🍊 کانال ادبی و هنری بهار نارنج قاسم‌ آباد
751 subscribers
8.39K photos
3.31K videos
12 files
112 links
به نام خالقِ ابر و مه و باد
خداوندِ جهان و قاسم‌آباد

🍊 این کانال، به منظور انعکاس فعالیتهای ادبی، هنری و فرهنگی مردمان زادگاهمان 💚 ایجاد شده است.

ارتباط با ادمین : @B_N_13_99
Download Telegram
۰
صدای  چکمه‌هایت  را  شنیدم
گلی از   باغچه   دزدانه  چیدم

به  کوچه آمدم  با شوقِ  دیدار
چرا  پس ردِ  پایت  را  ندیدم؟

به آتش می‌کِشم سیگارِ خود را
هزاران   آه   بر   عالم    دمیدم

پیاده  ره  گرفتم   سوی   منزل
به سمتِ  پله‌های  شب  دویدم

کلیدِ  قفلِ  تنهایی   به    دستم
بر این دیوار ممتد ، دَر  کشیدم

خیالت را  به  جارختی نشاندم
میانِ   تختِ    تنهایی   خزیدم

چراغِ  روشنِ   امیدِ   خود   را
شکستم ، سیمِ برقش را بُریدم
 
پتویم  را   کشیدم   بر   خیالم
ز  خوابِ  تلخِ   رویاها   پریدم

#شقایق_دوستار_قاسم‌آبادی

🆔️ @Bahar_Narenj_99
.
قامتم خم شد به محرابِ  نماز
چشمِ تو وقتِ رکوع آمد به یاد

من مسلمان بودم  و کافر شدم
دینِ من را چشمِ تو بر  باد  داد


من مسلمان  بودم  و  ذکرِ  لبم
قل  هوالله و احد  بود  و  دعا

اسمِ  زیبای تو  را  از  بَر  شدم
تو  مرا  از  خالقم   کردی  جدا


توبه کردم رو  به سوی  خالقی
که  ندارم  رو  به  رویش  آبرو

قبله‌ی من  کعبه   بود  و  آمدی
قبله‌ی‌ من را تو کردی زیر و رو

#شقایق_دوستار_قاسم‌آبادی
📖 از مجموع شعر #ناگفته

🆔️ @Bahar_Narenj_99
.
نبض باران می‌زند هر دَم  بر این خاکِ عزیز

می‌خورد هر دانه‌اش بر گونه‌هایم تند و تیز

چشم‌هایم  بسته  و  اشکم  گرفتار  دو  سَد

با  تواَم   ای اشک سرکش ،  آبرویم را  نریز

#شقایق_دوستار_قاسم‌آبادی

🆔️ @Bahar_Narenj_99
.
چشمانِ‌ میشی، وَه خدایا این‌چه‌ خلقیست
بازی  گرفته  گرگ  و  میشَش  قلبِ  ما  را

گیسوی  مواجی   که   باد   آشفته    کرده
آشفته    کرده    عاشقِ    درد    آشنا     را

بر   روی   میشی‌های     بی رحمِ    نگاهت
مژگانِ   بی‌همتا     چه    تابنده     نشسته

مخمور      چشمانِ      سیاهت       نازنینا
راهِ   عبورم     را   چه   بی‌رحمانه   بسته

#شقایق_دوستار_قاسم‌آبادی
📖 از مجموعه شعر #ناگفته

🆔️ @Bahar_Narenj_99
.
من اسیرم پشتِ این زندانِ چوب
همچو  قابی  بر   رُخِ  دیوار کوب

حسرتم رَستن  از  این  حبسِ ابد
آرزویم    دیدنِ     یک    دارکوب

مانده‌ام   در   جنگلی   با   گرگها
گاه  هم   پروانه‌هایی   میخکوب

پشت  این زندان چوبی  بی امان
می‌کند   زیبایی‌ام  هر دم غروب

من  همان آبِ   روانم    ای  دریغ
پس‌چرا درخاکِ تن کردم  رسوب

کاش  روزی  بشکند  این  قاب‌ها
ای امان و ای امان از  چهارچوب

#شقایق_دوستار_قاسم‌آبادی

🆔️ @Bahar_Narenj_99
.
در این صبحِ دل‌انگیز زمستان
دلم از غصه صدها قصه دارد
نگاه آسمان لبریز ابر است
نگاهِ من هوای گریه دارد

در این‌صبح و در این روز زمستان
هوای کوچه بوی خاک دارد
دلِ من نیز مانندِ خیابان
هوای یک هوای پاک دارد

در این‌ صبح و در این سوزِ زمستان
هوا حسِ سفیدِ برف دارد
نگاهش می‌کنم انگار او هم
میانِ خود هزاران حرف دارد

در  این سرما در این فصلِ نجابت
درختِ کوچه مرگِ خفته دارد
میانِ شاخه‌های لخت و عورش
هزاران‌قصه‌ی ناگفته دارد

