👑 بانو ،ملکه باش 👑
15.7K subscribers
23.1K photos
2.88K videos
80 files
7.55K links
💜مَاشَاَاللهُ لَاحَوْلَ وَلَاقُوَّةَإِلَّابِالله💜

@Adelizahek




تعرفه تبلیغات در کانال بانو ملکه باش
👇
@tabadolasan
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🗓۱۴۰۳/۲/۲۵

🌺 یک جوانه کوچک در ذهنت کافی است
🌼 تا درختی تنومند با ریشه‌هایِ جاودانه
🌺 در زندگی‌ات خلق کند؛
🌼 به ندایِ درونت گوش کن
🌺 و امروز قاصدکِ رویاهایت را
🌼 به پرواز در بیاور...
🌺 سلام صبحتون بخیر و در پناه خدا☀️
#همسرانه
زنان فهمیده نیازی به تماس مداوم در ارتباطشان ندارند چون زندگی پرمشغله خودشان را دارند. آنها به اندازه کافی به طرفشان اعتماد دارند که وقتی پیششان نیست با ایمیل‌ها، تماس‌ها و اس‌ام‌اس‌های مداوم هم وقت خودشان را تلف و هم طرفشان را خسته کنند.


‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌
@BanooMalakeBash
#تربیت_فرزند #مادرنمونه

کودکان با فهم ذاتی و مادرزادی در مورد رفتار احترام آمیز متولد نمی شوند، بلکه به آموزش نیاز دارند. در دنیای امروز که پر از برنامه های تلویزیونی، فیلم ها و سریال هایی است که در آنها از کلمات نامناسب استفاده می شود و خشونت و بی احترامی در آنها رواج دارد، بیش از هر زمان دیگری اهمیت دارد که والدین در خصوص آموزش رفتار محترمانه، فعالانه عمل کنند.


‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌
@BanooMalakeBash
#حدیث

سه طایفه اززنان هستندکه خداوندمتعال
عذاب قبرراازآنان برمی دارد
وآنان راباحضرت فاطمه(ع)

دخترمحمد(ص) محشورمی کند.
وعلاوه برآن ثواب هزارشهیدوعبادت یکسال
رابرآنان هدیه می کند.
وآن سه طایفه عبارتنداز:

1 زنی که به غیرت افراطی شوهرش صبرکند
ومطابق امراورفتارکند.
2 زنی که بربداخلاقی شوهرش صبرکند
وجواب اورابابدخلقی یاطلاق پس ندهد
3 زنی که مهریه خودش رابرشوهرش ببخشد
#ازحضرت رسول اکرم(ص)


‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌
@BanooMalakeBash
#همسرانه

زن هرچه قدر هم که
بزرگ شود.
همسر شود.
مادر شود.
درونش هنوز هم دختری
 کوچک و چشم
انتظار ست انتظار
می کشد برای لوس شدن
محبت دیدن
مهم نیست چند
ساله باشی
زن که باشی همیشه
وجودت زنده اس.


‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌
@BanooMalakeBash
#همسرانه
زن ها نسبت به مردها احساسات شان رقیق تر است. این یکی از ویژگی های رفتاری آنهاست و به خودی خود، نقص محسوب نمی شود. البته میزان حساسیت همه زن ها یکسان نیست؛ همانطور که مردها به لحاظ روحی با هم متفاوت هستند.


‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌
@BanooMalakeBash
#همسرانه
زن ها همگی روی موج احساسات شان سوار هستند و این ارتباطی به میزان اعتماد به نفس آنها ندارد اما معمولا در زمانی که احساس خوبی دارند، اعتماد به نفس شان هم بالاتر است.



‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌
@BanooMalakeBash
🌿💦🌿💦🌿💦🌿💦🌿

