امنیتی پخش میکرد. زیبا نیست؟
🔺فرخنژاد همچنین دوست قدیمی و صمیمی #محمد_امامی از مشهورترین امنیتیکاران فرهنگی محسوب میشود؛ بودجههای ساختِ سریال "شهرزاد" را از طریق خالی کردن "صندوق بازنشستگان کشور" ساخت.
🔺 فرخنژاد نیز امروز در کنار دیگر لمپنسلبریتیها و دلقکهای صادراتی، چشم ندارد تا حمایت افکار عمومی جهان از فلسطین را ببیند. او در حالیکه روی خونِ ۱۷هزار کودک کشتهشده توسط #صهیوفاشیسم ماله میکشد و میگوید:چشمها بهروی ایران" که همین سه سال قبل جملهای تاریخی به یادگار گذاشت که اجازه نمیدهیم از خاطرها برود: "۸۰میلیون ایرانی برای من مهم در قیاس با بچهم". بسیار خب! چشمها بهروی بچهی پیمانکارِ ارتجاعِ ولایی و سطلی.
🔺️آنها که محصولات مستقیمِ دستگاه پروپاگاندای جمهوری نکبت اسلامی هستند، امروز بهمددِ رسانههای اپوزيسيوننما، بساطِ تازهای در خارج پهن کردهاند تا ضمن القا این گزارهی جعلی به مغز مخاطبان که "تغییر کردهاند" صرفاِ امکانهای گذر از فرهنگِ استبدادی، ارتجاعی، رهبرپرست و دشمنِ تفکر انتقادی را مسدود کنند. آنها هرگز تغییر نمیکنند بلکه کارفرما عوض میکنند و از مالهکش جنایتکاران ولایی به مالهکشِ تفالهی سلطنت و بربرهایِ صهیونیست شیفت میکنند.
#لمپن_سلبریتی_ها
#بسیجی_های_سلطنت_طلب
#سیرک_صادراتی_ها #فرهنگی_کاران_امنیتی #ابراهیم_حاتمی_کیا #محمدحسین_مهدویان #موسسه_اوج #موسسه_فارابی #صندوق_بازنشستگی_کشوری #سریال_شهرزاد #سیدمحمد_امامی #ساواکی_سپاهی_پیوندتان_مبارک
@Blackfishvoice1
🔺یکی از اصلیترین فیگورهای لمپنسلبریتیها، #حمید_فرخ_نژاد است که اساسا بهعنوان سلبریتی ارگانهای امنیتی جمهوری اسلامی، شناخته میشد. رد پای فرخنژاد در بسیاری از پروژههای فرهنگی وزارت اطلاعات و سپاه پاسداران بهچشم میخورد.
🔺فرخنژاد دوستِ و همکار برخی از امنیتیترین کارگردانان ایران از جمله #ابراهیم_حاتمی_کیا و #محمدحسین_مهدویان بود و در تعداد زیادی از زبالههای سفارشیِ اطلاعات و سپاه نقشآفرینی کرد. علاوه بر این، او بهعنوان سلبریتیِ تولیدشده توسط شاخهی فرهنگی نظام، همواره وظیفه داشت تا در کنار نقدهای پاستوریزه و برساختنِ یک فیگورِ جعلی از "هنرمند معترض" مخاطبان خود را به شرکت در انتخابات ترغیب کند.
🔺فرخنژاد در حالی امروز یقهی"دیگران" را بابت موضعگیری علیه نسلکشی میگیرد گه خود تا آخرین سالِ ریاستجمهوری #حسن_روحانی حامی او بود، در جریان اعتراضات تهیدستان در #دی۹۶ و #آبان۹۸ او مشغول بازی در سریالها و فیلمهای امنیتی یا بنجلهای فرهنگی بود. او مهمترین سلبریتی حامی #باقر_قالیباف بود. که تنها همین فقرهی آخر میتواند ماهیت شیاد این فرد را افشا میکند: قالیباف و روحانی نمایندگان دو جناحِ سیاسی-اقتصادی جمهوری اسلامی هستند که سالهاست دوگانهی اصلاحطلب/اصولگرا را برای داغ کردن انتخابات بازسازی میکنند. آقای فرخنژاد، در آنِ واحد، مبلغ، حامی و مزدبیگرِ هر دو جریان بود.
🔺فرخنژاد به دریافت دستمزدهای بالا شهرت داشت. جالب اینجاست که او بالاترین دستمزدها را همان ارگانهای حکومتی دریافت میکرد که منابع مالیشان مستقیم از طریق سرقت از اموال عمومی تهیه میشود.
از ویلای خیابان پاسداران و پورشهسواری فرخنژاد که بگذریم، درآمد او بهحدی بود که ماهیانه ۱۰هزار دلار برای خانوادهی او به آمریکا ارسال میکرد. بله! خانواده زیر سایهی دولت آمریکا زندگی میکردند و مبارزِ فیکِ ما از طریق همکاری با جمهوری اسلامی، ماهیانه ۱۰هزار دلار به حلق خانوادهاش در آمریکا میریخت. او فقط بابت بازی در فیلم آخر خود برای دو ارگان حکومتی ۴.۵ میلیارد تومان پول نقد دریافت کرد.
