.
صبح و طلوع و باز هم صبحانهی هر روز
ناچار به بوسیدنِ دزدانهی هر روز
در را که میبندی به رویم، خانه تاریک است
من هستم و تنهایی و دیوانهی هر روز
بغضم چه میداند که دردآورترین درد است
تکیه به یک دیوار جای شانهی هر روز
این طرحِ لبخندم غم انگیز است و تکراری
بغضم شده آن خندهی مستانهی هر روز
نقشی که بازی کردنش را خوب میدانیم
باید بسازیم اینچنین ویرانهی هر روز
روی تراس و این سکوتِ محض تکراری
با کیک و یکفنجانِ چای،عصرانهی هر روز
دستم چه سرد و دستِ تو تنپوشفنجانها
گرمم نشد با خندهی مردانهی هر روز
ما با همیم و اینچنین تنهای تنهاییم
سر میشود هر روز با همخانهی هر روز
✍ #شقایق_دوستار_قاسمآبادی
📖 مجموعه شعر #ناگفته
🆔️ @Bahar_Narenj_99
صبح و طلوع و باز هم صبحانهی هر روز
ناچار به بوسیدنِ دزدانهی هر روز
در را که میبندی به رویم، خانه تاریک است
من هستم و تنهایی و دیوانهی هر روز
بغضم چه میداند که دردآورترین درد است
تکیه به یک دیوار جای شانهی هر روز
این طرحِ لبخندم غم انگیز است و تکراری
بغضم شده آن خندهی مستانهی هر روز
نقشی که بازی کردنش را خوب میدانیم
باید بسازیم اینچنین ویرانهی هر روز
روی تراس و این سکوتِ محض تکراری
با کیک و یکفنجانِ چای،عصرانهی هر روز
دستم چه سرد و دستِ تو تنپوشفنجانها
گرمم نشد با خندهی مردانهی هر روز
ما با همیم و اینچنین تنهای تنهاییم
سر میشود هر روز با همخانهی هر روز
✍ #شقایق_دوستار_قاسمآبادی
📖 مجموعه شعر #ناگفته
🆔️ @Bahar_Narenj_99
.
عاشق شدم
قلبم تپید ...
شاعر شدم من بعد از آن
انگار کلِ شاعران
قلبی تپنده داشتند ...
شاعر شدم
اشکم چکید
گفتم غبارِ کوچه است
مردم غم و اندوه را
با فوتِ چشم برداشتند ...
عاشق شدم
در میزِ شام، فکرم به سویش پر کشید
داغیِ شامِ خورده را
اشکِ دو چشم انگاشتند
عاشق شدم
رنگم پرید
مادر برایم آش پخت
شاید که سرما خوردهام
وقتی که گُل میکاشتم.
✍ #شقایق_دوستار_قاسمآبادی
📖 مجموعه شعر #ناگفته
🆔️ @Bahar_Narenj_99
عاشق شدم
قلبم تپید ...
شاعر شدم من بعد از آن
انگار کلِ شاعران
قلبی تپنده داشتند ...
شاعر شدم
اشکم چکید
گفتم غبارِ کوچه است
مردم غم و اندوه را
با فوتِ چشم برداشتند ...
عاشق شدم
در میزِ شام، فکرم به سویش پر کشید
داغیِ شامِ خورده را
اشکِ دو چشم انگاشتند
عاشق شدم
رنگم پرید
مادر برایم آش پخت
شاید که سرما خوردهام
وقتی که گُل میکاشتم.
✍ #شقایق_دوستار_قاسمآبادی
📖 مجموعه شعر #ناگفته
🆔️ @Bahar_Narenj_99
.
هجرت از چشم تو ممکن شدنی نیست
بال و پر بستهی زلفان سیاهت شدم و
رد شدن از گرهی زلف تو ممکن شدنی نیست
خط به خط لحظه به لحظه اسم نابت همه حرفم
صحبت از هیچکسی در ته قلبم
به جز اسم تو که ممکن شدنی نیست
نکته نکته حس چشمت را از این عاشق بپرسی
رد شدن در امتحانِ عشقِ تو
جانا که ممکن شدنی نیست
من نمک گیر دو دستت شدم و وای به وقتی که بگویی
برو، اما چه کنم؟
هجرت از این دستِ پر از مهر
که ممکن شدنی نیست.