#رهایی_از_شب

#قسمت_صد_و_ششم

بالاخره شیطنتهای فاطمه صدای فیلمبردار و درآورد درحالیکه او رو از ما جدا میکرد گفت بیا ببینمممم کلی کار داریم.ناسلامتی تو عروسی! چرا اینقدر شیطونی یک کم متین باش..
فاطمه درحالیکه میرفت روبهما گفت:چون بهش گفتم تو فیلم نمیرقصم خواست اینطوری تلافی کنه از خودتون پذیرایی کنید بچه ها..شیرینی عروسی من خوردن داره!
ریحانه گفت:ان شالله خوشبخت بشه چقدر ماهه این فاطمه..
اعظم گفت:خیلی سختی کشید..واقعا حقشه خوشبخت بشه..
من با تاثرنجوا کردم:کاش الهام بود.
اونها جا خوردند.ولی زود حالتشون رو تغییر دادند.
اعظم پرسید:فاطمه درمورد نماز و دعا تو خونت راستش رو گفت.؟
لبخند محجوبانه ای زدم.گفتم:
_من از وجود فاطمه حاجت روا شدم ولی گمونم فاطمه از دعا وپاکی خودش مشکلش حل شد..
اعظم متفکرانه گفت:پس واقعا جدی میگفته!!حالا که اینطور شد شنبه هممون میام خونتون!
گفتم قدمتون روچشمم.
ریحانه گفت:راستی درمورد اونشب واقعا من متاسفم! دیگه از اون شب به این ور اون زن تو مسجد نیومد ولی حاج آقابعدنماز خیلی راجع به اون شب حرف زدن!
کاش یکی به اینها میگفت وقتی درمورد اون شب حرف میزنند من شرمنده میشم حتی اگه در جبهه ی موافق من باشن.!
حرف رو عوض کردم.
بیخیال...دست بزنید برای مولودی خون..بنده ی خدا اینهمه داره واسه ما چه چه میزنه!
عروسی فاطمه هم تموم شد.خنده های مستانه ی فاطمه وبذله گوییهای شیرینش در میان مهمونهاش به پایان رسید و اشکهای پنهانی و سوزناکش از زیر شنل بلند و پوشیده اش در میان درب خونه ی پدریش اشک همه رو سرازیر کرد.من میدونستم که این اشکها به خاطر زجر این سالهاست و بخاطر فقدان خواهری عزیز ودوست داشتنیه که روزی بخاطر اشتباه او به کام مرگ رفت و شاید در میان اشکهایش برای من دعا میکرد!
وقت رفتن شد.فاطمه رو بوسیدم وبراش از ته دل آرزوی خوشبختی کردم.اوهم همین آرزو رو برام کرد وگفت امشب برام دعای ویژه میکنه!
او به حدی به فکر من بود که حتی در این موقعیت هم به فکر این بود که چگونه منو راهی خانه ام کنه!
گفتم: معلومه با آژانس برمیگردم..
فاطمه گفت: پس صبر کن به بابام بگم زنگ بزنه آژانس.
خندیدم.
_فاطمه من مدتهاست تنها زندگی کردم .بلدم چطوری گلیمم رو از آب بیرون بکشم.اینقدر نگران من نباش!
از فاطمه جدا شدم و با باقی دوستانم خداحافظی کردم.
میخواستم به آن سمت خیابون برم که  یک نفر از ماشین پیاده شد و گفت:ببخشید...
سرم رو برگردوندم.رضا بود.
به طرفش رفتم وچادرم رو تا بین ابروهام پایین کشیدم تا مبادا از ته مانده ی آرایشم چیزی باقی مونده باشه.
سرش رو پایین انداخت.
سلام علیکم. جسارتا من میرسونمتون.
و قبل از اینکه من چیزی بگم در عقب رو باز کرد وسوار ماشین شد.
به شیشه ش زدم.
شیشه رو پایین کشید.
_اصلا حاضر نیستم بهتون زحمت بدم.من خودم میرم.
ادامه ی جملم رو تو دلم گفتم:همین کم مونده که تو رو هم به پرونده ی سیاه من اضافه کنند.!
او مثل برادرش با حالتی معذبانه گفت:چه فرقی میکنه.!؟ فکر کنیدمنم آژانس! سوار شید.اینطوری خیال همه راحت تره.

مگه غیر از فاطمه کس دیگری هم نگران من بود؟

گفتم:نمیخوام خدای نکرده نسبت به برادری شما بی ادبی کرده باشم ولی واقعا صلاح نیست..ممنونم که حواستون به بنده هست.

دلم نمیخواست از جانب من خطری آبروی خانواده ی حاج مهدوی تهدید کنه!

بعد از کمی مکث گفت: چی بگم.هرطور خودتون صلاح میدونید.شما مثل خواهر بنده میمونید. اگر این کارو نمیکردم از خودم شرمنده میشدم.
از او تشکر و قدردانی کردم و به تنهایی به خانه برگشتم.
من در میان خوبی ومحبت راستین این چند نفر احساس خوشبختی میکردم و واقعا آغوش خدا رو حس میکردم.
آغوش خدا برام محل امنی بود ولی به قول فاطمه گاهی برای رسیدن به مقصد اصلی باید از گلوگاهها و دره های عمیق و وحشتناکی رد میشدم که اگر آغوش او رو باور نمیکردم ممکن بود هیچ وقت به مقصد نرسم.

ادامه دارد..



🌿💦🌿💦🌿💦🌿💦🌿
#همسرانه
به همسرتان توجه و محبت کنید. بزرگان لبخند را یک هدیه شادی بخش غیر مادی ،هدیه ای که از قلب انسان بیرون می آید،دانسته اند.



‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌
@BanooMalakeBash
#همسرانه
به همسرتان بگویید که دوستش دارید. توجه ولبخند و عشق ورزیدن بسیار خوب است ولی هر از چند گاهی با زبان و بیان محبت آمیزبه همسرتان بگویید که دوستش دارید.


‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌
@BanooMalakeBash
#آقایان_بخوانند #همسرانه
همسرتان را با القاب شیرین و دلنشین صدا بزنید.اگر همسرتان را با القاب شیرین صدا کنید متوجه خواهید شد که او چقدر خوشحال تر و به پاسخ گویی راغب تر است.



‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌
@BanooMalakeBash
Forwarded from همسرانه
🟣 فایل اموزشی🟣👆

🛑 نابود میشه رابطه اگه ....

#مینا_جهانبخش
مدرس و نویسنده


دریافت پکیج  آموزشی ملکه شو  👇
@Admiin_moj

دریافت پکیج رایگان
👇👇👇
🆔
@Admiin_moj

اگ رابطت سرد شده
اگر خیانت دیدی

بیا بهت یاد بدم  در#موسسه_تحول_درون
👇👇
https://t.me/+PXOLNomyw87uC-zO
.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🗓 سلام 🌹 صبح‌بخیر
☀️ به چهارشنبه ۲۶ اردیبهشت خوش آمدید
🌼خدایا شروع سـخن نامِ توست
🌻وجودم به هر لحظه آرامِ توست
🌼دل از نام و یادت بگــــیرد قرار
🌻خوشم چونکه باشی مرا در کنار
🌼آغاز میکنم این روز زیبا را
🌻با امید به همه مهربانی‌هایت
#همسرانه
در کارهای خانه به همسرتان کمک کنید. یادتان باشد ،کارهای خانه فقط مختص همسرتان نیست.حتی اگر همسر شما خانه دار باشد انجام تمام کارها و مسیولیت های خانه به تنهایی اگر محال نباشد بسیار سنگین و خسته کننده است.


‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌
@BanooMalakeBash
#همسرانه
برای همسرتان هدیه بخرید.گاه به گاه برای همسرتان بسته به توانتان هدیه بخرید و با خود به خانه بیاورید.لزومی ندارد که حتما هدیه شما گرانقیمت باشد ولی چیزی باشد که مورد علاقه اش است.


‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌
@BanooMalakeBash
#همسرانه
به گزارش خبرگزاری فرانسه زنان زیبا چون توجه اطرافیان را به خود جلب می کنند اعتماد به نفس بالاتری داشته که همین اعتماد به نفس سبب تهاجمی شدن آنها می شود.



‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌
@BanooMalakeBash
#همسرانه
زن ها توانایی مخصوصی دارند که از کوچک ترین موارد زندگی به همان اندازه موارد بزرگ قدردانی می کنند. این برای مردها نعمتی است. بیشتر مردها برای موفقیت بیشتر تلاش می کنند، زیرا معتقدند که موفقیت به آنها شایستگیِ داشتن عشق و محبت را می دهد.



‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌
@BanooMalakeBash
#تربیت_فرزند #مادرنمونه
به فرزندانتان درس ندهید، چون رابطه‌تان با بچه‏ ها خراب می‏شود. برایشان معلم بگیرید. وقتی بچه‏ای را به مدرسه می‏فرستید باید لباسش، بدنش، قیافه ظاهری اش، دفتر و كتابش تمیز باشند. ظاهر تمیز اعتماد به نفس را افزایش می‏دهد.


‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌
@BanooMalakeBash
🌿💦🌿💦🌿💦🌿💦🌿