🔺فرخنژاد بهقدری خود و بیخطر محسوب میشد، که با وجود خروج از ایران همزمان با قیام #زن_زندگی_آزادی و پیوستن به کمپِ اوباشِ پهلویگرا، وقفهای در پخش سریالهایاش در جمهوری اسلامی ایجاد نشد: او در اینستاگرام برای تفالهی سلطنت تبلیغ میکرد و جمهوری اسلامی سریالهایاش را در داخل کشور بهطور قانونی و با مجوز نهادهای امنیتی پخش میکرد. زیبا نیست؟
🔺فرخنژاد همچنین دوست قدیمی و صمیمی #محمد_امامی از مشهورترین امنیتیکاران فرهنگی محسوب میشود؛ بودجههای ساختِ سریال "شهرزاد" را از طریق خالی کردن "صندوق بازنشستگان کشور" ساخت.
🔺 فرخنژاد نیز امروز در کنار دیگر لمپنسلبریتیها و دلقکهای صادراتی، چشم ندارد تا حمایت افکار عمومی جهان از فلسطین را ببیند. او در حالیکه روی خونِ ۱۷هزار کودک کشتهشده توسط #صهیوفاشیسم ماله میکشد و میگوید:چشمها بهروی ایران" که همین سه سال قبل جملهای تاریخی به یادگار گذاشت که اجازه نمیدهیم از خاطرها برود: "۸۰میلیون ایرانی برای من مهم در قیاس با بچهم". بسیار خب! چشمها بهروی بچهی پیمانکارِ ارتجاعِ ولایی و سطلی.
🔺️آنها که محصولات مستقیمِ دستگاه پروپاگاندای جمهوری نکبت اسلامی هستند، امروز بهمددِ رسانههای اپوزيسيوننما، بساطِ تازهای در خارج پهن کردهاند تا ضمن القا این گزارهی جعلی به مغز مخاطبان که "تغییر کردهاند" صرفاِ امکانهای گذر از فرهنگِ استبدادی، ارتجاعی، رهبرپرست و دشمنِ تفکر انتقادی را مسدود کنند. آنها هرگز تغییر نمیکنند بلکه کارفرما عوض میکنند و از مالهکش جنایتکاران ولایی به مالهکشِ تفالهی سلطنت و بربرهایِ صهیونیست شیفت میکنند.
#لمپن_سلبریتی_ها
#بسیجی_های_سلطنت_طلب
#سیرک_صادراتی_ها #فرهنگی_کاران_امنیتی #ابراهیم_حاتمی_کیا #محمدحسین_مهدویان #موسسه_اوج #موسسه_فارابی #صندوق_بازنشستگی_کشوری #سریال_شهرزاد #سیدمحمد_امامی #ساواکی_سپاهی_پیوندتان_مبارک
@Blackfishvoice1
Blackfishvoice (BFV)
Photo
یازده سال از آن روزی که فکر میکردم #حسن_روحانی نمیآورد و متنی در اینباره نوشتیم، میگذرد.
حس تلخی بود. سختتر اینکه چشماندازی نبود.جماعتی دلبسته امیدی بودند که به کذب بودنش باور داشتم. چاره ای نبود. این حس تنهایی را گره زدم به کار جمعی. با بدبینی مطلق، اما رفتهرفته کورسوی امیدی هم هویدا شد. سالها گذشت و بیآنکه بدانم، کنشگریام شد همهی معنای زندگیام .
حالا که به عقب برمیگردم ، سالهای سختی بود. برای همهمان. چه آنها که در اقلیت به نظاره نشسته بودند و چه آنها که در اکثریت، به امید کاذبی دل بسته بودند.
برای من خلاصه شد در کار صنفی. خلاصه شد در بازداشت و زندان و تحقیر و اخراج [ از شغلِ معلمی].
دیگرانی روزگار سختتری را گذراندند. آنها که جگرگوشههایشان را راهی گورستان کردند.
برخی دیگر همه زندگیشان را گذاشتند و روانه غربت شدند. برای همه ما چیزهایی از دست رفت که برگشتناپذیر است.
هرکس به گونهای .
حالا دیگر، این اقلیت به اکثریت مطلق تبدیل شده است، اما من همچنان بدبینم.
🔺وقتی می گویم اکثریت مطلق، مجموع کسانی را میگویم که کنششان معطوف به رویای آزادی و عدالت و دمکراسی است. حتی آنها که با چنین سودایی، قرار است در این نمایش حکومتی شرکت کنند.
تجربه همنشینیهای مختلف در زندان به من آموخت که کسانی، می توانند رویای مشترکی با من داشته باشند، اما راه متفاوتی را برگزینند. به من یاد داد که که حساب آنها را از آن سیاستبازان منفعتطلب ( اصلاحطلبان حکومتی) جدا کنم.