✍ #شقایق_دوستار_قاسمآبادی
📖 از مجموعه شعر #ناگفته
🆔️ @Bahar_Narenj_99
هجرت از چشم تو ممکن شدنی نیست
بال و پر بستهی زلفان سیاهت شدم و
رد شدن از گرهی زلف تو ممکن شدنی نیست
خط به خط لحظه به لحظه اسم نابت همه حرفم
صحبت از هیچکسی در ته قلبم
به جز اسم تو که ممکن شدنی نیست
نکته نکته حس چشمت را از این عاشق بپرسی
رد شدن در امتحانِ عشقِ تو
جانا که ممکن شدنی نیست
من نمک گیر دو دستت شدم و وای به وقتی که بگویی
برو، اما چه کنم؟
هجرت از این دستِ پر از مهر
که ممکن شدنی نیست.
✍ #شقایق_دوستار_قاسمآبادی
📖 از مجموعه شعر #ناگفته
🆔️ @Bahar_Narenj_99
.
عاقل تر از دیوانهها را کَس ندیده
آزادتر از مردِ در محبس ندیده
هرگز کسی در لانهای کرکس ندیده
دنیا دَمی خود را در آتشبس ندیده
✍ #شقایق_دوستار_قاسمآبادی
📖 از مجموعه شعر #ناگفته
🆔️ @Bahar_Narenj_99
عاقل تر از دیوانهها را کَس ندیده
آزادتر از مردِ در محبس ندیده
هرگز کسی در لانهای کرکس ندیده
دنیا دَمی خود را در آتشبس ندیده
✍ #شقایق_دوستار_قاسمآبادی
📖 از مجموعه شعر #ناگفته
🆔️ @Bahar_Narenj_99
.
صبح و طلوع و باز هم صبحانهی هر روز
ناچار به بوسیدنِ دزدانهی هر روز
در را که میبندی به رویم، خانه تاریک است
من هستم و تنهایی و دیوانهی هر روز
بغضم چه میداند که دردآورترین درد است
تکیه به یک دیوار جای شانهی هر روز
این طرحِ لبخندم غم انگیز است و تکراری
بغضم شده آن خندهی مستانهی هر روز
نقشی که بازی کردنش را خوب میدانیم
باید بسازیم اینچنین ویرانهی هر روز
روی تراس و این سکوتِ محض تکراری
با کیک و یکفنجانِ چای،عصرانهی هر روز
دستم چه سرد و دستِ تو تنپوشفنجانها
گرمم نشد با خندهی مردانهی هر روز
ما با همیم و اینچنین تنهای تنهاییم
سر میشود هر روز با همخانهی هر روز
✍ #شقایق_دوستار_قاسمآبادی
📖 از مجموعه شعر #ناگفته
🆔️ @Bahar_Narenj_99
صبح و طلوع و باز هم صبحانهی هر روز
ناچار به بوسیدنِ دزدانهی هر روز
در را که میبندی به رویم، خانه تاریک است
من هستم و تنهایی و دیوانهی هر روز
بغضم چه میداند که دردآورترین درد است
تکیه به یک دیوار جای شانهی هر روز
این طرحِ لبخندم غم انگیز است و تکراری
بغضم شده آن خندهی مستانهی هر روز
نقشی که بازی کردنش را خوب میدانیم
باید بسازیم اینچنین ویرانهی هر روز
روی تراس و این سکوتِ محض تکراری
با کیک و یکفنجانِ چای،عصرانهی هر روز
دستم چه سرد و دستِ تو تنپوشفنجانها
گرمم نشد با خندهی مردانهی هر روز
ما با همیم و اینچنین تنهای تنهاییم
سر میشود هر روز با همخانهی هر روز
✍ #شقایق_دوستار_قاسمآبادی
📖 از مجموعه شعر #ناگفته
🆔️ @Bahar_Narenj_99
.
قامتم خم شد به محرابِ نماز
چشمِ تو وقتِ رکوع آمد به یاد
من مسلمان بودم و کافر شدم
دینِ من را چشمِ تو بر باد داد
من مسلمان بودم و ذکرِ لبم
قل هوالله و احد بود و دعا
اسمِ زیبای تو را از بَر شدم
تو مرا از خالقم کردی جدا
توبه کردم رو به سوی خالقی
که ندارم رو به رویش آبرو
قبلهی من کعبه بود و آمدی
قبلهی من را تو کردی زیر و رو
✍ #شقایق_دوستار_قاسمآبادی
📖 از مجموع شعر #ناگفته
🆔️ @Bahar_Narenj_99
قامتم خم شد به محرابِ نماز
چشمِ تو وقتِ رکوع آمد به یاد
من مسلمان بودم و کافر شدم
دینِ من را چشمِ تو بر باد داد
من مسلمان بودم و ذکرِ لبم
قل هوالله و احد بود و دعا
اسمِ زیبای تو را از بَر شدم
تو مرا از خالقم کردی جدا
توبه کردم رو به سوی خالقی
که ندارم رو به رویش آبرو
قبلهی من کعبه بود و آمدی
قبلهی من را تو کردی زیر و رو
✍ #شقایق_دوستار_قاسمآبادی
📖 از مجموع شعر #ناگفته
🆔️ @Bahar_Narenj_99
.