در این سرما در این فصلِ رهایی
پرستو حسِ سبزِ کوچ دارد
کلاغِ پیرِ روی شیروانی
در  این سرما خیالی پوچ دارد

در این‌سرما من و یک‌ کوچه و شعر
زمستان یک بغل آواز دارد
در این صبح و در این سرما خدایا
دلِ تنگم  غم پرواز دارد

#شقایق_دوستار_قاسم‌آبادی
📖 از مجموعه شعر #ناگفته

🆔️ @Bahar_Narenj_99
۰
صدای  چکمه‌هایت  را  شنیدم
گلی از   باغچه   دزدانه  چیدم

به  کوچه آمدم  با شوقِ  دیدار
چرا  پس ردِ  پایت  را  ندیدم؟

به آتش می‌کِشم سیگارِ خود را
هزاران   آه   بر   عالم    دمیدم

پیاده  ره  گرفتم   سوی   منزل
به سمتِ  پله‌های  شب  دویدم

کلیدِ  قفلِ  تنهایی   به    دستم
بر این دیوار ممتد ، دَر  کشیدم

خیالت را  به  جارختی نشاندم
میانِ   تختِ    تنهایی   خزیدم

چراغِ  روشنِ   امیدِ   خود   را
شکستم ، سیمِ برقش را بُریدم
 
پتویم  را   کشیدم   بر   خیالم
ز  خوابِ  تلخِ   رویاها   پریدم

#شقایق_دوستار_قاسم‌آبادی

🆔️ @Bahar_Narenj_99
.
آسمان،  آبی بمان چون  روزگارم  تیره است

چشم  دریاییِ  من  بر  ابرهایت  خیره است

آسمان، آبی بمان  من  موجِ  بی‌ساحل  شدم

چونکه طوفان برتمام لحظه‌هایم چیره‌ است

#شقایق_دوستار_قاسم‌آبادی

🆔️ @Bahar_Narenj_99
.
این قلم  هم  قاصر از حرف  دلم
می‌کِشد خود را به‌‌روی صفحه‌ها

می‌نویسد    از    نبودن‌های    تو
می‌نویسد  شاکی از تو ،  دفعه‌ها

این  قلم  بر حالِ من  می‌گرید و
می‌نویسد  از  غم   شبهای  سرد

می‌نویسد  تا   که  روزی  بشنوی
این قلم هم  "تو بمان"  را جار زد

#شقایق_دوستار_قاسم‌آبادی
📖 از مجموعه شعر #ناگفته

🆔️ @Bahar_Narenj_99
.
هر  سوالِ  بی‌جوابم  را  تو  معنا می‌کنی

بیت  بیتِ  شعرهایم  را  تو  زیبا  می‌کنی

می‌نشینی رو به‌ساحل موجِ مویت بیقرار

با همان موی پریشان  فتنه  بر پا  می‌کنی

#شقایق_دوستار_قاسم‌آبادی
📖 مجموعه شعر #ناگفته

🆔️ @Bahar_Narenj_99
۰
صدای چکمه‌هایت را شنیدم
گلی از باغچه دزدانه چیدم

به  کوچه آمدم با شوقِ دیدار
چرا پس ردِ پایت را ندیدم؟

به آتش می‌کِشم سیگارِ خود را
هزاران آه بر عالم دمیدم

پیاده ره گرفتم سوی منزل
به سمتِ پله‌های شب دویدم

کلیدِ قفلِ تنهایی به دستم
بر این دیوار ممتد ، دَر کشیدم

خیالت را به جارختی نشاندم
میانِ تختِ تنهایی خزیدم

چراغِ روشنِ امیدِ خود را
شکستم ، سیمِ برقش را بُریدم
 
پتویم را کشیدم بر خیالم
ز خوابِ تلخِ رویاها پریدم

#شقایق_دوستار_قاسم‌آبادی

🆔️ @Bahar_Narenj_99
۰
میشه آدمها رو دسته‌بندی کرد
تو گروه‌ جدولای مَندلی
همشون چندتا‌ وجه شبه دارن
ادعا ، دروغ ، ریا و بد دلی

میشه آدم بدا دسته‌بندی شن
دسته‌های صدتایی ، هزارتایی
آدمای خوب می‌مونن یه گوشه
تو گروه‌بندی‌های سه چهارتایی

همه‌ی آدما دسته‌بندی‌ان
اما نه تو قانون عکس العمل
میشه یه‌ قانونی‌ ساخت عجیب‌‌غریب
قانون آدمای دوز  و دغل

میشه آدما رو دسته‌بندی کرد
توی شعرای کتاب مدرسه
لیلی و مجنون و فرهاد و نبین
این روزا بدجوری عشق تو دسترسه

#شقایق_دوستار_قاسم‌آبادی
📖 از مجموعه شعر #ناگفته

🆔️ @Bahar_Narenj_99
.
این قلم هم قاصر از حرفِ دلم
می‌کِشد خود را به‌‌ روی صفحه‌ها