#رهایی_از_شب

#قسمت_صد_و_هفتم

اوایل مهر بود.یک روز از سرکار برمیگشتم.به سر کوچه که رسیدم ماشین کامران رو دیدم.بدنم شروع کرد به لرزیدن.خودم رو به ندیدن زدم و قصد ورود به کوچه رو کردم که از ماشین پیاده شد و صدام کرد.ترجیح دادم جوابشو ندم.دنبالم اومد و مقابلم ایستاد.صورتم رو به سمت دیگر چرخوندم .
او دستها رو داخل جیبش انداخته بود و از پشت عینک سیاهش نگاهم میکرد..
گفت:باهات حرف دارم.
گفتم:من حرفی با کسی ندارم.مزاحم نشو.
خواستم از کنارش رد شم که چادرم رو کشید.
به سمتش برگشتم ودرحالیکه اطرافمو نگاه میکردم گفتم:چیکار میکنی؟خجالت بکش.من اینحا آبرو دارم.
پوزخند زد:هه!! سوار شو اگه خیلی آبروت واست مهمه وگرنه به علی قسم واست تو این محل آبرو نمیزارم.
عصبانیت از لحنش میبارید.باید چیکار میکردم؟؟
گفت:فقط پنج دیقه بیا و جواب یک سوالمو بده بعدم بسلامت!!!
آب دهانم رو قورت دادم.مردم نگاهمون میکردند.
گفتم:همینجا بگو من سوار ماشینت نمیشم.
چقدر خشمگین بود.
میترسی بلایی سرت بیارم؟! خیالت راحت!میشینی تو ماشین یا داد بزنم همه بفهمن کارم باهات چیه؟
چاره ای نداشتم.سوار ماشینش شدم.او هم به دنبال من سوارشد و با سرعت زیاد حرکت کرد.گفتم:کجا داریم میریم.قرار بود واسه پنج دیقه حرف بزنی بری..
جوابم و نمیداد.ترسیدم.نکنه میخواست بلایی سرم بیاره.دستم رو داخل کیفم کردم و تسبیح رو فشار دادم.
خدایااا خودم و سپردم دستت ..
داد زدم:نگه دار...منو کجا میبری!؟ 
گفت:یه جایی که راحت بتونم  سرت داد بکشم..هرچی دهنمه بهت بگم..بعد میتونی گورتو واسه همیشه گم کنی.
همه ی این رفتارها نشون میداد که کامران پی به اون راز برده! والبته شاید با چاشنی بیشتر و دروغ بیشتر.!
صدای ضبطش رو زیاد کرد .یک موسیقی درباب خیانت و بی وفایی پخش میشد.
سکوت کردم و زیر لب دعا خوندم.
نمیدونم چقدر گذشت .رسیدیم به یک جاده ی خاکی در اطراف تهران..
نفسهام به شمارش افتاده بود.فرمونش رو کج کرد و وارد جاده ی خاکی شد.گفت:پیاده شو.
اشکهام نزدیک بود پایین بریزه ولی اجازه ندادم.نمیخواستم از خودم نقطه ضعفی نشون بدم.
خودش زودتر از من پیاده شد و به سمت در عقب، جایی که من نشسته بودم اومد و در رو باز کرد.
با لحن طعنه واری خطابم کرد:پیاده شید رقیه ساداااات خانووووم...
فکم میلرزید.اگر لب وا میکردم اشکم پایین می‌ریخت.
صورتم رو ازش برگردوندم.
گفت:خیلی خب اگه دوست نداری پیاده شی نشو..
بریم سراغ پنج دیقه مون..
مکثی کرد و پرسید:چراااا؟؟؟؟
هنوز ساکت بودم.
با صدای بلند تری فریاد زد:پرسیدددم چرا؟
ترسیدم.
لعنتی! اشکم در اومد.
حالا اون هم صداش میلرزید.نمیدونم شاید از شدت عصبانیت.شاید هم مثل من گلوش رو بغض میسوزوند.
روبه روی صندلی م نشست و در ماشین رو گرفت تا تعادلش به هم نخوره.
گفت:فکر میکردم با باقی دخترهایی که دیدم فرق داری.!! تو چطوری اینقدر قشنگ بازی میکنی؟ هیچ کی نتونسته بود منو دور بزنه هیچکی...
گفتم:من بهت گفته بودم که نمیخوام باهات باشم..بهت گفته بودم خسته شدم از این کار.پس دیگه این بازیا واسه چیه؟اگه قصدم فریبت بود اون ساک وبهت برنمیگردوندم.
پوزخندی زد:اونم جزو بازیهات بود..خبر دارم.
سرم رو به طرفش چرخوندم و با عصبانیت گفتم:کدوم بازی؟!!! اصلا این کارچه سودی داشت برام؟
داد زد:چه سودی داشت؟؟ معلومه خواستی دیوونه ترم کنی..گفتی تا وقتی محرم هم نشیم نمیخوام باهات باشم! واقعا که خیلی زرنگی!! پیش خودت گفتی این که خرشده حالا بزار یه مهریه و یه شیربهایی هم ازش به جیب بزنیم بعدم الفرار...
دستم رو مشت کردم.با حرص گفتم:
اینا رو خودت تنهایی فهمیدی یا کسی هم کمکت کرده؟؟ برو به اون بی شرفی که این خزعبلاتو تو گوشت پرکرده تا از من انتقام بگیره بگو بره به درررک!! و تو آقای محترم!!!
تو که  ادعات میشه خیلی زرنگی و..هیشکی دورت نزده پس چرا خام حرفهای اون خدانشناس شدی؟!
او بلند شد و با لگد لختی خاک به گوشه ای پرتاب کرد و گفت:همتون آشغالید..
ادامه دارد...
#همسرانه
سلطنت زنانه بر قلب مردان،مدیریت خانواده گاهی مردانه است و گاهی زنانه، حال آنکه این امر از وظایف اصلی مردان است. زن به عنوان ستون خانواده با سلاح خود، بر قلب مرد سلطنت می کند که از هر ریاستی ارزشمند تر است.


‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌
@BanooMalakeBash