Blackfishvoice (BFV)
7.51K subscribers
4.7K photos
3.71K videos
101 files
257 links
تماس با ادمین:
@ADBFV1
Download Telegram
Blackfishvoice (BFV)
Photo
« نوبت اعدام خود را انتظار می‌کشم و بخاطر بچه‌هایم ملاقات نمی‌گیرم»

اولین باری که همدیگر را دیدیم برقی را در چشمانش دیدم گویی گمشده‌ایی را یافته و یا رایحه و بوی شهرش و خویشان و دوستانش را استشمام می‌کرد و من به منزله همه خاطرات زنده‌ای برای او بودم که دیگر قرار نیست هیچگاه آنها را ببیند و استشمام کند.

فرهاد سلیمی را می‌گویم.
اردیبهشت امسال ( ۱۴۰۲ ) در زندان گوهردشت( رجایی شهر ) برای اولین بار همدیگر را دیدیم ... از همان لحظه که بعد از حدود ۱۴ سال زندان واسارت مرا بعنوان یکی از اقوام خود می‌دید، سرشار از شعف و خوشحالی، مرا در آغوش می‌کشید و همین احساس هم مرا واداشت که او را به گرمی بغل کرده و می‌بوسیدم.

مادرم همیشه سراغ او را ازمن می‌گرفت و گمان می‌کرد می‌توانم او را ببینم لذا همیشه به قول خودش در این زندانگردیهایم سراغ او را می‌گرفت و نگران او بود. آخه فرهاد از نزدیکان مادرم بود.
هر روز همدیگر را می‌دیدیم از خاطرات دوستان و آشنایان مشترکمان می‌گفتیم و می‌خندیدیم.

یک بار از او پرسیدم: کی می‌توانی ملاقاتی بگیری که باهمدیگر هماهنگ کنیم که خانواده‌هایمان با همدیگر از سقز بیایند؟ او گفت من دوسه سال اخیر به بهانه‌های مختلف مانع از این شدم که همسر و بچه‌هایم و حتی مادرم به ملاقاتم بیایند چون از اینکه مرا اعدام می‌کنند مطمئنم و به همین خاطر می‌خواهم خانواده‌ام و بچه‌هایم به نبود من عادت کرده و فشار روحی کمتری را تحمل کنند.
پیشاپیش خودش را برای شهادت آماده کرده بود اما با وجودی که می‌دانست اعدام می‌شود روحیه‌‌اش فوق العاده و ستودنی بود. هر روز غروب در هواخوری ورزش می‌کرد و در زمینه‌های مختلف جمعی و یا تنهایی فعالیت و مطالعه می‌کرد.
همیشه مواظب بچه‌های بند بود پمپاژ روحیه برای همه آنها بود و با صحبت و انتقال تجربه و ... و این را به دیگران هم توصیه می‌کرد که هوای فلانی را داشته باشید.

در چند ماه اخیر با جابجایی ما از گوهر دشت به قزلحصار بندهایمان از هم جدا شد و یکی دو بار بیشتر نتوانستم ببینمش. در این روزها که ضحاک انگار از خون و مغز جوانانمان سیر شدنی نیست و یکی پس از دیگری هم پرونده ای های فرهاد را به پای چوبه دار می‌بردند و شمارش معکوس برای فرهاد شروع شده بود بیشتر نگران او بودم که در این روزها چه می‌کشد. هر اذان صبح یکبار با او می‌مردم و با هر غروبی با او در انتظار مرگ فردا. انگار طلوع خورشید در این سرزمین اشغال شده ناقوس مرگ است نه زندگی.
این بار نوبت به فرهاد هم رسید بامداد سه‌شنبه در قزل اُخدود ( قزل حصار ) بوی خون همه جا را گرفته  و صدای ناله و ضجه مادران عرش را هم به لرزه در آورده بود.
خبر اعدام محمد قبادلو هم پیچید و هر لحظه که می‌گذشت نگرانی ما بیشتر می‌شد. نکته آنکه آن شب این دو قهرمان با همدیگر به پای چوبه دار رفتند و تنها نبودند. ئی داخی گرانم ( اصطلاح کوردی)

عطری که در اولین دیدارمان به من هدیه داد، تنها یادگاری از اوست که رایحه آن بوی او را تداعی می‌کند.
حال که چهل روز از سربدار شدن این دو قهرمان گذشته، جمهوری اسلامی، وقیحانه برای نمایش انتخابات دزدان مجلسش راَی ندادن را حرام دانسته است
آخر چه حرام و چه حلال
ای گَشتگان از اهل ضَلال
غیرخونتان نمی‌بینم حلال

و باید هم بداند زمان انتخاب نیست زمان انقلاب است.