می‌نویسد از نبودن‌های تو
می‌نویسد شاکی از تو ، دفعه‌ها

این قلم بر حالِ من می‌گرید و
می‌نویسد از غم شب‌های سرد

می‌نویسد تا که روزی بشنوی
این قلم هم "تو بمان" را جار زد

#شقایق_دوستار_قاسم‌آبادی
📖 از مجموعه شعر #ناگفته

🆔️ @Bahar_Narenj_99
.
گیسوانت رنگِ‌شب، چشم‌ِ خمارت کارِ کیست؟
با نگاهت، دل زِ کف دادم بگو تکلیف‌ چیست؟

یا بمان  یا  مُردنم   را  قبلِ   رفتن  چاره   کن
رفتنت   باور  بکن  با   مُردنِ   قلبم   یکیست

کاش   در   زندانِ  قلبم   تا  ابد  محکوم   بود
آنکه با خلقِ جهان  درگیر  و با من  گیر نیست

این چه دردی  بود در جانم  نشاندی  بی خبر؟
جرمِ چشمانِ سیاه و نافذَت  عاشق کُشی‌ست

#شقایق_دوستار_قاسم‌آبادی
📖  از مجموعه شعر #ناگفته

🆔️ @Bahar_Narenj_99
.
رج به رج  گیسوی افشان تو  را  بافته‌ام

زیر و رو رج رج زدم دل را به بندِ زلف یار

رحم کن بر این دلی کز موی تو فرمان بَرَد

رحم  کن  یارا   تویی  آرامِ  قلبِ  بی‌قرار

#شقایق_دوستار_قاسم‌آبادی
      #کتاب_ناگفته

🆔️ @Bahar_Narenj_99
.
آن  روز  که  آفت  به  تنِ  مزرعه  افتاد

در    آتشِ    گرمازده‌ی     آخرِ     مرداد

چشمانِ مترسک به کجا  زل زده  بودند

وقتی که تن و پیرهنش گم شده در باد

#شقایق_دوستار_قاسم‌آبادی

🆔️ @Bahar_Narenj_99
.
گیسوانت رنگِ شب، چشم‌ِ خمارت کارِ کیست؟
با نگاهت، دل زِ کف دادم ، بگو تکلیف‌ چیست؟

یا بمان یا مُردنم را قبلِ رفتن چاره کن
رفتنت باور بکن با مُردنِ قلبم یکیست

کاش در زندانِ قلبم تا ابد محکوم بود
آنکه با خلقِ جهان درگیر و با من گیر نیست

این چه دردی بود در جانم نشاندی بی‌خبر؟
جرمِ چشمانِ سیاه و نافذَت ، عاشق‌کُشی‌ست

#شقایق_دوستار_قاسم‌آبادی
📖  از مجموعه شعر #ناگفته

🆔️ @Bahar_Narenj_99
.
در این صبحِ دل‌انگیز زمستان
دلم از غصه صدها قصه دارد
نگاه آسمان لبریز ابر است
نگاهِ من هوای گریه دارد

در این‌ صبح و در این روز زمستان
هوای کوچه بوی خاک دارد
دلِ من نیز مانندِ خیابان
هوای یک هوای پاک دارد

در این‌ صبح و در این سوزِ زمستان
هوا حسِ سفیدِ برف دارد
نگاهش می‌کنم انگار او هم
میانِ خود هزاران حرف دارد

در  این سرما در این فصلِ نجابت
درختِ کوچه مرگِ خفته دارد
میانِ شاخه‌های لخت و عورش
هزاران‌ قصه‌ی ناگفته دارد

در این سرما در این فصلِ رهایی
پرستو حسِ سبزِ کوچ دارد
کلاغِ پیرِ روی شیروانی
در  این سرما خیالی پوچ دارد

در این‌ سرما من و یک‌ کوچه و شعر
زمستان یک بغل آواز دارد
در این صبح و در این سرما خدایا
دلِ تنگم  غم پرواز دارد

#شقایق_دوستار_قاسم‌آبادی
📖 از مجموعه شعر #ناگفته

🆔️ @Bahar_Narenj_99
.
نسیم آمد شکوفه بر زمین خورد

بهار آمد وَ  سرما  در  زمین  مُرد

تمام    کوچه‌های    شهر   گیلان

مرا  تا  لحظه‌های   کودکی   بُرد

#شقایق_دوستار_قاسم‌آبادی

🆔️ @Bahar_Narenj_99
.
این قلم هم قاصر از حرفِ دلم
می‌کِشد خود را به‌‌ روی صفحه‌ها

می‌نویسد از نبودن‌های تو
می‌نویسد شاکی از تو ، دفعه‌ها

این قلم بر حالِ من می‌گرید و
می‌نویسد از غم شب‌های سرد

می‌نویسد تا که روزی بشنوی
این قلم هم "تو بمان" را جار زد

#شقایق_دوستار_قاسم‌آبادی

🆔️ @Bahar_Narenj_99