چشمانِ میشی، وَه خدایا اینچه خلقیست
بازی گرفته گرگ و میشَش قلبِ ما را
گیسوی مواجی که باد آشفته کرده
آشفته کرده عاشقِ درد آشنا را
بر روی میشیهای بی رحمِ نگاهت
مژگانِ بیهمتا چه تابنده نشسته
مخمور چشمانِ سیاهت نازنینا
راهِ عبورم را چه بیرحمانه بسته
✍ #شقایق_دوستار_قاسمآبادی
📖 از مجموعه شعر #ناگفته
🆔️ @Bahar_Narenj_99
چشمانِ میشی، وَه خدایا اینچه خلقیست
بازی گرفته گرگ و میشَش قلبِ ما را
گیسوی مواجی که باد آشفته کرده
آشفته کرده عاشقِ درد آشنا را
بر روی میشیهای بی رحمِ نگاهت
مژگانِ بیهمتا چه تابنده نشسته
مخمور چشمانِ سیاهت نازنینا
راهِ عبورم را چه بیرحمانه بسته
✍ #شقایق_دوستار_قاسمآبادی
📖 از مجموعه شعر #ناگفته
🆔️ @Bahar_Narenj_99
.
در این صبحِ دلانگیز زمستان
دلم از غصه صدها قصه دارد
نگاه آسمان لبریز ابر است
نگاهِ من هوای گریه دارد
در اینصبح و در این روز زمستان
هوای کوچه بوی خاک دارد
دلِ من نیز مانندِ خیابان
هوای یک هوای پاک دارد
در این صبح و در این سوزِ زمستان
هوا حسِ سفیدِ برف دارد
نگاهش میکنم انگار او هم
میانِ خود هزاران حرف دارد
در این سرما در این فصلِ نجابت
درختِ کوچه مرگِ خفته دارد
میانِ شاخههای لخت و عورش
هزارانقصهی ناگفته دارد
در این سرما در این فصلِ رهایی
پرستو حسِ سبزِ کوچ دارد
کلاغِ پیرِ روی شیروانی
در این سرما خیالی پوچ دارد
در اینسرما من و یک کوچه و شعر
زمستان یک بغل آواز دارد
در این صبح و در این سرما خدایا
دلِ تنگم غم پرواز دارد
✍ #شقایق_دوستار_قاسمآبادی
📖 از مجموعه شعر #ناگفته
🆔️ @Bahar_Narenj_99
در این صبحِ دلانگیز زمستان
دلم از غصه صدها قصه دارد
نگاه آسمان لبریز ابر است
نگاهِ من هوای گریه دارد
در اینصبح و در این روز زمستان
هوای کوچه بوی خاک دارد
دلِ من نیز مانندِ خیابان
هوای یک هوای پاک دارد
در این صبح و در این سوزِ زمستان
هوا حسِ سفیدِ برف دارد
نگاهش میکنم انگار او هم
میانِ خود هزاران حرف دارد
در این سرما در این فصلِ نجابت
درختِ کوچه مرگِ خفته دارد
میانِ شاخههای لخت و عورش
هزارانقصهی ناگفته دارد
در این سرما در این فصلِ رهایی
پرستو حسِ سبزِ کوچ دارد
کلاغِ پیرِ روی شیروانی
در این سرما خیالی پوچ دارد
در اینسرما من و یک کوچه و شعر
زمستان یک بغل آواز دارد
در این صبح و در این سرما خدایا
دلِ تنگم غم پرواز دارد
✍ #شقایق_دوستار_قاسمآبادی
📖 از مجموعه شعر #ناگفته
🆔️ @Bahar_Narenj_99
.
این قلم هم قاصر از حرف دلم
میکِشد خود را بهروی صفحهها
مینویسد از نبودنهای تو
مینویسد شاکی از تو ، دفعهها
این قلم بر حالِ من میگرید و
مینویسد از غم شبهای سرد
مینویسد تا که روزی بشنوی
این قلم هم "تو بمان" را جار زد
✍ #شقایق_دوستار_قاسمآبادی
📖 از مجموعه شعر #ناگفته
🆔️ @Bahar_Narenj_99
این قلم هم قاصر از حرف دلم
میکِشد خود را بهروی صفحهها
مینویسد از نبودنهای تو
مینویسد شاکی از تو ، دفعهها
این قلم بر حالِ من میگرید و
مینویسد از غم شبهای سرد
مینویسد تا که روزی بشنوی
این قلم هم "تو بمان" را جار زد
✍ #شقایق_دوستار_قاسمآبادی
📖 از مجموعه شعر #ناگفته
🆔️ @Bahar_Narenj_99
.