گرامیداشت یاد فرهاد و محمد و تک تک سربداران زمانی رقم خواهد خورد که انتقام خونشان را از ضحاک مار دوش بگیریم و خشم و نفرت خود را جمع کنیم و بیت خامنه‌ای و تک تک مزدورانش را به آتش بکشیم.
خون پاک آنها در رگان تاریخ و تک تک ما جاری است.
یادشان گرامی و راهشان پر رهرو...

یادداشتی از #لقمان_امین_پور زندانی سیاسی #زندان_قزلحصار  اسفند ۱۴۰۲
به مناسبت چهلم #فرهاد_سلیمی و #محمد_قبادلو


@Blackfishvoice1
Blackfishvoice (BFV)
Photo
پرونده‌شان را با نام #قاسم_آبسته می‌شناسیم و #فرهاد_سلیمی که با #محمد_قبادلو سَربه‌دار شد.

بعدها فهمیدیم هفت نفر بودند که چهارده سال پیش بازداشت شدند و جوانی‌شان را پشت میله‌های زندان و در انتظار طناب دار سپری کردند و در ماه‌های اخیر یک‌به‌یک در چرخه‌ی قتل حکومتی کشته شدند.

حالا در سالروز قتل #فرزاد_کمانگر و در یکمین سالگرد سَربه‌دار شدن #یوسف_مهراد و #صدرالله_فاضلی‌_زارع می‌خواهند، #خسرو_بشارت و #کامران_شیخه، دو تن دیگر از هم‌پرونده‌ای‌های آبسته را بکشند و همچنان کسی به دادخواهی بر درهای زندان‌ها نمی‌کوبد. حتا در این شب‌ها که با دستانی بسته، با چشم‌بند و پابند به‌سوی مرگ می‌برندشان.

سرکوب هست. سرکوبِ بی‌امان. ابعاد هولناکی هم دارد. اما تنها ماندن فرزندانمان پای چوبه‌های دار، نه فقط از سرکوب، که بخشی از آن از انفعال و بی‌عملی خودمان است. ما که مبهوت در خلسه، بر جنایات رژیم چشم دوخته‌ایم و خیابان را رها کرده‌ایم و به کنجِ خانه‌ها، به کنجِ عافیت پناه برده‌ایم.

نترسیم از مصرف خیابان. آنان‌که حضورمان در کف خیابان را به مصرف خیابان تعبیر می‌کردند* و مسیر قیام و خیزش انقلابی را به کنج خانه‌ها منحرف کردند، تشت رسوایی خودشان و اربابان پخمه‌شان بر زمین افتاده است.

جمهوری اسلامی با ابتذال و بی‌آبرویی در پی کسب مشروعیت است و به واسطه‌ی باج دادن به هم‌پیمانان شرقی خود و به واسطه‌ی لابیی‌گری و زد و بند با حامیان غربی خود و به واسطه‌ عرضه‌ هر آنچه حق ما مردم تحت ستم است، به هم‌پیمانانش در منطقه؛ در پی ترمیم تَرَک‌هایی‌ست که بر اقتدار پوشالین‌شان افتاده است.

این ماهیت جمهوری اسلامی‌ست و آن نیز ماهیت بازوان پنهانش است که با فریبِ ما و دور کردن‌مان از خیابان، سرنگونی را به تعویق بیاندازند.

باید خیابان را، که به هزار ترفند از ما گرفته‌اند پس بگیریم.


#گلرخ_ایرایی
#زندان_اوین

* ارجاع ایرایی به "مجید توکلی" است
که در جریان اعتراضات و اعتصابات سراسری معلمان، هم‌نوا با راستِ براندازِ ضدانقلاب و دشمنِ فعالیت سازمان‌یافته، این اعتراضات را "مصرف خیابان" توصیف کرده بود.