همچنان باور دارم که مسیر غلطی را برگزیدهاند، اما امروز دیگر نگاهم همچون گذشته نیست. نگاهی نه از سر جدایی که سرشار از همدلی. اما همچنان بدبینم.
🔺 من یادگرفتهام که در این سرزمین، امید نیازمند حس عمیق بدبینی است. خوب میدانم که اینجا، هر تغییری برگشتپذیر است مگر به مراقبت دائمی.
و نیک میدانم که دل بستن به اکثریتی منفرد، سرابی تو خالی است. اما همچنان کور سوی امیدی دارم.
🔺اینکه رؤیافروشیِ سیاستبازانِ منفعتطلب شکست میخورد، امیدوار کننده است.
اینکه بازی بد و بدتر دیگر رونقی ندارد، امیدوارکننده است.
اینکه مردمانی حتی با سکوتشان، نه بزرگی میگویند امیدوارکننده است.
اما بزرگترین امیدها، خیلی زود جای خود را به ناامیدی میدهند، اگر رنگِ کار جمعی به خود نگیرد. چنین رنگی نیازمند همبستگی است.
همبستگی میان همهی آنها که رویای مشترک دارند، اما مسیری متفاوت را میپیمایند.
گام اول برای مراقبت از این امید جمعی پذیرش این تفاوتها است.
🔺حالا دیگر ما اکثریتیم و من همچنان بدبینم، اما امیدوار.
برگرفته از حساب توئیتر #محمد_حبیبی
@Blackfishvoice1
حس تلخی بود. سختتر اینکه چشماندازی نبود.جماعتی دلبسته امیدی بودند که به کذب بودنش باور داشتم. چاره ای نبود. این حس تنهایی را گره زدم به کار جمعی. با بدبینی مطلق، اما رفتهرفته کورسوی امیدی هم هویدا شد. سالها گذشت و بیآنکه بدانم، کنشگریام شد همهی معنای زندگیام .
حالا که به عقب برمیگردم ، سالهای سختی بود. برای همهمان. چه آنها که در اقلیت به نظاره نشسته بودند و چه آنها که در اکثریت، به امید کاذبی دل بسته بودند.
برای من خلاصه شد در کار صنفی. خلاصه شد در بازداشت و زندان و تحقیر و اخراج [ از شغلِ معلمی].
دیگرانی روزگار سختتری را گذراندند. آنها که جگرگوشههایشان را راهی گورستان کردند.
برخی دیگر همه زندگیشان را گذاشتند و روانه غربت شدند. برای همه ما چیزهایی از دست رفت که برگشتناپذیر است.
هرکس به گونهای .
حالا دیگر، این اقلیت به اکثریت مطلق تبدیل شده است، اما من همچنان بدبینم.
🔺وقتی می گویم اکثریت مطلق، مجموع کسانی را میگویم که کنششان معطوف به رویای آزادی و عدالت و دمکراسی است. حتی آنها که با چنین سودایی، قرار است در این نمایش حکومتی شرکت کنند.
تجربه همنشینیهای مختلف در زندان به من آموخت که کسانی، می توانند رویای مشترکی با من داشته باشند، اما راه متفاوتی را برگزینند. به من یاد داد که که حساب آنها را از آن سیاستبازان منفعتطلب ( اصلاحطلبان حکومتی) جدا کنم.
همچنان باور دارم که مسیر غلطی را برگزیدهاند، اما امروز دیگر نگاهم همچون گذشته نیست. نگاهی نه از سر جدایی که سرشار از همدلی. اما همچنان بدبینم.
🔺 من یادگرفتهام که در این سرزمین، امید نیازمند حس عمیق بدبینی است. خوب میدانم که اینجا، هر تغییری برگشتپذیر است مگر به مراقبت دائمی.
و نیک میدانم که دل بستن به اکثریتی منفرد، سرابی تو خالی است. اما همچنان کور سوی امیدی دارم.
🔺اینکه رؤیافروشیِ سیاستبازانِ منفعتطلب شکست میخورد، امیدوار کننده است.
اینکه بازی بد و بدتر دیگر رونقی ندارد، امیدوارکننده است.
اینکه مردمانی حتی با سکوتشان، نه بزرگی میگویند امیدوارکننده است.
اما بزرگترین امیدها، خیلی زود جای خود را به ناامیدی میدهند، اگر رنگِ کار جمعی به خود نگیرد. چنین رنگی نیازمند همبستگی است.
همبستگی میان همهی آنها که رویای مشترک دارند، اما مسیری متفاوت را میپیمایند.
گام اول برای مراقبت از این امید جمعی پذیرش این تفاوتها است.
🔺حالا دیگر ما اکثریتیم و من همچنان بدبینم، اما امیدوار.
برگرفته از حساب توئیتر #محمد_حبیبی
@Blackfishvoice1