هر سوالِ بیجوابم را تو معنا میکنی
بیت بیتِ شعرهایم را تو زیبا میکنی
مینشینی رو بهساحل موجِ مویت بیقرار
با همان موی پریشان فتنه بر پا میکنی
✍ #شقایق_دوستار_قاسمآبادی
📖 مجموعه شعر #ناگفته
🆔️ @Bahar_Narenj_99
هر سوالِ بیجوابم را تو معنا میکنی
بیت بیتِ شعرهایم را تو زیبا میکنی
مینشینی رو بهساحل موجِ مویت بیقرار
با همان موی پریشان فتنه بر پا میکنی
✍ #شقایق_دوستار_قاسمآبادی
📖 مجموعه شعر #ناگفته
🆔️ @Bahar_Narenj_99
۰
میشه آدمها رو دستهبندی کرد
تو گروه جدولای مَندلی
همشون چندتا وجه شبه دارن
ادعا ، دروغ ، ریا و بد دلی
میشه آدم بدا دستهبندی شن
دستههای صدتایی ، هزارتایی
آدمای خوب میمونن یه گوشه
تو گروهبندیهای سه چهارتایی
همهی آدما دستهبندیان
اما نه تو قانون عکس العمل
میشه یه قانونی ساخت عجیبغریب
قانون آدمای دوز و دغل
میشه آدما رو دستهبندی کرد
توی شعرای کتاب مدرسه
لیلی و مجنون و فرهاد و نبین
این روزا بدجوری عشق تو دسترسه
✍ #شقایق_دوستار_قاسمآبادی
📖 از مجموعه شعر #ناگفته
🆔️ @Bahar_Narenj_99
میشه آدمها رو دستهبندی کرد
تو گروه جدولای مَندلی
همشون چندتا وجه شبه دارن
ادعا ، دروغ ، ریا و بد دلی
میشه آدم بدا دستهبندی شن
دستههای صدتایی ، هزارتایی
آدمای خوب میمونن یه گوشه
تو گروهبندیهای سه چهارتایی
همهی آدما دستهبندیان
اما نه تو قانون عکس العمل
میشه یه قانونی ساخت عجیبغریب
قانون آدمای دوز و دغل
میشه آدما رو دستهبندی کرد
توی شعرای کتاب مدرسه
لیلی و مجنون و فرهاد و نبین
این روزا بدجوری عشق تو دسترسه
✍ #شقایق_دوستار_قاسمآبادی
📖 از مجموعه شعر #ناگفته
🆔️ @Bahar_Narenj_99
.
این قلم هم قاصر از حرفِ دلم
میکِشد خود را به روی صفحهها
مینویسد از نبودنهای تو
مینویسد شاکی از تو ، دفعهها
این قلم بر حالِ من میگرید و
مینویسد از غم شبهای سرد
مینویسد تا که روزی بشنوی
این قلم هم "تو بمان" را جار زد
✍ #شقایق_دوستار_قاسمآبادی
📖 از مجموعه شعر #ناگفته
🆔️ @Bahar_Narenj_99
این قلم هم قاصر از حرفِ دلم
میکِشد خود را به روی صفحهها
مینویسد از نبودنهای تو
مینویسد شاکی از تو ، دفعهها
این قلم بر حالِ من میگرید و
مینویسد از غم شبهای سرد
مینویسد تا که روزی بشنوی
این قلم هم "تو بمان" را جار زد
✍ #شقایق_دوستار_قاسمآبادی
📖 از مجموعه شعر #ناگفته
🆔️ @Bahar_Narenj_99
.