#جمهوری_اعدام #قیام_علیه_اعدام
#زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد #علیه_بی_تفاوتی #علیه_وضع_موجود


@Blackfishvoice1
Blackfishvoice (BFV)
Photo
گسترش کارزار #سه‌_شنبه‌_های_نه_به_اعدام در نوزدهمین هفته؛ پیوستن ۸ زندانی سیاسی-عقیدتی واحد ۳ زندان قزلحصار به #کارزار_نه_به_اعدام


طی چندماه اخیر به دنبال موج اعدام‌ها که تیغ برنده آن برگردن زندانیان عادی نشسته بود، در تاریخ ۹ بهمن ۱۴۰۲ جمعی از زندانیان عادی قزلحصار با تشریح شرایط خود، از همه زندانیان در زندان‌های سراسر کشور درخواست همراهی و حمایت کردند. این شرایط مرگبار زندانیان عادی، توسط انبوهی از زندانیان سیاسی در زندانهای مختلف مورد توجه و حمایت قرار گرفت. چرا که از نظر زندانیان سیاسی کاملا واضح بود که اعدام زندانیان سیاسی مقدمه اجرای اعدام‌های بیشتر درمیان زندانیان عادی و اعدام زندانیان عادی وسیله‌ای برای سرکوب و ارعاب همه اقشار جامعه و لاپوشانی اعدا‌م‌های سیاسی است؛ لذا بلافاصله استمداد زندانیان عادی از بقیه زندانیان ابتدا توسط زندانیان سیاسی قزلحصار وسپس سایر زندانیان مورد اجابت قرار گرفت.

در شرایطی که زندانیان عادی سالن هفت واحد یک قزلحصار هم در هفته گذشته طی یک فیلم چند دقیقه‌ای از انبوه اعدام‌ها (هفته‌ای ۱۰-۲۰ اعدام) خبردادند...شرایط زندان‌ها و اعدام‌ها عینی‌تر شد.

از طرفی طی ماه‌های اخیر زندانیان اعتصابی به طور متناوب به قتل‌عام زندانیان اهل سنت هم پرداخته و نسبت به اعدام هشدار داده‌ بودند اما متاسفانه قاسم آبسته، داوود عبدالهی، ایوب کریمی، فرهاد سلیمی، انور خضری و خسرو بشارت اعدام شدند و تنها بازمانده این پرونده کامران شیخه که در خطر اجرای حکم اعدام است به دلایل نامعلوم به تازگی از زندان قزلحصار به زندان مهاباد منتقل شده‌است.

در هفته نوزدهم کارزار، زندانیان عقیدتی_سیاسی اهل سنت و همبندیان این زندانیانِ جان‌باخته در واحد ۳ زندان قزلحصار، در پیامی به کارزار سه‌شنبه‌های نه به اعدام اعلام کرده‌اند به کارزار می‌پیوندند.
اسامی آنها به شرح زیر است:
فریدون ذاکری نسب، صلاح‌الدین ضیایی، عیدو شه‌بخش، سلیمان شه‌بخش، عبدالغنی شه‌بخش، محمد صالح زیادالله، عبدالله وریا، عبدالکریم قنبرزهی

لازم به ذکر است که این زندانیان در شرایطی غیر انسانی در سالنی مشهور به "سوئیت" (انفرادی‌های مخصوص زندانیان زیر حکم اعدام) نگهداری می‌شوند. خاصه اینکه چهار تن از این زندانیان یعنی آقایان: عیدو شه‌بخش، عبدالغنی شه‌بخش، سلیمان شه‌بخش وعبدالکریم قنبرزهی، هم‌اکنون محکوم به اعدام و در معرض اجرای حکم هستند.

درحال حاضر زندانیان در زندان‌های قزلحصار، اوین، مرکزی کرج، خرم‌آباد، خوی و نقده سه‌شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ برای نوزدهمین هفته است که هر سه‌شنبه‌ در این «کارزار سه‌شنبه‌های نه به اعدام»، اعتصاب غذا می‌کنند. زندانیان اعتصابی در این زندان‌ها خواستار توجه به وضعیت این زندانیان و حمایت از آنها هستند.


#جمهوری_اعدام
#قاسم_آبسته، #داوود_عبدالهی، #ایوب_کریمی، #فرهاد_سلیمی، #انور_خضری #خسرو_بشارت
#کامران_شیخه #مهاباد
#زندان_قزلحصار #زندان_اوین #قیام_علیه_اعدام #اعدام_قتل_عمد_دولتی_است #علیه_بی_تفاوتی


@Blackfishvoice1