گیسوانت رنگِشب، چشمِ خمارت کارِ کیست؟
با نگاهت، دل زِ کف دادم بگو تکلیف چیست؟
یا بمان یا مُردنم را قبلِ رفتن چاره کن
رفتنت باور بکن با مُردنِ قلبم یکیست
کاش در زندانِ قلبم تا ابد محکوم بود
آنکه با خلقِ جهان درگیر و با من گیر نیست
این چه دردی بود در جانم نشاندی بی خبر؟
جرمِ چشمانِ سیاه و نافذَت عاشق کُشیست
✍ #شقایق_دوستار_قاسمآبادی
📖 از مجموعه شعر #ناگفته
🆔️ @Bahar_Narenj_99
گیسوانت رنگِشب، چشمِ خمارت کارِ کیست؟
با نگاهت، دل زِ کف دادم بگو تکلیف چیست؟
یا بمان یا مُردنم را قبلِ رفتن چاره کن
رفتنت باور بکن با مُردنِ قلبم یکیست
کاش در زندانِ قلبم تا ابد محکوم بود
آنکه با خلقِ جهان درگیر و با من گیر نیست
این چه دردی بود در جانم نشاندی بی خبر؟
جرمِ چشمانِ سیاه و نافذَت عاشق کُشیست
✍ #شقایق_دوستار_قاسمآبادی
📖 از مجموعه شعر #ناگفته
🆔️ @Bahar_Narenj_99
.
گیسوانت رنگِ شب، چشمِ خمارت کارِ کیست؟
با نگاهت، دل زِ کف دادم ، بگو تکلیف چیست؟
یا بمان یا مُردنم را قبلِ رفتن چاره کن
رفتنت باور بکن با مُردنِ قلبم یکیست
کاش در زندانِ قلبم تا ابد محکوم بود
آنکه با خلقِ جهان درگیر و با من گیر نیست
این چه دردی بود در جانم نشاندی بیخبر؟
جرمِ چشمانِ سیاه و نافذَت ، عاشقکُشیست
✍ #شقایق_دوستار_قاسمآبادی
📖 از مجموعه شعر #ناگفته
🆔️ @Bahar_Narenj_99
گیسوانت رنگِ شب، چشمِ خمارت کارِ کیست؟
با نگاهت، دل زِ کف دادم ، بگو تکلیف چیست؟
یا بمان یا مُردنم را قبلِ رفتن چاره کن
رفتنت باور بکن با مُردنِ قلبم یکیست
کاش در زندانِ قلبم تا ابد محکوم بود
آنکه با خلقِ جهان درگیر و با من گیر نیست
این چه دردی بود در جانم نشاندی بیخبر؟
جرمِ چشمانِ سیاه و نافذَت ، عاشقکُشیست
✍ #شقایق_دوستار_قاسمآبادی
📖 از مجموعه شعر #ناگفته
🆔️ @Bahar_Narenj_99
.
در این صبحِ دلانگیز زمستان
دلم از غصه صدها قصه دارد
نگاه آسمان لبریز ابر است
نگاهِ من هوای گریه دارد
در این صبح و در این روز زمستان
هوای کوچه بوی خاک دارد
دلِ من نیز مانندِ خیابان
هوای یک هوای پاک دارد
در این صبح و در این سوزِ زمستان
هوا حسِ سفیدِ برف دارد
نگاهش میکنم انگار او هم
میانِ خود هزاران حرف دارد
در این سرما در این فصلِ نجابت
درختِ کوچه مرگِ خفته دارد
میانِ شاخههای لخت و عورش
هزاران قصهی ناگفته دارد
در این سرما در این فصلِ رهایی
پرستو حسِ سبزِ کوچ دارد
کلاغِ پیرِ روی شیروانی
در این سرما خیالی پوچ دارد
در این سرما من و یک کوچه و شعر
زمستان یک بغل آواز دارد
در این صبح و در این سرما خدایا
دلِ تنگم غم پرواز دارد
✍ #شقایق_دوستار_قاسمآبادی
📖 از مجموعه شعر #ناگفته
🆔️ @Bahar_Narenj_99
در این صبحِ دلانگیز زمستان
دلم از غصه صدها قصه دارد
نگاه آسمان لبریز ابر است
نگاهِ من هوای گریه دارد
در این صبح و در این روز زمستان
هوای کوچه بوی خاک دارد
دلِ من نیز مانندِ خیابان
هوای یک هوای پاک دارد
در این صبح و در این سوزِ زمستان
هوا حسِ سفیدِ برف دارد
نگاهش میکنم انگار او هم
میانِ خود هزاران حرف دارد
در این سرما در این فصلِ نجابت
درختِ کوچه مرگِ خفته دارد
میانِ شاخههای لخت و عورش
هزاران قصهی ناگفته دارد
در این سرما در این فصلِ رهایی
پرستو حسِ سبزِ کوچ دارد
کلاغِ پیرِ روی شیروانی
در این سرما خیالی پوچ دارد
در این سرما من و یک کوچه و شعر
زمستان یک بغل آواز دارد
در این صبح و در این سرما خدایا
دلِ تنگم غم پرواز دارد
✍ #شقایق_دوستار_قاسمآبادی
📖 از مجموعه شعر #ناگفته
🆔️ @Bahar_Narenj_99